نقدى بر ترجمه جديد قرآن (ترجمه خرمشاهى)
نقدى بر ترجمه جديد قرآن (ترجمه خرمشاهى)
آن گونه كه نهادهاى قرآنى وقرآن پژوهان يادآور مى شوند، قرآن به بيش از 150 زبان ولهجه دنيا ترجمه شده است (خواه به صورت كامل يا ناقص) كه زبان فارسى از نخستين ترجمه هاى آن است.2
گويند نخستين ترجمه فارسى قرآن از زبان سلمان فارسى، صحابى بزرگوار پيامبراكرم (ص) صادر شده است. زمانى كه برخى از ايرانيان از وى درخواست ترجمه قرآن را كردند، درجواب آنان نوشت: بسم اللّه الرحمن الرحيم; به نام خداوند يزدان بخشنده. و… 3
بررسى درباره ترجمه هاى فارسى قرآن، چنين نشان مى دهد كه بيش از 50 ترجمه فارسى چاپ ومنتشر شده است كه از اين شمار، نزديك به يك سوم آن پس از انقلاب اسلامى و در دو دهه اخير صورت پذيرفته است.4 از جمله اين ترجمه ها وجديدترين آن، ترجمه استاد بهاءالدين خرمشاهى است كه اين مقال به معرفى و نقد و بررسى آن اختصاص دارد.
چند ماهى است كه از چاپ ونشر اين ترجمه مى گذرد واز همان آغاز با استقبال خوبى رو به رو گرديد و توجه قرآن پژوهان وادب دوستان را جلب كرد، به گونه اى كه چندين معرفى و نقد درباره آن انجام پذيرفته است.5 نگارنده نيز همچون ديگر علاقه مندان به فرهنگ قرآنى از همان آغاز نشر اين ترجمه ، به مطالعه آن پرداخته ويادداشتهايى را درضمن مطالعه فراهم آورده كه مقاله حاضر تنظيم و ترتيبى ازآن يادداشتهاست. اينك در آغاز، به معرفى اجمالى ترجمه يادشده مى پردازيم.
ترجمه جناب خرمشاهى، با قطع رحلى در 902 صفحه، درپايان سال 1374 توسط انتشارات نيلوفر وجامى، چاپ و منتشر شده است. ازكلّ ترجمه، 604 صفحه به متن قرآن، ترجمه و توضيحات اختصاص دارد.(هر صفحه ازاين بخش بدين گونه است: يك چهارم هر صفحه در سمت راست، متن قرآن با خط عثمان طه و يك چهارم صفحه در سمت چپ، ترجمه روان آيات و نيمه باقى مانده از هر صفحه به توضيحات (تفسير مختصر) آيات اختصاص دارد.) صفحه 605 علامات وقف; صفحه هاى 607 ـ 609 دعاى ختم قرآن; صفحه 610 فهرست نامهاى ديگر سوره ها; صفحه 611 فهرست سوره ها بر حسب نزول; صفحه هاى 612 ـ 613 فهرست سوره هاى قرآنى به ترتيب مصحف، صفحه هاى 614 ـ 615 فهرست سوره ها به ترتيب الفبايى; صفحه 618 ـ 650 گفتار مترجم; صفحه 651 سروده مترجم درباره ترجمه خود; صفحه هاى 652 ـ 671 [مقاله] قرآن و قرآن پژوهى; صفحه هاى 672 ـ 681 [مقاله] تحريف ناپذيرى قرآن كريم; صفحه هاى 682 ـ 687 [مقاله] فهم قرآن با قرآن; صفحه هاى 688 ـ 694; [مقاله] كلمات فارسى در قرآن مجيد; صفحه هاى 696 ـ 837 واژه نامه قرآنى [شامل كلمات قرآنى، همراه با برابرهاى فارسى آن]; صفحه هاى 838 ـ 839 پيوست واژه نامه (واژه هاى قرآنى كه عيناً در اين ترجمه به كار رفته است); صفحه هاى 840 ـ 883 فهرست توضيحات (فهرست تفسير مختصرى كه در پانوشت ها آمده است); و صفحه هاى 884 ـ 902 كتابنامه.
ييادآورى: ترجمه يادشده، از لحاظ ساختار بخشهاى گوناگون آن (همان گونه كه گذشت) در بين ترجمه هاى فارسى قرآنى نمونه وبرجسته است، هرچند برخى از بخشهاى يادشده، كاستيهاى محسوسى را به همراه دارد كه در صفحه هاى آينده بدان اشاره خواهيم كرد.
امتيازهاى ترجمه
الف. برخى از واژه هاى قرآنى وحتى عربى، در فارسى نياز به برابر مناسب دارد، زيرا براى همگان مفهوم و آشنا نيست، ازاين رو گاهى به گونه اى متفاوت ترجمه مى شود. مثلاً واژه (أحبار) 4بار درقرآن آمده است كه دراين ترجمه، برابر فارسى و يا عربى روان تر براى آن قرار داده نشده است ويا عبارت (ما ملكت ايمانهم) ويا همانند آن، نزديك به 15 بار درقرآن آمده است كه برابر آن (ملك يمين) قرار داده شده است وفقط دو يا سه بار در قلاب (كنيزان) به عنوان توضيح آورده شده است، درحالى كه (ملك يمين) عموماً براى فارسى زبانان آشنا ومفهوم نيست.6 پس مناسب است در تمامى موارد دست كم در قلاب، به عنوان توضيح، واژه (كنيزان) گذارده شود. مواردى از اين دست، در پاره اى از عبارات، كمى از روان بودن ترجمه كاسته است.
ب. همچنين برابرهاى نامناسب وگزينش برخى ازآنها از ترجمه هاى كهن فارسى، گاهى از شفاف بودن نثر كاسته است، مانند: (ذرّية) به(زاد و رود)، (خوض) به (ژاژخايى)، و(اعتداء) به (بيروشى كردن)، و… واصولاً گزينش اين واژه ها وآوردن آن در ترجمه (هرچند بنا به گفته مترجم در صفحه 646 شمارش آنها به سى مورد هم نمى رسد) با سخن ايشان در صفحه 644(ستون چپ) كمى ناسازگار است، آن جا كه مى نويسد:
(يك واژه غريب و ناشفاف مى تواند ترجمه يك صفحه را ولو آن كه خوب باشد، به تباهى بكشد.)
وهمچنين قرار ندادن معادل و برابر فارسى، براى (ملك يمين) و مانند آن وترجمه (ذرية) به (زاد و رود) با يكديگر تناسب ندارد، زيرا فارسى زبانان (ذريه) را به آسانى مى فهند، ولى درباره مفهوم (ملك يمين) دچار ترديد مى شوند.
ج. نيز در برخى از موارد، بويژه جزءهاى پايانى قرآن، گاهى ترجمه، روان و رسا نيست ونياز به ويرايش و تغيير برخى از واژه ها دارد تا نثر روان تر و روشن تر گردد. به دو نمونه بنگريد:
در ترجمه آيه 5 سوره احقاف(46)، چنين آمده است:
(وكيست گمرا ه تر از كسى كه موجودى را به دعا خواند كه تا روز قيامت پاسخش را ندهد، وايشان از دعاى آنها بى خبرند.)
درحالى كه در ظاهر، ترجمه روان تر و دقيق تر اين گونه است:
(وكيست گمراه تر ازآن كس كه به جاى خدا كسى را مى خواند كه تا روز قيامت او را پاسخ نمى دهد، وآنها از دعايشان بى خبرند.)7
ونيز در ترجمه (ما لهم بذلك من علم) در آيه 24جاثيه(45) و آيه 20 زخرف(43) و… بدين گونه آمده است:(آنان را به اين امر،علم نيست) و(آنان را به اين امر، علمى نيست)، ولى بايد گفت كه اين گونه ترجمه، واژه به واژه بوده و روان نيست. افزون برآن كه ترجمه دومى كمى دقيق تر است، زيرا كه واژه (علم) نكره در سياق نفى است و افاده عموم دارد، پس لازم است در ترجمه فارسى به گونه اى آن را نشان داد.8
2. امتياز ديگر اين ترجمه، وجود برابر و معادل براى همه واژه ها و تركيبات قرآنى است. وى، در صفحه 644 (ستون چپ) مى نويسد:
(1. اصل اول اين بود كه دراين ترجمه در وهله اول در پى افزايش دقت و صحت باشم به طورى كه هيچ كلمه يا تعبير يا حتى حرف قرآنى نباشد كه معادلى براى آن در ترجمه نباشد.)
انصاف اين است كه ايشان دراين زمينه (آوردن معادل براى همه كلمات قرآنى) از بيش تر ترجمه هاى پيش ازخود ممتازند، ولى موارد اندكى از واژه ها و عبارات ترجمه نشده نيز به چشم مى خورد، مانند: (من دون اللّه) در احقاف(46)5 ، (اذ) در آل عمران(3) 187، (قبلهم) در حج(22) 42 و همچنين موارد فراوانى از (كان) و ديگر صيغه هاى آن (در تركيب ماضى استمرارى) ويا تأكيدهاى فراوان قرآنى كه ترجمه نشده و ما در جاى خود ازآن سخن خواهيم گفت.
3. از ويژگيهاى ديگر اين ترجمه، توضيحات (در پانوشتها)،واژه نامه قرآنى، مقالات (بويژه گفتار مترجم)، فهرست توضيحات و… است كه پس از اين درباره آن سخن خواهيم گفت.9
ناهماهنگى گفتار مترجم(اصول ترجمه ايشان) با روش عملى ترجمه
(درفارسى قديم شايد از (به درستى كه) و (به تحقيق) براى قد / لقد، و (همانا) براى (انّ) ، و… استفاده مى كردند ، ولى كاربرد اين ادات وحروف يا كلمات و عبارات تأكيدى درفارسى امروز غريب مى نمايد و ناقض غرض به نظر مى رسد. … [از اين رو] براى قد / لقد، به خوبى، به درستى، استفاده شده است.)
ولى درموارد فراوانى از ترجمه، براى (انّ) وحتى (انّما) برابر (همانا) را برگزيده است، مانند: آل عمران (3) 19 ، اسراء(17) 3، حجرات(49) 13، 15، فصّلت(41) 50، شورى(42) 5، فتح(48) 1، 8 ، 10، علق(96) 8 و…
همچنين پس از بررسى نيمه اول قرآن، برابر (به درستى) براى واژه (لقد) ديده نشد ونيز برابر (به خوبى) براى (لقد) فقط در دويا سه مورد ديده شد و درمواردى فراوان ، برابر ومعادلى براى (لقد) وجود نداشت كه دراين باره سخن خواهيم گفت.
ب. درهمين صفحه نيز آمده است:
(يك موجود زبانى ديگر نيز در قرآن كريم حضور دارد و آن اذ / و اذ است… وترجمه آن (هنگامى كه) در اغلب موارد نارواست، زيرا غالباً اذ/ واذ بدون جواب وجزاست. در ترجمه حاضر براى آن غالباً از: چنين بود كه/ وچنين بود كه، استفاده شده است.)
هرچند (اذ) در قرآن به معانى گوناگون به كار رفته است، مانند: ظرف، تعليل، اسم زمان ماضى، اسم زمان مستقبل، و… ولى يكسان سازى برابرهاى آن در موارد مشابه، همان گونه كه گفته اند، سزاوار است. ليكن دراين ترجمه، معادلهاى متفاوتى براى آن آورده شده كه برخى نيز دقيق و صحيح نيستند ويا دست كم بايد در قلاب به عنوان توضيح، قرار داده شود. مثلاً برابر (اذ)، و (واذ)، (چون) ، (وياد آوريد كه) ، (يادآوريد آنگاه كه) ، (ياد كنيد) ، (آنگاه) ، (يادكن) ، (يادآر) ، (هنگامى كه) ، (چنين بود كه) و (وچنين بود كه) به ترتيب در بقره (2) 30; انفال(8) 7; آل عمران(3) 153; بقره(2) 49; آل عمران(3) 124، 42، 121 وموارد فراوان ديگر، ديده مى شود.
ج. وباز در همين صفحه مى خوانيم:
ييا در ترجمه (انّ اللّه على كلّ شئ قدير) به جاى آن كه ( على كلّ شئ قدير) را (برهر چيز تواناست) بياوريم، (برهركارى تواناست) آورده ايم.
ولى بايد گفت در دو مورد: فاطر(35) 1 وفتح (48) 21 چنين آورده اند: (برهمه چيز تواناست) كه دو اشكال دارد: اول اين كه ازآنچه گفته شده عدول كرده ودرآنچه نپذيرفته اند، واقع شده است. دوم اين كه تبديل(هرچيز) به (همه چيز) دقيق نيست.
د. ونيز در ادامه آورده اند:
(يا در ترجمه عباراتى وصفى كه با (الذين) آغاز مى شود، از جمود لفظى پرهيز كرده ايم. به مثالهاى زير توجه فرماييد: الذين آمنوا: مؤمنان، الذين كفروا: كافران، …)
ولى در ترجمه، اين گونه نمى بينيم، مثلاً در بيشتر موارد براى (انّ الذين آمنوا) ، (كسانى كه ايمان آورده اند) وبراى (يا ايّها الذين آمنوا) در بقره (2) 278 و حجرات (49) 2، برابر (اى كسانى كه ايمان آورده ايد) آورده شده است. نيز در بيش تر موارد براى(الذين كفروا)، مثلاً درآل عمران(3) 91 (كسانى كه كفر ورزيده اند) آورده شده است كه افزون بر جمود لفظى، يكسان سازى را نيز به همراه ندارد.
هـ. در صفحه 636 چنين مى خوانيم:
(مثال ديگر كه براى بهبود و بهسازى فارسى وخوشخوانى ترجمه، به اقتضاى زبان مقصد، اندك عدولى ـ كه از جوازات ترجمه است ـ صورت گرفته است، در تركيب وصفى (قوم… )است. به مثالهاى زير توجه فرماييد: القوم الظّالمين: ستم پيشگان و… )
ولى در ترجمه، گونه اى ديگر ديده مى شود، زيرا گويا (القوم الظالمين) 22بار درقرآن به كار رفته كه فقط 4 يا 5 بار (ستم پيشگان) به عنوان برابر آن آورده شده و درموارد ديگر، برابرهايى جز آن ديده مى شود، مانند:(ستمكاران) در مائده(5) 51، (مردم ستمكار) درآل عمران(3) 86 ، (قوم ستمكار) در انعام(6) 68، (ستم پيشگان) در انعام (6) 144 ، (ستمگران) در يونس(10) 85، (قوم ستم پيشه) درمؤمنون(23) 28، و (قوم ستمكاران) در احقاف(46) 10. نيز برابر اخير (قوم ستمكاران) درست نيست، زيرا در دستور فارسى براى موصوف جمع، صفت مفرد مى آورند.
