بعثت زمينه ساز گسترش مدنيت محمدي
بعثت زمينه ساز گسترش مدنيت محمدي
بعثت زمينه ساز گسترش مدنيت محمدي
نويسنده: مليحه پژمان
واكاوي پرونده فرهنگي عصر «جاهليت» در مواجهه با عصر «بعثت» در گفتگو با دكتر هادي صادقي
بسنجد و آواي (اقرا بسم ربك...) زمين را مي لرزاند. محمد(ص) اينك تنها امين زميني ها نيست؛ او امين آسمانيان شده، او امين خداوند است و اين بار امانت، آيه هاي روشن وحي است و صاحبان امانت، آن سوي حرا. محمد(ص) بايد از كوه سرازير شود و به سمت آنان بشتابد. بايد آنها را نيز در اين معجزه سهيم كند. او (رحمة للعالمين) است و عطر آيه هاي روشن آسمان بر لبانش جاري. زمين، مركز ثقل آفرينش است و محمد(ص) معجزه خاتم...
در آستانه عيد سعيد مبعث قرار داريم، بزرگ عيدي كه وعده هاي حق را تحقق بخشيد و انسانيت را از وجود مقدس رسول خدا، حضرت محمد مصطفي(ع) به تصوير كشيد. از آنجا كه اين روز بزرگ جايگاه ويژه اي در ميان ما مسلمانان دارد، تصميم گرفتيم تا در گفتگويي با دكتر هادي صادقي، مدير مركز پژوهشهاي اسلامي صداوسيما و رئيس دانشكده صداوسيماي مركز قم ابعاد مختلف عيد مبعث را بررسي كنيم. ضمن تبريك اين روز مقدس در اين گفتگو همراه ما باشيد.
* زماني كه بعثت پيامبر خدا اتفاق افتاد، در منطقه حجاز كه امروز به آن عربستان مي گويند، اوضاع فرهنگي و تمدني پيشرفته اي وجود نداشت، چنانچه مي دانيد، به لحاظ فرهنگي عربهاي دوران جاهليت، تنها دستاورد مهم آنها ادبيات و شعر بود كه توانمنديهايي داشتند واشعار خوب و غني را به لحاظ شكل و هنر عرضه مي كردند كه البته از نظر محتوا سطح نازلي داشت و در حد شعر و شراب و شاهد و مسايل جهاني بود و گاهي هم در باب جنگها و حماسه هاي آنها بود. اين نهايت اثر فرهنگي بوده كه اعراب در آن دوره داشتند. اما دانش و معارف ديگر در بين آنها وجود نداشت و معمولاً آنها از مجموعه معرفتي بشري دور بودند، نه علوم انتزاعي مثل رياضيات، كيهان شناسي و... و نه علوم تجربي و...در بين آنها رايج بود.
از مظاهر ديگر تمدن هم خيلي بهره مند نبودند و به لحاظ هنرهاي دستي و... كه مظاهر تمدن بشر است هم فقير بودند. در مورد آداب و رسوم و سنتها هم كه بخش ديگري از فرهنگ بشري هستند، هم قوي نبودند و البته مجموعه اي از آداب خوب و بد را با هم داشتند. كه بعضي از سنن انساني و اخلاقي مثل جوانمردي، سخاوت و... بين آنها وجود داشته و بعضي ديگر هم اخلاق جاهلي غيرانساني بوده، مثل ظلم هايي كه به اقشار ضعيف مثل زنان، بردگان، سياهان و... داشتند. اين وضعيت عربستان در عصر جاهليت است. مهمترين كار مردم در اين دوره دامداري بود و كشاورزي هم بسيار محدود وجود داشته كه البته از طريق سوداگري و بازرگاني امرار معاش مي كنند و وجود مكه و خانه خدا در آنجا و رفت و آمد كاروانها براي تجارت براي آنها بهره هايي داشته است. به لحاظ توليد ثروت هم بسيار محدود بوده اند و حتي اشرافيت قريش هم بسيار محدود بوده و ثروتهاي بسيار محدودي داشته اند و ساير مردم هم معمولي و فقير بودند. بنابراين مردم در عربستان آن دوره نه وضعيت اقتصادي خوبي داشتند، نه فرهنگ غني و نه تمدن و اوضاع اجتماعي به ساماني داشتند؛ تمدنهاي روم و ايران هم باعث مي شد كه اعراب از اين تمدنها بهره برداري كنند، بخصوص از تمدن ايران.
