نویسنده: محمد عابدالجابری
مترجم: محسن آرمین
 

1. اهل کتاب و دعوت محمدی در قرآن

در این نوشته موضع قرآن را در قبال اهل کتاب ابتدا در مرحله‌ی مکی و سپس در مرحله‌ی مدنی بررسی می‌کنیم.
در مرحله‌ی مکی دشمنان دعوت محمدی اساساً مشرکان مکه و بت‌پرستان بودند. نصارا در آن زمان رابطه‌ی مستقیمی با این دعوت نداشتند. آنان جز تعداد انگشت‌شماری از بردگان و موالی و نظایر ایشان ساکن مکه نبودند. قریش برخی از ایشان را متهم می‌کرد که با نقل مطالب تورات به پیغمبر و املای مطالب، وی را یاری می‌کنند و قرآن به آن‌ها پاسخ داد که: «لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ‌» (نحل: 103).
در منابع تاریخی ما آمده است که گروهی از نصارای حبشه با پیغمبر دیدار کردند و پس از شنیدن قرآن او را تصدیق کردند و به وی ایمان آوردند. می‌دانیم که پیش از آن با اوج‌گیری فشار و شکنجه و شدت عمل قریش علیه مسلمانان، پیغمبر برخی از پیروانش را به مهاجرت به حبشه فرمان داده بود. طبعاً این نصارای حبشی با آن مسلمانان مهاجر برخورد و تماس داشته‌اند. خداوند درباره‌ی این گروه می‌فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ‌ وَ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ‌ أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ‌ وَ إِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ‌»(1) (قصص: 55-52).
این تمام آن چیزی است که ما درباره‌ی رابطه‌ی نصارا با دعوت محمدی در مرحله‌ی مکی می‌دانیم. اما رابطه با یهود در این دوره رابطه‌ای غیرمستقیم و به عبارت بهتر، از طریق قریش بود. منابع تاریخی از دو موضع متفاوت یهود در قبال پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش داده‌اند. یکی موضع شبه ایجابی و دیگری موضع سلبی. ابن‌اسحاق در مورد موضع اول می‌گوید: «عاصم بن عمربن قتاده از مردان قبیله‌ی خود (در یثرب) برای من نقل کرد که می‌گفتند: علاوه بر رحمت و هدایت خداوند متعال، از جمله مواردی که ما را به اسلام تشویق کرد، سخنانی بود که از بزرگان یهود شنیدیم. ما مشرک و بت‌پرست بودیم و آنان اهل کتاب. آنان دانش‌هایی داشتند که ما از آن بی‌اطلاع بودیم. همواره میان ما و ایشان جنگ و منازعه بود. هرگاه در منازعات بر آن‌ها چیره می‌شدیم، می‌گفتند زمان پیغمبری که مبعوث خواهد شد نزدیک است. پس از بعثت او با وی علیه شما همچون عاد و ارم خواهیم جنگید. ما از ایشان این سخن را بسیار می‌شنیدیم. هنگامی که خداوند رسولش را برانگیخت و او ما را به سوی خداوند متعال دعوت کرد، فهمیدیم این شخص همان است که یهود ما را به وسیله‌ی او تهدید می‌کرد، بنابراین بر یهود پیشدستی کردیم و به او پاسخ مثبت دادیم و ایمان آوردیم. سپس این آیات درباره‌ی ما و ایشان نازل شد: «وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ ? فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِینَ»(2) (بقره: 89)».
ابن‌اسحاق درباره‌ی موضع دوم می‌گوید: «قریش دو تن را به سوی یهود مدینه روانه ساختند تا از آن‌ها بخواهند برای امتحان صحت نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسش‌هایی مطرح کنند. احبار یهود به ایشان گفتند: از او درباره‌ی ماجرای جوانمردانی که در دوران پیشین بودند بپرسید. داستان آنان شگفت‌انگیز است. همچنین از او درباره‌ی داستان مردی بپرسید که به مشارق و مغارب زمین رسید. و نیز درباره‌ی ماهیت روح از او سئوال کنید. اگر پاسخ این پرسش‌ها را داد پیغمبر است و اگر نه مردی است دروغ‌پرداز. در این صورت هرچه می‌خواهید با او بکنید.
هنگامی که آن دو فرستاده بازگشتند و قریش را از سخن احبار یهود مطلع ساختند، آنان نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و پرسش‌ها را مطرح ساختند. پیغمبر به ایشان فرمود: فردا شما را از پاسخ باخبر خواهم ساخت. و گفته‌ی خود را با «ان شاء الله» مستثنی نکرد. آنان بازگشتند پیغمبر انتظار داشت که وحی الهی درباره‌ی آن سئوال‌ها سریعاً بر وی نازل شود، اما آنچه رخ داد تأخیر نزول وحی به مدت پانزده شب بود. اهل مکه با خوشحالی پیروزی خود را اعلام کردند. آن‌چنان که سخنان ایشان بر پیغمبر گران آمد». ابن‌اسحاق می‌افزاید: «سپس جبرئیل از جانب خداوند سوره‌ی اصحاب کهف را برای آن حضرت آورد. در این سوره خداوند پیغمبر را به خاطر اندوه وی بر قریش مورد عتاب قرار داد و او را از پرسش‌های ایشان درباره‌ی ماجرای جوانمردان، مردی که زمین را گشته است، و ماهیت روح آگاه ساخت». مقصود ابن‌اسحاق حکایت داستان اصحاب کهف و قصه‌ی ذوالقرنین است.(کهف: 31-9 و 110-83) پاسخ سئوال مربوط به روح در سوره‌ی اسراء آمده است. (اسراء: 85).
