نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
 

سبک ذهنی گرایش خاص اندیشمندان سبک‌شناسی است از زمانی که فاولر این اصطلاح را در «سبک‌شناسی و رمان» (1977) ابداع کرد؛ اثری که در آن فاولر اظهار می‌کند سبک ذهنی به تمام نمودهایِ زبانیِ متمایزِ ذهنی خاص، اشاره دارد» (103). آثار بعدی (1986، 1996) فاولر ارتباط خاص این مفهوم را با مفهوم رایج زاویه دید، تأیید می‌کند. فاولر در «نقد زبان‌شناختی» (1986) سه‌گونه‌ی اصلی زاویه دید را مشخص می‌کند: روان‌شناختی، ایدئولوژیک و مکانی - زمانی. به طور خلاصه زاویه دید مکانی - زمانی با چشم‌اندازهای مکانی و زمانی‌ای منطبق است که در متون نقش بسته‌اند. زاویه دید ایدئولوژیک «نظام باورها، ارزش‌ها و مقوله‌هایی را در بر می‌گیرد که یک شخص یا اجتماعی با توجه بدان جهان را درک می‌کند» (1986: 130) زاویه‌ی دید روان‌شناختی ابعادی را در بر می‌گیرد که از منظر پیش‌نمونی با دیدگاه روان‌شناختی در ارتباط هستند، بدین معنی که این امر بر کسی متمرکز است که «ناظرِ حوادث روایت است، چه نویسنده و چه شخصیتی سهیم در داستان» (1986: 130). با وجود این، از دیدِ فاولر مفهوم سبک ذهنی به طور خاص، از شیوه‌ای بر می‌آید که محتوای ایدئولوژیک متون را به شیوه‌ای بیان می‌کند که تأثیر رویکردهای هلیدی را به زبان ثابت می‌نماید:
زبان، متناسب بیان محتوا است: زبان نقشی بازنمودی، یا آن‌گونه که من ترجیح می‌دهم آن را بنامم، نقشی اندیشگانی دارد. نویسنده یا گوینده تجربه‌ی خود از پدیده‌های جهان واقعی را در آن تجسم می‌بخشد و این امر تجربه‌ی او از دنیای درونی خودآگاه خودش را نیز در بر می‌گیرد؛ یعنی عکس‌العمل‌ها، شناخت‌ها، دریافت‌ها و کنش‌های زبانیِ گفتاری و فهم وی را (هلیدی، 1971: 327).
بنابر فرض‌های پیشین، فاولر اساساً سبک ذهنی را به عنوان انعکاس زبانی کارکردهایِ اذهان آدمی می‌دانست و آن را بدین شیوه تحقق بخشید:
آنچه من آن را سبک ذهنی نامیده‌ام، عبارت است از: جهان‌بینی نویسنده، راوی یا شخصیتی که ساختار اندیشگانی متن آن را می‌سازد. از این پس من این تعبیر را بر اصطلاحِ دست و پاگیر «زاویه دید ساحت اندیشگانیِ» آسپنسکی، ترجیح خواهم داد (فاولر، 1996: 214).
باید روشن نمود که سبک ذهنی از یک سوی و انواع زاویه دید از سوی دیگر، بر اساس ساحت‌های روایی متفاوت عمل می‌کنند. شاخص‌های سبک ذهنی نه بر موقعیت راوی به عنوان قصه‌گویِ دانای کل یا کانونی‌ساز (زاویه دید روان‌شناختی) و نه به عنوان راوی داستان که به گذشته و آینده پرش می‌کند (زاویه دید زمانی) تأکید می‌کنند. در عوض باورها، احساسات، منش‌ها و نگرش‌هایی رامنعکس می‌کنند که شخصیتی خاص، نویسنده یا راوی را استثنا می‌کند؛ همان‌گونه که این موارد به جهت زبان‌شناختی تحقق می‌یابند. لیچ و شورت (2007، 1981) نیز فراوان درباره‌ی شیوه‌های خاص سبک ذهنی کاوش کرده‌اند و مزیتی برای این تعبیر که گاهی «جهان‌بینی» نام دارد، ابراز کرده‌اند (لیچ و شورت، 2007: 151) . در کنار فاولر، آنان نیز تأکید می‌کنند آفرینش سبک ذهنی شدیداً بر ذخیره‌ی قالب‌های معین در درون داد زبانی انعکاس دهندگان سبک ذهنی که می‌توانند راویان، نویسندگان یا شخصیت‌ها باشند تکیه دارد، بنابراین هر چه شاخص‌های زبانیِ خاصِ مکرر در متون ظاهر شوند، سبک ذهنی نشان‌دارتری خواهیم داشت. برای مثال تعریف اولیّه‌ی فاولر از انعکاس سبک ذهنی ناظر به «واژگان، حالت تعدّی و ساختارهای نحوی اصلی» است (فاولر، 1996: 144). سمینو و سوئیندل هورست نیز چنین موقعیتی را تکرار می‌نمایند:
مطالعه‌ی سبک ذهنی مستلزم شناسایی الگوهای زبانی‌ای است که مسئول درک جهان‌بینی متمایزی هستند که در خوانش متن دیده می‌شود. در اینجا مفهوم «الگوها» به طور خاص مهم است. نظریه‌ی سبک ذهنی از تظاهرات پایدار و مکرر ساختارها و گزینش‌های زبانیِ درون متنِ نشأت می‌گیرد (سمینو و سوئیندل هورست، 1996: 144).
لیچ و شورت علی‌رغم آنچه در بالا گفته شد، معتقدند که ممکن است سبک ذهنی در یک جمله‌ی منفرد نیز دیده شود (2007: 151) گر چه اثر اخیر که شیوه‌های زبان‌شناختی پیکره را در هم می‌آمیزد، اثبات کرده که حضور الگوهایی که در تعداد بسیار زیادی از متون تکرار می‌شوند، شیوه‌ی نسبتاً مؤثر دیگری از بازتاب نظریه‌ی سبک ذهنی است (هووِر، 1999، سمینو، 2007، آرچر، و مکین تایِر، 2005). با وجود این همان‌گونه که سمینو معتقد است «برای کارکرد سبک ذهنی مرتبه‌ای از نظام‌مند بودن نیاز است، هر چند الزامی نیست که این نظام‌مندی کامل باشد» (2007: 163). به همین ترتیب لیچ و شورت از این موضوع که نشانگرهایِ نظریه‌ی سبک ذهنی لزوماً مجبور نیستند به طور خاص جهان‌بینی‌های غیر قراردادی را بازتاب دهند، امّا می‌توانند همین اندازه موقعیت‌های «طبیعی و تعبیه نشده» را در کنار هم قرار دهند، دفاع می‌کنند. در عین حال تحلیل‌های بعدی لیچ و شورت درباره‌ی شخصیت‌هایی که به لحاظ روان‌شناختی خاص هستند (مانند اختلال ذهنی فردی در «خشم و هیاهو» اثر فاکنر) تأیید می‌کند که هر چه به پایان نامتعارف درباره‌ی یک زنجیره تفاوت حالت عادی به غیر عادی نزدیک‌تر می‌شویم، می‌توانیم شخصیتی را قرار دهیم که نیروی سبک ذهنی منعکس شده‌ی خود را قوی‌تر نشان می‌دهد. سمینو اخیراً در سبک ذهنی، نظریه‌پرداز یکّه‌ای است و به طور مبسوطی توضیح داده که چگونه نقشِ ذهنی تخیلی نشان داده می‌شود. برای رسیدن به این هدف، او نه تنها روش‌هایی را بررسی می‌کند که در آنها سبک‌های ذهنی منعکس می‌شوند، بلکه چگونگی شناخت نظام‌ها و رویکردهایی (به طور خاص روایت‌شناسی، همچنین زبان‌شناسی شناختی و پیکره‌ای و کاربرد‌شناسی) را که می‌توانند درک ما از فرایندهای سبک ذهنی را غنی کنند، نیز بررسی می‌کند. علاوه بر این مفهوم سبک ذهنی در ارتباط با دیگر تظاهرات غیرزبانی به ویژه در قالب‌های سینمایی، تحلیل می‌شود (مونتُرو، 2010). نسخه‌ی مطلق پژوهش‌های سبک‌شناختی که سبک ذهنی را در تغییرات متون بررسی می‌کند، نشان می‌دهد که روش‌هایی که در آنها بازتاب سبک ذهنی می‌تواند بررسی شود، بی‌پایان است، در نهایت تأکید می‌کنند مفهوم روایت، چنین گرایش خاصی را برانگیخته است.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبک‌شناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول