پیامبر و خدیجه ، ادب و عاطفه

نويسنده: علی‏اکبر صمدی
زندگی مشترک پیامبر(صلی الله علیه واله) و خدیجه(سلام الله علیها) درس‏آموز تمام مردان و زنانی است که جویای سعادت در زندگی خود هستند. عدم دلبستگی خدیجه به سیم و زر دنیا وتوجه به امور معنوی، عشق و علاقه به پیامبر(صلی الله علیه واله)، عطوفت و مهربانی متقابل رسول خدا (صلی الله علیه واله) و خدیجه(سلام الله علیها)، ایثار و وفاداری نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهای آموزنده‏ای است برای جویندگان سعادت.

شخصیت حضرت خدیجه(سلام الله علیها)

خدیجه را نباید تنها یک بانوی سرمایه‏دار دانست. که شتران حامل مال‏التجاره را به مناطق مختلف می‏فرستاد، و سودهای کلان بدست می‏آورد، بلکه وی به عنوان یک شخصیت معنوی، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، دارای شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوی بزرگ، حتی در دوران جاهلیت، که پاکدامنی جایگاهی نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده می‏شد. «و کانت تُدعی فی الجاهلّیة بالطّاهره لشدّة عفافها و صیانتها».(1)
خدیجه آنچنان بر بلندای معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) به کمال وی شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد(صلی الله علیه واله)».(2)
مردان بسیاری قلّه کمال را فتح نموده‏اند، ولی از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کرده‏اند:
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه واله).
این بانوی با معرفت، آنچنان حقیقت‏شناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردی است که نبوت رسول خدا را تصدیق می‏کند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست می‏آورد.(3)
خدیجه از بهترین زنان بهشت و برگزیده خداوند تبارک و تعالی است.(4)
مقام این بانوی بزرگ به اندازه‏ای رفیع است که پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) خطاب به وی فرمودند: «یا خدیجة انّ اللّه‏ عزّ و جلّ لیباهی بکِ کرام ملائکته کلُّ یومٍ مرارا».(5)
خدیجه! خداوند عز و جل روزی چندین بار به عظمت تو در نزد ملائکه مقربش مباهات می‏کند.
و در مورد دیگر نیز فرموده است: «قال جبرئیل: هذه خدیجة فاقرء علیهاالسلام من ربّها و منّی و بشّرها بیت فی الجّنة»(6). سلام خداوند و مرا به خدیجه ابلاغ کن و مژده خانه‏ای در بهشت را به او بده.

زمینه ازدواج با رسول خدا(صلی الله علیه واله)

خدیجه از پیش مانند سایر مردم، محمد (صلی الله علیه واله) عزیز قریش را به عنوان فردی امین و درستکار می‏شناخت. بر همین اساس از حضرتش دعوت کرد تا مسؤولیت یکی از کاروانهای تجارتی وی را بپذیرد، و شاید هم می‏خواست شخص مورد علاقه خود را به دقت بیازماید. به هر حال، محمد(صلی الله علیه واله) مسؤولیت کاروان را پذیرفت. خدیجه هم غلام مورد اعتماد خود مَیْسره را همراه حضرتش نمود، تا هم کمک ‏کارش باشد، و هم هنگام بازگشت گزارش سفر را از وی دریافت کند.

علایم نبوت در سفر تجارت

در بازگشت کاروان تجاری، آن چیزی که بیشتر از خیر و برکت و سود تجارت این سفر، به سرپرستی محمد(صلی الله علیه واله)، نظر خدیجه را به خود جلب نمود، گزارش دل‏انگیز میسره بود:
... در بین راه به صومعه راهبی رسیدیم. امین کاروان زیر سایه درختی که نزدیک صومعه بود قرار گرفت، راهب صومعه آمد و پرسید: این شخص چه کسی است که زیر این درخت آرمیده است؟
گفتم: مردی از قریش، از اهل حرم.
گفت: تا کنون جز پیامبران خدا کسی زیر این درخت قرار نگرفته است!!
خدیجه بسیار متعجب شد و تشنه شنیدن سخنان میسره، که وی اضافه کرد و گفت:
در بین راه هوا به شدت گرم بود، ناگهان دو فرشته را دیدم که آمده‏اند و بر سر امیر کاروان سایه افکنده‏اند و او زیر سایه فرشتگان حرکت می‏کرد.(7)
این گزارش، آنچنان قلب خدیجه را از عشق به رسول خدا (صلی الله علیه واله) آکنده نمود که بلافاصله خود را به عموی دانشمند خویش، ورقة بن نوفل رسانید، و جریان را با وی در میان گذاشت.
ورقة بن نوفل گفت: اگر این گزارش میسره درست باشد، محمد (صلی الله علیه واله) همان پیامبری است که بعثتش به این امت وعده داده شده است، و من اوصاف وی را در کتابها خوانده‏ام.(8)

عشق سرشار خدیجه به محمد (صلی الله علیه واله)

آن گزارش میسره، و این نوید ورقة بن نوفل، چنان طوفانی از محبت محمد(صلی الله علیه واله) در دل خدیجه ایجاد کرد که بی‏صبرانه حضرتش را طلبید و خطاب به وی چنین گفت: «یا بن‏عم ، انّی قد رغبت فیک لقرابتک و سطوتک فی قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک».(9) ای پسرعمو ، به دلیل خویشی، شرافت خانوادگی، امانتداری ، حسن خلق و راستگویی که در شما سراغ دارم، به شما اشتیاق پیدا کردم. آنگاه برای ازدواج با پیامبر(صلی الله علیه واله) اعلام آمادگی کرد.
این عمل خدیجه نشان‏دهنده این است که وی گرچه از نظر مال و ثروت ممتاز بود، اما دل به امور معنوی داشت. او طالب شخص با کمال بود، نه فرد پولدار.
بر اساس همین دیدگاه بلند بود که خواستگارانی پولدار چون عقبة بن‏ابی‏معیط و صلت بن‏ابی‏یهاب ، که هر کدام چهارصد غلام و کنیز داشتند را نپذیرفت(10). اما در برابر شخص باکمالی چون رسول خدا (صلی الله علیه واله)، هم خود پیشنهاد ازدواج داد، و هم مهریه را از مال خود تعیین کرد. امام صادق(ع) می‏فرماید: در جلسه خواستگاری، خدیجه(سلام الله علیها) وقتی ملاحظه کرد عمویش ورقة بن‏نوفل در برابر سخنان ابوطالب از عهده پاسخ برنمی‏آید، بی‏درنگ گفت:
«یا عمّاه انّک و ان کنت اولی بنفسی منّی فی‏الشهود ، فلست اولی بی من نفسی، قد زوجّتک یا محمد نفسی و المطّهر علیّ فی مالی»(11) عموجان ممکن است در مسایل دیگر اختیار مرا داشته باشید، ولی اینجا اختیار با خود من است. سپس گفت: ای محمد من خودم را به همسری شما درآوردم، و مهر را هم خودم از مال خود قرار می‏دهم.
این کار خدیجه عشق غیر قابل توصیف وی را نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه واله) می‏رساند، آن هم عشقی مقدس و معنوی که وراء همه امور مادی است، عشق به کمال است؛ عشق به صداقت است، عشق به امانت است، عشق به همه خوبیهاست، و در یک کلام عشق به خداست.
این بانو می‏داند که همه سعادت و خوشبختی در ارتباط با فرستاده خدا است، و لذا در بیانی چنین می‏گوید: «سَعِدَتْ مَنْ تُکونُ لِمحمّدٍ قرینةً، فانّه یُزیِّنُ صاحِبَه»(12) خوشبختی نصیب زنی است که همسر محمد(صلی الله علیه واله) گردد، زیرا محمد برای وی مایه افتخار است.

محبت و علاقه دو جانبه

عشق و علاقه خدیجه به رسول خدا (صلی الله علیه واله) یکطرفه نبود ، بلکه محبت دو جانبه بود. این واقعیت را ابوطالب(ع) در خطبه عقد چنین بیان کرد: « و له فی الخدیجة رغبة ولها فیه رغبة»(13) خدیجه و محمد هر دو علاقه‏مند به یکدیگر هستند.
همان گونه که خدیجه نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه واله) شناخت پیدا نموده و به حضرتش علاقه‏مند شده بود، رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیز کمالات خدیجه(سلام الله علیها) را دریافته و او را شایسته برای همسری خود می‏دانست. و لذا با اینکه وی قبلاً دو شوهر دیگر کرده ، و از نظر سنی بنا به قولی 15 سال از رسول خدا بزرگتر بود(14)او را از هر زن دیگر برای همسری خود مناسبتر دید، و با وی ازدواج نمود، و او را همواره مورد احترام و تجلیل قرار می‏داد.
رسول خدا (صلی الله علیه واله) هیچ زنی را همتای خدیجه قرار نمی‏داد «یثنی علیها و یفضّلها علی سائر امّهات المؤمنین و یبالغ فی تعظیمها»(15). او را ستایش می‏کرد و بر سایر همسران خود برتری می‏داد و در بزرگداشت و تکریم او تلاش زیاد می‏نمود.