این تمام آن چیزی است که منابع تاریخی از موضع یهود و نصاری در قبال دعوت محمد در دوره‌ی مکی در اختیار ما قرار می‌دهند. اما موضع قرآن در قبال نصارا در این دوره، چنان‌که در آیه‌ی مربوط به نصارای حبشه دیدیم، اگر نگوییم مهربانانه، مسالمت‌آمیز است.
اما موضع قرآن در قبال یهود، به رغم همکاری ایشان با قریش در ماجرای سئوال‌هایی که شرح آن گذشت، تا پایان دوران مکی همچنان مسالمت‌جویانه باقی ماند. این آیه‌ی معروف از این حقیقت حکایت دارد: «وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنَا وَ إِلهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‌»(3) (عنکبوت: 46) به نظر من این سوره هنگامی نازل شده که پیغمبر برای هجرت به مدینه آماده می‌شد. نظر اکثر محققان این است که سوره‌ی عنکبوت آخرین سوره‌ی نازل شده از قرآن مکی است.(4)
آنچه گفته شد مربوط به نگاه قرآن به «اهل کتاب»، یعنی یهود و نصارا، در دوران مکی است که اصطکاک و برخورد با ایشان کم بود و مشرکان مکه دشمن اصلی شمرده می‌شدند. اما در مدینه وضع دگرگون شد. موضع یهود در قبال پیغمبر و حکومت او تغییر کرد و علاوه بر مشرکان مکه دشمنان جدید دعوت محمدی پدیدار شدند.
مدینه به سرعت به پایتخت مسلمانان، یعنی انصار و مهاجران، تبدیل شد. قرآن مدنی در هر مقطع متناسب با شرایط از این تحول سخن گفته است.

2. رابطه با اهل کتاب در قرآن

یثرب که پس از هجرت «مدینة النبی» و سپس به اختصار «مدینه» نام گرفت، جامعه‌ای بود مرکب از دو قبیله‌ی عرب اوس و خزرج که با یکدیگر در منازعه و رقابت بودند و قبایل یهود که از قدیم در این شهر سکونت یافته بودند. مشهورترین آن‌ها بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و بنی‌قینقاع بودند. آن‌ها در دژهایی زندگی می‌کردند که برای محافظت خود بنا کرده بودند. با هجرت پیغمبر به مدینه مسلمانان مکه گروه گروه به مدینه آمدند و مهاجران نامیده شدند و آن گروه از اهالی مدینه که اسلام آوردند نیز انصار خوانده شدند. پیغمبر با تدابیر سیاسی و اجتماعی مشهور خود روابط میان این سه گروه را تنظیم کرد. از جمله اقدامات پیغمبر عهدنامه‌ی مشهوری بود که به مثابه قرارداد اجتماعی بین عناصر تشکیل دهنده‌ی جامعه یثرب از جمله یهود تلقی می‌شد. از دیگر تدابیر پیغمبر برقراری نظام‌برادری میان مهاجران و انصار بود.(5)
با این حال موفقیت پیغمبر در تشکیل یک دولت یا شبه دولت در مدینه که خود ریاست آن را برعهده داشت، ناگزیر از سوی گروه‌هایی که منافع و خواسته‌های متضادی داشتند با واکنش‌های منفی روبرو شد.
از جمله‌ی این واکنش‌ها، واکنش‌ عبدالله بن أبّی بن سلول رئیس گروهی بود که قرآن با عنوان «منافقین» از ایشان یاد می‌کند. زیرا آنان تظاهر به اسلام می‌کردند، اما در باطن دشمن آن بودند. کینه‌ی ابن سلول نسبت به اسلام از آن‌جا ناشی می‌شد که قومش درصدد بودند او را به ریاست خود برگزینند. اما پیغمبر به مدینه هجرت کرد و آرزوی او تباه شد.
از دیگر واکنش‌ها که در این بحث مورد توجه ماست تطور رابطه‌ی مسلمانان و یهودیان به وضعیتی بدتر از گذشته بود. علت این امر مواضع منفی آنان در قبال دعوت محمدی و هم پیمانی آنان گاه با منافقین و گاه مشرکان مکه بود؛ به ویژه آن که پیغمبر حمله به کاروان‌های تجاری قریش را که به شام می‌رفتند، آغاز کرده بود و می‌دانیم که مدینه بر سر راه مکه و شام قرار داشت.

3. مجادله با یهود

با ورود پیغمبر به مدینه شرایط جدیدی شکل گرفت. تصریح قرآن در دوره‌ی مکی مبنی بر این‌که قرآن تأیید کننده‌ی تورات و انجیل است، به حوزه‌ی عقیده و به طور مشخص عقیده‌ی توحید منصرف بود. این همان اصلی بود که پیامبران پیشین بدان دعوت می‌کردند و اقلیتی از اقوامشان بدان ایمان آورده و اکثریتی آن را تکذیب کرده و از آن روی می‌گرداندند. در مکه گفتمانی قرآنی متناسب با وضعیت شایع در این شهر براساس دوگانه‌های توحید/ شرک و ایمان/کفر سامان می‌یافت.
اما در مدینه وضعیت متفاوت بود. یهود در چهره‌ی اسلام یک رقیب برای خود می‌دید. بنابراین از به رسمیت شناختن آن خودداری می‌کرد. قرآن در سوره‌ی بقره که اولین سوره‌ی نازل شده در مدینه است، برخی مواضع خصمانه‌ی یهود را برمی‌شمارد. پیغمبر در آغاز کار کوشید با یهود براساس آیه‌ای تعامل کند که در آستانه‌ی عزیمتش به مدینه و یا در مسیر هجرت درباره‌ی ایشان نازل شده بود. آیه چنین است: «وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنَا وَ إِلهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‌»(6) (عنکبوت: 46) این چنین است که اولین آیه‌ی منزل در مدینه را می‌یابیم که مطابق همین مبنا درباره‌ی یهود سخن می‌گوید. خداوند متعال خطاب به ایشان می‌فرماید: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ‌ وَ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَ لاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ‌»(7) (بقره: 41-40).
اما یهود به دشمنی خود با دعوت محمدی ادامه داد و مواضع گذشته‌ی خود در قبال این دعوت را که مربوط به دوره‌ی پیش از هجرت بود، تغییر داد. قرآن در این آیه موضع خصمانه‌ی مذکور را به حساب ایشان می‌نویسد: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَ کَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ‌»(8) (بقره: 89) قرآن ثبت مواضع خصمانه‌ی یهود را ادامه می‌دهد و با ایشان وارد مجادله شده و نمونه‌های روشنی از دشمنی‌هایشان را با پیغمبران الهی یادآور می‌شود. خداوند می‌فرماید: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَ یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌»(9) (بقره: 91).
مفسران یادآور می‌شوند: «یهود به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند او پیغمبر نیست، بلکه تنها فرشته‌ای از فرشتگان از سوی پروردگارش برای او رسالت و وحی می‌آورد. پس یار تو [فرشته‌ای که وحی را برای تو می‌آورد] کیست تا از تو پیروی کنیم؟».
پیغمبر فرمود: «جبرئیل». گفتند: او همان کسی است که جنگ و کشتار را نازل می‌کند و دشمن ماست. اگر می‌گفتی: میکائیلی که باران و رحمت نازل می‌کند، از تو پیروی می‌کردیم. در نتیجه این آیه درباره‌ی ایشان نازل شد: «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ‌ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِلَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ‌»(10) (بقره: 98-97) و نیز می‌فرماید: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ‌»(11) (بقره: 101).
از آن‌جا که اهل یهود در مدینه متحد و یکپارچه نبودند و میان آن‌ها منازعات و خصومت‌های عمیق وجود داشت، این منازعات را به روابط خود با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منتقل می‌کردند تا به این وسیله او را در داوری میان خود در تنگنا قرار دهند و به چالش بکشند. عهدنامه‌ای که پیغمبر در آغاز ورودش به مدینه با ایشان امضا کرد بر ارجاع اختلافات و منازعات اهالی مدینه از جمله یهود به داوری پیغمبر تصریح داشت. در این زمینه گزارش شده که میان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه (دو قبیله‌ی یهود) منازعه‌ای رخ داد که به قتل تنی چند از ایشان انجامید و آن‌ها بر سر دیه‌ی کشته شدگان اختلاف کردند. علت اختلاف این بود که کشتگان بنی‌نضیر از اشراف بودند و وابستگان ایشان دیه‌ی کامل می‌خواستند، اما بنی‌قریظه این خواسته را نمی‌پذیرفتند و بر دادن نصف دیه تأکید داشتند. در نتیجه داوری نزد رسول خدا بردند و آن حضرت به دیه‌ی برابر برای کشته شدگان حکم کرد. مفسران می‌گویند این ماجرا سبب نزول این آیه بود: «فَإِنْ جَاءُوکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ‌ وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ مَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ‌ إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ‌»(12) (مائده: 44-42).
قرآن حکم صریح تورات را در چنین اختلافاتی شرح می‌دهد: «وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ‌»(13) (مائده: 45).
در واقعه‌ی دیگری روایت شده: «گروهی از یهود گفتند: بیایید نزد محمد برویم تا در دین او فتنه کنیم. پس بر وی وارد شدند و گفتند: ای محمد می‌دانی ما احبار و اشراف یهود هستیم. اگر ما از تو پیروی کنیم تمامی یهود از تو پیروی خواهند کرد. میان ما و دشمنانمان خصومتی وجود دارد و ما داوری نزد تو می‌آوریم و تو به نفع ما حکم کن. ما نیز به تو ایمان می‌آوریم. پس این آیه نازل شد: «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجاً وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ‌»(14) (مائده: 48) این آیه به وجود اختلاف تصریح دارد و تأکید می‌کند همان‌گونه که احکام قرآن باید در مورد مسلمانان اجرا شود، داوری درباره‌ی یهود نیز باید براساس احکام تورات باشد.

4. از جدل تا جنگ و سپس تبعید

مجادلات مسالمت‌آمیز زیاد طول نکشید و به سرعت جای خود را به جنگ مسلحانه و اخراج ایشان از مدینه داد. اولین برخورد حکومت رسول در مدینه با یهود واقعه‌ای بود که با قبیله‌ی بنی‌قینقاع رخ داد. علت این درگیری موضع ایشان در قبال پیروزی مسلمانان بر مشرکان مکه در غزوه‌ی بدر بود. آنان که از این پیروزی خشمگین شده بودند، درصدد تلخ کردن شیرینی این پیروزی به کام مسلمانان برآمدند و آن را حادثه‌ی کوچکی دانستند که به هیچ‌وجه نمی‌تواند موجب نگرانی ایشان از قدرت مسلمانان شود. در پی این ماجرا زنی از انصار را مورد آزار قرار دادند. همین امر موجب خشم و نگرانی مسلمانان شد و این آیه درباره‌ی ایشان نازل گردید: «وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْخَائِنِینَ»(15) (انفال: 58)
پیغمبر رؤسای ایشان را فرا خواند و از فرجام سرکشی و عهدشکنی برحذر داشت. گفتند: ای محمد پیروزی بر قریش تو را مغرور نکند. آنان به جنگ آشنا نبودند. اگر با ما رودررو شوی درخواهی یافت که ما کیستیم». پاسخ قرآن به این سخن ایشان چنین بود: «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ»(16) (آل عمران: 13-12)
واکنش یهود در برابر پیغمبر سنگرگیری در دژهایشان بود. در نتیجه پیغمبر آنان را محاصره کرد و این محاصره 25 شب طول کشید تا یهود بنی‌قینقاع تاب نیاوردند و از پیغمبر خواستند به آن‌ها اجازه دهد با اموال و زنان و فرزندانشان مدینه را ترک کنند. پیغمبر نیز پذیرفت و آنان از شهر خارج شدند.
قبیله‌ی بنی‌نضیر نیز که هم‌پیمانان خزرج بودند، هنگامی که پیغمبر نزد آنان رفته بود، با سوء قصد به جان او عهد خود را با مسلمانان شکستند. پیغمبر پس از آگاهی از توطئه از آنان خواست مدینه را ترک کنند. در حالی که آماده‌ی کوچ بودند منافقان هم‌پیمان ایشان پیغام دادند «دیار خود را ترک نکنید، ما با شما هستیم». پس این آیه نازل شد: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نَافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لاَ نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ‌ لَئِنْ أُخْرِجُوا لاَ یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لاَ یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لاَ یُنْصَرُونَ‌ لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ‌ لاَ یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلاَّ فِی قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ‌»(17) (حشر: 14-11).
یهود بنی‌نضیر از مدینه خارج شدند. برخی از ایشان به خیبر و برخی دیگر به اذرعات در شام رفتند و اموال خود را بر جای نهادند و رسول آن‌ها را به عنوان «فیء»، یعنی غنیمت بدون جنگ گرفت، و این آیه نازل شد: «وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لاَ رِکَابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ‌»(18) (حشر: 7-6).
پس از آن مشرکان مکه با منافقان مدینه و برخی دیگر از قبایل بیابانگرد عرب علیه مسلمانان هم‌پیمان شدند. این هم‌پیمانی به تحریک و رهبری بنی‌نضیر پس از ترک مدینه صورت گرفت. بنی‌قریظه نیز به این ائتلاف پیوست و به این ترتیب جبهه‌ای علیه مسلمانان شکل گرفت که به «احزاب» معروف شد. این احزاب برای حمله به مدینه هم‌قسم شدند. مسلمانان برای دفاع خندقی در اطراف مدینه کندند و توانستند میان ائتلاف احزاب تفرقه ایجاد کنند. در نتیجه ائتلاف شکست خورد و بدون هیچ نتیجه‌ای از محاصره‌ی مدینه دست کشید. هنگامی که پیغمبر با سپاه مسلمانان به شهر بازمی‌گشت، بنی‌قریظه به خاطر هم‌پیمانی با احزاب ترسید و در دژهایش پناه گرفت. مسلمانان حدود 25 شب آنان را در محاصره داشتند که فردی مرضی الطرفین را به عنوان حکم انتخاب کنند تا به داوری او درباره‌ی ایشان عمل شود. حَکَم تعیین شده به قتل مردان بنی‌قریظه و اسارت زنان و فرزندانشان رأی داد.
پیغمبر سپس با قدرتمندان یهود در خیبر- که در جریان غزوه‌ی خندق نقش مهمی در تحریک ائتلاف احزاب علیه رسول خدا داشتند و همچنان در متحد کردن اعراب علیه او می‌کوشیدند- تصفیه‌حساب کرد. لشگری آماده کرد و دژهای متعدد آنان را به محاصره درآورد. مسلمانان در این جنگ آنان را شکست دادند و از سرزمینشان اخراج کردند.
