برتر از خستگی(6)

شرح حال و سال شمار زندگانى سيد جمال الدين‏ اسدآبادی

در 26 اوت 1883 شخصى به نام امين المدنى از ليدن هلند نامه اى به پاريس مى نويسد و از سید جمال الدين مى خواهد كه در انجمن متشرقين آنان شركت نمايد.اظهار مى دارد كه اين انجمن مجمع علمى است و جنبه دينى ندارد و يكى از اعضاى آن آقاى(كارلو) ست كه نسبت به سيد اظهار ارادت دارد.از نامه مجددى كه آقاى امين المدنى در 21 سپتامبر 1883/18 ذى قعده1300 فرستاده بر مى آيد كه سید جمال الدين به اين درخواست پاسخ منفى داده و از مخالفت علماى سلف با آموزش مسيحى در آن نامه سخن به ميان آورده است:
(مكتوب مورخ 19 جارى رسيد… اين كه گفته ايد:سخنان دانشمندان سلف درباره تعليم دادن به مسيحيان و فروش كتب به آنها مختلف است نمى دانم اين مطلب را در كدام كتاب ديده ايد و چه كسى تحريم كرده و كه مباح دانسته است و به چه دليل؟ آقاى كارلو به شما سلام مى رساند…432)
محمد احمد مهدى سودانى كه رهبر دينى بود و به تصوف گرايش داشت در سال 1298هـ.ق./ 1881 م.در سودان خود را مهدى منتظر خواهند و ياران درويش خويش را انصار ناميد. وى مردم را به قيام و(به تطهير شهرها از فساد حكام) دعوت كرد. در سال1300 شهر(ابيّض)سودان را تصرف نمود و حاكم دست نشانده مصر را شكست داد و در سال1302 خرطوم را تصرف كرد و تمام سودان را تحت اختيار گرفت.مهدى سودانى در 1302 از دنيا رفت ولى نهضت او تا سال 1899 ادامه داشت.433
سيد جمال الدين قيام مردم سودان را ناشى از ظلم و ستمى مى دانست كه حكومت هاى استعمارى بر مردم آن ديار روا داشتند. وى در 17 دسامبر1883 در روزنامه(لن ترانسيژان) مقاله مفصلى درباره جنبش مهدى در سودان نوشت و در آن سياستهاى انگلستان را محكوم كرد.434
بحث سيد جمال درباره نهضت مهدى سودانى به اين خلاصه نمى شود بلكه وى در مجله عروة الوثقى به اين موضوع پرداخته و گزارشهاى متعددى از نهضت سودان منتشر كرده است.435
در اواخر سال 1883436 مطابق با صفر1301هـ.ق. شيخ محمد عبده بعد از يك سال تبعيد در بيروت به پاريس سفر مى كند تا استاد خود را در تبليغ رسالتى كه به عهده دارد يارى نمايد.آنچه مسلم است عبده در ربيع الاول 1301 در پاريس بوده;زيرا وى طى نامه اى كه به احمد منشاوى مى نويسد ابراز مى دارد:سيد جمال به وى التفات دارد. سيد نيز طى تلگرافى به ابراهيم لقا نی از وى مى خواهد كه با احمد منشاوى طرح دوستى بريزد.ولى لقانى در نامه اى كه در 28 ژانويه 1884/29 ربيع الاول از بيروت به پاريس فرستاده از منشاوى مذمت مى كند و توصيه سيد را بنابه سفارش عبده مى داند.437
با ورود عبده به پاريس زمينه براى انتشار مجله عروة الوثقى فراهم مى شود. عبده اين مجله را ارگان جمعيت عروة الوثقى معرفى كرده و در اين باره مى نويسد:
(وهنگامى كه جمعيت عروة الوثقى وى[سيد جمال] را مكلف ساخت كه جريده ايجاد نمايد و در آن مسلمانان را به وحدت زير پرچم خلافت اسلامى بخواند از من خواست كه در تحرير آن به وى كمك كنم. من نيز پاسخ مثبت دادم و از اين جريده هيجده شماره منتشر شد.)438
نخستين شماره مجله عروة الوثقى ارگان جمعيت عروه439 در تاريخ فوق منتشر شد. مقالات آن عمدتاً در راستاى تفكر انديشه دينى و مبارزه با تفكرات انحرافى بود و بر وحدت مسلمانان تأكيد داشت.440
در اولين شماره عروة الوثقى به اهداف اين مجله اشاره شده:
1.اين مجله در خدمت ملتهاى شرق خواهد بود.علل ضعف و سقوط ملل اسلامى و راههاى تدارك آن را در ميان ملتها بيان خواهد كرد تا از اين دائره بسته خارج شوند.
2.اين مجله با ارائه راههاى صحيح نشان خواهد داد كه ملل شرق بخصوص مسلمانان براى نجات خويش بايد متوسل به اصولى شوند كه پدران و اسلافشان بدان معتقد بودند و فراگرفتن روشها و سنتهاى اروپائيان آنان را دچار ضعف و ناتوانى مى سازد.
3.اين مجله تساوى مادى و معنوى را براى حفظ موازنه بين المللى لازم مى داند در غير اين صورت ملل نيرومند هستى ملل ضعيف را به غارت مى برند.
4.عروة الوثقى در صدد پاسخ گويى به تهمتهاى ناروائى است كه به ملل شرق بويژه مسلمانان وارد كرده اند.
5.عروة الوثقى تصميم دارد نماز جماعت و دوستى و اتحاد را در ميان ملل اسلامى رواج دهد .441
درباره نگارش عروة الوثقى يك نوع ابهامى وجود دارد. برخى نوشته اند: همه مقالات عروة الوثقى به قلم شيخ محمد عبده نگارش يافته و بر اين مطلب استدلال كرده اند كه سياق عبارات آن عربى خالص است و حال آن كه از سبك نگارش بيشتر مقالات سيد بر مى آيد كه نويسنده آن عرب نيست.442
از جانب ديگر كسانى كه درباره عبده تحقيق و در نوشته هاى وى تأمل كرده اند به اين نكته اعتراف دارند كه:مقالات عروة الوثقى با قلمى پرشور نگارش يافته كه با سبك نگارش شيخ محمد عبده در مجله(الوقايع المصريه) تفاوت دارد443; زيرا در آن نوشته شيخ در سيماى مصلحى كه با حزم و دورانديشى به اصلاح انديشه هاى مردم و ضايعات دولتى مى پردازد تجلى كرده است.در حالى كه مقالات مجله عروة الوثقى نشان مى دهد نويسنده آن مصلحى انقلابى است كه با حرارت و گرمى بسيار امت اسلامى را به بيدارى و اتحاد و جنبشى دعوت مى كند كه برخيزند و اوضاع فاسد جارى را بر هم زنند.444
اينان در عين اين كه عروة الوثقى را برخاسته از قلم عبده مى دانند علت اين تفاوت ر تأثير روح پر حرارت و آتشين سيد جمال الدين بر قلم وى مى دانند و معتقدند:
(هركس كه در زندگى شيخ محمد عبده تحقيق كند درمى يابد كه او بيشتر مردى مصلح بوده و كمتر انقلابى و به عكس در جمال الدين خوى انقلابى بودن غلبه داشته است.445)
بنابراين كسانى كه نگارش مقالات عروه را به عبده نسبت مى دهند به اين نكته اعتراف دارند كه مقالات آن برخاسته از تفكر و انديشه سيد جمال است.446
نكته قابل تأمل در اين اظهارات اين است كه: برخى بر اين پندارند كه سبك نگارش سيّد با نوشته هاى عربى هم سوئى ندارد بنابراين نمى توان وى را نويسنده عروة الوثقى دانست!
به نظر م اين كمال بى انصافى است.وقتى نويسندگان تاريخچه ادبيات عرب مانند:احمد حسن الزيات سيد جمال را مبتكر نشر جديد عربى معرفى مى كنند و عبده و اديب اسحاق را از پيروان و شاگردان وى مى دانند447 چطور مى شود چنين داورى كرد؟
روشن است كسى كه حرارت وشور انقلابى نداشته باشد نمى تواند مقاله انقلابى بنويسد مگر اين كه دورو باشد و در پى كسب موقعيت يا در صدد مصلحت انديشى و يا طبق دستور و تحت نظر و كنترل شخصيتى كه به وى اعتقاد دارد عمل كند. هماهنگى در سبك نگارش مقالات و اخبار مجله عروة الوثقى كاملاً مشهور است و تمام آنها سمت و سوى واحدى را تعقيب مى كنند.
پيش از اين اشاره شد كه عبده در پايان نامه اى كه به سيّد مى نگارد از(غلق عبارت خود و مخالفتى كه با قواعد بلاغت در آن است) طلب عفو مى كند!
آيا اين حرف حرفى است لغو كه عبده بر قلم جارى كرده يا خير خود را شاگرد مكتب ادبى و بلاغى سيّد مى داند و خود را در اين عرصه نيز واقع پايين مى بيند و سيّد را در اوج.
اديب اسحاق شاگرد سيد جمال و نويسنده تواناى مصرى همه چيز خود را از سيد جمال مى داند و در جمع آورى مقالات وى مى كوشد و درخواست ارسال تمام مقالات او را مى كند.
زركلى از فصاحت سيد در تكلم به عربى سخن مى گويد و مأمورين انگليسى به اين نكته معترف بودند كه مقالات سيّد نه تنها جنبه سياسى كه جنبه ادبى دارد.
بنابراين به اعتراف دوست و دشمن سيد جمال استاد ادب عربى و مبتكر نثر جديد بوده و عبده پرورش يافته مكتب وى.
در ارتباط با نگارش عروة الوثقى دونكته مسلم است:
1.آنچه در مقالات عروه آمده برخاسته از انديشه و تفكر سيد جمال است.
2.عبده مجرى اول بود و سيد جمال مدير سياسى و مسؤول مجله.
با توجه به آنچه گفته شد امكان دارد تدوين مقالات عروة الوثقى بدين گونه باشد:پس از گفتگو درباره محتواى مقاله و تعيين جهت و سمت وسوى آن از طرف سيّد عبده به رشته تحرير درمى آورده و در پايان سيد جمال اصلاحات لازم را اعمال مى كرده است.گاه به قلم خود نيز مقالاتى عرضه مى كرده است.
به نظر م سيد جمال براى اين كه شاگرد خود را با نوشتن مقالات مهم سياسى و ادبى آشنا كند از او مى خواست كه قبل از به دست گرفتن قلم به مطالعه در خطبه ها و نامه هاى اميرالمؤمنين على(علیه السلام) در نهج البلاغه بپردازد تا هم به اندوخته هاى واژه اى خود بيفزايد و هم از يك نثر فصيح و انقلابى و پرشور الهام بگيرد و از آن اقتباس نمايد. شايد همين امر باعث شده كه عبده شيفته نهج البلاغه شود و به شرح آن همت گمارد. دقت در آغاز برخى مقالات عروة الوثقى و انتخاب واژه هاى آغازين آن نشان مى دهد كه نويسنده آن خطبه و يا نامه اى از نهج البلاغه را مطالعه و از آن بهره برده است.
به عنوان نمونه عبارتى از آغاز مقاله(الوحدة الاسلامية) را شاهد مى آوريم:
(قلاعهم و صياصيهم متلاقيه و منابتهم و مغارسهم فى سهوبهم(اراضيهم السهلة الواسعة) واخيافهم(الاراضى المنحدرة عن الجبل) رابيه مزدهية…448)
واژه صياصيهم در نامه 11 نهج البلاغه و واژه هاى مغارس و منابت در خطبه 192 معروف به قاصعه واژه هاى:سهوب اخياف رابيه و مزدهيه در خطبه 91معروف به اشباح حاكى از آن است كه نويسنده تحت تأثير نهج البلاغه بوده است.
توضيحى كه در متن مقاله براى معنا سهوب و اخياف ذكر شده نيز مؤيد آن است كه از لغات مأنوس ومعروف نبوده اند.
دكتر محمد عمارة در كتاب(الاعمال الكامله) كه به شرح حال و آثار سيد جمال اختصاص دارد هفده مقاله از مقالات عروة الوثقى را جزء آثار سيد449 آورده است. وى كتابى با همين نام در شرح زندگانى عبده در سه جلد نوشته است.
به هرحال عروة الوثقى انديشه هاى سيد جمال الدين است كه با همكارى عبده منتشر شده و كسانى مانند:سعدزغلول محمد وهبى ميرزا محمد باقر بواناتى به يارى آن دو شتافتند.
احمد امين در اين باره مى نويسد:
(افكار و انديشه هاى عروة الوثقى از سيد تحرير و آرايش لفظى آن از شيخ محمد عبده و تعريب مطالب آن از مجلات خارجى به همت ميرزا محمد باقر انجام مى گرفت. اين مطالب بيشر حوادث و نيازمنديهاى مشرق زمين را در بر مى گرفت. و يك گروه سرى بودند كه از جميع اقطار اسلامى اخبار را مى فرستادند.450)
با انتشار اولى شماره مجله عروة الوثقى توزيع آن در بلاد اسلامى آغاز مى شود و در اولين شماره درباره نحوه توزيع مجله آمده است:
(اين مجله را براى آنان كه مى شناسيم مجانى فرستاده مى شود تا امير و حقير غنى و فقير از آن بهره برند و كسانى كه اسمشان را نداريم لازم است كه نام معروف خود را همراه با آدرس محل اقامتشان را براى ما بفرستند.451)
بر اين اساس شماره هاى اوليه عروه به آدرس كسانى فرستاده مى شده كه سيد جمال از قبل با آنان آشنا بوده است. اولين نامه كه به دفتر عروة الوثقى مبنى بر وصول مجله مى رسد از اسكندريه مصر است كه توسط محمد مهدى حكيم تبريزى در تاريخ 31 مارس 1884 فرستاده شده452.وى نامه ديگرى نيز به سيد جمال مى نويسد.
براى اين كه دامنه و وسعت تأثير گذارى و توزيع عروة الوثقى روشن شود به نامه هايى كه از بلاد مختلف به دفتر مجله رسيده اشاره مى كنيم.
تاريخ نامه اى است از محمد بن عثمان سنوسى تونسى مسؤول جمعية اوقاف تونس مبنى بر شكايت از وضع سياسى اجتماعى مسلمانان و ستايش از مجله عروة الوثقى453.وى طى نامه اى كه در 2رجب همان سال مى نويسد مقاله اى را براى درج در عروة الوثقى ارسال مى دارد.454
در اين تاريخ على شفقتى از رم نامه اى به زبان تركى به پاريس نوشته و انتشار مجله عروة الوثقى را تبريك گفته است.در ضمن اعلام كرده كه فقط شماره چهارم مجله را ديده است.455
نامه اى از محمد البكوش در ستايش از سيد و اظهار خوشحالى از اين كه سيّد در ميدان سياست ظاهر شده و مجله عروة الوثقى منتشر مى نمايد.456
تاريخ نامه اى است كه سيد جمال از پاريس به لندن براى ويلفريد بلنت نوشته و در آن به معرفى شاگرد خود محمد احمد متمهدى در سودان پرداخته است.458
در اين تاريه دو شماره از مجله عروة الوثقى كه سيد جمال الدين از پاريس براى پدر خويش به اسدآباد همدان فرستاده بود مى رسد. با رسيدن عروة الوثقى به اسدآباد پسرهاى خواهر سيد جمال الدين به نامهاى:ميرزا شريف مستوفى و ميرزا لطف الله و عمه زاده اش سيد هادى و مردم اسدآباد از اين خبر خوشحال مى شوند. و از آن جا كه پدر مادر و برادر سيد جمال سيد مسيح الله از دنيا رفته بودند و سيد جمال از آن بى اطلاع بود اين سه نفر باب مكاتبه را با سيد جمال مى گشايند و هر يك نامه هاى متعددى براى وى مى نويسند بدين شرح:
در اين تاريخ ميرزا شريف اولين نامه خود را به سيّد مى نويسد كه در آغاز آمده است:
(بعد از زيارت دست خط مبارك جناب عالى كه چند سال قبل از مغرب زمين و شهر فاس مرقوم فرموده و با عكس خود و ابوتراب ارسال فرموده بوديد ديگر الى الان اطلاعى از طرف قرين الشريف جناب عالى نداشته…)
در ادامه مى نويسد:
(تا در يوم شنبه بيست و نهم شهر جمادى الثانى1301 آوريل ماه فرانسه روزنامه كه به لغت عربى چاپ شده و از پاريس ارسال فرموده بوديد زيارت شد يكى عدد الاولى 15 جمادى الاولى 1301 تاريخ داشت و يكى ديگر عدد ثانى در22 شهر تاريخ داشت.459)
سپس اشاره مى كند كه ميرزا لطف الله اخوى قصد شرفيا بى داشت و من و سيد هادى پسر مرحوم سيد طاهر مانع او شديم.
از اين نامه استفاده مى شود كه سيد قبلاً نامه اى به اسدآباد فرستاده و چون در مصر تقيه مى كرده آن را از فاس مراكش همراه با عكس به اسدآباد ارسال كرده است.
ميرزا شريف در اين تاريخ نامه ديگرى به سيد جمال مى نويسد و در آن به نامه قبلى خود اشاره مى كند از اين نامه استفاده مى شود كه مجله عروة الوثقى به طور مرتب بلافاصله بعد از چاپ به اسدآباد ارسال مى شده است. در حاشيه نامه نوشته:روزنامه اى كه از پاريس ارسال مى شود از تاريخ روزنامه تا روز ورود بيست و هشت روز طول مى كشد.روزنامه اى كه تاريخش يوم الخميس28 جمادى الثانيه 1301 است در 26 شهر رجب واصل شد.460
سيد جمال الدين با دريافت نامه هاى اقوام خويش به آنان پاسخ مى دهد و از آنجا كه مجله را براى پدر خود فرستاده و در نامه ها ذكرى از وى به ميان نيامده براى وى جاى سؤال بوده است. از اين روى پاسخ وى به اين نامه ه در دهم رمضان1301به اسدآباد مى رسد و مى خواهد كه از اوضاع ايران اسدآباد و احوال منسوبين نيز بنويسند.
ميرزا شريف در اين تاريخ نامه اى مفصل براى سيد جمال مى نويسد و در آن درباره اقوام و منسوبين سيّد مطالبى را مى نويسد.درباره اوضاع اسدآباد مى نگارد:
(سادات محله سيدان باز مغشوش است)
ميرزا شريف در اين نامه از حاكم اسدآباد به نام:خان باباخان مى نويسد كه هنوز حاكم است و نام عده اى از مردم اسدآباد را مى برد كه فوت كرده اند و نام كسانى را مى برد كه به امور شرعى رسيدگى مى كنند.درباره سيد هادى و سيّد حسن مى نويسد كه اين دو در محلّه سيدان اسدآباد مشغول به نوشتن هستند.
سپس به شرح وضعيت خويشان نزديك سيد مى پردازد.درباره سيد مسيح الله برادر سيد جمال مى نويسد:(
در چهار سال قبل مرحوم شد و جگر عالمى را از اين مصيبت سوزاند.و از وى فرزندى به جاى مانده به نام كمال الدين كه مشغول تحصيل و مشق است. فارسى مى خواند.سيزده یا چهارده سال دارد و به خط خودش عريضه به حضور مبارك نموده و استدعاى جواب دارد.)
درباره مادر سيد جمال مى نويسد:
(والده جناب عالى هم اوقاتى كه از اسدآباد به سمت ارض اقدس تشريف فرما شديد در آن تاريخ مرحوم شده است دنيا همين است…461)
ميرزا شريف در اين نامه خبر سلامتى خواهرهاى سيد جمال:مادر خود و خاله اش ر به اطلاع سيد مى رساند; ولى سخنى از پدر سيد جمال سيد صفدر به ميان نيامده است گويا وى نخواسته خبر مرگ سه تن از عزيزان سيد را به اطلاع او برساند.
15 رمضان
در اين تاريخ ميرزا شريف نامه ديگرى براى سيد نوشته و در آن فعاليتهاى بهائيان را شرح داده است. وى در اين نامه از محدوده اسدآباد پا را فراتر مى گذارد.گزارش مى دهد:سيد يعقوب و برادرش سيد حسين و ديگران مى خواستند نامه هاى جداگانه بنويسند.مضمون نامه هاى آنان را در نامه اى جداگانه براى سيد مى نويسد و همراه نامه خود ارسال مى دارد.462
ابوتراب(ظاهراً به دستور سيّد) نامه اى به عنوان سيد صفدر و آقا سيد مسيح الله از بيروت به اسدآباد مى فرستد.نامه وى در 21 رمضان1301 به اسدآباد مى رسد و ميرزا شريف در 20 ذى قعده 1301/12 اوت 1884م پاسخ مى دهد و همراه آن نامه اى براى سيد جمال مى فرستد.در نامه به سيد جمال بعد از گلايه از اين كه پاسخ نامه ها را نداده به نامه ابوتراب اشاره مى كند و در ضمن يادآورى مى نمايد كه:
(روزنامه جناب عالى از عدد ثانى عشر به بعد ديگر تاكنون كه20 ذى قعده است نرسيده باز منتظر هستيم.463)
سيد جمال الدين بعداً شماره هاى جديد عروة الوثقى به اسدآباد مى فرستد. زيرا آقاى صفات الله جمالى مى نويسد:
(من پنج شماره از روزنامه عروة الوثقى را كه سيد از پاريس به همدان فرستاد دارم كه در بين اينها شماره اولى به تاريخ15 جمادى الاولى و شماره آخر مجله(18) به تاريخ 26 ذى حجه 1301 مى باشد.464)
ميرزا شريف در نامه اى كه خطاب به ابوتراب مى فرستد خبر فوت پدر مادر و برادر سيّد را به اطلاع وى مى رساند.و از او مى خواهد كه اگر صلاح دانست خبر مرگ سيد صفدره را به اطلاع جمال الدين برساند:
(جناب آقاى آقا سيد صفدر هم سه سال بود كه از چشم كم قوه شده بودند.بنيه ضعيف شده بود شكسته و ناتوان…خلاصه با هزاران انتظار و داغ بى شمار چندى قبل مرحوم شدند.خداوند انشاء الله جناب آقاى آقا سيد جمال الدين را به سلامت بدارد به شما طول عمر كرامت فرمايد….مرحوم شدن آقا سيد صفدر را ننوشته بنده محض اطلاع شما نوشتم اگر صلاح بدانيد شما هم به جناب آقا اطلاع بدهيد…465)
سپس درخواست مى كند كه سيد جمال نامه و روزنامه بفرستد تا هم شيره هاى جناب آقا خوشحال شوند و درباره منسوبين عارف ابوتراب چنين آمده:
(از بابت برادر مكرم آقا على اكبر وساير اقوام آسوده باشيد.بحمدالله سلامت مى باشند.چند قبل آقا على اكبر اخوى شما به اتفاق كربلائى محمدشوهر هم شيرتان از راه اسدآباد به عتبات عاليات مشرف شدند.خاطر جمع باشيد خدمتشان رسيديم سلامت بودند.466)
قبلاً ذكر شد كه سيد جمال در سال 1277 سفرى از افغانستان به تهران داشته و در آن جا همراه با سيد هادى رساله هائى استنساخ كرده است. سيد هادى با اين كه شيفته سيد جمال بوده ولى حاضر نمى شود همراه وى مسافرت كند. اما در همان سفر ابوتراب خادم مدرسه چاله حصار اين همراهى را طبق شرايط سيد جمال مى پذيرد.
آقا سيد هادى معروف به روح القدس كه اين تخلص را سيد جمال در همان سفر براى وى انتخاب كرده بود467 در 2 رجب 1301 نامه اى از اسدآباد براى سيد به پاريس مى نويسد كه در آغاز آن بعد از شعرى درباره يار پاريسى آمده:
(از تاريخى كه در طهران مهاجرت و مفارقت حاصل شد الى الان كما هو ينبغى هيچ وقت خبر صحيح از احوال شما نداشتيم.گاهى در مملكت افغان نشان مى دادند و زمانى در حيدرآباد دكن و مدتى در مصر و حوالى مصر.سه سال قبل كه به عزم حرمين شريفين مشرف شدم سؤال كردم خبرى نشنيدم تا اين كه نسخه رساله نيجريه شما را آقا سيد عبدالله از كربلاى معلى آورد و ضمناً اطلاع داد كه شما درپاريس هستيد.468)
در نامه اشاره مى كند كه ميرزا لطف الله پسر مرحوم ميرزا حسين قصد سفر به پاريس را داشت كه مانع شديم.
ميرزا صفات الله جمالى از قول سيد هادى نقل مى كند:
(بعد از دريافت اولين شماره عروة الوثقى نامه اى به سيد جمال نوشتم و گفتم:تو افغانى نيستى و جمال الدين خودمانى!
سيد پاسخ داد:چگونه مرا با اين وضعيتى كه دارم شناختى.با اين كلاه افغانى و جبه تركمانى.)469
از اين سخن استفاده مى شود كه با دريافت اولين شماره عروة الوثقى متوجه نشدند كه مجله از آن سيد جمال است و با نوشتن نامه به سيد و پاسخ سيّد كه بعد از دريافت دومين شماره مجله عروه بود به اين مهم پى مى برند.با اطلاعاتى كه از نجف به دست آوردند كه در نامه لطف الله به آن اشاره خواهيم كرد نوشتن نامه را براى سيد جمال آغاز كردند.
بعد از رسيدن نامه سيد جمال در ماه رمضان سيد هادى در 15 ماه رمضان نامه اى به سيد جمال مى نويسد و در آن به شرح اوضاع اسدآباد و درگير بهايى كه در آن جا رخ داده مى پردازد.به نظر مى رسد كه يك طرف آن مسيح الله و سيد صفدر بوده اند.اين درگيريه ظاهراً در ايّام عيد چهار سال قبل بوده وعده اى تلفات داشته است. مسيح اللّه برادر سيد جمال بر اثر همين درگيريها از دنيا مى رود. سيد هادى به مرگ مادر سيد جمال اشاره مى كند و درباره پدرش سيد صفدر مى نويسد:
(از هر دو چشم نابينا شده نه قوه نوشتن دارد و نه خواندن)
وى نيز از مرگ سيد صفدر سخنى به ميان نمى آورد. در پايان نامه امضاء مى كند:(محمد هادى حسينى سعدآبادى.470)
آقاى صفات الله جمالى رونوشت نامه اى را نقل كرده كه سيد جمال در پاسخ به سيد هادى در سال 1301 از پاريس به اسدآباد فرستاده است.از جهت مضمون بايستى بعد از نامه دوم سيّد هادى نگاشته شده باشد:
(سيد هادى جان من!مكتوب تو بسمو معانى و رشاقت الفاظش حقيقت چون بستانى بود كه عيدان اشجار ملتفه اش به انواع ازهار مرصع باشد ولى صد حيف كه مسالك بين اشجار همه مملو بود از قبور خاويه وعظام باليه و جثث قتلى و سيل دماء كه نگاه كردنش موجب كراهت و تصورش سبب نفرت مى گرديد و نتن رائحه اينها قوه شاهد را از استشمام آن انوار و ازهار باز مى داشت.والسلام جمال الدين الحسينى.471)
تاريخ اولين نامه ميرزا لطف الله به سيد جمال است. از آن جا كه حاوى اطلاعات مهمى مى باشد بخشى از آن را نقل مى كنيم:
(با وجود اين كه كمترين تاكنون شرفيات حضور مبارك نگرديده و درك فيض حضور مهر ظهور را ننموده مدت سه سال است كه على الاتصال شب و روز به فكر و خيال جناب عالى افتاده از هر گوشه و كنار و از مسافرين هر بلاد و ديار در مقام استفسار خبر سلامتى ذات كريم الصفات جماب عالى بوده خبرى استماع ننموده تا اين كه يك سال قبل به وسيله[اى] از وسايل به دار الخلافه تهران برفته از عارف افندى مترجم روزنامجات دولت بهيه روم و غيره جويا شده اخبارى نيافته كاغذى به توسط عارف افندى در اسلامبول بر ذرأ(ظاهراً) افندى نوشته جوابى نرسيد.بعد از جستجوى بسيار على اكبر برادر ابوتراب كه يكى از ملازمان جناب مستطاب عالى زيد عمره مى باشد و خادم مدرسه مرحوم خلد مكين حاجى سيد صادق رحمة الله عليه بوده يافته جوياگر ديدم.كاغذى از ابوتراب كه سه سال قبل از مصر قاهره نوشته بودند نموده و از مضمون كاغذ ابوتراب معين گرديد كه جناب عالى مدتى است در مصر قاهره تشريف دارند. به عرض عريضه مصدع گشته با پست ارسال حضور مبارك داشت بعد از چندى مراجعت نموده كما فى السابق شايق و جويا بودم تا اين كه شخصى از زيارت اماكنات مشرفه معاودت نموده و ييك جمله كتاب از مصنفات جناب عالى كه شرح حالات نيچريان در آن مندرج بود.از جناب ميرزا جواد كوچك يزدى كه در كربلاى معلى متوطن است گرفته با خود آورده بود…)
ميرزا لطف الله اضافه مى كند: نامه اى به ميرزا جواد كوچك يزدى كه متوطن كربلا بود نوشته ودر اين باره سؤال كرديم و او در جواب نوشت:
(در اين اوقات جناب فضايل و فواضل مآب آقا ميرزا عبدالجواد خراسانى كه مدتها در هندوستان توقف داشته و مدرس يكى از مدارس دولتى حيدرآباد دكن بوده اند به همراهى والده ماجده… به زيارت مشرف شده اند فرمودند:كه جناب عالى نزول اجلال در پاريس فرموده ايد…472)
وى اضافه مى كند كه من تصميم دارم به پاريس بيايم و منتظر جواب شما هستم.
ظاهراً نامه دوم ميرزا لطف الله در ماه رجب نوشته شده و در آن اشاره به نامه اول دارد ودر همان موضوع است.473
نامه سوم ميرزا لطف الله در چهاردهم رمضان1301 بعد از دريافت نامه سيد جمال نوشته شده و در آن از اختلاف مردم اسدآباد سخن گفته و فعاليتهاى بهائيان را تشريح كرده و در پايان نامه به تحقيق دولت ايران درباره سيد جمال اشاره كرده است:(سه سال قبلشاه از سليمان خان صاحب اختيار جوياى حالات جناب عالى شده بودند كه اين سيد اسدآبادى كيست؟صاحب اختيار هم به خان باباخان پسرش[نامه] نوشتند از اسم و نسب جناب عالى نوشته و جواب فرستادند و صاحب اختيار هم به همان مضمون عرض كرده بودند اسم مبارك سركار عالى در تهران و همدان وجاهاى ديگر مشهور است و همه جا مذاكره مى شود.474)
از اين نوشته بر مى آيد كه دولت ايران بعد از اخراج سيد از مصر و احتمالاً گزارشاتى كه از طرق مختلف:روزنامه هاى لندن جاسوسان انگليسى مسافران هند حاج شيخ و دريافت كرده در صدد تحقيق درباره سيد جمال برآمده و آنچه اعتماد السلطنه در روزنامه اطلاع و المآثر و الآثار درباره سيد جمال و تحصيلات و مسافرتهاى وى نوشته برگرفته از اين تحقيقات بوده است.
طبق نوشته صفات الله جمالى سيد جمال الدين در سال 1301هـ.ق. از پاريس نامه اى به ميرزا لطف الله نوشته و او را از سفر به پاريس نهى مى كند:
(نورديده ميرزا لطف الله مكتوب تو كه كاشف بر حسن طويت و طهارت سريرت ولياقت ذاتيه و استعدادات فطريه بود رسيد.بسيار خوشحال شدم خصوصاً عبارات آن كه در نهايت انسجام و غايت ارتباط بود با مراعات تشبيهات عنيقه و استعارات بديعه آفرين بر تو باد. جوانان را ادب زيب و زيور كمال است.مع هذا نبايد بدين اكتفا نمود; چون قناعت به حدى از درجات كمال با وصف اين كه او را حد و پايانى نيست از دون همتى و پست فطرتى است.نوشته بودى براى زيارت من مى خواهى به پاريس بيايى چنانچه جهت زيارت من مى آيى بايد مطيع امر شده صبر نمايى.حال موقع نيست زمان مناسب ديده ترا خواهم طلبيد والاّ هر گاه خلاف امر نموده بيايى به عظمت حق سوگند است كه مرا در شهر پاريس نخواهى ديد.ياران زنده را سلام برسان مكارم اخلاق ناصرى را مطالعه كن.جمال الدين الحسينى.475)
پايان نامه نشانگر آن است كه سيد جمال نخواسته در پاريس شناخته شود كه اين گونه قسم ياد مى كند.حتى در ليستى كه نام افرادى كه مجله براى آنان ارسال شده ذكرى از اقوام سيد در اسدآباد نيست و نام ديگر ايرانيان نيز نيامده است.اين در حالى است كه سيد عروة الوثقى را براى پدرش سيد صفدر سيد هادى ميرزا شريف ميرزا لطف الله و… ارسال مى كرده است.476
ميرزا لطف الله بعد از دريافت پاسخ قاطع سيد جمال از سفر به پاريس منصرف مى شود تا اين بعد از يك سال ابوتراب دومين نامه خود را به اسدآباد ارسال مى دارد.اين نامه در شب عيد نوروز به اسدآباد مى رسد477:اول فروردين=4جمادى الثانى 1302/21 مارس 1885.ميرزا لطف الله نامه اى به ابوتراب نوشته و از وفادارى او به سيد جمال تشكر مى كند و يادآورى مى كند هم شيره هاى سيد جمال از اين كه در نامه اول (فتكرافى جناب آقا روحى فداه) را فرستاده بسيار خرسند و خوشحال شدند.از اين كه سيد جواب نامه ها را ننوشته گلايه مى كند و ابراز مى دارد:
(من قصد پاريس داشتم ولى جواب فرمودند بمانيد تا خود اذن سفر دهم.(و تا به حال يك سال متجاوز است صبر نموده ديده به راه و گوش بر پيغام دارم.478)
وى مى خواهد كه همين نامه را براى سيد جمال بفرستد و اشاره مى كند كه گويا صادق الوعد وعده خود را فراموش كرده است.در ضمن تقاضا مى كند كه پاسخ نامه به خط جناب آقا باشد.
در مجموعه اسناد سندهاى ديگرى نيز وجود دارد كه نشانگر ايرانى بودن سيد و ارتباط وى با اقوامش مى باشد.از جمله آنه نامه ابوتراب است كه در تاريخ 19 جمادى الثانى1302/5 آوريل 1885 از بيروت به پاريس مى فرستد ودر آن آمده كه چند نسخه از تاريخ افغان به ايران براى صيغ الدوله و آقا ميرزا شريف و غيره خواهم فرستاد.479 در ادامه بيان مى كند:چند نسخه از رساله نيچريه نيز از بمبئى خواسته ام.
ظاهراً ابوتراب كتاب رساله نيچريه و تاريخ افغان را به اسدآباد ارسال كرده است.
آقاى صفات الله جمالى مى نويسد:كتاب مقالات جماليه را سيد از پاريس براى ميرزا شريف ارسال كرده كه نزد وى محفوظ بوده است.480
سيد جمال الدين براى ديدن بازارگاه(اكسپور زيسيون) به تورن ايتاليا مى رود و قريب يك هفته آن جا مى ماند و سپس به پاريس باز مى گردد. بلنت در پاريس به ديدار سيد جمال مى رود و درباره مسأله سودان و مصر با يكديگر گفتگو مى نند.481
سيد جمال الدين ارتباط قوى خود را با مسلمانان هند حفظ كرده بود. در اين تاريخ آقاى محمد واصل از حيدرآباد(همو كه از سيد جمال درخواست مى كند درباره نيچريه رساله اى بنويسد و سيد هم به درخواست او رساله نيچريه را مى نويسد) نامه اى در جواب مكتوب سيد نوشته و از او مى خواهد كه مجله عروة الوثقى را براى عده اى از معاريف حيدرآباد بفرستد.وى نامه ديگر در 18 رجب 1301هـ.ق. در ارتباط با توزيع مجله عروة الوثقى مى فرستد.در 27 ذى حجه 1301نيز نامه اى به سيد نوشته و در آن از اختلاف مردم مسلمان و هندو سخن گفته است.482
آقاى عبدالغفور از كلكته چند نامه به سيد جمال مى نويسد:در يكى بعد از گزارش اخبار سياسى هند اظهار تمايل مى كند كه عروة الوثقى را ترجمه نمايد.483 در ديگرى مقاله اى در باب ادبيات مى نويسد كه در مجله عروة الوثقى منتشر شود.484 در نامه اى ديگربه سيد جمال الدين يادآورى مى كند كه قصيده مستر بلنت ر به نام:(بادوگردباد) هنوز به اردو ترجمه نكرده است485 اين سخن نشانگر آن است كه اين قصيده داراى مضامين خوب و نو بوده كه سيد جمال توصيه به ترجمه آن نموده است.
لازم به يادآورى است كه مقالات عروة الوثقىدر روزنامه(اخبار دارالسلطنه) آقاى شهباز در كلكته و در روزنامه(مشير قيصر) لكنهو چاپ و منتشر مى شده است.486
آقاى محمد باقر بواناتى ايرانى نامه اى از لندن به پاريس مى فرستد و انتشار عروة الوثقى را تبريك مى گويد و اعلام مى كند كه شماره 11 رسيده است487.در همين تاريخ شخصى به نام ميرزا على آقا از انتشار عروة اظهار مسرت مى كند.488
طبق نقل محيط طباطبايى بواناتى براى همكارى با عروه از لندن به پاريس مى رود.489
بواناتى دو نامه ديگر براى سيد نوشته كه يكى مورخ 9 ژوئيه1884/16 رمضان 1301 مى باشد كه در جواب نامه سيد جمال است و اظهار تمايل كرده كه به پاريس مسافرت نمايد490 و دومى مورخ 18 ژوئيه 1884/23 رمضان 1301 مى باشد و در آن طى اشعارى از عروة الوثقى تمجيد و تعريف كرده است.491 بنابراين همكارى بواناتى را بايد مربوط به شماره هاى پايانى عروة الوثقى دانست.
27 شوال 1301

پي نوشت :

432.(همان مدرك)/58 سند182.
433.(الاعلام) زركلى ج20/6; (الموسوعة العربية الميسرة)/1764.
434.(سيد جمال الدين افغانى) كدى/206.
435.از جمله در(عروة الوثقى)/187 مقاله اى دارد با عنوان:(زلزال الانكليز فى السودان) كه در آن تلاشهاى انگليس را در سودان محكوم مى كند.
436.(العروة الوثقى)/23.مقاله استاد مصطفى عبدالرزاق درباره سيد جمال الدين.
437.(مجموعه اسناد)/54 سند169; 56 سند 175 نامه احمد منشاوى به سيد جمال.
438.(الاعمال الكامله لامام محمد عبده) ج351/1.
439.(جمال الدين الافغانى) محمد عمارة/69.آقاى خان ملك ساسانى در كتاب خود:(سياستگران دوره قاجار)ج205/1 انتشار عروة الوثقى را مربوط به سال 1309 مى داند كه اشتباهاست.وى مى نويسد:
(در سال 1309 قمرى سيد جمال الدين در روزنامه هاى لندن و بروكسل و عروة الوثقى و ضياء الخافقين به اتفاق ملكم خان شروع كردند به شاه دشنام دادن و هتاكى كردن).
اين سخن درست نيست زيرا در عروة الوثقى به هيچ وجه نسبت به دولت ايران سخن انتقادآميز وجود ندارد.
440.رشيد رضا روش عروة الوثقى را بر پايه سه اصل استوار مى داند:
1.بيان سنتهاى الهى در بين مردم و تشريح نظام اجتماعى بشر و اسباب ترقى و فرود امتها و قوت و ضعف آنها.
2.بيان اين مطلب كه اسلام دين سياست و حكومت است كه بين سعات دنيا و سعادت در آخرت جمع نموده و در نتيجه دينى است روحانى ـ اجتماعى و براى شريعت عدل و هدايت مردم و عزت ملت نياز به قواى نظامى دارد نه براى اجبار مردم به دين.
3.مسلمانان جنسيتى جز دين خود ندارند.آنان برادرند.نسب و زبان و حكومت آنان را از يكديگر جدا نمى سازد.(تفسير المنار) ج11/1.
441.(عروة الوثقى)/47 48.
442.(سيرى در انديشه سياسى عرب)/98 99.
443.رشيد رضا در كتاب(الاستاذ الامام) ج651/2 مقالات عبده را در الوقايع المصريه ذكر كرده است.
444.(شيخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر) سيد مصطفى حسينى طباطبايى/64 قلم تهران.
445.(همان مدرك).
446.(سيرى در انديشه سياسى عرب) حميد عنايت/99.
447.(تاريخ الادب العربى للمدارس الثانويه و العليا)احمد حسن الزيات /515.
448.(العروة الوثقى)/107.
449.(الاعمال الكامله لجمال الدين الافغانى).
1.رسالة فى القضاء والقدر/182.
2.النصرانية والاسلام و اهلها/281.
3.التعصب/301.
4.دعوة الفرس الى الاتحاد مع الافغان/315.
5.الوحدة الاسلاميه/341.
6.الجنسية و الديانة الاسلاميه/347.
7.الوحدة والسيادة/353.
8.الوهم/365.
9.الجبن/370.
10.الدافع لحسن الاخلاق/382.
11.الامل و طلب المجد/389.
12.رجال الدوله و بطانة الملك/397.
13.سياسة انكليز فى الشرق/459.
14.مصر/466.
15.سبات من له الحق و حراك من لاحق له/489.
16.المعتمد البريطانى فى مصر/493.
17.زلزال الانكليز فى السودان/501
كل مقالات عروة الوثقى حدود 25 مقاله است كه اينها بخشى از آن مقالات مى باشد.
450.(زعماء الاصلاح فى عصر الحديث)/81.
451.(العروة الوثقى)/48.
452.(مجموعه اسناد)/33 سندهاى 138 و139.
453.(همان مدرك)/67 سند 221.
454.(همان مدرك) سند 222.
455.(همان مدرك)/71 سند 238 سندهاى239 و 240 نيز از اوست.
457.(مجموعه اسناد)/64 سند 218 در اين سند تاريخ26 آوريل ذكر شده كه ظاهراً اشتباه است.
458.(سياستگران دوره قاجار) ج190/1.
459.(مجموعه اسناد)/28 سند84 تصوير53و 54.
460.(مجموعه اسناد)/28 سند 85 تصوير55و 56.
461.(همان مدرك) سند 87 تصوير60ـ 63.
462.(همان مدرك) سند 86 تصوير 57ـ 59.
463.(همان مدرك) سند 88 تصوير64 65.
464.(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى)/15.
465.(مجموعه اسناد)/28 سند 89 تصوير66ـ 68.
466.(همان مدرك) تصوير68.
467.(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى) صفات اللّه جمالى /216.صفات الله جمالى از سفر سيد از افغانستان به ايران اطلاع نداشته از اين روى سفر اول وى را ماه صفر 1304 تصور كرده است.
468.(مجموعه اسناد)/29 سند 96تصوير44ـ 46.با تلخيص و اندكى تغيير.
469.(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى)/15و 215.
470.(مجموعه اسناد)/29 سند97. شش صفحه تصوير47ـ 52.لوحه20 21 22.
471.(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى)/43.
472.(مجموعه اسناد)/28 سند91 تصوير 71 و72.
473.(همان مدرك)/28 سند 92 تصوير 73 و 74.
474.(همان مدرك) سند 93تصوير75ـ 78.
475.(اسناد ومدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى)/43 44.
476.(همان مدرك)/14 215.
477.(مجموعه اسناد)/29 سند 94 تصوير 79.
478.(همان مدرك) تصوير80 81.
479.(همان مدرك)/29 سند100 تصوير86.
480.(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى)/15.
481.(سيد جمال الدين حسينى پايه گذار نهضتهاى اسلامى)/108 صدر واثقى.
482.(مجموعه اسناد)/34 سند 140 141 ـ 142.
483.(مجموعه اسناد)/30سند113.
484.(العروة الوثقى)/327 328.
485.(مجموعه اسناد)/31 سند114.
486.(العروة الوثقى)/37.
487.(مجموعه اسناد)/32 سند 124 تصوير92.
488.(همان مدرك)/31 سند115.
489.(نقش سيد جمال الدين در بيدارى مشرق زمين)/116.
490.(مجموعه اسنادش/302 سند 126 تصوير91.
491.(همان مدرك)/سند127 تصوير 90.

منبع: فصلنامه حوزه ، آذر و دی - بهمن و اسفند 1372، شماره 59 و 60