ادب خدیجه در برابر رسول خدا(صلی الله علیه واله)

بررسی زندگی مشترک رسول خدا (صلی الله علیه واله) و خدیجه (سلام الله علیها) نشان می‏دهد که این دو شخصیت بزرگ که الگوی همه انسانهای باکمال می‏باشند، برای یکدیگر ارزش خاصی قائل بودند. وی نه تنها مال و ثروت خود را به رخ شوهر که دستش از مال دنیا تهی بود نمی‏کشید، بلکه با افتخار ثروت کلان خود را در اختیار همسر خویش قرار داد. وقتی پیشنهاد ازدواج را به حضرتش داد، حضرت در مقابل این پیشنهاد فرمود: «یا عم ابنة أنت امرأة ذات مال و أنا فقیر لاأملک الاّ ما تجودین به علیّ و لیس مثلک من یرغب فی مثلی و أنا أطلب امرأة یکون حالها کحالی و مالها کمالی».
شما بانویی هستید دارای ثروت و من فردی فقیرم که چیزی در اختیار ندارم، کسی دارای موقعیت تو رغبت به کسی مثل من پیدا نمی‏کند، من جویای همسری‏ام که حالش مانند حال خودم و از نظر مالی همتای خود من باشد.
بانوی باکمال قریش که شرافت و کمال با ذاتش عجین بود، در پاسخ گفت: « واللّه‏ یا محمد ان کان مالک قلیلاً فمالی کثیر، و من یسمح لک بنفسه کیف لا یسمح لک بماله، و أنا و مالی و جواری و جمیع ما املک بین یدیک و فی حکمک لا امنعک منه شیئا».
به خدا سوگند ای محمد اگر تو مالی نداری، من ثروت زیادی دارم، و کسی که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما نباشد، من و سرمایه‏ام، و کنیزانم و آنچه که در اختیار دارم از آن شماست، و تحت امر شماست و هیچ منعی از طرف من نیست.
آنگاه اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:
واللّه‏ ما هب نسیم الشمال
الاّ تذکرت لیالی الوصالی
ولا أضامن نحوکم بارق
الاّ توهمت لطیف الخیال
جور اللیالی خصّنی بالجفا
منکم و من یأمن جور اللیالی
رقوا و جودوا و اعطفو و ارحموا
لا بّد لی منکم علی کل حال(16)
به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهای وصال می‏اندازد
و چون از سوی (خانه) شما فروغی درخشیدن می‏گیرد، می‏پندارم که آن نور شبح و سایه شما است
درد و جور شبانه‏ای از (فراق) شما کشیده‏ام، و چه کسی (دلداده‏ای ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد
ترحم و دلسوزی کنید، و عطوفت به کار گیرید، که در هر حال مرا گریزی از (دلبستگی) به شما نیست.
ممکن است کسی گمان کند، این ادب و احترام خدیجه آن هم نسبت به شوهری چون رسول خدا(صلی الله علیه واله) یک امر عادی و طبیعی است، در حالی که با اندک توجهی می‏شود دریافت که ادب خدیجه نسبت به شوهر عزیزش، فراتر از ادب یک زن در برابر شوهر است.
وی از آن جهت که شخصیت رسول خدا را شناخته، و رفعت مکان وی را درک کرده است، این گونه محترمانه برخورد می‏کند.
این ادب و احترام، حتی قبل از ازدواج نیز از این بانو نسبت به عزیز قریش دیده می‏شود. خدیجه هنگامی که از امین قریش برای سرپرستی کاروان تجارتی استفاده می‏کند، به دو غلام خود، میسره و ناصح می‏گوید: «اعلما قد ارسلت الیکما امینا علی اموالی و انه امیر قریش و سیّدها، فلا یدٌ علی یده، فان باع لایمنع، و ان ترک لا یؤمر، فلیکن کلامکما بلطف و أدب و لا یعلوا کلامکما علی کلامه».
من امینی بر اموال خود گماشتم، همو که امیر بزرگ قریش است، دستی بالای دست او نیست. اگر تصمیم بر فروش متاعی بگیرد، نباید کسی مانع شود. اگر تصمیم گرفت چیزی نفروشد، کسی حق ندارد دستوری به او بدهد. شما موظفید با لطف و ادب با وی سخن بگویید، و بالای حرف او حرفی نزنید.
قدردانی رسول خدا(صلی الله علیه واله) از خدیجه(سلام الله علیها)
اگر خدیجه نسبت به همسر گرامی خود این گونه رعایت ادب و احترام می‏کند، رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیز از خدیجه به نحو شایسته‏ای قدردانی می‏نماید، و برای خدیجه احترام خاصی قائل می‏شود، که در اینجا به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏شود.
رسول خدا(صلی الله علیه واله) در زندگی، خود با رأی و نظر خدیجه مخالفت نمی‏نمود. مثلاً وقتی ابوالعاص، پسر خواهر خدیجه، زینب، دختر رسول خدا را خواستگاری نمود، «فسألت خدیجة رسول‏اللّه‏(صلی الله علیه واله) ان یزوّجه و کان رسول‏اللّه‏ لا یخالفها»، خدیجه از رسول خدا(صلی الله علیه واله) خواست که زینب را به وی تزویج کند، و رسول خدا (صلی الله علیه واله) پیشنهاد وی را پذیرفت چون رویّه حضرت بر این بود که مخالفت خدیجه نمی‏نمود.(18)
رسول خدا (صلی الله علیه واله) آن چنان به خدیجه محبت داشت و قدردان بود که قبل از خدیجه همسری اختیار ننموده و تا خدیجه زنده بود نیز همسری اختیار نکرد.(19)
این قدردانی رسول خدا (صلی الله علیه واله) نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمی‏شد، بلکه پس از مرگ وی نیز همواره او را یاد می‏کرد و از وی تجلیل به عمل می‏آورد. با آنکه همسران دیگری داشت هر وقت به یاد خدیجه می‏افتاد از وی به خوبی یاد می‏کرد و گریه می‏نمود.
روزی عایشه گفت: ای رسول خدا، چقدر از خدیجه یاد می‏کنید! خدیجه پیرزنی بود از دست شما رفت، خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است!!
رسول خدا (صلی الله علیه واله) برآشفته گشت و فرمود: «صدّقتنی اذ کذبتم و آمنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم»(20). او زمانی نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب می‏نمودید. به من ایمان آورد، شما کافر بودید. وی مادر فرزندان من است، در حالی که شما چنین نیستید.
عایشه می‏گوید: من بعد از این با ذکر خیر خدیجه خود را نزد پیامبر(صلی الله علیه واله) عزیز می‏کردم!
عشق و عاطفه رسول خدا (صلی الله علیه واله) به همسر باکمالش به حدّی رسیده بود که دوستان خدیجه نیز از آن بهره‏مند بودند.
عایشه می‏گوید: پیرزنی وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه واله) شد، و از سوی حضرت مورد احترام خاصی واقع شد. پیرزن که از محضر رسول خدا (صلی الله علیه واله) خارج شد، پرسیدم: این زن چه کسی بود که این گونه مورد الطاف شما واقع شد؟
رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: این زن از دوستان خدیجه است. وقتی خدیجه زنده بود، زیاد نزد ما می‏آمد.(21)
اینها همه به خاطر شخصیت والای خدیجه(سلام الله علیها) و فداکاریهای آن بانوی بزرگ بود. خدیجه‏ای که داخل خانه پیامبر(صلی الله علیه واله) پناه آن حضرت به حساب می‏آمد و تمام ناراحتیها و شکنجه‏های جسمی و روحی وارده از سوی قریش را با عواطف غیر قابل وصف خود، جبران می‏نمود.
خدیجه‏ای که مادر فرزندانش، یعنی: قاسم، طاهر، طیب، زینب، رقیّه و ام‏کلثوم بود، و از همه مهمتر مادر ام‏الائمه زهرای مرضیه (سلام‏اللّه‏ علیها) بود، که اگر هیچ افتخاری برای خدیجه (سلام الله علیها) نبود، جز اینکه وی مادر فاطمه است، برای وی کافی بود.
و اینچنین بود که از دست دادن خدیجه برای رسول خدا(صلی الله علیه واله) بسیار ناگوار و دشوار بود، به گونه‏ای مرگ خدیجه در روح و روان رسول گرامی اسلام، اثر گذاشت که سال درگذشت وی را که قرین وفات حضرت ابوطالب(ع) بود
(عام‏الحزن) نامید، و پس از وفاتش نیز هرگاه به یاد خدیجه می‏افتاد، یا کسی از وی نام می‏برد، چشمان مبارکش پر از اشک شده و از خوبیهای خدیجه سخن می‏گفت.

پي نوشت :

1ـ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص111.
2ـ تفسیر المیزان، ج19، ص346.
3ـ بحار، ج16، ص2. سیره ابن هشام، ج1، ص257. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص109.
4ـ بحار، ج16، ص2.
5ـ عوالم العلوم، ج11، ص41.
6ـ صحیح بخاری، چاپ دارالقلم، ج5، ص112.
7ـ سیره ابن‏هشام، ج1، ص199.
8ـ همان، ج1، ص203.
9ـ همان، ج1، ص201.
10ـ بحار، ج16، ص22.
11ـ فروع کافی، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح9.
12ـ بحار، ج16، ص23.
13ـ فروع کافی، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح9.
14ـ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص111.
15ـ همان، ج2، ص110. صحیح بخاری، ج7، ص107.
16ـ بحار، ج16، ص55.
17ـ همان، ص29.
18ـ سیره ابن‏هشام، ج2، ص306.
19ـ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص110.
20ـ بحار، ج16، ص8. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص112، 117.
21ـ بحار، ج16، ص8.

منبع: پیام زن، شماره 71