اندیشه اصلاحی سیدجمال

نويسنده:منصور نصیری
زمینه های تاریخی و سیر اندیشه اصلاح گراییِ دینی سیدجمال الدین اسدآبادی

چكیده

این مقاله، سیری اجمالی در زمینه های تاریخی ـ اجتماعی اندیشه اصلاح گرایی در میان مسلمانان دارد و در این زمینه، بر اندیشه سیدجمال تأكید می كند. مباحث مقاله در سه بخش ارائه شده است:
در بخش اول، یك بحث اجمالی درباره واژه «اصلاح گرایی» و كاربرد موردنظر آن مطرح می كند. در بخش دوم، به زمینه های تاریخی و اجتماعی اندیشه اصلاح گرایی پرداخته و سیر تاریخی و مراحل مواجهه مسلمانان در كشورهای گوناگون چون ایران، مصر، سوریه و هند با غرب را به سه دوره «غرب گرایی»، «غرب زدگی» و «اصلاح گرایی» تقسیم می كند. آن گاه بر «دوره اصلاح گرایی» متمركز شده و با تأكید بر پیش گامی فكری سیدجمال در این دوره، به تحلیل این مرحله و در نهایت، به سیر نفوذ اندیشه های اصلاح گرایی وی در كشورهای اسلامی می پردازد. در این مورد، سیدجمال به عنوان اندیشمندی فراسوی مرزها معرفی شده و به تأثیر اندیشه های وی در كشورهای بزرگ اسلامی همچون مصر، تركیه و ایران پرداخته شده است. در خلال بحث، به نكته های مهم و خطیری درباره زندگانی و اندیشه های سیدجمال (نظیر مقابله او با افكار سرسید احمدخان) اشاره شده است.

درآمد

الف. واژه «اصلاح»

بحث كامل درباره ریشه لغوی این واژه از حوصله مقاله حاضر خارج است، اما به اجمال، باید گفت كه «اصلاح» مصدر باب اِفعال از ماده «صَلَحَ» و «صلح» و «صلاح» ضد فساد و تباهی است،1 اعم از آن كه فساد و تباهی در ذات جسم باشد و یا در عمل و كار و یا در رأی و اندیشه2 و كاربرد آن در فعل و عمل، بیش تر است.3 بنابراین، اندیشه، چیز و یا كار صالح آن است كه دور از هرگونه تباهی و فساد باشد. از این رو، فساد و صلاح مقابل یكدیگرند. اصلاح و افساد نیز به همین سان، در برابر یكدیگر به كار می روند. بنابراین، اگر افساد باشد، اصلاحی نخواهد بود و به عكس. كسی خواهان اصلاح است كه در كارها یا اندیشه ها یا چیزهای دیگر فساد و تباهی دیده باشد و خواهان برطرف كردن آن ها باشد.

ب. «اصلاح» در اندیشه دینی

«اصلاح» در اندیشه دینی نیز به معنای رفع و زدودن هرگونه پیرایه فاسد در آن و به تعبیر دیگر، به معنای «صالح» كردن آن است. بنابراین ، می توان گفت: «اصلاح» در اندیشه دینی به معنای تصحیح اغلاط و خطاهایی است كه در اندیشه دینداران در خصوص برخی موضوعات دینی وجود دارد، هرچند كه در اصل جهت و سمت دین بر خطا نیستند.4
در قرآن كریم نیز واژه «اصلاح» در مقابل افساد به كار رفته است: «لا تُفسدوا فِی الارضِ بَعدَ اِصلاحِها» (اعراف: 56)؛ «فَمن آمَن و اَصلحَ فلا خَوفٌ علیهم و لاهم یحزنون» (انعام: 48)؛ «فَمن عَفی و اَصلَح فاَجره عَلی اللّهِ.» (شوری: 40)
امروزه در عرف متداول سیاسی ـ اجتماعی، لفظ «اصلاح» و «اصلاح طلبی» را معادل واژه«reformism,reformation» نهاده اند كه به معنای حفظ ساختار اصلی نظام سیاسی و ایجاد تغییرات و تحولاتی در بخش هایی از آن نظام است و در نتیجه، اصلاح طلبی در یك نظام سیاسی یا مكتب فكری با انقلابی اندیشیدن در آن خصوص كاملاً متفاوت است. هرچند این كاربرد دقیقاً قرآنی نیست، ولی بی شباهت با آن هم نیست.5
از آن جا كه اصطلاح سیاسی ـ اجتماعی این واژه بسیار رایج شده است و اصطلاحی كه مدّنظر ماست، تفاوت هایی با آن دارد و نیز به دلیل آن كه حد و حدود اصطلاح سیاسی عملاً نامشخص است و از این رو، گاه گروه ها یا افرادی به عنوان «اصلاح طلب» معروف گشته اند و حال آن كه اندیشه هایشان هیچ گونه سازگاری با اصول اندیشه اسلامی ندارد و خلاصه به دلیل خلط مباحث «ژورنالیستی» و غیر دقیق در جراید با این بحث علمی، در این مقاله، به جای واژه «اصلاح طلبی» از واژه «اصلاح گرایی» استفاده خواهد شد و «مصلح» به معنای «اصلاح گر» و نه «اصلاح طلب» به كار خواهد رفت. گرچه این دقت صرفاً در لغت و اصطلاح گذاری است، اما بسیار راهگشا و به لحاظ فكری نجات بخش است. بدین روی، به لحاظ غلبه معنایی كه واژه «اصلاح طلبی» و «اصلاح طلبان» و واژه هایی از این دست در امور سیاسی و اجتماعی پیدا كرده اند، اندیشمندانی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی(رحمه الله)و دیگران را، كه بیش تر دغدغه دینی در اندیشه های خود داشتند، «مصلح» یا «اصلاح گر» می دانیم و هرچند بخش اعظم اندیشه های دینی آن ها حول حوزه های سیاسی ـ اجتماعی است، اما تعلق خاطر آن ها بسیار فراتر از صرف امور سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی بوده است.

زمینه های اصلاح گرایی

برای آشنایی با زمینه ها و عوامل اصلاح گرایی به سه مرحله تاریخیِ غرب گرایی اشاره می شود كه از نظر برخی6 در بیش تر كشورهای اسلامی مشهود بوده است:

مراحل سه گانه تاریخی غرب گرایی

در سیر تاریخیِ جریان غرب گرایی و غرب زدگی، بیش تر ملل اسلامی سه نحوه برخورد را داشته اند كه طبق آن، می توان سیر تاریخی جریان مواجهه با غرب را به سه دوره مشخص و سه مرحله تقسیم كرد:

