شاعر: عبدالجبار کاکایی


با رقص خنجر خویش را مدهوش کردیم
عمری به جای باده آتش نوش کردیم

روز به ما گفتی بگویم راز خود را
دل داده بودیم و سراپا گوش کردیم

تا لب گشودی از وفاداری بگویی
ما سینه چاکان مرگ را تن پوش کردیم

باران آتش بود می‌بارید بر خاک
ما چون زمینی تشنه آتش را نوش کردیم

چون لاله‌های تشنه روییدیم از خاک
عمری به جای باده آتش نوش کردیم