وقتی یهود تیماء از آنچه مسلمانان با یهود خیبر کردند، آگاه شدند به پیغمبر پیشنهاد مصالحه دادند. براساس این مصالحه آنان در ازای باقی ماندن در سرزمین خود پذیرفتند که به پیغمبر جزیه بدهند. اما یهود وادی القری صلح و تسلیم را نپذیرفتند. در نتیجه مسلمانان با ایشان وارد جنگ شدند و نتیجه‌ی این جنگ پیروزی مسلمانان و دستیابی به غنایم بسیار بود که پیغمبر خمس آن را برگرفت و باقی را میان مسلمانان تقسیم کرد و سرزمین ایشان را به خود آنان سپرد تا در آن زراعت کنند و قسمتی از آن را برای خود برگیرند. آن حضرت با یهود خیبر نیز چنین کرد. و به این ترتیب ماجرای یهود مدینه به پایان رسید.

5. بحث و مناظره با هیئت نصارای نجران

نصارا در مدینه ساکن نبودند، اما روابط آنان در قالب هیئت‌های نمایندگی که به مناسبت‌های مختلف عازم مدینه می‌شدند با مسلمانان برقرار بود. مهم‌ترین هیئت نصارا که قرآن حضور آن را در مدینه به قصد مناقشه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌ی عیسی (علیه السلام) تأیید می‌کند، هیئت نصارای نجران است که قرآن طی هشتاد آیه‌ی آغازین سوره‌ی آل عمران که در سال دوم هجری نازل شده، به نقد و مجادله با آن می‌پردازد. خلاصه‌ی این مناقشه و پایان کار هیئت نجران چنین است:
ابن‌اسحاق گزارش کرده هیئتی از بزرگان نصارای نجران به مدینه آمدند تا از نزدیک از دیدگاه اسلام درباره‌ی عیسی (علیه السلام) آگاه شوند. آنان از معتقدان به الوهیت عیسی (علیه السلام) بودند و «در اثبات این عقیده‌ی خود که آن حضرت فرزند خداوند است چنین استدلال می‌کردند: عیسی پدری نداشته است. او در گهواره سخن گفته است. هیچ یک از فرزندان آدم پیش از او این مشخصات را نداشته است. آنان همچنین در اثبات این که حضرت عیسی یکی از سه اقنوم است می‌گفتند خداوند فرموده فعلنا، أمرنا، خلقنا و قضینا. اگر خداوند یکی بود باید می‌فرمود فعلتُ، قضیتُ، أمرتُ، خلقتُ. اما او یکی نیست، بلکه عیسی و مریم نیز هستند».
هنگامی که هیئت نجران بر پیغمبر در مسجد مدینه وارد شد، دو اسقف برجسته‌ی ایشان سخن گفتند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن دو فرمودند: اسلام بیاورید، گفتند: ما اسلام آورده‌ایم! فرمود: شما اسلام نیاورده‌اید، اسلام بیاورید. گفتند: ما قطعاً اسلام آورده‌ایم. فرمود: دروغ می‌گویید زیرا عقیده‌ی شما مبنی بر این‌که خداوند فرزند دارد، پرستش صلیب و خوردن گوشت خوک مغایر با ادعای شماست. گفتند: پس ای محمد پدر او کیست؟ رسول خدا سکوت کرد و پاسخ ایشان را نداد. پس خداوند متعال درباره‌ی سخن ایشان و نیز اختلاف ایشان در تعالیم عیسی (علیه السلام)، آیات آغازین سوره‌ی آل عمران را تا بیش از هشتاد آیه نازل فرمود. بخشی از این آیات به این شرح است: «إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ‌ وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ‌ قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌ وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ‌ وَ رَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ وَ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ‌ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ‌ فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‌ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ‌ وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ‌ إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رَافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ‌ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ‌ وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‌ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیَاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ‌»(19) (آل عمران: 58-45).
- و در پاسخ به این اعتراض اسقف نجران که: «پس ای محمد، پدر او کیست؟» جواب آمد: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاَ تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ‌ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ‌»(20) (آل عمران: 61)
و «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‌»(21) (آل عمران: 64).
ابن‌اسحاق می‌گوید: اعضای هیئت نصارا با یکدیگر مشورت کردند و تصمیم گرفتند با رسول خدا ملاعنه نکنند. پس نزد آن حضرت آمدند و گفتند: ای ابوالقاسم، ما به این نظر رسیدیم که با تو ملاعنه نکنیم و تو را بر دینت رها کنیم و ما نیز بر دینمان باشیم. اما فردی از اصحابت را که می‌خواهی بفرست تا در اختلافات مالی ما داوری کند، زیرا شما مورد رضایت و اعتماد ما هستید. روایت می‌گوید آنان پذیرفتند که جزیه بدهند. پس رسول خدا ابوعبیده‌ی جراح را تعیین کرد و به وی فرمود: با ایشان برو و در اختلافات ایشان براساس حق داوری کن.
می‌توان گفت که در قرآن بحث و مناقشه با اهل کتاب با این حادثه پایان یافت، زیرا یهود، مدینه و اطراف آن را ترک کردند و یا کوچ داده شدند. و دعوت نصارا از طریق ارسال نامه به پادشاهان مختلف از جمله نجاشی پادشاه حبشه، هرقل امپراتور روم بیزانس، مقومس حاکم مصر به پذیرش نبوت رسول خدا به رغم این‌که در جواب‌هایشان به پیامبری آن حضرت اعتراف کردند، اما به پذیرش اسلام از سوی رعایای ایشان نینجامید.

پی‌نوشت‌ها:

1- کسانی که قبلاً کتاب آسمانی به آنان داده‌ایم به آن [قرآن] ایمان می‌آورند. و هنگامی که بر آنان خوانده شود می‌گویند به آن ایمان آوردیم. این‌ها همه حق است و از سوی پروردگار ماست. ما پیش از این هم مسلمان بودیم. آن‌ها کسانی هستند که به خاطر شکیبایی‌شان، اجر و پاداش‌شان را دو بار دریافت می‌دارند و به وسیله‌ی نیکی‌ها بدی‌ها را دفع می‌کنند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم انفاق می‌نمایند و هرگاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی می‌گردانند و می‌گویند اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان. سلام بر شما، [سلام وداع] ما خواهان جاهلان نیستیم.
مقصود از عبارت «إنّا کُنَّا مِن قَبلِهِ مُسلِمینً» یعنی ما پیش از این موحد بودیم و عبارت «إذا سَمِعُوا اللَّغوَ» به معنای اعتراض‌های قریش و تلاش ایشان برای جلوگیری از دعوت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
2- و چون آنان را کتابی از نزد خدا آمد، که آن‌چه را با آنان است- تورات- باور دارند، با آن‌که پیش از این بر کافران پیروزی می‌خواستند، همین که آن کس که می‌شناختند بدیشان آمد، به او کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.
3- با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند و [به آن‌ها] بگویید ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده‌ایم، و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم.
4- براساس رأی غالب این سوره تماماً مکی است. برخی نیز گفته‌اند که این سوره مدنی است. برخی گفته‌اند بخشی از آن مکی و بخشی از آن مدنی است. در هر صورت می‌توان مطمئن بود آیه‌ی مذکور که مبانی رابطه‌ی مسلمانان با یهود را اعلام می‌کند هنگامی نازل شده که پیغمبر در آستانه‌ی هجرت به مدینه، محل سکونت یهود بوده و یا عملاً وارد آن شده است. رابطه‌ی مسلمانان و یهود بعد از هجرت به دلیل هم‌پیمانی ایشان با منافقین و دیگر دشمنان تغییر کرد و به منازعه‌ای طولانی انجامید در بسیاری از آیات قرآن انعکاس یافته است.
5- برای اطلاع از جزئیات بیش‌تر ر.ک. به: محمد عابد الجابری، العقل السیاسی العربی، محدداته و تجلیاته، نقد العقل العربی، 3، ط5، مرکز دراسات الواحدة العریة، بیروت، 2004.
6- و با اهل کتاب جز به شیوه‌ای که نیکوتر است مجادله مکنید، مگر با کسانی از آنان که ستم کردند، و گویید: به آنچه به ما فرو فرستاده شده و آنچه به شما فرو فرستاده شده ایمان داریم، و خدای ما و خدای شما یکی است و ما او را گردن نهاده و فرمان برداریم.
7- ای فرزندان اسرائیل- یعقوب- نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آرید و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و از من بترسید و بس. و به آنچه فرو فرستادم- قرآن- که آنچه را نزد شماست- تورات- باور دارد بگروید و نخستین کافر به آن مباشید، و چیز اندکی را به بهای آیات من مخرید و از من پروا کنید و بس.
8- و چون آنان را کتابی از نزد خدا آمد، که آنچه را با آنان است- تورات- باور دارد، با آن‌که پیش از این [با آن] بر کافران پیروزی می‌خواستند، همین که آنچه- یا آن کس که- می‌شناختند بدیشان آمد به آن- یا به او- کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.
9- و چون به آنان گفته شود که بدانچه خدا فرو فرستاده ایمان آورید، گویند: بدانچه بر ما فرو فرستاده شده ایمان داریم و بدانچه غیر از آن است با آن که راست است و کتابشان را باور دارد، کافر می‌شوند. بگو اگر ایمان داشتید پس چرا پیامبران خدا را پیش از این می‌کشتید؟!
10- بگو هر که دشمن جبرئیل باشد پس [بداند که] او آن (قرآن) را به فرمان خدا بر قلب تو فرود آورده، که کتاب‌های پیشین را باور دارنده و مؤمنان را راهنما و مژدگان است. هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد، پس خدا هم دشمن کافران است.
11- و چون فرستاده‌ای از سوی خدا- یعنی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)- نزد آن‌ها آمد، که آنچه را با ایشان است- یعنی تورات را- باور دارد، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا- تورات- را پشت سر انداختند. گویی نمی‌دانند [که آن کتاب خداست]!
12- پس اگر نزد تو آیند میانشان داوری کن یا از آنان روی بگردان، و اگر از آنان روی بگردانی هرگز زیانی به تو نتوانند رسانید و اگر داوری کنی به داد و انصاف میانشان داوری کن. زیرا که خداوند دادگران را دوست دارد و چگونه تو را به داوری پسندند و حال آن‌که تورات که حکم خدا در آن است نزد آن‌هاست و آن‌گاه پس از آن [که تو را به داوری پسندند و حال آن‌که تورات که حکم خدا در آن است نزد آن‌هاست و آن‌گاه پس از آن [که تو موافق آن کتاب حکم کردی] روی می‌گردانند، و اینان ایمان ندارند. ما تورات را فرو فرستادیم که در آن رهنمونی [به حق] و روشنایی هست پیامبرانی که [حکم خدا را] گردن نهاده و فرمان بردارند با آن برای آن‌ها که یهودی شدند حکم می‌کنند و [همچنین] مربیان خداپرست و دانشمندان ایشان، از آن‌رو که نگاهداشت کتاب خدا از آنان خواسته شده بود و بر آن گواه بودند. پس از مردم مترسید و از من مترسید و از من بترسید و به بهای آیات من چیز اندکی مخرید. و هر که بدانچه خدا فرستاده حکم نکند پس اینانند کافران.
13- و در آن تورات بر آنان این حکم نوشتیم که تن را به تن و چشم را به چشم و بینی را به بینی و گوش را به گوش و دندان را به دندان و زخم‌ها را [به برابرش] قصاص است. و هر که آن قصاص را ببخشد این کفاره‌ای برای [گناهان] اوست، و هر که بدانچه خدا فرو فرستاده حکم نکند پس اینانند ستمکاران.
14- و [این] کتاب- قرآن- را به راستی و درستی سوی تو فرستادیم، باور دارنده‌ی آنچه پیش از آن بوده از کتاب [الهی] و نگاهبان بر آن، پس میان آنان بدانچه خدا [برایشان] فرو فرستاده حکم کن و با روی گرداندن از آن حقی که به سوی تو آمده است از هوی و هوس آنان پیروی مکن. برای هر امتی از شما- آدمیان- راه و روشی پدید کردیم، و اگر خدا می‌خواست شما را یک امت می‌ساخت لیکن می‌خواهد شما را در آنچه به شما داده بیازماید، پس به نیکی‌ها پیشی گیرید. بازگشت همه‌ی شما به خداست و شما را بدانچه در آن اختلاف می‌کردید آگاه خواهد کرد.
15- و اگر از گروهی بیم خیانت- پیمان شکنی- داشتی [پیمانشان را] برابر [عملکرد خودشان] به نزدشان افکن [اعلام نقض پیمان کن] زیرا خدا خائنان را دوست ندارد.
16- به آن‌ها که کافر شدند بگو به زودی شکسته و سرکوب خواهید شد و به دوزخ [رانده و] فراهم می‌شوید، و دوزخ بد آرامگاهی است. همانا شما را در آن دو گروه که با هم روبه‌رو شدند- در جنگ بدر- نشانه‌ای بود، گروهی در راه خدا کارزار می‌کردند و گروه دیگر کافر بودند که آن‌ها [مؤمنان] را به دیدار چشم دو چندان- یا دو چندان خود- می‌دیدند. و خدا آن را که خواهد به یاری خویش نیرومند کند. همانا خداوندان بینش را در این عبرتی است.
17- آیا به کسانی که نفاق ورزیدند ننگریستی که به برادران کافرشان از اهل کتاب- جهودان- می‌گفتند: اگر شما را بیرون کردند هر آینه با شما بیرون می‌آییم و درباره‌ی شما هیچ کس را فرمان نمی‌بریم و اگر با شما جنگ کردند بی‌گمان شما را یاری می‌کنیم و خدا گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند. اگر بیرونشان کنند، با آنان بیرون نشوند و اگر با آن‌ها کارزار کنند یاریشان ندهند و اگر هم به یاریشان بیایند هر آینه پشت کرده برگردند [بگریزند] و آن‌گاه یاری نشوند (یعنی از جهودان). هر آینه بیمی که از شما در دل دارند از ترس از خدا بیش‌تر است. این از آن روست که گروهی نافهمند. همه‌ی آنان‌ها [منافقان و جهودان] با شما کارزار نمی‌کنند، مگر در آبادی‌های استوار شده [به خندق و برج و بارو] یا از پس دیوارها [به سنگ و تیر] زورمندی آن‌ها در میان خودشان سخت است- ولی در برابر مسلمانان سست است و یارای رویارویی ندارند- آنان را با هم و به هم ساخته می‌پنداری ولی دل‌هاشان پراکنده است. این بدان سبب است که مردمی بی‌خردند.
18- و آنچه خدای از [مال و زمین] آن‌ها [جهودان] به پیامبر خود بازگردانید (یعنی به غنیمت به وی ارزانی داشت) شما هیچ اسبی و شتری بر آن نتاخته بودید- از این‌رو حقی در آن ندارید- ولیکن خداست که پیامبران خود را بر هر که خواهد چیره می‌گرداند، و خدا بر هر چیزی تواناست. آنچه خدا از [مال و زمین] مردم آبادی‌ها به پیامبرش بازگردانید از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان [همه از ذریه‌ی پیامبر] است تا میان توانگرانتان دست گردان نباشد. و آنچه را پیامبر به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت باز ایستید و از خدا پروا کنید، که خدا سخت کیفر است.
19- آن‌گاه که فرشتگان گفتند: ای مریم، خدا تو را به کلمه‌ای از خود که نامش مسیح عیسی پسر مریم است نوید می‌دهد که در این جهان و آن جهان آبرومند و از مقربان [نزدیکان خداوند] است و با مردم در گهواره و در بزرگسالی سخن می‌گوید و از نیکان و شایستگان است. مریم گفت: پروردگارا، چگونه مرا فرزندی تواند بود و حال آن‌که هیچ آدمی مرا نسوده است؟ گفت: چنین است، خدای آنچه خواهد می‌آفریند چون چیزی را اراده کند به آن گوید: باش! پس می‌باشد. و او را کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد و فرستاده‌ای [گرداند] به سوی فرزندان اسرائیل که همانا شما را نشانه و حجتی از پروردگارتان آورده‌ام که به خواست و فرمان خدا برایتان از گِل بسان پرنده‌ای می‌سازم و در آن می‌دمم پس پرنده‌ای می‌شود، و به خواست و فرمان خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می‌بخشم و مرده را زنده می‌کنم، و شما را از آنچه می‌خورید و در خانه‌هایتان اندوخته می‌کنید خبر می‌دهم. هر آینه در این [کار] برای شما اگر مؤمن باشید نشانه‌ای است و تورات را که در پیش من است- پیش از من آمده است- باور دارنده‌ام و [آمده‌ام] تا برخی از آنچه را که بر شما حرام شده است برایتان حلال کنم و با نشانه‌ای از پروردگارتان نزد شما آمده‌ام، پس از خدا پروا کنید و مرا فرمان برید همانا خدای یکتا- الله- پروردگار من و شماست، پس او را بپرستید. این است راه راست. و چون عیسی کافری آنان را آشکارا دریافت، گفت: یاوران من به سوی خدا کیانند؟ حواریان- یاران ویژه‌ی او- گفتند ما یاوران [دین] خداییم به خدا ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده و فرمان برداریم. پروردگارا، به آنچه فرو فرستادی ایمان آوردیم و [این] پیامبر را پیروی کردیم، پس [نام] ما را با گواهان [که به پیام رسانی پیامبران گواهی دادند] بنویس. آن‌ها [جهودان] نیرنگ ساختند [برای کشتن عیسی] و خدا هم [به سزایشان] نیرنگ ساخت و خدا بهترین نیرنگ‌سازان است. آن‌گاه که خداوند گفت: ای عیسی، من تمام گیرنده و بردارنده‌ی توام به سوی خود و پاک کننده‌ی توام از آنان که کافر شدند و کسانی را که از تو پیروی کردند تا روز رستاخیز بالادست آنان که کفر ورزیدند قرار خواهیم داد. سپس بازگشتتان به سوی من است، پس در آنچه اختلاف می‌کردید میان شما داوری خواهم کرد. اما کسانی را که کافر شدند در این جهان و آن جهان عذابی سخت خواهم کرد و یاری کنندگانی ندارند. و اما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، پس [خدا] پاداششان را تمام دهد، و خدا ستمکاران را دوست نمی‌دارد. این که بر تو می‌خوانیمش- داستان زکریا و یحیی و مریم عیسی- از آیات- سخنان خداوند و نشانه‌های راستی و درستی رسالت تو- و یاد و پند- یعنی قرآن- با حکمت است.
20- همانا داستان عیسی نزد خداوند مانند داستان آدم است، او را از خاک آفرید. سپس به او گفت: باش! پس ببود. [این] حق- سخن راست و درست- از پروردگار توست، پس از شک‌داران مباش. پس هر که با تو، پس از آن دانشی که به تو رسید، درباره‌ی او- عیسی یا آن حق- ستیزه و جدل کند، بگو بیایید تا ما و شما پسران خویش و زنان خویش و خودمان را- کسی را که به منزله‌ی خودمان است- بخوانیم، آن‌گاه دعا و زاری کنیم و لعنت خدای را بر دروغگویان بگردانیم.
نتباهل یعنی بگوییم لعنت خداوند بر هر یک از ما و شما اگر دروغ بگوییم. بهلة به فتح و ضم یعنی لعنت. و بهله الله یعنی خداوند او را لعنت کند. از دو طرف خواسته می‌شد که هر یک زنان و اولاد خود را حاضر کنند و در حضور ایشان سوگند بخورد. گویی که آن‌ها در گرو سوگند هستند. قسم بخورد که راست می‌گوید و خداوند او (و زنان و اولادش) را لعنت کند اگر دروغگو باشد. این رویارویی را مباهله و نیز ملاعنه گویند. اما ملاعنه نام آیه‌ی دیگری است که درباره‌ی فردی نازل شد که به همسرش تهمت خیانت زد و شاهدی برای اثبات ادعای خود نداشت و همسرش نیز ادعای وی را انکار می‌کرد. خداوند درباره‌ی آن ماجرا این آیه را نازل فرمود: «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ‌ وَ الْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ‌» (نور:7-6) مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند [که خداوند آن‌ها را می‌بخشد]، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. و کسانی که همسران خود را [به عمل منافی عفّت] متهم می‌کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آن‌ها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد.
21- بگو ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را- غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد. هرگاه [از این دعوت] سرباز زنند، بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم.

منبع مقاله :
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول