نویسنده: محمد جواد رودگر (1)

 

چکیده

علامه شعرانی از حکیمان متأله، مفسران و قرآن پژوهان برجسته، فقیهان متضلع و ذوفنونی بودند که عرفان اسلامی را در دو بُعد علمی و عملی شناخته و از جمله تصوف‌شناسانی به شمار رفته‌اند که توانست در انبوه آرا و انظار مختلف و حتی تهافت پیرامون تصوف از حیث معنا و معرفت‌شناختی، تاریخی – جامعه‌شناختی بحث‌های مفید و روشن‌گرانه‌ای ارائه دهند.
ایشان در لابه‌لای مباحث ترجمه‌ای، تفسیری، کلامی – فلسفی و رویکردهای تاریخی – عرفانی‌اش شاخص‌ها و معیارهایی را در تفکیک تصوف حقیقی از غیرحقیقی، عرفانِ قرآن محور از غیر آن ارائه دادند که البته به استقرا، احصاء و اصطیاد نیاز دارد.
مقاله حاضر گامی در جهت چنین استقرا و استخراجی است که در دو بخش: الف) عرفان و تصوف از دیدگاه علامه شعرانی در سه محور: 1. علامه شعرانی مظهر عرفان حقیقی؛ 2. علامه شعرانی تصوف‌شناس راستین که در ده زیرمجموعه‌ ارائه شد؛ 3. برخی دستورالعمل‌های اخلاقی – عرفانی. ب) مقایسه‌ای اجمالی در تصوف‌شناسی علامه شعرانی و فیلسوفان صدرایی به سامان شده است.
نتیجه آنکه علامه با تقسیم تصوف به حقیقی (ممدوح، صادق) و غیرحقیقی (مذموم، دروغین) و تفکیک تصوف معهود تاریخی که در زمان و زمینه‌های گوناگون، تولد و تکامل یافت از تصوف و سلوک عرفانی براساس معارف وحیانی راهی علمی برای پژوهش‌ و پردازش باز کردند و ضمن مباحث خویش از عرفانِ وحی‌گرا، شریعت محور، ولایت‌مدار، عقلانی و معتدل دفاع نموده‌اند.
کلیدواژه: شعرانی، تصوف و عرفان، شریعت، وحدت وجود، ولایت.

مقدمه

شناخت تصوف و عرفان در جغرافیای فرهنگ و معرفت به دلیل آنکه لایه‌های مختلف تاریخی، محتوایی، کارکردی داشته و تحولات گوناگونی دیده است، بسیار دشوار می‌نماید؛ به خصوص اینکه در عرصه‌ی تصوف و عرفان‌پژوهی برخی به تفکیک تصوف از عرفان و برخی به تقسیم تصوف به صادق و کاذب و عرفان به نظری و عملی قائل هستند و حتی برخی تصوف را وجه سلوکی و عملی عرفان می‌دانند، پژوهش و پردازش پیرامون مقاله‌هایی چون تصوف و عرفان را با دشواری‌های متعدد روبه‌رو ساخته است و وجود دیدگاه‌ها و آرای ضد و نقیض در تأیید و تکذیب آنها نیز خود شاهدی بر این مدعاست.
از سوی دیگر در مواجهه با «تصوف» جریان‌های فکری متعددی وجود دارد که به سه جریان کلان و کلی تقسیم‌پذیر می‌باشند:
الف) تصوف ستایان؛ ب) تصوف ستیزان؛ ج) تصوف شناسان.
ناگفته نماند که هر کدام از این جریان‌های فکری – معرفتی سه‌گانه در درون خویش نیز با دیدگاه‌های قوی و ضعیف، کامل و ناقص، معتدل و افراطی روبه‌رو است. البته جای بحث و بررسی و داوری پیرامون هر کدام از جریان‌های یاد شده و خُرده‌آرایی که زیرمجموعه هر کدام هستند، مقال و مقالتی دیگر می‌طلبد، لکن ما در نوشتار حاضر که به بررسی اجمالی دیدگاه علامه شعرانی (رحمةالله‌علیه) پیرامون تصوف و عرفان می‌پردازیم به جریان سوم یعنی «تصوف‌شناسان» و به معنایی «عرفان‌شناسان» می‌پردازیم؛ زیرا علامه میرزا ابوالحسن شعرانی از تصوف‌شناسان، عرفان‌پژوهان و عالمانِ بسیار دقیق و عمیق در ساحت تحقیق و پژوهش بودند و از سَرِ انصاف و دیده عدالت به پدیده‌ی تصوف که واقعیتی در فرهنگ و تمدن اسلامی بود، نگریسته‌اند.
علامه شعرانی واقعاً در طول تحقیقات خویش پیرامون تفسیر و علوم قرآنی، حکمت و فلسفه‌ی اسلامی و علوم عقلی و نقلی و حتی ریاضیات و نجوم و دانش‌های ادبی و فرهنگ و ادیان آسمانی و بشری پیرامون تصوف و عرفان نیز اندیشیده و با رهایی از دام افراط و دره تفریط، صراط مستقیم «اعتدال» را طی نموده‌اند و پس از گردآوری داده‌های مختلف و متکثر وحی متهافت پیرامون «تصوف» به داوری عالمانه، منصفانه و واقع‌گرایانه اهتمام ورزیده‌اند و نیک دریافتند که اگرچه تصوف در مقام حدوث و پیدایش صِبغه قرآنی – وحیانی نداشته و سابقه در فرهنگ‌های بیگانه از مسیحیت تحریف شده و رهبانیت و دیرنشینی تا اندیشه و رفتارهای هندویی – بودیستی و سیر و سلوک ارفئوسی و... یافته و چه بسیار جریانی وارداتی در ساحت فرهنگ و تمدن اسلامی در برابر علوم و معارف وحیانی و سیر و سولک قرآنی – اهل‌بیتی بوده است، لکن در بستر تاریخ و گذر زمان، دچار دگردیسی مختلف شده و مراحل تطور فراوانی یافته است و به دست بزرگان حکمت و عرفان و ارباب سیر و سلوک حقیقی، قلب ماهیت شده و فراز و نشیب‌هایی داشته است و تا جایی پیش رفت که به تصوف راستین و دروغین تقسیم شده است.
بنابراین علامه شعرانی با وقوف به انگیزه‌ها و اندیشه‌هایی که پشت صحنه جریان تصوف ابتدایی در مقام حدوث بودند و جریان‌ها و شخصیت‌هایی که در متن تصوف در مقام بازسازی، اصلاح‌گرایی و اسلامیزه کردن تصوف برآمدند و تصوف ابوهاشم کوفی به تصوف سنن و سپس تصوف شیعه تبدیل و تحول شده است را نیک می‌شناخت و حتی به اینکه برخی عرفان را عبارت دیگری برای تصوف قلمداد کردند، توجه داشت. لذا با تسلط به تحولات تاریخی تصوف و آرای علمی و سبک و سیاق عملی تصوف به «تصوف‌شناسی» پرداختند و با درک عمیق زمان و زمینه‌ها و مقتضیات و شرایط دوران هر کدام از تحولات تصوف، به داوری و قضاوت پرداختند و با معیارهایی چون: اسلامیت تصوف و عرفان، عقلانیت و اعتدال در عمق تصوف و عرفان و از همه مهم‌تر با میزان «شریعت» به شناخت و سنجش تصوف و عرفان ورود کرده‌اند.
آری! نوشتار پیش‌روی در دو بخش: الف) عرفان و تصوف از دیدگاه علامه شعرانی؛ ب) عرفان و تصوف از دیدگاه برخی بزرگان حکمت و عرفان چون: ملاصدرای شیرازی، حضرت امام خمینی (رحمةالله‌علیه) و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (رحمةالله‌علیه) شکل یافته که تقدیم می‌شود.