اگر به فرهنگ عرب دقت كنيد، مي بينيد كه مفاهيم و كلمات ايراني فراواني در اين فرهنگ ديده مي شود. حتي در قرآن هم مفاهيم ايراني ديده مي شود. اين به دليل برتري فرهنگ ايراني بر فرهنگ عرب آن دوره بوده كه سبب شده هميشه احساس حقارتي در ميان اعراب جاهلي نسبت به ايرانيان وجود داشته باشد و متأسفانه همين احساس حقارت پس از اسلام هم استمرار پيدا كرد و به يك احساس حسادت تبديل شد كه بعد از كسب قدرت اعراب در آن دوره به حس انتقام تبديل شد كه البته مورد تأييد اسلام نبود، اما دوران خلافت بني اميه اين مسأله را تشديد كرد كه تا امروز هم استمرار دارد، اين اختلافهاي عرب و عجم از اينجا نشأت گرفته است.
* بله، اصلاً تمام فرهنگهاي سنتي در آن دوره دين گرا بودند و شما در تاريخهاي گذشته هرچه بگرديد، در هر گوشه اي از عالم از جمله حجاز آن دوره مردم توجه به دين داشتند. اما انحرافاتي در اديان راه پيدا كرده بود كه اين مسأله در انديشه هاي مردم تأثير داشت.
همانطور كه مي دانيد از زمان حضرت ابراهيم(ع) هم توحيد در منطقه حجاز (عربستان) پايه گذاري شد و از زمان بازسازي خانه كعبه توسط حضرت ابراهيم، فرهنگ توحيدي در منطقه حجاز رواج پيدا كرد و آيين ابراهيمي ترويج شد و قبايلي با حضور اسماعيل در مكه شكل گرفت كه اسلام ابراهيمي را شكل داد و اين باقي بود تا زمان پيامبر اكرم(ص) اما بر اثر مسافرتهايي كه مردم به اين طرف و آن طرف داشتند، كم كم با آيينهاي بت پرستي مشركانه آشنا شدند و بتهايي را از جاهايي آوردند.
مثل اينكه در تاريخ نقل است كه بت هُبل را از جايي آوردند و كم كم خانه كعبه از بتها پر شد و اين عقايد شرك بعداً وارد شد و به عنوان ادياني به حجاز اضافه شد. مردم در وجود بتها و اعتقاد به اصل خداوند منافاتي نمي ديدند.
يعني اگر بخواهيم جهان بيني عرب جاهلي را تحليل كنيم، به نظر مي رسد كه جهان بيني الهي داشته اند و خالق هستي را خداوند مي دانستند، چون درس هايي بوده كه از ابراهيم و اسماعيل آموخته بودند و بعد براي اينكه نوع عبادات آنها از حالات انتزاعي در برابر خداي ناديده بيرون بيايد، بتهايي را درست كردند و يا به يادگار آوردند و فكر كردند كه اگر در برابر آنها سجده كنند و قرباني بدهند، سبب مي شود كه به خداي ناديده نزديك شوند. چون نوع بينش پايين است پس تفكر انتزاعي در اين نوع بينش جايگاهي ندارد و خداي ناديده امري انتزاعي براي آنها محسوب مي شد، بنابراين آمدند صور محسوس براي خداوند ساختند.
اين صورتهاي محسوس را براي نزديك شدن به خدا عبادت مي كردند. پس شرك موجود در عربستان يك جاهليت ضد خدا نبود چون خدا را به لحاظ فطري مي شناختند و از وجود خداي آسماني هم آگاه بودند.
خود قرآن هم اين حقيقت را نقل مي كند از قول مشركان كه: (ما اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اينكه بتها ما را به خدا نزديك كنند.) پس اين هدفي بوده كه از پرستش بتها داشتند و باز قرآن در آيات مختلف نقل مي كند كه: (لئن سألتهم من خلق السموات و الارض يقولن الله و...) يعني وقتي مي پرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده، مي گويند خداي عزيز حكيم. و رسول خدا(ص) در چنين شرايطي مبعوث مي شود.
