نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
 

کاترین اِموت (از سال 1989 تا به حال) مدرّس دانشگاه گلاسکو است و با چندین دانشگاه دیگر در سراسر جهان (دانشگاه‌های کالیفرنیا، آمستردام و اوترخت) نیز همکاری داشته است. جایگاه بین‌المللی او وامدار بسیاری از دیگر تعهّدات و مسئولیت‌های دانشگاهی اوست، از جمله: همکای در ویراستاری مجلّه‌ی زبان و ادبیات، عضویت در هیأت تحریریه‌ی (دانش‌نامه‌ی زبان و زبان‌شناسی [براون، 2006]) ، مجموعه کتاب‌های روایت‌شناسیِ انتشارات دِگرویتر، جهان‌های داستان، مجلّه‌ی مطالعات روایت و ساخت متن در زبان انگلیسی)، عضویت در هیأت مدیره‌ی IGEL (انجمن بین‌المللی مطالعات تجربیِ ادبیات و رسانه) و مشاوره و همکای در بسیاری از واژه‌نامه‌ها و کتاب‌های راهنما.
علاقه‌ی پژوهشیِ اِموت بیش از هر چیز به پردازش ذهنیِ متن، ارجاع گفتمان و سبک‌شناسی است. مهم‌ترین اثر او در حوزه‌ی تحلیل متن، تک‌نگاریِ درک روایت: چشم‌انداز گفتمانی (1997) است. در این کتاب، اِموت نظریه‌ی بافتاریِ «قابِ ارجاع» را بسط می‌دهد که به تشریح سازوکارهای شناختی، در فرآیند خوانش، می‌پردازد. چارچوب مدّ نظر او پیرامون مفهوم «قاب ارجاع» ساخت‌بندی شده است که این‌گونه تعریف می‌شود: «انبار ذهنیِ داده‌ها درباره‌ی بافت کنونی، که از خود متن و استنتاج‌های مبتنی بر متن» شکل گرفته است (اِموت، 1997: 121). اِموت مفاهیم «پیرایش» و «پیوندزنی» را معرفی می‌کند و همچنین به این مسأله می‌پردازد که چگونه خوانندگان می‌توانند به ضمیرهایی ارجاع دهند که مرجع‌شان جزئی از هم متنِ بی‌واسطه نیست. تمامی این مفاهیم سبب شده است که این تک‌نگاری به یکی از متن‌های بنیادی در آنچه اکنون با عنوان سبک‌شناسی شناختی یا بوطیفای شناختی می‌شناسیم، تبدیل شود. سهم انکارناشدنی وی در کتاب‌هایی که در این حوزه منتشر شده‌اند شاهدی بر این مدّعاست (اِموت، 1992، 1994، 1995، 2002، 2003).
از دیگر ویژگی‌های پژوهش‌های اِموت، ماهیت میان رشته‌ای آنهاست. در چند سال گذشته، اِموت با همکاران گروه روان‌شناسی و مرکز تصویربرداری عصبی‌شناختی در دانشگاه گلاسکو در طرح STACS (سبک‌شناسی، تحلیل متن و دانشِ شناختی: چشم‌اندازهای میان رشته‌ای در باب ماهیتِ خوانش) و طرح LINCS (ادبیات، روایت و دانشِ شناختی) همکاری نزدیکی داشته است. این همکاری در سال 2002 با هدف تلفیق چشم‌اندازهای رشته‌های هم‌تبار امّا مجزّا در علوم اجتماعی و حوزه‌های مطالعات متنی (مثل روان‌شناسی و سبک‌شناسی) آغاز شد. دیگر همکار پژوهشی برجسته، پروفسور سانفورد (از دانشگاه گلاسکو) است. نقطه‌ی اتّکای این طرح مشارکتِ سبک‌شناختی و زبان‌شناختیِ اِموت است که سپس با آزمایش‌های که مشخصه‌ی پژوهش‌های روان‌شناختی است در می‌آمیزد. بنابراین، بنیانِ روش‌شناسیِ این طرح، تحلیل زبان‌شناختی و سبک ‌شناختیِ نمونه‌های متنی است که در آزمایش‌های روان‌شناختی بعدی به کار گرفته می‌شود و آن را از دیگر اقدام‌های کاوشگرانه‌ی روان‌شناختی، که به طور معمول توجّه اندکی به ویژگی‌های خودِ متن می‌کردند، متمایز می‌سازد. برای نمونه، یکی از جنبه‌های که آنها بررسی کرده‌اند نحوه‌ی کارکرد «دیدگاه‌های دوگانه» در داستان است، که این گونه تعریف کرده‌اند:
«مواردی که خواننده ممکن است در آن واحد به دو چیز بیندیشد. ما از مفهوم روایت‌شناختی «کانونی سازیِ ناموثّق» بهره می‌گیریم تا نمونه‌هایی را بررسی کنیم که در آنها خواننده رویدادها را از دریچه‌ی چشمان شخصیتی که کاملاً به خطا رفته است می‌بیند. در این موارد، ضروری است که خواننده‌ها به پیام متن اعتنایی نکنند. این نکته نگرش‌های تازه‌ای را در باب رابطه‌ی زبان وذهن به دست می‌دهد، چرا که نظریه‌های گزاره‌ای و "دسترس‌پذیری" در روان‌شناسی و زبان‌شناسی را به چالش می‌کشد.» (اموت و سانفورد، 2002).
از دیگر جنبه‌های سبک‌ شناختیِ بررسی شده در این طرح، تأثیر برجسته‌سازی در توجّه خوانندگان به متن، ویژگی‌های گفتمانی از جمله اندیشه و سخن مستقیم، روایت‌های اوّل شخص و دوّم شخص، و همچنین انواع مختلف متن‌های ادبی، داستان‌های عامّه‌پسند و خود زندگی‌نامه است.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبک‌شناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.