146-248 ش / 255-150 ق 767-869 م
جاحظ
محمدعلی عبداللهزاده (2)
مقدمه
جاحظ یکی از بزرگترین و پُربارترین دانشمندان مسلمان است که در اغلب علوم زمان خود متبحر بوده است. همچنین آثار مهم و قابل توجهی در موضوعت سیاسی اجتماعی دارد که البته دسترسی به تمام آنها برای نگارش این مقاله امکانپذیر نشد. جاحظ که در مباحث سیاسی خود حتی از طرح مباحث و موضوعات ریز و جزئی نیز غافل نبوده، تحت تأثیر اندیشهها و روندهای سیاسی در ایران باستان بوده است. این مقاله را صرفاً میتوان یک معرفی اجمالی از اندیشههای سیاسی جاحظ دانست. تعمد بر این بود که یک مرور کلی بر همهی آرای جاحظ صورت گیرد اگر چه برخی از آنها کم اهمیت باشند، ضمن اینکه به دلیل کمبود وقت و فرصت اندک، امکان تحلیل عمیق دیدگاههای با اهمیتتر جاحظ فراهم نبود در حالی که این کار به خوبی امکانپذیر بود.شرح حال
1. زندگی
ابوعثمان عمرو بن بحر بن محبوب در حدود سال 160 ق / 776 م در بصره به دنیا آمد. او به سبب برجستگی و برآمدگی چشمانش جاحظ لقب گرفت و البته این لقب را خوش نمیداشت و دوست داشت به عمروبن بحر نام حقیقیاش شهرت یابد اما برخلاف میل باطنی به جاحظ مشهور شد. (3) او در آغاز زندگی در بصره با فروش نان و ماهی، امرار معاش میکرد و احتمالاً مورد حمایت شخصی به نام مُوَیس بن عِمران، یکی از تاجران بصره بوده است. (4) جاحظ از متکلمان بزرگ معتزلی است که فرقه جاحظیه به او منسوب است و در کتابهای «فِرق و ملل و نحل» هم از فرقهای به نام فرقهی جاحظیه و پیروان وی سخن به میان آمده است. (5) دربارهی تاریخ ولادت جاحظ اختلاف نظر است؛ عدهای به نقل خود وی، او را هم سن ابونراس (198-146ق) و حتی بزرگتر از او، و عدهای او را متولد 150 ق و برخی متولد حدود سال 160 دانستهاند. (6) جاحظ از هوش و ذکاوت بالت و حافظهای قوی برخوردار بود. (7) وی در سال 255 ق در زمان خلافت المعتز بالله درگذشت و بیش از نود سال عمر کرد. برخی دیگر وفات او را در محرم 256 ق، بر اثر بیماری فلخ و نقرس، در بصره دانستهاند. (8)تقریباً همه منابع گفتهاند که جاحظ بدصورت و ناخوش منظر، لیکن بسیار خوشخط و نیکو سخن بود. بنا به برخی روایات، زمانی که جاحظ به علم و ادب شهرت یافت خلیفه متوکل عباسی خواست او را معلم فرزندش کند اما چون چهره کریه او را دید، پشیمان شد و با اعطای هزار درهم عذرش را خواست. (9) جاحظ در جوانی در بغداد و مدتی نیز در سامرا اقامت کرد و سپس به بصره بازگشت. به دمشق و انطاکیه نیز سفر کرد. (10) به گفتهی مُبَرِّد (متوفی 286)، وی شیفته مطالعه بود و قتی کتاب به دست میآورد، تا تمام آن را نمیخواند کنار نمیگذاشت. (11) علاقه شدید او به کتاب و مطالعه به اندازهای بود که از برخی وَرّاقان (کتاب فروشان) دکان اجاره میکرد و شب تا صبح در آنجا به مطالعه میپرداخت. (12) او در کلام، ادبیات عرب، حدیث، تفسیر، تاریخ و حتی علوم طبیعی سرآمد و در فنون گوناگون صاحب تألیف بود. (13) مسعودی در مروجالذهب میگوید: در میان متقدمان و متأخران فصیحتر از جاحظ شناخته نشده است. در معجم الادباء از ابوهفان نقل شده که هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی بیشتر از جاحظ دوستدار علوم باشد، زیرا هیچ وقت کتابی به دست وی نرسید مگر اینکه کاملاً آن را خواند تا جایی که دکانهای صحافان را اجاره میکرد و شب در آن میماند تا کتابها را مطالعه کند و در برخی روایتها که شاید شبیه طنز باشد، آمده است سرانجام انبوهی کتاب بر سرش فرو ریخت و بر اثر آن درگذشت. وی بیشتر عمر خود را در بصره گذرانید و از محضر بزرگانی چون اصمعی و ابوعبیده معمر بن مثنی و ابوزید انصاری بهره برد.
جاحظ نحو را از اخفش شاگرد سیبویه و نحوی معروف بصره، و علم کلام را از نَظَام معتزلی (متوفی 231ق) بزرگترین متکلم روزگار خود که در رأس معتزله بود، فرا گرفت. وی برای آشنایی با زبان فصیح و بلیغ عربی مدتی را با بادیهنشینان گذراند و فصاحت عربی را از آنان آموخت. وی با بازار مربد که علاوه بر مرکز دادوستد کالاها، محل تبادل افکار و اشعار و کانونی علمی ادبی به شمار میرفت و در نزدیکی بصره برپا میشد، در ارتباط نزدیک بود. (14) جاحظ از طریق علمای کلام و همنشینی با کسانی که به زبان یونانی آشنایی داشتند از جمله حُنین بن اسحاق (متوفی 260) و سَلمُویه (متوفی 225)، با فرهنگ یونانی آشنا شد و با مطالعهی کتابهای ابن مُقَفَّع (متوفی 142) و حضور در محضر ابوعبیده معمر بن مثنی که دربارهی تاریخ ایران قبل از اسلام پادشاهان ایران و شیوه مملکتداری ایرانیان اطلاعات فراوان داشت، درباره سیاست، فرهنگ و ادب فارسی اطلاعات فراوان به دست آورد و نیز با بسیاری از نویسندگان و مترجمان فارسی و سریانی تعامل داشت. وی از بصره به بغداد رفت و در روزگار وزارت محمد بنزیات نزد وی به سرّمن رأی رفت. جاحظ درباره علم کلام آثار بسیاری داشته که در پرورش عقل و آماده ساختن اذهان و معرفت اصول علم کلام بینظیر هستند. وی در میان علمایی که آشنا به احوال رجال هستند و تمییز بین امور میدهند - چه معتزله و چه غیر ایشان - مقام بلند و مرتبه ارجمندی دارد. او از ملازمان و خاصان محمد بن عبدالملک بوده است. (15) ابن خلدون گفته است: در مجالس تعلیم از بزرگان و شیوخ خود شنیدیم که اصول فن ادب و ارکان آن چهار کتاب است و آنها عبارتند از: ادب الکاتب ابن قتیبه، کتاب الکامل مبرد، کتاب البیان و التبیین جاحظ و کتاب النوادر یا امالی از ابی علی القالی. کتاب البیان و التبیین جاحظ بارها به چاپ رسیده است. این کتاب در علم بیان و آداب سخنوری و سخندانی است که در لابه لای آن اشعار و اخبار و احادیث و خطبهها را نیز گنجانده است. اهمیت دیگر این کتاب از آن جهت است که بخشهایی از آثار و کتابهای ایرانیان پیش از اسلام در آن آمده است. به ویژه کتابهایی که پس از اسلام از پهلوی به عربی ترجمه شدند از قبیل خداینامه، آییننامه، سیره اردشیر و انوشیروان که به تدریج اصل کتابها و سپس ترجمههای آنها نابود شدند و آنچه از این کتابها باقی مانده قطعات و بخشهایی است که جاحظ آنها را در کتاب البیان و التبیین آورده است. به علاوه در این کتاب واژگان و عبارتهای فارسی و نیز ابیات و مصرعهایی به فارسی دری آمده که از لحاظ زبانشناسی و بررسی تاریخ زبان فارسی بسیار مورد استفاده محققان و زبانشناسان قرار گرفته است. اهمیت دیگر این کتاب این است که اطلاعات وسیعی در مورد دورهی ساسانی دارد و مؤلف سخنانی از بزرگان و پادشاهان ایران پیش از اسلام آورده و درباره سیاست آنان در مملکتداری و شیوه حکومت ایشان مطالبی نقل کرده که حائز اهمیت است. کتاب دیگر منسوب به او که حاوی اطلاعات بسیاری درباره سیاست ایرانیان و شیوههای مملکتداری آنان است کتاب التاج فی اخلاق الملوک است. همچنین کتاب المحاسن و الاضداد وی درباره سیاست و شیوه حکومت خلفا و پادشاهان اطلاعاتی ارزنده دارد.
جاحظ با اینکه درباره سیاست و شیوههای حکومت و به ویژه شیوههای مملکتداری پادشاهان ایران و روم و یونان مطالب ارزندهای در آثار خود ارائه کرده، اما خود گرایش سیاسی مشخص نداشت و غالباً تابع جریانهای حاکم بود. (16) وی با خلفا، وزرا و حاکمان، روابط نزدیک داشت و با تقدیم آثار و کتابهای خود به آنان، پاداش میگرفت و به این طریق امرار معاش میکرد. (17) تعدادی از کتابهایش، با موضوع امامت، مورد توجه مأمون (حک: 218-198 ق) قرار گرفت. (18)
جاحظ با وجود علم و کثرت تألیف از مدیریت و تدبیر امور عاجز بود و زمانی که به جانیشینی ابراهیم بن عباس صولی (متوفی 243) به ریاست دیوان رسائل برگزیده شد، پس از سه روز استعفا کرد. (19) او ملازم خاص محمد بن عبدالملک زَیّات (متوفی 233)، وزیر واثق (حک: 232-227)، شد و با دستگیر شدن ابن زیّات، او نیز گریخت و پس از آنکه ابن زیّات به دستور متوکل (حک: 247-232) کشته شد، جاحظ خود را تسلیم کرد. (20)
به گفتهی برخی منابع، جاحظ به دروغپردازی نیز شهرت داشت و احادیث را گاه مورد استهزاء قرار میداده و برخی از جمله خواهرزادهاش، یَمُوت بن مُزَرَّع (متوفی 304)، او را بیدین خواندهاند. (21) جاحظ نثری روان و خالی از تصنع و تکلف داشت و همه آثار، رسائل و کتابهایش دارای الفاظی شیوا و ساده و بسیار روان است. وی بیش از هر چیز به کتابت و قرائت اشتغال داشت و چنانکه خود در مقدمه کتاب المحاسن و الاضداد اعتراف کرده در آغاز و پیش از آنکه شهرتی کسب کند؛ کتابها و رسائلی مینوشت و به دیگران نسبت میداد. وی در این باره میگوید: چنانکه کسی مانند من که از شهرتی کم برخوردار است کتابی در حد کمال بنگارد مورد طعن و سرزنش قرار میگیرد اما اگر کتابی یا اثری سبک و کمارزش بنگارد و به کسی که شهرتی دارد نسبت دهد، چه بسیار مورد استقبال مردم قرار میگیرد و همه به تکاپو بر میخیزند تا آن کتاب را به دست آورند و به استنساخ آن همت گمارند. (22)
2. آثار
موضوعات تألیفات جاحظ بسیار متنوع است؛ ادبیات، ادبیات عامه، کلام، سیاست و بعضی شاخههای علوم طبیعی. یکی از آثار سیاسی جاحظ، کتاب التاج است. این کتاب در ادبیات ساسانی مانند بیشتر کتابهای این عصر، همچون آییننامه و اندرزنامه و پندنامه، مشتمل بر تعلیماتی در امور سلطنت، شرح حال پادشاهان یا سخنان و دستورهای آنان بوده که دانستن آنها برای شاهان و فرمانروایان آن عهد از لحاظ آَشنا شدن با رسم و آیین شاهی و سرگذشت شاهان گذشته و شیوه مملکتداری آنان ضروری بوده است. (23) این کتاب توسط محقق عرب احمد زکی پاشا با نام التاج فی اخلاق الملوک به چاپ رسیده است. از این کتاب دو ترجمهی فارسی وجود دارد: ترجمهی حبیبالله نوبخت (تهران 1308 ش) و ترجمهی محمد علی خلیلی (تهران 1343 ش) که البته ما نتوانستیم به هیچ کدام از آنها دست بیابیم. این کتاب دارای یک مقدمه و سه باب است: باب اول در آداب و آیین ورود بر پادشاهان و رفتار پادشاه با زیردستان، باب دوم در آیین هم سفره شدن با پادشاهان، باب سوم در آیین همنشینی و مصاحبت با پادشاهان است. در هر یک از بابها علاوه بر ذکر آداب و رسوم پادشاهان و تشریفات دربارها، داستانها و حکایتهایی از شاهان ساسانی و خلفای اموی و عباسی نقل شده است. محققان موضوعات ایران، این کتاب را کتاب التاج فی سیره انوشروان یا به طور کلی آییننامهها و گاهنامهها و تاجنامهها میدانند. (24)جاحظ علاوه بر آنچه گفته شد آثار بسیاری داشته که میتوان آنها را به چند بخش تقسیم کرد:
نخست؛ تألیفات دینی - سیاسی: 1. رسالة فی بیان مذاهب الشیعة، 2. حُجَّة (حُجَج) النّبوّة، 3. صناعة الکلام، 4. استحقاق (وجوب) الامامة، 5. مقالات الزّیدیة و الرّافضة، 6. رسالة الی ابی الولید محمد بن احمد بن ابی دُؤاد فی نفی التشبیه، 7. رسالة فی النابة، 8. مقالات العثمانیة، 9. امامة امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان، 10. فضل هاشم علی عبدشمس، 11. العِبَر و الاعتبار، 12. جواباته فی الامامة، 13. ردّ النصاری 14.الاصنام، 15. الفرق ما بین الجنّ و الانس، 16. فرق ما بین الملائکة و الجّن، 17. خلق القرآن، 18. الاحتجاج لنظم القرآن و غریب تألیفه و بدیع ترکیبه، 19. الرّد علی النصرانی و الیهودی، 20. صحاب الالهام، 21. الرّد علی الحجیة فی الادراک، 22. فرق ما بین النَبّی و المُتنبّی، 23. فرق ما بین الحیل و الخارق، 24. فضیلة المعتزلة، 25. آی القرآن، 26. احالة القدوة علی الظلم، 27. اُحدُوثَة العالَم، 28. الاستطاعة و خلق الافعال، 29. افعال الطبائع، 30. بصیرة غَنّام المرتد، 31. حکایة قول اصناف الزیدیة، 32. رسالة الی ابی النجم فی الخراج، 33. الدّلالة علی أن الامامة فرض، 34.رسالة فی الرّد علی القولیة، 35. الرّد علی من ألحد بکتاب الله، 36. الرّد علی من زعم أن الانسان جزء لایتجزّأ، 37. الرّد علی الیهود، 38. المخاطبات فی التوحید، 39. المیراث.4
دوم، تألیفات تاریخی: 1. الاخبار، 2. رسالة الی ابی حسان فی امر الحَکَمَین و تصویب رأی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (رسالة فی اثبات امامة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب)، 3. رسالة فی بنی امیة، العباسیة، (رسالة فی تفضیل بنی هاشم علی سواهم)، 4. القحطانیة و العدنانیة فی الرّد علی القحطانیة، 5. العرب و الموالی، 6. العرب و العجم، 7. فخر عبد شمس و مخزوم، 8. فی فضائل سلالة النبیّ، 9. امامة وُلدِ العباس، 10. جمهرة الملوک، 11. رسالة فی موت ابی حرب الصّفار البصری، 12. الملوک و الامم السالفة و الباقیة.
سوم؛ تألیفات در نژادها و گونههای انسانی: 1. رسالة الی الفتح بن خاقان (اخلاق الملوک)، 2. فخرالسُودان علی البیضان، 3. رسالة فی العشق و النساء، 4. العروس، 5. مفاخرة الجواری، 6. رسالة فی وصف العوام، 7. ذمّ العلوم و مدحها، 8. فی مدح الکتب و البحث علی جمعها، 9. مسائل و جوابات فی العرفة، 10. فی تفضیل البطن علیالظهر، 11. رسالة الی ابی الفرج الکاتبفی المودّة والخلطة، 12. الحنین الی الاوطان، 13. الصّرحاء و الهَجناء، 14. فصل ما بین الرّجال و النساء و فرق ما بین الذکر و الأنثی، 15. القِحاب و الکِلاب واللّاطة، 16.اَطعِمةُ العرب، 17. الاخوان، 18. رسالة الی ابی الفرج بن نجاح فی امتحان عقول الاولیاء، 19. امهات الاولاد، 20.العالم و الجاهل، 21. العُرجان و البَرصان، 22. الطُفَیلین، 23. القضاة و الولاة، 24. مفاخرة السُودان و الحَمران، 25. السلطان و اخلاق اَهلهِ، 26. العفو و الصَّفح، 27. فضل العلم، 28. اللاّشی و المُتَناشی (الناشی و المتلاشی)، 29. مناظرة ما بین حق الخوؤُلة و العمومة.
چهارم؛ تألیفات در زمینهی علم اخلاق: 1. رسالة فی الحاسد و الحسود (الدلائل و الاعتبار علی الخلق و التدبیر)، 2. فی تفضیل النطق علی الصَّمت، 3. رسالة فی استنجاز الوعد، 4. ذمّ اللّواط، 5. رسالة الی الحسن بن وهب فی مدح النبیذ و صفة اصحابه، 6. الشارب و المشروب، 7. رسالة الی محمد بن عبدالملک الزیّات فی الاخلاق المحمودة و الاخلاق المذمومة، 8. کتمان السَرّ و حفظ اللسان، 9. رسالة المعاد و المعاش فی الادب و تدبیر الناس و معاملتهم، 10. رسالة الی محمد بن عبدالملک الزیّات فی الجدّ و الهزل (المزاح و الجدّ)، 11.رسالة الی ابی عبدالله احمد بن ابی دُؤاد الایادی، 12.رسالة فی الفصل ما بین العداوة و الحسد، 13. الحجاب و ذمّه، 14. رسالة الی ابی الفرج بن نجاح الکاتب فی الکرم، 15. رسالة الفتیا، 16. باب العِرافة و الزَّجر و الفَراسة علی مذهب الفرس، 17. رسالة فی النَّبل و التنّبل و ذم الکبر، 18. الاوفاق و الرّیاضات، 19. الوعد و الوعید، 20. رسالة فی الامل و المأمول، 21. الانس و السَّلوی، 22. تحسین الاموال، 23. الحزم و العزم، 24. ذمّ الزّناء، 25. الکبر للمستحسن و المستقبح، 26. رسالة فی اِثمِ السُّکر.
پنجم؛ تألیف در باب پیشهها و اصناف: 1. رسالة فی مدح التحار (التجارة) و ذم عمل السلطان، 2. رسالة فی الوکلاء، 3. فی طبقات المُغَنّین، 4. ذم اخلاق الکتاب، 5. رسالة القِیان، 6. رسالة فی المعلمین، 7. رسالة فی ذمّالقُواد، 8. التبصر بالتّجارة، 9. حیل اللصّوص، 10. اقسام فضول اصناعات و مراتب التجارات، 11. غش الصناعات، الاخطار و المراتب و الصناعات، 12. النوامیس فی حیل اهل الغش و التدلیس، 13. حیل المُکَدّین، 14. اخلاق الشَّطّار، 15. حانوت عطار، 16. رسالة فی زم الوراقة، 17. رسالة فی القلم، 18. رسالة فی الکیمیاء، 19. نقض الطب، النعل.
ششم؛ تألیفات در باب حیوانات: 1. القول فی البغال و منافعها. 2. فضل الفرس علی الهِملاج، 3. الاسد و الذئب.
هفتم؛ تألیفات در باب لغت: 1. الفرق فی اللغة، 2. رسالة فی البلاغة و الاعجاز، 3. الاسم و الحکم، 4. رسالة الی ابراهیم بن المدبر فی المکاتبة، 5. الامثال، التمثیل، 6. خصومة ما بین الحول و العور، 7. عناصر الادب.
هشتم؛ تألیفات در باب جغرافیا: 1. الاوطان و البلدان، 2. الامصار و عجائب البلدان.
نهم؛ تألیفات برگزیده (مختارات): 1. سحرالبیان، 2. رسالة فی فنون شتی مستحسنة، 3. مائة من امثال علی، 4. المختار من کلام ابی عثمان الجاحظ، 5. الرسائل الهاشمیات، 6. الجوابات، 7. المسائل، 8. المعارف، 9. رسالة الی ابی النجم و جوابه، 10. الاستبداد و المشاورة فی الحرب، 11. الستطالةالفهم، الرسالة الیتیمة.
دهم؛ تألیفات در مورد جدل: 1. التربیع التدویر، 2. فی فرط جهل الکندی.
یازدهم؛ تألیفات در زمینهی بازیها: 1. الصَّوالِجَة، 2. النرد و الشطرنج، 3. رسالة الحِلبَة.
دوازدهم؛ تألیفات در باب گیاهان و مواد: 1. المعادل و القول فی جواهر الارض، 2. الزرع و النخل و الزیتون و العنب، التُّفاح، 3. رسالة فی مفاخرة المسک و الرّماد.
سیزدهم؛ تألیفات در زمینهی تاریخ ادبیات: 1. رسالةٌ فیمن یُسَمّی «عمرأ» من الشراء.
چهاردهم؛ تألیفات در زمینه قصه و داستان: 1. مضاحک البغدادی، 2. المَلَح و الطَرَف، 3. نوادر الحُسن. (25)
اندیشه سیاسی
امامت و حکومت صدر اسلام
1. امامت
در دوره جاحظ فرقههای اسلامی متعددی ظهور کردند که هر کدام عقیدهای خاص و منحصر به خود درباره امامت داشتند و خلفا و حکام نیز برای تثبیت خلافت و محکم کردن پایههای حکومت خود به مسئله امامت توجه نشان میدادند. به ویژه که امامان شیعه را از مخالفان خود میدانستند و از انتشار آرا و اندیشههای آنان پرهیز داشتند. جاحظ، امامان را به سه طبقه تقسیم میکند و برای هر کدام وظیفهای خاص قائل است: رسول، نبی و امام. رسول آورندهی شریعت است و در مرتبه اول قرار میگیرد؛ نبی مؤکد شریعت است و در مرتبه دوم است؛ و امام در مرتبه سوم واقع میشود و وظیفهاش ارشات مردم به شریعتی است که رسول آورده است. به نظر جاحظ، اختلاف مراتب ائمه در اختلاف طبایع و نیز قصد و هدف آنهاست. درباره صفات امام، جاحظ معتقد است باید قویترین طبایع و غرایز امام، عقلش باشد و با قوّت عقل از شدت فحص و کثرت سماع برخوردار و در نهایت به حسن عادت آراسته بوده و جامع عقل و علم و حزم و عزم باشد. (26) دیدگاه جاحظ درباره امامت، مبتنی بر طبیعت بشر و مرتبط با نوعی فلسفهی طبیعی است که اخلاق، معرفت، اجتماع، سیاست و حتی دین را بر مبنای آن تفسیر میکند. او بر این باور است که طبایع و شهوات مردم آنها را به فساد و تباهی و مهلکه میکشاند و عقل، در غالب موارد از عهدهی تسلط بر جاذبههای طبیعت و داعیهها و انگیزههای شهوات و مهار آنها بر نمیآید و بنابراین، به قدرت و نیرویی محاسب و مراقب و معاقب نیاز است تا به محاسبه و مراقبه و معاقبه بپردازد، موجب تزکیه و تعدیل فطرت شود و اعتدال و عدالت را در جامعه برقرار سازد و این نیرو به صورت انبیا و جانشینان آنها یعنی ائمه، ظاهر میشود. جاحظ بر این عقیده است که در صورت تعدد امام، حسادت و رقابت پدید میآید و اختلاف در اجرای احکام و ادارهی امور ایجاد میشود و در نتیجه، مردم به فرمانبرداری و اطاعت آنان تن نمیدهند و در نتیجه نظام اجتماع مختل میشود و هرج و مرج پدید میآید. (27)جاحظ به امامت افضل معتقد است و فضیلت را در عقل، علم و حزم میداند. بنابراین، چنانکه گفته شد، امام در عصر خود، در عقل، علم، حزم و عزم باید برترین فرد و به عبارت دقیقتر افضل باشد، زیرا برای تعظیم رسولالله کسی باید جانشین و قائم مقام او باشد که در سیرت و طریقت افضل مردم است، در غیر این صورت اهانت به او خواهد بود و کسی شبیه اوست که از حیث راه و روش مانند او باشد. (28) قاضی عبدالجبار نوشته که جاحظ طریق امامت را کثرت اعمال میدانسته؛ بنابراین، فضیلت، کثرت اعمال است. البته این امور قابل جمع است، یعنی میتوان گفت امام باید در عقل، علم، حزم، طریقت و سیرت و کثرت اعمال، شبیهترین امت به رسول خدا و افضل آنها باشد. در ضمن باید توجه داشت چنانکه از عبارتهای جاحظ بر میآید، او قرابت با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از شرایط امامت نمیدانسته است. (29)
در مورد امامت بعد از پیامبر، جاحِظ گوید: امّت اتّفاق کردهاند که صحابهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، علم خود را از چهار نفر میگرفتهاند: عَلی، ابن عبَّاس، ابنُ مَسعُود، و زَید بن ثابِت، و برخی عُمَر بنُ خَطّاب را نیز اضافه کردهاند. پس از ایناتّفاق، إجماع کردهاند بر اینکه: آن چهار تن به کتاب خدا دانا بوده؛ و بهتر آن را میخواندهاند و چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است: «امامت مردم را آن کس دارد که کتاب خدا را بهتر میخواند» (30) بنابراین عُمَر از میان این پنج نفر میافتد، و سپس اجماع کردهاند بر اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است: «پیشوایان و امامان، از طایفهی قریش هستند.» (31) و بنابراین ابنُ مَسُود و زیَد میافتد، و علی و ابن عباس باقی میمانند؛ و چون هر دو نفر آنها عالم و فقیه و قریشی هستند، به جهت آنکه از این دو نفر آنکه سنّش بیشتر است؛ و هجرتش سابقتر است، عَلی است، پس ابن عباس میافتد و علی برای امامت امّت با اجماع و اتّفاق امّت باقی میماند. البته جاحظ در مورد خلفای راشدین، همان عقیدهی اهل سنت و جماعت را دارد و کتاب العثمانیه او دربارهی برتری ابوبکر بر علی (علیه السلام) است. هر چند او خود در کتاب الحیوان (32) اتهام عثمانی بودن را از خود زدوده و گفته است که به برتری عثمان بر علی (علیه السلام) معتقد نیست و تنها نظرات و اقوال آنان را جمعآوری کرده است.
2. حکومت معاویه
جاحظ درباره معاویه معتقد است که وی خلافت را غصب کرده و صلاحیت و شایستگی خلافت نداشته است زیرا خلافت را به منصب پادشاهی مبدل ساخت و چونان کسری و قیصر سلطنت میکرد و از این رو معاویه را بسیار مذمت و سرزنش کرده و حکم به تکفیر وی داده و در مقابل، حضرت علی (علیه السلام) را لایق امامت دانسته و از او به عنوان شهید یاد کرده و قاتلش ابن ملجم را نفرین کرده است. همچنین یزید را به سبب تجاوز به حریم کعبه و مدینه و به شهادت رساندن امام حسین (علیه السلام) و اسارت اهل بیت او بسیار نکوهش کرده و او را فاسق، فاجر، کافر، شایسته لعن و نفرین دانسته است. (33) جاحظ با اینکه از طرفداران عثمان است اما به روش معاویه در حکومتداری اعتراض کرده و میگوید:«معاویه در حکومت طریقه استبداد را پیش گرفت و بر بقیه اعضای شورا و بر جماعت مسلمین از انصار و مهاجران در سالی که آن را «سال جماعت» نامیدند استبداد به خرج داد؛ سالی که سال جماعت نبود بلکه سال تفرقه و قهر و جبر و غلبه بود. سالی که در آن امامت به پادشاهی کسروی منتقل شد و خلافت منصبی قیصری شد...». (34)
به نظر جاحظ منکراتی که یزید انجام داد، یعنی قتل امام حسین (علیه السلام) و به اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدم ساختن کعبه، همه اینها بر فسق، قساوت، کینه، نفاق و خروج از ایمان او دلالت میکند. بنابراین، یزید فاسق و ملعون است و کسی که از لعن او جلوگیری کند، نیز ملعون است. جاحظ پس از نقل خطبهای از معاویه که به شکایت از روزگار پرداخته و از ظلم و فسادی که بر مردم هجوم آورده، زبان به گلایه میگشاید؛ و زبان به نصیحت مردم گشوده، میگوید:
«در این خطبه چندین شگفتی نهفته است. عجبا که معاویه دم از تقوی و پرهیزگاری میزند. حال آنکه ما هرگز ندیدهایم و نشنیدهایم که معاویه مسلک زاهدان و عابدان پیشه سازد و این سخنان بیشتر شبیه سخنان (علی) است تا معاویه، و من آنچه شنیدهام در اینجا نقل کردهام و خداوند داناتر است». (35)
جاحظ در مورد امام صادق (علیه السلام) گوید:
«امام صادق چشمههای دانش و حکمت را در روی زمین شکافت و برای مردم درهایی از دانش گشود که پیش از او معهود نبود و جهان از دانش وی سرشار شد».
تدابیر مؤثر در حکمرانی
جاحظ ابتدا در مورد جایگاه و اهمیت حاکمان، سخنان خلفا و بزرگان را درباره پادشاهان، سیاست آنان و روش حکومت آنان نقل میکند از جمله در خطبهای از ابوبکر میگوید:«خلفا، امامان و امیران، پادشاهانند اما هر پادشاهی خلیفه و امام نمیتواند بود. آگاه باشید که شقیترین مردمان در دنیا و آخرت پادشاهانند. گروهی از پادشاهان چون به پادشاهی رسند خداوند آنها را از آنچه در اختیار دارند، رویگردان میکند و به اموال دیگران و آنچه نزد ایشان است حریص میگرداند قلبشان را بیرحم میکند چندانکه به اندک چیزی حسادت میورزند، بسیار خشمگین میشوند و ستم پیشه میکنند و لذت ازدواج را از دست میدهند،... جز پادشاهی که به خداوند ایمان آورد و براساس کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مملکت خویش اداره کند». (36)
در این قسمت به آن بخش از مباحث جاحظ میپردازیم که به نحوی در شیوههای تدبیر و حکمرانی مؤثر است یا راههایی در این زمینه نشان میدهد.
1. عدل
جاحظ معتقد است، عدل اساس سیاست است، زیرا انجام امور از طریق مجازی آن و استفادهی از هر چیزی به نحو احسن، سبب میشود که قلبها به سوی تو رو کرده و همه با تو با دوستی و مهربانی برخورد کنند. بنابراین میتوان گفت در تعریف جاحظ، عدل عبارت است از «انجام امور از طریق مجاری آن و استفاده از هر چیز به نحو احسن»، او احتمالاً در خطاب به حاکمان و مدیران ادامه میدهد که ثواب و عقاب عدل و انصاف را حاکم و قاضی بین خود و دیگران قرار بده، بنابراین اگر کسی را مقدم داشتی، به اندازه استحقاق و لیاقتش و درستی نیت در دوستیاش و خلوص نصیحت، مقدم بدار و این امر زمانی به دست میآید که اخلاق و خصلتهای او را بیازمایی و با آزمودنش بفهمی که او صلاح خودش را وابسته به صلاح تو میداند و بدبختیاش مقرون به بدبختی توست. امورت را به چنین فردی واگذار کن و او را در امور خاص خودت و اسرار پنهانت شریک کن و ارزش و شأن او را در همه حال حفظ کن. (37)جاحظ بخشی از نامه خلیفه عمر را به ابوموسی اشعری درباره امر قضاوت چنین آورده است:
«بدان که قضاوت فریضهای استوار است و سنتی که باید از آن پیروی کرد. پس در میان مردم چنان قضات کن که همگان تو را اسوه خویش بدانند و هیچ ضعیفی از جور و بیعدالتی تو بیمناک نباشد و هیچ صاحب منصبی تو را تطمیع نسازد. هر مدعی را باید دلیل برهان باشد و آنکه انکار گفته مدعی کند باید سوگند یاد کند و مصالحه میان مسلمانان و آشتی دادن آنان در صورتی رواست که حلال خداوند حرام نگردد و حرامش، حلال نشود». (38)
2. حفظ مرزهای طبقات اجتماعی
جاحظ که بسیار تحت تأثیر اندیشهها و رفتارهای سیاسی ایران باستان قرار داشت، توضیح میدهد که اردشیر، مردم را به چهار طبقه تقسیم کرده بود: طبقه اول فرزندان پادشاهان و دلاوران؛ طبقه دوم عابدان و کلیدداران آتشکدهها؛ طبقه سوم پزشکان، نویسندگان و ستارهشناسان؛ طبقه چهارم کشاورزان و صاحبان حرف. اردشیر میگفت: چیزی زودتر از انتقال طبقات اجتماعی و جا به جایی آنها باعث خرابی کشور نمیشود، یعنی هر کس باید در طبقهی خود باشد و شریف به طبقهی پایینتر یا فرد پایینتر به طبقه بالاتر منتقل نشود. (39) جاحظ سپس ادامه میدهد که این اخلاق پادشاهان عجم ادامه داشت تا زمان یزید بن عبدالملک، او همهی طبقات را برابر دانست و بیبندوباری بر او غلبه کرد و آیین مملکتداری را بیارزش شمرد و به ندیمان اجازه داد که در حضورش هر حرفی بزنند. او نخستین کسی بود که در حضورش با او از روی شوخی دشنام دادند. (40) در اینجا نمیتوان دیدگاه جاحظ را صرفاً از مقوله کاستی یا نژادپرستاته دانست، بلکه مقصود اصلی این است که اگر افرادی از قابلیت، نگرش عمیق، و ظرفیت شخصیتی برای ورود به مرحله و طبقهای بالاتر برخوردار نیستند نباید به آن طبقه وارد شوند چون موجب فساد و به هم ریختن امور اجتماعی میشود و مصداق بارز سخن مشهور «سپردن امور کلان به افراد خُرد» خواهد بود.3. اطلاع دقیق از امور مردم و جامعه
نکته دیگری که جاحظ به آن توجه میکند اطلاع حاکم از اوضاع و احوال مردم است. این اطلاع با دو هدف صورت میگیرد: نخست شناخت دوستان و دشمنان تا از خطرها و تهدیدهای اجتماعی مطلع شود، و دوم اطلاع از وضع زندگی و معاش و امور جاری مردم با هدف رسیدگی، اصلاح و رفع نواقص. به بیان جاحظ، پادشاه باید با دقیق شدن در اخبار مردم و اطرافیانش و با تجسس در اسرارشان، دوستان و دشمنان خود را بشناسد و از یکدیگر متمایز کند. در مورد اطلاع حاکم از وضعیت معاش و امکانات مردم، جاحظ تأکید میکند حتی اگر امکان داشته باشد باید محل خوابیدن آنها را بداند، زیرا مردم زمانی به آرامش قلبی میرسند که حکومت اشراف کامل بر آنها داشته باشد و اسرار آنها را بداند. در کتابها آمده که پادشاهی، پادشاه طولانی نمیشود مگر با داشتن چهار خصلت: 1. برای مردمش آن چیزی را بخواهد که برای خودش میپسندد، 2. کاری را که از عاقبتش میترسد به تأخیر نیاندازد» 3. ولی عهدش را کسی قرار دهد که مردمش از او راضی هستند و او را میپسندند نه هر کسی را که خودش بپسندد 4. در جستجوی دانستن حال و روز و وضعیت مردم باشد همچون مادری که از وضعیت و محل خواب طفل شیرخوارش آگاه است. (41)از نظر جاحظ از جمله اخلاق پادشاهان آن است که از اسرار خواص و اطرافیان خود آگاه باشد و جاسوسانی را برای آنان در نظر بگیرند و از حال روز مردمش نیز غافل نباشد. پادشاه را راعی نامیدهاند تا از همهی رعیتش و نیتهای آنان آگاه باشد و اگر پادشاهی از
پیگیری حال و روز رعیت خود غافل شود فقط اسم راعی را دارد. پادشاه باید همانطور که نسبت به خودش شناخت و آگاهی دارد از حال و روز مردمش نیز آگاه باشد و در حکومتش چیزی مهمتر و باارزشتر از آن نباشد. در میان پادشاهان در این زمینه، فردی همچون اردشیر پسر بابک دیده نشد تا جایی که گفته میشد فرشتهای از آسمان میآید و به او خبر میدهد و تمام اینها فقط به خاطر تعهد نسبت به امور مردمش و بیداری او بود. (42)
جاحظ در اثر دیگر خود، مجدداً یادآور میشود که پادشاه باید با دقیق شدن در اخبار و تجسس از اسرار دیگران، دوستان و دشمنانش را بشناسد تا جایی باید در این زمینه تلاش کند که حتی محل خواب آنها را نیز اگر امکان داشته باشد بداند، چرا که جلال پادشاه قلب مردم را به آرامش نمیرساند مگر زمانی که بر آنها نظارت کامل داشته باشد و بسیار در جستجوی حال و روز آنها باشد و به آنها توجه داشته باشد مانند توجه مادر به تنها فرزندش. (43)
4. اقناع و جلب رضایت
نکته مهمی که جاحظ به آن توجه میکند اینکه حاکم باید در مورد رفتارهای خود به نوعی اقناع و رضایت افراد ذیربط را جلب کند. به ویژه اگر اقدامی انجام میدهد که بر خلاف انتظار یا عرف جاری است، او در خطاب به حاکم و والی به این مصداق اشاره میکند که اگر بعضی اوقات گرفتار افرادی شدی که حرمت را نگه نداشته و پاداشی بیش از آنکه لایقش باشد میخواهد و کرم و حیا باعث شد که تو او را بر کسی که مستحق است برتری دهی یا به خاطر ترس از زبانش، یا به سبب مدارا کردن به خاطر غیر او، کسی را برتر نشانی یا توجه ویژه به او داشته باشی، حتماً از کسانی که بالاتر از او هستند از اهل نصیحت و کار، عذرخواهی کن و این عذرخواهی را نسبت به آنان اظهار کن چرا که خواص تو و کسانی که امین بر اسرار تو هستند، در حقیقت شریکان تو در زندگی هستند؛ بنابراین در توجه به آنها کوتاهی نکن. (44)5. شناخت درست امور
جاحظ یک آسیب مهم سیاسی را مورد توجه قرار میدهد و آن اطلاع حاکمان و والیان از اخبار رسیده و شرایط کشور است و اینکه حاکم چگونه باید به واقعیت و درستی اخبار رسیده اعتماد کند. وی با توجه به شرایط جوامع ساده زمان خود، خطاب به حاکم توضیح میدهد اموری وجود دارند که تو آنها را نمیبینی اما دیگران میبینند و با چشم قابل درک است، راه شناخت آن امور، اخبار متواتر است، خبرهایی که دوست و دشمن و صالح و ناصالح آن را بیان میکنند و شنونده آن را تصدیق میکند و عالم و جاهل در بیان و تصدیق آن مساوی هستند. گاهی نیز خبری خاصتری میرسد که فقط با سؤال کردن دربارهی آن دانسته میشود مانند اینکه افراد و گروههایی یک خبر را میآورند و تو میدانی که آنها وضعیت و شرایط متفاوتی دارند، در این نوع خبرها دروغ غیر ممکن است، امام در مواردی که نمیتوان با چشم از موضوع خبردار شد مانند رازها و مانند آن، تنها راه فهمیدن آن اسرار، دانستن کارهایی است که صاحب آن اسرار یا مانند آن انجام میدهد، و اولین مرحلهی دانستن هر چیز غائب از نظر ما، ظن و گمان است. گمانها با دلایلی در قلب جای گرفته و هر چه دلیلها بیشتر شوند، گمان قویتر میشود تا آنجایی که شک از بین رفته و به یقین منتهی میشود. (45)6. تشویق و ترهیب
جاحظ اساس بعدی سیاست را ترغیب و ترس توأمان میداند. او توضیح میدهد از آنجا که خداوند میدانست مردم به یکدیگر محبت نمیکنند و مطیع نمیشوند مگر با ادب کردن، بنابراین به ادب کردن آنها پرداخت و این ادب کردن رخ نمیدهد مگر با امر و نهی، و امر نهی مثمرثمر واقع نمیشود مگر با ترغیب و ترساندن؛ بنابراین خداوند آنها را به بهشت ترغیب کرد و آن را در ازای طاعتشان، پاداش قرار داد و آنها را در ازای معصیتش با آتش ترساند. سپس ترغیب و ترهیب را توأمان براساس حدود عدل و موازین انصاف قرار داد و مردم اصلاح نمیشدند و مطیع پروردگارشان نمیشدند مگر به خاطر توصیفهایی که در ترغیب و ترهیب برای آنها ذکر کرد؛ بنابراین ترغیب و ترهیب، دو اصل هر تدبیری هستند و مدار سیاست به دور آنها میگردد. (46)7. سپردن امور به افراد همفکر و هم پیمان
جاحظ به حاکم سفارش میکند کارهای بزرگ امور مهم و زمام تدبیرت را فقط به کسی بسپار که صلاح او وابسته به صلاح تو باشد و بقای نعمت پادشاهی برای تو، مایهی بقای نعمت برای او باشد. دوستی نکن به کسی که میدانی تباه کردنش به صلاح توست و پایین آوردنش باعث بالارفتن تو میشود و خراب کردنش باعث سلامت تو کسی که این گونه باشد تو ملکالموت او هستی. (47)این توصیه جاحظ طبعاً در نظامهای سنتی از اهمیت زیادی برخوردار بود ولی در نظامهای قانونمدار که همهی امور به صورت نظاممند و توسط سیستمهای مختلف اداری و سیاسی پیش میرود شاید چندان موضوعیتی نداشته باشد. در جوامعی که ظاهری مدرن و قانونی دارند ولی روابط انسانی و وابستگیهای فامیلی، حزبی و گروهی نقش اصلی را ایفا میکنند این توصیه جاحظ اهمیت بیشتری دارد. (48)
واقعیتهای قدرت و حکومت
1. ناموس حکومت
جاحظ به خط قرمزهایی اشاره میکند که هیچ حاکم و هیچ قدرت و حکومتی به آن بیتوجه نیست و این بحث از واقعگرایی جاحظ حکایت دارد؛ یکی از مواردی که او اشاره میکند این است که پادشاه هر نقص و ناروایی را تحمل میکند اما سه چیز یا سه کس را تحمل نمیکند 1. کسانی که قصد براندازی و تزلزل قدرت او را دارند، 2. کسانی که اسرار او را فاش میکنند. 3. کسانی که به محارم او خیانت میکنند. (49) جاحظ در جای دیگر همین موضوع را به این صورت بیان میکند که پادشاه از آنچه در حکومتش فتنه و تزلزل ایجاد نمیکند و باعث از بین رفتن مال و ثروتی نمیشود و عزتی را از بین نمیبرد و بر ابهت شاه میافزاید، چشمپوشی میکند. (50) تعبیر جاحظ از «بر ابهت شاه میافزاید»، شاید به این دلیل است که برخی اقدامات و حرکات در کشور ممکن است نادرست و ناشایست باشند مثل ظهور عدهای اوباش و خدشهدار کردن امنیت مردم، ولی این امر در نهایت - با از بین بردن آنها و تأمین مجدد امنیت - بر ابهت و شکوه پادشاه و محبوبیت او بیفزاید. جاحظ این نظر را به تعبیر مشابه دیگری به صورت زیر بیان میکند: از جمله اخلاق پادشاهان، چشمپوشی و صرف نظر کردن از مواردی است که به حکومت آسیب نمیرساند و مال و ثروت را از بیتالمال خارج نکرده و عزتی را تباه نمیکند و بلکه بر ابهت او میافزاید، و این اخلاق پادشاهان ساسانی بوده است. (51) از دیگر واقعیتهایی که جاحظ اشاره میکند این است که زود خشمگین شدن از اخلاق پادشاهان است، اما روز راضی شدن و رضایت دادن اخلاق آنان نیست. (52)تأمل در مجازات و انتقامگیری
جاحظ به واقعیت دیگری در عرصه سیاست میپردازد و آن نحوهی روبرو شدن با دشمنان است. او به این نکته اشاره میکند که روش پادشاهان در قصاص کردن و از بین بردن دشمنان با روش و عادتهای مردم عادی فرق میکند. مردم عادی در نخستین فرصت یعنی در اولین ساعات خشم، قصد پیروزی بر حریف را دارند اما پادشاهان چه بسا سالها صبر میکنند تا در فرصت مناسب دشمن را از پا درآورند. جاحظ به استناد آثار گذشتگان نقل میکند که مردی از خواص انوشیروان گناهی مرتکب شد که شاه از آن خبردار شد در حالی که مرد گمان میکرد شاه بیاطلاع است. مجازات گناه آن مرد، مرگ بود ولی انوشیروان نمیدانست به چه بهانهای او را بکشد، چرا که آن مرد در ظاهر گناهی مرتکب نشده بود و اگر گناه او را فاش میکرد در حکومت تزلزل و لغزشی به وجود میآمد. از طرف دیگر براساس قوانین دینی نمیتوانست فردی را بدون عذر و بهانه بکشد. از زمان ارتکاب جرم سالی گذشت. انوشیروان مرد را به حضور طلبید و او را به بهانهی تجارت به روم فرستاد. پایان این داستان، به گونهای رقم میخورد که پادشاه روم، آن مرد را بر بالای کاخی بلند برده و در حالی که همهی مردم به او مینگریستند گردنش را زد و از بالای قصر به پایین انداخت. زمانی که این خبر به کسری رسید گفت: هر انسانی که به مرگ محکوم میشود، بر روی زمین کشته میشود مگر آن کسی که متعرض حرم پادشاه شود که آن فرد در آسمان کشته خواهد شد. (53)همچنین جاحظ میگوید پادشاهان هر کسی را که دارای شأن و مقام بالا و علم فراوان و امانتدار و مؤدب، ولی دستنیافتنی یا دور از دسترسی باشد به خود نزدیک نمیکند و در این زمینه به مثال موجود در کلیله و دمنه اشاره میکند که میگوید: پادشاه مانند درخت انگور است که به نزدیکترین تکیهگاه - یا درخت - آویزان میشود نه به بلندترین. (54)
دشمن خارجی یا شرایط بحرانی
1. حل بحران جنگ
بخشی از مباحثی که جاحظ به آنها پرداخته به شرایط بحرانی کشور اختصاص دارد و اینکه مسائل چگونه باید حل شود، او میگوید در کتاب محاسن الملوک آمده که خلفا و پادشاهان زمان که با مسئلهی مهمی مواجه میشدند بر بالای منبر رفته و مردم را به فرمانداری و لزوم همبستگی تشویق میکردند. (55) جاحظ سپس به روش پادشاهان ایران باستان اشاره میکند که از جمله آداب پادشاهان ایرانی در زمانی که کشور با حادثهی مهمی رو به رو میشد این بود که دستور میدادند تا سفرههایی را که همیشه ترتیب میدادند جمع کرده و سفرهای ساده پهن میکردند و بر سر آن سفره به غیر از پادشاه، فقط سه نفر حاضر میشدند: 1. موبدان موبد، 2. دبیران دبیر (دبیران بُد) 3. فرمانده کل سپاه، و در آن سفره فقط نان و نمک و سرکه و سبزیجات قرار داده میشد. هر کس مقداری میخورد و بلافاصله به تدبیر در مورد مسئله پیش آمده مشغول میشدند و این روش ادامه داشت تا آن مسئله یا قضیهی پیش آمده از جنگ و غیره مرتفع شود. (56)جاحظ گوید اگر پادشاه با مسئلهی بزرگی رو به رو شود از قبیل، شکسته شدن مرزها یا کشته شدن فرمانده سپاه یا ظهور دشمنی که به مخالفت میپردازد یا نیروی مخالف، باید ساعتهای لهو و لعب خود را ترک کرده و همهی وقت خود را صرف تدبیر دفع دشمن کند و سپاهش را آماده کرده و کار و فکر و وقتش را برای آن بگذارد و از درنگ کردن و خوش خیالی بپرهیزد، زیرا نشانهی ناتوانی پادشاهی و باعث سستی حکومتش میشود. (57)
2. پرهیز از دشمنی و خشونت
در مورد برخورد با دشمن، جاحظ با تأثیر از آموزههای اسلام در مورد دشمن و دشمنی، تلاش میکند آن را از بین ببرد و یا کمرنگ سازد، به همین دلیل معتقد است اصل غلبه بر دشمن با سه خصلت (رفتار) انجام میشود، بهترین کار یا رفتاری که نسبت به دشمن باید انجام داد آن است که با او به نیکی برخورد کنی و بر او بخشش و کرم داشته باشی، بنابراین برای او رحمتی باش و برای خودت ناظر، چرا که زیاد بودن دشمنان، شادی را منقّص میکند و خداوند فرموده: «با کسی که میان تو و او دشمنی است به خوبی برخورد کن آنگونه که گویا او دوستی مهربان است.» (58) جاحظ جانب واقعبینی و احتیاط را از دست نمیدهد و میگوید اگر دشمن تو از این راه اصلاح نشود، اسرار خودت را از او مخفی کن و تدابیر خود را برای او فاش مکن ولی دشمن نباید از مکری از مکرهایت نه به سخن و نه به عمل، مطلع شود زیرا حفظ کردن اسرار جزئی از تدبیر است و بسیار وعید دادن به دشمن، شکست است. آنچه دشمنت از تو پنهان میکند تو نیز از او پنهان کن و معایبش را در آن مواردی که با تو ستیزه میکند برایش بر شمار، و بدان که فاش کردن اسرار در هر صورت مایهی فساد است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: با پوشاندن نیزهها، در رفع آنها یاری بخواهید. (59)اگر دشمن تو از کسانی باشد که در اصلاح آن با حلم و بردباری ناتوان بودهای و او دشمنی را، آشکار کرده و اعلام جنگ نموده، پس باید در مورد او دو رفتار داشته باشی: 1. پنهان کردن بیم و ترس از او، 2. آمادگی برای او و اظهار امانت نسبت به او. (60) جاحظ تلاش میکند به نوع دیگری نیز نادرستی و منفی بودن جنگ و خشونت را نشان دهد و آن از راه پیدا کردن راه چاره و مکر و حیله است. در این مورد میگوید از جملهی اخلاق پادشاهان فریبکاری در جنگهاست و به این دلیل گفته شده که پادشاه سعادتمند کسی است که جنگ را آخرین راه حل قرار دهد زیرا هزینهی هر کاری پول و ثروت است اما هزینهی جنگ، جان انسانهاست. بنابراین خوشبختترین پادشاهان کسی است که با مکر و حیله بر دشمنش غلبه کند و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: «الحرب خدعة» جنگ نیرنگ و فریب است. (61)
ویژگیهای حاکمان
برخی از مباحث سیاسی جاحظ در نهایت به ویژگیهای حاکمان، پادشاهان و والیان باز میگردد که به اجمال به ذکر آنها میپردازیم.1. سخاوت:
جاحظ میگوید از جمله اخلاق پادشاهان، سخاوتمندی، حیا و رحمت و مهربانی است. پادشاهی وجود ندارد که اهل بُخل و خساست باشد و اگر پادشاه بالفطره سخی نبود، باید این ویژگی را اکتسابی به دست آورد. زمانی که این صفت جزء صفتهای پادشاه باشد به دلیل احسان و نیکی که به مردم دور و نزدیک کرده منت نمیگذارد و به فقیر و بیچاره رحم و به اهل نیاز کمک میکند. (62) پادشاه باید به خواص و عوام خود هدیه بدهد و هدیه باید از مواردی باشد که فرد هدیه گیرنده آن را میپسندد، مثلاً اگر فرد جنگجوست هدیه بهتر است اسب، شمشیر، نیزه و مانند آن باشد. (63)جاحظ به پادشاه توصیه میکند ناسپاسی فر ناسپاس نسبت به نعمتهایت، یا مکر و حیلهای که برای تو ساخته و پرداخت، تو را از انعام دادن باز ندارد و نسبت به افراد مورد اعتمادت بدگمان نکند چرا که چنین مواردی، همان جایی است که شیطان برای از بین بردن اقدامات نیک و کرامتها بهانهای مییابد. و بدان که کوچک شمردن بخششهایت توسط خودت باعث میشود که آن بخششها در نزد عاقلان بزرگ جلوه کند و پوشاندن آن بخششها باعث منتشر شدن آنها در نزد عاقلان میشود. پس نعمتها و بخششهایت را با پوشاندنشان منتشر کن و به کوچک شمردنشان بزرگ نما. (64)
2. رحیم بودن:
جاحظ از جمله اخلاق پادشاهان را با رحم بودن میداند. به نظر او حیا از نوع رحمت است و سزاوار است که هر کسی اگر پادشاه و راعی است به رعیت خود رحم کند و اگر امام است به مأمورین رحم کند و اگر مولی است به بندهاش رحم کند. (65)3. میانهروی در مجازات:
جاحظ هشدار میدهد پادشاه و در مقیاس امروزی نظام سیاسی و حکومت، نباید در مجازات کردن مجرمان از حد بگذرد زیرا هر گناهی یا در دین و شریعت و یا در عرف و اجماع، عقوبتی دارد؛ بنابراین کسی که مجازات کردن را از حدش بگذراند مانند آن است که فرد بیگناهی را مجازات کرده است. در نتیجه ترک مجازات گناهکار و مجازات کردن فرد بیگناه یکی میشود. (66)4. مجازات نکردن در حال خشم:
از نظر جاحظ پادشاه نباید در حال خشم کسی را مجازات کند زیرا در این حالت از ظلم و تعدی از حد مجازات در امان نیست. بنابراین زمانی که خشم و غضبش فروکش کرد بر اساس سنت و شریعت دستور به مجازات دهد و زمانی که جرمی به نزد پادشاه آورده شد جایز نیست که پادشاه به میل خود احکام را اجرا نکند و از فرد مجرم بگذرد. (67)5. نرم خویی:
جاحظ به حاکمان و والیان توصیه میکند نرمی و نرمش در اخلاقت بر سختگیری غلبه کند و بردباری از عجله کردن برای تو شایستهتر است. نه بیتابی، بلکه باید صبر و تومستولی باشد، و عفو و بخشش از مجازات کردن به تو نزدیکتر باشد؛ همچنین سایر اعمال پسندیده. پس باید اعمال پسندیده بر کارهای تو غلبه داشته باشند زیرا اگر تو، نفس خودت را بر آن اعمال و رفتار پسندیده بیارایی و محکم کنی، آسوده خاطر با اندوه کم و دوستان بسیار و دشمنان کم زندگی خواهی کرد. (68)6. منت نگذاشتن به خاطر نیکی:
جاحظ تصریح میکند پادشاه نباید به خاطر خوبی و نیکی که در حق کسی کرده بر او منت نهد مادامی که آن فرد از پادشاه اطاعت میکند و تحت فرمان اوست. اما اگر آن فرد از اطاعت پادشاه خارج شد و نافرمانی کرد از جملهی اخلاق پادشاه آن است که اولاً به خاطر نیکی که به او کرده بر او منت نهد و نافرمانی و عدم سپاسگزاری او را به او گوشزد کند و ثانیاً به اندازه جرمش او را مجازات کند. (69)7. منحصر به فرد بودن:
از نظر جاحظ، ابهت و عزت و بزرگی پادشاه در تک بودن و منحصر به فرد بودن است، او میگوید مگر نمیبینی پادشاهان گذشته را که چیزی در نزد آنها محبوبتر از آن نبوده که کاری انجام دهند که سایر مردم از انجام آن عاجزند یا لباسی بپوشند و مردم را از پوشیدن مانند آن منع کنند. (70)8. تقسیم اوقات:
جاحظ معتقد است حاکم باید به تمام امور روزمرهی زندگی و حکومت برسد، به همین دلیل توصیه میکند پادشاه روز خود را تقسیم کند. اول روز برای ذکر خدا و بزرگداشت او، آغاز روز برای مردم و اصلاح امور آنها، وسط روز برای خوردن و خوابیدن، و آخر روز برای سرگرمی. (71) رسیدن به هر کدام از امور فوق ضرورتهای خاص خود را دارد و به ابزار و شرایط ویژهی خود نیازمند است؛ به همین دلیل جاحظ معتقد است پادشاه به همهی طبقات و افراد جامعه نیاز دارد؛ به دلقک برای سرگرمی نیاز دارد، به فرد شجاع به خاطر شجاعتش، به لطیفهگو برای خندیدن و به فرد عابد برای پند گرفتن. همانطور که به افراد بیهودهگوی شوخ طبع نیاز دارد به اهل عقل و خرد نیازمند است. همچنین پادشاه نیازمند مطرب است همانطور که به دانشمند کاردان نیاز دارد. تمام این افراد یا طبقات گاهی ارزشمند میشوند و گاهی ارزش خود را از دست میدهد به غیر از اشراف و علماء، که همیشه از ارزش و جایگاه بالایی برخوردارند. (72)9. پرهیز از ستایش:
جاحظ در مورد ستایش حاکمان و علاقهی آنها به ستودن، نکات مهمی بیان میکند: نخست اینکه خطاب به پادشاه میگوید بدان که منتشر کردن خوبیهایت، سزاوار تو و نزدیکانت نیست و از تو پذیرفته نمیشود، مگر زمانی که اهل مروت و جوانمردی آن را بیان کنند، و اهل صداقت و وفا و کسانی که سخنشان در قلبها نفوذ میکند، کسانی که به سخنانشان اعتماد میشود و خبری را که میدهند مورد تصدیق واقع میشود، کسانی که اگر سخن بگویند، راست میگویند و اگر مدح کنند میانهروی میکنند و اندازهی کار و عمل میستایند، به ذکر خوبیهای تو بپردازند. نکته دومی که جاحظ با ظرافت آن را بیان میکند اینکه اما ستودن ستایشگران در مقابل تو، فقط بازارهایی است که آنها برای سود بردن ایجاد کردهاند و با تو به آسانی معامله کردهاند زیرا ستودن تو برای آنها هزینه ندارد ولی آنها با هزینه کردن تو خود را بزرگ میکنند به خاطر کساد بودن بازارشان، اینان به سخنانشان، در نزد مردم راههای کرامت را سد کردهاند. (73)خصلتهای فردی مؤثر در سیاست
جاحظ به دو دسته ویژگیهای فردی مؤثر در عرصهی سیاست و حکومت اشاره میکند. خصلتهای ناپسند و خصلتهای پسندیده، در مورد خصلتهای ناپسند گوید: بدان که حکیمان چهار خصلت را نکوهیدهاند:1. دروغ:
زیرا آن جامع هر شری است و گفتهاند هرگز کسی دروغ نگفت مگر به خاطر کوچک بودن ارزش خودش در نزد خودش؛2. خشم:
و آن به این دلیل است که خشم نتیجه چیزی است که بر خلاف خواستهی نفس میباشد. اگر برای انسان چیزی اتفاق بیافتد که بر خلاف میل او باشد، اگر آن چیز از کسی که بالاتر از اوست روی دهد، باعث غم و اندوه میشود و اگر از کسی که پایینتر از اوست روی دهد باعث خشم میشود؛3. جزع و بیتابی:
در هنگام مصیبتی که بازگشتی در آن نیست؛4. حسد:
و آن غم خوردن است. برخی از حکیمان گفتهاند: حسادت، اخلاق پستی است و از نشانههای پست بودنش این است که از نزدیکترین اشخاص فرد شروع میشود. (74)جاحظ سپس به بیان ویژگیهای نیک میپردازد و میگوید حکیمان خصلتها و اخلاقهایی را ستودهاند از آن جمله:
1. صبر:
که بر دو نوع است و برترین آنها صبر در مورد چیزی است که امید منفعت آن را در آینده داری.2. حلم و بردباری:
که بر دو نوع است و برترین نوع آن است که نسبت به آنکه پایینتر از تو است، بردبار باشی؛3. صداقت:
که بر دو نوع است و برترین آنها، صداقت در آن چیزی است که به تو ضرر میرساند؛4. وفا:
که بر دو نوع است و بالاترین آنها وفای تو نسبت به کسی است که امیدی به او نداری و از او نمیترسی.جاحظ سپس توضیح میدهد کسی که به راستگویی معروف شود، مردم از او پیروی میکنند و کسی که نسبت بردباری به او داده شود، لباس وقار و هیبت و ابهت به او پوشانده میشود و کسی که به وفاداری شناخته شود، همه به او اعتماد میکنند و کسی که صبور باشد به امور بزرگ دست مییابد. جاحظ برای تأکید بر اهمیت اینها به جان خودش سوگند میخورد که حکیمان هنگامی که این چهار خصلت را ارکان دین و دنیا نامیدند اشتباه نکردند و بیان میکند که صدافت و وفا دو قلو هستند و صبر و حلم دو قلو و با هم هستند و اینها تمام کننده هر دینی و اصلاح کننده هر دنیایی هستند. (75) جاحظ سفارش میکند که نفس خودت را ریاضت بده تا به کارهای پسندیده رو کند و با اینگونه کارها خو بگیرد چرا که هر کار پسندیدهای بر نفس انسان سنگین میآید. (76)
در حضور پادشاه و حاکم
1. دیدار عمومی:
جاحظ میگوید دیدار پادشاه بر چهار گونه بوده است: نخست دیدار برای پذیرایی و همنشینی (غذا خوردن)، دوم دیدار برای عیادت کردن، سوم دیدار برای تسلیت گفتن در مصیبت، و چهارم دیدار برای تعظیم و بزرگداشت فردی. از این چهار قسم، مهمترین آنها دیدار به خاطر بزرگداشت است زیرا سه قسم دیگر بیشتر به دلیل درخواست از پادشاه و نزدیک شدن به او رخ میدهد، اما دیدار برای بزرگداشت فرد، هیچگاه با درخواست یا با اراده فرد دیدار شونده رخ نمیدهد، چرا که هیچوقت مثلاً وزیر نمیتواند به پادشاه بگوید که به خاطر بزرگداشت و تعظیم من، به دیدار من بیا، و زمانی که پادشاه خود به دیدار وزیر میرود این نشاندهنده مقام آن وزیر است. (77) جاحظ سپس به آداب پادشاهان سرزمین فارس اشاره میکند که از جملهی اخلاق پادشاهان آن بود که یک روز را در مهرگان (جشن زمستان) و یک بار در نوروز (جشن بهاره) را برای عامهی مردم در نظر میگرفتند و در این دو روز همهی مردم از کوچک و بزرگ و جاهل و شریف بدودن مانع به خدمت پادشاه میرسیدند، چند روز قبل از روز موعود در میان مردم ندا میدادند تا مردم برای آن روز آماده شوند و هر کس هر مسئلهای یا شکایتی دارد آن را آماده کند پس از مراسم بعد از اینکه پادشاه به ظلمها و شکایتها رسیدگی میکرد، بر میخواست و خدا را شکر میگفت و تاج را بر سر مینهاد و بر تخت پادشاهی مینشست. (78)2. رعایت آداب خوردن و آشامیدن:
از جمله آدابی که جاحظ ذکر میکند، آداب غذا خوردن در حضور پادشاه است. او ضمن طرح مباحثی نقل میکند زمانی که موبد موبدان مُرد، مردی را از منطقه کوره اصطخر برای کسب مقام آموزش علمی و امانتداری به قضاوت، با شاپور ذوالاکتاف پیشنهاد دادند، شاپور، مرد را به حضور طلبید و دستور داد تا سفرهی غذا پهن کنند و مرد را بر سر سفره خواند. مرد بر سر سفره نزدیک شد و با پادشاه مشغول خوردن شد. شاپور، مرغی را برداشت و نصف کرد، نیمی را به مرد داد و نیمی را برای خود گذاشت و از او خواست که آن را با غذای دیگری مخلوط نکند، مرد نصف مرغ خود را زودتر از شاپور خورد و به سراغ سایر غذاها رفت. این در حالی بود که شاپور او را زیر نظر داشت. بعد از اینکه سفره جمع شد، شاپور به مرد گفت: به شهر خود بازگرد چرا که پدران و گذشتگان ما که جمله از پادشاهان بودند، میگفتند: کسی که در حضور پادشاه در غذا خورد حریص باشد، نسبت به اموال مردم و بیچارگان حریصتر خواهد بود. (79)3. پرهیز از گناه:
جاحظ معتقد است گناه کردن در حضور پادشاه با گناه کردن در حضور مردم کوچه و بازار یکی نیست، همچنین گناه کردن در حضور حاکم با گناه کردن در حضور افراد جاهل و نادان تفاوت دارد چرا که پادشاه، قائم میان خدا و بندگان خداست. بنابراین اگر گناهی در حضور پادشاه رخ دهد، عامل آن باید مجازات شود تا از شیوع فساد در جامعه جلوگیری شود. (80) همچنین جاحظ معتقد است در حضور پادشاه نباید عیب کسی گفته شود خواه کوچک باشد، خواه بزرگ. (81)4. ملایم سخن گفتن:
در مورد ملایم سخن گفتن با پادشاه و حاکم، جاحظ با استناد به قرآن، به نکتهی مهمی اشاره میکند، او میگوید خداوند در قرآن به موسی و هارون میگوید: «به سوی فرعون بروید که او سر به طغیان برداشته است و با او سخن نرم بگویید، باشد که پند گیرد یا خشوع و خشیت یابد» (82) و در این آیه حکمت عجیبی نهفته است و آن اینکه خداوند به موسی و هارون دستور میدهد که با فرعون به نرمی سخن بگویند چرا که هر چند بسیاری از پادشاهان عصیانگر هستند، اما حق آنهاست که با سادهترین و نرمترین الفاظ و بهترین خطاب، به سوی خداوند دعوت شوند. جاحظ نتیجه میگیرد زمانی که حکم خداوند در مورد پادشاهان عصیانگر این باشد پس به نظر تو کسی از که خدا اطاعت میکند و شرایع و فرایض دینی را حفظ میکند، اطاعت از او و سخن گفتن با او باید چگونه باشد. (83) جاحظ اضافه میکند کسی حق ندارد در حضور پادشاه صدای خود را بلند کند و خداوند نیز صحابه را اینگونه ادب نموده آنجا که فرمود: ای کسانی که ایمان آوردهاید، صدایتان را بالاتر از صدای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبرید. (84)5. خطاب نکردن به اسم:
جاحظ این نکته را به عنوان حقوق پادشاه ذکر میکند که چه در حال شوخی و چه جدی به اسم و کنیه خطاب نشود، پادشاهان ساسانی را کسی با کنیه خطاب نمیکرد و نام آنها را در شعر و خطبه و مانند آن ذکر نمیکردند. به نظر جاحظ لازم است را در هنگام خطاب قرار دادن پادشاهان از الفاظی مانند خلیفةالله، امینالله و یا امیرالمؤمنان استفاده کنند و زمانی که فردی بر پادشاه وارد شود و هم نام پادشاه یا یکی از صفات پادشاه باشد و پادشاه از او دربارهی اسمش سؤال کند، آن فرد باید کنیه خود را بگوید. (85)6. نزدیک نشدن بیش از حد:
جاحظ میگوید کسی، چه کوچک و چه بزرگ، نباید به پادشاه نزدیک شود آنقدری که لباسش به لباس پادشاه برخورد کند، و زمانی که پادشاه خواست با فرد کوچکتری از نظر شخصیتی صحبت کند یا به خاطر نصیحت کردنش یا پرسش دربارهی موضوعی، در این احالت از جمله حقوق پادشاه آن است که کسی به او نزدیک نشود تا اینکه مورد تفتیش قرار بگیرد، سپس دو نفر از سمت راست و چپ آن فرد او را همراهی کنند. (86)7. شروع نکردن به سخن:
از جمله حقوق پادشاه آن است که کسی از ندیمان و اطرافیان، سخن را شروع نکند و درخواست را مطرح نکند تا پادشاه خود شروع به سخن کرده و از او بخواهد. (87)8. اطاعت از پادشاه:
به نظر جاحظ خوشبختی عموم مردم در بزرگداشت ملوک و اطاعت کردن از آنهاست. همانطور که اردشیر پس بابک میگوید «سعادت مردم در اطاعت کردن از پادشاه و سعادت پادشاهان در اطاعت کردن از خداوند است (88)». اردشیر در جای دیگر گفته: پادشاهان اساس و پی بنا هستند و مردم خودِ بنا، و چیزی که پایه و پی نداشته باشد از بین میرود. (89)فرستاده و اطرافیان پادشاه
1. رابطهی پادشاه و ولیعهد
جاحظ از جمله حقوق پادشاه ذکر میکند که پسرش در برخورد با پدر مانند برده و بنده رفتار کند و جز با اجازه او به حضورش شرفیاب نشود، و این حجاب و پرده بین پادشاه و همچنین ولیعهد باید در مقایسه با دیگران شدیدتر باشد و پردهدار باید نسبت به او سختگیرتر باشد. همچنین ولیعهد حق ندارد در حلال و حرام و احکام حکمی بدهد هر چند که ولیعهد است و باید در تمامی حوادث مطیع و پیروز پادشاه (پدر) باشد. پسر پادشاه نمیتواند از کسی که پادشاه بر او خشم گرفته راضی شود حتی اگر کسی که مورد خشم واقع شده بیگناه باشد. (90)2. اطرافیان پادشاه
تاریخ نشان میدهد اطرافیان حاکمان و پادشاهان نقش و تأثیر مهمی در تفکرها، نگرشها، رفتارها، اقدامات و برنامههای آنان ایفا میکنند. جاحظ در این مورد خطاب به حاکم و پادشاه میگوید بدان که تو با سیما و چهرهی کسانی که با آنان هستی شناخته میشوی و کارهای کسانی که تو با آنان دوستی میکنی به تو نسبت داده میشود. بنابراین از آمدن افراد بد جلوگیری کن و با اهل شک و دودلی همنشین مباش و تو هرگز قادر نخواهی بود از همهی مردم دوری کنی ولی دوستیها را کم کن مگر با کسانی که از زشتی و پلیدی مبرا هستند و تلاش کن بیشترین کارهایی را که انجام میدهی مواردی باشد که همه مردم آن را میستایند و گروهها آن را نکوهش نمیکنند. (91)جاحظ در تبیین ابعاد مسائل مختلف مربوط به اطرافیان پادشاه به او سفارش میکند که در میان افرادی که اطراف تو هستند، کسانی را خواهی یافت که حرص و طمع بر آنها غلبه کرده و برخورد نرم تو باعث شده که خواهان رسیدن به مقاصد و جایگاههایی باشند که لیاقت آن را ندارند، این در حالی است که تو او را نسبت به آنچه برای او انجام میدهد، تک و مجزا قرار دادهای، با این وجود او خوبی تو را کوچک میشمارد، برای برخورد و اصلاح این افراد، باید روشها و خصلتهای آنها را بشناسی و هر فردی را که چارهای جز معاشرت با او نیست با دوای مخصوص خودش مداوا کنی، اگر با برخورد نرم اصلاح میشود با او نرمی کن و اگر با شدت و خشونت، با او به تندی رفتار کن، چرا که در ضربالمثلها آمده: کسی که خوبی کردن به او، او را ادب نکند، صلاح او در عقوبت کردن است، و برخی از حکیمان گفتهاند: حکیم و دانا نیست، کسی که با عدل و انصاف معاشرت نکند با آنکه چارهای از معاشرت با او نیست تا زمانی که خداوند فرجی در کارش قرار دهد. (92)
3. فرستادهی پادشاه
در زمانهای قدیم ارتباطات به شکل امروز وجود نداشت و پادشاهان از طریق فرستاده و سفیر، پیامها یا نامههایی را ارسال میکردند و فرستاده نقش بسیار مهمی ایفا میکرد جاحظ با وقوف بر اهمیت فرستاده، این موضوع را مورد بحث قرار داده میگوید در نامهای که با اسکندر نوشته شده بود، آمده: اصل و جوهره (راس) حکومتداری، زیرکی و هوشیاری پادشاه است و رأس (سر) پادشاه صداقتِ زبان فرستادهاش چرا که فرستاده از زبان او سخن میگوید و پیام را به گوش او میرساند. (93) جاحظ سپس در وصف ویژگیهای فرستاده میگوید سفیر و فرستاده پادشاه باید دارای فطرت و مزاجی صحیح باشد. سخنور و ادیب و آگاه به سخن گفتن و پاسخ دادن باشد. دقیقاً الفاظ و معانی پادشاه را انتقال دهد، راستگو باشد و حافظ و نگهدار آن چیزی باشد که به او سپرده شده و با طمع و عیب و نقصی متمایل نباشد. (94) جاحظ به سخن اردشیر پسر بابک اشاره میکند که میگوید: چه بسیار خونهایی که سفیری با ناحق میریزد و چه بسیار سپاهیانی که کشته میشوند و لشکریانی که شکست میخوردند و حرمتهایی که از بین میرود و مالهایی که غارت میشود به خاطر خیانت و دروغهای سفیر و فرستادهای. (95) البته در دنیای امروز نیز سفرا و فرستادگان همین نقش را ایفا میکنند اگر چه ظاهر و اشکال متفاوت شده است.فرهنگ سیاسی
1. تحت تأثیر فضای سیاسی قرار نگرفتن
جاحظ یک موضوع مهم اخلاقی و انسانی را مورد توجه قرار میدهد که در دنیای سیاست بسیار اتفاق میافتد و ریشهی فرهنگی اجتماعی دارد، او این دغدغه خود را در قالب یک سفارش اخلاقی بیان میکند و خود اذعان میدارد که کمتر کسی به این ویژگی اخلاقی عمل کرده و به آن خصلت نیک مزین شده و آن این است که کسی را که دنیا کوچک کرده، این کوچک شدنش باعث نشود تو نیز به او اهانت کنی یا به او ضرری برسانی، هر چند بدانی که او شأن پایینی دارد، حتی اگر گاهی به دیدار او بروی مایه شرافت و بزرگی برای توست و قلبها را به سوی تو متمایم میکند؛ از سوی دیگر اگر دنیا کسی را بالا برد، باعث نشود که تو خودت را برای او ذلیل کنی و نسبت به او بخشش و ایثار بیشتری داشته باشی، بلکه اگر نسبت به او بیاعتنا باشی، ستایش کنندگان تو از نکوهشکنندگانت بیشتر خواهند بود و آن فرد در محبت کردن به تو سزاوارتر است، مگر اینکه آن فرد کسی باشد که از آزار او بترسی یا از او امید نفعی یا دفع ضرری از او برای دوستی داشته باشی. (96)2. تعامل مردم با هر حاکمی
جاحظ یک واقعیت تلخ را از نظر دور نمیدارد و به طرح این مسئله میپردازد که ممکن است کسی با سلطان عادل و دانا همراه باشد یا با سلطان نادان و ستمگر، جاحظ هر دو عرصه را عرصه آزمایش میداند و برای هر کدام راه حل خاص خود را ارائه میدهد. او میگوید تو به همراهی سلطان عادل دوراندیش و یا سلطان احمق، نادان، و ستمگر آزموده میشوی. اگر در کنار سلطان عادل دوراندیش بودی، سیاست ایجاب میکند با او جانب ادب و نصیحت را رعایت کنی و اگر با سلطان احمق و ظالم همراه شدی سیاستی که با او پیش میگیری حیله و نرمی است. از سلطان عادل به تو سه چیز میرسد که عبارتند از: 1. نشر عدالت و نفوذ دولت که باعث اصلاح مردم میشود، 2. پاداش دادن به نیکوکاران؛ که موجب بهتر شدن راهها و کشور میشود، 3. بخشش و عفو که سبب اصلاح میشود. (97)3. علیت در امور سیاسی اجتماعی
جاحظ به نکتهی معمی توجه میکند و آن اینکه هر امری و هر پدیدهای پیامدهای خاص خود را دارد و باید این تبعات چه مثبت و چه منفی مورد توجه قرار گیرند زیرا هر کدام از آنها باعث ایجاد برخی دیگر میشوند از نظر او:«نفع رساندن سبب محبت میشود و ضرر رساندن باعث کینه و بغض. ضدیت سبب دشمنی میشود و برخلاف میل و خواسته رفتار کردن باعث سنگینی میشود و پیروی از آن باعث الفت، و صداقت باعث اعتماد، و دروغ موجب تهمت میشود. امانتداری، اطمینان و آرامش بوجود میآورد، و عدالت باعث وحدت و اتحاد، و ستم سبب تفرقه، خوش اخلاقی باعث دوستی، و بداخلاقی سبب دوری، گشادهروی و انبساط، انس و نزدیکی به وجود میآورد و گرفتگی سبب تنهایی میشود. تکبر باعث نفرت میشود و تواضع باعث دوست داشتن میشود. بخششِ به اندازه، باعث ستایش میگردد و بخل، نکوهش به بار میآورد، سستی باعث ضایع کردن میشود و جدیت باعث راحت شدن انجام کارها میشود. نرمی حسرت به بار میآورد و دوراندیشی باعث شادی میشود. مغرور کردن پشیمانی به بار میآورد و ترس باعث عذرخواهی میشود، و درست تدبیر کردن، باعث بقای نعمت میشود و اهانت کردن باعث دشمنی مقدمهی شر و باعث ویرانی است». (98)
جمعبندی
جاحظ، یکی از بزرگترین متکلمان معتزلی محسوب میشود که علوم مختلف، بهره گرفته و در بسیاری از آنان، سرآمد بوده است. وی با اندیشه و فرهنگ ایران، یونان و روم، آشنایی داشته و از سیاست و شیوههای حکومیت آنان، مطالبی آورده و خصوصاً تحت تأثیر اندیشهها و روندهای سیاسی در ایران باستان بوده است. با این حال، چنین بر میآید که خود وی، گرایش سیاسی مشخصی نداشته و غالباً تابع جریانهای حاکم بوده است. به طور کلی میتوان رویکرد جاحظ به سیاست را عاقلانه و واقعگرایانه داشت و نزدیکی قسمت عمدهای از مباحث سیاسی او به اندیشه سیاسی ایران باستان را مورد توجه قررا داد؛ خصوصاً آن که او در آثار خود از متون ایرانی نیز به نقل مطلب پرداخته است.یکی از مباحثی که جاحظ در ضمن نوشتههای خود به آن توجه کرده است، مسئله «امامت» است. دیدگاه او دربارهی امامت، مبنی بر طبیعت بشر و نوعی فلسفه طبیعی و با تأکید بر عقل است، به طوری که اخلاق، معرفت، اجتماع، سیاست و حتی دین را بر مبنای این فلسفه، تبیین و تفسیر میکند. از نظر جاحظ، نیاز مردم به امام، از آنجا ناشی میشود که عقل، به تنهایی از عهدهی مهار همهی شهوات مردم بر نمیآید و بنابراین به امامی که افضل از دیگران باشد نیاز خواهیم داشت. وی دربارهی جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به اظهار نظر پرداخته است و آن را حق امام علی (علیه السلام) دانسته؛ با این حال، در مورد خلفای راشدین، با نظر عامه همراهی میکند. جاحظ به معاویه و یزید نیز انتقاد کرده و آنها را ملعون و غاصب خلافت میداند. بخشهای گوناگونی از مباحث جاحظ نیز به بیان اهمیت روش حکومت پادشاهان، ویژگیهای حاکمان و خصایل مؤثر در سیاست، و نیز آداب، روشها و واقعیتهای حکمرنی و فرمانبری پرداخته حاوی پند و اندرزهای اخلاقی سیاسی و عمدتاً متأثر از آموزههای اسلامی و ایرانی هستند.
پینوشتها:
1. دانشیار دانشگاه تهران
2. رئیس مرکز آموزش و برنامهریزی دیوان محاسبات کشور
3. مروج (بیروت) مسعودی، الموروث الشعبی فی آثار الجاحظ: معجم مفهرس، بغداد: وزارة الاعلام، المرکز الفولکوری العراق، 1396 / 1976، ج 5، ص 17؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ج 3، ص 471.
4. یاقوت حموی، معجم الادباء، مصر 1355-1357 / 1938، بیروت: چاپ افست، بیتا، ج 16، صص 75-74؛ ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزله، بیروت، چاپ سوزانه دیوالد - ویلتسر، 1380 ق / 1961 م، ص 163.
5. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیالدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفه، بیتا، ص 175؛ شهفور بن طاهر اسفراینی، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین، بیروت، چاپ محمد زاهد کوثری، 1408 ق / 1988 م، ص 74؛ محمد بن عبدالکریم شهرستانی سمعانی، الملل و النحل، بیروت، چاپ محمد سید کیلانی، 1406 ق / 1986 م، ج 1، ص 75.
6. اسماعیل بن علی ابوالغداء ابن ندیم، المختصر فی الخبار البشر: تاریخ ابی الفداء، بیروت: دارالمعرفه، بیتا؛ یاقوت حموی، پیشین، ج 16، ص 74؛ یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه و المعربه، قاهره، 1384 / 1928، قم: چاپ افست، 1410، ج 1، ص 666؛ احمد امین، ضحی الاسلام، بیروت: دارالکتاب العربی، بیتا، ج 1، ص 387؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، عبدالحلیم بخار، قاهره، ج 3، ص 106.
7. یاقوت حموی، پیشین، ج 16، ص 74؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه فی التاریخ، بیروت: دارالفکر العربی، بیتا، ج 11، ص 20.
8. مسعودی، پیشین، ج 5، صص 105-104؛ اسماعیل بن علی ابوالفداء ابن ندیم، پیشین، صص 209-208؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، بیتا، ج 14، ص 131.
9. مروج مسعودی، همان، ج 5، ص 17؛ ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 471.
10. خطیب بغدادی، ج 14، پیشین، ص 125-124؛ یوسف الیان سرکیس، پیشین؛ احمد امین، پیشین، ج 1، ص 388.
11. اسماعیل بن علی ابوالفداء ابن ندیم، پیشین، ص 208؛ کارل بروکلمان، پیشین، ج 3، ص 107.
12. یاقوت حموی، پیشین، ج 16، ص 75.
13. ابن خلکان، پیشین؛ ابوالفداء، پیشین؛ ابن کثیر، پیشین، ج 11، ص 19؛ ابن مرتضی، پیشین، ص 162؛ کارل بروکلمان، پیشین؛ شوقی ضیف، الفّن و مذاهبه فی النثر العربی، قاهره، 1365 ق / 1946 م، صص 62-61.
14. مروج مسعودی، پیشین، ج 5، ص 105؛ خطیب بغدادی، پیشین؛ یاقوت حموی، پیشین، ج 16، صص 75-74؛ احمد امین، پیشین.
15. یاقوت حموی، پیشین، ج 16، صص 77-76.
16. مثلاً ر.ک.، خطیب بغدادی، پیشین، ج 14، صص 128-127؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1331-1329، بیروت: چاپ افست، 1390 / 1971، ج 4، ص 356.
17. ابن ندیم، پیشین، ص 210؛ احمد امین، پیشین، ص 388-387.
18. ابن ندیم، همان، ص 209؛ ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج 4، ص 355.
19. ابن ندیم، همان، ص 208؛ یاقوت حموی، همان، ج 16، صص 79-78؛ کارل بروکلمان، پیشین، ج 3، صص 107- 106.
20. ابراهیم بن علی حُصری، زهر الاداب و ثمر الالباب، چاپ محمد محیالدین عبدالحمید، بیروت: دارالجیل، بیتا، ج 2، ص 538؛ یاقوت حموی، همان، ج 16، ص 76 و صص 80-79؛ ابوالفداء، پیشین؛ ابن مرتضی، پیشین، ص 163؛ کارل بروکلمان، پیشین، ج 3، ص 106.
21. ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، بیروت، چاپ محمد زهری نجار، 1411 / 1991، ص 60؛ مروج مسعودی، پیشین، ج 5، ص 105؛ محمد بن احمد ازهری، پیشین؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت: چاپ محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، 1405 / 1985، ج 3، صص 74-73؛ خطیب بغدادی، پیشین، ج 14، صص 131-130؛ ابن کثیر، پیشین؛ ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج 4، صص 357-355.
22. جاحظ، المحاسن و الاضداد، شرح: یوسف مرحات، بیروت: دارالجمیل، 1417 ق / 1997 م، ص 2.
23. محمد محمدی، «[درباره] کتاب التاج فی سیره انوشروان»، الدراسات الادبیه، سال 3، ش 3، پاییز 1340، صص 186-185.
24. همان، ص 58؛ مقدمه احمد زکی پاشا، التاج فی اخلاف الملوک، للجاحظ، الطبعة الاول، قاهرة: المطبعة الامیریة، سند 1321 ق / 1914 م ، ص 34.
25. ر.ک.، محسن جهانگیری، «جاحظ»، دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، ج 9، چ اول، 1384.
26. همان.
27. جاحظ، الرسائل: الرسائل الکلامّیة، کشاف آثار الجاحظ، چاپ علی ابو ملحم، ص 196.
28. همان، ص 197؛ و دانشنامه جهان اسلام.
29. جاحظ، الرسائل: الرسائل الکلامیّه، پیشین، ص 196.
30. یؤمُّ بالنَّاس أقرَئُهُم.
31. الائِمَّةُ مِن قُریشٍ.
32. جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر، 1389-1385 ق / 1969 - 1965 م، بیروت: چاپ افست، 1388 / 1969، ج 1، ص 11.
33. جاحظ، الرسائل: الرسائل الکلامیّه، پیشین، صص 242-241.
34. همان، رساله یازدهم، صص 297-292.
35. عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، بیروت: دار و مکتبه الهلال، 1408 ق / 1988 م، ج 2، صص 40-39.
36. همان، ص 30.
37. علی ابوملحم، رسائل الجاحظ، الرسائل السیاسیة، الطبقه الاول، قَدَّمَ لَها وَ بوبَّها و شَرَّحها: الدکتور علی ابو ملحم، بیروت: دارمکتبة الهلال، ص 75.
38. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، پیشین، ج 2، ص 33.
39. جاحظ، کتاب التاج فی اخلاق الملوک، للجاحظ، بتحقیق استاذ احمد زکی باشا، الطبعة الاولی، قاهرة: المطبعة الامیریة سند 1321 ق، 1914 م، ص 25.
40. همان، ص 30.
41. اخلاق الملوک، المنسوب للجاحظ سابقاً، محمد بن الحارث الثعلبی من علماء القرن الثالث الهجری، تحقیق: جلیل العطیة، بیروت: دارالطلیعة، الطبعة الاولی، 1424 / 2003 م، صص 174-173م؛ التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، ص 172.
42. جاحظ التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، صص 168-167.
43. همان، صص 172-171.
44. علی ابوملحم، رسائل الجاحظ: الرسائل السیاسیة، پیشین، ص 76.
45. همان، ص 84.
46. همان، صص 74-73.
47. همان، ص 90.
48. همان.
49. جاحظ، التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، ص 94.
50. همان، ص 99.
51. اخلاق الملوک، پیشین، ص 117.
52. جاحظ، التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، ص 91.
53. همان، صص 65-63.
54. اخلاق الملوک، پیشین.
55. جاحظ، التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، ص 175.
56. همان، صص 174-173.
57. اخلاق الملوک، پیشین، ص 174.
58. ادفَع بالتی هی أحسنُ فإذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولی صمیم، فصلت (41): 34.
59. علی ابوملحم، رسائل الجاحظ: الرسائل السیاسیة، پیشین، صص 81-80.
60. همان، ص 81.
61. اخلاق الملوک، پیشین، ص 177.
62. همان.
63. همان، ص 154.
64.علی ابوملحم، رسائل الجاحظ: الرسائل السیاسیة، پیشین، صص 90-89.
65. جاحظ، التاج فی الاخلاق الملوک، پیشین، ص 139.
66. همان، ص 46.
67. همان، ص 51.
68. علی ابوملحم، رسائل الجاحظ: الرسائل السیاسیة، پیشین، ص 91.
69. جاحظ، التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، صص 51-50.
70. اخلاق الملوک، پیشین، ص 71.
71. همان، ص 159.
72. جاحظ، التاج فی الاخلاق الملوک، پیشین، ص 21.
73. علی ابوملحم، رسائل الجاحظ: الرسائل السیاسیة، پیشین، صص 89-88.
74. همان، ص 86.
75. همان، ص 86.
76. همان، ص 91.
77. اخلاق الملوک، پیشین، صص 164-163.
78. همان، ص 165.
79. جاحظ، التاج فی الاخلاق الملوک، پیشین، صص 16-15.
80. همان، ص 52.
81. همان، ص 120.
82. اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى، فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَكَّرُ أَوْ یَخْشَى، طه (20): 43 و 44.
83. اخلاق الملوک، پیشین، ص 34.
84. َیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ، الحجرات (49): 2؛ اخلاق الملوک، همان، ص 90.
85. اخلاق الملوک، همان، صص 106-104.
86. همان، ص 77.
87. همان، ص 74.
88. جاحظ، التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، ص 2.
89. همان، ص 3.
90. اخلاق الملوک، پیشین، صص 139-138.
91. علی ابوملحم، رسائل الجاحظ: الرسائل السیاسیة، پیشین، ص 87.
92. همان، ص 76.
93. اخلاق الملوک، پیشین، ص 136.
94. جاحظ، التاج فی اخلاق الملوک، پیشین، ص 121.
95. همان، ص 122.
96. علی ابوملحم، رسائل الجاحظ: الرسائل السیاسة، پیشین، ص 88.
97. همان، ص 91.
98. همان، ص 77.
ابن حجر عقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1329 ق / 1331 م، بیروت: چاپ افست، 1390 ق / 1971 م.
ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت: چاپ محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، 1405 ق / 1985 م.
ابن خلّکان، وفیات الاعیان، به کوشش: احسان عباس، بیروت، بینا، بیتا.
ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، بیروت: چاپ محمد زهری نجار، 1411 ق / 1991 م.
ابن کثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ج 11، بیروت: دارالکفر العربی، بیتا.
ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزله، بیروت: چاپ سوزانه دیوالد - ویلتسر، 1380 ق / 1961 م.
ابن ندیم، اسماعیل بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابی الفداء، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.
ابوملحم، علی، رسائل الجاحظ، الرسائل السیاسة، قدم لها و بوبها و شرحها: الدکتور علی ابوملحم، بیروت: دار مکتبة الهلال.
اخلاق الملوک، المنسوب للجاحظ سابقاً، محمد بن الحارث الثعلبی من علماء القرن الثالث الهجری، تحقیق: جلیل العطیة، بیروت: دارالطلیعة، الطبقه الاول، 1424 ق / 2003 م.
ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 1، چاپ عبدالسلام، محمد هارون، مصر: 1348 ق / 1964 م.
اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فیالدین و تمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین، بیروت: چاپ محمد زاهد کوثری، 1408 ق / 1988 م.
الیان سرکیس، یوسف، معجم المطبوعات العربیه و المعربه، قاهره، 1384 ق / 1928 م، قم: چاپ افست، 1410.
امین، احمد، ضحی الاسلام، بیروت: دارالکتاب العربی، بیتا.
بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربی، ج 3، عبدالحلیم نجار، قاهره، 1974 م.
بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.
جاحظ، الرسائل: الرسائل الکلامیّة، کشّاف آثار الجاحظ، چاپ علی ابوملحم.
جاحظ، المحاسن و الاضداد، شرح یوسف مرحات، بیروت: دارالجیل، 1417 ق / 1997 م.
جاحظ، عمروبن بحر، البیان والتبیین، بیروت: دار و مکتبة الهلال، ج 2، 1408 ق / 1988 م.
جاحظ، کتاب التاج فی اخلاق الملوک، قاهره: چاپ احمدزکی باشا، 1332 ق / 1914 م.
جاحظ، کتاب الحیوان، مصر: چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت: چاپ افست، 1388 ق / 1969 م.
جهانگیری، محسن، «جاحظ» دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، ج 9، چ اول، 1384.
حصری، ابراهیم بن علی، زهر الاداب و ثمر الالباب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت: دارالجیل، بیتا.
حموی، یاقوت، معجم الادباء، بیروت: 1400 ق / 1980 م.
خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، بیتا.
زکی باشا، التاج فی اخلاق الملوک، للجاحظ، الطبعة الاول، قاهرة، المطبعة الامیریة، سند 1321 ق / 1914 م.
سمعانی، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، بیروت: چاپ محمد سید کیلانی، 1406 ق/1986 م.
شوقی ضیف، الفنّ و مذاهبه فی النثر العربی، قاهره: 1365 ق/1946 م.
محمدی، محمد، «[دربارهی] کتاب التاج فی سیره انوشروان»، الدراسات الادبیه، سال 3، ش 3، پاییز1340.
مسعودی، مروج (بیروت)، الموروث الشعبی فی آثار الجاحظ: معجم مفهرس، بغداد: وزارة الاعلام، المرکز الفولکلوری العراقی، 1396 ق / 1976م.
منبع مقاله :
علیخانی، علیاکبر، و همکاران؛ (1390)، اندیشه متفکران مسلمان جلد اول، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}