تزئینات
تزیینات، جمع تزیین، و تزیین، مصدر باب تفعیل است و در لغت معنی آراستن و زینت کردن میدهد. در اصطلاح اهل منطق، مراد از تزیینات، توابع خطابه، یا توابع باب خطابه است و آن عبارت از اموری است که از ذات سخن
نویسنده: اصغر دادبه
تزیینات، جمع تزیین، و تزیین، مصدر باب تفعیل است و در لغت معنی آراستن و زینت کردن میدهد. در اصطلاح اهل منطق، مراد از تزیینات، توابع خطابه، یا توابع باب خطابه است و آن عبارت از اموری است که از ذات سخن (= قول) بیرون است، اما به کار بستن و رعایت کردن آنها موجب زینت و آراستگی سخن میشود و بر تأثیر سخن بر شنونده میافزاید. تزیین، یا آراستن سخن خطابی در سه زمینه صورت میگیرد، یعنی که خطابه در سه زمینه آراسته میگردد که میتوان از آنها به: آراستن سخن (= الفاظ)، آراستن ترتیب مقاصد، و آراستن ظاهر تعبیر کرد. 1) آراستن سخن (= الفاظ): مراد از آراستن سخن، زینت دادن به الفاظ خطابه است. برای تحقق این امر ضروری است تا اولاً، سخن (= خطابه) شیوا و پرورده (= فصیح) باشد. بدین معنی که قواعد فصاحت کلمه و کلام در آن اعمال شود، از واژهها و تعبیرهای نامأنوس و بیگانه با ذهن شنونده و نیز از ابهام، مغالطه و احتمال ضدین - که ویژهی سخن شاعرانه است - پیراسته گردد و به گونهای نباشد که شنوندگان از فهم و دریافت معنای آن فرو مانند و از آن بیزار شوند؛ ثانیاً، سخن، رسا (= بلیغ) باشد. بدین معنی که اصول بلاغت در آن اعمال شود و خطیب با به کارگیری اصلِ «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» و نیز با در نظر گرفتن این امر که «خیرُ الکلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ» از ایجاز مُخِّل و اطناب مُمِلّ بپرهیزد؛ ثالثاً، سخن، هنرمندانه باشد. بدین معنی که با صنایع بدیعی و بیانی، چون صنعت سجع و جناس و ترصیع، و صنعت تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه آراسته گردد. از پرتو سجع و ترصیع و جناس، سخن موزون و واژهها هماهنگ میگردد و از پرتو تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه گونهای هماهنگی و موسیقی معنایی در سخن پدید میآید و تصویرهای هنرمندانه - که به ویژه حاصل تشبیه و استعارهاند - شنونده را برمیانگیزند و در او تأثیری ماندگار میگذارند؛ 2) آراستن ترتیب: مراد از آراستن ترتیب، یا آراستن ترتیب مقاصد خطابه، به تعبیر امروز طبقهبندی کردن مطالبی است که باید در خطابه بیان شود. بدین معنی که سخنور (= خطیب) باید از پراکندهگویی بپرهیزد و مطالب و مقاصد خود را طبقهبندی کند، بدانسان که شنونده هم مقاصد و مطالب او را نیک دریابد، و هم تحریک و تهییج شود و بدین ترتیب اقناع به بار آید. برای تحقق این منظور اهل منطق پیشنهاد کردهاند تا خطابه به سه بخش تقسیم گردد: تصدیر یا صدر، اقتصاص و خاتمه: الف) تصدیر = صدر: آغاز کردن سخن است و اشاره کردن به مقصود و مطلب اصلی، خواجه نصیر، تصدیر را به ترنم و زمزمهی خواننده در آغاز کار و نیز به طرح اولیهی (= بیرنگ) نقاش در کار نقاشی تشبیه میکند. میتوان تصدیر را به عملکرد هنرمندانهی شاعری مانند کرد که با صنعت براعت استهلال، زمینهی مساعد را فراهم میآورد و با کنایه و اشاره مقصد و مقصود خود را به ذهن شنونده القا میکند. فی المثل اگر غرض از خطابه ستایش یکی از دانشمندان باشد تصدیر آن چنین تواند بود: تعظیم فضلا و اکرام علما از امور ضروری است. معمولاً تصدیر با طرح احادیث و امثال و اشعار صورت میگیرد و چنانکه خواجه تصریح کرده است «تصدیر به امثال و احادیث و اشعار پسندیده باشد». تأکید کردهاند که تصدیر در خطابه باید کوتاه و مؤثر باشد. در خطابهی اعتذاریه و نیز در شکایت، تصدیر حذف میشود؛ ب) اقتصاص (= قصه گفتن): و آن بیان کردن مطلب اصلی، یا اصل سخن و اصل خطابت است. در این مرحله سخن را با قصه و داستان - که بر ذهن مردم تأثیر ویژهای دارد - میآمیزند تا بر شنوندگان تأثیر گذارند و به مرحلهی اقناع برسانند (= اقتصاص، اقناع)؛ ج) خاتمه (= پایان سخن): و آن چنان است که سخنور در پایان سخن، بر سبیل وداع، به جمع مطالب و به تذکر و تذکیر (= پند دادن و به یاد آوردن) میپردازد و بدینسان سخن را به سر میبرد. چنانکه فیالمثل اگر خطابه در امور مربوط به مشورت (= مشوریات) باشد با عبارتی این چنین سخن را به پایان میرساند: «آنچه مصلحت دانستم گفتم و بعد از این رأی، رأی شماست». 