اسوه همیشگی
اسوه همیشگی
اسوه همیشگی
نويسنده:مليحه پژمان
نگاهي به ويژگيهاي شخصيتي امام علي(علیه السلام)در گفتگو با دكتر مسعود اديب
... دعاي فاطمه مستجاب شد، ناگاه تماشاگران ديدند كه خانه خدا از سوي جنوب شرقي (باب مستجار) باز شد و فاطمه وارد كعبه
گشت و ديوار بازشده به هم پيوست و تا سه روز در شريفترين مكان گيتي مهمان خدا شد. اين قضيه دهان به دهان به گوش مردم رسيد و جمعيت انبوهي دور كعبه گرد آمدند تا نتيجه را ببينند. حتي متصديان و كليد داران كعبه، هر چه تلاش كردند نتوانستند در كعبه را باز كنند. همه منتظر ماندند تا مهمان كعبه را ببينند. سه روز از اين جريان تاريخي گذشت؛ ولي هنوز خبري از آن به دست نيامد. روز چهارم، ناگاه ديوار كعبه از همان مكاني كه قبلاً باز شده بود، دوباره باز شد و در حالي كه چشمان مردم خيره شده بود، «فاطمه بنت اسد» مادر گرامي اميرالمومنين(ع) شادمان از كعبه خارج شد. در آستانه ميلاد پربركت بزرگمرد تاريخ بشريت، در گفتگويي با حجة الاسلام دكتر اديب نويسنده، محقق و عضو هيات علمي دانشگاه مفيد، از وجوه شخصيتي اين امام همام سخن گفتيم كه در ادامه مي آيد.
** انسان در اين عالم به عنوان خليفه خدا و امانتدار خدا شناخته شده و به اين مساله در اديان مختلف بخصوص دين مبين اسلام و قرآن كريم، اشاره شده است. (اني جاعل في الارض خليفه) اما انسانهاي مختلف با درجات متفاوت، آينه دار صفات حق مي شوند. بعضي از انسانها فقط در اين حد كه داراي قوه انديشه و اختيار هستند، نوعي از اين كمال را آشكار مي كنند و حتي ممكن است از اين كمال سوء استفاده و به درجات نازلي سقوط كنند. هر چه انسانها كمال بيشتري پيدا مي كنند، بيشتر نشان دهنده عظمت و صفات كبريايي خداوند مي شوند و به مرحله ولي تام خدا مي رسند و به تعبير عرفا، انسان كاملي مي شوند. انبيا و اولياي الهي و از جمله حضرت علي(ع) از آن دسته اند كه در نهايت ظرفيت انساني آينه دار حق مي شوند، به طوري كه اخلاق، رفتار و عمل آنها خدايي مي شود. اين كه پيامبر(ص) در جنگ خندق فرمود: «ضربة علي افضل من عبادة الثقلين» به اين جنبه برمي گردد كه حضرت علي(ع) ديگر يك انسان عادي نيست، بلكه انساني است كه به درجات كمال رسيده و همه وجودش فقط خداست و اين مساله به خاطر رسيدن به مقام تسليم محض خداوند شدن در وجود آن حضرت تجلي پيدا كرده است. به تعبير روايات ما «العبودية الجوهرة كنه الربوبيه»؛ يعني بندگي كه در اعماق آن ربوبيت تجلي كرده است.
** بله. از آنجا كه خداوند عليم صفات متعددي دارد كه براي ما زميني ها اين صفات متناقض و متعارض مي نمايد، چون در ساحت ربوبي همه اين صفات در كنار هم هستند، اما ظرفيتهاي اين عالم بسيار محدود است. به تعبير قرآن كريم، از آسمان باراني فرستاديم و هر وادي به قدر گنجايش بهره برد. و چون وادي وجود انسانها در اين عالم محدود است و كوچك، پس باران كمال به رنگها و شكلهاي مختلف بروز مي كند و هر چه بالاتر مي رويم، اين چند رنگي، به يكرنگي تبديل مي شود. به همين ترتيب هم كمالات هر چه از ساحت نازل اين جهان ارتقا پيدا مي كند، مي بينيد كمالاتي كه به ظاهر با هم ناسازگارند، در كنار هم به سازگاري مي رسند و به تعبير شعر، در مدح اميرالمومنين داريم كه: « جمعت في وجودك الاضداد» يعني در وجود ايشان همه ضدها جمع شده اند؛ بدين معنا كه انسان شجاع داريم، اما شجاع شب زنده دار نداريم. انسان سخاوتمند داريم، اما سخاوتمند حريص بر عبادت نداريم.
اما تمام اين خصايل در وجود مقدس مولاي متقيان جمع شده اند كه البته در ساير اولياي خدا هم چنين است. فقط مولاي متقيان است كه در ميان مردم روزگارش حتي در حال عبادت و نماز انفاق مي كند و از زكات غفلت ندارد و فقط ايشان است كه حتي در هنگامه جنگ، نگاهي به آسمان دارد و نگران وقت نماز است. اين كمالات از آن روي در وجود ايشان تجلي يافته كه بنده محض خداست و به قولي در مورد ايشان بايد بگوييم: «آنچه خوبان همه دارند، تو يكجا داري.» آن حضرت از ظرف وجودي خودش براي رسيدن به قرب پروردگار در اين چند روزه زندگي بهره برد و آثار آن، نسلهاست در ميان مردم اعصار ديده مي شود.
** قبل از هر چيز، بايد بگويم قلمرو وظايف اولياي خدا گسترده تر از اداره جامعه و حكومتداري است و در واقع وظيفه اصلي اولياي خدا، دعوت مردم به خداپرستي است؛ درست مثل پيامبر اكرم(ص) كه مي فرمايد: «انا جعلناك شاهداً و مبشراً و نظيراً و داعياً الي ا... باذنه و سراجاً منيرا»؛ يعني دعوت به سوي خدا و چراغ روشن شب تاريك انسانيت بودن، مهمترين وظيفه اولياي خداست. اما چون انسان اجتماعي زندگي مي كند و نيازهاي اجتماعي دارد، طبيعتا اولياي خدا هم به زندگي اجتماعي انسانها توجه دارند. اميرالمومنين(ع) هم به عنوان جانشين پيامبر(ص)، مهمترين ميراثي كه از پيامبر به انسان رسيده، مقام ولايت است. كه پس از پيامبر دلهاي مشتاق به اسلام و حق گرايي را بايد ايشان صيد كند. امام علي(ع) در حيات اجتماعي هم منادي توحيد است. پس به اذن خدا داعي الي ا... است و به پيروي از پيامبر اكرم(ص) مردم را هدايت مي كند. حتي در شرايطي كه حق ايشان در اداره امور مسلمانان تضييع مي شود.
** درست است كه حق ايشان ضايع شد، ولي وقتي خدامحوري بر ولي خدا حاكم شد، طبيعتا حب و بغض ها كنار مي رود و اگر اميرالمومنين(ع) غصه مي خورد، از اين جهت نيست كه چرا حكومت را از او گرفته اند؛ بلكه به اين دليل است كه چرا ارزشها از بين رفته است و حالا كه اداره حكومت از ايشان گرفته شده، سعي مي كند به اصلاح امور كمك كند. اين ديدگاه بسيار مثبتي است. حتي ايشان در امور ديني به خلفاي وقت كمك و در دوره خانه نشيني با آنها مدارا مي كرد. به تعبير دكتر شريعتي كه مي گويد: «امام علي(ع) تنها سياستمداري است كه در دوره اپوزيسيون است و حاكميت ندارد، ولي سكوت مي كند و وقتي به حاكميت مي رسد، انقلابي عمل مي كند. برعكس، بسياري از سياستمداراني كه در اپوزيسيون شعارهاي انقلابي و وعده هاي آنچناني مي دهند و وقتي به حكومت مي رسند، محافظه كارانه عمل مي كنند.» دغدغه اصلي حضرت هدايت امت است و اگر جايي منازعات جزئي موجب مي شود كه اصول كلي هدايت مورد تهديد قرار گيرد ايشان اصول كلي را مورد توجه قرار مي دهد، كه اين نكته مهم و ارزشمندي به لحاظ سياسي است.
** ببينيد، به نظرم آنچه در تاريخ آمده و حجت هايي كه از خود حضرت به جا مانده، مردم در زمان بيعت با ايشان آنقدرها هم تشنه حقيقت نبودند، چون به آن هوشياري و فهم از دين نرسيده بودند، طبيعي است كه حقيقت حضرت را درك نكنند و شايد در ميان آنها عده اندكي به درجه اي از شناخت از ايشان رسيده بودند. اما جمع آنهايي كه هجوم آورده بودند تا با ايشان بيعت كنند و به تعبير خود حضرت مثل يال كفتار بر گرد ايشان ريخته بودند و ايشان را آنقدر تحت فشار قرار داده بودند كه لباس شان پاره شد، متوجه نبودند كه چه مي كنند بلكه دلزده و سرخورده از وضعيت قبل بودند و از شرايط پيشين مي گريختند و شناختي از وضعيت علوي نداشتند. به همين دليل آن حضرت استنكاف مي كرد و مي گفت من وزير باشم بهتر است از اين كه امير باشم. چون مي دانست كه با گذشت ربع قرن از اسلام و دوران پيامبر(ص) اين مردم ديگر اسلام اصيل را نمي شناختند و تصور مي كردند علي(ع) مي آيد و مشكلات آنها را حل مي كند. در واقع نگاه مردم آن دوره مقداري عاطفي و احساسي و مقداري هم انزجار از حكومت بود و لذا تعابير خود حضرت در سخنراني اولين روز بيعت اين گونه است كه، «وضعيت شما و بلا و گرفتاريتان برگشته به دوران بعثت نبي اكرم(ص) و ثمرات كار پيامبر(ص) در جامعه كمرنگ شده است.» با اين بيانات حضرت مي خواست به مردم بفهماند كه گويي به بازگشت مجدد رسول خدا نياز دارند. اما با اين كه حضرت مي دانست جامعه آن دوره و آن مردم مشكلات زيادي را برايش ايجاد خواهد كرد اما باز اقبال عمومي را بر خودش حجت تلقي كرد و به ميدان آمد و تلاش ايشان احياي سنت هاي نبوي در اداره امور مسلمين بود.
** همان طور كه مي دانيد، عمل انسان تابع نگاه و ديدگاه اوست. نمي شود مثلاً من خودم را محور عالم بدانم و مثل فردي عمل كنم كه در همه چيز، خدا را در نظر دارد. ناصر خسرو در اين مورد مي گويد: «آدميان جملگي نهال خدايند/هيچ تو نشكن اين نهال و نه بركن» اگر ما واقعا همه انسانها را نهال خدا بدانيم و حاكميت اصلي خداوند را بر كائنات پذيرفتيم، رفتارمان عوض مي شود و خودمان را تحت شديدترين كنترلها مي بينيم و درست عمل مي كنيم. كسي مي تواند حداقل نزديك به اميرالمومنين(ع) عمل كند كه آن نگاه توحيدي را داشته باشد؛ آن وقت تا آن حد قدرت پيدا مي كند كه بر همه چيز چشم پوشي داشته باشد، به طوري كه در امور بيت المال مولاي متقيان مي فرمود:« به خدا قسم، اگر هفت اقليم را در اختيار من قرار دهند، پوست جويي را به ناحق از دهان مورچه اي نمي گيرم.»
اين نشان از بينش توحيدي و نفس مطمئن به لقاي پروردگار دارد و ما در روزگار كنوني فقط با درك اين بينش مي توانيم امور بيت المال و اموال مردم را در نظر داشته باشيم.
** به نكته خوبي اشاره كرديد. اميرالمومنين(ع) در اين نامه خطاب به امام حسن مجتبي(ع) مباحث بسيار ارزشمندي را مطرح فرمود. ايشان امام حسن(ع) را به توجه و عبرت گرفتن از تاريخ، گردش روزگار، زندگي در مدار حق محوري و خدا محوري و البته آخرت محوري دعوت كرد و انبوهي از توصيه هاي ديگر كه در اين مختصر نمي گنجد. اما نكته مهم اين نامه در اين است كه آن حضرت نامه را اين طور شروع كرده است: «اين نامه اي است از يك پدر فاني كه رو به سوي مرگ مي رود و اميدي به زندگي ندارد، به فرزندي كه در معرض آينده است و بلاياي احتمالي آن.» و نوع بيان اميرالمومنين(ع) در نامه: «نامه علي بن ابيطالب معصوم وصي پيامبر به حسن بن علي(ع) معصوم وصي اميرالمومنين(ع) نيست» بلكه نامه يك پدر است به يك پسر. اين خيلي مهم است، چون مولاي متقيان اين نامه را مختص امام حسن مجتبي(ع) ننوشته، بلكه از يك پدر و نسلي كه در حال رفتن است، براي نسلي كه در حال زندگي است، نوشته است. حالا ممكن است برخي جزئيات و تعابير در فرهنگ آن زمان معنا داشته باشد، ولي روح نامه و توصيه هاي آن كاملاً زنده است و به تاريخي خاص تعلق ندارد؛ بلكه مباحث آن در مورد انسانيت است. ايشان در نامه اشاره مي كند به «اوصيكما و جميع اهلي و من بلغه كتابي» «من به شما دو نفر (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) و همه خاندانم و هر كه اين نامه به دستش مي رسد، وصيت مي كنم» توصيه مي كنم به جوانان كه از فيوضات عظيم اين نامه از آن پدر مهربان بي بهره نمانند و آن را مطالعه كنند. در بخشي از سؤال به روز پدر اشاره كرديد. چه خوب است از اميرالمومنين(ع) پدر بودن را بياموزيم. ما پدرهاي امروزي متاسفانه فقط دغدغه نان و تحصيل فرزندانمان را داريم كه البته در جاي خودش اهميت دارد، ولي نكته مهم، دعوت كردن فرزندان به انسانيت و تعالي است، زيرا در اين شرايط است كه حتما به جامعه متعالي و سالم خواهيم رسيد. اميرالمومنين(ع) وقتي از دنيا رفتند، از اموال دنيا فقط 700 درهم ناچيز از ايشان مانده بود و هر چه داشتند در راه اسلام به فقرا بخشيده بودند، اما ميراث عظيم معنوي ايشان و فرزندان صالحي كه زمامدار هدايت مسلمين شدند، براي ما تا ابديت باقي است و اين راه سعادت و كمال همه انسانهاست.
منبع:روزنامه قدس
... دعاي فاطمه مستجاب شد، ناگاه تماشاگران ديدند كه خانه خدا از سوي جنوب شرقي (باب مستجار) باز شد و فاطمه وارد كعبه
گشت و ديوار بازشده به هم پيوست و تا سه روز در شريفترين مكان گيتي مهمان خدا شد. اين قضيه دهان به دهان به گوش مردم رسيد و جمعيت انبوهي دور كعبه گرد آمدند تا نتيجه را ببينند. حتي متصديان و كليد داران كعبه، هر چه تلاش كردند نتوانستند در كعبه را باز كنند. همه منتظر ماندند تا مهمان كعبه را ببينند. سه روز از اين جريان تاريخي گذشت؛ ولي هنوز خبري از آن به دست نيامد. روز چهارم، ناگاه ديوار كعبه از همان مكاني كه قبلاً باز شده بود، دوباره باز شد و در حالي كه چشمان مردم خيره شده بود، «فاطمه بنت اسد» مادر گرامي اميرالمومنين(ع) شادمان از كعبه خارج شد. در آستانه ميلاد پربركت بزرگمرد تاريخ بشريت، در گفتگويي با حجة الاسلام دكتر اديب نويسنده، محقق و عضو هيات علمي دانشگاه مفيد، از وجوه شخصيتي اين امام همام سخن گفتيم كه در ادامه مي آيد.
** انسان در اين عالم به عنوان خليفه خدا و امانتدار خدا شناخته شده و به اين مساله در اديان مختلف بخصوص دين مبين اسلام و قرآن كريم، اشاره شده است. (اني جاعل في الارض خليفه) اما انسانهاي مختلف با درجات متفاوت، آينه دار صفات حق مي شوند. بعضي از انسانها فقط در اين حد كه داراي قوه انديشه و اختيار هستند، نوعي از اين كمال را آشكار مي كنند و حتي ممكن است از اين كمال سوء استفاده و به درجات نازلي سقوط كنند. هر چه انسانها كمال بيشتري پيدا مي كنند، بيشتر نشان دهنده عظمت و صفات كبريايي خداوند مي شوند و به مرحله ولي تام خدا مي رسند و به تعبير عرفا، انسان كاملي مي شوند. انبيا و اولياي الهي و از جمله حضرت علي(ع) از آن دسته اند كه در نهايت ظرفيت انساني آينه دار حق مي شوند، به طوري كه اخلاق، رفتار و عمل آنها خدايي مي شود. اين كه پيامبر(ص) در جنگ خندق فرمود: «ضربة علي افضل من عبادة الثقلين» به اين جنبه برمي گردد كه حضرت علي(ع) ديگر يك انسان عادي نيست، بلكه انساني است كه به درجات كمال رسيده و همه وجودش فقط خداست و اين مساله به خاطر رسيدن به مقام تسليم محض خداوند شدن در وجود آن حضرت تجلي پيدا كرده است. به تعبير روايات ما «العبودية الجوهرة كنه الربوبيه»؛ يعني بندگي كه در اعماق آن ربوبيت تجلي كرده است.
** بله. از آنجا كه خداوند عليم صفات متعددي دارد كه براي ما زميني ها اين صفات متناقض و متعارض مي نمايد، چون در ساحت ربوبي همه اين صفات در كنار هم هستند، اما ظرفيتهاي اين عالم بسيار محدود است. به تعبير قرآن كريم، از آسمان باراني فرستاديم و هر وادي به قدر گنجايش بهره برد. و چون وادي وجود انسانها در اين عالم محدود است و كوچك، پس باران كمال به رنگها و شكلهاي مختلف بروز مي كند و هر چه بالاتر مي رويم، اين چند رنگي، به يكرنگي تبديل مي شود. به همين ترتيب هم كمالات هر چه از ساحت نازل اين جهان ارتقا پيدا مي كند، مي بينيد كمالاتي كه به ظاهر با هم ناسازگارند، در كنار هم به سازگاري مي رسند و به تعبير شعر، در مدح اميرالمومنين داريم كه: « جمعت في وجودك الاضداد» يعني در وجود ايشان همه ضدها جمع شده اند؛ بدين معنا كه انسان شجاع داريم، اما شجاع شب زنده دار نداريم. انسان سخاوتمند داريم، اما سخاوتمند حريص بر عبادت نداريم.
اما تمام اين خصايل در وجود مقدس مولاي متقيان جمع شده اند كه البته در ساير اولياي خدا هم چنين است. فقط مولاي متقيان است كه در ميان مردم روزگارش حتي در حال عبادت و نماز انفاق مي كند و از زكات غفلت ندارد و فقط ايشان است كه حتي در هنگامه جنگ، نگاهي به آسمان دارد و نگران وقت نماز است. اين كمالات از آن روي در وجود ايشان تجلي يافته كه بنده محض خداست و به قولي در مورد ايشان بايد بگوييم: «آنچه خوبان همه دارند، تو يكجا داري.» آن حضرت از ظرف وجودي خودش براي رسيدن به قرب پروردگار در اين چند روزه زندگي بهره برد و آثار آن، نسلهاست در ميان مردم اعصار ديده مي شود.
** قبل از هر چيز، بايد بگويم قلمرو وظايف اولياي خدا گسترده تر از اداره جامعه و حكومتداري است و در واقع وظيفه اصلي اولياي خدا، دعوت مردم به خداپرستي است؛ درست مثل پيامبر اكرم(ص) كه مي فرمايد: «انا جعلناك شاهداً و مبشراً و نظيراً و داعياً الي ا... باذنه و سراجاً منيرا»؛ يعني دعوت به سوي خدا و چراغ روشن شب تاريك انسانيت بودن، مهمترين وظيفه اولياي خداست. اما چون انسان اجتماعي زندگي مي كند و نيازهاي اجتماعي دارد، طبيعتا اولياي خدا هم به زندگي اجتماعي انسانها توجه دارند. اميرالمومنين(ع) هم به عنوان جانشين پيامبر(ص)، مهمترين ميراثي كه از پيامبر به انسان رسيده، مقام ولايت است. كه پس از پيامبر دلهاي مشتاق به اسلام و حق گرايي را بايد ايشان صيد كند. امام علي(ع) در حيات اجتماعي هم منادي توحيد است. پس به اذن خدا داعي الي ا... است و به پيروي از پيامبر اكرم(ص) مردم را هدايت مي كند. حتي در شرايطي كه حق ايشان در اداره امور مسلمانان تضييع مي شود.
** درست است كه حق ايشان ضايع شد، ولي وقتي خدامحوري بر ولي خدا حاكم شد، طبيعتا حب و بغض ها كنار مي رود و اگر اميرالمومنين(ع) غصه مي خورد، از اين جهت نيست كه چرا حكومت را از او گرفته اند؛ بلكه به اين دليل است كه چرا ارزشها از بين رفته است و حالا كه اداره حكومت از ايشان گرفته شده، سعي مي كند به اصلاح امور كمك كند. اين ديدگاه بسيار مثبتي است. حتي ايشان در امور ديني به خلفاي وقت كمك و در دوره خانه نشيني با آنها مدارا مي كرد. به تعبير دكتر شريعتي كه مي گويد: «امام علي(ع) تنها سياستمداري است كه در دوره اپوزيسيون است و حاكميت ندارد، ولي سكوت مي كند و وقتي به حاكميت مي رسد، انقلابي عمل مي كند. برعكس، بسياري از سياستمداراني كه در اپوزيسيون شعارهاي انقلابي و وعده هاي آنچناني مي دهند و وقتي به حكومت مي رسند، محافظه كارانه عمل مي كنند.» دغدغه اصلي حضرت هدايت امت است و اگر جايي منازعات جزئي موجب مي شود كه اصول كلي هدايت مورد تهديد قرار گيرد ايشان اصول كلي را مورد توجه قرار مي دهد، كه اين نكته مهم و ارزشمندي به لحاظ سياسي است.
** ببينيد، به نظرم آنچه در تاريخ آمده و حجت هايي كه از خود حضرت به جا مانده، مردم در زمان بيعت با ايشان آنقدرها هم تشنه حقيقت نبودند، چون به آن هوشياري و فهم از دين نرسيده بودند، طبيعي است كه حقيقت حضرت را درك نكنند و شايد در ميان آنها عده اندكي به درجه اي از شناخت از ايشان رسيده بودند. اما جمع آنهايي كه هجوم آورده بودند تا با ايشان بيعت كنند و به تعبير خود حضرت مثل يال كفتار بر گرد ايشان ريخته بودند و ايشان را آنقدر تحت فشار قرار داده بودند كه لباس شان پاره شد، متوجه نبودند كه چه مي كنند بلكه دلزده و سرخورده از وضعيت قبل بودند و از شرايط پيشين مي گريختند و شناختي از وضعيت علوي نداشتند. به همين دليل آن حضرت استنكاف مي كرد و مي گفت من وزير باشم بهتر است از اين كه امير باشم. چون مي دانست كه با گذشت ربع قرن از اسلام و دوران پيامبر(ص) اين مردم ديگر اسلام اصيل را نمي شناختند و تصور مي كردند علي(ع) مي آيد و مشكلات آنها را حل مي كند. در واقع نگاه مردم آن دوره مقداري عاطفي و احساسي و مقداري هم انزجار از حكومت بود و لذا تعابير خود حضرت در سخنراني اولين روز بيعت اين گونه است كه، «وضعيت شما و بلا و گرفتاريتان برگشته به دوران بعثت نبي اكرم(ص) و ثمرات كار پيامبر(ص) در جامعه كمرنگ شده است.» با اين بيانات حضرت مي خواست به مردم بفهماند كه گويي به بازگشت مجدد رسول خدا نياز دارند. اما با اين كه حضرت مي دانست جامعه آن دوره و آن مردم مشكلات زيادي را برايش ايجاد خواهد كرد اما باز اقبال عمومي را بر خودش حجت تلقي كرد و به ميدان آمد و تلاش ايشان احياي سنت هاي نبوي در اداره امور مسلمين بود.
** همان طور كه مي دانيد، عمل انسان تابع نگاه و ديدگاه اوست. نمي شود مثلاً من خودم را محور عالم بدانم و مثل فردي عمل كنم كه در همه چيز، خدا را در نظر دارد. ناصر خسرو در اين مورد مي گويد: «آدميان جملگي نهال خدايند/هيچ تو نشكن اين نهال و نه بركن» اگر ما واقعا همه انسانها را نهال خدا بدانيم و حاكميت اصلي خداوند را بر كائنات پذيرفتيم، رفتارمان عوض مي شود و خودمان را تحت شديدترين كنترلها مي بينيم و درست عمل مي كنيم. كسي مي تواند حداقل نزديك به اميرالمومنين(ع) عمل كند كه آن نگاه توحيدي را داشته باشد؛ آن وقت تا آن حد قدرت پيدا مي كند كه بر همه چيز چشم پوشي داشته باشد، به طوري كه در امور بيت المال مولاي متقيان مي فرمود:« به خدا قسم، اگر هفت اقليم را در اختيار من قرار دهند، پوست جويي را به ناحق از دهان مورچه اي نمي گيرم.»
اين نشان از بينش توحيدي و نفس مطمئن به لقاي پروردگار دارد و ما در روزگار كنوني فقط با درك اين بينش مي توانيم امور بيت المال و اموال مردم را در نظر داشته باشيم.
** به نكته خوبي اشاره كرديد. اميرالمومنين(ع) در اين نامه خطاب به امام حسن مجتبي(ع) مباحث بسيار ارزشمندي را مطرح فرمود. ايشان امام حسن(ع) را به توجه و عبرت گرفتن از تاريخ، گردش روزگار، زندگي در مدار حق محوري و خدا محوري و البته آخرت محوري دعوت كرد و انبوهي از توصيه هاي ديگر كه در اين مختصر نمي گنجد. اما نكته مهم اين نامه در اين است كه آن حضرت نامه را اين طور شروع كرده است: «اين نامه اي است از يك پدر فاني كه رو به سوي مرگ مي رود و اميدي به زندگي ندارد، به فرزندي كه در معرض آينده است و بلاياي احتمالي آن.» و نوع بيان اميرالمومنين(ع) در نامه: «نامه علي بن ابيطالب معصوم وصي پيامبر به حسن بن علي(ع) معصوم وصي اميرالمومنين(ع) نيست» بلكه نامه يك پدر است به يك پسر. اين خيلي مهم است، چون مولاي متقيان اين نامه را مختص امام حسن مجتبي(ع) ننوشته، بلكه از يك پدر و نسلي كه در حال رفتن است، براي نسلي كه در حال زندگي است، نوشته است. حالا ممكن است برخي جزئيات و تعابير در فرهنگ آن زمان معنا داشته باشد، ولي روح نامه و توصيه هاي آن كاملاً زنده است و به تاريخي خاص تعلق ندارد؛ بلكه مباحث آن در مورد انسانيت است. ايشان در نامه اشاره مي كند به «اوصيكما و جميع اهلي و من بلغه كتابي» «من به شما دو نفر (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) و همه خاندانم و هر كه اين نامه به دستش مي رسد، وصيت مي كنم» توصيه مي كنم به جوانان كه از فيوضات عظيم اين نامه از آن پدر مهربان بي بهره نمانند و آن را مطالعه كنند. در بخشي از سؤال به روز پدر اشاره كرديد. چه خوب است از اميرالمومنين(ع) پدر بودن را بياموزيم. ما پدرهاي امروزي متاسفانه فقط دغدغه نان و تحصيل فرزندانمان را داريم كه البته در جاي خودش اهميت دارد، ولي نكته مهم، دعوت كردن فرزندان به انسانيت و تعالي است، زيرا در اين شرايط است كه حتما به جامعه متعالي و سالم خواهيم رسيد. اميرالمومنين(ع) وقتي از دنيا رفتند، از اموال دنيا فقط 700 درهم ناچيز از ايشان مانده بود و هر چه داشتند در راه اسلام به فقرا بخشيده بودند، اما ميراث عظيم معنوي ايشان و فرزندان صالحي كه زمامدار هدايت مسلمين شدند، براي ما تا ابديت باقي است و اين راه سعادت و كمال همه انسانهاست.
منبع:روزنامه قدس
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}