ويژگي‌هاي جامعه تكنيكي

نويسنده:شهريار زرشناس
مي‌دانيم كه تكنولوژي مدرن پديده‌اي كاملاً جديد است. تكنولوژي به عنوان مظهر يك نوع تفكر بشمار مي‌آيد. آنچه كه تكنولوژي را پديد مي‌آرود نسبت خودبينانة انسان و هستي است. در نتيجه اين نسبت، آدمي به عنوان سوبژه به دنبال آبژه كردن تمام هستي مي‌رود. اين نوع نگرش رابطه‌اي سلطه‌جويانه و استثماري را پديد مي‌آورد. در اين‌باره هربرت ماركوزه متفكر پست‌مدرن چنين مي‌گويد: تكنولوژي طرح تاريخ اجتماعي سلطه است. او معتقد است با اين رويكرد نه‌تنها انسان هستي را به آبژه تبديل مي‌كند بلكه خود و روابطش با ديگر انسان‌ها نيز دچار چنين تحولي مي‌گردد. بنابراين ذات و جوهر تمدن تكنيكي، استيلا است. در اين‌باره بايد به نكته‌اي مهم توجه كرد و آن اينكه جامعه متفاوت از تمدن است. تمدن بيانگر نوعي صورت‌بندي تاريخي – فرهنگي است. مثلاً صورت نوع تاريخي - فرهنگي مبتني بر عقل كاسمو سانتريك كه در يونان و روم باستان وجود داشت را تمدن يوناني – رومي مي‌ناميم. ذيل اين تمدن سلسله جوامعي وجود دارند مثل جامعة اسپارت‌آتن، روم و … . در تمدن مدرن نيز همين‌گونه است. يك تمدن غرب مدرن وجود دارد كه جوامع متعددي چون انگليس، امريكا، كانادا، آلمان، ايتاليا و … را در خود جاي داده است و در هر يك از اين جوامع مدل‌هاي متفاوتي مطرح است. هنگامي كه از جامعه سخن گفته مي‌شود از منظر “جامعه‌شناسي” به آن نگريسته مي‌شود. اما آن هنگام كه از تمدن بحث مي‌شود با رويكرد فلسفي تاريخي به آن روي مي‌كنيم.

ويژگي‌هاي جامعه تكنيكي:

1- جامعة تكنيكي بر محور عقل و يا عقل تكنيكي مي‌چرخد؛
2- جامعه تكنيكي يك ساختار به هم پيچيده و توتاليتاريستي دارد.*
3- جامعة مدرن جامعه‌اي سرمايه‌سالار است كه مي‌تواند به صورت متمركز، دولتي و يا خصوصي باشد. از جمله نكات و برتري‌هايي كه براي جامعة مدرن برمي‌شمارند، مسألة فرديت در آن است. در جوامع مدرن و بويژه ليبرال، به مسأله آزادي انسا‌ن‌ها و فرديت تأكيد مي‌شود. در مقابل، منتقدين مدرنيته از پديده‌اي به نام فرهنگ توده‌اي يا Mass culture ياد مي‌كنند. اين افراد معتقدند كه فرديت برابر است با انتخاب زندگي و راه آن. بنابر آنچه كه آدمي خود خواهان آن است به او اجازه داده مي‌شود كه تفكري مستقل داشته باشد. در نظر اين افراد اگر شخص را از كودكي توسط انواع محيط‌ها و ابزارها چون مهدكودك، مدرسه،‌ راديو،‌ تلويزيون و … به فردي تأييدطلب تبديل كنيم، او را به فردي تبديل كرده‌ايم كه معيارهايش را از ديگران مي‌گيرد. مي‌توان او را به اهداف سودجويانه رهنمون ساخت و افق فكري او را تنها در عرصة ناسوت تعريف كرد. اين فرد ديگر شخص مستقل نخواهد بود. انسان مستقل فردي است كه بتواند معيارهاي موجود را با ارزش‌هاي موجود بسنجد و مي‌تواند ارزش‌هايش فراتر از ماديات باشد و درصدد جلب رضايت مخلوق نباشد. در اينجا تعريف فرد مستقل به تعريفي ديني نزديك مي‌شود. حتي هنگامي كه “آرلف”، فيلسوف پست‌مدرن، از فرديت و استقلال سخن مي‌گويد به اين نوع تعريف نزديك مي‌شود. در آدمي سه سطح وجودي وجود دارد: 1. جسم و نيازهاي جسمي و فيزيولوژي؛ 2. نيازهاي رواني و نفساني؛ غربيان اين دو بخش را تحت علم روانشناسي بررسي مي‌كنند و بشر را بيش از اين چيزي نمي‌دانند. سطح ديگري كه در آدمي وجود دارد روان متعالي آدم است كه سهروردي و ديگر عرفاي اسلامي از آن نام مي‌برند. فرديت در اين پاره از وجود معنا مي‌يابد. عرفا از اين بخش به عنوان عين ثابت جزئي نام مي‌برند. از همين رو جامعه ليبرال كه منكر اين روان متعالي است فرديت آدمي را از ميان مي‌برد. مكتب فرانكفورت، فرديت ليبراليستي را فرديت مجازي مي‌خواند. اما در تفكر ديني، هر فرد تجلي يكي از اسماء الهي است. از اين رو هر فرد در نسبت با خدا فرديت مي‌يابد.