*بله، زمينه هاي هدايت هم به لحاظ فطري بوده و هم اينكه باآمادگي هاي ذهني و سوابقي كه از آيين ابراهيمي داشتند، سخن پيامبر را چندان عجيب نمي ديدند، چون مي دانستند او از خدايي صحبت مي كند كه خودشان هم او را تا حدودي مي شناختند.
* البته اين دليل مهمترين دليل بعثت پيامبر از آن منطقه نبود، چون اگر بخواهيم به اين دليل بسنده كنيم، در جاهاي ديگر هم تفكر توحيدي وجود داشته كه زمينه براي بعثت پيامبر(ص) باشد. اما دليل مهمتر آن است كه قرآن مي فرمايد. چون اعراب حرف غيرعربها را دير مي پذيرند و يا اينكه اصلاً نمي پذيرند و چون تعصب دارند. و باز مي فرمايد اگر من اين آيات را بر فردي عجم نازل مي كردم، شما نمي پذيرفتيد و اين تعريفي است از عجمها كه حرف منطقي را مي پذيرند، حتي اگر عرب گفته باشد، ولي متأسفانه اعراب جاهلي اين قضيه را قبول نداشتند. در اين صورت هم اعراب هدايت شدند و هم غيرعربها.
* تغييراتي كه با بعثت اتفاق مي افتد، بسيار زياد است، ببينيد مردم عصر جاهليت «رب هاي» متفرق داشتند، اما پيامبر خدا از اول فقط قائل به يك رب بود. كه قرآن مي گويد: «اارباب متفرقون خير، ام الله الواحد القهار» پيامبر گفت، صاحب اختيار و رب مكي است و به سراغ ارباب متفرقه نرويد. اين تحول بنيادين است، يعني اختيار آدمها به دست حضرت حق است. بنابراين طبق قانون او بايد كار كنند نه طبق قانون اشراف. دوم اينكه اخلاقيات ناهنجاري در بين اخلاق خوب افراد جاهليت وجود داشت و پيامبر با اتكا به خوبيهاي آنها، به تغيير ناهنجاريهاي آنها دست زد.
پيامبر اخلاقي مثل ظلم كردن و ضعيف كشي را محكوم كرد و دست به تغيير اين ناهنجاريهاي اخلاقي زد، فرهنگ لهو و لعب و خوشگذراني را از بين برد و هميشه تذكر مي داد به مبدأ هستي كه انسان سرگرم عيش و نوش نباشد، بلكه سرگرم حقيقتي شود كه براي آن ساخته شده. پيامبر فكر مردم را تغيير داد و از اينكه دائم در فكر مسايل روزمره مثل خورد و خوراك باشند، به سمت امور متعالي كشاند. آرمانهاي بزرگ براي مردم آورد كه اين آرمانها را اصلاً نداشتند. مثلاً عرب جاهلي را چه به مسأله شهادت طلبي، اما بعد مي بينيم پيامبر افراد شهادت طلب بسياري را تربيت كرد.
خيلي از آداب و رسوم ظاهري هم تغيير كرد. مثل حدود شرعي در معاملات، در تجارت، كسب و كار، قضاوت و... . پس از بنيانهاي اعتقادي گرفته تا اخلاقيات فردي و اجتماعي، تا مسايل و حدود قانوني و شرعي و... خيلي چيزها دگرگون شد و يك فرهنگ جديد ايجاد شد كه با گذشت چهل پنجاه سال پس از بعثت، عربستان صاحب يك تمدن بزرگ و علم و دانش مي شود و مردم مي توانند به اين وسيله خيلي چيزها را به دست بياورند و فتوحات زيادي داشته باشند و ثروت كلاني كسب كنند، كه اين ثروتها در بين اعراب جاهلي بي سابقه بوده است. كوههايي از طلا و نقره براي آنها جمع مي شد، كه قبل از اين، مثلاً اشراف يك ثروت محدودي داشتند و فكر نمي كردند كه به ثروتي اين چنيني دست پيدا كنند.
اوضاع اقتصادي بسيار مطلوب مي شود، هر چند برخي هم به انحراف كشيده مي شوند و اين ثروتها را ناعادلانه كسب مي كنند. اما دستاوردهاي اسلام اين ثمرات گسترده را دارد، هر چند ديگران گاهي به ظلم كشيده مي شوند. در جريان اسلام توليد ثروت بالاست و تا زمان پيامبر توزيع عادلانه مي شود و در زمان اميرالمؤمنين(ع) هم همينطور عدالت ادامه دارد، اما در زمان بني اميه بي عدالتي هايي ايجاد مي شود.
اما نمي شود تمام دستاوردهاي بعثت را فهرست كرد اما در يك نگاه كلي مي بينيم كه در فاصله 40 الي 50 سال وضع شبه جزيره با قبل از آمدن پيامبر اصلاً قابل مقايسه با هم نيست. به طوري كه چيزي شبيه معجزه اتفاق افتاده و مي بينيم كه افرادي بي فرهنگ، بي تمدن و بدون داشتن ساز و برگ نظامي و تجارت سودآور و... چگونه به مدنيت گسترده غني مي رسند كه مي توانند چند امپراتوري را به زمين بزنند و تشكيلات گسترده اي را به شكل پيشرفته اداره كنند. كه البته اينها همه غير از ابعاد باطني است كه اتفاق افتاده كه بعد معنوي بعثت بسيار گسترده است و يكي از دستاوردهاي معنوي بعثت تربيت فردي مثل حضرت علي(ع) است و علي(ع) را اگر تنها دستاورد بعثت پيامبر بدانيم، براي ايشان كافي است، كه انساني اين چنيني ساخته است و معجزه است كه فردي اين همه اضداد را در خود جمع كند. شير روز و زاهد شب، پدر يتيمان و جنگاور كارزارها و...
آثار بر جاي مانده از اميرالمؤمنين(ع) نشان مي دهد كه ايشان چه شخصيت بلند و برجسته اي داشته اند، كه ما حتي به گوشه اي از درياي معرفت ايشان نرسيده ايم. وقتي مي فرمود: (از من بپرسيد قبل از اين كه مرا از دست بدهيد. من به راههاي آسمان آشناترم تا به راههاي زمين) اما وقتي هم از راههاي زمين از ايشان مي پرسند، باز هم آشناتر از همه است. مسايل معرفتي، انسان سازي و... در وجود ايشان و حتي شاگرداني كه تربيت كرد، همه معجزه اسلام و بعثت پيامبر است.
* ببينيد، پيامبر(ص) بر اساس گرايش آدمها به آنها توجه نمي كرد، بلكه عامل اصلي توجه پيامبر به اين اقشار جامعه مظلوميت آنها بود، چون ايشان آمده بود تا قسط و عدل را در جامعه برپا كند و ظلم را از بين ببرد، كه البته اين مسأله يكي از اهداف اجتماعي همه پيامبران بوده كه البته بسيار مورد توجه حضرت رسول(ص) هم هست. حضرت هيچ ظلمي را نمي پذيرد، حتي اگر كوچك باشد. شاگرد ايشان حضرت علي(ع) مي فرمايند: (اگر تمام دنيا را به من بدهند كه من به ظلم يك پوست جو را از دهان مورچه اي بگيرم، اين كار را نخواهم كرد.) اين اهميت به عدالت به اين دليل است كه در واقع هدف اصلي بعثت فراموش نشود كه همه بايد تابع و مطيع در برابر حق باشند، تا حق به حقدار برسد و ظلم يعني اينكه جلوي حق را گرفتن و وقتي كه ظلمي اتفاق مي افتد، يعني دور شدن از حق و حقانيت و اين با حقيقت ديني منافات دارد.
پيامبر(ص) بر اين مسأله تأكيد زيادي مي كند، پس اين مطلوب همه انسانهاي حق طلب است و در اين شرايط چنين انسانهايي گرايش به سمت اسلام و پيامبر داشتند و اين ظالمين بودند كه نمي خواستند اين حق طلبي وجود داشته باشد. پس گرايش به اسلام مختص همه افراد حق طلب بود نه قشري خاص. ما در اسلام ثروتمنداني مثل حضرت خديجه(س) را داريم كه به اسلام گرايش پيدا مي كند و از همه ثروتش براي اسلام مي گذرد. چون ظالم نيست و ظالمانه كسب ثروت نكرده پس وقتي سخن پيامبر را مي شنود ايمان مي آورد. پس گرايش به اسلام ارتباطي به زن، مرد، ثروتمند، فقير، برده و... ندارد، بلكه پاسخ به نداي حق طلبي است.
** همانطور كه مي دانيد مؤلفه هاي فرهنگ اسلامي در برخورد با ساير فرهنگها تأثير اصلي را داشته بدين معنا كه آنچه جاذبه داشت، براي مثلاً ايرانيان تحت ظلم خسرو پرويز، مؤلفه عدالت طلبي اسلامي و برابري خواهي و اينكه همه مثل دندانه هاي شانه برابرند و... مورد توجه مردم ايران هم بود و اينكه كسي بر ديگري برتري ندارد مگر به تقوي و اينها براي آنها كه سالها متحمل ظلم شده اند، جاذبه بسياري دارد و مي بينيم كه همين ايرانياني كه بعدها اسير مي شوند و در منطقه حجاز وعراق ساكن مي شوند، به آنها مي گويند مواليد كه همين افراد به خاطر عدالت حضرت علي(ع) جذب اسلام و ايشان مي شوند، ولي كساني بوده اند كه به اين برابري رفتار نمي كردند.
مثلاً امويان بين عرب و عجم فرق مي گذاشتند و به همين دليل طبيعي است كه ايرانيان به امويها گرايش پيدا نمي كردند و به سمت علويان گرايش پيدا مي كردند پس وقتي اسلام وارد كشوري مثل ايران مي شود، مورد توجه مردم قرار مي گيرد.
* بهترين كاري كه ما مي توانيم انجام دهيم، معرفي اسلام به همه مردم دنياست. ما اگر داشته هاي غني اسلام را براي بشر تشنه حقيقت امروز، خوب معرفي كنيم، حتماً گرايش مردم به اين سمت خيلي زياد خواهد شد. با تمام تلاشي كه دشمنان اسلام دارند و شخصيت پيامبر را مورد بي احترامي قرار مي دهند، نتيجه كارهايشان معكوس است، به اين دليل كه تازه مردم حقيقت طلب را متوجه حقيقت اسلام مي كنند. تازه اين افراد مي روند در مورد پيامبر و اسلام مطالعه بيشتر مي كنند و موج گرايش به ايشان بيشتر مي شود. البته ما اين را نمي گوييم كه دلمان را خوش كنيم و بيكاري پيشه كنيم. اتفاقاً خير، وظيفه ما بيشتر و سنگين تر مي شود و مي فهميم كه اگر پيامبر درست معرفي شود، مردم گرايش پيدا مي كنند. چون ما پيامبر را درست معرفي نكرده بوديم، دشمن با هدف ديگري اين كار را كرد و خداي متعال با نتيجه معكوس توجه مردم را به ايشان بيشتر كرد. حالا اگر خودمان درست به وظيفه مان عمل مي كرديم و اسلام و پيامبر را درست به همه دنيا معرفي مي نموديم، طبيعي است كه اوضاع خيلي بهتري داشتيم و اين مسأله اختصاص به علما ندارد، بلكه همه اقشار و هر كسي كه عنوان مسلماني دارد، بايد حقيقت خودش را درست به همه معرفي كند.
متأسفانه ما در اين زمينه دچار غفلت شده ايم و كوتاهي مي كنيم. متأسفانه ما مسلمانان تكليف بزرگ خودمان را نشناخته ايم. در گذشته بهتر از اين عمل مي شد. تجار مسلمان ايراني در گذشته هاي دور وقتي به اندونزي، مالزي و مناطق عالم مي رفتند، با خودشان فقط كالا نمي بردند، بلكه فرهنگ اسلامي را هم مي بردند و معرفي مي كردند. اسلام اندونزي، مالزي و مناطق ديگر بخش زيادي مرهون تلاش تاجران مسلمان به ويژه ايرانيان بوده. خب حالا چرا اين اتفاق نمي افتد، مگر غيرت مسلمان از بين رفته و تاجران مسلمان نبايد از آن هويت ديني خودشان استفاده كنند تا اسلام در همه جا نشر پيدا كند؟ جهان تشنه حقيقت است و ما مسلمانان بايد در اين زمينه دقت نظر داشته باشيم. وظيفه همه ماست كه در چه دنياي مجازي و چه حقيقي، معرف حقايق اسلام باشيم.
منبع: روزنامه قدس
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}