حضرت زين العابدين(علیه السلام)، صحيفه فخر آفرين ولايت

نويسنده: جواد سحر خيز
ولادت ايشان سه سال قبل از شهادت مولاي متقيان علي(ع) رخ داد. ايشان در شرايطي ديده به جهان گشود، كه امام(ع)، در خط جهادِ جنگِ جمل، غرق نبرد بود و از آن پس نيز شريك محنتهاي فراوان پدرش امام حسين(ع) گرديد.
محنت و رنج ايشان وقتي بالا گرفت كه لشكريان يزيد در مدينه وارد مسجد رسول ا...(ص) شدند و اسبهاي خويش را در مسجد؛ همان جايي كه انتظار مي رفت مكتب رسالت و افكار مكتبي در آنجا انتشار يابد بستند و ضمن تجاوز به نواميس مردم و كشتار فراوان، حرمت مدفن مقدس رسول اكرم(ص) و مسجدش را هتك نمودند.احكام اسلامي بازيچه دست افرادي چون ابن زياد، حجاج و عبد الملك بن مروان قرار گرفت.
در سايه چنين حكومتي، تربيت ديني مردم تنزل يافته و ارزشهاي جاهلي احيا مي گرديد. امام سجاد(ع) شخصيتي كه همه مردم تحت تأثير روحيات و شيفته مرام و روش او بودند، در اين شرايط، بهترين ابزار براي تاثيرگذاري اجتماعي را در ايجاد پيوند مردم با خدا به وسيله دعا دانست .
كوفه، مركز گرايشهاي شيعي نيز، به مركزي براي سركوب شيعه تبديل گرديد. شيعيان واقعي امام حسين(ع)، كه در مدينه و مكه بوده و يا موفق شده بودند از كوفه به او ملحق شوند، در كربلا به شهادت رسيدند و گروهي كه هنوز در كوفه بودند، تحت شرايط سختي كه ابن زياد در اين شهر به وجود آورده بود، جرأت ابراز وجود نداشتند.
در چنين شرايطي كه تصور نابودي اساس تشيع وجود داشت، امام سجاد(ع) بايد دوباره كار را از نقطه آغازين شروع مي كرد و مردم را به سوي اهل بيت (ع) سوق دهد. همان گونه كه اشاره شد، امام(ع) براي بيان بخشي از عقايد خود توانست از دعا استفاده كند و بار ديگر تحركي در جامعه براي توجه به معرفت و عبادت و بندگي خداوند ايجاد نمايد. گرچه ظاهراً مقصود اصلي در اين دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابيري كه وجود دارد، مي توان گفت مردم مي توانستند از درون اين تعبيرات با مفاهيم سياسي مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند.
صحيفه سجاديه مشهور، كه اندكي بيش از پنجاه دعا را دربرمي گيرد، تنها بخشي از دعاهاي ايشان به شمار مي رود كه گردآوري شده است. در مجموعه هاي ديگري نيز به گردآوري دعاها پرداخته اند كه تعداد اين مجموعه ها با صحيفه معروف، به شش جلد رسيده و برخي از آنها حاوي بيش از 180دعاست. دعاهاي مزبور نه تنها در ميان شيعيان، بلكه در ميان اهل سنت نيز وجود داشت و اين حاكي از آن است كه دعاهاي امام سجاد(ع) در جامعه آن روز نفوذ كرده است.
امام(ع) پس از واقعه خونين نينوا، چه هنگام اسارت و چه هنگام بازگشت به مدينه، در هر فرصتي مردم را عليه طاغوت عصر، فرا مي خواند. خطبه كوبنده او در شام، يزيد و حكومتش را رسوا نمود، و ماهيت پليد حكومت خود كامه او را افشا كرد، با اينكه در جو خفقان آن عصر، حتي ذكر نام حسين(ع) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگين انگشترش چنين نوشته بودند: «خزي و شقي قاتل الحسين بن علي عليه السلام؛ رسوا و بدبخت شد قاتل حسين پسر علي(ع )». آن حضرت چهل سال، مصايب پدرش امام حسين(ع) را ياد مي كرد ومي گريست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا مي كشيد و هنگامي كه ايشان را به صرف غذا دعوت مي كردند، مي فرمود: «حسين(ع) فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه كشته شد.»