پي نوشت:

*توتاليتاريسم واژه‌اي به معناي كل و فراگير است. در جامعه‌شناسي سياسي به حكومت‌هاي فراگير كه در تمامي امور شهروندان دخالت مي‌كند حكومت “توتاليتر” گويند. توتاليتاريسم دو گونه است: 1. اجتماعي؛ 2. سياسي. توتاليتاريسم تنها در جامعة‌ مدرن امكان دارد، چه نظام سنتي توان تكنيكي كنترل توده‌ها و قوة عقل فراگير اداره‌كنندة جامعه را ندارد. جامعة توتاليتر جامعه‌اي است كه به علت دارابودن ساختارهاي بوروكراتيك و نظارت‌هاي تكنولوژيك فراگير و گسترده هيچ راهي براي وجود و بروز تفكري فردي و انتقادي را باقي نخواهد گذاشت. توتاليتاريسم سياسي به جوامعي كه در آن يك حزب حاكم است و تنها يك ايدئولوژي مدرن مبناي حكومت قرار مي‌گيرد، مي‌گويند كه تمامي رسانه‌ها،‌ قوا و … به طور رسمي تحت اختيار حزب حاكم است. مانند آنچه در شوروي استاليني و يا حكومت‌هاي فاشيستي ملاحظه شد. در توتاليتاريسم سياسي، ليبرال‌ها در صدد منحصر كردن توتاليتاريسم به صورت سياسي آنند ولي افرادي چون هربرت ماركوزه كه منتقد مدرنيته است قائل به توتاليتاريسم ديگري به نام توتاليتاريسم اجتماعي هستند كه اغلب تحت حكومت‌ رژيم‌هاي ليبرال صورت مي‌گيرد كه در آغاز ويژگي‌هاي يك جامعة توتاليتر را دارد. به عبارت ديگر داراي گونه‌اي از عقلانيت متمركز ساختاري است به همراه يك ايدئولوژي است. با اين تفاوت كه اين ايدئولوژي از طريق رسانه‌هاي غيررسمي و به طور غيرمستقم به مردم القا مي‌شود. به عقيده برخي از پست‌مدرن‌ها، توتاليتاريسم اجتماعي به مراتب خطرناكتر از صورت سياسي آن است. چه در صورت سياسي،‌ خشونت آشكارا مشاهده مي‌شود و در توده‌ها نوعي هدف‌بندي با حكومت ايجاد مي‌شود. ولي در نوع اجتماعي، افراد به طور ناخودآگاه در توتاليتاريسم هضم مي‌شوند. در واقع رسانه‌ها به فرد سلسله معيارهايي مي‌دهند كه فرد تحت آن عمل كند.

منبع: باشگاه اندیشه