1. مرحله غرب گرایی

حالت گرایش آگاهانه برای اقتباس برخی از شیوه های غربی جهت رویارویی با قدرت غرب است كه رفته رفته، تبدیل به علاقه و دل بستگی جدّی می گردد.7
آغاز رویكرد به غرب و غرب گرایی در كشورهای اسلامی ناشی از غرب زدگی یا دل بستگی به غرب نبوده، بلكه در نتیجه آن بوده است كه مسلمانان به ضعف خویش در برابر غرب پی برده و نسبت به تجدید عظمت و شكوه گذشته جهان اسلام و شكست غرب تمایل زیادی پیدا كردند. هدف مسلمانان آن بود كه با استفاده از سلاح خودِ دشمن، وی را شكست دهند، ولی به تدریج، قربانی آن سلاح گردیدند و به صورت مقلّد چشم و گوش بسته غرب درآمدند8 آغاز غربگرایی و رویكرد به غرب را باید نوعی رزمایش دفاعی شرق در مقابل خطر غرب دانست. در این مرحله، جریان غربگرایی را زمامداران شروع كرده اند؛9 دولت های مسلمان برای تجدید سازمان كشورهای اسلامی، شیوه ها و فراورده های غربی را وارد كرده و به طور عمده، شیوه های نظامی غرب و ساز و برگ جنگی، روش های اداری و نظام آموزش اقتباس نمودند.10
این كه این دوره در كشورهای اسلامی از كجا و چگونه شروع شد، بحث مفصلی است كه از حوصله مقاله خارج است، اما آنچه مسلّم است این كه گرچه هر كشوری بنا به اوضاع تاریخی و جغرافیایی و حوادث گوناگون، شرایط ویژه ای داشته، در عین حال، در ایجاد و گسترش غربگرایی در جهان اسلام، اعم از امپراتوری عثمانی و ایران و مصر و سایر كشورها، تشابه شگرفی به چشم می خورد. در تمامی این موارد، این زمامداران بودند كه غربگرایی را با اقتباس از شیوه های نظامی غرب آغاز كردند و به دنبال آن، اصلاحات اداری و آموزشی صورت گرفت و صنعت و فراورده های صنعتی وارد گردید.11

2. مرحله غرب زدگی

تعیین تاریخ دقیق آغاز یا فرجام جنبش ها و حركت های فكری، معمولاً كار گمراه كننده ای است، اما می توان گفت: مرحله غربگرایی در دهه های آخر سده هجدهم و سال های اول سده نوزدهم آغاز گردید و تا آغاز قرن بیستم ادامه پیدا كرد.12 در واقع، در ایران و تركیه به طور مشخص و در مصر و مناطق دیگر جهان اسلام نیز تا حدّی، دهه اول قرن بیستم، به خصوص سال های (1324 هـ. ق / 1906 م) تا (1328 هـ. ق /1910 م) را می توان به عنوان سال های پایان مرحله غربگرایی و آغاز مرحله غربزدگی قلمداد كرد. در این سال ها، دوره غربگرایی به سرآمد و دوران فاجعه انگیز غربزدگی آغاز شد و این مرحله در سال های بین جنگ جهانی اول و دوم به اوج خود رسید؛13 مرحله ای كه باید آن را «مرحله تسلیم به غرب و تقلید چشم و گوش بسته»14 از آن دانست.
در دوره اول، رویكرد به غرب به طور آگاهانه در سطح دولت ها صورت گرفته و نهادهای اجتماعی و فرهنگی و توده مردم با آن بیگانه بودند، ولی در دوره دوم، غرب گرایی تبدیل به «غرب زدگی» گردید و طرز تفكر زندگی اجتماعی مردم را دست خوش تحول ساخت. این دوره ای است كه در آن نسل جدید تحصیلكرده در دانشگاه های جدید و پرورش یافته فرهنگ و آموزش باختر با كمك استعمارگران خارجی، زمام امور را به دست گرفت. در دوره اول، نظام آموزشی جدید از غرب اقتباس شد و جوانان به اروپا اعزام گردیدند. در دوره دوم، همین جوان ها به عنوان دیوان سالارها (بوروكرات ها) و نخبگان و روشنفكران قد علم كردند و قدرت سیاسی، مدیریت اقتصادی و اداری و فعالیت های فرهنگی، ادبی، علمی و آموزشی را در انحصار خود قرار دادند.15 در واقع، در مرحله دوم، استعمار رهبری جریان را به دست گرفت، نه دولت های اسلامی؛ استعمارگران با زیركی، به طور غیرمستقیم، از طریق طبقه اشراف و روشنفكران هدفشان را دنبال كردند و مستقیماً وارد گود نشدند.16
از آن جا كه زمام داران كشورهای اسلامی هیچ گونه برنامه مدوّن و مشخصی برای پیشرفت كشورهای خویش نداشتند و نیز هیچ گاه در فكر انطباق این امور با مسائل اسلامی و فرهنگ اصیل ممالك خود نبودند، كشور را در انحصار تقلید از غرب درآوردند و به تدریج، به تقلید كوركورانه از غرب روی آوردند. بسیاری از حكّام كشورهای اسلامی مرعوب فن آوری غرب شدند و در تقلید از آن، حتی از بدیهی ترین احكام دین مبین اسلام نیز چشم پوشیدند؛ اقداماتی نظیر تعطیلی مدارس دینی، منع اذان و اقامه به زبان عربی، گسترش و اشاعه نظام حقوقی سوئد به جای نظام شرع اسلام، تغییر خط عربی به لاتین، كشف حجاب و اجباری كردن پوشش غربی كه آتاتورك در تركیه انجام داد و نیز اقدامات مشابه و خائنانه رضاخان در ایران كه كاملاً مقلّد و تابع آتاتورك بود و اقدامات بعدی فرزندش محمدرضا شاه، همه در همین مقوله می گنجند.
در این مرحله روشن فكری و روشن فكرمآبی به اوج خود می رسد. البته تركیه در غرب زدگی، گوی سبقت را از همه كشورهای اسلامی دیگر ربود و این معلول علل خاصی است كه می تواند برای دیگر كشورها زنگ خطری باشد. یكی از مهم ترین علل آن، علاوه بر فعالیت های عناصر وابسته به غرب و نیز برخی محافل صهیونیستی و امپریالیستی، رواج «ژورنالیسم» به سبك غربی است. در این مرحله، روزنامه ها و مطبوعات بسیاری آغاز به كار كردند كه غالباً در دست افراد غربزده بوده است. آن ها از این طریق، سخت درصدد ترویج و گسترش عقاید غرب برآمدند. بزرگ ترین اندیشمند و نظریه پرداز غربزده های تركیه در این دوره، ضیاگوكلپ (1291 ـ 1343 هـ. ق / 1874 ـ 1924 م) بود.
غرب زدگی در ایران: این كه دقیقاً آغاز غرب زدگی در ایران در كدام مرحله تاریخی بوده، شاید مشخص نباشد؛ اما می توان انقلاب مشروطیت را به نحوی آغاز آن دانست. هرچند مشروطیت خود یكی از بزرگ ترین نهضت های ضداستبدادی است، اما عناصر وابسته ای همچون تقی زاده در این دوران، به ترویج غرب پرداختند. از جمله عوامل غرب زدگی ایران، می توان عناصر ذیل را نام برد: ایجاد دارالفنون كه هرچند به قصد نیك انجام شد ـ و نیز دیگر مؤسسات آموزش جدید ـ اما موجد نسلی شد كه در فرهنگ و اندیشه غربی رشد یافته بودند و به قدر كافی با مسائل اسلامی آشنا نبودند. نوشته های نمایندگان ایران هم، كه به اروپا می رفتند و در مقابل فرهنگ آن دیار دچار احساس خیرگی می گشتند نیز از جمله این عوامل است؛ نوشته هایی نظیر خاطرات اعتمادالسلطنة، امین الدولة و نوشته های خسرو میرزا و میرزا صالح شیرازی. علاوه بر آن، سفرنامه هایی كه اروپاییان و نمایندگان آنان در ایران می نوشتند و به مقایسه شرایط و اوضاع و احوال ایران با اروپا می پرداختند.
در این دوره، می توان ملكم خان را نظریه پرداز و بارزترین چهره غرب زدگی دانست. آخوندزاده و تقی زاده نیز از غرب زده های این دوره محسوب می شوند كه به تدریج، در زیر سایه مشروطیت و آزادی های به وجود آمده، زمینه را برای رضاخان هموار ساختند. در دوره رضاخان غرب زدگی به اوج خود رسید و در زمان فرزندش محمدرضا شاه نیز ادامه یافت.17 غرب زدگی در مصر: در مصر، دوره غرب زدگی از زمان خدیو محمد سعید (1272 هـ. ق /1856 م) به تدریج آغاز شد و در زمان خدیو اسماعیل گسترش یافت. اسماعیل در جمله ای بیان داشت: «مصر یكی از اجزای اروپاست و نباید هیچ مصری با شرق یا آسیا و افریقا كاری داشته باشد.»18
غرب زدگی در سوریه و لبنان: در سوریه و لبنان نیز جریان غرب زدگی به سرعت پیش رفت. در این كشورها، مسیحیان نیز حضور داشتند و نفوذ غرب و غربیان را به سود خود می دانستند. تا آن جا كه سرانجام، بیگانگان و مسیحیان بر اقتصاد و فرهنگ منطقه مسلط شدند.19
غرب زدگی در شبه قاره هند: در شبه قاره هند، دوره غرب زدگی از سِرسید احمدخان آغاز شد و پس از وی، گروهی از اندیشمندان مسلمان، كه به «عذرخواهان اسلام» معروفند و سید امیرعلی سردمدار آن ها بود، نمایانگر تفكر غربی مسلمانان هند در این دوره اند. از برداشت ها و اظهاراتشان برمی آید كه در برابر غرب، دچار عقده خود كم بینی بودند، آن سان كه گویی از غربی ها حق حیات را برای اسلام گدایی می كردند. عبدالله یوسف علی و نیز میرزا غلام احمد از جمله ایشان بودند.20 این دوره در هند تا ظهور اقبال ادامه یافت.
بارزترین ویژگی غرب زدگان، خودباختگی و تزلزل فكری آنان است؛ خود را در برابر غرب مسحور و باخته می دانند و شیفته ظواهر غرب می باشند؛ بی آن كه در علل واقعی پیشرفت غرب اندیشه كنند، در ظواهر آن ذوب شده اند، در حالی كه به قول برخی «دروغ است كه تا ملتی به سطح تولید معنوی و فكری و فرهنگی نرسیده است، بتواند به سطح تولید اقتصادی و صنعتی برسد؛ و اگر برسد، باز در سطح یك نوع تحمیل غربی است و به صورت یك فریب، یك استعمار نو.»21

نتیجه

اكنون می توان به زمینه ها و عوامل تاریخی اصلاح گرایی، كه با زمینه های فكری نیز همراه گشته است، پی برد. پس از گذشت دو مرحله مزبور بر جهان اسلام، آنچه برای مسلمانان و كشورهای اسلامی باقی ماند، جز تباهی فرهنگی، سرخوردگی، بردگی فكری و تضاد دینی ـ فرهنگی محسوس نبود. از سوی دیگر، استعمار فرهنگی منجر به استعمار سیاسی و به دنبال آن، استعمار اقتصادی گشت. مردم جوامع مسلمان می دیدند كه تمام سرمایه های ملی خود را به جای به كارانداختن در مجاری صنعت و تولید، به حساب سرمایه داران استعمارگر خارجی و دولت هایشان می ریزند. گذشته از آن، از این رهگذر ذلّت و خواری بی حدّ و حصری نصیب مسلمانان شد و مسلمانان، به ویژه متفكران آن ها، این واقعیت را از نزدیك لمس می كردند و كشتی آمال و آرزوهای دور و دراز به جای رسیدن به سرزمین نیك بختی و رفاه و آبادانی، به صخره سنگ عظیمی برخورده و همه سرنشینان آن را از خواب خوش بیدار كرده بود. در این حال، بود كه احساس می شد باید نوحی كشتی شكست خورده را نجات دهد. البته سكّان این كشتی عظیم با سرنشینانی سرخورده را جز كسانی كه از نزدیك مشكلات و امكانات مسلمانان را درك كرده و نیز از شناختی عمیق نسبت به اسلام برخوردار باشند، نمی توانستند به دست بگیرند؛ زیرا در این بین، آنچه باقی مانده بود و هنوز در دل ها شعلهور بود، اسلام و روح لطیف و سازش ناپذیر آن بود. تنها بدین سبب بود كه مصلحان واقعی توانستند، همگام با آرمان های بلند اسلامی، به قصد بازگشت به اسلام، به طرح و اشاعه دوباره تعالیم آن بپردازند و از همین جا است كه مرحله سوم آغاز می شود.

3. مرحله ظهور مصلحان واقعی

مرحله سوم و بررسی آن در كشورهای اسلامی مقصود اصلی این مقاله است. برخی از این مرحله به «بازگشت به خویشتن» یا «اسلام»22 تعبیر كرده اند كه تعبیر مناسبی است. مصلحان دردمند در این مرحله، به پا خاستند و مسلمانان را به بازگشت به اسلام عزیز فرا خواندند، دغدغه خاطری كه آن ها داشتند این بود كه میراث دینی را تصفیه كرده، برخی از ابعاد آن را تفسیری دوباره بخشند و آن را با عناصر جدید روز پیوند دهند و از این راه، به آن اعتباری دوباره داده و ارزش آن را در برابر تجاوز و پیشروری فرهنگ بیگانه به اثبات برسانند.23 در واقع، آن ها علم، فن آوری و اشكال نهادین سامان دهی غرب را به دیده تحسین فراوان می نگریستند و آن ها را عناصری ضروری برای توسعه و پیشرفت كشورهایشان می دانستند. آنچه با آن مخالف بودند، واردات همه جانبه و در هم و برهم نظرات غربی بود كه موجب فروپاشی بافت اخلاقیِ جامعه و از بین رفتن اصالت و اعتبار آن می گردید.24
بنابراین، هدف مصلحان دردمند آن بود كه اسلام را در برابر جامعه پیشرفته سازگار و پاسخگو نشان دهند. پیام آن ها این بود كه مسلمانان می توانند فعالانه در جهان نوین زندگی كنند و با آن و مسائل جدیدش سروكار پیدا كرده، در آن سهیم شوند و در عین حال، به دین خود وفادار باقی بمانند. هدف نهایی آن ها این بود كه یك اعتقاد اصیل و بومی در باب توسعه را در اختیار جوامع اسلامی قرار دهند كه از غرب الگو نگرفته باشد و بتواند شالوده جامعه ای پیشرفته و عقلانی گردد. در نهایت، این متفكران می خواستند كه معیاری در اختیار مسلمانان قرار دهند كه با آن بتوان روند تحول و تغییر را، كه در اثر تماس با فرهنگ بیگانه ایجاد می شد، مهار و پالایش كنند.25
آن ها كه سرخوردگی مسلمانان و ضعف و قصور فرهنگ و ایدئولوژی غرب را مشاهده می كردند، پیامشان آن بود كه تنها نجات بخش مسلمانان، اسلام اصیل است. البته برخی هم در این راه دچار سوء برداشت و انحراف شدند ،اما رویكرد اصلیِ مصلحان كاملاً ستودنی است.

اصلاح گرایی در كشورهای اسلامی
سید جمال؛ اندیشمندی فراسوی مرزها

سید جمال الدین بن سید صفدر بن سیدعلی26 در سال 1254 هـ. ق (1838 م) در روستای اسدآباد همدان به دنیا آمد. او را نمی توان محدود به منطقه ای خاص كرد؛ او مصلحی بود كه از سردرد برخاست و تنها قصدش نجات جهان اسلام بود و در این راه، از همه چیز گذشت و جان و مال خود را در این راه گذاشت. او كه نسبش به حسین بن علی(علیه السلام) می رسد،27 همچون جدّ خود، در راه اصلاح امّت اسلام بسیار جدّی و با صلابت بود و با هر چه سدّ راه وی می شد، به مبارزه برمی خاست. هرچند در راه هدف احیاگرانه خود، متحمّل زحمات فراوانی شد و حتی در این راه تهمت ها و افتراهای فراوانی28 نظیر الحاد و بی دینی 29 و گرایش به با بیت به وی داده شد، اما هیچ گاه از هدف اصلی خود باز نایستاد. دل مشغولی اولیه و اصلی سید جمال الدین، بیداری و یكپارچگی مسلمانان در برابر نفوذ غرب بود.30
«دردهایی كه سیدجمال در جامعه اسلامی تشخیص می داد عبارت بود از:
1. استبداد حكّام؛
2. جهالت و بی خبری توده مسلمان و عقب ماندن آن ها از كاروان علم و تمدن؛
3. نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آن ها از اسلام نخستین؛
4. جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیرمذهبی؛
5. نفوذ استعمار غربی در كشورهای اسلامی.
سید برای چاره این دردها و بدبختی ها، از همه وسایل ممكن ـ مسافرت ها، تماس ها، سخنرانی ها، نشر كتاب و مجله، تشكیل حزب و جمعیت و حتی ورود به ارتش ـ بهره جست. او در عمر شصت ساله خود، ازدواج نكرد و تشكیل عایله نداد؛ زیرا با وضع غیر ثابتی كه داشت و هر از گاهی در كشوری به سر می برد و در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود، نمی توانست مسؤولیت تشكیل خانواده را برعهده بگیرد.
سید چاره دردهایی را كه تشخیص داده بود در موارد ذیل می دانست:
1. مبارزه با خودكامگی مستبدان، از طریق آگاهاندن مردم به این كه مبارزه سیاسی یك وظیفه شرعی و مذهبی است؛
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید؛
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها و ساز و برگ هایی كه در طول تاریخ به اسلام بسته شده است؛ از نظر سید، بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین، به معنای بازگشت به قرآن و سنّت معتبر و سیره سلف صالح است.
4. ایمان و اعتماد به مكتب و این كه اسلام قادر است به عنوان یك مكتب و یك نظام اعتقادی، مسلمانان را رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد و به مسلمانان عزّت و سعادت ارزانی دارد؛
5. مبارزه با استعمار خارجی، اعم از استعمار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی؛
6. اتحاد اسلام؛
7. دمیدن روح مبارزه و جهاد به كالبد نیمه جان جامعه اسلامی؛ او اصل فراموش شده جهاد را پیش كشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط و مسلمانان تلقی كرد.
8. مبارزه با خودباختگی در برابر غرب.»31
او به مسلمانان اصرار می كرد كه تفاوت های فرقه ای خود را به فراموشی سپرده، یكدیگر را به خاطر خیر و صلاح امّت اسلام تحمل نمایند. خواست او از مسلمانان آن بود كه علم و فن آوری غرب را در كنار حفظ ارزش های اخلاقی و دینی خود اقتباس كنند.32 از اختلاف و تفرقه مسلمانان و حكّام آن ها بسیار نالان بود و در كلام دردمندانه و حاكی از تأسف عمیق خود، بیان داشت، «مسلمانان اتفاق كردند كه اتحاد و اتفاق با یكدیگر نداشته باشند. دریغا كه هر یك مانند خوره همدیگر را می خورند، تیشه به ریشه هستی خود می زنند! برای خرسندی دشمنان محمد(صلی الله علیه وآله)پشت به قبله كنند! قرآن مجید را ندیده انگارند! غرب زدگی را سرمایه افتخار خود و خاندانشان پندارند!»33 از این رو، او تنها هدف خود را اصلاح این وضع می دانست: «من صدراعظم نمی خواهم بشوم، من وزیر نمی خواهم بشوم، من اركان دولت نمی خواهم بشوم، من وظیفه نمی خواهم، من عیال ندارم، من ملك ندارم و نمی خواهم كه داشته باشم... من همیشه به یك حالت بوده و خواهم بود، جز نصیحت و اصلاح مقصد دیگری ندارم...»34 «مرا در این جهان، چه در غرب باشم و چه در شرق، مقصدی نیست، جز در اصلاح دنیا و آخرت مسلمانان بكوشم؛ و آخر آرزویم آن است كه چون شهدای صالحین، خونم در این راه ریخته شود.»35
بی شك، سیدجمال، كه ناظم الاسلام كرمانی از وی به عنوان «نخستین فروزنده آسمان شرف و جلال و اولین مربی عالم تربیت و كمال، حامل لوای آزادی و حریت... العالم الربانی، البحر الصمدانی....، شخص عجیب و غریب، وحید زمان و نادره دوران»36 یاد می كند، اولین سلسله جنبان واقعی نهضت اصلاح گرایی راستین بود كه در آسمان اسلام درخشید و با شخصیت بسیار درخشانش همگان را مجذوب خود ساخت.

اندیشه اصلاح گرایی سید جمال الدین در مصر

در مصر، زنگ بیدارباش و اصلاح اندیشی را سید جمال الدین اسدآبادی به صدا درآورد. سید از اول محرم 1288 ـ 1296 هـ. ق، به مدت هشت سال، در مصر اقامت گزید.37 این ایام نه تنها برای مصر، كه برای كل عالم اسلام، ایام پربار و سرنوشت سازی بود. او در مصر، جلسات علمی و دروس رسمی را آغاز كرد كه با شركت علمای برجسته ای همچون شیخ محمد عبده، شیخ عبدالكریم سلمان، شیخ ابراهیم اللقانی، شیخ سعید زغلول و شیخ ابراهیم الهلباوی برگزار می شد.38 اما بی تردید، بزرگ ترین شاگرد وی شیخ محمد عبده بود كه بعدها نیز با او همراه شد و با تأثیرپذیری عمیق از وی، به نشر افكار اصلاحی او پرداخت. البته كسانی كه در محضر سید جمال حضور می یافتند منحصر به جامعه مسلمانان نبودند، بلكه برخی چون یعقوب صنوع یهودی و لوئی صابونچی و ادیب اسحاق و شبلی شمیل مسیحی نیز حضور می یافتند.39
«سید جمال، ادبیات را در مصر دگرگون ساخت؛ ادبیات اشرافی را كه كاری جز مدح پادشاهان و امیران و اشاره به اعمال آنان نداشت، منقلب ساخت و در خدمت خلق گماشت؛ با زبان قلم از حقوق انسان ها بازخواست كرد و با ستمگری و ستمگران به مبارزه برخاست؛»40 وی حتی برای تكمیل برنامه خود به مجلس فراماسونری اسكاتلندی پیوست...، ولی اندك زمانی نگذشت كه دریافت اعضای مجلس دوست ندارند درباره سیاست حرفی بزنند41 و پس از آن كه از نیات آنان آگاه شد، آن ها را ترك كرده و برای تحقق اهداف عالی خود، «حزب الوطنی» را تأسیس كرد. این حزب با تلاش و پای داری سید و شاگردانش، موفقیت بسیاری به دست آورد، به گونه ای كه لرد كرومر به یكباره متوجه شد 45 درصد از نفوذ انگلیس در مصر كاسته شده، 35 درصد تجارت و داد و ستد انگلیس كاهش یافته است. و مركز «دعات نصارا» با مقایسه عملكرد «حزب الوطنی» با زحمات 35 ساله همه مبلّغان مسیحی در تمام نقاط آفریقا، متوجه شد كه نسبت آن ها یك به شانزده است.42
نفوذ و موفقیت این حزب به قدری گسترده بود كه كرومر در گزارشی به لندن نوشت. «اگر انجمن حزب الوطنی یك سال دیگر برقرار باشد و سلسله جنبان امروزه آسیای غربی مركزی و افریقای شرقی و شمالی، سیدجمال همدانی، مرفّه البال و آسوده خاطر در مصر زیست كند، گذشته از این كه تجارت و سیاست بریتانیا در قاره افریقا بالمرّة معدوم گردد كه سهل است، ترس آن است كه سیادت قاطبه اروپا از هیمنه این انجمن عجیب، به تاریخ پیوسته و اثری از او در صفحه عالم باقی نماند.»43
وی در گزارش دیگری وحشتزده خواستار نابودی آن شد.44 یكی از مبلّغان نصارای قاهره با ابراز تعجب از پیشرفت و نفوذ بسیار گسترده افكار سیدجمال در قالب «حزب الوطنی» در گزارش خود نوشت: «در دار خیال، هیچ امری از این واقعه عجیب تر رخ نداده كه هفتصد میلیون اولاد انجیل با كمال علمیت و اقتدار و غیرت، كه در خور طبیعت بشر است، در مقابل چهل نفر، كه در حقیقت روح یك سید درویش ایرانی بیش نیست، مقهور گردند.»45
به هر روی، روشن است كه استعمار به شدت از نفوذ سیدجمال در مصر به وحشت افتاد و سرانجام، سید و یارانش را از فعالیت های فكری و سیاسی بازداشت و انجمن «حزب الوطنی» یا مفتاح سعادت مصر پس از نُه ماه و چند روز تعطیل شد.46 سید به دستور توفیق پاشا در 17 رمضان 1296 هـ. ق توقیف و به سوئز فرستاده شد تا وی را از آن طریق به وطنش، ایران، اعزام نمایند. برای آن كه كسی از مردم مصر با او ملاقات نكند و دنباله تعالیم اسلامی او بریده شود، وی را چند روز در بندر سوئز نگه داشتند.47

اندیشه اصلاحی سیدجمال در هند

سید جمال، پس از حركت از بندر سوئز، در راه، به هندوستان رسید و به حیدرآباد رفت. وی اقامت در حیدرآباد را بر حركت به سوی بوشهر ایران ترجیح داد؛ زیرا سلطان ایران مستبد و ظالم بود.48 سید با این كه در آن جا تحت نظر و به حال تبعید بود و اجازه خروج از حیدرآباد و فعالیت را نداشت،49 پرچم دعوت به آزادی و دین داری را به دوش گرفت. تأثیر كلام سید در طبقه جوان وتحصیلكرده هندوستان بسیار بود. او در سخن و نگارش، مردم را جسته جسته به مطالبی آشنا می نمود كه با مصالح و سیاست كشورداری انگلستان سازگار نبود. از این رو، ارتباط سابق او را با سران انقلاب مصر بهانه قرار داده، وی را از حیدرآباد به كلكته بردند و در تمام مدتی كه آتش انقلاب در دره نیل افروخته بود، او را از رفتوآمد و گفت و شنید و انتقال از محل بازداشتند.50
سید جمال در هند به همكاری با مطبوعات نیز پرداخت و طبق نقل، جمعیتی سری به نام «العروه» را تشكیل داد.51

مخالفت سیدجمال با افكار سِرسید احمدخان

سید جمال در مدت اقامت خود در هند، متوجه افكار نادرست و مادی گرایانه سرسید احمدخان شد و به مبارزه با آن پرداخت.» در آثار سرسید احمدخان، هواداری از وهابیان سنّت گرا هویدا بود. او پس از شورش معروف 1273 هـ. ش /1857 م در جهت تقریب مسلمانان و انگلیسیان فعّالانه دست به كار شد و مذهبی التقاطی از اسلام پدید آورد كه در اساس، با مسیحیت تفاوتی نداشت؛ از نظر او شباهت ذاتی این دو دین به یك اخلاق طبیعی قابل تحویل بود كه عنصر مافوق طبیعی از آن زدوده شده باشد. این موضوع انگیزه سید جمال الدین اسدآبادی برای نوشتن كتاب نیچریه بود.»52 این كتاب به زبان فارسی نوشته شد و سپس به اردو ترجمه گردید و بعدها آن را محمد عبده به كمك عارف ابوتراب به فرانسه ترجمه كرد.53 سید جمال در این رساله، به ردّ مادی گرایی و نقش آن در انحطاط انسان و جوامع بشری و اثبات دین و نقش آن در ارتقای فضایل بشری می پردازد و نیز اندیشه های شبه مادی سرسید احمدخان و اتباعش را به باد انتقاد می گیرد. سید جمال پس از ردّ فلسفه های مادی و دهری، به بیان سهم ارزشمند دین در ایجاد تمدن و ترقی می پردازد.
«به اعتقاد وی، دین سه حقیقت اساسی به انسان آموخته است:
1. انسان روح ملكوتی و قُدسی دارد و اشرف مخلوقات است؛
2. هر جامعه ای كه دیندار باشد، بر سایران برتری خواهد داشت؛
3. زندگی این جهانی انسان صرفاً مقدمه و مدخلی است به حیاتی والاتر در عالمی بكلی خالی از رنج و اندوه، و سرنوشت انسان آن است كه مآلاً از آن بهره مند گردد. آنان كه در دامن دین به خوبی پرورده می شوند واجد سه ویژگی خواهند شد:
الف. حیا كه آنان را از گناه بازمی دارد و به توبه وا می دارد؛
ب. امانت كه شالوده یك جامعه سیاسی سالم است؛
ج. صداقت كه بدون آن، تحقق جامعه بشری امكان پذیر نخواهد بود.
هرگاه ملت های بزرگ عالم را در معرض این تحلیل قرار دهیم، تصدیق خواهیم كرد كه عظمت آن ها همواره ناشی از آن بوده كه این ویژگی ها را در خود پرورش داده اند.»54
از نظر سرسید احمدخان هندی، ملاك حقانیت تعالیم دینی انطباق آن ها با معیارهای عقل طبیعی است. از این رو، در تأویل خود از قرآن، معجزات را به شیوه ای تأویل می كرد كه با آن معیارها منطبق باشند و به عبارت دیگر آن ها را به طرزی طبیعی گرایانه تأویل می نمود؛ دیگر منابع اعتقاد یا عمل دینی ـ یعنی سنّت و اجماع ـ را نیز رد می كرد و نصّ قرآن، به ویژه سوره های مكّی را اساس اخلاق و معنویت منطبق با عقل و طبیعت می دانست. (از همین رو، نام «نیچری» ]طبیعت گرا[ به این جنبش داده شده بود.) از نظر او، باید هرگونه عقیده و عملی را كه با این اخلاق ناسازگار به نظر آید ـ مانند جهاد و بردگی و انقیاد زنان ـ مردود دانست.55
سیدجمال به ردّ این اندیشه ها پرداخته و در مقاله متینی با عنوان «تفسیر مفسّر» از تفسیری كه سرسید احمدخان نوشته بود، به شدت انتقاد كرد. فعالیت های او علیه سرسید احمدخان، حتی در پاریس نیز ادامه داشت و با نوشتن مقاله ای با عنوان «الدهریون فی الهند» به شدت به سرسید احمدخان تاخت و بیان داشت كه سِرسید احمدخان تفسیری بر قرآن نوشته و كلمات آن را تحریف نموده و آنچه را خداوند نازل كرده، تغییر داده است.56 اما مخالفت سیدجمال با سرسید احمدخان به نحوه تفسیر و برداشت از قرآن محدود نمی شد، بلكه اندیشه های اصلاحگرانه سیدجمال عرصه تفكرات سیاسی را نیز شامل می شد. او با اندیشه های سیاسی سیرسید احمدخان نیز به مخالفت برخاست؛ زیرا سرسید احمدخان با دولت انگلیس همراهی می كرد و معتقد بود برای رسیدن به پیشرفت اقتصادی، باید فرهنگ غربی را پذیرفت.57 از همین رو، سید علاوه بر اندیشه های اصلاح گرانه عام خود، كه در جهت بهبود وضعیت مسلمانان جهان ترویج می كرد، به مبارزه جدّی با افكار سرسید احمدخان برخاست كه از نظر مرحوم محمد محیط طباطبائی این كار فكر و حواس سید را از توجه به هدف بالاتری كه در سیاست و فلسفه اجتماعی خود داشت بازداشت.58
اما آنچه مسلّم است این كه هر واقعه ای را باید در ظرف تاریخی خاص خود به روشنی درك كرد و چنانچه در اوضاع و احوال حاكم بر هند و شرایط موجود آن عصر دقت كنیم، خواهیم دید كه انتخاب سید تا چه حد دقیق بود؛ زیرا او خطر تحت الشعاع قرار گرفتن اندیشه های اصلاحی و احیاگرانه خود را حس می كرد و خوف آن داشت كه موج بیداری مسلمانان هند، كه با فعالیت های پرشور خود وی آغاز شده بود، به منجلاب انحراف فكری و عقیدتی گرفتار شود و از راه اصلی خود منحرف گردد. از همین رو، برای وی، به عنوان مصلحی جامع نگر و بی قرار، لازم بود كه افكار مسموم سرسید احمدخان را دفع كند. او همین تشخیص خود را جامه عمل پوشاند و تا حدّ زیادی در این كار خود به موفقیت رسید. هرچند سید امیرعلی (متوفی 1306 ش /1928 م) با ظهور خود، با نظرات لیبرالی سید احمدخان همسوییِ بسیاری نشان داد59 اما برداشت او از اسلام بسیار درست تر از برداشت سید احمد خان بود. درست است كه از نظر او، روح تعالیم اسلام به همان اندیشه هایی تحویل پذیر است كه هسته اصلی لیبرالیسم را تشكیل می دهد، اما مطمئناً تعالیم سیدجمال در آن بخش از برداشت های صواب او از اسلام، تأثیر داشت. به هر روی، سیدجمال در هند نیز با محدودیت ها و ممنوعیت های زیادی مواجه شد. نفوذ فوق العاده اندیشه های اصلاح گرانه او در هند موجب شد كه انگلستان و ایادی داخلی آن، با تشویق اتباع سرسید احمدخان، عرصه را بر وی تنگ كنند. در نتیجه، سید جمال رهسپار اروپا شد تا بار دیگر، آزادتر به فعالیت های اصلاحی خود بپردازد. او به پاریس رفت. شیخ محمد عبده، شاگرد و دوست صمیمی وی، نیز در پاریس به او ملحق شد و این دو، بار دیگر فعالیت های خود را آغاز كردند و با انتشار مجله وزین عروة الوثقی به نشر اندیشه های اصلاح گرانه خویش در كشورهای اسلامی پرداختند. اما دیری نپایید كه سید جمال از پاریس نیز تبعید شد. دولت استعماری انگلستان وجود سید را در پاریس نیز به ضرر منافع استعماری خود دید و با فشار به دولت فرانسه، مانع فعالیت های او در پاریس شد. مجله العروة الوثقی تعطیل شد و سید جمال بار دیگر عرصه را بر خود تنگ یافت. ناصرالدین شاه، كه تحت تأثیر شهرت و آوازه سید در اروپا واقع شده بود، او را به ایران دعوت كرد، ولی با آن كه سران ایران در ابتدا از وی استقبال خوبی كردند، به زودی وجود او را برای خود و موقعیت سیاسی خویش خطرناك یافتند و با اعمال فشار و اجبار مستقیم، وی را وادار كردند تا به روسیه برود.
به هر روی، تلاش و كوشش سیدجمال و عبده سبب شد كه در جهان عرب در اوایل قرن بیستم بسیاری از ادامه دهندگان خط «بازگشت به اسلام» قدعلم كنند كه یكی از چهره های برجسته آن ها رشید رضا، شاگرد عبده، بود كه جنبش «سلفیه» را پایه گذاری كرد. در واقع، وی بیش تر نظریه های سیدجمال و عبده را با عناوین و صور گوناگون بازگو می كرد.60

نفوذ اندیشه های اصلاح گرایانه سید جمال در تركیه

موج اندیشه های اصلاح گرایانه سید به تركیه نیز رسید. در تركیه، از سال 1359 هـ. ق /1940 م به بعد موج بازگشت به اسلام پدیدار گشت. به تدریج، فعالیت های مؤسسه ها و سازمان های اسلامی نیز روزافزون شد و در گوشهوكنار تركیه، هزاران مؤسسه اسلامی جدید تأسیس گردید. اما از نظر فعالیت های سیاسی و انقلابی، نخستین جنبشی كه در تركیه تأسیس شد «جنبش نورسی ها» بود61 و مؤسس آن كسی جز سعید نورسی نبود كه سخت تحت تأثیر اندیشه های احیاگرانه سیدجمال بود. كتاب رسائل النور وی بیانی است از اسلام و شرحی است از نظریات مترقی سیدجمال. او در این كتاب، از مردم تركیه می خواهد به اسلام بازگرداد.
«هدف سعید نورسی، برچیدن بساط رژیم ضد اسلامی و استقرار نظام حكومتی اسلام در تركیه بود. ازنظر او، اسلام به عنوان یك مكتب همه جانبه باید اساس دولت قرار گیرد. قرآن باید تنها قانون اساسی كشور باشد و شریعت بر زندگی اجتماعی حاكمیت داشته باشد.»62 «پیام نورسی الهام یافته از اندیشه های سیدجمال بود. از نظر او، پیروی از قرآن تنها راه نجات مسلمانان و راه اسلام راه پیشرفت و كمال است.» او می گفت: «به قرآن چنگ بزنید، و گرنه در مقابل غرب زانو خواهید زد و محكوم به بردگی خواهید شد.» پس از درگذشت وی در سال 1388 هـ. ق /1968 م اعضای سازمان وی به مثابه ستون فقرات جنبش اسلامی امروزی تركیه به شمار می روند. و از آن پس فعالیت های سیاسی اسلامی موج تازه ای یافت. نجم الدین اربكان در سال 1390 هـ. ق /1970 م اولین حزب سیاسی اسلامی را به نام «حزب نظام ملی» (ملی نظام پارتیسی) تشكیل داد كه هدف اصلی آن پیشبرد اهداف اسلامی و تلاش در جهت استقرار حكومت اسلامی و یك نظام توحیدی در تركیه بود.63 شاید بتوان اربكان را بزرگ ترین مبارز اسلامی معاصر دانست كه در مجموع، كارنامه بسیار موفق و پیروزمندانه ای داشته و امروز شاخص ترین پیشوای مبارزات سیاسی ـ اسلامی در تركیه هموست.

تأثیر و نفوذ اندیشه اصلاح گرایی سیدجمال در ایران

اندیشه های اصلاح گرایانه در ایران نیز با افت و خیزهای گوناگون آغاز شد. اما بارزترین نمودهای این حركت و جنبش را می توان در دو جنبش «تحریم تنباكو» و «نهضت مشروطه» مشاهده كرد كه در هر دو، نقش سید جمال الدین اسدآبادی بسیار مشخص بود. وقتی ناصرالدین شاه امتیاز تنباكو را به یك شركت انگلیسی واگذار كرد، با مخالفت علمای شیعه روبه رو شد. در این بین، سید جمال الدین اسدآبادی و به تبع وی، میرزا رضای كرمانی، مرید خاص سید جمال، از سرسخت ترین مخالفان امتیاز تنباكو بودند. 64«با آن كه سید را از ایران تبعید كردند، ولی او در خارج نیز از هیچ كوششی برای لغو امتیاز تنباكو كوتاهی نمی كرد. او به میرزای شیرازی پیغام هایی فرستاد و نیز نامه ای در خصوص مظالم ناصرالدین شاه به مرحوم میرزای شیرازی نوشت و او را به اقدام برای لغو امتیاز دخانیات تشویق كرد. علاوه بر آن، با نوشتن نامه به علمای ایران، آنان را به مخالفت با شاه تشویق می كرد و از آن ها می خواست كه از فرصت به وجود آمده برای واژگون ساختن رژیم استبداد استفاده كنند.»65
سیدجمال در نامه شورانگیز و بسیار دقیق و غیرت برانگیزی كه به مرحوم میرزای شیرازی نوشته است پس از اظهار ارادت به مرحوم شیرازی از پادشاه ایران (ناصرالدین شاه) به عنوان فردی سست عنصر و بد سیرت نام می برد كه از اداره كشور و حفظ منافع عمومی عاجز است و قسمت عمده كشور و درآمد آن را به دشمنان دین فروخته است. وی در این نامه، پس از ذكر هشت فقره خیانت ناصرالدین شاه، كه شامل بخش اعظمی از دارایی كشور است كه وی به دشمنان اسلام فروخته، از وی با عنوان «خائن احمق» یاد می كند و با به كار بردن مهیّج ترین جملات و بیانات، از مرحوم میرزای شیرازی تقاضا می كند كه سكوت خود را شكسته، تصمیم قاطعانه ای در این مورد بگیرد.66
همچنین در نامه شورانگیز و حاكی از درد انقلابی اش به علمای ایران، از آنان صریحاً می خواهد كه پادشاه را از سلطنت خلع كنند: «ای مردان علم! مبادا در خلع این مرد تردید داشته باشید؛ مردی كه غاصبانه سلطنت یافته؛ مردی كه كارش فسق و فرمانش ستم است؛ مردی كه پس از مكیدن خون های مسلمانان و خرد كردن استخوان فقرا و برهنگان و تهیدست نمودن ملت، جنونش گل كرده و درصدد برآمده است كشوری را كه مایه عزّت اسلام و پناهگاه دین است، به اجانب بدهد؛ مردی كه از فرط نادانی، درصدد برآمده است نام كفر را بلند ساخته و زیرپرچم شرك درآید. باز می گویم وزرا، فرمان دهان، عموم طبقات، ارتش، و پسران این ستمكار سركش منتظر دستور شما هستند، دیگر كاسه صبرشان لبریز شده...»67
سرانجام، تلاش سید به ثمر نشست و پس از صدور حكم تحریم تنباكو از طرف میرزای شیرازی همه تسلیم آن شدند. در تمام قهوه خانه های عمومی و خصوصی و ادارات دولتی و حتی حرم های شاهی و سربازخانه ها قلیان ها و چپق ها را جمع آوری كردند. در آبدارخانه و حرم سرای ناصرالدین شاه تمام خواجه ها و غلامان قلیان ها و سر قلیان ها را شكسته، برای اطلاع شاه همه را در جلوی خوابگاه جمع آوری كردند.68
در نهضت مشروطه نیز نقش و اندیشه های سیدجمال مشهود بود. «هرچند در اثر حس حسد یا خودپسندی كسانی كه كموبیش در نهضت مشروطه شركت داشتند، ارزش نفوذ كلمه سید را در تمهید مقدمات انقلاب مشروطه مستور داشته اند،»69 اما بی شك، اندیشه های وی از محوری ترین اندیشه های بنیادین نهضت مشروطه بود و شاید همین افراد بودند كه مشروطه را از مسیر اصلی خود خارج ساختند كه سرانجام باعث مخالفت برخی از علمای ایران و در صدر آن ها شیخ فضل اللّه نوری گردید. فداكاری شیخ فضل اللّه هرچند در زمان خود، چندان مشهود نبود، اما بعدها نقطه عطفی در بیداری مسلمانان گشت. قیام فداییان اسلام و انقلاب شكوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) همه در ادامه مجاهدت های سید جمال ها و شیخ فضل اللّه ها و هزاران شهید دیگری بود كه امروز نامشان زینت بخش جامعه ماست.

ویژگی های اندیشه اصلاح گرایی سیدجمال

با تأمّل در اندیشه های اصلاحی سید جمال الدین اسدآبادی، كه به حق مرد علم و عمل بود، به ویژگی هایی برمی خوریم كه نهضت فكری وی و اتباعش را از برخی رویكردهای اصلاح طلبانه كاملاً متمایز می سازد؛ از جمله:
1. اساس اصلاحات نزد سیدجمال الدین و پیروان او اسلام اصیل است؛ اسلامی كه از دو سوی افراط و تفریط، از برداشت های متحجرّانه و غرب گرایانه به دور است. اسلامی كه رنگ و بوی تفسیرهای شخصی به خود نگرفته باشد. از همین رو، سید از یك سو، با مخالفت متحجرّان و قشریان و از سوی دیگر، با مخالفت غرب زدگان مواجه بود.
2. در جریان اصلاح گرایی، از نظر سید جمال الدین اسدآبادی، علما ركن ركین و محور مبارزات اصلاح گرایانه را تشكیل می دهند. در جریان نهضت تنباكو، او از طریق علما وارد عمل شد. در واقع، سید جمال، علما را وارثان حقیقی اسلام می دانست. او در نامه خود به مرحوم میرزای شیرازی، به صراحت، ایشان را وارث پیغمبران(علیهم السلام)، پایه تخت دیانت و زبان گویای شریعت خواند.70 و این، كاملاً در نقطه مقابل كسانی است كه امروزه داعیه «اصلاح طلبی» را بدون زعامت دینی روحانیت زمزمه می كنند.
3. از نظر سید جمال، اصلاحات و جلوگیری از انحراف جوامع اسلامی، در وقت مناسب، باید جهادگرانه و انقلابی باشد. به تعبیر دیگر، همواره نمی توان براساس منطق تدریجی و با آرامش پیش رفت، بلكه گاه نظیر آنچه در نهضت تنباكو اتفاق افتاد، باید انقلابی و بدون اهمال وارد عمل شد. وی هیچ گاه در مبارزه با استعمار و استعمارگران، تساهل و تداهن نشان نداد. او از سیاست اروپایی و به بازی گرفته شدن سرنوشت مسلمانان توسط آن داغ بر دل داشت و جام غضب خود را بر روی آن ریخت.71
4. از نظر سید جمال، اسلام دینی است كه با عرضه درست به مردم مورد قبول هر انسان شیفته ای است. او همه بنیان های اسلام را عقلانی می دانست و با ارائه عقلی و مستدل آن به مردم، اندیشه های اصلاح گرانه خود را در چارچوب تعالیم اسلام ارائه می داد. اصولاً چنان كه پیش نقل شد، دغدغه اصلی وی اصلاح وضعیت مسلمانان بود.
5. یكی از مهم ترین ویژگی های اندیشه اصلاحی سیدجمال شناخت عمیق و ملموس وی نسبت به مشكلات جهان اسلام بود. در واقع، او همه مشكلات جغرافیای جهان اسلام را به وضوح مشاهده می كرد و از آن جا كه فردی غرب دیده و سفركرده بود و با رجال گوناگون دین و سیاست نیز ارتباط نزدیك داشت، دشمنان اسلام و مسلمانان را به خوبی می شناخت و از دسیسه های آنان آگاه بود. از همین رو بود كه استعمار و ایادی وی همواره از زبان و قلم او در حال ناامنی بودند و وی را به اكناف تبعید می كردند و سرانجام نیز او را در استانبول به شهادت رساندند. هرچند برخی مرگ او را طبیعی و ناشی از بیماری لثه هایش دانسته اند، اما ظاهراً او در جریان معالجه دندان هایش مسموم گردید و به شهادت رسید. درود خدا و اولیای خدا بر او باد كه به راستی از سلاله پاك رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم)بود.

پی نوشتها:

1ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «صلح»
2ـ حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، انتشارات ترجمه و نشر كتاب، (مخطوط) ج 6، ص 308، ماده «صلح»
3ـ راغب اصفهانی، پیشین
4ـ مجموعه مقالات كنگره بین المللی امام خمینی (ره) و احیاء تفكر دینی، خرداد 1376، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی / مقاله «فرق اصلاح و احیای دین»، دكتر عباس شیخ شعاعی، ج 1، ص 318
5ـ همان، ص 322
6 و7 و8 و9 و10 و11 و12 و13 و14 و15 و16 و17 و18 و19 و20ـ ر. ك. به: علی محمد تقوی، جامعه شناسی غربگرایی، چاپ دوم، تهران امیركبیر، 1377، ج 1، 20 به بعد / همان / ص 25 / ص 26 / ص 27 / ص 57 / ص 58 / ص 27 / ص 61 / ص 26 / ص 75 ـ 76 / ص 89 ـ 90 / ص 92 / ص 93 ـ 94
21ـ علی شریعتی، مجموعه آثار 4؛ بازگشت به خویشتن، چاپ ششم، تهران، الهام، 1377، ص 18 ـ19
22ـ علی محمد نقوی، پیشین، ج 1، ص 99 ـ 101
23. Ali. E. Hillal Dessouki, "Islamic Modernism" in:, The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, Vol. 10, p.14
24. I bid
25. I bid, pp. 14-15
26ـ صفات اللّه جمالی، اسناد و مداركی درباره سید جمال الدین اسدآبادی،چ سوم، قم، مركز انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، ص 18
27ـ محمود ابوریّه، جمال الدین الافغانی، الطبعة الثانیة، دارالمعارف بمصر، ص 15
28ـ ر. ك. به: محسن عبدالحمید، جمال الدین الافغانی المصلح المفتری علیه، بیروت، موسوعة الرسالة
29ـ ر.ك.به:احمدامین،زعماءالاصلاح فی العصرالحدیث،ص110
30. Ali. E Hillal Dessouki, Op. cit
31ـر. ك. به: مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صدساله اخیر، چاپ شانزدهم، صدرا، ص 20 ـ 29
32. Ali. E. Hillal Dessouki, Op. Cit
33ـ مرتضی مدرسی چهاردهی، سیدجمال الدین و اندیشه های او، چاپ سوم، كتاب های پرستو، 1347، ص 3
34ـ سیدهادی خسروشاهی، نامه ها واسناد سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی، قم، مركز انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، ص 70ـ 71
35ـ جمعی از نویسندگان، سیدجمال؛ جمال حوزه ها، مقاله «مبارزه با استعمار»، محمدصادق مزینانی، ص 186
36ـ ناظم الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه نوین، 1362، ج 1، بخش اول، ص 70
37 و38ـ علی اصغر حلبی، زندگی و سفرهای سید جمال الدین اسدآبادی،تهران، زوّار، ص 5 / ص 8
39ـ سیدجمال؛ جمال حوزه ها، ص 187
40 و41ـ علی اصغر حلبی، پیشین، ص 10ـ11 / ص 16
42 و43 و44 و45 و46ـ محلّاتی، گفتار خوش یارقلی، تهران، فراهانی، با مقدمه مرحوم آیة الله العظمی نجفی مرعشی، ص 74 / ص 74 ـ 75 / ص 74 / همان / ص 77
47و48ـ محمد محیط طباطبائی، سید جمال الدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370، ص 111 / ص 111ـ 112
49ـ احمد امین، زعماء الاصلاح، مكتبة النهضة المصریة، 1965 م، ص 76
50ـ محمد محیط طباطبائی، پیشین، ص 112
51ـ سید جمال الدین؛ جمال حوزه ها، پیشین، به نقل از: مجموعه اسناد ومدارك منتشرنشده درباره سید جمال الدین، 63، سند 216
52ـ ماجد فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، ترجمه زیرنظر: نصرالله پورجوادی، تهران، چاپ اول، مركز نشر دانشگاهی، 1372، ص 373
53ـ احمد امین، پیشین، ص 77
54 و55ـ ماجد فخری، پیشین، ص 359 ـ 360 / ص 373
56 و57ـ سیدجمال؛ جمال حوزه ها، مقاله «شرح حال و سال شمار زندگانی سیدجمال»، علی اكبرذاكری،ص380/ ص 381
58ـ محمد محیط طباطبائی، پیشین، ص 113
59ـ ماجد فخری، پیشین، ص 374
60 و61 و62 و63ـ علی محمد نقوی، پیشین، ج 1، ص 107 ـ 108 / ج 1، ص 112 ـ 113 / ج 1، ص 113 ـ 114 / ص 115
64 و65 و66 و67 و68ـ ابراهیم تیموری، تحریم تنباكو، چاپ سوم، تهران، شركت سهامی كتاب های جیبی، 1361، ص 50 / ص 50ـ 51 / ص 52 ـ 58، متن نامه سیدجمال به میرزای شیرازی / ص 58 ـ 63 / ص 106
69ـ محمد محیط طباطبایی، پیشین، ص 94
70ـ ابراهیم تیموری، پیشین، ص 52
71. حسن السعید، جدلیة الدین و الاستبداد فی فكر الكواكبی التوحید، ش 101 و ترجمه آن با عنوان «تقابل دین و استبداد در اندیشه كواكبی» در مجله «معرفت» شماره 43 (تیر 1380)، ص 87 ـ 98

منبع:فصلنامه معرفت