مترجم: پریسا مرتضوی
منبع:راسخون
 

زمانی که از همسرتان می‌رنجید چه می‌کنید؟ به احتمال زیاد سکوت و کناره‌گیری اولین واکنش شماست. این واکنش به طور معمول قابل درک است. همانند یک عقب‌نشینی موقت، اندکی کناره‌گیری می‌تواند به زوج کمک کند تا رابطه را بازسازی کنند. گاهی این کناره‌گیری حتی بیشتر از درگیری نزدیک، سازنده است. اما سکوت و کناره‌گیری طولانی مدت مضر است. این امر به ویژه زمانی بیشتر آسیب رسان است که مردم انتظار دارند شریک زندگی‌شان ذهن آن‌ها را بخواند و به طور خودکار با درک و شفقت پاسخ دهد. نتیجه این توقع اغلب، ناکامی، درگیری، خشم و سوء‌تفاهم بیشتر است.
اجازه دهید در این زمینه مثالی بزنم. این یک مثال واقعی است که در جریان درمان یک زوج به آن برخوردم: لیندا تقریبآً هر شب با شوهرش درباره نارضایتی‌اش از خانواده او صحبت می‌کرد. او گاهی به سادگی فقط نیاز داشت با کسی درددل کند. گاهی این نیاز در حد شنیده شدن، مورد همدلی قرار گرفتن و درآغوش گرفته شدن یا دلداری بود. اما شوهرش اغلب در برابر او سکوت می‌کرد. این سکوت، قلب لیندا را به درد می‌آورد. او احساس می‌کرد که نادیده گرفته می‌شود. همسرش گاهی در واکنش به او شانه بالا می‌انداخت که لیندا این را نشانه بی‌تفاوتی و سردی می‌دانست. این درحالی بود که درست در همین زمان، فلیپ، همسر لیندا به این فکر می‌کرد که چرا لیندا به جای حل مشکل تنها از خانواده او گلایه می‌کند؟ او احساس می‌کرد مورد قضاوت قرار می‌گیرد. در واقع فلیپ احساس می‌کرد وقتی لیندا درباره نارضایتی از خانواده او حرف می‌زند به نوعی دارد به او نارضایتی‌اش را در رابطه ابراز می‌کند. ناامیدی لیندا روز به روز بیشتر می‌شد. او احساس می‌کرد از طرف شوهرش درک نمی‌شود. از سویی فلیپ نیز احساس بی‌کفایتی می‌کرد. هر دو بعد از این گفتگوهای مداوم پر از احساس خشم و ناامیدی می‌شدند. احساساتی که می‌توانست به راحتی در قالب کلمات ابراز شود، جای خود را به سکوت و کناره‌گیری دوسویه می‌داد.
وقتی من بعنوان روانشناس از فلیپ خواستم که احساس خود را با لیندا در میان بگذارد، او بشدت از این کار سرباز زد و گفت : « اگر لیندا واقعاً مرا دوست داشت هیچ گاه چنین سخنانی را به زبان نمی‌آورد. او حتماً خودش می‌داند که با این جملات چه تاثیری روی من می‌گذارد.»
همین اتفاق درباره لیندا نیز تکرارشد. او نیز معتقد بود اگر فلیپ واقعاً به او احساس تعهد و علاقه داشت، باید حداقل با او همدردی می‌کرد. او را آرام می‌کرد و به درددل‌هایش واکنش نشان می‌داد.
این مثال به سادگی نشان می‌دهد که سکوت و کناره‌گیری گاهی تا چه حد می‌تواند تاثیر فاجعه‌باری داشته باشد: لیندا احساس می‌کرد نادیده گرفته می‌شود و فلیپ احساس می‌کرد مورد انتقاد قرار می‌گیرد و سرزنش می‌شود. در حالی که هدف لیندا از حرف زدن، درددل بود و سکوت فلیپ، بیانگر درماندگی و احساس بی‌کفایتی او بود. شاید اگر طرفین احساسات خود را با هم در میان می‌گذاشتند این سوء تفاهم پیش نمی‌آمد.
این درست است که وقتی ما کسی را دوست داریم تلاش می‌کنیم او را بهتر درک کنیم ولی این هیچ گاه به صورت کامل و صد درصدی اتفاق نمی‌افتد. بنابراین خیلی طبیعی است که در اوج یک رابطه عاشقانه نیز طرفین گاهی یکدیگر را نفهمند و از بسیاری از منویات درون ذهن یکدیگر آگاه نشوند. این تفکر غلط رایجی است که برخی فکر می‌کنند دو عاشق انگار که گویی شیشه ای به جای سر دارند می‌توانند همه آنچه در فکر طرف مقابل می‌گذرد را ببینند. حتی این طرز فکر می‌تواند بسیار خطرناک باشد وقتی یکی از طرفین فکرمی‌کند آنچه که از رفتار همسرش در می‌یابد حتماً درست است. چرا که بر اساس یک پیش بینی، قضاوت می‌کند و همه گزینه‌های احتمالی دیگر را نادیده می‌گیرد.

اول: هیچ گاه تصور نکنید که اگر سکوت یا کناره‌گیری کنید، همسرتان می‌تواند نیازها، احساسات و افکار شما را بفهمد. برای اینکه بدانید گاهی چقدر افکار شما با آن چه همسرتان حدس می‌زند می‌تواند متفاوت باشد گاهی این را مانند یک بازی امتحان کنید. مثلاً از همسرتان بخواهید حدس بزند داشتید به چه چیزی فکرمی‌کردید. گاهی حدس‌هایی که او می‌زند با واقعیت آن چنان فاصله دارند که شما را به خنده می‌اندازد. این تفاوت‌ها در شرایط سکوت و کناره‌گیری می‌توانند از رابطه آرام شما یک بحران تمام عیار بسازند.
دوم: همیشه قبل از هرگفتگویی هدفتان را روشن کنید. مثلاً گاهی فقط لازم است بگویید که نیاز دارید او حرف‌هایتان را بشنود. (نیاز به مشاوره ندارید یا نمی‌خواهید که او به دنبال راه حل باشد. نمی‌خواهید از چیزی گلایه کنید. فقط نیاز به درددل دارید).
سوم: بهتر است تعریفتان را از عشق مورد بازبینی قرار دهید. عشق به معنای مراقبت کردن و حمایت کردن از یکدیگر است؛ نه دانستن همه محتویات ذهن یکدیگر.
چهارم: اینکه کسی بتواند نیازهای خود را به روشنی بیان کند، نشانه ضعف یا انفعال نیست. به همسرتان بگویید چه حسی دارید. چه فکر می‌کنید و چه نیازی دارید. گاهی درخلال گفتگوها این کار بسیار ضروری است. مثلآٌ درخلال یک محاوره ممکن است احساس کنید همسرتان دارد شما را به چیزی متهم می‌کند یا به شما کنایه میزند. خیلی ساده به جای حدس و گمان از او بپرسید: «آیا واقعاً فکرمیکنی من درباره این موضوع مقصر هستم؟ ممکن است برایم توضیح دهی که آیا منظورت من هستم ؟!»
پنجم: اگر شما یا همسرتان عادت دارید که با کنایه و در لفافه صحبت کنید؛ این عادت را کنار بگذارید. همواره سعی کنید صحبت را به سوی یک مکالمه ی مستقیم و رک و راست هدایت کنید. فراموش نکنید در لفافه حرف زدن گاهی یک ویژگی شخصیتی است، گاهی در افراد خجالتی ممکن است دیده شود که به اندازه کافی جسارت ِمستقیم سخن گفتن را ندارند. گاهی نیز در برخی فرهنگ‌ها می‌تواند حتی شکلی از حرمت‌گذاری باشد. با این حال این ویژگی می‌تواند سوء تفاهم ایجاد کند. پس فراموش نکنید این به نفع شماست که همواره به سمت روشن‌سازی حرکت کنید.