كار اقتصادى در پرتو بينش و ارزش‌هاى اسلامى

نويسنده:مجيد رضايي( عضو هيأت‌علمي دانشگاه مفيد)
روابط حاكم بر بازار كار، متأثّر از ديدگاه مكتب اقتصادى به كار است. اعتقادات، اخلاقيات و روش‌هاى عملى، آثارشديدى بر رفتار دارد. نوع رفتار در بازار كار، آثار خود را در بخش توليد و بر رشد جامعه پديد مي‏آورد. اعتقادات‏اسلامى و اخلاقيات آن، مسلمان را به انجام كار اقتصادى ترغيب ساخته، انگيزه‏هاى متعدّدى را در او ايجاد مي‏كند.
برخلاف آن‌چه درباره آموزه‌هاى دينى گفته شده، مبانى ارزشى و اعتقادى مسلمان توانايى ايجاد برآيند رفتار توسعه‏زا را در خود دارد. متون دينى و عملكرد اولياى دينى، كار اقتصادى را مطلوب و محبوب معرّفى كرده است و اعتقاد به قضا و قدر الاهى، رزاقيت خداوند، شفاعت، قيامت، توكّل، زهد، و صبر فقط تضادى با انجام كار نداشته، بلكه درك صحيح از موارد پيش‌گفته، اثر مثبت آن را بر كار و ايجاد زمينه رشد و توسعه اقتصادى نشان مي‏دهد.
بازار كار، از مهم‌ترين بازارهاى اقتصادى است. خصوصيات منحصر به فرد نيروى كار و اثر آن بر ديگر بازارها و بر كل‏ّ اقتصاد جامعه اهميّت خاصّى به آن داده است. ديدگاه مكاتب گوناگون بشرى به پديده كار و نيروى كار متفاوت است. جايگاه ارزشى كار در هر جامعه، زمينه فرهنگى اصيلى براى تأثير بر پديده‏هاى اقتصادى است.
تغيير ديدگاه به‏كار اقتصادى در دوران قرون وسطا تا دوران جديد، باعث رشد جامعه غربى در بُعد اقتصادى شد. برخى، توسعه ‏اقتصادى قرون جديد را مرهون تغيير نگاه بنيادين جامعه به كار اقتصادى و كسب ثروت، و عقب‏ماندگى ديگر جوامع را ناشى از كمبود بنيادهاى فرهنگى دانسته، عقايد دينى و نگرش‏هاى سنتّى به كار، كسب روزى، قضا و قدر، و مانند آن‏ را از عوامل مهمّ عقب‏افتادگى اقتصادى مي‏شمارند. داورى نادرست درباره مكتب اقتصادى اسلام به طور عمده ناشى ‏از عدم اطّلاع از مبانى دينى در اين امور است. نوشته حاضر درصدد است با مراجعه به متون دينى اصيل (قرآن وسنّت)، ديدگاه كلّى دين مبين را به كار اقتصادى نشان دهد. حجم مطالب مربوط به كار در اسلام، بسيار گسترده ومتنوّع بوده و قرار گرفتن آن در يك مقاله امر دشوارى است. ابواب گوناگون جوامع روايى، اين مباحث را در خود جاي‏ داده است. اميد است نوشته حاضر بتواند نمايى كلّى از آن مجموعه را در معرض ديد دوستداران اقتصاد اسلامى قراردهد. ديدگاه دين درباره كار در گستره هستى و ويژگي‌هاى كلّى كار، رابطه عقايد خاص دينى مثل قضا و قدر الاهى، رزاقيت الاهى، تضمين روزى، و معاد با كار اقتصادى، ارتباط خصوصيات اخلاقى مثل توكّل، صبر، زهد و قناعت با كار و توسعه اقتصادى، بيان اسوه‏هاى عملى در اين زمينه، اثبات مطلوبيت ذاتى كار اقتصادى، و تفاوت ديدگاه اسلام با ديگر مكاتب و اهداف و انگيزه‏هاى كار اقتصادى فرد مسلمان، مطالب آمده در نوشته حاضر است.
1. كار در گستره هستى
جهان هستى جلوه كار خدا است. كار را آفريد؛ آن‌گاه عالم را به حق رقم زد (دخان (44): 38). آسمان‌ها وزمين را در شش روز پديد آورد (اعراف (7): 54)، و بدون تكيه‏گاه ظاهرى سپهر نيلگون را رفعت بخشيد(رعد (13): 2)، و با توان و قدرت و بدون سستى از آن محافظت كرد (فاطر (35): 41). زمين‏را همچون گاهواره در اختيار انسان قرار داد (طه (20): 53) تا در پهنه سفره آن قرار گيرد (نوح‏(71): 19؛ غافر (40): 64)، و طعام و عزّت خود را به چنگ آرد (مرسلات (77): 25).ستارگان را زيور و زينت آسمان قرار داد (صافات (37): 6)، و ماه تابان و خورشيد جهان افروز را براي‏روشنايى زمين نمايان ساخت (فصلت (41): 12)؛ آن‌گاه همه را در مدار خود حركت داد (يس‏(36): 40) تا شب و روز را در پى هم و هر يك را از دل ديگر بدرآرد (فرقان (25): 62 و آل‏عمران‏(3): 27). زمين را با كوه‌هاى استوارش از هيجان و لرزه باز داشت (انبياء (21): 31)، و باد را فرستاد (اعراف (7): 57؛ حجر (15): 22) تا ابرهاى رحمت را بر هم بكوبد و از دل آن، همراه با تندر و مهيب آسمانى قطرات حيات را بر زمين تشنه بريزد (نور (24): 43) تا در مجارى آن فرود رود (مؤمنون‏(23): 18؛ زمر (39): 21) و چشمه‏ها از آن سرازير شود (يس (36): 64) و درياها پديدآيد تا از دل آن تازه‏ها برگيرند و زينت به چنگ آرند (نحل (16): 14؛ رحمن (55): 22). كشتي‌ها برآن روان سازند و بر گستره آن غالب شوند (جاثيه (45): 12). آب‌هاى گونه‏گون را با هم در آميخت بدون آن‌كه‏ يكى شوند (رحمن (55): 19 و 20). با آب رحمت خود، زمين تفتيده را طراوت بخشيد و جوانه‏هاى گياه را بر آن رويانيد. باغ‌ها را ثمر داد و خوشه‏هاى گندم و خرما را نمايان ساخت (ق (50): 9 ـ 11؛ انعام ‏(6): 99). زنبوران را فرمان لانه‏سازى در كوه‌ها و درختان داد و پرندگان را در فضاى آبى حافظ شد و چارپايان را براى غذا و پوشاك و يارى و زيبايى آفريد (نحل (16): 68 و 69 و 79و 66 و 5 ـ 8). تا آن‌گاه ‏كه اراده او بر خلقت احسن قرار گرفت، و او را از آب و خاك بر فطرت خود در زمين صورت داد، و بر عالميان، خليفه ‏خود ساخت (حجر (15): 28؛ روم (30): 30؛ بقره (2): 30). عالم را مسخّر انسان كرد تا با كار و تلاش خود و با عمل صالح، راه خدا را بپيمايد و وارث زمين شود (لقمان (31): 20؛ زمر (39):74)؛ زمين را آباد سازد و بر دوش آن سوار و آن‌را رام كند. (هود (11): 61؛ ملك (67): 15). راه‌هاى آن‌را بيابد و از آن بهره گيرد (زحرف (43): 10). همچون كار خدا كه بر شاكله ذات او است (اسراء(17): 86)، آدمى هم بر مثل شاكله و فطرت الاهى خود كار كند تا آن‌گاه كه به خاك بر مي‏گردد، زمين مرده را ‏حيات بخشيده، و شكرگزار اين همه نعمت بارى تعالى باشد. تمام عزّت و قدرت از آنِ خداى قادر عزيز است كه به اشاره‏اى، عالم بديع را رقم زد و انسان را براى آباد ساختن اين مزرعه زندگى، جانشين خود ساخت (يونس (10): 65؛ بقره (2): 165). خداوند با صنعتگرى تمام، خلقتى را رقم زد كه هدايت، آن‌را به‌دنبال دارد (طه (20): 50). همه مقهور امر او و ملائكه، مأمور و مطيع اشاره اويند (نحل (16): 49 و 50). در سراسر وجود عالم، حركت سريان دارد و فعل الاهى در عالم مادّى سكون بر نمي‏تابد. جوهره عالم در تب وتاب به‌سر مي‏برد و در پى هدف خود روان است. بيكارى و بي‏هدفى در هيچ ذرّه‏اى از عالميان راه ندارد. همه در مسيرحق روان، و از او به سوى او در حركت و تلاشند (انشقاق (84): 6). هدف آفرينش، كار نيك انسان‌ها است، وكار نيك انسان‌ها در صفحه وجود گم نمي‏شود و آثار آن‌را در دو سرا مشاهده مي‏كند (ملك (67): 2؛ كهف ‏(18): 30).
كار همچون وجود، در تمام شؤون عالم دخالت دارد. كار و كارگر در وجود تمام اشيا مؤثّر است. كارگران، جلوه كار الاهي‌اند. حق تعالى، مبدأ كارگرى است و فعّال است (امام‏خمينى، 1379: ج 7، 172). كار او هر دم نو و تازه‏ است و تكرار در كار او راه ندارد (رحمن (55): 29). او زنده مي‏كند و مي‏ميراند؛ حكمت القا مي‏كند و وحى را ارسال و از زبان پيامبرانش به همه مژده مي‏دهد كه عمل صالحِ انسان، انديشه پاك او را ارتقا مي‏بخشد (فاطر (35): 10).
افعال بسيارى به خداوند در قرآن و احاديث نسبت داده شده است كه مي‏توان برخى را ذكر كرد. فالق الحبّ والنوي‏ (شكافنده دانه و هسته)، بارئ (پديد آورنده)، بديع‏السموات و الارض، رزّاق، شديدالمحال‏ (نيرومند)، فاطر (خالق)، قيّوم (به پادارنده)، مصوّر (صورت ده)، الصانع، الباسط، المبدئ، المعيد، الباعث، الضّار، المعطى، و ده‌ها اسم و صفت كه دلالت دارد خداوند در آفرينش عالم و تغيير آن فعّاليت مي‏كند (الطباطبائى، 1417: 35 ـ 62)؛ بنابراين افعال الاهى هم در تعريف كلّى كار قرار مي‏گيرد.
از طرف ديگر، ملائكه هم به امر الاهى مطيع هستند و اوامر او را انجام مي‏دهند (نحل (16): 50). آن‌ها وظيفه ‏تبليغ را به عهده دارند (يس (36): 17). گاه امداد الاهى را به مؤمنان مي‏رسانند (آل‏عمران (3):125) و گاه عذاب را بر ناسپاسان فرود مي‏آورند (حجر (15): 58). آن‌ها كارگزاران نظام آفرينش و به‏وظايف خود آشنا و عامل هستند.
عمل انسان‌ها در نظام ارزشى دين، گاه عمل صالح و گاه عمل زشت، و جزاى هريك مثل و عين آن است (غافر (40): 40؛ كهف (18): 88؛ يس (36): 54، زمر (39): 70). عمل صالح، حيات‏طيبه را در پى دارد و خير آن به عامل آن باز مي‏گردد (نحل (16): 97؛ فصلت (41): 46)، و در مقابل آن ‏زيان عمل بد است كه اوّل متضرّر آن، انسانى است كه آن‌را انجام مي‏دهد. كار و عمل صالح مطلوب دين است و براي‏اصلاح عمل بايد كارها را در مسير حق و متناسب با نظام آفرينش قرار دهد. هر عملى كه از ايمان او سرچشمه بگيرد و نشانه ايمان قلمداد شود، عمل صالح است.
گرچه نمونه‏هاى بارز عمل صالح اعمال عبادى است (نماز، حج، جهاد و...)، صلاحيت عمل به‏جهت‏دهى آن بستگى دارد، نه به نوع آن؛ پس كار كشاورزى گاه عمل صالح است، و عملى كه به ظاهر عبادت است، گاه‏ عمل صالح‏ نيست.
بر اساس آن‌چه گذشت، آشكار مي‌شود كه كار در يك تعريف كلّى، شامل هر نوع فعّاليت مي‏شود چه به قصد دريافت ما به ازاى مالى آن انجام شود يا نه؛ هدف آخرتى داشته باشد يا دنيايي؛ عملِ موجود مادّى باشد يا مجرّد؛ كار يدي‏باشد يا كار فكري؛ كار صنعتى و توليدى باشد يا كار خدماتى؛ عمل عبادى باشد يا عمل اقتصادى.
2. كار و قضا و قدر الاهى‏
در ديدگاه توحيدى، خداوند، عالم را به‌صورت علّى و معلولى پديد آورده است؛ يعنى برخى پديده‏ها معلول و متأثّراز ديگر پديده‏هايند. نظام عالم بر اساس قانون علّت و معلول استوار است و سلسله علل به خدا منتهى مي‌شود. به‏عبارت ديگر، تمام موجودات، معلول خدا هستند و از فيض او بهره مي‏گيرند. در ديدگاه حكمت اسلامى، موجودات‏ عين فقر و ربطند و سلسله علل و معاليل مجراى فيض هستند، نه علّت و هستى بخش. معناى توحيد افعالى هم اين‏است كه نظام عالم را مشيت الاهى در تمام مراتب به جريان مي‏اندازد.
قضا به معناى حكم و قطع و فيصله دادن، و قدر به معناى اندازه و تعيين است. حوادث جهان از آن جهت كه ‏وقوع آن‌ها در علم و مشيّت الاهى قطعيّت و تحتّم يافته است، مقضّى به قضاى الاهى هستند و از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيّت مكانى و زمانى آن‌ها تعيين شده است، مقدّر به تقدير الاهي‌اند. حوادث عالم بي‏ارتباط باهمديگر نبوده و آن چنان نيست كه نظام اسباب و مسبّاب در كار نباشد و تمام حوادث مستقيم از ناحيه بارى تعالي‏آفريده شوند. بنابر اصل عليّت عمومى، پيوند ضرور و قطعى حوادث با يك‌ديگر و اين‌كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعيّت‏ خود و همچنين تقدّر و خصوصيات وجودى خود را از امورى مقدّم بر خود گرفته، امرى مسلّم و غيرقابل انكاراست. اصل عليّيّت و اصل ضرورت علّى و معلولى و اصل سنخيّت از اصول متعارفه علوم بشرى است. طبق اين نظر، سرنوشت هر موجودى به دست موجودى ديگر است كه علت او است و ضرورت وجود و خصوصيات او را ايجاد كرده، و آن هم معلول نعمت ديگرى است.
اعتقاد به قضا و قدر عمومى و اين‌كه هر حادثه‏اى و از آن جمله اعمال و افعال بشر به قضا و قدر الاهى است، مستلزم‏جبر نيست. اين استلزام آن‌گاه رخ مي‏دهد كه بشر و اراده او را در كار دخيل ندانيم و قضا و قدر را جانشين قوّه و نيرو و اراده بشر بدانيم؛ زيرا ذات حق با اسباب و از راه علل خاصّى در جهان تأثير مي‏بخشد. قضا و قدر الاهى چيزى جز سرچشمه گرفتن نظام سببى و مسببّى جهان از علم و اراده الاهى نيست؛ بنابراين، عقيده جبر به اعتقاد به قضا وقدر الاهى ارتباطى ندارد.
همچنين قبول اصل علّيت عمومى با آزادى و اختيار بشر منافاتى ندارد. بشر داراى اختيار و آزاد آفريده شده است. به اوعقل و فكر و اراده اعطا شده تا در مواجه با راه‌هاى متعدّد، بدون اجبار، يكى را برگزيند. انتخاب يكى از آن‌ها به نظر و فكر و اراده و مشيّت شخصى او مربوط مي‌شود. طرز فكر و انتخاب او است كه راه خاصّى را معيّن مي‏كند. در اين‏جا شخصيّت‏ و صفات روحى و اخلاقى و سوابق تربيتى موروثى و ميزان عقل و دورانديشى بشر تأثير خود را به جا مي‏گذارد. قطعيّت يافتن يك راه و يك كار فقط به خواست شخصى او مرتبط است (ر.ك‏: مطهرى، 1345).
مقصود از قضا و قدر حتمى و غيرحتمى كه در متون دينى از آن ياد شده (كلينى، 1362: ج 1، 151؛ مجلسى، 1374: ج 5، 124)، اين نبوده است كه اختيار را انكار كنيم يا قضا و قدر در جريان عالم و دست‌كم در افعال و اعمال بشر را منكر شويم. مقصود از قضا و قدر حتمى، قضا و قدر مربوط به موجودات مجرّد است كه يك‏نحو وجود دارند و تحت تأثير علل گوناگون قرار نمي‏گيرند؛ بنابراين، يك نوع سرنوشت بيش‌تر ندارد؛ چون امكان ‏جانشين شدن سلسله‏اى از علل به جاى اين سلسله نيست؛ امّا در غيرمجردات كه امكان هزاران نقش و رنگ را دارند وتحت قانون حركت هستند و همواره بر سر چند راهى قرار مي‏گيرند، قضا و قدرهاى غيرحتمى وجود دارد؛ يعنى ‏يك نوع قضا و قدر، سرنوشت آن‌ها را معيّن نمي‏كند؛ زيرا سرنوشت معلول در دست علّت است و چون اين امور با علل‏ گوناگون سروكار دارد، سرنوشت‏هاى مختلف در انتظار آن‌ها است. مادّه طبيعى، استعداد تكامل دارد و با علل وعوامل مختلف مواجه مي‏شود و تحت تأثير هر يك، حالتى مي‏يابد كه مخالف حالت متأثّر از ديگرى است. بيماري‏كه مرضى سبب درد او شده است اگر دوا مصرف كند، دوا علّت ديگرى است كه سرنوشت او را تغيير مي‏دهد. سرنوشت‌هاى گوناگون در مواجهه با شخص است و او مي‏تواند يكى را برگزيند. اگر دوا بخورد و شفا يابد، به سبب قضا و قدر الاهى است و اگر دوا نخورد و بيمارى او را از پاى درآورد، اين هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهى است (مطهري 1345: 53).
قضا و قدر، عاملى در عرض ساير عوامل جهان آفرينش نيست؛ بلكه مبدأ و منشأ و سرچشمه همه عامل‌هاى جهان‏ است؛ از اين رو محال است قضا و قدر، در شكل يك عامل در مقابل ساير عامل‌‌ها و مجزّا از آن‌ها ظاهر شود و جلو ‏تأثير عامل خاصّى را بگيرد يا عامل خاصّى را به كارى وادارد. جبر به معناى اين‌كه اكراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زيرا در عرض ساير عوامل نيست. بلى، براى مظاهر قضا و قدر ممكن است‏كه يكى ديگرى را به كارى وا دارد؛ مثل اين‌كه انسانى ديگرى را به كار وا مي‌دارد؛ امّا اين غير از جبر اصطلاحي‏است كه تأثير قضا و قدر به طور مستقيم بر اراده انسانى است.
در هيچ يك از آيات قرآن و روايات اولياى دين و عملكرد مسلمانان، نشانى از ارتباط بين كار نكردن و آباد كردن دنيا واعتقاد به قضا و قدر الاهى وجود ندارد. در قرآن، آيات متعدّدى است كه انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد مي‏كند و مي‏فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي‏ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هيچ مردمي‏ را عوض نمي‏كند، مگر آن‌كه خود آن‌ها وضع نفسانى خود را تغيير دهند.
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُموديم؛ او خود سپاسگزار است يا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دريا به واسطه كردار بد مردم‏فساد و تباهى پديد شده است.
در روايات آمده است كه اميرالمؤمنان عليه‌السلام در سايه ديوار كجى نشسته بود. از آن‌جا حركت كرد و زير سايه ديوار ديگرى قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا مي‌گريزي؟ فرمود: از قضاى الاهى به قدر الاهى پناه مي‏برم (الصدوق، 1398: 369). پيامبر اكرمصلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم هم در آموزه‌هاى خود، براى ياران خود مسأله قضا و قدر را به گونه‏اى توضيح داد كه با جبر فاصله بسيارى داشت. مسلمانان مي‏دانستند كه اگر خدا را يارى كردند، خدا آنان را يارى مي‏رساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در كارى است (رحمن (55): 29) يا اين‌كه خداوند هر چه را بخواهد كه پيش‌تر ثبت شده است، محو مي‏كند و هر چه را بخواهد كه پيش‌تر ثبت نشده است، ثبت ‏مي‏كند (رعد (13): 39)؛ از اين رو با اعتقاد به قضا و قدر الاهى هيچ‌گاه از كار و تلاش باز نمي‏ايستادند و عقب‏افتادگى خود را خواسته خداوند نمي‏داستند.
به تعبير مرحوم سيدجمال‏الدين اسدآبادى، غافلان فرهنگى مي‏پندارند اعتقاد به تقدير ميان هر ملّتى شايع و راسخ شود، همّت و قوّت و شجاعت و ديگر فضايل از ميان آن ملّت رخت بر مي‏بندد و صفات‏ناپسنديده مسلمانان اعمّ از فقر و ضعف نظامى و سياسى و فساد اخلاقى و تفرقه و جهل و تسليم، همه نتيجه اعتقاد به‏ قضا و قدر است؛ در حالي‌كه آنان ميان جبر و قضا و قدر تفاوت قائل نشده‏اند (مطهرى، 1345: 24 ـ 25)، و متأسّفانه عقب‏ماندگى مسلمانان را به اعتقادات آن‌ها نسبت دادند. روشن نيست چرا آن زمان كه دروازه‏هاى اروپا را علم و تمدّن و سپاهيان اسلام فتح كرد، كسى علّت ترقّى آن‌ها را اعتقادات اسلامى ندانست؛ امّا آن‌گاه كه اوضاع داخلى وخارجى تغيير كرد و عمل به اسلام ضعيف شد و زمينه سلطه مغرب زمينيان را فراهم كرد، همه داد سخن برآوردند كه‏ عامل عقب‏افتادگى مسلمانان، دين آن‌ها است و با تحقيقات عرشى و مطالعات عميق، نسخه نجات مسلمانان را گرايش به‏ افكار غرب مطرح كردند! و چه زشت و قبيح است كه بين ما هم اين آموزه‌هاى مستشرقين ترويج شود و به‌صورت علم وپژوهش گسترش يابد (مطهرى، 1345: 102 ـ 117).