خطبه حضرت در مدينه بخش ديگري از تلاش ايشان را براي به تصوير كشاندن حقانيت خاندان پاك پيامبر(ص) ترسيم مي كند؛ چنانكه پس از آنكه بشير بن حذلم، خبر رسيدن كاروان خاندان امام حسين(ع) را به مردم مدينه اعلام كرد و مردم يكپارچه گريان به استقبال كاروان شتافتند، امام(ع) با دست خود آنها را به سكوت فرا خواند و آن گاه خطبه اي خواند و خطاب به مردم فرمود «اي مردم!پس از اين مصيبت، كدام يك از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ كدام دلي است كه از غم و اندوه خالي بماند و كدام چشمي كه از ريختن اشك خودداري كند؟ در صورتي كه هفت آسمان بر او گريستند و اركان آسمانها به خروش آمد، زمين ناليد و درختان و ماهيان و امواج درياها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در اين مصيبت عزادار شدند. اي مردم!كدام دلي است كه از كشته شدن حسين(ع) نشكند؟ كدام چشمي است كه بر او نگريد و كدام گوشي است كه بتواند اين مصيبت بزرگ را كه بر اسلام وارد شده است، بشنود و كر نشود؟
اي مردم!ما را پراكنده ساختند و از شهرهاي خود دور كردند، بي آنكه مرتكب جرم و گناهي شده يا تغييري در دين اسلام داده باشيم. چنين برخوردي را از گذشتگان به ياد نداريم و اين جز بدعت چيز ديگري نيست.
به خدا قسم، اگر پيغمبر اكرم(ص) به جاي سفارش به رعايت حال ما خاندانش، فرمان مي داد با ما جنگ كنند، بيش از اين نمي توانستند كاري بكنند. انالله و انااليه راجعون. مصيبت ما چه بزرگ و دردناك و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خداي متعال خواهانيم كه در برابر اين مصايب به ما اجر و رحمت عطا كند؛ زيرا او قادر و انتقام گيرنده است.»
امام سجاد(ع) در عين آنكه زينت عبادت كنندگان، بزرگمرد عبادت، عرفان وسجده بود، مجاهد بزرگ في سبيل ا... بود، او در عين آنكه كانون علم و انديشه ومعرفت بود، تواضع ويژه اي داشت، و در عين آنكه شكوه و جلال و ابهت خاصي داشت،از حلم و بردباري و سعه صدر مخصوصي نيز بهره مند بود.سجده هاي طولاني او، هربيننده را به سوي خدا و پرستش رب جليل جذب مي كرد.
«يوسف بن اسباط» مي گويد، پدرم گفت: نيمه هاي شب به مسجد رفتم، جواني را كه به سجده افتاده بود ديدم كه چنين باخدا راز و نياز مي كرد: «صورتم خاك آلود، براي آفريدگارم سجده كرد، كه خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم، دريافتم امام سجاد(ع) است، صبر كردم تا هوا روشن شد. نزد ايشان رفتم و عرض كردم: «اي فرزند پيامبر!چرا آن همه به خود زحمت مي دهي با اينكه خداوند تو را برتري بخشيده و تو در پيشگاه خدا مقام بسيار ارجمندي داري؟» او با شنيدن اين سخن منقلب شده و گريه كرد و فرمود: پيامبر(ص) فرمود: «هنگامي كه روز قيامت برپا گردد هر چشمي جز چهار چشم گريان است: چشمي كه از خوف خدا بگريد، چشمي كه در راه (جهاد) براي خدا نابينا شده باشد،چشمي كه از حرامهاي خدا پوشيده شده باشد و چشمي كه شب تا صبح در حال سجده بيدار باشد.»
عبادت امام(ع) پرستش كاملاً آگاهانه و بسيار عميق بود،او با لذت و شيفتگي مخصوص، آميخته با عرفان كامل، خدا را عبادت مي كرد.
ابن شهاب زهري، با وجود وابستگي اش به امويان و حتي با وجود كينه اي كه بين امويان و شيعيان وجود داشت، از عالمان زمان امام سجاد(ع)است كه با ولع تمام از امام(ع) بهره گرفته و حضرت را با عبارتهاي زيادي ستوده است. «زهري» در نامه اي كه از سوي امام(ع) به او نوشته شد، مورد نصيحت قرار گرفته تا موقعيت خود را به عنوان وسيله اي در دست حاكميت امويان مورد تجديد نظر قرار دهد. وي يك بار نيز از سوي امام سجاد(ع) به خاطر اهانت به علي بن ابيطالب(ع)مورد سرزنش قرار گرفت. در عين حال، او همچنان راوي علوم امام سجاد(ع) بود، چنانكه در كتابهاي مختلف منقولات او را آورده اند. اضافه بر اين، او شيفته عبادت امام سجاد(ع) و خلوص حضرت بود.از «جاحظ» نيز نقل شده است كه مي گفت: «درباره شخصيت علي بن حسين، شيعي، معتزلي، خارجي عامي و خاصي همه يكسان مي انديشند و هيچ كدام ترديدي در برتري و تقدم او(بر ديگران) ندارند». از دلايل مهم شهرت امام(ع) و محبت او در ميان مردم، انتشار جملات زيباي امام سجاد(ع)در قالب دعا بود كه همه را به خود جذب مي كرد. «سعيد بن مسيب»، از محدثان مشهور، درباره امام سجاد(ع)مي گفت: «هيچكس را با تقواتر از علي بن حسين نديدم». مالك بن انس نيز بر اين باور بود كه در آن مقطع در ميان اهل بيت رسول ا...(ص) كسي همانند امام سجاد(ع)نبوده است.
در ذكر مناقب آن حضرت آورده اند، وقتي آن حضرت وضو مي گرفت، رنگ چهره اش دگرگون مي شد. وقتي علت را مي پرسيدند، فرمود: آيا مي دانيد كه در برابر چه كسي مي خواهم بايستم؟ و گفته شده است در وقت نماز چهره امام(ع) دگرگون شده و رعشه بر اندامش مي افتاد. در وقت نماز به هيچ چيز توجه نداشت. زماني كه از خدمتكار حضرت خواستند تا او را توصيف كند، گفت: «من هيچ گاه در روز براي او طعامي نياوردم و در شب بستري براي او نگستردم».
يكي از خدمات ارزشمند امام سجاد(ع)، رسيدگي به درماندگان، يتيمان، تهيدستان و بردگان بوده است. روايت شده است آن حضرت، هزينه زندگي صد خانواده تهيدست را عهده دار بود.گروهي از اهل مدينه، از غذايي كه شبانه به دستشان مي رسيد، گذران معيشت مي كردند، اما آورنده غذا را نمي شناختند و تنها پس از شهادت ايشان بود كه متوجه شدند آن شخص، امام زين العابدين (ع) بوده است.
او شبانه به صورت ناشناس، انبان نان و مواد غذايي را خود به دوش مي كشيد و به در خانه فقيران و بينوايان مي برد و مي فرمود: «صدقه پنهاني آتش خشم خدا را خاموش مي سازد.» اهل مدينه مي گفتند: ما صدقه پنهاني را هنگامي از دست داديم كه علي بن الحسين(ع) از ميان ما رفت.
از تلاشهاي امام(ع)، كه هم جنبه ديني داشت و هم سياسي، توجه به قشري بود كه بخصوص از زمان خليفه دوم به بعد و بويژه در عصر امويان، مورد شديدترين فشارهاي اجتماعي قرار گرفته و از محرومترين طبقات جامعه اسلامي در قرون اوليه به شمار مي رفتند. بردگان و كنيزكان، اعم از ايراني، رومي، مصري و سوداني، متحمل سخت ترين كارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهاي شديدي قرار مي گرفتند.
امام سجاد( ع ) كه با برخورد اسلامي خويش بخشي از موالي عراق را به سمت خويش جذب كرد، كوشيد تا حيثيت اجتماعي اين قشر را بالا برد.
سيد الاهل نوشته است: امام(ع) در حالي كه به بردگان نيازي نداشت، آنها را مي خريد. اين خريدن تنها براي آزاد كردن آنها بود. گفته اند امام(ع) قريب صد هزار نفر را آزاد ساخت.
موضع گيريهاي قاطع و پر صلابت امام سجاد(ع) در برابر هشام بن عبدالملك دهمين خليفه اموي و عظمت روز افزون ايشان در ميان مردم، بويژه در ميان مردم حجاز موجب شد هشام به قتل امام سجاد(ع)كمر بندد، در دوره حكومت برادر او وليد بن عبدالملك رفتار مروانيان و كارگزاران آنها با دودمان پيامبر(ص)، بني هاشم و بخصوص امام سجاد(ع) بسيار ظالمانه و بي رحمانه بود.
والي مدينه - هشام بن اسماعيل - گر چه از زمان عبدالملك بن مروان مسؤول اداره شهر مدينه بود، ولي در دوران وليد رفتار ظالمانه اي با حضرت زين العابدين(ع) در پيش گرفت و هنگامي كه به دليل بدرفتاري زياد با مردم مدينه از منصب خود عزل شد، او را در كنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او انتقام بگيرند. او خود معترف بود كه از كسي جز علي بن الحسين(ع) بيم ندارد، اما هنگامي كه امام(ع) با جمعي از اصحاب خود از كنار او عبور كردند، هيچ يك به او متعرض نشدند و از او شكايتي نكردند. اين جا بود كه هشام فرياد زد: «: خدا مي داند رسالت خود را در كدام خاندان قرار دهد.»
و در روايت ديگري، امام(ع) براي او پيغام داد كه اگر از نظر مادي در تنگنا هستي، ما تو را تامين مي كنيم.
مورخان درباره قاتل امام(ع) با هم اختلاف دارند. بعضي معتقدند امام(ع) به دست وليد مسموم شد و برخي ديگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملك، كه برادر خليفه بود؛ اما به هر حال، او نيز نمي توانست بدون اجازه وليد، مرتكب قتل امام(ع) شود آن بزرگوار به جرم دفاع از حيثيت اسلام و مبارزه با طاغوتهاي اموي و مرواني، شهد شهادت نوشيد، چند روز در بستر شهادت آرميده بود، معالجات سودي نبخشيد، او در لحظه آخر عمر همان وصيت پدرش را بازگو كرد و فرمود: هنگامي كه پدرم امام حسين(ع) وفات كرد، ساعتي قبل مرا به سينه اش چسبانيد و فرمود:
پسرم!بپرهيز از ستم كردن بر كسي كه ياوري براي انتقام تو، جز خدا ندارد.«نيز به پسرش امام باقر(ع) فرمود: پسرم!تو را به همان سخن وصيت مي كنم كه پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصيت كرد:«پسرم!در راه حق صبور و مقاوم باش، گرچه تلخ و رنج آور باشد.»
بدين ترتيب آن امام همام بعد ازنهضت عظيم امام حسين(ع) پس از حدود 35سال مبارزه به روشهاي گوناگون، در 75سالگي به لقاءا... پيوست و با خون سرخ خود پاي نهضت خونين پدرش را امضا كرد.
ايشان در فرازي از صحيفه سجاديه كه از گنجينه هاي بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به يادگار مانده، به درگاه خدا چنين عرض مي كند:
«خدايا!من از پيشگاه تو عذرخواهي مي كنم در مورد مظلومي كه در برابر من به او ستم شده و من به ياري او نشتافته ام.»، «خدايا!به من دست و نيرويي ده تا بتوانم بر كساني كه به من ستم مي كنند پيروز شوم، و زباني عنايت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چيره شوم و انديشه اي ده تا نيرنگ فكري دشمن را درهم شكنم و دست ستمگران را از تعدي و تجاوز، كوتاه سازم.»
منبع: روزنامه قدس