پرسش و پاسخهایی پیرامون تربیت و اهمیت آن


اولاً: طرز فکرها و دیدگاه های همه دانشمندان در مورد تربیت و شعاع نفوذش یکسان نیست.
ثانیاً: در مورد انسان و منشأ و صفاتش بین دانشمندان اختلاف نظر هست.
ثالثاً: در مورد هدف، محتوا، مراحل و روشهای تربیت در بین علما هماهنگی نیست.
رابعاً: زمینه فعالیت مربیان در عرصه های مختلف اخلاق، روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه و ... فرق دارد.

- تربیت، عمل سازگاری و یا آماده سازی فرد است برای زندگی موفق در محیط.
- تربیت عملی است آگاهانه از سوی فردی بالغ درباره گروهی به منظور ایجاد تحول در آنها.

- تربیت تلاشی است در جهت به فعلیت رساندن قوا و استعدادهای بالقوه انسان.
- تربیت کشف، پرورش و هدایت استعدادها و تواناییهای انسان و ایجاد هماهنگی لازم برای وصول به سر حد کمال مقدر است.

- تربیت، نوعی کوشش و تلاش آگاهانه است و مربی می داند که در رابطه با فرد مورد نظر چه می کند.
- در تربیت، مسأله اداره و کارگردانی مطرح است، یعنی مربی، فرد مورد نظر را زیر نظر و تحت مراقبت دارد.
- در آن، مسأله کمک رسانی و هدایت و جهت دهی مطرح است.
- تربیت دارای محتوا و برنامه ای است که در طول مدت تربیت درباره افراد اعمال می شود.

بله، زیرا علم، روش شناخت حقایق است؛ دانستنیهای قابل اثبات است؛ معرفتی منظم و یا تراکم سیستماتیک اطلاعات است؛ گنجینه ای است از شناخت منظم پدیده ها و بیان روابط علت و معلولی واقعیتهاست که معمولاً از طریق مطالعه مدارک، تجربه و تحقیق، تعمیق و استدلال، به دست می آید. تربیت علم است، علمی رفتاری، کاربردی، که در حد و مرز خود شبیه کار مهندسی است و یا همانند کار پزشکی است. در آن، مسأله تشخیص، هدایت و ارائه راهکارها برای اصلاح یا پیشگیری، مطرح است.

- باید دارای موضوع باشند، یعنی مشکل و مسأله ای که درباره آن بحث کنند، دارای هدف، روش کاربرد و استمرار و ... باشند و تربیت همه این خصایص را داراست.
- موضوع تربیت انسان است با همه ابعاد وجودی او.
- هدف آن سعادتمندی انسان و رساندن او به کمال مقدر خویش است.
- محتوای آن شامل مجموعه آگاهیها، فنون و مهارتهاست.

تربیت علم است، شاخه ای از علوم انسانی و دارای همان شرایط و خصایص؛ و ماهیت آن را مامایی استعدادها مطرح کرده اند زیرا در آن مراقبت و حمایت برای شکوفایی، زایندگی و رشد، مطرح است.

- فن است، زیرا که در آن آگاهیهای عملی و توان اجرا و پیاده کردن آن مطرح است.
- هنر است زیرا که در آن ریزه کاریهایی در ایجاد تغییر و تحول وجود دارد.
- ارزش است و همه گاه تربیت شدگان در جامعه از حرمت برخوردارند.
- خدمت است به فرد و برای جامعه زیرا که در سایه تربیت، آدمی به مرحله انسانیت و کمال می رسد.

تربیت آدمی امری مهم و حیاتی، عامل شکل دهی به زندگی انسان و کاری نسبتاً عظیم و دشوار است. در سرنوشت سازی برای فرد و جامعه، هیچ عاملی به اندازه تربیت مؤثر نیست. در سایه تربیت، ایجاد خصال اخلاقی و تربیت نیروی انسانی و ترفیع کیفیت حیات، امکان پذیر می شود. آدمی برای زنده ماندن در این سیاره، سازگاری با محیط طبیعی و اجتماعی، بهره گیری از مواهب این سرا و دستیابی به کمال مقدر، نیازمند به تربیت است.

کودک به دنیا می آید در حالیکه نسبت به پدیده های این سرا و نظامات حاکم بر این جهان کاملاً بیگانه و از جریانات آن بی اطلاع است. زندگی او در خور و خواب و دفع، خلاصه می شود. اما باید مرد یا زن زندگی شود. از او عضوی مفید برای جامعه به عمل آید، در حیات اجتماعی و سیاسی مشارکت کند، قادر به کار و تولید و رشد شود، با حقوق خود و دیگران آشنایی پیدا کند، ادب و اخلاق یاد بگیرد، سیاست بفهمد، در تشکیل حکومت دارای سهم و نصیبی باشد، ازدواج و زاد و ولد کند، به سازندگی و جهت دهی نسل بپردازد، با خدا و مردم و طبیعت معقول و استوار برقرار کند و ... و وصول به این مقاصد نیازمند تربیت است.

تربیت، عامل اجتماعی شدن افراد و یافتن انس و عادت به زندگی در بین جمع و قبول ضوابط و معیارهای اجتماعی است. رکن اساسی هر تلاش اجتماعی و صعود و سقوط هر ملتی در سایه تربیت، قابل تببین است. عامل تربیت از نظر اجتماعی به قدری اهمیت دارد که آدمی را از افتخار به حسب و نسب بی نیاز می کند. حسب فروتر را پوشانده و احیاناً ننگ و رسوایی آن را از بین می برد. تربیت آدمی را به تشکیل خانواده و تداوم و بقای آن و برقراری روابط اعضا براساس انس و صمیمیت و صفا و تعاون و تکامل فرا می خواند. تربیت عامل کاهش جرم و مفاسد در جامعه است.

تربیت از نظر اقتصادی، نیز امری مهم و ضروری است. سرمایه گذاری در آن، سود آورترین سرمایه گذاریها به حساب می آید و عدم سرمایه گذاری در آن، بالاترین خسارتها را به دنبال دارد. تربیت از شاخصهای توسعه اقتصادی است و زمینه را برای فرصتهای آموزشی مناسب فراهم می سازد. تربیت می تواند عامل تهیه کار و تولید بهتر و بیشتر باشد نیروی انسانی کار آمد بپروراند، سطح اشتغال را بالا برد و به نوعی کارایی ملی منجر شود.

تربیت از لحاظ سیاسی، می تواند در افراد، چنان نفوذ کند که توانایی تشکیل حکومت صالح را داشته باشند و در سایه آن حکومت جامعه ای متحد، مقاوم، رشید با ملتی دانا و فهمیده تشکیل دهند. پایه های نظامی سیاسی را بر عدل و برابری استوار کرده و روابط دولت و ملت را انسانی و اخلاقی سازند. تربیت می تواند آزادیها را مشروط و مقید ساخته و آزادی هرکس را در شیار قانون و در کنار مرز آزادی دیگران قرار دهد. تربیت، می تواند جنگ و صلح اندیشیده به وجود آورد، آنچنان که در جنگ و جهادشان نیز اخلاق، حکومت کند. تربیت می تواند امور اجرایی کشور را سامان دهد، کارکنان و کارمندان را متعهد و وظیفه شناس بار آورد.

تربیت، عامل سرایت یا انتقال فرهنگی است و غرض ما از فرهنگ مجموعه علوم و افکار، فلسفه ها، ادبیات، آداب و رسوم، شعائر و مناسک هنر، ارزشها و ابداعات و اختراعات جامعه است. تربیت می تواند افراد جامعه ای را به فرهنگ خود و دیگران آشنا سازد و آنها را وادار به نقد و ارزیابی آن کرده و آنگاه به پذیرش فرهنگ، پربار کردن آن و توسعه و گسترش آن وادار و یا او را در برابر فرهنگهای الحادی و شرک مقاوم ساخته و به دفاع از فرهنگ خویش وا دارد. تربیت می تواند ادبیات جامعه را نقد و اصلاح کرده و آن را محملی برای رشد شرافتها، بیان مقاصد، تفهیم و تفاهم، تلطیف سخن قرار داده و کنایات، استعارات و ضرب المثلها را در جهت اعتلای بشر قرار دهد.

تربیت، عامل فهم و تنظیم رابطه انسان با خداست و راه و رسم این ارتباط را به آدمی می آموزد. می دانیم رابطه خدا و انسان از دو دید و از دو چهره قابل بررسی است. یکی رابطه خدا با انسان و دیگر رابطه انسان با خدا. تربیت، ما را با خدایمان آشنا کرده و پایبند فرمانها و تعالیم الهی می سازد. ارزش توکل و توسل به او را نشان داده و ما را به کیفیت عبادت و ارتباط با پروردگار و دعا و مناجات و استمرار و استعانت از او آگاه می سازد. تربیت، می تواند عامل وصول انسان به مقام عبد و عبودیت باشد و تجربه های روز از خانواده ها و مردم و مبلغان آن را اثبات می کند.

عدم تربیت و یا سوء تربیت موجد عوارض فردی و اجتماعی بسیاری است از جمله: در جنبه فردی فقدان یا سوء تربیت سبب خمودی و واماندگی، خامی و خشنی، سرکشی و جهل و بی خبری و در نهایت در حالت حیوانی زیستن است.
در جنبه اجتماعی، سوء تربیت و یا فقدان آن سبب جرم زایی، انحراف، فساد آفرینی، نابسامانی در روابط اجتماعی بی توجهی به مسؤولیت و اخلاق و انسانیت است.
در جنبه اقتصادی عدم تربیت، سبب بیکاری، عدم اتقان در کار، سوء مصرف و دیگر نابسامانی اقتصادی می شود.
در جنبه سیاسی عدم تربیت، سبب بی توجهی به نظام، عدم حکومت صالح، بی بند و باری در استفاده از آزادی، عدم پای بندی به ملیت و ... خواهد شد.

خدا انسان را آفرید و او را در مسیر و در خط هدایت قرار داد. برای وصول او به مراتب رشد و کمال، زمینه ها، امکانات و تجهیزاتی در اختیار او نهاد که بخشی از آنها ظاهری و قابل رؤیت هستند، مثل چشم، گوش و بخشی از آنها باطنی و مربوط به جنبه های درونی انسان است مثل غریزه، وجدان، فطرت. (فطرت به معنی شکافتن، ابداع آفرینش ابتدایی و بدون سابقه است. آن را نیرویی می شناسند که مرموز و پیچیده واسرار آن ناشناخته است و این نیرو سبب می شود که فعالیت انسان به سویی خاص جهت پیدا کند.)

غریزه، دارای جنبه مادی است و نیروی آن آدمی را به سوی غذا، آب، انتخاب همسر و ... جهت می دهد. در حالیکه فطرت دارای جنبه غیر مادی است و آدمی را به سوی امور غیر مادی می کشاند؛ مثل صداقت، امانت دوستی، خیر خواهی و ...