الف) عرفان و تصوف از دیدگاه علامه شعرانی

1. علامه شعرانی مظهر عرفان حقیقی

علامه شعرانی شخصیتی جامع علوم عقلی و نقلی و حکیم متأله بود که علامه حسن‌زاده آملی در تبیین شخصیت معرفتی – معنویتی او چنین فرموده‌اند:
استاد اعظم، آیت بزرگ علم و دین، علامه زاهد، ذالفنون، الّذی عزفت نفسه من الدنیا و ما فیها، فَتساوی عنده حجرها و ذهبها، معلّم عصره آیة‌الله العظمی الحاج میرزا ابوالحسن الشعرانی افاض‌الله سبحانه علینا من برکات انفاسه النفسیه القدسیة. (2)
انسانی که عرفان عملی را در متن زندگی و حیات طیبه‌ای پیاده کرد و زهد حقیقی و عبادت واقعی را مقدمه وصول به عرفان در پیش گرفت و از خدا جز خدا نخواست. تخلق به اخلاق الهی و توحید وجودی و صمدی را در متن زندگی به نمایش درآورد، عالمی ربانی و حکیمی الهی که در معرفت نفس و تهذیب و تزکیه درون، سعی بلیغ و مجاهده‌ای خستگی‌ناپذیر داشت تا جهاد علمی و عملی را در هم آمیزد و در ابعاد و ساحت‌های گوناگون زندگی‌اش که عبارت بودند از: 1.تحصیل؛ 2. تدریس؛ 3. تحقیق؛ 4. تألیف، تصنیف، تصحیح کتب، ترجمه، تعلیقه و تحشیه؛ 5. تعلیم و تربیت شاگردان برجسته و فرزانه و... جز عشق به دین و دین‌داری و درد خدا و هدایت خلق نداشت. به تعبیر علامه حسن‌زاده آملی:
این قهرمان علم در جمیع علوم مختلف منحصر به فرد بود، هیچ‌کدام از علمای معاصر را عدیل ایشان در جامعیت علوم و احاطه به آنها ندیدم. (3)
یا در ذکر شاخصه‌های کلی فکری – علمی ایشان، پنج شاخصه ذیل را بر می‌شمارند:
1.وسعت و گستردگی معلومات؛ 2. دقت و تعمق؛ 3. روحیه نقادی؛ 4. شرح صدر و تقوای علمی؛ 5. روشن‌بینی و قدرت درک مفاهیم و موضوعات جدید.
لذا باید به صراحت و شفافیت گفت: علامه شعرانی، تحصیل و تهذیب را در هم آمیخت و مصداق بارز وحدت علم و عمل و تعقل و تعبد بود.
او شروط و مقدمات اخلاقی – عرفانی را در صحیفه زندگی‌اش متجلی ساخت و عرفان را در «عمل» و سلوک عرفانی را در «عینیت» نشان داد. لذا او عارفی عملی و عالمی الهی بود که حقیقت «عرفان» را که جامع زهد و عبادت و سلوک است، به واقعیت تبدیل کرد. او مصداق اَتّم این سخن ابوعلی‌سینا است:
العارفون المتترهون اذا وُضِعَ عنهم دَرَنٌ مقارنة البَدَن و انفکوا عن الشواغِلِ خَلَصوا الی عالم القُدس و السعادةِ و انتشقوا بالکمال الاعلی و حَصَلت لهم اللذة العُلیا. (4)
عارفانی که از علایق و شهوات حیوانی پاک شده‌‌اند، هنگامی که آلودگی‌های نزدیکی با بدن از آنها منتفی شد و از اشتغالات عالم مادی خلاص شدند، از همه جهات رو به عالم قدس و سعادت می‌گذارند و با دریافت کمال اعلا، به نشئه (وجد) روحانی توفیق می‌یابند و لذات اعلا برای آنان حاصل می‌شود. بنابراین عرفان علامه شعرانی، عرفان در حین عمل و از رهگذر زهد، تقوا، عبودیت، شریعت‌محوری، خلوص و عمل صالح بود و در علم‌اندوزی و علم‌آموزی برای خدا و تفقه و بصیرت دینی و دین‌داری عالمانه و مجتهدانه ظهور یافت تا عرفان منهای دین و دین‌داری و عقلانیت و خردورزی و دین‌داری و عقلانیت منهای عرفان و خداگونگی و خداخُویی نقد و نفی گردد؛ به همین وِزان علامه شعرانی «عرفان» را از علوم شرعی دانسته‌اند. (5)
اگرچه ایشان در عرفان نظری چون علوم قرآنی و تفسیر، کلام و حکمت، ریاضیات و رجال، فقه و حدیث، کتاب، رساله و حاشیه‌ای ندارند، اما به مناسبت‌های گوناگون دیدگاه خویش را در خصوص عرفان و سیر سلوک و تصوف و مبانی و مبادی آن مطرح کردند و چنان‌که گفته شد، عرفان شعرانی «عرفان عملی» یا «عرفان در عمل» بوده است و درون‌گرایی و خلوت‌گزینی او مجال بروز و ظهور این بُعد از شخصیتش را نداد، اگرچه آگاه به عرفان و آرا و انظار عرفانی بود و هرگز هم در بحث‌های حکمی – کلامی مطلب «عرفانی» نیاورده‌اند، چنان‌که خود در کشف‌المراد به آن تصریح نموده است:
چون بنای کلام بر عقل است و عرفان فوق عقل است، لذا بحث عرفانی را در این کتاب عنوان نکردیم. (6)

2. علامه شعرانی تصوف‌شناس راستین

از ویژگی‌های علامه شعرانی، تقوای علمی و رعایت انصاف در داوری‌های علمی بود و به همین دلیل ایشان نه تصوف‌ستایی می‌کرد و نه تصوف‌ستیزی بلکه تصوف‌شناسی کرد و از نکات بسیار اندک اما عمیقی که در حوزه عرفان و تصوف مطرح می‌نمود، چنین موضعی را می‌توان در مواضع و موضوع‌های مختلف ایشان یافت که به چند نمونه اشاره می‌کنیم.

2-1. تصوف ممدوح و مذموم

در زمان سلاطین صفوی، تصوف رایج بود و خود سلاطین که مروج مذهب امامیه‌اند، صوفی بودند و ترویج طریقت می‌کردند و قاضی‌نورالله هم از این طایفه علیه است و آنچه از اخبار و آثار در ذم آنان آمده است، مانند ذم اهل اجتهاد، مقصود، جماعتی خاصند که از طریق ائمه (علیهم‌السلام) اِعراض و متابعت هوا و اوهام می‌کردند، وگرنه توحید حقیقی و عشق به پروردگار و تهذیب نفس و تکامل سِرّ موافق آنچه از کتاب و سنت و اجماع و عقل منور به نور عرفان مستفاد گردد و اعمال ظاهری شرع انوار مراعات شود با متابعت ائمه دین (علیهم‌السلام) مذموم نیست. (7)

2-2. وحدت وجود حق و باطل یا حلول و وحدت وجود

مذهبی که خدا را از عالم جدا نمی‌داند و آن بر دو قسم است:
اول: حلول (8) که عالم را مستقل و موجود بنفسه و خداوند را موجود تابع و متفرع بر عالم فرض می‌کنند، مانند حرارت که متفرع و تابع جسم است یا آنکه خداوند را موجود ضعیفی تصور می‌کند که به واسطه ظهور در صورت‌ها کامل می‌شود و اینها یک نوع طبیعی مذهبند که خدا را در این عالم مستهلک می‌کنند.
دوم: وحدت وجود (9) که بالعکس خدا را موجود حقیقی و عالم را ناچیز و فانی و مظهر بی‌ثبات (10) مانند سایه و عکس و وجود ربطی و به عبارت ساده‌تر عالم را در خدا مستهلک می‌دانند و بین این دو عقیده فرق بسیار است. دسته اول «مستغرق در طبیعت» و دسته دوم «مستغرق در توحید و معرفت» شده‌اند. (11)
وحدت وجد بحث دیگری است که اکنون فرصت بحث در آن نیست و همه عُرفا بدان معتقد نبودند مگر به معنای صحیح و ترک شریعت کار بطالان است نه عارفان. (12)

2-3. راز اعجاز و کرامت اولیای خدا

پس ای خواننده عزیز! هر که هستی، مبادا به تقلید جُهال، مقام ولایت بزرگان را انکار کنی و تصرف را در ماده کائنات از خرافات شماری و امامت را بر صفحه قلب ائمه دین (علیهم‌السلام) چون نقش عَرضی پنداری که هر چه از راه گوش فرا گرفته‌اند، از حفظ کرده‌اند و به یاد داشته‌اند، بلکه چنان‌دان که روح ولایت با نفوس آنان در آمیخته است و آنها ذاتاً فوق نفوس سایر افراد بشرند. چنان‌که ارسطو و ابوعلی‌سینا در عقل و امرؤوالقیس و سعدی در ذوق و طبع ذاتاً از دیگران ممتاز بودند. همچنان انبیا و اولیا به روح ولایت که عبارت است از رابطه و اتصال میان آنان و خالق است به تصرف در موجودات قادر گشتند به دعا و توجه و به حول الله و قوّته چنان‌چه فرمود: وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِی؛ نسبت اِبرا و اِحیاء به عیسی (علیه‌السلام) داد نه از خود او، بلکه به اذن پروردگار. رابطه میان همه مردم و خداوند است، اما نه چندان که همه‌‌گونه تصرف کنند بلکه هر کس به قدرت همت خویش و حسن ظن به خداوند اعتقاد و شدت توجه، حاجت را از خدای خواهد حاجت او را برآورد:

فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید *** دگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

و آن مرد بدگمان و سست اعتقاد که توجهی به رابطه با حق ندارد، از خدای چیزی نمی‌خواهد تا مستجاب گردد و سالبه به انتفاع موضوع است. (13)
علامه شعرانی در بحث از سرّ استجاب دعا و سازگاری آن با سنت جاریه الهی، مطالب بسیار نغز و پرمغزی دارد که با بحث از کرامات عارفان و به استناد از نمط دهم اشارات ابوعلی‌سینا مطالب بسیار شیرین و راه‌گشایی را مطرح فرمودند. (14)

2-4. قرآن، راهنمای سالک

باید دانست که متقین از هدایت قرآن بی‌نیاز نیستند، زیرا قرآن فقط برای این فرستاده نشده که مردم از کفر و بت‌پرستی دست بکشند و اقرار به توحید کنند، بلکه ایمان، درجات مراتب غیرمتناهیه دارد که سالکین الی‌الله می‌دانند و در طی آن راه مشقت‌ها می‌کشند. اگر چه خواجه عبدالله انصاری در منازل‌السائرین صد منزل شمرده، ولی این کلیات است و حقیقت این است که انسان از وقتی پا از رتبه طبیعت بیرون می‌گذارد و در مقام سیرالی‌الله بر می‌آید تا آخرین مقام، مراتب غیرمتناهیه طی می‌کند، همان‌طور که بین ظلمت و نور شدید، مراتب روشنایی غیرمتناهی است، مراتب محبت و علم نیز همین است. هر کس سالک است، راهنما می‌خواهد و راهنما قرآن است برای متقین، چون اهل حق ثابت کرده‌اند تا شخص از آلایش معصیت پاک نشود و به حلیه تقوا متحلی نگردد و به عبارت دیگر تا چشم از شهوات نپوشد، باب معرفت بر دلش گشوده نگردد. (15)
چنان که مشاهده می‌کنیم، علامه شعرانی قرآن کریم را منبع عرفان و سیر و سلوک صائق و صادق می‌داند که انسان‌ها برحسب مراتب وجودی خویش از حیث علمی و عملی می‌توانند از راهنمایی قرآن کریم بهره‌های لازم و کافی را ببرند. قرآن که کتاب هدایت و سعادت است، هیچ نیاز و استعداد انسان را معطل نمی‌گذارد، بلکه همه مراتب وجودی و استعدادهای عقلانی و باطنی انسانِ مستعد و مشتاق کوی کمال را پاسخ داده و به فعلیت می‌رساند و بر حسب مراتب ایمان، تقوا، خلوص و مجاهدت، مقامات و مراحل سلوکی و صعودی را فراروی انسان می‌نَهَد تا تعالی یافته و به مقام قرب و لقای رب برسد. پس قرآن راهنمای انسان در همه مراحل تکاملی و مقامات دنیوی است.

2-5. دو اگر در باب عرفان و عارفان

در بعضی از تفاسیر از حقایق معرفت و اسرار قلوب بسیار آورده و به آیات قرآن احتجاج کرده‌اند و گروهی مخالف طریقت آنانند از دو جهت:
یکی از جهت آنکه عرفان را الفاظ به هم بافته و بی‌معنا می‌شمرند و صرف وقت را در آن تضییع عمر می‌پندارند، دیگر گروهی که مطالب آن را برخلاف اصول شرع می‌دانند و بالجمله دشمنان عرفان دو طایفه‌اند، جماعتی دیگر شیفته عرفان‌اند و آن را بالاترین مقام سیر بشری می‌دانند و می‌گویند: همچنان که مردم عادی از مناظر جلال و شکوه و جمال و نزهت جسمانی این عمل، متأثر و واله می‌گردند، مثلاً کسی که دریا ندیده، وقتی کنار آن بایستد، استعجاب آمیخته به لذت و خوف او را دست می‌دهد و دلش بی‌قرار می‌گردد یا از مشاهده‌ی چمن‌زارها و کوهستان‌ها و گل‌های رنگارنگ و غیر آن شیفته و فریفته می‌شود. همچنین به واسطه‌ی تأمل در عظمت خداوند تعالی که آفریننده‌ی همه عجایب و مبدأ هر شکوه و جلالی است با وسعت لطف و رحمت و عظمت قدرت، حالتی از وَلَه هزاران برابر سخت‌تر از شهود مناظر جسمانی دست می‌‌دهد که همه‌چیز را در راه آن فراموش می‌کند و از سر وجود خویش می‌گذرد، عبادت برای او لذت می‌شود و مناجات بزرگ‌ترین بهجت، از تنهایی ملول نمی‌گردد و خلوت را برای یاد او بر همه چیز بر می‌گزیند و عالم و مافیها با این بزرگی در نظر او هیچ می‌شود و در مقابل آن، روح خود را بزرگ‌تر می‌بیند از آنچه بود و فانی در محبت حق، صائب در این باب گوید:

فروغ گوهر من از نژاد خورشیدست *** به تیرگی نتوان کرد پایمال مراد

کسی که خود را از عالمِ امر دید و با خدا آشنا، شهوات و مراد و هوی را بر خویش چیره نسازد و پیوسته می‌کوشد، عوایق او را از لذت مناجات حق باز ندارد و این کوشش او سیر و سلوک است تا به سر حد مقصود برسد. اگر عرفان این است چیزی نامعقول و برخلاف شرع انور نمی‌باشد و از آیات قرآن می‌توان بر آن حجت آورد و اگر غرض ترک ظواهر شریعت و هرزه‌گردی و بطالت است، مانند صوفیه عهد اخیر، ما را با آن کاری نیست، اگر کسی تفکر در عظمت پروردگار نکرده و شوری در دل ندارد، از اسرار قلوب جز الفاظی به هم بافته در نمی‌یابد و از بیداری شب‌های اولیا و بیهوش‌شدن آنان از ترس خدا و زاری و ملول نگشتن از عبادت سخن به عجب می‌آید... (16)
پس از دیدگاه علامه شعرانی، عرفانی مقبول و محمود است که ریشه در آموزه‌های وحیانی داشته و برگرفته از کتاب و سنت و سیره‌ی معصومین (علیهم‌السلام) باشد و عناصری چون: 1.معرفت به خدا؛ 2. ولایت الهیه؛ 3. شریعت حقه محمدیه (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم)؛ 4. محبتِ صادق به خدا و انسان کاملِ معصوم (علیه‌السلام)؛ 5. مجهاهدت در تهذیب نفس و تزکیه باطن مبتنی بر بایدها و نبایدهای قرآنی و محمدی (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم) در سیر و سلوک او نقش اول و بنیادی داشته باشند که چنین عرفانی حق و غیر آن باطل است؛ اگرچه نام‌های معنوی و دهان پُرکن داشته باشد.

2-6. عرفان شریعت‌گرا؛ نه شریعت‌گریز

... ترک شریعت کار بطلان است نه عارفان. آن‌که عاشق خداست چگونه از عبادت او روی برتابد و به اختیار خود از معشوق دوری گزیند، ترک کسب و معیشت هم که عرفا را بدان ملامت می‌کنند و عیب می‌گیرند، هم خلاف طریقت حق است و اگر محبوبشان حق است، امر محبوب را اطاعت باید کرد. (17)
ثنا و ستایش و دعا و نیایش سیر شهودی است و کشف وجودی، راز و نیازی است میان مخلوق و خالق که غیر عاشق صادق بدان راه نیابد. دست بحث و جدل از دامن آن کوتاه است و هو یدرک و لا یوصف از این جهت آنچه از غیر ائمه دین مبین (علیه‌السلام) یا از بزرگان و مشایخ عرفای اهل یقین که در سلوک پیروی ائمه (علیهم‌السلام) کردند روایت شده است، آن لطف و طراوت و جانشینی و حلاوت ندارد که گفتار آن. (18)
در اینجا نیز نیک می‌یابیم که عرفان شریعت‌گرا، عرفان زندگی‌ساز و عرفان در متن حیات است تا حیات طیبه را نتیجه دهد و چنین عرفانی با درس و بحث، کار و تلاش، سیاست و مدیریت اجتماعی، جهاد و مبارزه و... منافات ندارد که هیچ، بلکه اگر همه اینها در راه خدا باشد و مبتنی بر شریعت نورانی اسلام، خود عبادت و معنویت است. پس معناگرایی در سیر و سلوک انسانی دارای قلمرو وسیع و گستره‌ی فراخی است که با انزواگرایی، خلوت‌نشینی، خَلسه و درون‌گرایی محض سازگار نیست و آیات قرآن و سیره‌ی عملی معصومین (علیهم‌السلام) بهترین گواه چنین عرفان صحیح و جامع و کاملی است.

