شاعر: ژیلا رضایتی


شبی که کرکسان
چشمهایم را
برایت به هدیه آوردند
کاش فرصتم می‌دادی
تا تمام فاصله‌‌ها را بدوم

همۀ هستی من
برگی ست
رها در باد
که در بی نشانش به بلوغ می‌رسد! 

از شب شیون تو می‌آیم
با چهره‌ای تب‌دار
اما دست به دیوار