نویسنده: محمد عابدالجابری
مترجم: محسن آرمین
 

الف) فهرست مستشرقین فاقد نکته‌ای جدید است

از مرحله‌بندی بلاشر برای ترتیب سور قرآن برحسب نزول چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ اجمالاً می‌توان گفته که مرحله‌بندی و روش جدیدی نیست. مرحله‌بندی که بلاشر به آن اعتماد کرده مبنی بر تمییز میان ویژگی‌های قرآن مکی و ویژگی‌های قرآن مدنی است که اموری شناخته شده‌اند و بسیاری از محققان مسلمان قدیم و جدید درباره‌ی آن سخن را به نهایت رسانده‌اند. از جمله کتاب‌های سیره‌ی نبوی رخدادها و اجتهادهایی را گزارش می‌کنند که کمابیش با مراحل این طبقه‌بندی قابل تطبیق است. اما ترتیب سوره‌ها در داخل این مرحله‌بندی، چه به صورت مجموعه و چه داخل مجموعه به صورت مستقل، بیانگر هیچ نکته‌ای نبوده و تا حد زیادی فاقد نتیجه‌ای محصل است. در مقایسه روشن می‌شود که ترتیب مبتنی بر روایت ابن‌عباس و غیر او از ترتیب پیشنهادی نولدکه و بلاشر به منطق حرکت سیره‌ی نبوی نزدیک‌تر است. شاید همین امر موجب شده بلاشر در چاپ‌های بعدی کتاب خود به نام ترجمه‌ی معانی قرآن از ترتیب مذکور منصرف شود و به ترتیبی بازگردد که در مصحف رعایت شده.
اما مرحوم محمد عزه دروزه نیز که در کتاب تفسیر الحدیث خود به ترتیب نزول موجود در برخی کتاب‌های تفسیر اعتماد کرده،(1) نکته‌ی جدیدی به دست نداده است. علت این امر آن است که این ترتیب سور در خدمت شکل‌گیری هیچ دیدگاه مشخصی از خط سیر نزول قرآن کریم به کار گرفته نشده است.

ب) قرآن: کتابی باز

در این‌جا باید توجه خوانندگان را به این نکته جلب کنیم که قرآن کتابی باز است، بدین معنا که از سوره‌های مستقلی تشکیل شده که با وحی تدریجی پدید آمده‌اند. سوره‌ها خود از آیاتی تشکیل یافته‌اند که در بیش‌تر موارد ناظر بر وقایع منفصلی است که اسباب نزول محسوب می‌شوند. به همین علت تعامل با قرآن به عنوان نصی که برحسب ترتیبی مشخص تنظیم و صورت‌بندی شده، امری ناممکن است. قرآن نصی بیانی مولود وحی است و نه محصول منطقی. وحی برحسب اقتضای شرایط نازل می‌شد، در حالی که شرایط از زمانی به زمان دیگر تغییر می‌کند.
این ویژگی بیانی موجب شده قرآن نصی منفتح و باز باشد، به طوری که بتوان آن را بدون تقید به تسلسلی معین میان سوره‌های آن فهم و تفسیر کرد. در نتیجه در هر سوره‌ای می‌تواند موضوعی برای تفسیر خاص همان سوره و یا نقطه‌ی عزیمتی برای تفسیر کل قرآن باشد، بنابراین یک مفسر- و همانند او یک مترجم- نصی با قالبی جامد و شکل گرفته را تفسیر نمی‌کند، بلکه نصوصی محدود (سوره‌ها) را تفسیر می‌کند که غالباً هر یک مجموعه‌ای مستقل از آیات‌اند. هیچ کس نمی‌تواند همه‌ی قرآن را، چه در قالب سطور و چه در قالب یک سوره از سور آن خلاصه کند. علت این امر نه حجم زیاد قرآن، بلکه زنده بودن نص آن است که به صورت دینامیک با وقایع سیره‌ی نبوی حرکت می‌کند. آری، می‌توان نظر قرآن را درباره‌ی مسائلی چون موضوع زن در قرآن، جبر و اختیار و ... از خلال استشهاد به آیاتی که در مجموع سوره‌ها به آن موضوع مربوط می‌شود ارائه کرد. این البته روشی است که در حوزه‌ی اعتقادات و همچنین در حوزه‌ی شریعت بدان عمل می‌شود. این درست است که شخص در حوزه‌ی اعتقادات نیازی به آگاهی از ترتیب نزول ندارد، زیرا مثلاً سوره‌ی اخلاص اساسی را پایه‌ریزی می‌کند که تمام عقاید اسلامی را مستحکم می‌سازد: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»(2) (اخلاص: 4). اما شناخت ترتیب نزول در نظر بسیاری از فقها امری ضروری است، به ویژه برای کسانی که مبنای «ناسخ و منسوخ» را می‌پذیرند. امری که در آن ناگزیر از شناخت زمان نزول آیات و سور هستیم.(3) این شناخت نه با استدلال نظری، بلکه با اعتماد به روایات قابل تحصیل است.

ج) ترتیبی که ضروری است، اما کافی نیست

اما خارج از حوزه‌ی تشریع، تعیین هدف موردنظر از ترتیب نزول امری ضروری است. در چنین حالتی فهرست ترتیب نزول علی القاعده باید با این هدف سازگار باشد. در موضوع مورد بحث ما که هدف آن ساختن تصوری «منطقی»(4) از سیر تکوین متن قرآن است که هر چه بیش‌تر به واقعیت تاریخی یعنی سیره‌ی نبوی نزدیک‌تر باشد، وجود یک فهرست ترتیب نزول قابل اعتماد عملاً لازم است، اما کافی نیست. لازم است زیرا ساختن تاریخ بدون مواد تاریخی ممکن نیست و مواد تاریخی در موضوع مورد بحث ما را روایات و در رأس آن روایات ناظر به فهرست ترتیب نزولی که ذکر کردیم فراهم می‌کنند. به این مجموعه‌ی روایات باید روایات اسباب نزول و روایات ناظر بر سیره‌ی نبوی را افزود. از سویی دیگر، اعتماد به روایات به تنهایی برای تحقق هدف موردنظر ما کفایت نمی‌کند. در نتیجه در فرایند استفاده از موادی که روایت عرضه می‌دارد، ناگزیر از به خدمت گرفتن منطق هستیم. در چنین حالتی گاه ضرورت ایجاب می‌کند که در فهرست ترتیب نزول قابل اعتماد کنونی که خود نتیجه‌ی اجتهادی مبتنی بر ظن و ترجیح است، تصرف کنیم. تصرفی که نتایجش را موجه می‌سازد.
اگر نتایج در خدمت هدف موردنظر باشد و با اصول- پیش از هر چیز با ترتیب آیات در یک سوره‌ که ترتیبی توقیفی است- تعارض نداشته باشد، تصرف ما مقبول و معقول خواهد بود. اما اگر به چنین نتیجه‌ای نینجامید، تصرف ما موجه و قابل قبول نخواهد بود. در همه‌ی حالات شایسته است که تصرف در ترتیب نزول مورد اعتماد مسلمانان امروز (که از سوی الازهر و مراکز دینی دیگر ارائه شده) منحصر به مواردی باشد که قول یا اقوالی درباره‌ی آن وارد شده و تغییر جایگاه سوره را در آن مواجه می‌سازد. پیش از این دیدیم که فهرست سیوطی از سوره‌های مورد اختلاف از نظر مکی و مدنی، چه عرصه‌ی وسیعی برای اجتهاد فراهم می‌سازد. اگر به این حقیقت روایات دیگری را بیفزاییم که بعضاً دلالت دارند بر این‌که این یا آن سوره در سال فلان و یا بعد از سوره‌ فلان یا به مناسبت تاریخی مشخصی نازل شده است، بنا به ضرورت می‌توان مشکل را به داوری امثال این موارد مشخص روایت شده برد.
چون هدف ما از ترتیب سور برحسب نزول، آگاهی از سیر تکوین نص قرآنی با اعتماد به انطباق آن با مسیر دعوت محمدی است، نقش منطق یا اجتهاد به ناگزیر باید بر مطابقت میان دو حرکت متمرکز باشد: حرکت سیره‌ی نبوی و حرکت تکوین قرآن.
در این‌جا باید اذعان کنیم که اگر احیاناً بتوانیم مطمئینشویم که جایگاه سوره‌ای معین در فهرست ترتیب نزول مورد اعتماد با سایر داده‌های روایی سازگاری ندارد و در نتیجه تغییر مکان آن سوره ضرورت یابد، تا وقتی که فهرستی کاملاً جدید بنا نکرده‌ایم- کما این‌که توجیهی برای چنین کاری وجود ندارد- تفاوت فهرست پیشنهادی با فهرست مورد اعتماد تنها در جایگاه برخی سور و یافتن جایگاه مناسب دیگر برای آن سوره در همان فهرست، امری مشکل خواد بود. در این موارد ملاک اصلی در یافتن جایگاه سوره، تناسب محتوای آن با این یا آن مرحله از سیره محمدی است.

4. اصول و معیارها

هر فهرست ترتیب نزولی که بخواهد فی‌الجمله با سیره‌ی نبوی هماهنگی داشته باشد، ضرورتاً باید براساس معیارهایی شکل بگیرد که می‌توان آن‌ها را به شرح زیر مشخص کرد:

الف) معیار تمایز سوره‌های مکی از سوره‌های مدنی

در فهرست ترتیب مورد اعتماد، سوره‌هایی در قرآن مدنی درج شده که علاوه بر وجود آرایی که مکی بودن آن‌ها را مرجح می‌دارد، به لحاظ محتوی و اسلوب نیز شبیه قرآن مکی‌اند. این شواهد و قراین موجب می‌شود آن‌ها را به سور مکی منضم کنیم، به شرط آن‌که در آن‌ها نشانه‌ها و اشاراتی دال بر وابستگی آن‌ها به مرحله‌ی مدنی سیره‌ی پیغمبر نباشد.
بنابراین باید سوره‌های زیر را به فهرست سور مکی منتقل کرد:(5)
- سوره‌ی زلزله: شماره‌ی این سوره در فهرست مورد اعتماد 93 است. درباره‌ی این سوره اختلاف نظر وجود دارد. ابن‌عباس و ابن‌مسعود و مجاهد و عطا و ضحاک گفته‌اند مکی است و قتاده و مقاتل گفته‌اند مدنی است. این قول به ابن‌عباس نیز نسبت داده شده. اما صحیح‌تر آن است که این سوره مکی است. بغوی و ابن‌کثیر و محمدبن حسن نیشابوری در تفاسیر خود تنها بر مکی بودن آن تصریح کرده‌اند و قرطبی نیز از جابر نقل کرده که سوره‌ی زلزله مکی است.(6)
- سوره‌ی الرّحمان: شماره این سوره در فهرست ترتیب مورد اعتماد 97 است. بنابر قول مشهور، عبدالله بن مسعود آن را در کعبه خوانده و اولین سوره‌ای است که علنی و در برابر همگان خوانده شده است. «بنابر قول صحیح‌تر همه این سوره مکی است. در مصحف ابن مسعود این سوره در آغاز سوره مفصل آمده است... و جزو اولین سوره‌های نازل شده در مکه است. احمد در مسند خود به سند صحیح از اسماء دختر ابوبکر روایت کرده که گفت: شنیدم قبل از آن‌که پیغمبر به ایستادگی برای آنچه بدان مأمور شد فرمان یابد(7) در قسمت رکن مشغول نماز بود و می‌خواند: «فبأی آلاء رِّکُما تَکَذِّبان» و مشرکان آن را می‌شنیدند.
- سوره‌ی انسان: شماره‌ی این سوره در فهرست ترتیب مورد اعتماد 98 است. بن عاشور ترجیحاً آن را مکی می‌داند و می‌گوید: «اگر صحیح‌تر باشد که آن را مکی بدانیم، با استناد به مصحف ابن مسعود شماره‌ی آن 30 یا 31 خواهد بود و مناسب‌تر آن است که بنابر آنچه در مصحف ابن‌مسعود آمده این سوره را قبل از سوره‌ی قیامت در نظر بگیریم».(8)
- سوره‌ی بینه: شماره‌ی این سوره 100 است. ابن عطیه گفته است: «بنابر قول مشهورتر این سوره مکی است و این نظر جمهور مفسران است».
- سوره‌ی حج: شماره‌ی این سوره در فهرست مورد اعتماد 103 است. این سوره مکی است و در آن آیات مدنی وجود دارد. برخی آن را مکی و برخی مدنی دانسته‌اند.

ب) سوره‌های قرآن و حوادث سیره‌ی نبوی

1. سوره‌هایی که شامل دو بخش متمایزند

برخی از سوره‌هایی که در مرحله‌ی اول نبوت نازل شده‌اند مشتمل بر دو بخش متمایزند. آیات آغازین این سوره‌ها در اوایل دوران نبوت نازل شده و بقیه‌ی آیات، به شهادت موضوع و اسلوب متعلق به مراحل متأخر است. برای مثال پنج آیه‌ی اول سوره‌ی علق اولین آیات نازل شده‌اند، در حالی که بقیه در مرحله‌ی متأخر و چه بسا در سال ششم هجری نازل شده‌اند. همچنین هفت یا ده آیه‌ی اول سوره‌ی مدثر جزو اولین آیات منزل پس از آغاز وحی است، در حالی که نزول بقیه‌ی آیات این سوره تا سال ششم هجری به تأخیر افتاده است. سوره‌ی قلم نیز جزو سوره‌های اولیه طبقه‌بندی می‌شود. برخی آن را اولین سوره می‌دانند. ما به چند دلیل زمان نزول این سوره را سال‌های بعد می‌دانیم، از جمله این که این سوره از بت‌ها انتقاد می‌کند. علاوه بر این، داستان‌هایی نظیر داستان بهشت و بخشی از داستان یونس در این سوره آمده که جملگی وابستگی این سوره را به دوره‌ی تعرض به بت‌ها مسلم می‌کند.
سوره‌ی مزمل در فهرست ترتیب نزول مورد اعتماد در رتبه‌ی سوم قرار دارد. روایاتی وجود دارد که نشان می‌دهد این سوره جزو سوره‌های نازله در مرحله‌ی متأخر است. از جمله به موجب آنچه از سعیدبن جبیر نقل شده: «ده سال از نماز شب پیغمبر و اصحابش گذشت تا آیه‌ی «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ» (مزمل: 20) نازل شد و خداوند بر ایشان آسان گرفت»(9). آنچه وابستگی این سوره به مرحله‌ی متأخر را موجه می‌سازد، فرموده‌ی خداوند در چهارمین آیه است: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» (مزمل: 4). مقتضای این فرمان این است که مقدار کافی از قرآن در حدی که بتوان آن را هر روز تلاوت کرد، وجود داشته باشد. این در حالی است که برحسب فهرست مورد اعتماد، قبل از این سوره جز 5 آیه‌ی اول سوره‌ی علق و آیات سوره‌ی قلم، که پیش از این آن را متعلق به مرحله‌ی متأخر دانستیم، هیچ سوره‌ای نازل نشده است. برخی سوره‌ی مزمل را به خاطر وجود عبارت «وَ آخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (مزمل: 20) جزو قرآن مدنی دانسته‌اند. همچنین روایات متذکر می‌شوند که عایشه همسر پیغمبر گفته است جامه‌ای که رسول خدا هنگام نزول سوره‌ی «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ‌» به خود پیچیده بود پارچه‌ای از پشم بود که طول آن چهارده زراع بود، آن چنان‌که وقتی من خواب بودم و پیغمبر نماز می‌خواند نیمی از آن روی من و نیمی از آن روی پیغمبر بود». قرطبی می‌گوید این سخن عایشه دلیل بر آن است که سوره‌ی مزمل در مدینه نازل شده، زیرا پیغمبر در مدینه با عایشه ازدواج کرد و نه در مکه.(10)

2. درباره‌ی مفهوم پنهانی بودن دعوت و علنی شدن آن

ابتدا باید نکاتی را درباره‌ی مصطلحات «مرحله‌ی سری» و «مرحله‌ی علنی» در دعوت محمدی در مکه توضیح دهیم.
ابن‌سعد به نقل از زهری می‌گوید: «پیغمبر به مدت سه سال مردم را مخفیانه دعوت می‌کرد و سپس دستور یافت که دعوت خود را آشکار کند. پس جوانان و مردم محروم به دعوت خداوند لبیک گفتند و تعداد مؤمنان به خداوند افزایش یافت، در حالی که کافران هنوز او را انکار نمی‌کردند و هرگاه پیغمبر بر ایشان می‌گذشت به او اشاره می‌کردند و می‌گفتند: این جواب بنی‌عبدالمطلب از جانب آسمان سخن می‌گوید! این جریان ادامه داشت تا خداوند از خدایانی که ایشان می‌پرستیدند بدگویی کرد و هلاکت پدرانشان را که بر کفر مرده‌اند، یادآور شد. در نتیجه خشم آنان علیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شعله‌ور شد و دشمنی با او را آغاز کردند».(11)
به موجب این روایت می‌توان میان سه زمان تمایز قائل شد:
1- زمان دعوت سری که پیغمبر در خلال آن «به مدت سه سال مردم را مخفیانه دعوت می‌کرد».
2- زمان «اظهار دعوت» و پاسخ مثبت برخی جوانان و مردمان محروم و سپس افزایش گروندگان، «در حالی که کافران هنوز او را انکار نمی‌کردند» و تنها به تمسخر او اکتفا می‌کردند.
3- زمان تعرض به بت‌های قریش و خدایان ایشان و تأکید بر برانگیخته شدن و هلاکت اخروی پدران ایشان که در حال کفر مرده‌اند. این مرحله با قرائت علنی سوره نجم در مکه و در برابر بزرگان قریش توسط پیغمبر آغاز شد. شماره‌ی سوره‌ی نجم در فهرست ترتیب مورد اعتماد 23 است و بنابر قول مشهورتر در سال پنجم بعثت نازل شده است.
درباره‌ی ربط «علنی شدن دعوت» به آیه‌ی «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‌»(12) (شعراء: 214) که براساس فهرست ترتیب مورد اعتماد سوره‌ی 47 است و آیه‌ی «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ ...»(13) (حجر: 94) که براساس فهرست ترتیب مورد اعتماد سوره‌ی 54 است، باید گفت همچنان که جمهور مفسران گفته‌اند، ربط آغاز علنی شدن دعوت به این دو آیه- اگر منظور از علنی شدن همان باشد که زهری در روایت ابن‌سعد با عنوان «اظهار دعوت» از آن یاد کرده- سخنی استوار نیست.
دلیل این سخن آن است که این دو سوره با توجه به حجم و اسلوب و موضوعشان با مرحله‌ی متأخر مکی تناسب دارند. این دو سوره بعد از سوره‌هایی نازل شده‌اند که در آن‌ها به بت‌ها حمله و با مشرکان مجادله شده است و این امر با روایت گذشته و با منطق رخدادها تعارض دارد، زیرا لازمه‌ی مجادله با مشرکان این است که دعوت وارد مرحله‌ی آشکار شده باشد. بنابراین، به نظر ما مضمون این دو آیه صرفاً امر به آشکار کردن دعوت نیست، زیرا در زمان نزول این دو آیه صرفاً امر به آشکار کردن دعوت نیست، زیرا در زمان نزول این دو آیه دعوت عملاً آشکار شده بود، بلکه این دو آیه بیانگر انتقال دعوت از سطحی به سطح دیگرند.
تا پیش از آن، دعوت چه در دوره‌ی مخفی و چه در دوره‌ی علنی غالباً فردی بود، اما اکنون از پیغمبر خواسته می‌شود که برای یافتن هم‌پیمانی که با او بیعت کند و به دعوتش اهتمام ورزد، آن‌گونه که در ملاقات با هیئتی از اهالی مدینه رخ داد، خود را به قبایل عرضه کند. اگر به این دو آیه این‌گونه بنگریم، مفهوم آیه‌ی اول این خواهد بود که به پیغمبر فرمان می‌دهد درصدد یافتن هم‌پیمانانی از میان عشیره‌ی خود برآید و با نزول آیه‌ی دوم دستور می‌یابد که در مرحله‌ی بعد در خارج از قبیله‌ی خود به یافتن هم‌پیمان اقدام کند. چنین برداشتی از دو آیه‌ی مذکور به ما امکان می‌دهد تا به روایاتی که تاریخ نزول دو سوره‌ی شعراء و حجر را در سال نهم/ دهم می‌دانند، اعتماد کنیم. این زمان همان سال خروج پیغمبر از محاصره‌ای بود که قریش به او و عشیره‌اش تحمیل کرده بودند، محاصره‌ای که سه سال، از سال هفتم تا سال نهم/دهم، به طول انجامید.
اما علنی شدن دعوت برای اولین بار، آن‌چنان که مفسران و مورخان گفته‌اند، بین سال‌های سوم و چهارم بعثت رخ داد، زمانی که عبدالله بن مسعود در کعبه و در حالی که بزرگان قریش در انجمن خود نشسته و به او گوش فرا داده بودند، سوره‌ی رحمن را قرائت کرد و به خاطر این کار مورد آزار و اذیت شدید مشرکان قرار گرفت.
از سوی دیگر مصادر ما یادآور می‌شوند که پیغمبر در سال پنجم برای اولین بار سوره‌ی نجم را به طور علنی در کعبه قرائت کرد. بنابراین علنی شدن دعوت مربوط به قبل از نزول دو سوره شعراء و حجر، یعنی قبل از فرمان‌های «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‌» و «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ‌» است.
توجه به سیاق آیاتی که این دو آیه در میان آن‌ها قرار دارند، سخن ما را تأیید می‌کند. خداوند متعال فرموده است: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‌ و وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ‌ وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‌ الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ‌ وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ‌ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌»(14) (شعراء: 220-214). در این آیات به پیغمبر امر شده است که اگر قومش از او نافرمانی کردند با ایشان قطع رابطه کند: «فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ‌». ممکن نیست چنین تصمیمی در مرحله‌ی اول دعوت اتخاذ شده باشد، این تصمیم از آغاز مرحله‌ای کاملاً جدید خبر می‌دهد.(15) این همان چیزی است که سیاق آیاتی که آیه‌ی «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» در میان آن‌ها قرار دارد، آن را تأیید می‌کند. فرموده‌ی خداوند چنین است: «لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌ لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ وَ لاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ‌ وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ‌ کَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ‌ الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ‌ فَوَ رَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ‌ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ‌ إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِءِینَ‌ الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ‌ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ‌ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ‌ وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‌»(16) (حجر: 99-87).
این آیات نیز آشکارا ما را در برابر همان درخواست، یعنی اعلان قطع رابطه با مشرکان قریش قرار می‌دهد. این اعلان قطع رابطه با وعده‌ی «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِءِینَ» و نیز تهدید «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» همراه است. و از آن چنین فهمیده شود که گفته‌ها و اعمال «مستهزئین» بر روح پیغمبر اثر گذاشته و در همان حال او را به فرا رسیدن «یقین» (یقین به پیروزی دعوت) وعده می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1- محمد عزه دروزه، التفسیر الحدیث، 6 مجلد، (القاهره: دار احیاء الکتب العربیه، 1964-1962) این کتاب توسط دارالغرب الاسلامی در بیروت در دوازده جلد در سال 2000 چاپ شده است.
مقصود ما از «جدید» این است که ترتیب نزولی که به جای ترتیب نزول مصحف مبنای کار او قرار گرفته اصل و مبنایی ندارد. ما چیز جدیدی به این معنا در این تفسیر نیافتیم. اما مسئله‌ی اجتهاد در فهم و تفسیر امر دیگری است.
2- بگو خداوند، یکتا و یگانه است، خداوندی است که همه‌ی نیازمندان قصد او می‌کنند [هرگز] نزاد و زاده نشد و برای او هیچ‌گاه شبیه و مانندی نبوده است.
3- فایده‌ی شناخت ترتیب نزول تنها به استنباط احکام شریعت و مشروط به پذیرش مبنای ناسخ و منسوخ خلاصه نمی‌شود. این آگاهی در سایر موارد از جمله فهم منطق درونی و دینامیسم مواجهه‌ی قرآن با امور مختلف بشری در حوزه‌های مختلف اجتماعی، ضروری است.-م.
4- مقصود ما از «منطق» در این‌جا منطق عقل مجرد نیست، بلکه ارتباط و توالی اجزاء با یکدیگر در چارچوب کلی است که بدان تعلق دارد.
5- ما در این بحث به طور مشخص از آراء بن عاشور پیروی می‌کنیم، زیرا او اولین کسی است که در تفسیر خود اهتمام ویژه‌ای به روایات و اقوال مربوط به ترتیب سور داشته و در این زمینه دست به اجتهادهایی زده است. اما ترتیبی که وی در تفسیر خود برگزیده، ترتیبی است که بنابر آنچه جعبری گفته به جابربن زید تعلق دارد. این ترتیب با ترتیب مورد قبول الازهر اختلاف قابل ذکری ندارد. ر.ک. بن عاشور، تفسیر التحریر و التنویر.
6- همان
7- منظور آیه‌ی «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ‌» (حجر: 94) است.
8- محمدالطاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، 29: 344
9- طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 29: 79
10- قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، 20: 32
11- ابوعبدالله محمدبن منیع بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق ادوارد سخاور و رفاقه، 133: 1، لیدن، 1917.
12- و خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده.
13- پس آنچه را بدان فرمان یافتی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان.
14- و خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده. و بال [مِهر و نرمی] خویش را برای کسانی از مؤمنان که تو را پیروی کردند فرود آر. [پس اگر تو را نافرمانی کنند بگو من از آنچه می‌کنید بیزارم. و بر آن توانای بی‌همتا و مهربان توکل کن، آن که تو را آن‌گاه که [تنها به نماز شب] برمی‌خیزی می‌بیند، و هم گشتن تو را در میان سجده‌کنان- نمازگزاران، که اوست شنوا و دانا].
عصیان و نافرمانی فرع بر پیروی است. مقصود از عبارت «فَإن عَصَوکَ» نافرمانی مردمان عشیره‌ی رسول خدا است.
15- در قرآن آیه‌ای هست که باید قبل از این قطع رابطه نازل شده باشد و آن این فرموده‌ی خداوند خطاب به پیغمبر بزرگوار است: «قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (شوری: 23) (بگو: بر این [رساندن پیام] هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم مگر دوستی درباره‌ی خویشاوندان و هر که نیکویی ورزد او را در آن نیکویی بیفزاییم. همانا خدا آمرزنده و سپاس‌دار است).
شماره‌ی این سوره در فهرست ترتیب نزول مورد اعتماد 62 است. این آیه به پیغمبر دستور می‌دهد که بنابر حق «المَوَدَّةَ فِی القُربی» دوستی قوم خود را طلب کند. اگر این گفته بن عاشور که این سوره در سال هشتم یا نهم بعثت نازل شده درست باشد، این آیه باید در زمان محاصره‌ی قریش علیه پیغمبر و خاندانش در شعب ابوطالب نازل شده باشد. اما سوره‌ی شعراء، چنان‌که گفتیم در مرحله‌ی بعد از رفع محاصره نازل شده است.
16- و هر آینه تو را «سبع المثانی» و قرآن بزرگ [قدر] دادیم. چشمان خویش را به آنچه گروه‌هایی از آنان- کافران- را بدان برخورداری دادیم مگشای- به دنیاداران منگر- و بر آنان اندوه مخور [که چرا ایمان نمی‌آورند] و بال خویش برای مؤمنان فرودآر- مؤمنان را فروتن باش یا با ایشان به نرمی و مدارا زندگانی کن. و بگو همانا من بیم دهنده‌ی آشکارم [به عذابی که بر شما فرود آید] آن‌سان که [عذابی] بر بخش کنندگان فرو فرستادیم، آن‌ها که قرآن را پاره‌ها کردند- به سحر و شعر و کهانت و افسانه‌های پیشینیان نسبت دادند- به پروردگارت سوگند که همگی‌شان را بازخواست می‌کنیم از آنچه می‌کردند. پس آنچه را بدان فرمان یافتی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان. هر آینه ما تو را از استهزا کنندگان کفایت کردیم، آنان که با خدای یکتا خدایی دیگر گیرند. پس زودا که [سرانجام گمراهی و کیفر خویش] بدانند. و هر آینه ما می‌دانیم که سینه‌ات بدان‌چه می‌گویند تنگ می‌گردد. پس پروردگارت را با سپاس و ستایش به پاکی یاد کن و از سجده آرندگان باش. و پروردگارت را پرستش کن تا آن‌گاه که تو را یقین- پیروزی دعوت- فرا رسد.

منبع مقاله :
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول