جایگاه بهداشت و سلامت در اسلام (3)
سوم) اصل پیوستگی از دیدگاه فلسفی- عرفانی
پیوستگی میان اجزاء عالم و نیز حوادث جهان به صورتی زیبا در خلال متون فلسفی و نیز عرفانی بیان شده است. فلاسفه و عرفا به مسأله پیوند عناصر جهان و وحدت عالم اهتمام داشتهاند.اصل نخست: وحدت جهان
برخی از فیلسوفان چنین اظهار داشتهاند (1) که مجموع عالم دارای وحدت حقیقی است و این وحدت نظیر وحدت یک لشکر ده هزار نفری نیست بلکه بدین گونه است که میان اجزاء و عناصر عالم ارتباط عمیق ذاتی و درونی وجود دارد؛ زیرا جهان هستی بر اساس نظام علّی و معلولی پدید آمده و پرواضح است که میان علت و معلول پیوندی ذاتی برقرار است.از سوی دیگر وحدت عالم حکایت از وحدت خالق دارد؛ زیرا که امر واحد از علت واحد پدید میآید چنانکه علت واحد منشأ پدید آمدن امر واحد میشود. «قاعده الواحد» مطلب مزبور را بیان میکند. لذا نگاه فیلسوفان به وحدت جهان اینگونه است که از طریق وحدت تمامی اجزاء و عناصر عالم هستی به وحدت خالق میتوان رسید.
اصل دوم: پیوستگی در امور غریب
ابن سینا در نمط دهم کتاب ارزشمند الاشارات و التنبیهات به نکتهای جالب اشاره دارد؛ (2) امور عجیب و غریبی که در جهان رخ میدهند از سه مبدأ میتوانند ناشی شوند: مبدأ اول حالات درونی نفس انسانی است، مبدأ دوم ویژگیهای اجسام طبیعی و مبدأ سوم مناسباتی است که میان اوضاع فلکی از یک طرف و حوادث زمینی از سوی دیگر رخ میدهند.حوادثی که از مبدأ نخست حاصل آید به صورت سحر خود را نشان میدهد، شعبدهبازی برحسب عامل دوم در جهان به وقوع میپیوندد و نتیجه مبادی سوم طلسمات میباشد.
تقسیمبندی مزبور نشان از هماهنگی عمیقی دارد که میان اجزاء عالم و نیز حوادث جهان وجود دارد به گونهای که اگر درون یک انسان حالتی پدید آید به دنبال آن حادثهای رخ میدهد و اگر در کهکشانها وقایعی شکل گیرد، روی زمین رخدادهایی به وقوع میپیوندند.
به راستی انسان با جهان عجیبی روبرو است و اطراف او رمز و رازهای فراوانی نهفته است که اگر چشم خود بگشاید به گوشهای از آن دست مییابد. حقیقت آن است که هیچ حادثهای در جهان رخ نمیدهد مگر اینکه با حوادث دیگر در ارتباط است. حوادث، همدیگر را جذب میکنند چنانکه حوادث، یکدیگر را دفع مینمایند.
اصل سوم: تدبیر عالم با عالم
عارفان را اعتقاد بر این است (3) که از ذات حق، اسماء او برحسب میزان احاطه قرار میگیرد. هر اسمی که محیط باشد در فوق و هر اسمی که محاط، در ذیل قرار میگیرد. اسمائی که دارای احاطه کامل باشند عبارتند از «امهات اسماء» که شامل چهار اسم «الاول»، «الآخر»، «الظاهر» و «الباطن» میباشند. البته فوق چهار اسم مزبور، جامعترین نام زیبای خدا یعنی «الله» قرار دارد. در ذیل اسماء محیط، اسماء محاط قرار میگیرد و ذیل آنها اسماء محاط دیگر تا اینکه سلسله نزولی اسماء به جایی میرسد که آخرین سطح اسماء قرار دارد. آخرین سطح اسماء الهی، اسماء جزئی و محاط میباشند و هر یک دارای مظهری در عالم کون و جهان خارج هستند و از این طریق «نظام اسمائی» شکل میگیرد. در این نظام اسمائی هرچه به سمت بالا رویم و بر وحدت و بساطت اسماء افزوده و هرچه به سمت پایین سیر کنیم بر کثرت و ترکیب اسماء افزوده میشود و بدین صورت نظام اسمائی به صورت مخروطی شکل میگیرد.یکی از ویژگیهای نظام اسمائی این است که میان هر اسمی از اسماء حق با اسم دیگر پیوند و ارتباطی وجود دارد. این پیوندها در میان مظاهر اسماء هم تجلی میکند و از این طریق هر مظهری با مظهر دیگر مرتبط و متصل میگردد. خداوند از طریق اسمائش جهان را تدبیر میکند. این تدبیر از طریق ارتباطها و پیوندهایی است که میان مظاهر وجود دارد. پس هر مظهری از طریق مظهر دیگر تدبیر میشود و مظهر دوم از طریق مظهر سوم و مظهر سوم از طریق مظهر چهارم و این روند موجب میشود که پیوندی بسیار ژرف و منظم میان جلوهها و مظاهر عالم هستی برقرار باشد.
خداوند هر جزئی از عالم را از طریق جزء دیگر تدبیر و هدایت میکند.
اصل چهارم: انسان و جهان
یکی از معارف عمیق عرفانی که ریشه در متون دینی دارد اینکه نسبتی عمیق میان انسان و جهان وجود دارد. عرفای قبل از ابن عربی بر این باور بودند: انسان، جهان صغیر و جهان، انسان کبیر است. اما ابن عربی مقام انسان را رفعت بخشید و چنین بیان داشت: (4) انسان، جهان کبیر و جهان، انسان صغیر است. آنچه میان دو دیدگاه مزبور مشترک است اینکه میان جهان و انسان ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد. این ارتباط حکایت از هماهنگی، ملائمت، پیوند و همبستگی میان اجزاء جهان با یکدیگر، بخشهای مختلف انسان با یکدیگر و نیز حقیقت انسان و جهان خارج دارد. به قول مولی علی (علیه السلام):
و أنت الکتاب المبین الذی *** بأحرفه تظهر المضمر
أتزعم انک جرم صغیر *** وفیک أنطوی العالم الاکبر (5)
میان اجزای جهان پیوندی عمیق برقرار است، انبیا از یکدیگر گسسته و جدا نیستند، تفرقه و گسست جهان را فرا نگرفته است، پشت صحنه جداییهای ظاهری پیوستگی عمیقی وجود دارد، جهان مجموعه جدا و پراکنده نیست، ملاتی مستحکم بخشهای مختلف جهان هستی را با یکدیگر متصل نموده است، عالم یک کل منسجم است، پیوستگی میان عناصر هستی ظاهری نیست بلکه هر جزء را با جزء دیگر مناسبتی است و هر قسمتی از جهان کارکرد و وظیفهای تعیین شده دارد.
تمامی نکات پیش گفته به جز اجزای عالم، درباره حوادث عالم هم صادق است. اگر حادثهای با حادثه دیگر همراه میشود دلیلی آن را موجب میشود. اگر در یک لحظه هزاران حادثه در جهان به صورت همزمان رخ میدهند بیعلت نیست، هر حادثهای معنادار بوده طبق حکمتی رخ داده است، حوادث را حکمت و تدبیر الهی پشتیبانی میکند، اگر تمامی حوادث جهان را با یک برش زمان در نظر گیریم درباره این مجموعه حوادث میتوان گفت: از این زیباتر ممکن نبود، نظام احسن مجموعه حوادث عالم را در برگرفته است، چنانکه ظواهر حوادث به هم مرتبطند باطن آنها نیز یکدیگر را پیدا میکنند، هر حادثهای برای هر کس رخ دهد ریشه آن را باید در سابقه خودش جستجو نماید، تمامی رفتارهای انسان در آینده زندگی وی به صورت حادثه رخ مینمایند، هر انسانی در تمامی وقایع زندگی خویش نقش دارد، اگر حادثهای برای من پیش میآید پس ارتباطی با من دارد و اگر برای تو ارتباطی با تو دارد، وقایع به صورت معناداری کنار یکدیگر قرار میگیرند.
همبستگی حوادث زبان گویای خداست، خداوند از طریق حادثهها با انسانها سخن میگوید، خداوند هر حادثهای را با حادثهای دیگر پاسخ میدهد، خداوند از طریق حوادث جهان را اداره میکند، عمق جهان نشان از پیوندی وثیق و تنگاتنگ میان حوادث دارد، محال است شخصی در این جهان ظلم کند و پاسخ آن را به صورت حادثهای شوم دریافت نکند چنانکه کار خیر نیز چنین است، خداوند ظلم انسانها را موکول به محکمههای بشری نمیکند بلکه جهان محکمه بسیار بزرگی است که هر کس در آن به قدر عمل و نیّتش پاسخ دریافت میکند و پاسخهای خداوند برای انسان به صورت حادثه است؛ چه به صورت یک لبخند و چه به صورت یک اخم.
هیچ عملی بدون پاسخ نمیماند و پاسخهای خدا به صورت حوادث برای انسان رخ میدهد. پس حادثه زبان گویای خداست.
حکمت حق در قضا و در قدر *** کرد ما را عاشقان همدگر
جمله اجزای جهان زان حکم پیش *** جفت جفت و عاشقان جفت خویش
هست هر جزوی ز عالم جفت خواه *** راست همچون کهربا و برگ کاه (6)
چهارم) دستاوردها
اگر همبستگی و همزمانی میان حوادث عالم را معنادار بدانیم و به اصل پیوستگی فتوا دهیم و بدان معتقد باشیم، که چنین نیز هست، باید به لوازم آن تن دهیم. اصل تأثیر متقابل میان اجزای جهان و نیز حوادث عالم پیامدهایی دارد. جهانبینی دینی به ما میگوید همه اشیاء و تمامی رخدادها با یکدیگر پیوند دارند و این پیوند براساس حکمت و تدبیر الهی شکل گرفته است هرچند تک تک حوادث با افکار و رفتار انسان مرتبط است. اصل پیوستگی یا همبستگی میان اجزاء و حادثهها، دستاوردهایی در پی خواهد داشت.پیامد نخست: عدم حذف
اصل وابستگی بدین معنا است که حذف یک جزء مساوی با حذف کل است. اگر من یا تو نبودیم جهان برقرار نمیشد. حذف من به شما ارتباط دارد و حذف شما به من و حذف من و شما به همه. از بین رفتن کوچکترین جزء عالم مساوی است با نابودی تمام اجزای عالم.هرگاه یک کلّ منسجم و به هم پیوسته رخ میدهد، مادامی این کلّ برقرار میماند که کوچکترین جزء آن هم برقرار باشد. عالم یک مجموعه به هم پیوستهای است که انفکاک میان اجزای آن امکانناپذیر است. هرگز نمیشود گفت ای کاش فلانی نبود، هرگز نمیتوان آرزو کرد ای کاش چنان نمیشد؛ زیرا اگر فلانی نبود یا فلان آرزو محقق نمیشد، جهانی بکار نبود. جهان هستی برقرار است با تمامی بخشها و عناصرش و هیچ جزئی و هیچ بخشی و هیچ حادثهای را از آن نمیتوان جدا کرد و جهان بدون آن حادثه را آرزو نمود.
در کارگاه هستی از کفر ناگزیر است *** آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد؟ (7)
میان اجزاء و رخدادهای عالم وابستگی درونی و ذاتی برقرار است. ارتباط میان اشیاء اعتباری و قراردادی نیست. هیچ جزئی را با جزء دیگر نمیتوان تغییر داد. به جای هیچ حادثهای، رویدادی دیگر را نمیتوان نشاند. هیچ پدیدهای را از بسته جهان نمیتوان حذف نمود و جهان با تمام اجزایش وجود دارد و وجود کلّ مساوی است با وجود تمامی اجزاء.
اصل همه یا هیچ بر جهان حکمفرماست.
ای جفای تو، ز دولت خوبتر *** انتقام تو، ز جان محبوبترنالم و ترسم که او باور کند *** وز کرم، آن جور را کمتر کند
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدّ *** بوالعجب من عاشق این هر دو ضِدّ (8)
پیامد دوم: پیوستگی یک حادثه با تمام حوادث
در صورتی که از گسست حوادث عبور کنیم و میان رخدادهای عالم ارتباط درونی ببینیم، نتیجهای دیگر بدست میآید. اگر حادثهای رخ دهد و مقارن آن حادثهای دیگر به وقوع پیوندد، طبعاً میان این دو رویداد پیوند ذاتی برقرار است. از سوی دیگر، حادثه دوم با حادثهای دیگر قرین شده و این مقارنت نیز معنادار است. همچنین حادثه سوم با حادثه چهارم و چهارم با پنجم و پنجم با ششم در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد. اگر سلسله حوادث را پی گیریم در نهایت به تمامی حوادث مقارن در جهان هستی میرسیم. درست به مانند اینکه اگر در یک لحظه خون درون یکی از مویرگهای مغز لخته شود به دنبال آن تمام سیستم بدن درگیر شده هر کدام با حادثهای روبرو میشوند.لذا هرگز نمیتوان از پیوستگی حادثهای با یک حادثه دیگر سخن گفت بلکه باید سخن از ارتباط یک حادثه با تمامی حوادث مقارن به میان آورد.
این سخن گزافه نیست که بگوییم اگر سگی عطسه کند، موج آن تا آخرین کهکشانها خواهد رسید یا بگوییم اگر حیوانی صدا کند، آوازش به گوش کل کائنات میرسد یا بگوییم اگر فردی بخششی انجام دهد تمام عالم را تحت تأثیر قرار داده است یا بگوییم اگر فردی ظلم کند عالم را جریحهدار کرده است. قرآن چه زیبا میگوید:
مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً؛ هر كس كسى را- جز به قصاص قتل، یا [به كیفر] فسادى در زمین بكشد، چنان است كه گویى همه مردم را كشته باشد. و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گویى تمام مردم را زنده داشته است. (9)
پیامد سوم: آفریدن حادثه شیرین
اگر حادثهای، رویداد دیگر را به دنبال میآورد و اگر همزمانی حوادث معنادار مینماید پس میتوان به گونهای عمل کرد و حادثه آفرید که در پی آن حوادثی مطلوب و خوشایند شکل گیرند، چنانکه میتوان از طریق حادثهای ناگوار، وقایع شومی را برای خود رقم زد. چه بهتر که انسانها خوب باشند تا رخدادهای آنها به سمت صلاح پیش رود.اگر ما صلحجو و مهرورز باشیم، محیط را تحت تأثیر قرار دادهایم و از این طریق میتوانیم از میزان جنگها و تنشها بکاهیم. هر فرد میتواند با یک اقدام باشکوه در جهت تعیین سرنوشت دیگران گام بردارد. هرچه بیشتر به سمت وحدت و یگانگی رویم حضور خدا را بیشتر در حوادث آرامبخش و شیرین مشاهده خواهیم کرد.
اما اگر به شکل تخریبی و تجاوزگرانه رفتار نماییم نه تنها افراد پیرامونی خود بلکه کل جهان، چه دیدهها و چه نادیدهها را متأثر نمودهایم. هرگاه در بدن یک سلول سرطانی پدید آید این سلول، سلول مجاور خویش را تخریب میکند، سلول دوم سلول سوم را و این روند در یک بازه زمانی به تخریب کلّ سیستم دفاعی بدن میانجامد و فرد را از پا درمیآورد. مطالعه تاریخ جوامع کنونی شاهدی گویا بر ظهور مصلحان و مفسدانی است که کل جامعه بشری بلکه کل جهان را با صلحها یا نفرتها درآمیختهاند. لذا باید با احساس تعلق به کل و عضویت در جامعه بشری به جای تخریب، عطر واقعی صلح را پراکند.
بخشش، حادثه خوبی است که با آن میتوان فضای زمین را عطرآگین نمود.
تو نیکی میکن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانت دهد باز (10)
پیامد چهارم: همه حوادث آموزگارند
بخاطر داشته باشیم که در راه زندگی با بسیاری از انسانها هم مسیر شدهایم. هر گامی که برمیداریم با قدمهای هزاران انسان همراه شده است. همه ما به عنوان اجزایی از یک کل به هم پیوسته زندگی را تجربه میکنیم و با یکدیگر حوادثی را دریافت مینماییم. حوادث ما با خودمان در ارتباط است. ذهن خود را از انحصار خارج کنیم و فقط حوادث خویش را نبینیم.زندگی ما آنچنان با یکدیگر گره خورده است که گویا زندگیها در یکدیگر ادغام شدهاند. هر حادثهای که برای ما رخ میدهد، از آن جهت که آن حادثه برای من است، معلم من است و میتواند به من چیزی بیاموزد. سعی کنیم هر فرد را، هر شیء را و هر حادثهای را که در صحنه زندگی شما ظاهر میشود، به دیده یک آموزگار بنگرید و او را به مانند عضوی از زندگی خویش به حساب آورید. این حادثه از آن جهت که زبان خداست میتواند چیزی برای آموختن داشته باشد.
مجموعه کره زمین شامل تفاوتها و تنوعهای بیشماری است و ما نیز بخشی از این تنوع به حساب میآییم. چنانکه کسی نمیتواند آرزو کند ما مثل او باشیم، این آرزو بر ما هم ناروا است. لذا نباید آرزو کرد دیگران مثل ما زندگی کنند. جهان با تمام تنوعهایش زیبا است و هر عضوی از مجموعه جهان هستی به اندازه عضوی دیگر در حیات کل نقش دارد. تو گویی تمام اجزای جهان، سرود واحدی را شکوهمندانه میسازند. هر فردی میتواند با بینش وحدت و همبستگی، درهای بسته را به روی دیگران و خود بگشاید.
هر حادثهای که برای من رخ میدهد، آموزگار من است و درون آن پیامی نهفته است
پیامد پنجم: جهان یک دایره است
هر انسان شهروند جامعه جهانی است و او هر رفتاری که میکند در جامعه بشری تأثیرگذار است. رفتاری که آکنده از عشق است تمامی انسانها و کهکشانها را تحت تأثیر قرار میدهد و از سوی دیگر جنگها و آشوبها توانستهاند آثار شوم و دهشتناکی برای همگان رقم زنند.خداوند جهان هستی را به گونهای خلق نمود که هر کس در آن هرگونه رفتار کند، همگان را تحت تأثیر قرار میدهد. ویژگی دیگر مملکت خدا این است که هر عملی در آن انجام شود چه خوب و چه بد، آن عمل به شکل دیگر به خود انسان بازمیگردد. این امر بدین معنا است که جهان به شکل یک دایره است و جهان هر رفتاری از انسان ببیند در چرخهای کامل، بدون کم و زیاد، به عاملش تحویل میدهد.
کل کائنات یک دایره است و هر رفتاری که از انسان ببیند بدون کم و کاست به وی باز میگرداند.
در این جهان نه چیزی گم میشود، نه فراموش میگردد و نه نابود بلکه به شکلی دیگر به عاملش بازمیگردد.
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم *** لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
فکر خود و رأی خود در عالم رندی نیست *** کفر است در این مذهب خودبینی و خودرأیی
زین دایره مینا خونین جگرم میده *** تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی (11)
د) در سیره رضوی
حضرت رضا (علیه السلام) درباره فلسفه احکام و بیان مصالح و مفاسد احکام شرعی بیانات گستردهای دارند. آن بزرگوار به گونهای معجزگونه و بسیار ظریف به علل احکام و معارف اشاره میکند. اگر بخواهیم تنها سرفصل این بیانات را فهرست نماییم به چندین صفحه بالغ خواهد شد. برخی از موضوعاتی که امام بیان داشتهاند عبارتند از: حکمت وجوب اقرار به توحید، لزوم وجود اولی الامر، علت عدم وجود دو امام در یک زمان، دلیل تداوم امامت در خاندان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حکمت عبودیت، امر به نماز، شروع نماز با وضو، حکمت تک تک اجزاء وضو، غسل جنابت، اذان و اقامه، حکمت همه ارکان و عناصر نماز، نماز جمعه، نماز قصر، نماز میّت، تکفین و تدفین، عید فطر، روزه، کفاره، حج و عناصر آن، تحریم زنا، تأخیر استجابت دعا، صله رحم و طلب حلال.نکته شایان گفتن این که آن در بیشتر موارد به چشم میآید اینکه علت اصلی احکام و فلسفه تشریع به پاکی ظاهری یا قلبی بازمیگردد. طهارت ظاهری و نیز سلامت درونی از طریق رعایت احکام و شریعت حاصل میآید. به چند نمونه میتوان اشاره کرد.
نمونه نخست: حضرت رضا (علیه السلام) درباره علت تشریع غسل جمعه، مسأله طهارت را پیش میکشد و آن را راهی برای حصول بهداشت و تندرستی بیان میکند:
"علت غسل عید و جمعه و غسلهای غیر از این ایام بزرگ داشتن پروردگار توسط بنده است و همچنین سبب پاکی و پاکیزگی بنده از جمعهای تا جمعه دیگر باشد. (12)"
نمونه دوم: امام رضا (علیه السلام) به علت غسل میت نیز اشاره دارد و فلسفه آن را در پاکی و نظافت جستجو میکند:
"علت غسل میت این است که او را غسل میدهند تا پاکیزه شده از آلودگیها و امراضی که داشته پاک گردد. (13)"
نمونه سوم: هشتمین پیشوای شیعیان (علیه السلام) درباره علل پدید آمدن امراض برای مؤمنان و کافران چنین فرمود:
"بیماری مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزشها است و نیز رحمت خداوند بر اوست، و برای کافر موجب عذاب و لعنت و بیماری دست از گریبان مؤمن برندارد تا او را از گناهان پاک سازد. (14)"
یکی از معجزاتی که از امام رضا (علیه السلام) ظاهر شده است، رساله ذهبیه است. آن بزرگوار در این رساله به عنوان یک طبیب کامل به بسیاری از خواص خوراکیها و آشامیدنیها اشاره میکند. اما آنچه در این میان برجسته و چشمگیر است، این است که در تمام نسخههای تجویزی، رعایت اصول بهداشت اصالت دارد. امام رضا (علیه السلام) برای حفظ بدن تندرستی، نسخهها و درمانهای فراوانی را بیان میفرماید.
نمونه چهارم: امام رضا (علیه السلام) درباره مصرف زیاد تخم مرغ فرمود:
کَثرَةُ أکلِ البَیضِ وَ إدمَانُهُ یُورِثُ الطُّحَالَ وَ رِیَاحاً فِی رَأسِ المَعِدَهِ؛ مصرف زیاد تخم مرغ و عادت به خوردن مداوم آن موجب افزایش حجم طحال و ایجاد نفخ و باد بر سر معده میشود. (15)
نمونه پنجم: پیشوای هشتم شیعیان (علیه السلام) درباره خاصیت انجیر میفرماید:
أکلُ التَّینِ یُقمِلُ الجَسَدَ إذَا أُدمِنَ عَلَیهِ؛ خوردن مداوم انجیر بدن را فربه و چاق میکند. (16)
نمونه ششم: حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در باب خوردن آب سرد پس از غذای گرم میفرماید:
شُربُ المَاءَ البَارِدِ عَقِیبَ الشَّیءِ الحَارِّ وَ عَقیِبَ الحَلاوَةِ یَذهَبُ بِالأسنَانِ؛ نوشیدن آب سرد پس از غذای گرم و در پی مصرف شیرینی دندانها را فاسد میکند. (17)
نمونه هفتم: امام رضا (علیه السلام) درباره اثر خوردن زیاد گوشت گاو و حیوانات وحشی میفرماید:
الإکثَارُ مِن لُحُومِ الوَحشِ وَ البَقَّرِ یُورِثُ تَغییرَ العَقلِ وَ تَحیُّرَ الفَهمِ وَ تَبَلُّدَ الذِّهنِ وَ کَثرَةَ النَّسیَانِ؛ مصرف زیاد گوشت حیوانات وحشی و گاو، موجب خشکاندن چشمههای عقل [کاهش عقل و اندیشه] و سردرگمی درک و فهم [ابهام و کندذهنی] و تحجّر ذهنی [دیرفهمی و کاهش درک ذهنی] و فزونی نسیان و فراموشی میگردد. (18)
بدست میآید که از یک سو رابطههای وسیعی میان اجزا و عناصر جهان هستی وجود دارد که تنها بر خدا و اولیائش آشکار است و دیگران معمولاً از کشف آنها ناتوانند. از سوی دیگر فلسفه بسیاری از احکام سلامت بدن و تندرستی است چنانکه نسخههای تجویزی امامان (علیهم السلام) و از جمله حضرت رضا (علیه السلام) به منظور صحت تن و روان است. از اینرو، میتوان گفت که سلامت تن و روان در شریعت و نزد اولیاء دین (علیهم السلام) جایگاه مهمی دارد.
پینوشتها:
1- فلوطین، اثلوجیا، ص79-77؛ شیرازی، الاسفار الاربعه، ج7، ص158-152؛ شیرازی، مجموعه رسائل فلسفی، ص 428؛ مطهری، مجموعه آثار، ج6، ص1017-1015؛ مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص380-378.
2- ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج3، ص 418.
3- ابن عربی، فصوص الحکم، فص موسوی.
4- همان.
5- خویی، منهاج البراعه، ج7، ص 36. (تو کتاب مبینی هستی که با حروف تو اسرار هویدا میگردد. آیا گمان میبری تو یک جثه کوچکی در حالیکه جهان بزرگتر در تو پیچیده شده است؟).
6- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش 212.
7- حافظ، دیوان حافظ.
8- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص72.
9- مائده/32.
10- سعدی، مواعظ، مثنویات.
11- حافظ، دیوان اشعار، غزل شماره 493.
12- حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص316.
13- صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص89؛ مجلسی، بحارالانوار، ج6، ص95.
14- صدوق، ثواب الاعمال، ص 193؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 343؛ شعیری، جامع الاخبار، ص 163؛ دیلمی، اعلام الدین، ص 398؛ مجلسی، بحارالانوار، ج78، ص183؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج2، ص401؛ حرّ عاملی، الفصول المهمه، ج3، ص295.
15- مجلسی، بحارالانوار، ج59، ص321.
16- همان.
17- همان.
18- همان، ص 322.
منبع مقاله :
فعالی، محمد تقی، (1394) سبک زندگی رضوی (4) - بهداشت غذا و تغذیه، مشهد: بنیاد فرهنگی هنری امام رضا (علیه السلام)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}