آنها معتقدند که فطرت آدمی رنگ ویژه ای ندارد، نه خوب است، نه بد، بعدها در سایه تربیت خوب می شود یا بد. برخی از اینان چون "جان لاک" ذهن و روان آدمی را چون لوحی سفید و نانوشته می خوانند. عالِم دیگری می گوید: "طبیعت انسان ظرفی خاکی، بی شکل و بی رنگ است. هرچه از محیط بگیرد، به همان رنگ در می آید."

اسلام، در مورد دنیای فطرت آدمی چنین می گوید: "فطرت و طبیعت آدمی پاک و خوب است و به سوی خیر و صلاح گرایش دارد. او از سر میل و اخلاص، خدا را می پذیرد و او را آفریدگار آسمانها و زمین می شناسد و این است که نهاد آدمی به سوی خیر و فضیلت گرایش دارد. به گفته خواجه نصیر الدین طوسی، آدمی را نمی توان به صورت خوب یا بد خواند. زیرا که او موجودی در حال "شدن" است. البته در اثر تربیت فاسد و غلط می توان او را به سوی شر، جهت داد و بر اثر تربیت خوب به سوی خیر. در هر دو صورت، نهاد او بر اساس پاکی و خیر است و می تواند به سوی آرمانهای خداپسندانه بشتابد. از سوی دیگر امکان شرور شدن در آدمی وجود دارد ولی انسان در سایه خواستن، آگاهی و ایمان می تواند بر آن غالب شود. آدمی هم می تواند فرشته باشد و هم حیوان و این امر بستگی به تربیت و ایمان و آگاهی او دارد.

گروهی معتقدند، انسان، صد در صد قابل تربیت است و مربی به هر صورتی که بخواهد می تواند در او تغییر ایجاد کند واو را چون مومی به دست بگیرد و به هر شکلی که بخواهد، درآورد. ولی ما، در عمل می بینیم کودکان چنان نیستند که هرچه را بخواهیم بتوانیم درباره آنها اعمال کنیم. عده ای از علما معتقدند که انسان غیر قابل تربیت است زیرا او هم اسیر وراثت و هم اسیر غرایز است و این شرایط و عوامل نمی گذارند که او از دیگران نفوذ بپذیرد. به نظر طرفداران عامل محیط و جغرافیا و فرهنگ، شرایط چنان آدمی را تحت تأثیر قرار می دهد که او قادر به تغییر وضع و سرشت نیست.

- هوش و دانایی خام آدمی، هرچه آدمی باهوش تر باشد، امکان تربیت او بیشتر است.
- سن، به این معنی که هرچه آدمی در سن پایین تری باشد امکان تربیت او زیادتر است.
- استعداد و تواناییهای ذاتی و بالقوه. شما می دانید در برخی استعداد ادبی بیشتر است و در عده ای استعداد ریاضی.
- رغبت و تمایل آدمی هم در تربیت پذیری او نقش دارد. انسانی چیزی را که بخواهد، در آن زمینه موفق است.
- آمادگی و تجهیزات او، به این معنی که انسانی اگر بخواهد ببیند و یاد بگیرید، به چشم نیازمند است و آن کس که بخواهد ماشین نویسی کند دست و انگشتان را لازم دارد.
- معلم و آموزگار خوب نیز در تربیت آدمی و یا جهت دادن او به سوی تربیت نقش اساسی دارد، گاهی آموزگار خوب محرک آدمی به کار و تربیت است و زمانی مانع او در این امر.

- امکان تربیت در دوران کودکی بیشتر از دیگر دوره های زندگی است.
- در تربیت پذیری و یادگیری، ظرفیت انسان از همه پذیده ها بیشتر است.
- برخی از ویژگیها در محدوده کار تربیت نیست مثل تغییر رنگ پوست و شرایط ارثی و مادر زادی.
- اگر تربیت با شرایط فطرت منطبق باشد، نتیجه و محصول آن زیادتر است.

پرسش و پاسخهایی پیرامون عوامل مؤثر در تربیت


عبارت است از انتقال یا سرایت پاره ای از صفات و خصایص والدین و اجداد به کودک، از طریق نطفه که بعدها همین نطفه به انسانی تبدیل می شود و بر این اساس، کودکی که به دنیا می آید، دارای صفات و خصایصی از پدر و مادر و اجداد پدری و نیز ویژگیهایی از مادر و اجداد مادری است و این گونه صفات را صفات ارثی می خوانند.

1- صفات مربوط به نوع؛
2- صفات مربوط به جنبه های فیزیولوژیک یا جنبه های وظایف …؛
3- صفات مرضی؛
4- صفات مربوط به جنبه های هوشی و روانی؛

مثلاً از حیوانی چون آهو، آهویی به دنیا می آید که از نظر شکل و صورت و قیافه با دیگر آهوان متفاوت است. از نسل انسان نیز آدمی به وجود می آید که از نظر شکل و صورت و قیافه با گوسفند و شتر و کلاغ متفاوت است. هر پدیده ای در حین ولادت و رشد، دارای صفات نوعی خویش است و انتقال این صفات از طریق وارثت است.

این گونه صفات نیز از طریق وراثت به نسل بعد سرایت می کند. مثل وضع گردش خون افراد انسانی که با سیستم گردش خون کبوتر متفاوت است. فشار خون، طرز کار قلب، طرز کار غده ها، معده و روده، طول عمر، رنگ پوست، ضربان قلب، درجه حرارت بدن، وضع بلوغ انسان و حیوان با دیگران فرق دارد.

پاره ای از بیماریها هستند که از راه نطفه و از طریق وراثت به نسل بعد سرایت می کند. مثل مرض قند، بیماری سفلیس، بیماریهای قلبی، شب ادراری و... .

تحقیقات علمی نشان داده اند پاره ای از این صفات نیز از طریق وراثت و از کانال نطفه منتقل می شوند. به عنوان مثال فرزندانی که به دنیا می آیند، از نظر هوشی تقریباً معدلی از هوش پدر و مادر را دارند. معمولاً از پدران و مادران باهوش، فرزندانی باهوش و از پدران و مادران کم هوش غالباً فرزندان کم هوش به دنیا می آیند و کسی را که به علیت پدر و مادر سیاه پوست، با رنگ پوست خاصی به دنیا آمده نمی توان سفید پوست کرد.

غرض از محیط، عوامل و شرایطی است که آدمی را در خود غوطه ور ساخته و یا به گونه ای او را تحت تأثیر قرار می دهد. مثلاً محیط رحم مادر یک محیط است، زیرا طفل را در خود شناور کرده و هوا هم یک محیط است، زیرا ما را در خود غرفه ساخته است.

به حجم رحم و شرایط لگن که محیط رشد و پرورش جنین است و کمی با زیادی آن حجم، در جنین مؤثر است.
- فشار رحم از نظر هورمونها و مواد شیمیایی تولید شده به علت حاملگی و امتزاج خونها؛
-غذای مادر در دوران حمل از نظر سلامت یا مسومیت، حجم غذا که برای زنان باردار باید کم حجم و از نظر قدرت باید نیروزا باشد مثل گوشت، خرما، کره ...؛
- بیماری مادر در دوران حمل که اثراتی بر روی جنین دارد مثل تبهای شدید؛
- دوای مادر در دوران حمل به ویژه داروهای مسکن که اثری منفی و مسموم کننده بر جنین می گذارند.

- وضع اخلاقی و انظباطی والدین در کودک مؤثر است. پدر و مادری که درباره فرزندان انظباطی اندیشیده و رفتاری بر اساس ضوابط و اخلاق اسلامی پیاده می کنند، در فرزندان خود تأثیری خاص دارند.
- شرایط فکری و فرهنگی والدین نیز در تربیت نسل جداً مؤثر است.
- شرایط اجتماعی خانواده هم در تربیت فرزندان مؤثر است.

نقش مادر به مراتب مهمتر و مؤثرتر از نقش پدر است؛ زیرا:
-طفل تا مدت 9 ماه در رحم مادر بوده و با او رابطه خوبی داشته است.
-کودک تا دو سال در دامان مادر بوده و از شیر او نوشیده است.
-در شبانه روز بیشترین مدت ارتباط را مادر با فرزندان خود دارد نه پدر.
-کودک از نظر انس و معاشرت با مادر مأنوس تر است تا با پدر.

اعضای خانواده شامل هر کسی است که در خانواده با کودک، زندگی می کند ولی پدر یا مادر او نیست و شامل: برادران و خواهران – پدر بزرگ و مادر بزرگ – دیگر افراد خانواده – خویشان و بستگان.

غرض از خویشان و بستگان، آنهایی هستند که در خانه کودک با او نیستند، بلکه در خانه خود زندگی می کنند، ولی با خانواده کودک آمد و شد و با طفل ارتباط دارند. مثل خاله، عمه، دائی و فرزندان آنها. تجارت علمی نشان می دهند که نقش این گروه در موادی وسیعتر و مؤثرتر از نقش پدر و مادر است. چه بسیارند کودکانی که پدر و مادر آنها افرادی درست و صالح بوده اند ولی کودکان به علت ارتباط دائم و وابستگی با خویشان و بستگان فاسد خود سر از انحراف در آورده و راه و رسم آنها را پذیرا شده اند.

از عوامل محیطی مؤثر در تربیت، گروه معاشران هستند یا گروه همسالان، یعنی افرادی قرین، نظیر و همتا در آنها هستند که با هم دوستی، معاشرت و بازی دارند و همراز و همدم یکدیگر به حساب آمده و جرگه اجتماعی را تشکیل می دهند. گروه معاشران، نقش فوق العاده و سرنوشت سازی در زندگی یکدیگر دارند. گروه معاشران در سه مورد، نقش و اثری بیش از پدر و مادر دارند:
الف) زمانی که خانواده از منطقه ای به منطقه دیگر کوچ کرده اند. در آن صورت فرزندان در محیط جدید پذیرای فرهنگ جدیدند.
ب) در موردی که فرزندان در مرز سنی بلوغ قرار گرفته اند و در آن هنگام، برای بیان رازها در مرزهای مربوط به آن بیش از آنکه به والدین و مربیان روی آورند به سوی دوستان روی می آورند.
ج) زمانی که وضع و محیط خانه آشقته و نابسامان باشد و پدر و مادر کودک با هم درگیری و اختلاف داشته باشند. در آن صورت کودکان به سوی دوستان بیشتر روی می آورند و با آنها بیشتر درد دل و معاشرت دارند.

- سر و وضع ظاهر و آراستگیها و نظافت و آرایش معلم و رسیدگیهای عادی و افراطی خود؛
- نظم اداری و وقت شناسی و پای بندی معلم و مربی به رعایت ضوابط و مقررات مدرسه و جامعه؛
- الگوی عملی بودن او یعنی آنچه را که او به شاگردان می آموزد و دستور اجرای آن را می دهد، خود نمونه و سمبل باشد.
- اخلاق و معاشرت و پایبندی معلم به آداب و سنن، خیرخواهی و انس و صفا و صمیمت او؛
- همدلی و همرازی معلم در جهت خیرخواهیها و حل مشکلات شاگردان و احیاناً دیگر افراد جامعه؛

کسانی هستند که در سازندگی و یا ویرانی بنای اخلاق کودکان و نوجوانان مؤثر هستند. ما موجودی اجتماعی هستیم و در جامعه با مردم زندگی می کنیم، از آنان تأثیر می گیریم و در مواردی در آنان تأثیر می گذاریم. جامعه شامل گروهی از زن و مرد و پیر و جوان است که دارای وحدت در فکر و خط و رویه ای روشن است.

غرض از آنها کسانی هستند که در مقامات اجرایی جامعه نقشی اساسی دارند، مثل وزرا، رؤسای ادارات، بخشداران، پلیس و مأموران انتظامی و هر کسی که در پست فرماندهی و رهبری کشور یا یک منطقه است. نقش و تأثیر آنها در اصلاح یا فساد یک کشور، اندک نیست. اگر رهبران جامعه افرادی پاک و سالم و در خط صواب باشند، مردم نیز کم یا بیش همان راه و روش اصیل شناخته شده مملکت و شیوه پایبندی به ضوابط قانونی را در پیش می گیرند و برعکس اگر اینان در خط فساد و آلودگی و گناه و یا در خط طاغوت باشند مردم نیز همان راه و خط را در پیش خواهند گرفت.

بر اساس بیان قرآن، شیطان آفریده ای از خدا و خلقتی از خلقتهای اوست و از گروه جنیان است. او خواستار آن شد تا قیامت زنده بماند و به عزت خدا سوگند یاد کرد که نسل آدم را گمراه سازد و راه رشد را بر او ببندد.

خدا آفریده های دیگری نیز دارد که از جمله آنها فرشتگانند که مأموران الهی در کارگردانی نظام و برخی در رابطه با انسانند. برخی فرشته وحی اند که پیام را از جانب خدا برای پیامبران می آورند. برخی مراقب و همراه آدمی و حسابرس و ثبت کننده اعمالند. برخی مأمور باد و بارانند و عده ای مأمور ستاندن جان انسان در حین مرگ.

- نظام عمل و عکس العمل؛ اگر ستم کنی ستم خواهی دید، اگر سیلی بزنی سیلی خواهی خورد.
- نظام امید؛ که پایان شب سیه سفید است، پس از هر دشواری، آسانی خواهد آمد.
- نظام اسراف و فقر؛ فرجام اسراف و زیاده روی فقر و محرومیت است.
- نظام عزت و ذلت؛ یعنی هرکس زمینه را برای عزت و آبرومندی خود فراهم سازد، عزیز خواهد شد و هرکس زمینه را برای ذلت و بد بختی خود فراهم سازد، ذلیل خواهد شد.
- نظام مرگ و حساب؛ آدمی اگر هزاران سال هم زنده بماند سرانجام باید بمیرد و پس از مرگ از او می پرسند که چه کردی؟ و او باید حساب اعمالش را ذره ذره پس دهد.

آدمی، خود تحت تأثیر خواسته ها، تصمیمها و باورهای خویش است. خود می تواند در سرنوشت سازی خویش مؤثر باشد. برای خود عزت و شوکت و سربلندی پدید آورد و یا سببی برای بدبختی، سقوط و تیره روزی خود باشد. نباید نقش ِ خواست و اراده آدمی را در سازندگی یا ویرانی خویش نادیده گرفت. آنجا که بتواند خواسته خود را بر اساس فرمان خدا تطابق دهد و آنجا که انسان از روی درک و فهم و حساب چیزی را بخواهد و بالاخره آنجا که این خواست را با نیروی ایمان همراه کند، همه چیز در خط درست و صواب به پیش خواهد رفت.

یعنی شرایطی که به خود ما و وضعیت ما مربوط می شوند و از آن جمله اند شرایط جسمی و بدنی ما، از نظر پیشرسی ولادت که خود سبب آمادگی برای آسیب پذیریها و داشتن حالات بیمار گونه و در نتیجه بدبینی نسبت به خود و زندگی، نق زدنها و ترشروییهای مداوم است، سلامت و بیماری کودک که برخی از آنها مزمن و گرفتار کننده اند و طفل را نیازمند به پرستار می سازند.

ازعوامل و شرایط مؤثر در تربیت و رفتار ما، شرایط مربوط به جامعه و امور اجتماعی است که آدمی از تأثیرات و نفوذ آنها دور و بر کنار نیست. این شرایط می تواند عامل سلامت یا بیماری فرد، سازنده خلق و خوی آدمی و یا عامل اسارت و پای بندی او باشند. از نظر اسلامی جامعه دارای نقش مثبت یا منفی و گاهی عامل کفر افراد است. امور جامعه به چهار صورت است:
1- شرایط فرهنگی جامعه؛ 2- شرایط اجتماعی جامعه؛3- شرایط سیاسی جامعه؛4- شرایط اقتصادی جامعه
عامل فقر برای آنها که تمرین و تحمل آن را ندارند، سبب شکست روحیه و گاهی سبب کفر است. گاهی فقر و نداری سبب می شود که آدمی در شهر و کشور خود غریب باشد. فقر، ممکن است انسان تیزهوش را از بیان رأی و نظرات خود باز دارد مگر آنکه این فرد، طوری تربیت شود که دارای عزت نفس باشد. عامل غنا نیز موجب برازندگی است به شرط آنکه آدمی ظرفیت آن را داشته باشد وگرنه گاهی غنا سبب غرور است و یا سبب فخرفروشی، خودخواهی و خود پرستی.

پرسش و پاسخهایی پیرامون اهداف تربیت


هدف، مطلوب و خواستی است که آدمی دارد؛ نقطه نهایتی است که تلاش و سرمایه گذاری آدمی متوجه آن است و یا هدف آن غایت و نهایتی است که آدمی آن را در تصور دارد و در حرکت خویش آن را در برابر دیدگانش قرار می دهد و رفتار و عملش را برای رسیدن به آن، منظم می نماید.

استراتژی، عبارت است از مسیر جهت داری که طریق رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده را مشخص می کند و در واقع به ما نشان می دهد که برای رسیدن به هدف باید چه شیوه و چه راه و رسمی را در نظر بگیریم، برای رسیدن به هدف تند باشیم یا کند، آشکار حرکت کنیم یا پنهان. بین هدف و طرح نیز فرق است. طرح، مجموعه فعالیتهایی است که به وسیله آن در یک دوره زمان معین و معلوم به یک یا چند هدف معین دسترسی پیدامی کنیم.

1- آفرینش هدفدار است، آسمان و زمین و آنچه که در بین آنهاست به فرموده قرآن بر اساس هدفی خلق شده اند. آفرینش انسان نیز هدفدار است و تربیت او که امری سرنوشت ساز است نمی تواند بدون هدف باشد.
2- وجود هدف برای دستگاه آموزش و پرورش کشور ضروری است تا والدین و مربیان در تربیت نسل بدانند چه باید بکنند و دست کودک را در دست گرفته و او را به کجا برسانند.
3- وجود هدف در تربیت سبب می شود که مربی وادار به تهیه نقشه و برنامه کار باشد، وسایل و ابزار آن را برای رسیدن به مقصود از پیش تهیه کند و وقت و زمان خود را برای حرکت و تلاش تنظیم کند.
4- وجود هدف در تربیت، جهت کار را برای کارکنان تربیت اعم از والدین، معلمان و مربیان ومسؤولان تربیت معین می کند، همه آنها به تبعیت از خط واحدی به کار تربیت نسل می پردازند.
5- وجود هدف موجودیت و ارزش یک نظام را نشان می دهد.
6- وجود هدف در واقع تعیین کننده سرنوشت حیات و تربیت ماست

هدف کلی شامل آن هدفی است که همه نظامات تربیتی و جوامع مختلف از آن یاد می کنند و آن سعادت است. اما اینکه سعادت چیست پاسخها متفاوت است. برخی، سعادت را در رشد اقتصادی و تأمین شکم و رفاه زندگی می دانند و گروهی آن را در دستیابی به لذات غریزی می شناسند. بعضی سعادت را در رسیدن به قدرت و رهایی از احساس ضعف و اسلام، سعادت را در کمال و رشد همه جانبه انسان در جهت لیاقت یابی برای رسیدن به مرحله قرب خداوند و عبودیت او می شناسد.

عبارت است از آخرین نقطه، حالت یا موقعیتی که می خواهیم بدان برسیم و آن در واقع آخر خط و منتهای نقطه سیر ماست که به واقع اوج کمال است. غایت تربیت اتصاف به اسمای حسنای خداوند و صفات ربوبی است. هدف غایی انسان در تربیت، رساندن آدمی به معراج است، کشاندن او به مرحله وحی است که عبودیت نام دارد.

شامل هدفهایی است که از آن به عنوان سکوی پرش استفاده شده و در سایه آن، مرحله به مرحله به پیش می رویم تا به هدف غایی و نهایی برسیم.

هدفهای رفتاری شامل آن انتظارات و توقعاتی است که آدمی پس از فراگیری مطلبی و مسأله ای باید از خود بروز دهد.

این اهداف که گاهی در تربیت از آن به عنوان اهداف تفصیلی یاد می شود، شامل هدفها و مقاصدی هستند که مربی برای ساختن و به عمل آوردن شاگردان و آماده کرن آنها برای ورود به دنیای زندگی به آنها توجه می کند. واقعیت این است که آدمی در عرصه حیات از یک سو باید متوجه خود و ابعاد وجودی خود باشد و رابطه اندیشیده ای را درباره خود تنظیم کند و از سوی دیگر او ناگریز به داشتن رابطه با جامعه و مردم است و قطعاً برای داشتن یک ارتباط سالم و معقول با جامعه باید آمادگی پیدا کند. این اهداف بهشش دسته تقسیم می شوند:
1- اهداف شخصی؛ 2- اهداف اجتماعی؛3- اهداف فرهنگی؛4- اهداف سیاسی؛5- اهداف اقتصادی و6- اهداف معنوی

غرض از آن، اهدافی است که به شخصیت فردی انسان و ابعاد وجودی او مربوط می شوند و این امر در عین اینکه بی ارتباط با جمع و جامعه نیست، دارای جنبه فردی است.

والدین و مربیان، باید فرد را در موارد زیر راهنما و رهبر باشند:
1- شناخت بدن و ابعاد وجودی و وظایف اعضا و رمز و راز آفرینش آنها؛ 2- رشد و تقویت بدن که اسلام خواستار نیرومندی و توانایی مؤمن است؛3- تأمین سلامت بدن و حفظ و صیانت آن از خطرات و عوارض گوناگون؛4- بهداشت بدن و ایجاد عادات بهداشتی و ایمنی در زندگی شخصی

1- پرورش هوش و سعی در رشد و تقویت آن و پرهیز از سقوط و افت آن؛ 2- پرورش کنجکاوی و جهت دهی آن به سوی مقاصد مفید و ارزنده؛3- تربیت چراجویی و استدلال برای کشف معماها و حل مسائل و دشواریها؛4- رشد و پرورش و تقویت فکر برای حل مسائل و رفع دشواریها و موانع آن

- هدف داشتن ترس معقول است نه موهوم. او باید بترسد ولی از آنچه که به واقع باید ترسید. مثلاً ترس از مرگ، ترسی معقول است ولی ترس از سایه و تاریکی ترسی موهوم است.
- هدف کنترل عواطف و ابراز آنها به صورت مطلوب و شرعی، شادابی و نشاط در کار و انجام وظیفه است. ابراز محبت در جای خود، اعلام تعجب و شگفتی در برابر آیات خدا برای درس آموزی از آثار صنع خدا و سر در آوردن از حقایق آفرینش و کُنه اسرار خلقت.

اهداف اجتماعی شامل مقاصد و اهدافی است که در آن روابط جمعی و انسانی و ارتباط آدمی با گروه، مطرح باشد.
انسانها در روابط خود با دیگران، دارای نوعی رابطه بده و بستان هستند. هر انسانی در جامعه طلبهایی از دیگران دارد که آنان باید آنها را مراعات کنند و خود در قبال آنان بدهیهایی دارد که باید در ادای آنها بکوشد. دامنه این حقوق از نظر اسلام وسیع و شامل حقوق خانواده از زن و شوهر و فرزندان و والدین، حقوق متقابل معلم و شاگرد، حقوق مردم جامعه، حقوق کارگر و کار فرما و ... است. هدف تربیت در این جنبه، اولاً آشنایی با حقوق است، ثانیاً ادای حقو ق و ثالثاً پاسداری و دفاع از حقوق است. والدین و مربیان باید کودکان را به گونه ای تربیت کنند که آنان به حقوق دیگران احترام گذاشته و آن را رعایت کنند.

پرورش روحیه تعلیم و تعلم در افراد آنچنان که همیشه در پی کسب علم و افزایش دانش خویش بوده و سعی کند دیگران را نیز به این کار وادارند. روح بررسی و کنجکاوی افراد، زنده نگهداشته و سعی در کشف و ابداع و اختراع داشته باشند. کنجکاوی فرد نسبت به محیط طبیعی و اجتماعی توسعه یافته و بتواند اطلاعات و مهارت سودمندی را برای زندگی به دست آورد. علاقه مندی به خواندن، مطالعه کردن و فهمیدن و افزایش آگاهی را در او پرورانده و او را به شکار و کسب اطلاعات تازه وادارد.

هدف این است که نسل جدید، قادر به درک و دریافت نثر، نظم، متون و اشعار زبان فارسی باشد، از استعارات و کنایات، از ضرب المثلهای آن سر در آورد و در عرصه کاربرد زبان قادر به استفاده به جا و مناسب از آن باشد. همچنین هدف این است که او بتواند افکار و نظرات خود را به زبان فارسی به گونه ای آسان و سلیس و روان، به نگارش درآورد و در نهایت، از ادب فارسی به عنوان مظهر وحدت ملی و در نقشه ای فراتر از وحدت اندیشه ای فارسی زبانهای جهان که در جای این قاره بزرگ زندگی می کنند، استفاده بَرَد و می دانیم که جامعه شناسان، زبان واحد را، عامل وحدت به حساب می آورند.

شناخت زیباییهای جهان آفرینش و مخصوصاً شگفتیهای آن به عنوان مظاهر جمال الهی از اهداف تربیتی اسلام و استفاده از آنها برای هدایت و تلطیف ذوقها و استعدادها و زیبا کردن زندگی، هدفی دیگر است.
هدف شناخت هنر از دیدگاه اسلام و استفاده از آن، برای زیبا سازی مناسبات زندگی انسانی و حفظ صفای باطن و جلای روان است و هنر اسلامی چنین مقصد و رسالتی دارد.

از اهداف مهم تربیت، ایجاد جهان بینی در افراد و بیرون آوردن فرد از مرحله جهان احساسی و کشاندن او به عرصه جهان شناسی است. در جهان احساسی، افراد نسبت به پدیده های جهان، رابطه و برخوردی سرسری و سطحی دارند که نمونه آن در عالم حیوانات هم به چشم می خورد. در جهان شناسی سعی به درک روابط علت و معلولی، کشف جهان، شناخت رمز و راز پدیده ها و طرز کار آفرینش است و چنین شناختی است که آدمی را به جهان بینی می کشاند، یعنی داشتن دیدی کلی نسبت به جهان.

هدف ارتقای بینش سیاسی افراد در عرصه حکومت و نوع آن، آگاهی از کیفیت و اهمیت قانون و مشروعیت آن و تابعیت با متبوعیت انسان در کشور، توجه دادن به حکوت صالح، اجرای قوانین حق و عدل، آگاهی از جریانات حاکم بر کشور، وضعیت و موقعیت کشور و جنبه های سوق الجیشی آن است. این مهم است که افراد یک کشور از شرایط سیاسی آن، از وقایع و اتفاقاتی که در جامعه وجود دارد، از سیستم حکومت و از مشروعیت آن سر در آورند و بدانند در چه جامعه ای زندگی می کنند و چه خطوطی در آن حاکم است.

هدف پرورش روحیه قانون پذیری و احترام به قانون حق و مشروع و التزام به رعایت آن است. هدف گسترش روحیه ضابطه داری و نظم و رعایت انظباط در عرصه سیاسی است.

هدف پرورش روح سلحشوری و سربازی در نسل به منظور حفظ و صیانت از سرزمین و مرزهای اسلامی است و در این عرصه تقویت بنیه دفاعی کشور، ایجاد آمادگی دفاع نظامی در افراد و تهیه قوای لازم بر اساس ضرورتهای روز و حتی به نمایش گذاشتن آن به خاطر ایجاد رعب در دیدگان دشمن و واهمه داری آنان از اندیشه حمله و دستبرد به جامعه اسلامی و منابع و منافع آن است. همچنین هدف رشد و تقویت روحیه جهاد و ایثار و شهادت، توسعه اندیشه فداکاری و روحیه شجاعت و شهامت در افراد و مبارزه بی امان علیه خصم و رغبت به اعتلای نام خدا و حفظ ارزشها و قداستها، تحت هدایت و رهبری ولی امر مسلمین است.

هدف، توجه دادن به کار و قداست آن است. شناخت نوع کارهای لازم در جامعه، پذیرش نوعی از آن و تن دادن به آن و تلاش در جهت کسب معاش حلال است. اصل، بر این است که آدمی تن به کار و تلاشی دهد که در سایه آن بتواند استقلال اقتصادی خود را حفظ کرده و سربار دیگران نشود. هدف، تن دادن به کاری مفید و مشروع، بهره مندی از مواهب و درآمد آن و سعی در کسب مهارت و ورزیدگی لازم برای آن کار است.
همچنین هدف این است که هرکس به تناسب توان و استعداد خود به پیش رود و با داشتن رغبتهای لازم، فنون و مهارتهای مربوط به آن شکل را به دست آورد.

- آگاهی و معرفت نسبت به اصول دینی و اعتقادی شامل آگاهی نسبت به:
- خدا و صفات جلال و جمال او، خلق و قدرت او، مدیریت و کارگردانی او، دانایی و شنوایی او، اراده او، توحید در خلق و امر، مشیت خدا، تضاد و قدر او و ...؛
- عدل خدا، و قسط او و آگاهی از جبر و اختیار، آزادی انسان در تصمیم گیری و عمل؛
- نبوت و ارسال رسل، عصمت آنها، رسالت آنها، صفات و عمل آنها، نبوت عامه و خاصه؛
- امامت و رهبری، مسأله جانشینی و وصایت، امامت عامه و خاصه ولایت در عصر حضور و غیبت؛
- معاد و رستاخیز، دنیای برزخ، مسأله حشرو نشر، مسأله حساب و میزان، بهشت و دوزخ؛

- شرایط مذهبی جامعه به ویژه از آن جهت که در یک جامعه مذهبی، دین نقشی مهم و اساسی در سرنوشت سازی در زندگی مردم دارد.
- شرایط سیاسی جامعه از نظر نوع حکومت و کیفیت کارگردانی که معمولاً اگر جامعه ای دینی باشد، این امر در تربیت جامعه هم نقش دارد.
- شرایط اقتصادی جامعه که فقر و غنا، خط فکری مردم در مصرف، دارای نقشی مهم در اجرای اهداف و به کار گیری راه و روشهای اخلاقی و تربیتی است.
- شرایط فرهنگی جامعه و طرز فکر افراد و آداب و سنن و ارزشها، به ویژه از آن بابت که دریابیم آن فرهنگ دارای چه نقاط اشتراکی با مذهب است و تا چه حد خالص و ناخالص است.

- مسلم و قطعی و تغییر ناپذیر باشند، مثل هدفهای مربوط به حلال و حرام که تا قیامت ثابتند.
- تغییر پذیر و قابل دگرگونی باشند.
- عمومی باشند، یعنی اهداف برای همه افراد جامعه باشد.
- فردی باشند، مثل اهداف در رابطه با رشد و تقویت جسم و ذهن و روان و عاطفه؛
- جمعی باشند، یعنی در رابطه با روابط و ارتباطات اجتماعی باشد.
- در سطح ملی باشند، یعنی برای همه افراد کشور بهتر شود.

- قرآن، یعنی همین کتاب آسمانی که در دست ماست و خداوند آن را به عنوان دستورالعمل زندگی ما، توسط پیامبر خود، نازل کرده است.
- سنت، که عبارت است از قول، فعل و تقریر پیامبر و حضرات معصومین (علیه السلام) که برای ما در عرصه زندگی دینی سند است.
- اجماع، که عبارت است از رأی و نظر و نیز عمل آگاهانه به مسائل اسلام و پاکان و نیکان اسلامی در طول تاریخ حیات اسلام.
- عقل و خرد عالمان و صاحبنظران بر مبنای درک و برداشت از حقایق دین و زندگی، با شرط عدم اصطکاک و مخالفت آن با قرآن و سنت.
- فطرت، که دارای زمینه ای درونی در همه انسانهاست و در همه نقاط جهان برای همه افراد واحد است و مبنای فطری بر صداقت، حقیقت جویی، رشد و تعالی آدمی است.
- تاریخ و دستاوردهای تاریخی که حاصل بررسیهای محققان است و رمز رشدها و انحطاط ملتها در آن معین و برای مردم امروز، درس است.
- تجارب روزمره عالمان، مدیران و صاحبنظران کشور که در خط صداقت و پاکی و انس و خیرخواهی برای ملت و کشورند.