3) آراستن ظاهر: از آراستن ظاهر به اخذ بالوجوه، نفاق، حیلهگری و تظاهر نیز تعبیر شده است. آراستن ظاهر، یا تظاهر در دو مورد انجام میپذیرد در مورد سخن، در مورد سخنگو (= گوینده): الف) در مورد سخن: مراد از آراستن سخن - که از آن به تظاهر یا حیلهگیری نسبت به قول و آراستن هیأت لفظ نیز تعبیر شده است - عبارت از مجموعهی دگرگونیهایی است که گوینده در صدای خود ایجاد میکند. بدین ترتیب که در موقع مقتضی بلند سخن میگوید و در زمان مناسب آهسته. گاه تند و گاه کند، گاه به درستی و گاه به نرمی سخن میراند گاه با آوای خود اندوه میآفریند و گاه با صوت خویش شادی میانگیزد. اینگونه دگرگونیها در صدا و آوا و این گونه حرکات چون با فصاحت و بلاغت و هنرمندی - که در بخش آراستن سخن مورد بحث قرار گرفت - همراه گردد، به تعبیر حافظ، «صنعت در عبارت» و «جلوه در محراب و منبر» را به ذهن متبادر میکند. از آنرو که آراستن سخن و آراستن هیأت لفظ، به قول خواجه نصیر، براستی چیزی جز صنعت کردن در عبارت و جلوه کردن در محراب و منبر نیست و آنجا که حافظ بدین معانی میپردازد، بیگمان به توابع خطابه، یا تزیینات توجه دارد، مثلِ این بیت:
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ *** اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد (دیوان حافظ، قزوینی - غنی، غزل 131)
ابن سینا در نمط نهم اشارات، موسوم به مقامات العارفین چنین اظهارنظر میکند که در کار رام شدن نفس اماره برای نفسِ مطمئنه - که از اغراض ریاضت است - سه امر مؤثر است: یکی، عبادت متفکرانه؛ دوم، آوای خوش، و سوم، خطابهی واعظ وارستهی پاکدامنِ بلیغ که کلمات را با نرمی و رقت و ملایمت بیان کند، یعنی هیأت الفاظ با آوایی نرم و نغمهای رقّتانگیز ادا شود و بدینسان بزودی بر شنونده تأثیر گذارد و پذیرفته شود. از امور چهارگانه، یعنی وارستگی و پاکدامنی واعظ، بلاغت واعظ، ادای سخن با نغمهی رقتانگیز، تأثیر سخن و سرعت تصدیق، چنانکه خواجه تصریح کرده است به استدراجات تعبیر میشود (شرح اشارات، 382/3-383). گرچه انتقاد امام فخررازی مبنی بر اینکه با هر غرضی گونهای صورت و نوعی لحن و نغمهی مناسب و چنانکه امام جرجانی گفته است غضب را پردهی بوسلیک و پردهی شاپور فرو مینشاند و اندوه را پردهی حسینی میبرد (شرح الاشارات، 115/2-116). اما به هر حال نغمهی رقتانگیز و سخن گفتن به شیرین زبانی، به نرمی و به ملایمت از جمله صنعتهایی است که خطیب باید در کار کند، که به قول سعدی در گلستان:
به شیرین زبانی و لطف و خوشی **** توانی که پیلی به مویی کشی
و نیز به گفتهی همین شاعر بزرگ در بوستان:
به شیرین زبانی توان بُرد گوی *** که پیوسته تلخی برد تندخوی (کلیات سعدی، چاپ فروغی، 116، 306).
ب) در مورد گوینده (= سخنگو): آراستگی گوینده، یا به قول خواجه نصیر آراستگی هیأت متلفظ (= سخنور = سخنگو) همانا اتصاف سخنور به صفاتی باطنی و ظاهری است: آراستگی باطنی، عبارت است از اتصاف یا دست کم اشتهار گوینده به وارستگی و شایستگی و راستی و درستی که سخن او را تأیید و تثبیت میکند و بر شنونده تأثیر میگذارد. آراستگی ظاهری، شامل سه گونه آراستگی است: یکی) زیبایی ظاهری و آراستگی ظاهری و به تعبیر امروز آراسته بودن سر و وضع سخنور؛ دوم) آراستگی سخن، یعنی آراستن هیأت لفظ و به تعبیر حافظ صنعت کردن در عبارت که پیشتر توضیح داده شد. خواجه نصیر از این آراستگی به «قولی» (= آراستگی قولی) تعبیر میکند و آن را گذشته از «صنعت کردن در عبارت»، شامل ثنای متکلم بر خود، نمودن کاستیهای خصم و کاستیهای سخن او، و سرانجام بیان اموری میداند که از آن تصوّر خیر به بار میآید و موجب میشود تا شنونده برانگیخته گردد و آرام آرام به پذیرش غرض و مقصود گوینده نزدیک شود؛ سوم) که به تعبیر خواجه جنبهی «فعلی» دارد آراستگی کردارها و حرکات سخنور است در طول سخنوری، یعنی حرکات مناسب دست و سر و گردن و اندام وی، که اگر هر یک مناسب و در جای خود انجام شود بر بیننده و شنونده تأثیری شگفت و شگرف بر جای مینهد و به تحقّق مقصد و مقصود گوینده، که همانا تأثیر گذاردن بر بیننده و شنونده و انتقال تصورات و مفاهیم و اندیشههای ویژهای به اوست، کمکی بس شایان میکند.
منابع :
جز آنچه ضمن مقاله آورده شد، شفاء، منطق، 4 / کتاب خطابه، 236-237؛ اساس الاقتباس، 574-582؛ جوهر النضید، 258-261؛ رهبر خرد، 351-354؛
منبع مقاله :
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهی انتشارات حکمت، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}