2-7. آسمان و زمین و عروج و نزول روح

آسمان دو معنا دارد و زمین هم دو معنا، و این دو با هم مانند جسم و روح به هم مربوطند؛ همان‌طور که بدن در روح تأثیر می‌کند و روح در بدن. خواب می‌بینی محتلم می‌شوی، امتلا سبب هذیان و برسام می‌شود، آسمان هم جسم دارد که اثیر است با کرات و طبقات، اما روحی اینها را حرکت می‌دهد و به جریان می‌آورد. در روایت دارد که خورشید را هفتاد هزار ملک می‌کشَند تا از حلقه نصف‌النهار بیرون می‌برنند.
انسان را روح او به حرکت می‌آورد. ابوعلی‌سینا بدنی داشت مانند دیگران، اما در روح او آن همه علم و تحقیق مندرج بود.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) جسمی قوی داشت که همه پهلوانان را به زمین می‌زد و دَرِ قلعه خیبر را می‌کند، اما این تنها فضل او نیست، روح او را بنگر که چقدر حکمت و معارف گفت و چه خبرها داشت و چه مسائل حل می‌کرد.
عروج از آسمان‌ها تنها نقل از مکانی به مکانی نیست؛ زیرا فضلی در آن نیست. موشک اروپایی اگر به کره ماه رسد، آنچه را که پیغمبر در معراج دید نمی‌بیند. وقتی ما به نجف رویم، باغ‌ها و درخت‌های وادی‌الاسلام را نمی‌بینیم، باید عروج هم جسمانی باشد و هم روحانی. نزول قرآن به بیت‌العمور و از آنجا به زمین هم، طی ارواح سماوی می‌کند تا در این عالم ظاهر می‌شود. جبرئیل کتابی مجلد زیر بغل نگذاشت از آسمان بیاورد، هر چند کفار می‌گفتند: وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ (19)... (20)

2-8. نیاز به استاد عارف

مرحوم علامه شعرانی ضمن اینکه عرفان را از علوم شرعی دانسته‌اند، بر دو رکن بسیار مهم اصلی عرفان علمی نیز تأکید ورزیدند:
الف) احتیاج به استاد و راهنما؛ ب) ریاضت مشروع و پرهیز از افراط و تفریط در شناخت تصوف و فرق صوفیه.
مرحوم علامه شعرانی علی‌رغم نظریه ملاصالح مازندرانی در شرح اصول کافی که حکمت و عرفان را از علوم شرعی ندانسته‌اند، (21) عرفان را از علوم شرعی شمرده است و می‌نویسند:
ملاک در علم شرعی آن است که هر چه که موافق شرع باشد از علوم شرعی است و چنین نیست که اگر بخشی از مسائل علمی برطبق برخی مبانی (یا بعضی از نظریات در یک علم) موافق شریعت نباشد، دیگر داخل در علوم شرعی نباشد، و الا باید فقه و اصول فقه نیز از علوم شرعی خارج شود؛ چرا که مشتمل بر بعضی مسائل مانند قیاس و رأی یا عول یا تعصب (که تنها در مذهب اهل‌سنت مطرح شده) است، در حالی که نزد شیعه باطل است.
همچنین حکمت و فلسفه و کلام و عرفان نیز اگرچه که در برخی نحله‌هایشان اموری غیرموافق با مذهب ما وجود داشته باشد، اما موجب خروج آنها از علوم شرعیه نمی‌شود... (22)
آن‌گاه در بحث از راهنما و استاد در عرفان و سیر و سلوک براساس حدیثی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): رَحِمَ اللهُ عَبداً سَمِعَ حُکماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی الرَّشَادِ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجزَةِ هَادٍ فَنَجَی؛ می‌نویسد:
حق آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد، چرا که متبدی هنگامی که قصد تهذیب نفس از رذائل را داشته باشد، نمی‌داند چطور شروع در سلوک کند و چه چیزی شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد، چگونه عمل کند و چه بسا برای او صفت رذیله‌ی عُجب حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد، و لذا احتیاج معلمی است تا او تنبه دهد او را به راه تخلص از آن ارشاد کند، پس همان‌طور که در صنایع و مهارت‌ها به استاد احتیاج است، در تحصیل ملکه تهذیب نفس، نیز به استاد احتیاج می‌باشد، بلکه احتیاج در این راه شدیدتر است. (23)
ضرورت استاد سلوکی امری عقلانی – تجربی است؛ زیرا نفوس مستعد کمال به «تربیت استاد» محتاج است تا ازحالات استعداد به فعلیت درآید و «حُجُب ظلمانی» را با «ترک» و حُجُب نورانی را به «درک» رفع نماید تا به حرکت تکاملی خویش ادامه دهد. بزرگان، استاد را به دو قسم استاد خاص و استاد عام تقسیم کردند. استاد خاص آن است که به خصوص و منصوص و مخصوص به اشاره و هدایت که نبی و خلفای خاصه او هستند که همان انسان کامل معصوم (علیه‌السلام) و در عصر ما وجود نورانی و نازنین امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه الشریف) می‌باشد که دارای ولایت کبری است و استاد عام به خصوص مأمور به هدایت نباشد؛ لکن داخل در عموم فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (24) قرار گیرد. که دستگیری چنین اولیایی اولاً، به تبعیت از استاد خاص و ثانیاً، لزوم دستگیری چنین اولیایی اولاً، به تبعیت از استاد خاص و ثانیاً، لزوم دستگیری آنان در ظرف عدم تمکن از استاد خاصی است و مرافقت سالک به استاد عام نیز لازم است؛ زیرا نفحات رحمانیه از طریق نفس قدس انسان‌های پاک و مهذب شامل حال شاگرد سلوکی‌اش نیز خواهد شد. بنابراین سالک نباید از افاضه‌های قلبیه استاد عام غفلت کند.
استاد عام باید شرایطی داشته باشد که اهل معرفت سه راه عقلانی امکان‌پذیر را پیشنهاد کردند تا استاد عام شناخته شود که عبارتند از:
1.بررسی شخصی؛ 2. رجوع به اهل خبره؛ 3. معرفی استادِ پیشین.
و استاد عام باید شرایطی داشته باشد که عبارتند از:
1.جامعیت علمی و عملی در حوزه معرفت دینی و سلوک معنوی؛
2.نیل به مقام فنا و توحید ناب؛
3. صاحب‌نظر و دارای نَفَس رحمانی و ولایت الهی؛
4. دارای حُسن سلیقه سلوک نزد ارباب معنویت و مقامات روحانی. (25)

2-9. صوفیه حکیم و اهل معرفت و صوفیه جاهل و عوام

از جمله دیدگاه‌های «تفکیکی» علامه شعرانی که بسیار دقیق و هوشمندانه و ناظر به واقع صورت گرفت، این است که معتقدند جاهلان صوفیه و عوام آنها راه به خطا رفته و امور را در هم ریختند و اهداف مهم شریعت را باطل ساخته و افراد جاهل و فاسق را به عنوان «مرشد» پذیرفتند و مایه‌ی انزجار مردم از علم تصوف و عرفان شده‌اند و بدعت‌هایی ایجاد کردند و سرچشمه و منشأ نوشتن کتاب‌هایی علیه فاسقان «صوفی‌نما» از سوی عالمان شده‌اند؛
جماعتی از علما برای تنبیه فاسقان صوفی‌نما کتاب‌ها نوشته‌ تا مردم متشرع به طریق صحیح سالک شوند و متابعت جهال نکنند... (26)
یا نوشته‌اند:
اهل بدعت از هر طایفه مذمومند، خواه صوفی ذاکر و خواه نحوی و خواه زاهد متقّشف... (27)
این در حالی است که به تصوف حقیقی، ریاضت مشروع و معرفت کامل خداوند و تهذیب نفس از طریق عرفان و تصوف حقیقی و راهنمایان و مرشدان عالِم و عامِل صالح نیز معتقدند و از آنها دفاع کرده‌اند. (28)

2-10. عرفان ولایی

مرحوم علامه شعرانی از عرفانی دفاع می‌کرد که از کتاب و سنت و معارف و آموزه‌های قرآنی متخذ بوده و از احادیث و ادعیه مأثوره از جمله صحیفه سجادیه امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) و دعای عرفه امام حسین (علیه‌السلام) سرچشمه گرفته باشد که هم عشق او به انسان کامل معصوم (علیه‌السلام) و معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و هم رهنمودی به سوی دریافت عرفان حقیقی از سرچشمه‌های زلال آن است. (29)
از سوی دیگر به تعبیر علامه حسن‌زاده آملی:
مرحوم شعرانی در ولایت عجیب متصلت بود و حتی در ابتدای کتاب نفس‌المهموم مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمةالله) که ترجمه فرموده، اظهار علاقه و تضرع و تأدب به پیشگاه اهل‌بیت ولایت نموده است با فرمایشاتی خواندنی و شیرین... (30)
بنابراین عرفان قرآنی و ولایی، عرفانی که در متن و قرارگاه اصلی‌اش وحی و عترت، نبوت و امامت قرار گرفته باشد، منظور و مقصود او بود و در حقیقت مُتَعلِّق دفاع او قرار گرفته است.
... اسم اعظم دارای خاصیت همه اسمای است که ائمه (علیهم‌السلام) وقتی بدان اسم خدا را می‌خواندند و بدان متحقق می‌شدند، هر معجزه اظهار می‌کند از مرده زنده کردن و شفا دادن بیماران و خرق طبیعت، و همان می‌شود که می‌خواستند و آن از اسرار امامت بود که کیفیت آن بر ما مجهول است و انیت آن معلوم، زیرا که ما نسبت به حقیقت ولایت چنانیم که عامی نسبت به معنی اجتهاد، و همچنان‌که تعریف اجتهاد برای عوام ممکن نیست، ولایت برای ما همچنان است. (31)

3. برخی دستورالعمل‌ها و بایدها و نبایدهای اخلاقی – عرفانی

نکته‌هایی که ذیلاً به آنها اشاراتی می‌شود، به منزله وصیت‌نامه علمی، اخلاقی و معنوی علامه شعرانی خطاب به طلاب و دانشجویان علوم دینی است که در انتهاب جلد سوم حاشیه وافی درج شد و خلاصه و شماره‌گذاری کرده‌ایم:
1.خلوص نیت در راه تحصیل علم؛ 2. پارسایی و پرهیز از حرام‌ها و مسائل شبهه‌ناک؛ 3. مواظبت بر عبادت؛ 4. انجام عبادات مستحبی و نوافل زمانی که به تحصیل علم مشغول نیست؛ 5. قرائت قرآن کریم، تدبر و تأمل در آیات و مراجعه به تفسیر در آیاتی که با اشکال مواجه می‌شود؛ 6. پرهیز از گفتار، رفتار و مطالعات بیهوده و سرگرم کننده؛ 7. هنگام کسالت و خستگی با حکمت‌های تازه انس گرفته تا شادابی و طراوت یابد؛ 8. گمان نیکو داشتن به علما که آن را راز موفقیت و وسیله کامیابی و پیروی شمرده‌اند؛ 9. عدم تعصب‌ورزی به کتاب خاص یا طریقه‌ای خاص و رهایی از تقلید و پیروی از دیگران در مباحث علمی به ویژه در فقه و روی آوردن به اجتهاد علمی؛ 10. کوشایی در تهذیب نفس و آراستگی به اخلاق فاضله؛ 11. همنشینی با اهل اخلاق و عرضه اعمال به آنها و طلب راه‌های اصلاح نفس از آنان؛ 12. دوری از معاشرت‌های خالی از تعلیم با مردم به ویژه با ثروتمندان و مترفین و دنیاخواهان؛ 13. نیکوگرداندن گمان خویش به مردم و خدا؛ 14. داشتن تقوا و ورع. (32)

ب) مقایسه‌ای اجمالی در تصوف‌شناسی علامه شعرانی و فیلسوفان صدرایی

علامه شعرانی، تصوف معهود و موجود را به نحو «قضیه خارجیه» دیده‌اند و صوفی‌ایی که توسط ابوهاشم کوفی و پیروانش با انگیزه و اندیشه سیاسی – اجتماعی و علمیه دستگاه فکری – معرفتی و جریان معنویت‌گرایی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و مریدان و پیروان امامان (علیهم‌السلام) تکون و تولد یافت را از تصوف و عرفانی که با بینش و گرایش، کنش و واکنش‌های سلوکی و معناگروانه و البته مبتنی بر تفسیری خاص از هستی، انسان، خدا و رابطه انسان با خدا، خود و جامعه شکل و شاکله یافت، تفکیک کرده‌اند و با چنین رویکرد و رهیافتی، واقعیت‌های عینی و نگرش‌ها و دیدگاه‌های علمی جریان تصوف و کتب عرفان را با دیده‌ی بینا و دلِ بیدار مورد سنجش و ارزیابی قرار دادند. مغز سخن علامه شعرانی، تقسیم تصوف و عرفان به مثبت و منفی، صادق و کاذب، حقیقی و دروغین بود و در ضمن بحث‌های تبیینی به نقدهای سلبی آنها نیز در ساحت‌های نظری و علمی پرداختند.
حال به نظر می‌رسد علامه شعرانی راهی که ملاصدرای شیرازی در تفکیک تصوف به راستین و دروغین و صوفی به صوفی عالِم، عامل صالح و اهل‌معرفت و جَهلَه‌ی صوفیه صورت داده‌‌اند، گرایش داشته و رسیده‌اند؛ زیرا ملاصدرا شیرازی نیز با توجه به تبحر و اِشرافی که بر دیدگاه‌های صوفیان و عارفان داشته‌اند و بر مراحل تطوری و تکاملی توصف آگاهی یافته‌اند و همچنین ترویج جریان صوفیانه در عصر و نسل خویش و مریدپروری‌ها و دکان‌داری‌هایی که عده‌ای در برخورد ابزارانگارانه با جریان تصوف و عرفان نشان داده و جریان سیاسی حاکم نیز آنها را حمایت می‌کردند به نقد تصوف کاذب و صوفی‌نماها پرداخته‌اند و دیدگاه‌های آنان را نقد و بررسی کردند و مسائلی چون: خود بزرگ‌بینی و تکبیر صوفی‌ها، ضدیت با علم و عقلانیت و خردورزی صوفیان به بهانه سیر و سلوک و ریاضت‌های عرفانی، دعوی کشف و کرامات و حتی شطح و طامات آنها، نقد اذکار و اورادی که مبتنی بر معرفت و عقلانیت نبود، عدم گرایش به فقاهت و اجتهاد در حوزه دین‌شناسی اعم از اصول و فروع دین، و از همه مهم‌تر شریعت‌گریزی صوفیان عصر خویش یا عارف نمایان زمان خویش را با درایت و برهان به نقد کشیدند تا عرفان حقیقی و عارفان واقعی و تصوف راستین را از اتهام، تحریف، ابزار واقع شدن در دست عده‌ای سودجو و سیاست‌بازان و... رهایی دهد که به همین دلیل با دلایل، نشانه‌های عارفان و صوفیان حقیقی را عناصری چون: علم دوستی و عقل‌گرایی، مهرورزی به خلق خدا و خدمت به آنها، مرگ‌شناسی و مرگ‌باوری و حبّ به مرگ از رهگذر دروازه ورود به شبستان شهود و دیدار با محبوب، خلوت‌طلبی و اُنس با خدا، مناجات، تلاوت قرآن کریم، ناچیزشمای خود در برابر عظمت الهی و رهایی از انیت و خودگرایی و رسیدن به مقام عبودیت و توحید دانسته‌اند. (33)
امام خمینی (رحمةالله علیه) که از حکیمان متأله و فقیهان جامع‌اندیش و زمان آگاه و عارفان سترگ و سیاست‌مداران الهی بود و حکمت، عرفان، فقه و سیاست را در زندگی علمی و عملی‌‌اش که حیات طیبه‌ای در عصر جدید و الگوی تمام عیار برای نسل جدید بود و خود از حکیمان صدرایی مَشرب یا نوصدراییان و عارفان برجسته اسلام ناب به شمار می‌رفتند، نیز اولاً، عرفان را دارای قرارگاه اصلی یعنی قرآن کریم و سنت و سیره‌ی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم) و عترت طاهره‌اش (علیهم‌السلام) دانسته (34) و ثانیاً، عرفان و برهان، شهود و عقل را در تعارض و تضاد با هم ندانسته، بلکه این دو را در پرتو منبع زُلال قرآن در توافق و تعارض دیده‌اند؛ (35) ثالثاً، ادعیه حیات‌بخش که قرآن صاعد است را سرچشمه عرفان حقیقی در دو ساحت علمی و عملی قلمداد کرده‌اند. (36) و رابعاً، همواره تأکید داشته‌اند که به حکیمان و عارفان حقیقی گمان بد برده نشود و انکار مقامات عارفین و صالحین ننموده و ملاک و میزان را «انگیزه» در جریان عرفان و سیاست معرفی کرده‌‌اند. (37)
امام خمینی نیز بر عرفان و تصوفی تأکید داشته‌اند که مبتنی بر «فقه و اجتهاد» و شریعت‌محوری در همه مراحل سیر و سلوک باشد؛ لذا معیار «شریعت‌گرایی» عرفان و تصوف را به دو قسم درست و نادرست و حقیقی و دروغین تقسیم کرده‌اند که به برخی از دیدگاه‌های ایشان استناد و استشهاد می‌کنیم:
الف)
فان الظاهر طریق الباطن، بل یفهم منه ان الظاهر غیر منفک عن الباطن... و مَن اراد ان یصل الی الباطن من غیر طریق الظاهر – تبعض عوام الصوفیه – فهوم علی غیر بینة من ربّه. (38)
ب)
آنچه پیش بعضی اهل تصوف معروف است که نماز وسیله‌ی معراج وصول سالک است و پس از وصول سالک، مستغنی از رسوم گردد، امر باطل و خیال خامِ بی‌مغزی است که با مسلک اهل‌الله و اصحاب قلوب، مخالف است و از جهل به مقامات اهل معرفت و کمالات اولیای صادر شده. (39)
ج) نمی‌خواهیم تطهیر مدعیانی را بکنم که: ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» می‌خواهم اصل معنی و معنویت را انکار نکنی، همان معنویتی که کتاب و سنت نیز از آن یاد کرده‌اند و مخالفان آن، یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه علیمانه پرداخته‌اند... (40)
د)
آن بیچاره‌ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، حالش پست‌تر و غمزه‌اش بیشتر است. اصطلاحات را به سرقت برده و سرو صورتی به متاع بازار خود داده، برای رواج بازار خود – فهمیده یا نفهمیده – پاره‌ای از اصطلاحات جاذب را به خوردِ عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ «مجذوب علیشاه» یا «محبوب علیشاه» حال و جذبه و حبّ دست دهد. (41)
آری! در بیانات و عبارت‌های یاد شده فهمیده می‌شود:
1.ظاهر راه وصول به باطن و شریعت قبل از وصول و بعد از وصول اصل و محور سلوک عرفانی است؛
2.صوفیه دو دسته‌اند: الف) صوفیه اهل حکمت، فقاهت و عرفان؛ ب) صوفیه جاهل و عوام که از حکمت و عرفان و سیر و سلوک حقیقی و مبتنی بر فقه و شریعت دورند؛
3. تصوف و عرفان را عده‌ای «ابزاری» برای رسیدن به مقاصد دنیایی و نفسانی خویش کرده و تنها با اصطلاح‌ها و عبارت‌های آنها آشنا هستند و دکانی برای مریدپروری و مریدسازی تشکیل داده‌اند، در حالی که صوفی و عارف حقیقی هرگز دنبال چنین گرایش‌هایی که دنیاطلبانه است نخواهد رفت.
بنابراین، می‌بینیم که امام خمینی (رحمةالله‌علیه) بسیار دقیق‌تر، عمیق‌تر و آگاهانه‌تر از علامه شعرانی به نقد تأویل‌گرایی افراطی صوفیه (42) و توجه تراشی‌های نادرست از کتاب و سنت برای گریز از شریعت از سوی «عوام صوفیه» (43) پرداخته‌اند. ایشان، قرآن کریم و مخاطبان اصلی قرآن یعنی پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم) و عترت طاهر‌ه‌اش (علیهم‌السلام) را منبع اصلی معرفت شهودی و سیر و سلوک باطنی برشمرده‌اند (44) و کلمات نوع حکیمان الهی و عارفان حقیقی را شرح بیانات قرآن و حدیث دانسته‌اند (45) و کلمات نوع حکیمان الهی و عارفان حقیقی را شرح بیانات قرآن و حدیث دانسته‌اند (45) و نقبی و نقدی بر اهل ظاهر زده و فرموده‌اند:
اهل ظاهر بدانند که قصر آن به آداب صوریه ظاهریه و یک مشت دستورات عملیه و شناختی حقِ قرآن، ناقص دانستن شریعت ختمیه است. (46)
علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه) که از شخصیت‌های قرآن‌شناس معاصر، فیلسوف برجسته و زمان‌آگاه و در عین‌حال فقیه وارسته و عارف برجسته بوده‌اند نیز عرفان و تصوف را به دو نوع صادق و کاذب معرفی کرده و «مکتب تصوف» را ریشه‌دار در عهد خلفا از حیث تاریخی دانسته‌اند که به تدریج صورت مکتب به خود گرفته که برخی از پیروان این مکتب تنها بر طریقت که مقابل شریعت است، در رسیدن به حقیقت تأکید ورزیده‌اند و از صراط مستقیم سیر و سلوک منحرف گشته‌اند. علامه بر نقد عمیقِ تاریخی – محتوایی آنها اهتمام ورزیده و برخی روش‌ها و اصول و آداب آنها را تخطئه کرده‌اند؛ (47) که مردم نیز آرام‌‌آرام از صوفی‌ها و تصوف سریزان شده‌اند؛ زیرا دیده‌اند که آنچه را که مدعی آن هستند در عمل و واقعیت چیز دیگری است و همچنین بدعت‌هایی را ایجاد کرده‌اند. (48)
علامه طباطبایی (رحمةالله علیه) معتقدند اگرچه حکمت و عرفان ریشه در وحی دارد و کتاب و سنت، منبع فلسفه و عرفان است، لکن فلسفه و عرفان معهود تاریخی با آموزه‌های کتاب و سنت عینیت نداشته و تلاش در راستای سازش دادن آنها با قرآن و سنت، موفق نبوده و نیست. (49)
علامه طباطبایی (رحمةالله علیه) تأکید دارند که طریقه تصوف یک مذهب چون حنفی، اشعری، اعتزال و... نیست، بلکه در هر یک از مذاهب اسلامی صوفی و غیر صوفی داریم (50) و بر جریان «سقوط تکلیف» در تصوف خرده گرفته و به نقد علمی و عملی آن پرداخته‌اند (51) و حتی از سرایت این سلیقه یعنی شریعت‌گریزی و سقوط تکلیف در میان برخی از «اقلیت شیعه» شکوه نموده که چون اکثریت اهل‌سنت در سیر معنوی گرفتار چنینِ انحراف عملی شده‌اند (52) و...
آری؛ علامه طباطبایی که از فیلسوفان نوصدرایی و شاگردان مکتب عرفانی مرحوم میرزا علی‌آقا قاضی طباطبایی یا مکتب عرفانی نجف هستند، با اِشراف کامل بر کتب علمی عرفان و طبقات صوفیه و جریان‌ها و فرقه‌هایی که در میان مسلمین به نام تصوف و عرفان شکل گرفته، به نقد مکتب تصوف و کارکردهای صوفیان پرداختند. ایشان نیز تصوف را به راستین و دروغین و مستقیم و منحرف تقسیم نموده‌اند و...
ناگفته پیداست که اگرچه در فهم و تفسیر تصوف و تقسیم آنها به صادق و کاذب، علامه شعرانی، صدرای شیرازی، و امام خمینی (رحمةالله‌علیه) و علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه) دارای اشتراک فکری و معرفتی هستند، لکن بزرگانی چون حکیم صدرای شیرازی و فقیه عارف و فیلسوف اهل شهود یعنی امام خمینی (رحمةالله ‌علیه) و علامه طباطبایی که اهل تفسیر، حکمت و عرفان حقیقی بودند، توانستند با نگاه متخصصانه و کارشناسانه و درک و دریافت همه‌جانبه تصوف و عرفان به نقد روش‌شناختی، معرفت‌شناختی و پدیدارشناسانه عرفان و تصوف بپردازند و از عرفان قرآنی و سیر و سلوک اهل‌بیتی دفاع عقلانی نمایند و معیارهایی را در نقد عارف‌نمایان و جمله‌ی صوفیه یا صوفی نمایان ارائه کنند که چنین رویکردی در تصوف‌شناسی مرحوم علامه شعرانی دیده نشده است.