در خاتمه اين بحث اين نكته هم تذكّر داده شود كه طبق جهان‏بينى توحيدى افزون بر علل و اسباب طبيعى، ‏عوامل غيرمادّى هم مي‏تواند در قضا و قدر الاهى مؤثّر باشد يا به عبارت صحيح‏تر، قضا و قدر جديدى را رقم زند. دراحاديث آمده است كه دعا، قضاى مستحكم را بر مي‏گرداند يا اين‌كه گناهان، مرگ زودرس مي‏آورد و احسان و نيكي‏عمر را طولانى مي‏كند (مجلسى، 1374: ج 4، 140؛ كلينى، 1362: ج 2، 469).
3. كار و رزاقيّت الاهى
خداوند رزق و روزى را براى هر كس كه مي‏خواهد گسترده مي‏سازد يا محدود مي‏كند. اللَّهُ يَبْسطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ (رعد (13): 26) و هيچ جنبده‏اى در زمين نيست جز آن‌كه رزق و روزى او بر عهده خدا است. وَمَا مِن‏دَابَّه فِى الْأَرْضِ إِلاَ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا (هود (11): 6) و خداوند هر كه را بخواهد، بدون حساب روزى مي‏دهد. وَاللَّهُ ‏يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (بقره (2): 212). در آيات متعدّدى از كتاب خدا اين مضامين به چشم مي‏خورد. ازطرفى در احاديث عديده‏اى آمده است كه «رزق انسان مضمون است و كسى نمي‏تواند مانع رزق مضمون شود» (مجلسى 1374: ج 77، 187). «رزق دو نوع است: رزقى كه انسان به‌دنبال آن است و رزقى كه انسان را مي‌طلبد و اگر به آن نرسد، او را در مي‏يابد» (رضى، 1395: حكمت 379). «در پى رزق فردا مباش كه‏ خداوند فرموده هر جنبده‏اى رزقش بر عهده او است» (طبرسى، 1392، ج 2، 356). امام ‏صادقعليه‌السلام‏ فرموده‏:
اميرالمؤمنانعليه‌السلام بسيار مي‏فرمود: بدانيد يقيناً كه خداوند براى بنده‏اش بيش از آن‌چه براى او در نظرگرفته، قرار نمي‏دهد؛ هر چند بكوشد و چاره‏انديشى كند (مجلسى، 1374: ج 103، 33 و 35 و ج ‏77، 68؛ مفيد، 1403: 207؛ رضى، 1395: حكمت 237). از اين مطلب ممكن است كسى توهّم كند كه‏ كوشش او هيچ اثرى در رزق و روزى او ندارد. اگر خدا ضامن روزى است، و سهم هر كس در هر صورت به اوخواهد رسيد، تلاش در كسب روزى چرا؟ در اين‌جا معناى رزاقيّت الاهى بايد مشخّص شود و همچنين اگر درمتون دينى مواردى يافت شود كه آيات و احاديث پيشين را توضيح و تفسير كند، بايد كنار هم قرار گيرد تا معناى كلّى ‏آن‌ها روشن شود؛ البّته با روشن‏شدن معناى قضا و قدر الاهى و ارتباط آن با اختيار و عملكرد انسان، اشكال تا حدّى رفع‏ شده است.
تعهّد و ضمانت الاهى در روزى رساندن با تعهّد انسانى يكسان نيست كه براى فرزند و افراد تحت تكفّل خود غذا را فراهم مي‏سازد. رزّاقيت خدا در جهت نظام عالم تكوين است. هر موجودى به امورى مجهّز است كه او را هدايت ويارى مي‏كند تا خود را حفظ كند. كفايت الاهى در روزى رساندن به افراد به اين صورت است كه ميل و غرايز و قواي‏جذب و دفع و هضم و لذّت و... را دارد و به حفظ جان خود مايل است. اين‌ها مظهر رزّاقيت الاهى هستند وباعث شده است كه آدمى به طور طبيعى به دنبال گياه برود تا سفره خود را از آن پر كند يا با بهره‏گيرى از عقل و ابتكارخود، راه حفظ ساختمان بدن را مي‏يابد.
رازق بودن او به اين است كه موجودات نيازمند رزق هستند و رزق آن‌ها از ديگر موجودات تأمين مي‏شود و موجود ديگر، به شكل و ترتيبى در وجود او تحليل مي‌شود. روزى بچه‏شيرخوار را در سينه مادرش قرار داده، شير مادر در بدن بچه جذب و هضم و تحليل مي‏شود و هر چه فرد بزرگ‌تر مي‏شود، روزى خود را بايد به گونه ديگر به‌دست آورد. گياهان را به گونه‏اى ساخته است كه ميل به آب و مواد معدنى زمين دارند و از هوا ونور بهره‏مند مي‏شوند. حيوانات براى كسب روزى، وسيله حركت دارند تا بتوانند غذا و آب خود را نه از دل زمين، بلكه ‏از روى درختان و روى زمين به چنگ آورند. براى انسان كه موجود برتر به‌شمار مي‌رود، فاصله بين روزى و روزى خود افزون است؛ بنابراين، وسائل بيش‌ترى در اختيار او نهاده شده و دستگاه هدايت او با عقل و علم و وحى و نبوّت تقويت شده و وظايف انسان را مقرّر كرده‏اند. روزى رساندن خداوند از اين مجارى صورت مي‏گيرد. انسان بايد از تمام قوا و استعداد خود براى يافتن روزى بهره گيرد تا روزى خود را به‌دست آورد (مطهرى، 1359: 101 ـ 111).
افزون بر مطالب پيش‌گفته با دقّت در مضامين آيات و روايات و سيره اولياى دين، روشن مي‏شود كه معناى روايات و آيات‏گذشته بيكارى و رها كردن طلب روزى نيست. همان‌طور كه در مباحث آينده متذكّر مي‏شويم، سيره اولياى دين مشحون ازمواردى است كه امامان‌عليهم‌السلام خود، كار اقتصادى انجام مي‏دادند و در اين راه بسيار مي‌كوشيدند.
يكى از ياران امام ‏صادقعليه‌السلام به حضرت گفت: از خدا بخواه كه روزى مرا بر دستان بندگان خود قرار ندهد. فرمود: خداوند ابا دارد از اين امر و روزى هر يك را به دست ديگرى قرار داده است؛ ولى دعا كن كه روزى تو را بر دستان‏ بهترين بندگان قرار دهد (مجلسى، 1374: ج 78، 244). در روايات بسيارى، افراد به طلب روزى با انجام‏كار بدنى تشويق شده‏اند (همان: ج 103، 136؛ عاملى، 1383: ج 12، 11) و با ‏كسانى كه از طلب روزى دست مي‏كشند با ديد منفى برخورد شده است؛ البتّه برخى از متون دينى تأكيد مي‏كند كه‏ چنان‌چه انسان، راه تقوا و نيكوكارى و عمل به وظايف دينى را پيشه سازد، از روزى خاص خداوند كه در گمان و فكرنمي‏گنجد، بهره‏مند خواهد شد:. وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ‏ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَي‏ءٍ قَدْراً (طلاق (65): 3)؛ امّا بايد توجّه كرد براى كسى كه توان كار دارد، انجام‏ كار، نشانه تقوا و كار نكردن نشانه بي‏تقوايى است. اگر انسان مسير حق را بپيمايد و بر خدا توكّل كند و در راه سختي‌ها صبور باشد، امداد الاهى هم فرا مي‏رسد.
4. شفاعت، تقيّه، انتظار فرج و اعتقاد به معاد و ارتباط آن با كار
در ذهن برخى افراد، اعتقاد به شفاعت، تقيّه، انتظار فرج و معاد و قيامت، باعث كاهلى مي‏شود؛ يعنى فرد با اتكّا به‏اين‌كه هر كارى انجام دهد و هر گونه رفتار كند، به سبب در دل داشتن محبّت اولياى دين مورد شفاعت آن‌ها قرار مي‏گيرد يا با تكيه بر تقيّه مي‏توان با هر نوع مشكل و درد و رنج و بي‏دينى كنار آمد. يا مؤمن فقط وظيفه دارد در انتظارگشايش و تحوّلات مثبت آينده باشد و به كوشش نياز ندارد و فرد به جهت اعتقاد به قيامت هر سختى رامي‏پذيرد و به هر امرى تن مي‏دهد چون مي‏داند در ديگر عالم پاداش بهشت خواهد داشت و او بايد فقط در فكر ساختن آخرت خود باشد، نه آباد كردن دنياى زودگذر.
متون دينى روشن مي‌سازد كه هيچ‌كدام از اين اعتقادها با كار و تلاش مباين و متنافى نيست. اين‏ اعتقادها، فردِ در صحنه عمل را اميدوار مي‏كند تا با رخ دادن امور غيراختيارى ميدان را ترك نكند. در احاديث متعدّد آمده‏ است: هر آن‌كه بدون انجام عمل در حدّ توان در فكر شفاعت باشد، نصيبى از شفاعت نخواهد برد و پيرو واقعى اولياى دين، كسى است كه خدا را اطاعت و تقوا پيشه مي‏كند و فرايض و وظايف را انجام مي‌دهد (امام‏خمينى، 1372: حديث 33).
انتظار فرج هم نوعى صبر براى شخصى است كه بايد در مواجهه با عقايد باطل و تسلّط اهل ظلم به آينده درخشان‏ اهل تقوا اميدوار باشد و تسليم بي‏دينى و بي‏ايمانى نشود؛ پايدار بماند تا زمينه‌هاى تغيير اوضاع فراهم آيد. پرهيزگاران بر زمين حاكم شوند و دين را اجرا كنند. اين انتظار فرج، سازنده و تحرّك بخش است و افراد را متعهّد مي‏كند كه دردوران حاكميت باطل، از راه حق دست برندارند و با كوشش، زمينه ظهور منجى واپسين را پديد آرند. با اين‏ اميدها است كه جامعه دينى در اوضاع نامساعد خود را نگه داشته، هيچ‌گاه در فرهنگ غيرخودى هضم نمي‌شود تا هرگاه فرصت بيابد، با نيروهاى آماده، اهداف دينى را اجرا كند. (مطهرى، 1361: 61 ـ 68).
اعتقاد به معاد نه تنها انسان را از كار باز نمي‏دارد، بلكه هر گاه شخص معتقد است عملكرد او فقط در دنيا اثر ندارد، بلكه در عالم ديگر به صورت ابدى اثر خود را مي‏گذارد؛ كار خير فقط پاداش دنيايى ندارد و بهشت عدن را پديد مي‏آورد و كار زشت، اثرش پديد آمدن دوزخ الاهى است، مؤمن در عملكرد خود دقّت بيش‌ترى مي‏كند و آن‌گاه كه ‏در مي‏يابد كم‏كارى و بيكارى افزون بر ذلّت دنيايى، مطرود دين است و در حيات آخرتى او اثر سوء دارد، دست به‏فعّاليت مي‏زند و در انجام بهترين عمل مي‌كوشد. در مباحث آينده دستورهاى دين درباره ارزش كار اقتصادى را مطرح مي‏سازيم و بر اساس آن، روشن مي‏شود اعتقادهاى پيشين، به طور كامل با تلاش در جهت ساختن دنيا سازگاراست.
5. نظام اخلاقى دينى و هماهنگى با كار اقتصادى
در نظام اخلاقى اسلام به مواردى از خصوصيات مثبت اخلاقى تأكيد شده و گاه اين موارد، منافى كار اقتصادي‏قلمداد مي‏شود. برخى از اين اخلاقيات عبارتند از توكّل، زهد و ترك دنيا، صبر بر مصيبت‌ها و بلايا، قناعت. اكنون توضيح مختصرى درباره هر يك خواهيم داد تا ارتباط آن با كار اقتصادى و گسترش توليد جامعه مشخّص‏ شود.
1-5. توكّل‏
توكّل تضمين الاهى است براى كسى كه حامى و پشتيبان حقّ است به اين معنا كه انسان به آن‌چه مقتضاى حق‏ّ است عمل، و در اين راه به خدا اعتماد كند. خداوند به همه اعلام كرده، هر كس راه حق را پيش گيرد، به نتيجه ‏مي‏رسد و خداوند نتيجه را تضمين، و از راهروان طريق حق حمايت مي‏كند؛ يعنى در اعمال بايد در راه حق كوشيد و از راه خداوند منحرف نشد و به حمايت او اعتماد كرد.
معناى توكّل، تعطيل كردن قوا و اعتماد به خدا كه او به جاى شخص عمل انجام دهد نيست. كار نكردن وسكون، تضمين الاهى را در پى ندارد. در آيات قرآن. توكّل در موردى مطرح شده كه مسلمان امر خطيرى را بايد انجام ‏دهد و خداوند دلهره و نگرانى او را با ايجاد اطمينان معنوى از بين مي‏برد. مؤمن، وكالت خدا را كافى مي‏داند و اعتماد به او را بر اعتماد به ديگران ترجيح مي‏دهد: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَي‏ءٍ قَدْراً»(طلاق (65): 3). اين آيه به مسلمان تذكّر مي‏دهد كه بايد در امر مربوط به خانواده، قوانين الاهى را مراعات كند تا عاقبت خير براى او پديد آرد. مسلمان با فارغ شدن از خود و تمايلات نفسانى فقط به حقيقت اعتماد مي‏كند. غير متوكّل بر خدا، كسى است كه به‌سبب عدم سرپرستى خداوند به حال خود رها، و از طريق حق منحرف ‏شده است. «إنَّ أَبْغَضَ الْخَلاَئِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلاَنِ رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْعوفٌ بِكَلاَمِ بِدْعَةٍ...» (الرضى، 1359: خطبه 17، 59). چنين كسى به سبب پيمودن راه خدا و عدم توكّل و اعتماد به اوبه دنبال هواى نفس گمراهى را مي‌پيمايد و از هدايت‌هاى حق در راه زندگى محروم مي‏شود. پيامبران الاهى در جريان‏ دعوت مردم به دين مي‏فرمودند: إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَي‏ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم‏بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَي‏ مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ ‏فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (ابراهيم (14): 11 ـ 12). پيامبران در مقام صبر بر آزار مشركان، هدايت الاهى و وظيفه تبليغ را انجام مي‏دادند و بر خدا اعتماد مي‏كردند. با توكّل عوامل سست كردن اراده نابود مي‏شود (مطهرى، 1359: 112). همچنين خداوند به پيامبرصلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور مي‏دهد كه با مؤمنان در امور مشورت كن و آن‌گاه كه‏ تصميم و عزم بر كارى گرفتى، بر خدا توكّل نما: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي‏اللَّهِ إِنَّ‌اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آل‏عمران‏(3): 159).
توكّل مربوط به مقام كار و تصميم‏گيرى مهّم اجتماعى است.
2-5. زهد، قناعت و ترك دنيا
از ويژگي‌هاى پسنديده مؤمنان خدا بي‏اقبالى به دنيا و زخارف آن است. به همان اندازه كه دين مردم را به آخرت وحقيقت سوق مي‏دهد، از دنيا و زينت آن گريز مي‏دهد؛ امّا معناى زهد و ترك دنيا اين نيست كه شخص در امور دنيايي‏مثل كسب مال و توليد كالا و... فعّال نباشد. اهل دنيا كسى است كه هدفى جز دنيا ندارد: «لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاه الدُّنْيَا» (نجم (53): 29). آن‌كه علاقه به مال و زن و فرزند، او را از راه خدا باز دارد، اهل دنيا است؛ امّا آن‌كه از تمام‏ تنعّمات دنيايى براى گسترش راه حق استفاده مي‏كند، اهل آخرت، و عمل او ستوده است. علاقه به فرزند باعث نمي‏شود كه اگر مانع راه حق شد، او را نراند يا ادب نكند. آن‌كه در كسب مال، هر راهى را برگزيند و به حلال وحرام آن توجّه نكند، اهل دنيا است. انسان ذاتاً دوستدار لذّت‌هاى دنيايى است؛ ولى برخى آن‌را بر امر الاهى ترجيح‏مي‏دهند. در مقابل، گروهى دنيا را مسجد و مزرعه آخرت مي‏كنند.
قناعت هم كه از ويژگي‌هاى مؤمنان و خردمندان به‌شمار مي‌رود، معناى درست مصرف كردن و جلوگيرى از اسراف و تبذيرمال است نه آن‌كه در بُعد توليد بايد قناعت، و كم توليد كرد؛ البتّه هر گاه كارى با امور معنوى تزاحم يافت ومشغول شدن بيش از حدّ به آن باعث ضرر معنوى به شخص شد، بي‏شك دين مبين ضرر معنوى را قابل مقايسه باعقب‏افتادگى اقتصادى نمي‏داند و مانع دورى انسان از ارتقاى روحى مي‏شود.
زهد به معناى كم مصرف كردن براى بازده بيش‌تر است. دنيايى كه زاهد آن را ترك مي‏كند، سرگرم‏شدن به تنعّم وتجمّل و دور افتادن از كمال انسانى است. دعوت به زهد در دين، به معناى ترك تلاش و كار و ساختن دنياى آباد ومستقل نيست. روايات فراوانى را در مباحث آينده ذكر مي‏كنيم كه همگان را به كار فرمان داده است. سرور زاهدان‏ عالم بيش از همه كار و تلاش اقتصادى انجام مي‏داد و استفاده از خانه گسترده را در جهت خيررسانى به همنوعان ودستگيرى بيچارگان امر آخرتى مي‏دانست (مطهرى، 1354: 216 ـ 217؛ رضى، 1395: خطبه 209، ‏324)؛ البتّه گاه شخصى به جهت مسؤوليتى كه بر عهده دارد، بايد در مصرف به حدّاقل ممكن بسنده كند؛ زيرا امور مهمّى وجود دارد كه در اجتماع بايد مراعات شود. همچنين گاه براى كسى تحصيل علم واجب مي‏شود؛ از اين رو به جهت تزاحم‏ كار اقتصادى با كار مهم‌تر مجبور است از كار اقتصادى دست بكشد و به گسترش دين بينديشد و كار سخت‌تر را انجام‏ دهد، نه اين‌كه بيكار بماند.
زاهد مصرف خود را كم مي‏كند تا زمينه ايثار و كمك به غير براى او فراهم شود. از لذت‌هاى دنيايى دست مي‏شويد تا به‏ديگرانى كه نيازمند هستند، كمك كند و نيازمندان جامعه را تأمين كند. نه آن‌كه در افزايش درآمد و توليد كوتاهي‏ مي‏كند؛ بلكه هر چه مي‏تواند فعّاليت دارد؛ ولى به آن دل نمي‏بندد. گاه زهد به‌سبب همدردى با ديگر افراد است. مؤمن در استفاده از نعمت‌ها زهد مي‏ورزد تا همدردى خود را با ديگران نشان دهد. همان‌طور كه گفته شد، اين هدف زهد براى زمامداران نقش اساسى دارد و گاه براى آزادگى و نفى هر گونه وابستگى است. بهره‏مندى از حلال به هرصورت نوعى دلبستگى را براى انسان پديد مي‏آورد و آزادگى و آزادى او را تحت شعاع قرار مي‏دهد. به همين جهت، ‏پيامبران و اولياى دين خفيف‏المؤونه و سبك خرج بودند. زهد زمينه بهره‏مندى لذّات معنوى نيز هست. امور پيشين ‏اهداف زهد مثبت است، نه آن‌كه زهد زمينه تن‏پرورى و كسالت باشد (ر.ك: مطهرى، 1359: 160 ـ 170؛ همو، 1365: 125 ـ 175؛ همو، 1354: 210 ـ‌ 254؛ رضايى، 1380).
3-5. صبر بر بلا و رضا به قضاى الاهي‏
با توجّه به آيات و روايات روشن مي‏شود اين سجيّه اخلاقى هم مانند توكّل براى كسى ستوده است كه در صحنه ‏عمل و زندگى با همه كوششى كه دارد، گاه به نتيجه دلخواه نمي‏رسد. از آن‌جا كه انسان نمي‏تواند مجموع عوامل‏ مؤثر بر طبيعت و دنيا و روحيات انسان‌ها را در اختيار خود بگيرد، گاه با همه زحمت، انتظار او برآورده نمي‌شود و خلاف‏ خواسته او رخ مي‏دهد، در اين‌جا بايد تن به اين علل و اسباب بدهد، از اين رو حسين‏بن‏علي‏عليه‌السلام در صحنه جهاد در سخت‏ترين وضع پس از تحمّل شدايد بسيار، جمله «رضى بقضائك» را بر زبان راند و به ياران خود صبر را توصيه ‏مي‏كرد. دستور به صبر و امر به تحمّل شدايد در مسير فعّاليت است. خداوند به پيامبر مكرّم اسلام مي‏فرمايد:
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (احقاف (46): 35).
پيامبران بزرگ خداوند در راه تبليغ پيام الاهى از معاندان وبي‏خبران آزار فراوان مي‏ديدند و در آن راه صبر پيشه ساختند. با صبر، ثمره فعّاليت به‌دست مي‏آيد. باغبان با تحمّل زمستان و رسيدگى به درختان، ثمره درخت را مي‏چيند. خداوند در آيات متعدّد به مجاهدان در ميدان نبرد، دستور صبر مي‏دهد و با صبر، هر نفر مؤمن، بر ده نفر غالب مي‏شود. (انفال (8): 65‌ـ 66؛ بقره (2): 249؛ آل‏عمران (3): 120، 125). همچنين از دعاهاى مؤمنان اين جمله است:
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا (بقره (2): 250).
مؤمن از خداوند در مقام ثبات قدم، صبر مي‌طلبد. در موقعى كه بايد سختى را تحمّل كرد و از عمل و فعّاليت خسته نشد، صبر مي‏طلبد و آن‌گاه كه توان تغيير اوضاع و چاره‏اى جز تحمّل‏ مصيبت و بلا را ندارد، به صبر استقامت مي‏جويد و فعّاليت را ادامه مي‏دهد.
6. اسوه‏هاى عملى
ارزش كار اقتصادى در متون دينى چنان است كه برترين انسان‌ها به آن مي‏پرداختند. آيات و احاديث، از آدم تا خاتم را به صورتى معرفّى مي‏كند كه براى تأمين زندگى، كار اقتصادى داشتند.
امام صادقعليه‌السلام فرمود: آن‌گاه كه آدم به زمين هبوط كرد، نيازمند به غذا و آشاميدنى شد. مشكل را با جبرئيل‏ طرح كرد. جبرئيل گفت: كشاورزى كن (كلينى، 1362: ج 5، 28)، و فرمود: خداوند روزى پيامبران را در كشت و زراعت (دامداري) قرار داد تا هيچ‌گاه از باران ناخرسند نباشند. (همان). شغل شبانى را همه انبيا انجام مي‏دادند تا چگونگى راهبرى انسان‌ها را بياموزند (مجلسى، 1374: ج 11، 15؛ هندى، 1409: ج 4، 11).
درباره پيامبر اسلام روايات دلالت دارد كه افزون بر شبانى گوسفندان در اطراف مكّه، به تجارت هم‏مي‏پرداخت. قبل از نبوّت در جايگاه عامل تجارى، در كاروان حضرت خديجه فعّاليت داشت و پس از بعثت، گاه براي‏تأمين زندگى خريد و فروش مي‏كرد (كلينى، 1362: ج 5، 75؛ هندى، 1409: ج 4، 11؛ مجلسى، 1374: ج 16، 9؛ ج 17، 308)؛ و گاه نهال مي‏كاشت (كلينى، 1362: ج 5، 74).
زندگى امير مؤمنانعليه‌السلام مشحون از مواردى است كه براى تأمين زندگى به كار رو مي‏آورد. از حضرت نقل‏شده است كه روزى گرسنگى شديدى به من دست داد. در اطراف مدينه در جست‌وجوى كار بر آمدم. به زنى برخوردم كه‏كلوخ براى گل كردن جمع كرده بود. قرار گذاشتم كه در مقابل هر خشت، يك دانه خرما مزد بگيرم. شانزده عدد ساختم‏ تا آن‌كه دستانم تاول زد؛ آن‌گاه شانزده دانه خرما گرفتم و به خدمت پيامبرصلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم رسيدم و با من از آن خرما خورد (حكيمى، 1408: ج 5، 324). حضرت از مال و زحمت بازوى خود هزار برده آزاد (كلينى، 1362: ج 5، 74)، و باغ‌هاى بسيارى احداث كرد. چاه‌هاى متعدّدى پديد آورد و به آب رساند و آنان را در راه خدا وقف كرد (طوسى، 1401: ج 9، 148؛ كلينى، 1362: ج 5، 75). هر گاه از جهاد فارغ مي‏شد، براى ‏آموزش به مردم و داورى بين آن‌ها فرصت مي‏يافت و آن‌گاه كه فراغت مي‏يافت، در باغ خود كار مي‏كرد، در حالى كه‏ ذاكر خدا بود (حكيمى، 1408: ج 5، 344). امام سجادعليه‌السلام هر صبح براى طلب رزق از منزل بيرون مي‏رفت. به او‏ گفته شد كجا مي‏روي؟ فرمود: براى گرفتن صدقه خدا براى خانواده‏ام مي‏روم؛ هر كس طلب مال حلال كند، به منزله كسى است كه خداوند به او صدقه داده است (حرّ عاملى، 1383: ج 12، 43؛ ر.ك: حسينى، 1380: 286 ـ 301).
امام صادقعليه‌السلام نقل مي‏كند كه محمّد بن منكدر مي‏گفت‏: گمان نمي‏كردم از على بن‏الحسينعليهما‌السلام فرزندى برتر از اوبه جا بماند تا آن‌كه روزى محمد بن عليعليهما‌السلام را در اطراف مدينه در گرماى شديد ديدم كه بر دو غلام خود تكيه كرده ‏است. با خود گفتم، سبحان‏اللَّه بزرگى از بزرگان قريش در اين وقت و با اين وضعيت در طلب دنيا و كسب مال است؛ او را موعظه خواهم داد. سلام كردم و او در حالي‌كه عرق از سر و رويش مي‏ريخت؛ پاسخ داد. گفتم خداوند خيرت ‏دهد. تو بزرگ قريش با اين وضعيت در اين موقع، اگر هم اكنون مرگت فرا رسد، چه مي‏كنى و چه پاسخى در مقابل ‏خداوند خواهى داشت. فرمود: اگر مرگم در اين حال رسد، در حال اطاعت و بندگى خدا هستم. خود و خانواده‏ام‏ را از تو و مردم بي‏نياز مي‏سازم. من مي‏ترسم كه مرگم فرا رسد و در حال معصيت باشم (كلينى، 1362: ج 5، 73 ـ 74).
امام صادقعليه‌السلام به ياران سرمايه مي‏داد تا با آن كار كنند و گاه در باغ با بيل راه آب را باز مي‏كرد؛ در حالي‌كه هوا به‌شدت گرم بود. و مي‏فرمود: دوست دارم شخص براى كسب روزي‏ از حرارت خورشيد به سختى بيفتد (همان، 76 ـ 77).
يكى از اصحاب امام كاظمعليه‌السلام حضرت را در حال كار در زمين مشاهده كرد؛ به‌گونه‏اى كه پاهايش غرق در عرق‏ بود. به اوگفت: غلامان و كارگران كجايند؟ (چرا خود را به زحمت انداخته‏اي؟) فرمود: اى علي! كسانى با دستانشان بر زمين كار كرده‏اند كه از من و پدرم بهتر بوده‏اند. گفتم آنان كيانند. فرمود، رسول خداصلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم اميرمؤمنان و پدرانمعليهم‏السلام تمام آن‌ها با دستان خود كار مي‏كردند و اين از شيوه پيامبران و رسولان و اوصيا و صالحان است (همان: ج 5، 75 ـ 76). سلمان فارسى صحابى بزرگ پيامبر زمانى كه فرماندار مدائن بود، با بافتن زنبيل و فروش آن زندگى خود را اداره مي‏كرد و مي‏فرمود: دوست ندارم جز از دسترنج خود بخورم (ابن ‏ابي‏الحديد، 1404: ج 18، 35).
موارد پيشين و ديگر احاديث (رضايى، 1377: 27 ـ‌ 37) به صراحت بيان مي‏دارد كه اولياى دين با اين‌كه براى ‏آن‌ها امكان داشت يا برخوردارى از كمك ديگران و تأمين مالى زندگى كار اقتصادى انجام ندهند، با اين باور كه كاراقتصادى امرى مطلوب است، آن‌را انجام مي‏دادند و اين، نشانه مطلوبيت و ارزش ذاتى كار در نظام دينى است كه توضيح بيش‌ترى درباره‌اش خواهيم داد.
7. مطلوبيت و ارزش ذاتى كار اقتصادى
انجام كار بدنى سخت است و به صرف انرژى نياز دارد. بدن با كار خسته مي‏شود و براى رفع‏خستگى نيازمند استراحت و كسب انرژى دوباره است؛ از اين رو گفته مي‏شود كار برخلاف مطلوبيت است و آن‌چه براى انسان‏ مطلوبيت دارد، استراحت و فراغت و انجام تفريح است. آن‌چه انسان به‌طور طبيعى به آن روى مي‏آورد، راحتى است و طبع‏ بشر از انجام كار دورى مي‏كند. فقط زمانى به كار روى مي‏آورد كه كار درآمدزا باشد. از آن‌جا كه درآمد، باعث توان خريد كالا و خدماتى مي‏شود كه براى انسان لذّت مي‏آورد و او را از سختى و درد و رنج راحت مي‏سازد، درآمد مطلوبيت‏ دارد. براى كسب درآمد راهى جز كار كردن نيست؛ بنابراين، كار، مورد توجّه انسان نيست؛ ولى به جهت درآمدزا بودن‏، انسان به آن رو مي‏آورد. به طور معمول، اين مطلب فرض اوّليه در استخراج منحني‌هاى عرضه نيروى كار است. منحني‏ بي‏تفاوتى شخص بين مقدار درآمد و استراحت ترسيم مي‏شود و چون مجموع استراحت و ساعات كار به‏ ساعات شبانه‏روز محدود است، تعيين ساعات استراحت به تعيين ساعات كار مي‌انجامد. شايد غيرمطلوب بودن كار در ابتدا صحيح به نظر آيد. برخى قائل هستند:
در انديشه فلاسفه يونان قديم و آثار افلاطون و ارسطو، كار فعّاليتي‏ از نوع پست و تحقيرآميز تلقّي مي‏شد.
چون كار بدنى بر عهده بردگان بود، از اين رو به تداعى انجام دهندگان آن ‏فعّاليت پست به شمار مي‏آمد. خوار شمردن كار در يونان باستان از اين ناشى مي‏شود كه فعّاليت براى زنده ماندن يكي‏از وجوه مشترك حيوانات و انسان‌ها است. داشتن برده‏ها كار را از شرايط زندگى انسان آزاد حذف مي‏كند. ميل به ايجاد فاصله با زندگى حيوانى موجب شد كه يونانيان قديم، اهميّت چندانى براى وسايل معيشت و به طور كلّى ثروت مادّى ‏قائل نشوند. آن‌ها در واقع جنبه مادّى زندگى را تحقير مي‏كردند و شأن را در زندگى سياسى معنوى و انديشمندانه‏ مي‏پنداشتند. اين نگاه به كار تا دوران جديد ادامه مي‏يابد. در ديد قدما انسان يك حيوان فكر كننده است و غايت ‏انسان در فعّاليت فكرى است و در دوران جديد، انسان را حيوان كار كننده تصوّر مي‏كردند كه با كار كردن، سرنوشت و سعادت (رفاه) خود را به وجود مي‏آورد. توليد ثروت‌هاى مادّى كه براى قدما پست و تحقيرآميز بود، از ديدگاه‏ متجدّدين خصلت مهمّ جامعه متمدّن است؛ البتّه با اين‌كه كار بدنى نزد قدما دون شأن تلقّى مي‏شد، گاه در مواردى به‏شدّت آن‌را توصيه مي‏كردند؛ زيرا مصلحان اجتماعى، نبود فعّاليت و بيكارى را منشأ فساد مي‏شمردند؛ از اين رو كاربدنى را براى كسانى كه قادر به فعّاليت‌هاى فكرى (سياسي) نبودند، لازم مي‏دانستند. تأكيد كليساى قرون وسطا بركار كردن، ناشى از اين دورانديشى اخلاقى بود؛ در اين‌جا كار كردن به مفهوم بد در مقابل بدتر(بيكاري) است و هدف از به‌كار بردن توليد، افزايش ثروت‌هاى مادّى نيست؛ امّا در انديشه مدرن، كار به خودى خودفضيلت به شمار مي‏آيد و ذاتاً فعّاليتى هدفمند در جهت ايجاد و تكاثر ثروت تلقّى مي‏شود و آن از لحاظ اخلاقي‏مذموم نيست (غني‏نژاد، 1376: 72 ـ 74).
از آن‌چه نقل شد، به‌دست مي‏آيد كه به نظر نويسنده، تا دوران جديد، كار اقتصادى براى كسب درآمد و ثروت مطلوبيت‏ نداشت. فقط بهتر از بيكارى است كه فسادآور بود؛ امّا در دوران جديد تكاثر ثروت مطلوبيت يافت و كار براى آن امر خوب تلقّى شد. آن‌چه در اين كلمات ديده نمي‏شود، ديدگاه ملل شرقى، به‌ويژه دين اسلام درباره كار وكسب ثروت است. گويا هر چه پيش از رنسانس در اروپا حاكم بوده، فرهنگ حاكم بر تمام جهان آن اعصار است و توجّه به كار اقتصادى فقط پس از رنسانس به عالميان عرضه شد. قرون تاريك اروپا را قرون تاريك تمام عالم ‏به‌شمار مي‏آورند و اروپايى نماينده جهان، و اين خطايى بزرگ است و از عدم توجّه به فرهنگ اسلام و شرق دنيا نشان دارد.
افزون بر اين، تغيير ديد به كار را منشأ توسعه جهان غرب مي‏دانند. ظهور آيين پروتستان به‌ويژه فرقه ‏كالوين زمينه تعريف رابطه جديد بين خداوند و انسان، و ساختن دنيا وظيفه انسان شد. اين تكليف الاهى براى ‏انسان، جامعه عقب افتاده را حركت داد. كار عبادت شد و قبح و زشتى كسب ثروت از بين رفت. ماكس وبر، جامعه‏شناس شهير آلمانى، در آثار خود به ويژه در كتاب مشهورش، اخلاق پروتستانى و روح سرمايه‏دارى اين‏نظريه را مطرح ساخت. مسأله اصلى وبر، شكل خاص و جديد سرمايه‏دارى غربى است. او عوامل گوناگونى همچون ‏رشد شهرسازى خود مختار و صنعتى شدن را علّت ظهور سرمايه‏دارى مي‏داند و روح سرمايه‏دارى، زمينه رشد عوامل‏ پيشين را ايجاد مي‏كرد. وبر، عنصر اصلى را فهم نوع خاصّى از باورهاى مذهبى مي‏داند. او با پژوهش‏هاى آمارى خود نشان مي‏دهد كه در مناطقى از آلمان كه گروه‌هاى مذهبى متفاوت به‌سر مي‏بردند، پروتستان‌ها در وضعيت نامتعادلى ازثروت به سر مي‏برند و مهم‌ترين موقعيت‌هاى اقتصادى را در اختيار دارند.
در ديدگاه لوتر فرد بايد همواره در همان شغل و وضعيتى كه خدا برايش مقرّر كرده است، باقى بماند؛ ولى در ديدگاه‏ كالوينيسم، سرنوشت بشر، يك‌بار براى هميشه تعيين شد، و شايستگى فرد هيچ تأثيرى در تغيير آن ندارد. چنين اعتقادى،‏ احساس تنهايى درونى را در فرد تقويت مي‏كند. فرد با روبه‏رو شدن با سرنوشت محتومش مجبور است به تنهايى اين‏راه را بپيمايد و آيين مذهبى و شعاير و كشيش كمك و وسيله نيل به رستگارى نيستند. جهان به منظور ستايش‏عظمت خدا وجود دارد و مسيحى رستگار، با عمل خود مي‏تواند اين عظمت را افزايش دهد. مؤمن براى يقين به‏آمرزش خود با سخت‏كوشى در حرفه، اعتماد به نفس مي‌يابد و به رستگارى خود يقين مي‌يابد. تبيين ‏فعّاليت شغلى دنيايى به‌صورت مناسب‏ترين وسيله تحصيل چنين يقينى وجه تفاوت كليساى اصلاح شده با آيين‏لوترى است كه زندگى مذهبى را به سوى عرفان و احساس گرايى مي‏كشاند. وبر، با استناد به متون دينى نمايندگان‏ پروتستانتيسم تأكيد فوق‏العاده آن را بر كسب ثروت مورد اشاره قرار مي‏دهد. ثروت فقط در صورتى ناپسند است كه درجهت دنيايى، تن آسايى و وسوسه‏هاى جسمانى باشد؛ امّا اگر فعّاليت شغلى فعّالانه تلاش براى افزايش عظمت خدا باشد، نه تنها مطلوب است، بلكه مانع اتلاف وقت مي‌شود؛ از اين رو نه فقط تحصيل ثروت كه لازمه شغل است، توجيه‏ اخلاقى مي‌يابد، بلكه كسب سود در قلمرو مشيت الاهى قرار مي‏گيرد و كاميابى در شغل، نشانه آمرزش الاهى و بهشتى بودن فرد است. (مهدوي‏زادگان، 1378: 31 ـ 38).
ماكس وبر، در تحقيقات جامعه‏شناسى مربوط به اديان، فقط فرقه پروتستانى را درايجاد نظام سرمايه‏دارى توانا ديد. او درباره اسلام تحقيقات ناتمامى را انجام داد و در آن، علّت عدم پيدايى نظام‏سرمايه‏دارى را در ممالك اسلامى، وجود مفاهيمى مثل قضا و قدر در متن دينى مي‏داند و به نظر او، اسلام نيز مانند مذهب كاتوليك از زمينه‏سازى توسعه اقتصادى ناتوان است. ديدگاه وبر درباره تمام مذاهب از جمله اسلام، نقد و بررسى و در ديار اسلام از زمان‏سيدجمال‏الدين اسدآبادى تا كنون نقدهايى بر آن گفته شده كه ورود به آن خارج از حيطه اين نوشته است (ر.ك‏: عنايت، 1353). آيا زمينه‌هاى تحقّق توسعه اقتصادى آن‌گونه است كه وبر مي‏گويد يا عوامل ديگري‏ هم هست كه بدون آن امكان ندارد توسعه رخ دهد؟ در برخى نقدها بين عملكرد اسلام و مسلمانان تفاوت قائل ‏شده، و فرهنگ اسلامى را مضادّ توسعه ندانسته‏اند (رودنسون، 1358).
ما در اين‌جا درصدد اثبات مطلوبيت كار ازديدگاه اسلام هستيم. كار افزون بر اين‌كه به جهت ثروت زا بودن مورد رغبت است و از اين جهت مي‏تواند زمينه توسعه‏ را فراهم سازد، ارزش ذاتى نيز دارد و اين مرتبه بالاترى است و شايد بتوان نظير اين فرهنگ را در برخى ملل خاور دور مشاهده كرد كه بدون درخواست مزد هم گاه حاضر هستند اضافه‌كارى انجام دهند (نقي‏زاده، 1376: فصل اول؛ درّدارى، 1373: بخش دوم). در متون دينى، مواردى نقل شده كه به ما نشان مي‏دهد فرهنگ دين، كار را ذاتاً ارزشمند مي‏داند و طبعاً انسان مؤمن‏ علاقه‏مند به اجراى مطلوب دينى است. آن‌چه مي‏توان از آن براى ارزش ذاتى كار بهره برد، عبارتند از:
1. كار اقتصادى در متون دينى عبادت و به مثابه جهاد در راه خدا شمرده شده است (صدوق، 1383: 366؛ عاملى، 1383: ج12، 11). امام صادق‏عليه‌السلام از ياران خود درباره وضعيت معيشت فردى پرسيد گفتند: به ‏عبادت مي‏پردازد و معاش او را برادرش تأمين مي‏كند. فرمود: «واللَّه الذى يقوته اشدّ عباده منه» (كلينى،1362: ج5، 78). سوگند به خدا! آن‌كه معاش او را تأمين مي‏كند، عبادت برتر را انجام مي‏دهد. در اين زمينه ‏روايات بسياري است.
2. خداوند، عمران و آبادى زمين را از بشر خواسته است؛ بنابراين، عمران و آبادى مطلوب خداوند متعالى است: «هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها» (هود (11): 61). او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما رااستقرار داد [و عمران آن را خواستار شد]. «هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِى مَنَاكِبَها وَكُلُوا مِن رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ‏النُّشُورُ» (ملك (67): 15). او است كسى كه زمين را براى شما رام كرد؛ پس در فراخناى آن رهسپارشويد و از روزى «خدا» بخوريد و رستاخيز به سوى او است.
3. خداوند كار و تلاش اقتصادى را طلب فضل الاهى مي‏نامد و مؤمنان را پس از انجام عبادت به آن فرا مي‏خواند: «وَجَعَلْنَا آيَه النَّهَارِ مُبْصِرَه لِّتَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ» (اسراء (17): 12)، و نشانه روز را روشنى بخش كرديم ‏تا «درآن» فضلى از پروردگارتان بجوييد. «فَإِذَا قُضِيَتِ الصلوه فَانتَشِرُوا فِى الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ» (جمعه‏(62): 10) و چون نماز گزارده شد، در «روي» زمين پراكنده، و فضل خدا را جويا شويد.
ابتغاى فضل‏ الاهى همان كار اقتصادى است كه پس از انجام عبادتى مثل نماز جمعه بايد به آن پرداخت. كار نبايد مزاحم اوقات ‏عبادت شود: «فَاذا نُودِى للصلوه مِن يَوْمِ الْجُمُعَه فَاسْعَوْا إِلَي‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ» (همان‏: 9)؛ ولى پس از انجام ‏عبادت، كار نه تنها ناپسند نيست، بلكه طلب فضل و رحمت الاهى قلمداد مي‏شود. در توضيح آيه، امام صادق‏عليه‌السلام فرمود من درباره حاجتى كه خداوند آن‌را كفايت كرده است، حركت مي‏كنم و فقط قصدم اين است كه خداوند مرا در حال طلب حلال مشاهده‏ كند. آيا كلام خدا را نشنيده‏اى كه فرمود: «فاذا قضيت الصلوه فانتشروا في‏الارض و ابتغوا من فضل‏اللَّه» (طبرسى، 1412: ج10، 289).
4. در برخى روايات آمده است كه امامان‌عليهم‏السلام كار اقتصادى را فقط به جهت امتثال امر الاهى نه كسب سودانجام مي‏دادند. افزون بر روايت پيشين، از امام صادق‏عليه‌السلام نقل شده كه فرمود:
انى لاعمل فى بعض ضياعى حتى اعرق ‏و انّ لى من يكفينى ليعلم اللَّه عزوجل انى اطلب الحلال (كلينى، 1362: 5/ 77)
من در زمين زراعتى كارمي‏كنم تا عرق كنم با اين‌كه افرادى هستند كه به جاى من كار كنند. هدف من اين است كه خداوند مرا در حال كسب‏روزى حلال مشاهده كند.
در حديث ديگرى نقل شده است كه امام صادق‏عليه‌السلام هزار و هفتصد دينار به يكى از ياران خود به نام عذافر داد وفرمود:
اتجر بها ثم قال‏: أما إنّه ليس لى رغبه فى ربحها و ان كان الربح مرغوباً فيه و لكنى أحببت ان يرانى اللَّه‏عزوجل متعرضاً لفوائده (همان: 5/ 73).
با اين اموال تجارت كن؛ سپس فرمود: همانا من‏رغبتى به سود تجارت ندارم. هر چند سود انگيزه و مورد رغبت است، علاقه‌مندم خداوند مرا در معرض كسب ‏منافع آن مشاهده كند.
عذافر در تجارت صد دينار سود برد. حضرت خوشحال شد و فرمود سود را به سرمايه بيفزا.
5. در كلام اولياى دين ترك تلاش و كار عامل بي‏خردى و بي‏اعتبارى و تبعيت از دستور شيطان قلمداد شده است. معاذ بن كثير از ياران امام صادق‏عليه‌السلام پارچه‏فروش بود. به حضرت گفت: تصميم دارم بازار را ترك كنم؛ زيرا به اندازه ‏كافى مال دارم. امام فرمود: با اين عمل بي‏اعتبار مي‏شوى (همان، 148). در حديث ديگر آمده است كه‏حضرت به معاذ گفت‏: توان تجارت را از دست داده‏اى يا به آن بي‏رغبت شده‏اي؟ معاذ گفت‏: منتظربرقرارى دولت شما هستم (در زمان قتل وليد بن عبدالملك) و مال فراوانى دارم و بدهكار كسى هم نيستم و گمان نمي‏كنم تا وقت مرگم هم صرف شود. حضرت فرمود:
لا تتركها فإن تركها مذهبةللعقل اسع على عيالك و اياك ان‏يكون هم السعاه عليك.
تجارت را رها نكن كه زمينه نابودى خرد است. براى خانواده‏ات بكوش و آنان را برخود با اين عمل تحريك مكن (همان).
8. اهداف، انگيزه‏ها و آثار كار
انسان در فعّاليت و تلاش اقتصادى اهداف گوناگونى مي‏تواند در نظر داشته باشد. انگيزه فرد ممكن است فردى يا اجتماعى باشد؛ مالى يا غيرمالى باشد. انگيزه ممكن است از روى طبع و سرشت انسانى ابتدا در ذهن و فكر انسان‏شكل بگيرد يا به جهت پذيرش اعتقاد يا هدف خاصّى انگيزه ايجاد شود. آثار كار گاه امرى مقصود است و گاه اثر به‏صورت قهرى بر كار مترتّب مي‏شود. از لابه‌لاى متون دينى، آن‌چه را به‌صورت هدف، انگيزه و اثر كار است، مطرح مي‌كنيم. اهداف و آثار، يا دنيايى يا آخرتى و در دنيا، يا فردى يا اجتماعى است.
1-8. اهداف و آثار دنيايى فردي‏
أ. كسب درآمد و تأمين معيشت زندگى خود و خانواده‏: شايد نخستين انگيزه هر شخصى در انجام كار اين است كه‏به‌واسطه كار، نيازهاى خود را تأمين كند. انسان، نيازمند آفريده شده است و براى غذا، پوشاك، مسكن، بايد از طبيعت‏ بهره ‏گيرد. محصول طبيعت اغلب آماده مصرف نيست؛ گرچه برخى محصولات اين‌گونه هستند. در متون دينى، هرگاه كسى به همين قصد سراغ كار رود تا نياز خود را برطرف سازد، كار او عبادت شمرده شده و طبق ديدگاه فقهى، كار براى تأمين معاش واجب است و انسانى كه در راه كسب درآمد براى تأمين زندگى سختى مي‏بيند، خداوند به او ثواب ‏مي‏دهد و پيامبر گرامى اسلام بر چنين دستى بوسه مي‏زند. از امام صادق‏عليه‌السلام نقل شده كه وقتى پيامبرصلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم از جنگ‏تبوك مراجعت كرد، سعد انصارى به استقبال وى آمد. حضرت با او مصافحه كرد، دست او را زبر و خشن ديد. فرمود: چه صدمه‏اى و آسيبى به دستت رسيده است؟ گفت‏: با طناب و بيل كار و درآمد آن‌را صرف‏معاش خانواده‏ام مي‌كنم. حضرت دست او را بوسيد و فرمود:
هذه يد لاتمسّها النار.
اين دستى است كه آتش‏جهنّم به آن نمي‏رسد (جزرى، 1370: ج 2، 337).
كسب درآمد فقط براى تأمين ضروريات زندگى نيست‏؛ بلكه شخص مي‏تواند براى تأمين وسايل رفاهى خود و خانواده كار كند.
از سعادت‌هاى مسلمان، داشتن‏ منزلى گشاده، همسايه صالح و وسيله سوارى مناسب است. (حرّعاملى، 1383: ج 3، 558)،
و امام صادق‏عليه‌السلام ‏فرمود:
هرچه براى خريد عطر بپردازى، اسراف نيست و مخارج مربوط به عطر پيامبر اكرم‏صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم بيش از مخارج ‏خوراكى او بود (كلينى، 1362: ج 6، 512؛ طبرسى، 1393: 41).
در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده و مؤمنان را به لباس زيبا، غذاى مناسب، مركب راهوار، خانه راحت، انگشترهاى عقيق، فيروزه... و غير آن‏ترغيب كرده و همه دلالت دارد كه تأمين موارد پيشين از اهداف كسب درآمد است.
ب. عزّت و شخصيت يافتن‏: يكى از آثار كار، عزّت يافتن فرد است. شخص با كار كردن نياز خود را برطرف‏ ساخته، نيازمند كار ديگران نمي‌شود؛ از ديگران درخواست نمي‏كند و هزينه او بر عهده ديگرى نيست. امام‏ صادق‏عليه‌السلام ‏به يكى از ياران خود كه دير به بازار رفته بود فرمود: اُغدُ إلى عزِّك.
پگاه صبح در پى عزّت خود [= كار و كسب] برو (عاملى، 1383: ج 12، 3، ر.ك‏: ج 4، 10، 5). پيامبر گرامى فرمود:
اگركسى هيزم جمع‏ آورد و بر دوش بگيرد، آن‌را بفروشد و نياز خود را برطرف سازد از درخواست از ديگران بهتر است‏(همان، ج 6، 310). مؤمن نبايد چشم اميد به بيت‏المال داشته باشد. بايد با كار و تلاش، شخصيت خود را حفظ كند. درخواست كمك از بيت‏المال هم، عزّت و شخصيت فرد را از بين مي‏برد. يكى از ياران پيامبر كه در سختي‏ به‌سر مي‏برد، نزد حضرت رفت تا كمك بخواهد. پيامبر وقتى او را ديد، فرمود:
هر كسى از ما چيزى درخواست كند، به او مي‏دهيم؛ ولى اگر به دنبال ثروت برود، خدا او را بي‏نياز مي‏كند. مرد برگشت تا سه بار نزد حضرت رفت و همان‏ سخنان را شنيد؛ سپس كلنگى عاريه كرد و از كوه مقدارى هيزم آورد و به مقدارى آرد فروخت و ادامه داد تا اموالي‏فراهم ساخت. جريان را به پيامبر گفت فرمود: به تو گفتم اگر كسى درخواست كند به او عطا مي‏كنيم؛ ولى اگر به‏دنبال ثروت رود، خداوند او را بي‏نياز مي‏سازد (كلينى، 1362: ج 2، 139).
ج. رشد عقلاني‏: كار، وسيله تجربه آموختن انسان است و بر رشد عقلانى و اجتماعى او افزوده مي‏شود. امام‏صادق‏عليه‌السلام فرمود:
ترك التجاره ينقص العقل (همان: ج5، 148)، رها كردن تجارت، عقل را كاهش‏ مي‏دهد.
التجاره تزيد فى العقل (همان)، تجارت عقل را رشد مي‏دهد.
اين روايات گرچه درباره تجارت آمده است، به آن اختصاص ندارد. اصولاً تفكّرات انسان در جريان كار و عمل شكل مي‏گيرد و بر حسب‏ آن‌چه انجام داده، درباره آينده تفكّر مي‏كند. اگر انسان از محيط عمل جدا شود، مسائل جديد براى او رخ نمي‏دهد ونمي‏تواند زمينه رشد علم را فراهم كند. با كار و تلاش، انسان در تعامل با طبيعت قرار مي‏گيرد؛ قوانين آن‌را درك مي‏كند ورمزهاى آن را كشف مي‏كند. اين تعامل باعث رشد عقلانى بشر مي‏شود.
د. كسب آرامش روحي‏: انسان با كسب درآمد از نظر روحى آرامش مي‏يابد و فرد نيازمند از نظر روحى در اضطراب و نگران است. پيامبرصلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم فرمود:
انسان هر گاه نيازمندي‌هاى خود را تأمين كرد، آرام مي‏گيرد (همان: 89).
انسان آن‏گاه كه مواد خوراكى سالانه‌اش را تأمين كرد، آرامش مي‏يابد (همان).
هـ . سلامت جسم‏: از آثار كار، برخوردارى شخص از سلامت و نشاط جسمى است. بيكارى و عاطل بودن، باعث ‏استراحت بيش از حدّ و پديد آمدن روحيه خمودى و يأس و افسردگى در شخص مي‏شود. با كار، اعضاى انسان توان ‏خود را بروز مي‏دهد. امير مؤمنان‏‌عليه‌السلام فرمود:
من يعمل يزدد قوة، (حكيمى، 1408: ج 5، 291 ـ 292)، هر كس كار كند، توان او افزوده مي‏شود.
من يقصّر فى العمل، يزدد فتره (همان)، هر كه در عمل كوتاهي‏ كند، سستى و ناتوانى او افزوده مي‏شود.
امام صادق‏عليه‌السلام به فضل فرمود:
اگر تمام نيازهاى مردم تأمين شده بود، از زندگى لذّت نمي‏بردند. اگر انسانى مدّتى ساكن مكانى شود و همه نيازهاى او فراهم باشد، از بي‏كارى خسته مي‏شود ومايل است خود را مشغول كند. (مجلسى، 1374: ج 3، 87).
و. ارزش ذاتى كار: در بحث مطلوبيت كار گذشت كه از جمله انگيزه‏هاى كار براى افراد مطلوبيت داشتن ذات ‏كار است.
2-8. اهداف و آثار دنيايى، اجتماعي‏
كار اقتصادى، آثار خاصّى براى اجتماع دارد؛ از جمله‏:
أ. تأمين نيازهاى اساسى اجتماع‏: افراد با كار مي‏توانند نيازهاى افراد جامعه را برطرف سازند. فرد نمي‏تواند تمام نيازهاى خود را برطرف سازد؛ بنابراين هركس با انجام كار خاصّى مي‏تواند نياز مردم را برطرف سازد و درمجموع، نيازهاى تمام افراد تأمين شود (عاملى، 1386: ج 13، 244).
ب. رفع فقر و تأمين اجتماعى نيازمندان‏: با كار و تلاش، فقر اجتماعى از بين مي‏رود و فرد با كسب درآمد مي‏تواند به ديگران كمك كند. مسؤوليت اجتماعى، شخص را به كار فرامي‏خواند؛ حتّى اگر به درآمد آن نياز نداشته باشد. فرد بايد در بُعد اجتماعى فرد مفيد و مؤثّرى باشد. در روايات بسيارى آمده است كه حضرت اميرمؤمنان با كار خود باغ‏ احداث، و چاه و قنات حفر مي‏كرد و آنان را براى مردم و كمك به نيازمندان وقف مي‏كرد يا آن‌كه بردگان بسيارى را با كار و درآمد آن رها ساخت. (كلينى، 1362: ج 5، 74 ـ 75؛ طوسى، 1401: ج 9، 148).
روايات متعدّدى درباره حقوق مؤمن بر مؤمن رسيده است. امام صادق‏عليه‌السلام فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است. حق‏ّ مسلمان بر برادر مسلمانش آن است كه سير نشود و برادرش گرسنه بماند؛ سيراب نشود و برادرش تشنه باشد، و ازپوشاك بهره‏مند نباشد و برادرش بي‏بهره بماند (كلينى، 1363: ج 5، 72).
مؤمن كه در اجتماع زندگى مي‏كند، بايد حقوق ديگر افراد را به‏جا آورد و از جمله اين حقوق آن است كه در امور مالى به او مواسات داشته باشد و در استفاده از امكانات مالى او را دريابد.
ج. گسترش اخلاق اجتماعى و كاهش مفاسد اجتماعي‏: يكى از انگيزه‏هاى مهم براى كسب درآمد، توانايى شخص در كمك به دوستان و دعوت از آن‌ها و ارتباط با بستگان و همسايگان است؛ هر چند آن‌ها نيازمند و فقير نباشند. اگر شخصي‏توان مالى نداشته باشد، براى او امكان پذيرايى از دوستان نيست و نمي‏تواند با بذل هديه بين آنان كه اختلاف دارند، دوستى برقرار كند و نمي‌تواند از درآمد در جهت گسترش اخلاق اجتماعى بهره ببرد.
از سوى ديگر، بيكارى منشأ بحران اخلاقى فرد و اجتماع است. زمينه تمايل به فساد در فرد بيكار فراهم است. نفس‏آدمى اگر مشغول كارى نشود، انسان را به خودش مشغول مي‏كند و در پى افكار و خيالات باطل مي‏برد. امروزه درجوامع انسانى، پديده اشتغال فقط از بُعد اقتصادى مورد توجّه نيست؛ بلكه بحران بيكارى زمينه مفاسد گوناگون ‏اجتماعى از قبيل اعتياد، سرقت، اعمال ضدّاخلاقى و تعرّض به زنان، قمار و استفاده از نوشابه‏هاى الكلى است؛ بنابراين از آثار كار و انگيزه روى آوردن به كار، حفظ و سلامت روح انسانى و گسترش اخلاق در اجتماع است. بخش‏ مهمّى از درآمدهاى خانواده‏ها صرف پر كردن ساعت فراغت فرزندان مي‏شود. از اميرالمؤمنين‏عليه‌السلام نقل شده است كه ‏فرمود:
سستى و تنبلى، كليد غم و بدبختى است و ناتوانى و تنبلى همراه نيازمندى و فقر است و ثمره آن‏ نابودى و بدبختى است. آن‌كه طلب و تلاش نكند، چيزى نمي‏يابد و به فساد كشانده مي‏شود (ولايى، 1378: ج 2، 63).
د. افزايش توان اقتصادى جامعه‏: هر گاه بخش‌هاى اساسى مردم به كار اشتغال داشته باشند، اقتصاد جامعه رشدخواهد داشت. توليد و درآمد ملّى افرايش مي‏يابد. درآمد دولت به جهت ماليات‌ها فزونى يافته و امكان ارائه خدمات‏عمومى به مردم فراهم مي‏شود. نيروى كار همراه با سرمايه، توليد جامعه را رقم مي‏زند. هر گاه نيروى كار بيكار باشد، سرمايه بالقوّه يا بالفعل هم معطّل مي‏ماند و توان اقتصادى جامعه ضعيف مي‏شود. افزايش توان اقتصادى جامعه، ‏بدون شك از آثار كار شمرده مي‌شود و انگيزه مناسبى براى مسلمان در روى آوردن به كار است؛ به همين جهت هرگاه جامعه به‏كارى نياز داشت، شخص بايد اين‌گونه «واجبات نظاميه» را انجام دهد و از تلاش خود در اين زمينه خوددارى ‏نكند كه گاه تلاش در انجام مشاغل مورد نياز جامعه واجب مي‏شود (صدر: 108). امروز جايگاه نيروى انساني‏و سرمايه انسانى در رشد و توسعه اقتصادى از مباحث مهم و كليدى اقتصاد كلان و توسعه است. يكى از انگيزه‏هاى ‏اصلى شخص، رشد اقتصادى است و تقويت اين انگيزه ميان نيروى كار، آثار پربركتى دارد. فرد از توجّه به خود خارج‏شود و حتّى اگر به مال احتياج ندارد، براى اعتلاى جامعه بكوشد. در ديدگاه دينى، انسان نه‏تنها در كار خود بايد به‏فكر ديگر انسان‌ها و جامعه باشد، بلكه اگر از ثمره كار او ديگر موجودات هم استفاده كنند، در نزد خداوند مطلوب ‏است و براى او پاداش آخرتى خواهند نوشت. كمك به عمران و حيات طبيعت و محيط زيست ارزش والايي‏ دارد. از پيامبر اكرم‏صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم نقل شده كه فرمود:
ما من مسلم يغرس غرساً أو يزرع زرعاً فيأكل منه انسان أو طير أو بهيمه الاّ كانت له به صدقه (نورى، 1407: ج 13، 460).
مسلمانى كه نهالى بكارد يا زراعتى به‏عمل آرد و ازآن انسان، پرنده، چارپا استفاده كند، در نامه اعمال او ثواب صدقه نوشته مي‏شود.
در يك حديث بي‏نظير از پيامبر اسلام، مطلبى نقل شده كه بر جايگاه والاى آبادى و عمران و حفظ محيط زيست دلالت دارد. حتّى اگر از ثمره كار انسان، كسى بهره نبرد و حيوانى هم استفاده نكند، زمين آباد مي‏شود. همين‏امر انگيزه بسيار خوبى براى مؤمن است كه از كار دست نكشد. فرمود:
ان قامت ‏الساعه و فى ايديكم الفسيلة،فان‏استطاع ان لاتقوم الساعه حتى يغرسها فليغرسها» (همان: 460).
هرگاه نهال خرما جهت‏كاشتن در دستتان بود و قيامت برپا شد، اگر قادر بر كاشت آن تا وقوع قيامت بوديد، آن‌را بكاريد. آبادى و عمران زمين براى انسان مطلوبيت دارد، گرچه كسى از آن بهره نبرد (ر.ك‏‏: القرضاوى، 1417: 149 ـ 158).
3ـ 8 . اهداف، انگيزه‏ها و آثار آخرتى كار اقتصادي‏
اعتقاد دينى، عامل بسيار مهم در ايجاد انگيزه است و چنان چه در كلام اولياى دينى، آثارى براى عملى خاص عنوان‏ شده باشد، مؤمن به جهت باورهاى خود در جهت كسب آن مي‌كوشد و فعّاليت خود را در همان سو قرار مي‏دهد. انسان‌هاى معتقد به عالم ماورا، كارهاى بسيارى را براى نتايج آخرتى انجام مي‏دهند. از بذل جان جهادگران تا صرف‏مال دارايان در طول تاريخ، بسيار ديده شده است. هم‏اكنون مكان‌هاى وقف شده به‌وسيله نيكمردان و نيك زنان در جهان‏ به حدّى است كه نهادهاى گوناگون در سرپرستى صحيح آن مي‌كوشند. مطلب پيشين روشن است و ما در اين‏قسمت آن‌چه را در متون دينى به‌صورت هدف يا اثر كار در آخرت مطرح شده مي‏آوريم تا نشان دهيم كار اقتصادى چگونه‏ حلقه واسط بين دنيا و آخرت مي‏شود و شخص با كار اقتصادى بهشت عدن را به چنگ مي‏آورد و رضوان الاهى را نصيب مي‏شود.
كار اقتصادى، شخص را از آمرزش الاهى بهره‏مند مي‌كند. پيامبرصلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:
من بات كالاً من طلب الحلال ‏بات مغفوراًله (كلينى، 1362: ج 5، 78).
آن‌كه در راه كسب حلال زندگى او مي‏گذرد، مورد مغفرت الاهي‏ است.
إنّ من‏الذنوب ذنوباً لايكفّرها صلاه و لاصدقه قيل يا رسول‏اللَّه. فما يكفّرها. قال‏: الهموم فى طلب‏المعيشة. (النورى، 1407: ج 13، 13).
برخى از گناهان با نماز و صدقه پاك و جبران‏نمي‏شود. ياران گفتند چه چيز آن‏را پاك مي‏كند؟ فرمود: تلاش در كسب روزي.
ب. حفظ و يارى دين فرد
انسان اگر بخواهد ديندار واقعى باشد و بتواند در معنويت پيشرفت كند نمي‏تواند از نعمت‌هاى دنيا و نيازهاى دنيايى ‏چشم‏ بپوشد. مؤمن به‌دنبال خير دنيا و آخرت است: «آتنا في‏الدنيا حسنه و في‏الآخره حسنة» (بقره (2):197) و خير دنيا همان برخوردارى از معيشت است. (كلينى، 1362: ج 5، 71). از پيامبر گرامى نقل شده است كه‏خداوندا! در نان بركت ده و بين ما و نان جدايى مينداز. اگر نان نداشتيم، توان نماز و روزه و انجام واجبات الاهى را نداشتيم (همان: 73).
از آن‌چه ذكر شد، امور ذيل استفاده مي‏شود:
1. كار در نگاه دين، در گستره هستى جارى است و شخص با كار با مجموعه عالم هستى و خالق آن هماهنگ مي‌شود.
2. هر نوع كار حلال مطلوب است؛ گرچه برخى از كارها و فعّاليت‌هاى اقتصادى به جهت اهميّت آن در متون دينى مورد ترغيب بيشتر قرار گرفته است.
3. اولياى الاهى به انواع كارها مثل كارگرى، خياطى، زره‏بافى، صنعتگرى، تجارت، كشاورزى، مي‏پرداختند و كار را فضيلت انسانى وعبادت الاهى مي‏دانستند.
4. اعتقادات اسلامى، ترغيب‏كننده فعّاليت اقتصادى است و چون دنيا مزرعه آخرت و از بهترين اعمال صالح، كسب درآمد حلال است، با كار آخرت شخص و ارزش انسانى او تضمين مي‏شود.
5. اخلاقيات دينى هيچ‌گونه تنافى با تلاش اقتصادى ندارد و عواملى همچون زهد و قناعت مصرف را متعادل مي‏كند، نه آن‌كه به توليد ضربه بزند؛ از اين رو، اين امور در جوامع در حال توسعه باعث افزايش پس‏انداز و افزايش سرمايه جهت توليد بيش‌تر مي‌شود.
6. انجام بسيارى از فضايل اخلاقى مثل سخاوت، دستگيرى از فقيران، صله رحم، وقف، كمك به همنوع، نيازمند كسب درآمد بيش ازحدّ نياز و صرف آن در موارد پيشين است. بدون كار نمي‏توان به فضايل اخلاقى دست يافت.
7. كار اقتصادى به علل گوناگون مورد رغبت مسلمان است. تأمين معاش، رفع احتياج اجتماع، عزّت نفس، رشد عقلانى، سلامت‏جسم، زدودن چهره زشت فقر، گسترش اخلاق و نابودى مفاسد اجتماعى، حفظ دين و كسب ثواب آخرتى به همراه مطلوبيت كار، مؤمن رابه كار ترغيب مي‏كند.
8. گسترش فرهنگ دينى درباره كار زمينه تلاش همه‏جانبه افراد براى رشد اقتصادى را فراهم مي‏كند و افراد توجّه جدّى به نفس كاردارند تا نوع آن؛ بنابراين خواهند كوشيد بيكارى را به هر صورت از خود دور سازند و هر كار حلالى را عزيز داشته، به بيكارى ترجيح‏ ‌دهند.
9. حاكميت فرهنگ دينى، اثر مثبت بر بهره‏ورى نيروى كار و كاهش هزينه‏هاى اضافى مثل اسراف منابع، و اتلاف وقت دارد و روابط انسانى در بازار كار را بهبود مي‏بخشد (رضايى، 1377: 22 ـ 26).
10. كار اقتصادى پيوند دنيا و آخرت است و با آن مي‏توان حسنه در دنيا و آخرت را كسب كرد.
منبع: فصلنامه اقتصاد اسلامي