و. در صفحه 645 چنين آمده است:
(5. اصل پنجم كه دراين ترجمه رعايت شده است، اين است كه كلمه واحد [وجملات واحد] به شرط آن كه در سراسر قرآن معناى واحدى داشته باشد، در ترجمه براى آن معادل واحد آمده و در سراسر ترجمه همان، حفظ و تكرار شده است.)10
ولى همان گونه كه پيش ازاين نيز يادآور شديم و نمونه هايى آورديم (كه برخى از آنها در ذيل اين بخش نيز جاى مى گيرد) يكسان سازى درحدّ مطلوب و بسيار بالايى در اين ترجمه به چشم نمى خورد، هرچند اعتراف داريم كه دراين زمينه از بيشتر ترجمه هاى پيش ازخود، پيشى گرفته و ممتاز است، ولى هنوز راه در اين زمينه بسيار گشوده است. مثلاً عبارت (بماكانوا يفسقون) 5 بار در قرآن آمده است، ولى شايان توجه است كه برابرهاى آن در ترجمه، متفاوت است وبرخى دقيق و صحيح نيست، مانند: (به نافرمانيشان) در اعراف (7) 163; (به خاطر نافرانى ورزيدنشان) در عنكبوت(29)34، (چرا كه نافرمانى كرده بودند) در اعراف(7) 165،(به كيفر نافرمانيشان) در بقره(2) 59، (به خاطر نافرمانيشان) در انعام (6) 49.وچون جمله، ماضى استمرارى است، ترجمه درست آن مثلاً بدين گونه است:
(به[سزاى] آن كه نافرمانى مى كردند) ويا همانند آن. ازاين رو برخى از برابرهاى يادشده دقيق نيست.
نيز عبارت (وان كانوا من قبل لفى ضلال مبين) كه دوبار در قرآن آمده است، در ترجمه آن در آل عمران(3)164، عبارت (درحالى كه در گذشته درگمراهى آشكارى بودند) ودر جمعه(62) 2، عبارت(وحقّاً كه در گذشته درگمراهى آشكارى بودند) آورده شده است كه افزون بر يكسان نبودن، دومى دقيق تر است، زيرا (إن) درآيه، مخففه و در حقيقت همان (انّ) است وبه خاطر وجود آن ولام در (لفى)، آوردن تأكيد در ترجمه فارسى ضرورى است.
مواردى ديگر
براى نمونه يكى ازمجازات قرآن را دراين جا يادآور مى شويم:
عبارت (ما قدّمت أيديهم) و همانند به آن، يازده بار درقرآن آمده است. از نسبت دادن(قدّمت) به (أيدى) مجاز بودن آن فهميده مى شود ودر واقع اطلاق اسم جزء بر كلّ است و نكته آوردن (أيدى) اين است كه بيشتر كارها (ولو كارهاى ناشايست) با دست انجام مى شود. ازاين رو در ترجمه فارسى بايد اين نكته، به گونه اى نشان داده شود تا لطافت مجاز را فارسى زبانان نيز تا حدّ زيادى دريابند، ولى دراين ترجمه (در 9 بار آن) برابر (كار وكردار پيشينشان) ويا عبارت بسيار نزديك به آن، ودر بقره (2) 95، (دركارهايى كه كرده اند) وفقط در نبأ(78) 40 (آنچه به دستان خويش پيش فرستاده است)، ترجمه شده است. به نظر مى رسد ترجمه اولى و دومى(10مورد) لطافت مجاز را دربرندارد . افزون برآن، ترجمه دومى نارسايى بيشترى نسبت به اولى دارد، ولى ترجمه سومى هرچند براى فارسى زبان خيلى روان و رسا نيست، ولى دقيق است. ازاين رو شايد عبارت (دستاورد پيشين آنها) معادل وبرابر مناسبى باشد كه از كاستيهاى يادشده به دور است ويا دست كم، گذاردن ترجمه سوّم درتمامى 11 مورد، افزون بر دقيق بودن، يكسان سازى را نيز به همراه دارد.11
نكته ديگرى كه درهمين باره بايد گفت، اين است كه در سرتاسر قرآن، گاهى براى يك معنى و موضوع ، تعبيرهاى گوناگونى به كاررفته كه مناسب است تا اندازه ممكن و پذيرفته، لطافتهاى آن تعبيرها را به فارسى منتقل كرد، ولى در ترجمه، گاهى عكس آن ديده مى شود; يعنى در اين جا يكسان سازى رخ داده است و در عبارتهاى قرآنى شبيه به هم (در برخى موارد) پراكنده سازى. براى نمونه عبارتهاى (بما كانوا يكسبون) ، (بما كانوا يعلمون) ، (الذى عملوا) ، (بما كسبت) ، (ماكسبوا) و (ماقدّمت ايديهم)12 در پاره اى از موارد، همگى آنها به (كار و كردار… ) ترجمه شده است كه افزون بر دقيق نبودن، يكسان سازى آن نيز نيكو به نظر نمى رسد!
2. در قرآن، فعلهاى فراوانى در قالبهاى گوناگون به كار رفته كه ضرورى است با توجه به نشانه هاى لفظى و معنوى، آن را درست ترجمه كرد. دراين باره نيز در صفحه 645 چنين آورده است:
(4 . اصل چهارم اين است كه حتى المقدور صيغه و ساختار كلمات را در ترجمه حفظ كرده ايم; يعنى صفت را به فعل يا جمله، تبديل نكرده ايم… )
ولى بايد گفت مترجم هرچند دربرخى ازاين موارد همچون تبديل نكردن صفت به فعل، موفق بوده،13 ولى در بعضى ازنمونه هاى ديگر، دقت لازم را مبذول نداشته است. براى نمونه به ماضى استمرارى اشاره مى كنيم.
ماضى استمرارى از تركيب دوفعل به دست مى آيد (كان يا ديگر صيغه هاى آن + فعل مضارع). اين تركيب در قرآن فراوان به كار رفته است14 وضرورت دارد برابر مناسب آن در فارسى گزينش شود، مگر درمواردى كه قرينه، اقتضاى ديگرى را داشته باشد، ولى دراين ترجمه، نمونه هاى بسيارى از ماضى استمرارى وجود دارد كه برابر فارسى مناسب آن، انتخاب نشده است. به چند مورد زير بنگريد:
عبارت (ولكن كانوا انفسهم يظلمون) 7 بار درقرآن آمده است.15در دو مورد از آن بقره (2) 57 ، وتوبه (9) 70 ترجمه (بلكه برخويشتن ستم مى كردند) ونزديك به آن، آورده شده كه درست و دقيق است، ولى در 5 مورد ديگر، عبارت (بلكه خود بر خويشتن ستم كردند) ونزديك به آن، به چشم مى خورد كه استمرار فعل از آن به دست نمى آيد ودر حقيقت، اين عبارت، ترجمه (ولكن انفسهم يظلمون) است (بدون وجود كانوا) وشايان توجه است كه اين عبارت يك بار در قرآن آل عمران(3) 17 آمده وهمان ترجمه (بلكه خود بر خويشتن ستم كردند) در برابر آن ديده مى شود. افزون براين، يكسان سازى مورد نظر مترجم نيز صورت نپذيرفته است.16
همچنين درعبارتهاى (فيما كانوا فيه يختلفون)، بقره(2) 113، (بما كانوا يفسقون) اعراف (7) 165، (عمّا كانوا يعملون) بقره (2)134، (كانوا يعتدون) آل عمران(3) 112، (بما كانوا يصنعون) مائده (5) 14 و موارد فراوان ديگر، همان گونه انجام شده است.
3. درقرآن تأكيدهاى فراوانى به كار رفته است كه ضرورت دارد برخى ازآنها حتماً در ترجمه فارسى، با برابر مناسب آورده شود. ايشان در صفحه 635 (ستون راست) مى نويسد:
(3. همچنين انواع تأكيدهاى زبان عربى قرآنى را از جمله انّ ، انّما يا قد / لقد ولام قسم / تأكيد و نون تأكيد خفيفه و ثقيله را در زبان فارسى، بويژه فارسى امروز نمى توانيم ظاهر سازيم… ازسوى ديگر، نديده گرفتن اين موجودات زبانى هم، براى مترجم و ترجمه دقيق وامين روا و آسان نيست.)
دراين جا بايد گفت كه هرچند همگان ترجمه هر تأكيدى در قرآن، مانند: (انّ) را روا و لازم نمى دانند وحق نيز همين است، ولى تأكيدهاى مكرّر وچند گانه وجايى كه قرينه بر لزوم ترجمه، تأكيد دلالت دارد، همواره ضرورى است و ضريب دقت در ترجمه را افزون مى كند . ليكن در ترجمه حاضر، موارد فراوانى از تأكيدهاى مكرّر ترجمه نشده ويا در جمله هاى همانند داراى تأكيد، برخى با تأكيد وبرخى بدون تأكيد ترجمه شده است، درحالى كه قرينه اى ويژه بر لازم نبودن ترجمه تأكيد، به چشم نمى خورد. براى نمونه دوحرف تأكيد (لقد) را يادآور مى شويم.
(لقد) در قرآن 182 بار به كار رفته كه پس از بررسى موارد كاربرد آن در نيمه اوّل قرآن، روشن شد كه در ترجمه حاضر، در موارد بسيارى اين كلمه ترجمه نشده و براى آن برابرى گذارده نشده است، مانند:(ولقد آتينا موسى الكتاب) در بقره (2) 87، (ولقد استهزئ برسل من قبلك) در انبياء(21) 41،و (لقد نصركم اللّه… ) در آل عمران(3) 123 ، درحالى كه درست همين عبارتها، به ترتيب درهود(11) 10، رعد (13) 23 و توبه (9) 25، آمده و تأكيدهاى آن ترجمه شده است وظاهراً قرينه اى براى ترجمه برخى و ترجمه نكردن برخى ديگر، وجود ندارد.
همچنين تأكيدهاى (انّ فى ذلك لآية) در بقره (2) 248، (انّك لمن المرسلين) در بقره(2) 252، (لتفسدنّ… ولتعلنّ) در اسراء(17) 4، (ليقولنّ… فلننبئنّ… ولنذيقنّهم) در فصلّت(41)50 و موارد فراوان ديگر ترجمه نگرديده و برابر معادلى براى تأكيدها در نظر گرفته نشده است.
درباره توضيحات مترجم [درپانوشتها]
ازمطالعه چهارده صفحه اول ترجمه (توضيحات پانوشتها) يادداشتهايى فراهم آمده كه اينك برخى از آنها را در اين جا يادآور مى شويم.
الف. در توضيح آيات، مناسب است ضرورى ترين وبارزترين موارد آيه آورده شود، مثلاً در توضيح آيه 74 بقره(2)، مناسب بود فرق دو جمله (وانّ من الحجارة لما يتفجّر منه الأنهار) و(وانّ منها لما يشّقّق فيخرج منه الماء) آورده شود، زيرا اين دوجمله از لحاظ معنايى، بسيار به هم نزديك هستند، هرچند به نظر مى رسد اين موارد سليقه اى است و تشخيص توضيحات بايسته، در همه آيات مشكل است.
ب. گاهى ازمآخذ ومنابع، به گونه يكسان نام برده نشده، درحالى كه هماهنگى در يادكرد ازمآخذ ضرورى است، مثلاً درپانوشت صفحه 8 آمده است: (سيدمرتضى ، امالى، مجلس 76) ودر چند سطر پايين تر چنين آمده است: (امالى، 2/371). ويا در پانوشت صفحه 4 آمده: (فراء ، ابن قتيبه) ودر صفحه 14 آمده است: (ابن قتيبه، فراء) درحالى كه در تمامى موارد، تلاش شده تا بر اساس تاريخ وفات اشخاص، نامها فهرست شود.
همچنين شمارش برخى از واژه هاى قرآنى كه در توضيحات (پانوشتها) از آن ياد كرده است، گاهى درست نيست. مثلاً درپانوشت صفحه 1 مى خوانيم:
(الحمد للّه ربّ العالمين) جزاين موارد چهار بار ديگر درقرآن به كار رفته است.
ولى درست اين است كه پنج بار به كار رفته و انعام (6) 45 شمارش نشده است. نيز در پانوشت صفحه 12 آمده است:
(هم فيها خالدون) يا (خالدين فيها) درحدود 30 بار به كار رفته است.
درحالى كه در حدود 65 بار درست است. همچنين درپانوشت صفحه 5 ، عبارت (نزديك به شصت بار) به (حدود پنجاه بار) قابل اصلاح است.17
د. در برخى ازموارد، افزون بر ترجمه آيات در نيمه بالاى هر صفحه، دوباره ترجمه آيه درپانوشت همان صفحه تكرار شده كه زايد به نظر مى رسد، مانند: صفحه 11 كه ترجمه بقره (2) 76، هم درمتن وهم در پانوشت تكرار شده است. همچنين صفحه 5، بقره (2) 28 ، و…
هـ. افزون بر مورد بالا، گاهى با وجود تكرار ترجمه آيه در پانوشت، با ترجمه همان آيه درمتن متفاوت است، مانند: صفحه 10 كه ترجمه آيه 17حج (22) در پانوشت، با ترجمه همين آيه در جاى خود، متفاوت است وبه نظر مى رسد ترجمه آيه در پانوشت، روان و رسا نبوده وويرايش نشده است وبا اصول مورد پذيرش مترجم نيز سازگارى ندارد.
درباره واژه نامه قرآنى(عربى ـ فارسى)
1. خواننده با معانى واژه هاى قرآنى آشنا مى شود.
2. با برابرهاى واژه هاى قرآنى كه مورد پذيرش مترجم است ودر ترجمه به كار رفته، آشنا مى شود.
3. با واژه هاى فارسى سره كه برابر مناسبى براى برخى از واژه هاى قرآنى است، آشنا مى شود.
و…
اظهار نظردرباره واژه نامه قرآنى اين ترجمه، نياز به بررسى عميق ترى دارد، هرچند در صفحه هاى گذشته در ضمن سخن از كمبودهاى ترجمه، درباره واژگان نيز مطالبى را يادآور شديم، ازاين رو در اين جا فقط به ساختار بخش(واژه نامه قرآنى) مى پردازيم.
فهرست واژه نامه قرآنى براساس الفبا وحرف اول كلمه، و نه ريشه واژه ها، تنظيم شده است تا همگان توانايى استفاده ازآن را داشته باشند. همچنين موارد فراوانى از ارجاع به چشم مى خورد، مثلاً همه افعال را به مصدر ارجاع داده ودر هنگام آوردن مصدر، برابر آن را ياد كرده است.
دراين فهرست، اساس براين بوده كه هرگاه واژه اى قرآنى از پيش گزينش شود و در واژه نامه قرآنى رديابى گردد، در اولين وهله يا معناى آن ويا ارجاع به اصل، به دست آيد، ولى پس از بررسى ناقص در ده صفحه از واژه نامه، كاستيهايى ديده شد كه اينك يادآور مى شود.
مثلاً (لمّا) 164 بار در قرآن آمده كه ظاهراً 7 بار (لمّا)ى جازمه است، ولى در صفحه 803 (ستون /2) فقط (لمّا يلحقوا) آمده و از 6 مورد ديگر يادى نشده است وبديهى است كه ذكر يك مورد ازآن، ترجيح بدون مرجّح است، درحالى كه (لم) جازمه با فعلهاى گوناگون آن، آورده شده وهمگى موارد به مصدر ارجاع شده است.
همچنين در صفحه هاى 804 و 805 (لن تقاتلوا) توبه (9) 83، (لن يؤتيهم) هود (11) 31، (لن ندعوا) كهف(18) 14، (لن يهتدوا) كهف(18)57، (لن ينصره) حج (22) 15، (لن يؤخر) منافقون(63) 11، (لن يحور) انشقاق(84) 14 و… در فهرست وجود ندارد تا به مصدر فعل ارجاع داده شود.
نيز مثلاً در صفحه 782 ـ 789 (فتكون) ، (فينسخ) ، (فيؤمنوا) و (فاولئك) را كه به ترتيب در حجّ(22) 46 ، 52 ، 54 ، 57 وجود دارد، فهرست نكرده وبه مصدر آن ارجاع نداده است.
سبك تدوين واژه نامه و ريزه كاريهاى آن به خوبى روشن نيست. مثلاً گاهى حرف اول تا چهارم هر كلمه در تنظيم فهرست الفبايى لحاظ گرديده، ولى دربرخى ازموارد، ازاين اصل سرپيچى كرده است ويا با وجود صيغه هاى گوناگون يك فعل درقرآن، گاهى مفرد آن، گاهى جمع وگاهى نيز مذكر ومؤنث آن آورده شده وازيك اصل فراگير پيروى نكرده است ويا در صورت بودن يك روش، موارد خلاف آن فراوان به چشم مى خورد.
درباره پيوست واژه نامه
در صفحه 645 (ستون راست) مى نويسد:
(3. اصل سوّمى كه دراين ترجمه رعايت شده است، حفظ بعضى كلمات يا تعبيرات و عبارات قرآنى عيناً در ترجمه بوده است. كلمات قرآنى كه عيناً حفظ شده اند بسيارند. شايد از دويست لغت هم فراتر باشند… )
ولى بايد يادآور شد اين كلمات كه در صفحه هاى 837 ـ 838 فهرست شده، درست 300 لغت است ونيز شمار فراوانى از واژه هاى قرآنى وجود دارد كه در ترجمه، عيناً همانها آورده شده، ولى دراين فهرست وجود ندارد، مانند: لقاء، ميكائيل، ملك يمين، سواع، يغوث، يعوق، فرقان، يوم الفرقان، حطّه، جلاء، برّ، بحر، صابئين، علم، عبادت و موارد فراوان ديگر.18
پايان سخن
اميدواريم در ويرايش بعدى اين ترجمه، موارد مهم يادشده، به گونه اى لحاظ گردد تا شاهد دقت وصحت بيشترى در ترجمه باشيم.
پي نوشت :
1. قرآن كريم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، چاپ اول، انتشارات جامى و نيلوفر، تهران، زمستان 1374 ، 902 ص. اين مقاله به معرفى اين ترجمه وهمچنين بررسى ناهماهنگى گفتار مترجم(اصول ترجمه ايشان)با روش عملى ايشان در ترجمه پرداخته و در واقع نقدى محتوايى وگاهى صورى است و فقط از زوايايى خاص بدان نگريسته است ونيز كمتر به ساختار ادبى (همچون نقدهاى پيشين براين ترجمه) پرداخته است. نيز لازم به يادآورى است كه پيش از نشر اين مقاله، در نشستى با مترجم محترم، تمامى نكات مندرج درمقاله را يادآور شده كه ايشان بيش تر آن را پذيرفته و درچند مورد جوابهايى را ابراز داشتند.
2. همچنين بايد گفت ترجمه هاى فارسى قرآن كه به گونه خطى است وبه دست نشر سپرده نشده (چه ناقص وچه كامل) بسيار فراوان است وبنابر نقلى به پانصد ترجمه نيز مى رسد.
3. ر.ك: تاريخ قرآن، محمود راميار، چاپ دوّم، انتشارات اميركبير/ 653.
4. قرآن كريم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى/ 619 ـ 626.
5. همچون معرفى ويا نقد ويا جواب نقد ازآقايان: على موسوى گرمارودى، هوشنگ گلشيرى، كامران فانى، ايرج اميرضيايى، منوچهر كديور و محسن طاهرى كه غالباً در روزنامه سلام درچند ماه گذشته(روزهاى پنج شنبه)به چاپ رسيده اند ودربرخى ازموارد، مترجم ازآنها جواب داده كه خواندنى است!
6. نكته: در دائرة المعارف اسلام (انگليسى) درذيل مقاله اسلام يا قرآن، در ترجمه عبارت قرآنى(ماملكت ايمانهم)چنين آمده است: (آنچه دستان راستتان مالك است)!
7. ترجمه پيشنهادى، برگرفته از ترجمه قرآن استاد فولادوند است كه افزون بر روان تر بودن، عبارت (من دون اللّه)نيز درآن ترجمه شده است، درحالى كه در ترجمه خرمشاهى اين عبارت ترجمه نشده، لذا از رسا بودن آن كاسته است.
8. درترجمه فولادوند در برابر آيات يادشده و شبيه به آن، برابر و ترجمه روان ترى به چشم مى خورد و دقت درآنچه كه گفته شد نيز وجود دارد.
9. برخى از مقالات الحاقى در پايان اين ترجمه، پيش از اين در مجله ها و كتابها به صورت مكرّر چاپ شده است!
10. عبارت (وجملات واحد) كه از جانب نگارنده در قلاّب آورده شده، بدين علت است كه مترجم در چند سطر بعد، مثالهايى مى آورد كه اختصاص به جمله دارد، ازاين رو يكسان سازى برابرها از ديدگاه ايشان، هم به كلمه واحد و هم به جملات واحد اختصاص دارد. ر.ك: ترجمه خرمشاهى / 645 (ستون چپ) همچنين بايد گفت چون جناب خرمشاهى اصول ترجمه خود را بيان كرده و اشاره به يكسان سازى داشته اند، كار ايشان به طور كامل موفق نمى نمايد وگر نه ترجمه هاى پيش از آن، اصول ترجمه خود را يادآور نشده اند. بنابر اين، نمى توان نبود يكسان سازى در آنها را مورد نقد قرار داد. از اين روى، در اين زمينه ترجمه آقاى خرمشاهى برجسته است.
11. شايان توجه است، ترجمه سوّمى نبأ(78) 40 كه ازبين 11 مورد همانند، دقيق تر ولى كمى تحت اللفظى است، همان عبارت ترجمه فولادوند است. به ترجمه تمام آيه ياد شده در دو ترجمه خرمشاهى وفولادوند بنگريد. عبارت (ماقدّمت ايديهم) وشبيه به آن دراين موارد به كار رفته است: بقره(2) 95; آل عمران (3) 182; نساء(4) 62; انفال(8) 51; كهف (18) 57; حج(22) 10; قصص(28) 47; روم(30) 36; شورى(42) 48; جمعه(62) 7 و نبأ(78) 40. نيز در ترجمه فولادوند، در تمامى موارد به گونه اى ترجمه شده كه لطافت مجاز در (ماقدّمت ايديهم) و مانند آن، به فارسى برگردانده شده و ترجمه پيشنهادى درمتن، برگرفته از آن است.
12. به ترتيب در انعام(6) 129، 127; روم (30) 41; غافر(40) 17; آل عمران(3) 155; نساء (4) 62; و… ، ونيز (ف) ، (ثمّ) ، (اذا)ى فجائيه، (اذ) و (اذا)ى شرطيه، در موارد فراوان، همگى(آنگاه) ترجمه شده اند! رك: روم(30) 25، 33; بقره (2) 51 و…
13. گاهى دراين مورد خاص نيز نمونه هايى ديده مى شود كه درخور درنگ است، مثلاً در روم(30) 31، (منيبين اليه) به (رو به سوى او آورده) ترجمه شده و در دوآيه بعد، همين عبارت (به انابت كنان… روى به سوى او مى آورند) ترجمه شده كه تا اندازه اى برخلاف گفته ايشان در صفحه 645 ترجمه است، زيرا كه (منيبين) اسم فاعل است.
14. ظاهراً در قرآن نزديك به 300 مورد فعل، به شكل ظاهرى ماضى استمرارى به كار رفته است.
15. بقره(2) 57; اعراف(7) 160; توبه (9) 70; نحل(16) 33، 118 ; عنكبوت(29) 40; روم(30) 9.
16. آقاى فولادوند، همگى اين موارد را به گونه ماضى استمرارى ترجمه كرده است.
17. ظاهراً عبارت(الذين آمنوا وعملوا الصالحات) در قرآن 51 بار به كار رفته واحتمالاً اين گونه لغزشها فراوان است، زيرا به گونه دستى شمارش شده واز رايانه استفاده نشده است.
18. همان گونه كه مترجم در صفحه هاى 837 ـ 838 دربرابر برخى از واژه ها، عبارت (يك معادلش) را گذاشته است، بعضى از واژه هايى كه از فهرست افتاده وبه آن اشاره كرديم نيز يك معادلش در ترجمه عيناً همان واژه قرآنى است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}