نتیجه‌گیری

علامه شعرانی حکیمی الهی، عالمی ربانی، فقیهی جامع‌الشرایط و علامه‌ای ذوالفنون بود که در موضع و موضوع تصوف و عرفان، با نهایت درایت و درابت به قضاوت و داوری پرداخت و منبع اصلی و قراردگاه مرکزی را قرآن کریم و معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) قرار داد و هرگز از خط انصاف و اعتدال خارج نشد و یک تصوف‌شناسِ واقعی و جامع‌نگر و عرفان‌شناسِ متبحر و حقیقت‌نگر بود و به همین دلیل از حیث معرفت‌شناختی و روش‌شناختی به تفکیک تصوف راستین و دروغین و عرفان حقیقی و کاذب پرداخت و معیارها و شاخص‌هایی نیز هم در بُعد علمی – نظری و هم در جنبه علمی – عینی ارائه کرد که در بحث‌هایی چون: وحدت وجود، نیاز به استاد و پیر طریق، ریاضت‌های شرعی و... مطرح شده‌اند.(53)
علامه شعرانی معتقدند در طول تاریخ، عرفان‌ستیزان و عرفان ستایانی بودند که به دلایل روان‌شناختی جامعه‌شناختی و حتی معرفت‌شناختی، گرفتار چنین افراط و تفریط‌هایی شده و انگیزه‌های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی در مدح یا ذم عرفان و عارفان نقش داشته است (54) در حالی که بایسته است براساس موازین علمی و عقلی و طبق منبع غنی و عظیم وحیانی، عرفان و تصوف نیز مثل علوم دیگر چون حکمت و کلام و فقه و تفسیر و... مورد ارزیابی قرار گیرد. (55) بنابراین، عرفان و عارفان و تصوف و صوفیان نیز محاسن و معایب و قوت و ضعف‌هایی دارند که شایسته است در «ترازوی نقد» قرار گیرد و حبّ و بغض‌ها ملاک داوری‌ها قرار نگیرد. از سوی دیگر، فهم سخنان بزرگان و اصطلاح‌دانی و زبان‌شناسی آنها و عدم انکار مقامات معنوی و کرامات اولیای الهی و عارفان و درک ژرفای آیات قرآنی و ادعیه مأثوره و خطبه‌های امام علی (علیه‌السلام) و امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) نقد به سزایی در عرفان‌شناسی و عارفان‌شناسی داشته و معیارهایی در داوری پیرامون تصوف سنتی و جدید و صوفیان قدیم و معاصر خواهد بود. گرچه رعایت ادب در امور به خصوص خداشناسی و عبادت را ضروری می‌دانست. (56)
علامه شعرانی، عرفان و تصوفی را قبول داشت که شاخص‌ها و مؤلفه‌های زیر را داشته باشد:
الف) قرآن محور باشد؛
ب) انسان کامل معصوم (علیه‌السلام) و سنت و سیره علمی و عملی آنان اصالت داشته باشد؛
ج) شریعت‌مدار و فقه محور باشد؛
د) اعتدال‌گرا بوده و از هرگونه افراط و تفریط دور باشد؛
هـ) ادب لفظی و معنایی در حوزه معرفت الهی و عبودیت در برابر پروردگار کاملاً مراعات شده و از نزاهت و نزاکت گفتاری و رفتاری بهره‌مند باشد؛ و عرفان در متن زندگی پیاده شده و حیات طیبه قرآنی که مبتنی بر ایمان و عمل صالح است، ره‌آورد سلوک عرفانی و طریقیت صوفیانه قرار گیرد؛
ز) بصیرت و اجتهاد و عقلانیت در شهود و معنویت حضور بالفعل داشته باشد؛
و...

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دانشگاه آزاد واحد کرج.
2.حسن حسن‌زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته‌های ریاضی، ج 1، ص 5.
3.ر.ک: حسن حسن‌زاده آملی، در آسمان معرفت، ص 147 – 151؛ و ر.ک: کیهان اندشه، ص 89 – 91، شماره 45، سال 1371 ش.
4.الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 383.
5.ر.ک: ابوالحسن شعرانی، شرح اصول کافی، ج 2، ص 125؛ از مرحوم ملاصالح مازندرانی و حاشیه و نقد علامه شعرانی و کیهان اندیشه، صص 91 و 92، شماره 45، سال 1371 ش؛ مقاله «اندیشه و حیات»، علامه شعرانی، سعید رحیمیان.
6.همان.
7.محمد بن محمود آملی، مقدمه نفائس الفنون.
8. lepant heismenura liste.
9.lepant heismeid’ea liste.
10.apparenc fugitive.
11. رساله فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه، حسن حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، ج 5، کلمه 484، ص 240-242؛ ج 4، کلمه 355، ص 314 – 320.
12. ملا فتح‌الله کاشانی، مقدمه تفسیر منهج‌الصادقین.
13.مقدمه ترجمه و شرح فارسی صحیفه کامله سجادیه (علیه‌السلام)، صص 4، 5 و 7.
14.همان، صص 4 و 5.
15.حسن حسن زاده آملی، هزار و یک کلمه، ج2، ص 262.
16.مقدمه منهج‌الصادقین.
17.همان.
18. مقدمه ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه (علیه‌السلام)، ص 2.
19. اسراء، آیه 94.
20.حسن حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، ج 2، ص 127.
21.ابوالحسن شعرانی، شرح اصول کافی، ج 2، فرض العلم.
22.همان، ج 2، ص 125.
23. همان، ص 125؛ ر.ک: کیهان اندیشه، ص 45، سال 1371 ش، صص 91 و 92؛ مقاله اندیشه و حیات علامه شعرانی، سعید رحیمیان؛ حسن حسن‌زاده آملی، در آسمان معرفت، صص 153 و 154.
24.نحل، آیه 43.
25.ر.ک: سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، الله‌شناسی، ج 3، ص 363؛ رساله سیروسلوک منسوب به بحرالعلوم، صص 124 و 132 و 167؛ رساله لب‌الباب، ص 135؛ آیت‌نور، ج 1، ص 232 – 263، (یادنامه علامه تهرانی) و...
26.شمس‌الدین محمد آملی، مقدّمه‌ی نفایس الفنون.
27.همان.
28.همان.
29. ر.ک: ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه (علیه‌السلام)، 1361 هـ.ق، ترجمه و شرح دعای عرفه.
30. فرزانه ناشناخته (یادنامه علامه ابوالحسن شعرانی)، ص 19.
31.حسن حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، ج 2، کلمه 224، ص 61.
32.ر.ک: حسن حسن‌زاده آملی، در آسمان معرفت، ص 140 – 142؛ فرزانه ناشناخته، ص 24-26.
33. صدرای شیرازی، کسر اصنام الجاهلیه، ص 110 – 115.
34.ر.ک: سید روح‌الله خمینی [امام]، قرآن، کتاب هدایت (تبیان، دفتر سیزدهم)، ص 63؛ سید روح‌الله خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 165؛ آداب‌الصلاة، ص 183.
35. ر.ک: سید روح‌الله خمینی، ره عشق، ص 29؛ سید روح‌الله خمینی، مصباح‌الهدایة الی الخلافة و الولایة، صص 65 و 66؛ سید روح‌الله خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 191.
36.ر.ک: سید روح‌الله خمینی، تفسیر سوره حمد، صص 191 و 192.
37. ر.ک: سید روح‌الله خمینی، مصباح‌الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص 36؛ نامه‌های عرفانی امام خمینی (رحمةالله‌علیه)، صص 111، 112 و 120.
38. سیدروح‌الله خمینی، تعلیقات علی شرح نصوص الحکم و مصباح‌الانس، ص 201؛ ر.ک: سید روح‌الله خمینی، شرح چهل حدیث، ص 8؛ سید روح‌الله خمینی، آداب الصلاة، ص 79؛ سید روح‌الله خمینی، تفسیر سوره حمد، صص 95 و 136.
39. سیدروح‌الله خمینی، سرّالصلاة، صص 13، 83، 96 و 102؛ ر.ک: سیدروح‌الله خمینی، شرح دعای سحر، صص 97 و 98.
40.ر.ک: نامه‌های عرفانی، صص 111 و 112.
41.سید روح‌الله خمینی، شرح چهل حدیث، ص 91، به نقل از: فرهنگ دیوان امام خمینی، صص 206 و 207.
42.سیدروح‌الله خمینی، شرح دعاء السحر، ص 59.
43.سید روح‌الله خمینی، سرالصلوة، ص 83 – 106.
44.سیدروح‌الله خمینی، صحیفه امام‌خمینی (رحمةالله)، ج 18، ص 423؛ و سیدروح‌الله خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 95 – 100.
45. سیدروح‌الله خمینی، سرالصلوة، ص 38.
46.سیدروح‌الله خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 76.
47.سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 274 – 282؛ ج 5، صص 456 و 457.
48.همان، صص 457 و 458.
49.همان، صص459 و 460.
50.سیدمحمدحسین طباطبایی، ظهور شیعه، صص 60 و 61.
51.همان، ص 60؛ محمدحسین طباطبایی (محاضرات و مکاتبات کربن با علامه طباطبایی)، شیعه، صص 60 – 64، 151-168 و 236-238.
52. سیدمحمدحسین طباطبایی (محاضرات و مکاتبات کربن با علامه طباطبایی)، شیعه، ص 236-253.
53.ر.ک: حسن حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، کلمه 354، صص 224-265 و 314-320؛ دو رساله از علامه شعرانی و ج 5، کلمه 484، ص 240-242؛ ابوالحسن شعرانی، مقدمه نفائس الفنون و عرائس العیون بر ج 1 و 3؛ مقدمه منهج الصادقین و حسن حسن‌زاده‌آملی، هزار و یک کلمه، ج 2، ص 262.
54.مقدمه‌ی نفائس الفنون و طرح و تحلیل عصر فتحعلی شاه و مبارزه با صفویان و...
55.نقدی بر شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی در خصوص شرعی بودن یا نبودن عرفان؛ و ر.ک: حسن حسن‌زاده آملی، در آسمان معرفت، ص 143 – 154.
56.ر.ک: حسن حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، ج 4، ص کلمه 354، صص 143 – 174 و 244-257؛ مقدّمه‌‌ی منهج‌الصادقین.

کتابنامه:
قرآن کریم
نهج‌البلاغه
1.ابن‌خلدون. مقدمه. ترجمه پروین گنابادی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 1336 – 1337.
2. ابن‌سینا، عبدالله. الاشارات و تنبیهات. (شرح خواجه نصیرالدین طوسی و قطب‌الدین رازی). تحقیق کریم فیضی. جلد 3. چاپ اول. قم: مطبوعات دینی. 1384 ش.
3. بوستان کتاب. فرزانه ناشناخته (یادنامه علامه میرزا ابوالحسن شعرانی (رحمةالله‌علیه)). چاپ اول. قم: بوستان کتاب. 1382 ش.
4. حسن‌زاده آملی، حسن. در آسمان معرفت. تنظیم محمد بدیعی. چاپ پنجم. قم: انتشارات تشیع. 1379 ش.
5. حسن‌زاده آملی، حسن. دروس هیئت و دیگر رشته‌های ریاضی. جلد 1. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1371 ش.
6. حسن‌زاده آملی، حسن. هزار و یک کلمه. جلد1. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1373 ش.
7. حسن‌زاده آملی، حسن. هزار و یک کلمه. جلد 2. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1375 ش.
8. حسن‌زاده آملی، حسن. هزار و یک کلمه. جلد 3. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1379 ش.
9. حسن‌زاده آملی، حسن. هزار و یک کلمه. جلد 4. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1379 ش.
10. حسن زاده آملی، حسن. هزار و یک کلمه. جلد 5. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1380 ش.
11. حناالفاخوری و خلیل‌الحبر. تاریخ فلسفه در جهان اسلام. چاپ اول. تهران: علمی و فرهنگی. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1382 ش.
12. خمینی [امام]، سیدروح‌الله. آداب الصلوة. چاپ دهم. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمةالله علیه). 1370 ش.
13. خمینی [امام]، سید روح‌الله. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس. مؤسسه پاسدار اسلام. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1410 ق.
14. خمینی [امام]، سید روح‌الله. تفسیر سوره حمد. چاپ چهارم. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمةالله علیه). 1378 ش.
15. خمینی [امام]، سیدروح‌الله. چهل حدیث. چاپ ششم. تهران: نشر اطلاعات. 1378 ش.
16. خمینی [امام]، سید روح‌الله. ره عشق. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمةالله‌علیه). 1379.
17. خمینی [امام]، سید روح‌الله. سِرّ الصلوة. چاپ ششم. مؤسسه پاسدار اسلام. 1378 ش. چاپ اول. قم: دفتر تبلیغات اسلامی. 1410 ق.
18. خمینی [امام]، سید‌روح‌الله. شرح دعای سحر. ترجمه سید احمد نوری. چاپ اول. تهران: نشر اطلاعات. 1370 ش.
19. خمینی [امام]، سید روح‌الله. صحیفه امام خمینی، تهران: نشر اطلاعات. 1378 ش.
20. خمینی [امام]، سید روح‌الله. قرآن و کتاب هدایت (تبیان. دفتر سیزدهم).
21. خمینی [امام]، سید روح‌الله. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة. با مقدمه سید جلال‌الدین آشتیانی. چاپ پنجم. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمةالله‌علیه). 1380 ش.
22. خمینی [امام]، سید روح‌الله. نامه‌های عرفانی امام خمینی (رحمةالله‌علیه) چاپ اول. کنگره اخلاقی - عرفانی امام خمینی (رحمةالله علیه). تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمةالله علیه). 1382 ش.
23. زرین‌کوب، عبدالحسین. جست‌وجو در تصوف ایران و ادله جست‌وجو در تصوف ایران. تهران: امیرکبیر. 1376.
24. شعرانی، ابوالحسن. ترجمه و شرح صحیفه سجادیه (علیه‌السلام). تهران: کتاب‌فروشی اسلامیه. 1361 ش.
25. شعرانی، ابوالحسن. تصحیح، مقدمه و حاشیه بر جلد اول و سوم نفائس الفنون و عرائس العیون محمدبن آملی. تهران: چاپ اسلامیه. 9 – 1377 ق.
26. شعرانی، ابوالحسن، تعلیقات بر تفسیر کبیر منهج‌الصادقین ملا فتح الله کاشانی. تهران: کتاب‌فروشی اسلامیه. 1344.
27. شعرانی، ابوالحسن. حاشیه بر الوافی ملامحسن فیض کاشانی. تهران: المکتب الاسلامیه. 1371 ق.
28. صدرای شیرازی، محمد. کسر اصنام الجاهلیة. تصحیح، تحقیق و مقدمه دکتر محسن جهانگیری. چاپ اول. تهران: انتشارات بنیاد حکمت صدرا. 1381 ش.
29. طباطبایی، سیدمحمد حسین. تفسیرالمیزان. جلد 5 و 6. چاپ بیستم. قم: دفتر انتشارات اسلامی. 1384 ش.
30. طباطبایی، سیدمحمدحسین. تفسیرالمیزان. جلد 5 و 6. قم: انتشارات اسلامی. چاپ بیستم.
31. طباطبایی، سیدمحمد حسین. شیعه (محاضرات و مکاتبات علامه با هانری کربن). چاپ چهارم. تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران. 1384 ش.
32. طباطبایی، سیدمحمدحسین. ظهور شیعه. چاپ اول. تهران: انتشارات آلست. 1360 ش.
33. غنی، قاسم. تاریخ تصوف در اسلام. چاپ سوم. تهران: انتشارات زوار. 1356 ش.
34. کاشانی، عبدالرزاق. مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة. مقدمه جلال‌الدین همایی. جلد 3. تهران: نشر هما. 1367 ش.
35. مصباح یزدی، محمدتقی. در جست‌وجوی عرفان اسلامی. تدوین و نگارش محمدمهدی نادوی‌یثربی. چاپ اول. قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (رحمةالله علیه). 1386 ش.
36. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. جلد 14. چاپ اول و سوم. 1383. تهران: انتشارات صدرا. 1377.
37. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. جلد 18. چاپ اول. 1378. تهران: انتشارات صدرا. 1383.
38. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. جلد 23. چاپ اول. تهران: انتشارات صدرا. 1383.
39. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. جلد 24. چاپ اول. 1385. انتشارات صدرا.تهران. 1383.
40. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. جلد 4 و 23. چاپ اول. تهران: انتشارات صدرا.
41. یثربی، سیدیحیی، عرفان نظری. چاپ سوم. قم: بوستان کتاب. 1377 ش.
42. یثربی، سید یحیی، فلسفه عرفان. چاپ سوم و چهارم. قم: بوستان کتاب. 1377 ش.

منبع مقاله :
خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)،اندیشه‌ نامه علامه شعرانی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول