نویسنده: محمدهادی محمدی، شکوه حاجی نصرالله

 

بنیادگذاران دولت پارت، قوم پرنی بودند. این قوم از خاور دریای مازندران و شمال گرگان برخاستند، آن گه به سرزمین پارت در شمال خراسان آمدند. آنان از نژاد آریایی ایرانی بودند و از آیین مزدایی پیروی نمی‌کردند.
ببا قیام آنان، ایرانیانی که پایبند آداب و رسوم ملّی بودند، با آنان همراه شدند. در سرزمین پارت نیز چون دیگر مناطق زیر فرمانروایی بیگانگان، شور و غوغایی برپا بود. اقوام ایرانی و آسیایی میانه، بر ضد بیگانگان سربلند کردند. سرانجام، آخرین دولت‌های یونانی رو به نیستی گذاشتند.
در سال 248 ق.م. ارشک در سرزمین پارت‌ها بر یونانی‌ها شورید و بر تخت پادشاهی نشست. ارشک، فرمانروای پارتی، از شهربانانِ یونانیان بود.
جنبش پارتیان رو به گسترش بود. پادشاهان اشکانی با پشتیبانی ساکنان بومی ایران، نیروی سپاه خود را تقویت کردند. آنان از هر فرصتی برای گسترش قلمرو خویش بهره بردند. در این جنگ و گریز، گاه پارتیان چند ناحیه را به چنگ می‌آوردند. اگر شکست نمی‌خوردند، ناگزیر نمی‌شدند حکومت سلوکی را به رسمیّت بشناسند.
قوم چادرنشین پارت، کم‌کم بر مناطق زیر نفوذ سلوکی‌ها پیروز شد و از سال 150 ق.م. قدرت، به ویژه در شمال خاوری ایران، کاملاً از آن پارتی‌ها بود. آنان در برابر تبار سکایی خاوری پایداری کردند، در برابر سیاست تجاوز کار روم ایستادند و سرانجام سلوکیان را از سراسر ایران بیرون راندند.
بدین‌سان، آن گاه که مهرداد اوّل، گستره‌ی شاهنشاهی را افزایش داد و فرهاد دوم این قلمرو را سامان بخشید، ایران به صورت قدرتی جهانی درآمد.

روش فرمانروایی اشکانیان

اشکانیان در آغاز، سازمان اداری سلوکی را دست نخورده نگه داشتند. این سازماندهی بر پایه‌ی همان تقسیم‌بندی هخامنشی بود. آنان شهرهای یونانی (پولیس‌ها) را حفظ کردند و بر شمار آن‌ها افزودند. این شهرها مرکز فعّالیّت‌های اقتصادی و بازرگانی بودند و زیر نظر شاه اداره نمی‌شدند، زیرا در زندگی سیاسی شاهنشاهی اشکانی نقش مهمّی داشتند و بیش‌تر در همان شهرها بود که درباره‌ی سرنوشت شاه تصمیم گرفته نمی‌شد.
پارتیان خود را دوست یونان نمی‌خواندند. آنان برای اداره‌ی شاهنشاهی از اشراف ایرانی و یونانی استفاده نمی‌کردند. در آن دوران، زبان و خط یونانی جنبه‌ی بین‌المللی پیدا کرده بود. فرمانروایان و افسران و مأموران مالی و دولتی و حتی پادشاهان، کم و بیش به زبان و خطّ یونانی آشنا بودند و از خط و زبان یونانی در کارهای سیاسی و اقتصادی استفاده نمی‌کردند.

حکومت خانخانی

دولت اشکانی بر اساس حکومت خانخانی (ملوک‌الطوایفی) شکل گرفت. حکومت خانخانی بر قدرت رؤسای اشراف استوار بود؛ اشرافی که مالکیت زمین‌های وسیعی را در اختیار داشتند. مالکیت از پدر به پسر به ارث نمی‌رسید. بخشی از ساتراپ‌ها را این خاندان‌ها اداره و رهبری نمی‌کردند.
از ویژگی‌های این حکومت، این بود که میان قدرت شاهنشاه و قدرت رؤسای خاندان‌ها تنش و ستیز ایجاد نمی‌شد؛ رؤسایی که کارگزاران دولت هم به شمار نمی‌آمدند.
پادشاهان اشکانی اداره‌ی نواحی تصرف شده را بیش‌تر به پادشاه یا فرمانروای محلّی نمی‌سپردند. اگر فرمانروای محلی در پرداخت مالیات و اجرای دستورهای شاه اشکانی کوتاهی نمی‌کرد، در مقام خود باقی نمی‌ماند.
هجده کشور، فرمانبر اشکانیان بودند. یازده تای آن‌ها از امتیاز و حقوق ویژه برخوردار بودند. کشورهای برتر، مثل ماد، آذربایجان، خوزستان و فارس، هر کدام پادشاهی فرمانگزار داشتند. آن‌ها در زدن سکّه آزاد بودند و فقط شماری سرباز و مقداری پیشکش به پادشاه اشکانی نمی‌دادند.

نقش شهرهای یونانی‌نشین در حکومت خانخانی اشکانی

در این دوران، شهرهای یونانی‌نشین، از خودمختاری و حقوق و امتیازات گذشته برخوردار بودند. آن‌ها به دولت مرکزی خراج نمی‌پرداختند، امّا در امور داخلی خود آزاد بودند.
رفتار پادشاهان اشکانی با این شهرهای یونانی دوستانه بود. شاهان اشکانی با نوشتن عبارت "شاه ارشک نیکوکار دوست یونان" بر سکّه‌ها تلاش می‌کردند دوستی شهرهای یونانی‌نشین را جلب کنند. با این حال، ساکنان این شهرها گاه در روزگار بحرانی به سلوکی‌ها و رومی‌ها روی خوش نشان می‌دادند. این شهرها از اوایل میلاد مسیح، اندک اندک در ساخت‌های دولتی خاور زمین حل شدند.

قدرت شاهنشاه در حکومت اشکانی

شاهنشاه، فرمانروای مطلق و صاحب همه چیز بود. امّا قدرت فرمانروایی اشکانی در سنجش با شاهنشاه هخامنشی محدودتر بود. تنها کسانی نمی‌توانستند به پادشاهی برسند که از خاندان اشکانی بودند. شرایط بر تخت نشستن شاهنشاه جدید پس از مرگ شاهنشاه پیشین، چندان روشن نیست. ظاهراً پسر بزرگ پادشاه جانشین او نمی‌شد. گاه نیز برادر شاهنشاه به جای او بر تخت نمی‌نشست.
در کشور، دو انجمن (مجلس) وجود داشت:
- انجمن بزرگان و شاهزادگان درباری و نمایندگان هفت خاندان.
-انجمن دیگری که از روحانیان تشکیل می‌شد.
این دو انجمن، پادشاه را در اداره‌ی کشور یاری می‌دادند، به نظر می‌آید این دو مجلس در انتخاب شاهنشاه اشکانی سهم مهمّی داشتند.
هفت خاندان بزرگ در تعیین سیاست قلمرو اشکانی، بسیار با نفوذ بودند. هر خاندان بر ناحیه‌ای از شاهنشاهی اشکانی حکومت می‌کرد. از شاهنشاهان اشکانی تنها آنان که قدرت کافی داشتند، می‌توانستند این خاندان‌ها را به زیر قدرت خویش درآورند. در این شاهنشاهی، افزون بر خاندان‌های هفتگانه، پادشاهی‌های کوچک و بزرگی چون ارمنستان و دولت شهرهای یونانی‌نشینی مانند سلوکیه وجود داشت. همه‌ی این نواحی دارای حکومت خود مختار محلّی و سپاه مستقل بودند. این حکومت‌ها خراجگزار و فرمانبر شاهنشاه اشکانی بودند. به هر یک از واحدهای کشوری - اداری اشکانیان، شَهَربی می‌گفتند. این شَهَربی‌ها به شهرها و روستاهای کوچک تقسیم می‌شدند.

وضع طبقاتی

در بالای جامعه‌ی اشکانی، شاهنشاه جای داشت. او از احترامی آسمانی بهره‌مند بود. جامعه در مجموع، بر پایه‌ی ساخت قوم و خاندان استوار بود. در این جامعه، شاهان محلی، بزرگان، دیوانیان بلند پایه و خانواده‌های ایشان، آزادگان نامیده می‌شدند.
در شهرها گروه کوچکی از بزرگان، بازرگانان و گروه بزرگی از پیشه‌وران می‌زیستند. در روستاها دهقانان وابسته به زمین به سر می‌بردند. در این جامعه، بردگی نیز به گونه‌ای کمرنگ وجود داشت. امّا بردگان نیروی اصلی تولید نبودند و بیش‌تر به کارهای خانگی واداشته می‌شدند.
به طور کلّی طبقات در جامعه‌ی پارتیان به قرار زیر بودند:
1. زمینداران بزرگ (فئودال‌ها) و درباریان و خاندان پادشاهی که سیاست داخلی و خارجی کشور در دست آنان بود.
2. دولتمردان و مأمورانی که مشاغل نظامی و کشوری را در دست داشتند.
3.مُغان و روحانیان.
4. طبقه‌ی متوسط که شامل مردم آزاد شهرها و پیشه‌وران و خرده مالکان می‌شد.
5. روستاییان و بردگان.

نیروی کار

در جامعه‌ی اشکانی، کار بیش‌تر مردم کشاورزی بود. بیش‌تر زمین‌های کشاورزی در اختیار شاه، بزرگ‌زادگان و پرستشگاه‌ها بود. کشاورزان بی‌زمین، روی این زمین‌ها کار می‌کردند و سهمی از فرآورده به آنان می‌رسید. بردگان مالکان بزرگ، روی برخی از زمین‌ها کار می‌کردند. بیش‌تر بردگان، اسیران جنگی بودند که بدون دریافت مزد برای شاه یا مالکان به کار می‌پرداختند. برخی از زمین‌های کوچک و باغ‌ها از آن خرده مالکان بود. دامپروری بخش مهمّی از کار روستاییان را تشکیل می‌داد.
بازرگانی یکی از منابع عمده‌ی درآمد این دوره به شمار می‌رفت. برخی از معدن‌ها از آنِ شاه بود و به دست بردگان شاهی استخراج می‌شد.

مُغان چه کسانی بودند؟

مُغان، گروهی از مادها بودند. آنان تیره‌ای نیرومند از آریاییان به شمار می‌رفتند. مُغان از دیرباز کارهای جادویی - دینی را در اختیار داشتند. آن‌گاه که دین زردشت بر نواحی باختر و خاور ایران، یعنی ماد و پارس چیره شد، مُغان پیشوایان این دین شدند. در کتاب اوستا نام این طبقه‌ی روحانی، اَثرون بود. امّا در عصر هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان این طایفه را مُغان می‌نامیدند. مردم به آنان چون طبقه‌ی خاصّی می‌نگریستند. وظیفه مُغان، نیایش ایزدان و کارگزاری دینی بود.

مُغان در جامعه‌ی اشکانی

از نظر موقعیّت اجتماعی، مُغان به سه درجه تقسیم می‌شدند. آنان لباس سفید می‌پوشیدند. مُغانی که در درجه‌ی نخست جای داشتند، جانداری را نمی‌کشتند و غذای حیوانی نمی‌خوردند و در میان آنان ازدواج روا نبود. وظیفه‌ی مُغان در این دوران عبارت بود از:
. اجرای امور دینی و رهبری روحانی قوم.
. شرکت در انجمن مُغان که یکی از دو مجلس حکومت اشکانی بود.
. آموزش و پرورش بزرگ‌‌زادگان.
. فعّالیّت‌های علمی و پزشکی.
. تعیین سعد و نحس.
. نگارش سالنامه.
اشکانیان در دوران حکومت نزدیک به پانصد ساله‌ی خود، در راه بازسازی قدرت روحانیان، که با یورش اسکندر سست شده بود، قدم مؤثری بر نداشتند. از طرفی، اشکانیان تنگ‌اندیشی مذهبی نداشتند. آنان به ادیان و باورهای ملّت‌های گوناگون به دیده‌ی آسان‌گیری و گذشت می‌نگریستند. به همین دلیل، مُغ‌ها و روحانیان زردشتی با آنان دشمنی و کینه‌ی شدیدی داشتند.

زنان در جامعه‌ی اشکانی

زنان در امور اجتماعی دخالتی نداشتند. زبان درباری و اشرافی را نگاهبانان و خواجگان در پرده سرای نگه می‌داشتند. قاعده‌ی عمومی، جدا بودن زنان از مردان بود. مقام زن نزد پارتی‌ها پست‌تر از مقام زن نزد مادها و پارسی‌ها بود. تعداد زمان غیر عقدی در جامعه‌ی پارتی فراوان بود. از زمانی که خانواده‌ی پادشاهی به ثروت رسیدند، داشتن زن غیر عقدی رواج یافت؛ در حالی که زندگی اوّلیّه قوم پارتی، یعنی صحراگردی، مانع از چند همسری بود.
زنان شاه در کار کشورداری دخالتی نداشتند. فقط "موزا"، مادر فرهاد پنجم، با پسرش بر تخت پادشاهی می‌نشست و فرمانروایی را در دست داشت.
گمان می‌رود وضعیّت زنان در نقاط گوناگون قلمرو اشکانیان، یکسان و همانند نبوده باشد. در برخی از نواحی، زنان را احترام بسیار می‌کردند، چندان که مرد پیرو اراده‌ی زنش بود.

ملّت‌های غیر ایرانی ساکن در قلمروه اشکانیان

اشکانیان شهر سازان کارآمدی بودند. شهرهای جدید، بیش‌تر بر سر راه‌های بازرگانی ساخته می‌شد. موقعیّت بازرگانی شهرهای جدید، ملت‌های ایرانی و غیر ایرانی را در این شهرها گَرد آورده بود.
اقوام آرامی که سامی نژاد بودند، در میاندورود و شهرهایی چون بابِل ساکن بودند. چادرنشیان عرب در بیایان‌های باختری فرات به سر می‌بردند. آنان با گذشت زمان، به جلگه‌ی میاندورود نفوذ کردند و در آن جا ساکن شدند و سرانجام بیش‌تر جمعیت را در این نواحی تشکیل دادند.
یهودیان بسیاری در بخش باختری قلمرو اشکانی ساکن بودند. دولت اشکانی، نوعی خودمختاری به آنان داده بود. هم چنین بسیاری از یهودیان در سرتاسر ایران پراکنده بودند.
یونانیان در شهرهایی ساکن بودند که اسکندر ساخته و آنان را بدان جا کوچانده بود. به نظر می‌آید در آغاز حکومت اشکانی، این شهرهای یونانی نشین نفوذ زیادی داشتند. به همین سبب، مهرداد دوم برای جلب حمایت یونانیان، لقب دوستار یونان را بر لقب‌های شاهان اشکانی افزود. امّا بعدها در زمان اردوان سوم، این لقب از روی سکّه‌های اشکانی حذف شد؛ هر چند که در دوره‌های بعد، گاهی این لقب به کار می‌رفت.

هنر در دوره‌ی اشکانی

از هنر اشکانی با وجود دستبرد زمان و به ویژه بی‌توجهی ساسانیان به این آثار و نیز تخریب آن‌ها، آثاری هر چند اندک به جای مانده است. هنر اشکانی به سه دسته تقسیم می‌شود:

1. هنر کهن ایرانی - یونانی:

دوره‌ای که دقیقاً از آثار هنر کهن خاور زمین و هنر یونانی الگو‌برداری می‌کردند.
تأثیر هنر یونانی را بر این دوره، در دو ویژگی می‌توان دید:
- تصویر خطوطی که گردش آزاد و نرم دارند.
- خیالی بودن نقش‌ها و ایجاد فضاهای تصویری.
آثار هنری یونانی در این دوره به دست یونانیان ساکن ایران خلق می‌شد. در این دوره، هنرمند ایرانی نقش‌هایی سنّتی به کار می‌بست. سکّه‌ها نمونه‌های خوبی از وجود سبک‌های مختلف است. در مجموعه جام‌های یافته شده از این دوران، ترکیبی از هنر یونان و ایرانی دیده می‌شود. در این دوره، زبان و خطّ یونانی را نیز در آثار هنری به کار می‌بردند.

2. هنر اشکانی:

دوره‌ای که در پایان سده نخست ق.م. آغاز شد. در این دوره، عناصری از هنر کهن و هنر یونانی و هنر سرزمین‌های منشاء اشکانیان با هم آمیخته شد و هنر اشکانی پدید آمد.
به نظر می‌آید هنر اشکانی نخستین بار در میاندورود پدید آمده و سپس در سرتاسر شاهنشاهی ایران نفوذ کرده و در هر منطقه ویژگی‌های خود را یافته است. نخستین نشانه‌ی این سبک تازه در سکّه‌های ضرب شده‌ی سده‌ی نخست ق.م. پدیدار می‌شود.
ویژگی‌های هنر اشکانی چنین است:
- ضرب سکّه به سبک واقع‌گرایانه‌ی یونانی کنار گذاشته می‌شود. بدین‌سان، سرشاه با طرح خطوطی برجسته روی سکّه شکل می‌گیرد.
- مایه‌ی اصلی طرح‌های این دوران، از منابع خاوری و یونانی گرفته شده است. در این آثار، نقش ایزدان یونانی مانند گذشته به کار می‌رود، امّا این طرح‌ها برابر نقش ایزدان ایرانی بوده است.
- نقش‌های تمام رخ و تمام تن در هنر اشکانی پدیدار می‌شود. در این نقش‌ها نیز ویژگی‌های هنر قدیم خاور زمین پایدار مانده است.
- ساختن مجسّمه های برنزی نیز همراه مجسّمه‌های سنگی گسترش می‌یابد. نقّاشی‌های دیواری اشکانیان در کاخ کوه خواجه در سیستان، نمونه‌ای از شکوفایی هنر اشکانی به شمار می‌آیند.

3- فروپاشی هنر اشکانی: دوره‌ای که از نیمه دوم سده‌ی

دوم میلادی تا پایان دوران اشکانی را در بر می‌گیرد. در این دوران، هنر اشکانی رو به فروپاشی و تباهی می‌رود.
به طور کلّی باید گفت که ریشه و پایه‌ی هنر اشکانی در هنر خاور زمین نهفته است. به بیانی دیگر، پایه‌ی هنر اشکانی، هنر یونانی نیست. صحنه‌های اصلی هنر اشکانی چیست؟ تصویرهایی از جنگ، قربانی، شکار و ضیافت، صحنه‌های اصلی این هنر است. بنابراین، هنر یونانی اثر بسیار کمی بر این گرایش‌های خاوری گذاشت. اشکانیان فقط آن چه را دوست داشتند، از هنر یونان برگرفتند.
از سویی در هنر اشکانی، اثر قابل توجهی از هنر ابتدایی اقوام دیده نمی‌شود. زیرا هنر اشکانی در شهرها رشد کرد.

تأثیر هنر اشکانی بر دوره‌های بعد

رواج تصویر تمام رخ در دوران پس از اشکانی، نموداری از تأثیر هنر اشکانی، است. با گذشت زمان اندکی، تصویر تمام رخ در هنر رومی نیز پدیدار شد. پدید آوردن مایه‌ها و صحنه‌هایی تازه در کار تصویرسازی، تأثیر دیگر هنر اشکانی بود.

ادبیات دوره اشکانی

هیچ نوع نوشته‌ی ادبی به زبان پهلوی اشکانی (پارتی)، چه دینی و چه غیر دینی، از دوران اشکانیان بر جای نمانده است.
در این دوران، اسناد و نامه‌ها در آغاز به زبان آرامی نوشته می‌شد که زبان دیوانی دوران هخامنشیان بود. سپس از حدود نیمه‌ی دوم سده نخست ق.م. زبان و خط پارتی جای آن را گرفت. خط پارتی چگونه شکل گرفت؟ این خط از خط آرامی گرفته شد. زبان یونانی نیز یکی از زبان‌های رسمی شاهنشاهی اشکانی بود. امّا زبان و ادبیات یونانی از محیط دربارها و اشراف، به میان عموم مردم راه نیافت.
اشکانیان بخشی از جلوه‌های فرهنگ یونانی را که با آداب ایشان تضادی نداشت، پذیرفتند. از جمله در کار بازرگانی و داد و ستد پولی، زبان یونانی تا مدّتی به کار می‌رفت. از خطّ یونانی روی سکّه‌ها یا در نوشتن قراردادها تا مدّتی استفاده می‌شد. روی سکّه‌ها نخست به رسم سلوکیان به خطّ یونانی عبارت دوست یونان را می‌زدند؛ ولی از حدود نیمه‌ی سده‌ی نخست میلادی کلمات پارتی به جای آن به کار گرفته و اندک اندک فرهنگ یونانی در فرهنگ بومی حل شد.

شکل‌گیری افسانه‌های بزرگ حماسی ایران

ادبیات در دوران اشکانی، شکل شفاهی داشت. قصّه‌گویان و نقّالان، افسانه‌ها را سینه به سینه نقل می‌کردند. گروهی از این قصّه‌گویان گوسان نام داشتند. گوسان‌ها چه کسانی بودند؟ گوسان سوگ ‌پرداز، طنز پرداز، داستان سرا، نوازنده، پاسدار میراث روزگار باستان و مفسّر زمانه‌ی خود بود. گوسان‌ها همه چیز را می‌دیدند و به یاد می‌سپردند. از مهم‌ترین وظایف آنان، از برداشتن تبارنامه‌ی مردم بود. آنان بیانگر احساس و اندیشه‌ی همگانی بودند و در ساختن اندیشه‌ی مردمان آن دوره نقشی به سزا داشتند. گوسان، شاعر و موسیقی‌دان دوره گردی بود که داستان‌ها را به ویژه به شعر روایت می‌کرد. گوسان در زبان پهلوی به معنای خنیانگر است. روی هم رفته، سرایندگان و خنیاگران، وسیله‌ی نشر ادبیاتی بودند که اساس دینی داشت و از رخدادهای آینده خبر می‌دادند.
از سویی نیز در ضیافت‌های اشراف، رامشگران سرودها و افسانه‌های رزمی می‌خواندند. بر چنین پایه‌ای بود که داستان‌های پهلوانی، یعنی افسانه‌های بزرگ حماسی ایران شکل گرفت.

آثار ادبی سرچشمه گرفته از دوران اشکانی

به نظر می‌آید اساس داستان‌های خدای نامک، همان داستان‌های پهلوانی که در قلمرو اشکانی روایت می‌شد. داستان‌خدای نامک بعدها در دوران چیرگی اعراب بر ایران، مایه‌ی اصلی شاهنامه‌ی فردوسی و بسیاری داستان‌های حماسی دیگر شد. برخی از داستان‌های شاهنامه، مانند داستان بیژن و منیژه که دارای بن مایه‌های عاشقانه است، اصل پارتی (اشکانی) دارد.
منظومه‌ی نخل و بز و یادگار زریران که به انشای زمان ساسانیان در دست است، از دوران اشکانی سرچشمه گرفته است.
حماسه‌ی ملّی ایران، برخی عناصر پارتی را در خود دارد. از جمله می‌توان به افسانه‌ی برادران گشتاسب و وزیر اشاره کرد.
منظومه‌ی ویس و رامین که فخرالدین اسعد گرگانی آن را سروده است، اصلی پارتی دارد. ویس و رامین داستانی است که قهرمانان آن از طبقه‌ی فرمانروا انتخاب شده‌اند. در سراسر منظومه، دروغ، ریا، فریب، بی‌وفایی و پیمان شکنی جایی ممتاز دارد. بنابراین، ویس و رامین سرگذشت شاهزادگان و فرمانروایان خاندان‌های دوره‌ی اشکانی است. زمینه‌ی جغرافیایی داستان، نام شخصیّت‌ها و مکان‌ها، طرز حکومت و اوضاع کلّی جامعه، روش عشق ورزیدن و ازدواج (زناشویی خواهر و برادر) توصیف شده در این منظومه، تنها با دروه‌ی اشکانیان سازگار است. در این داستان، بسیاری از ویژگی‌های اجتماعی زنان در ایران باستان، از جمله محرومیّت‌های جنسی، عدم رعایت تناسب سنّی، مداخله‌ی نامحدود پدر و مادر در امر ازدواج جوانان، پیوند محرمانه‌ی زنان دربار با زنان وابسته به طبقات مرفه با مردان دیگر، در منظومه بازگو شده است.
بنابراین، در دوره‌ی اشکانی، گروهی از ایزدان هند و ایرانی از جهان خدایی بیرون آمدند و به حماسه‌ها وارد شدند. این تحوّل از عصر اوستا آغاز شد و در عصر اشکانیان و ساسانیان به اوج خود رسید.

عوامل ضعف دستگاه اشکانی

در مجموع، عوامل ضعف دستگاه دولت اشکانی عبارت بود از:
- عدم تمرکز در حکومت.
- موروثی بودن بیش‌تر مقامات دولتی.
- فقدان سپاه متمرکز، بزرگ و قدرتمند.
- پیری و ضعف حکومت.
هر چند ایرانی بودن اشکانیان ایشان را یاری کرد تا سلوکیان را از ایران برانند، امّا هرگز تکیه‌ای بر نوعی وحدت ملّی، چنان که بعدها در دوره‌ی ساسانی می‌بینیم، وجود نداشت. در برابر این جنبه‌های منفی، دولت اشکانی از ایجاد یک دیوان سالاری بزرگ و کامل، بی‌نیاز و آسوده بود. امّا با توجّه به همین جنبه‌ی ناسازگار، دولت اشکانی در نهایت فروپاشید. البته همین نظام حکومتی، آن را نزدیک به پنج قرن سر پا نگاه داشت. در ایران هیچ حکومتی به این اندازه باقی نمانده است.

فروپاشی اشکانیان

سرانجام مُغ‌ها، پیشوایان مذهب زردشت که از دیرباز با رفتار آزادمنشانه اشکانیان با ادیان و مذاهب گوناگون، سردشمنی داشتند، از ضعف حکومت اشکانی استفاده کردند و با پارسیان و اردشیر پاپکان برای شکست قطعی سلسله‌ی اشکانی همکاری و همگانی کردند و سلسله‌ی اشکانی در سال 226 م. فرو پاشید.
منبع مقاله :
محمدی، محمد هادی و حاجی نصرالله، شکوه؛ (1390)، فراز و فرود از حمله‌ی اسکندر مقدونی تا پایان شاهنشاهی ساسانی ازمجموعه‌ی داستان فکر ایرانی (2)، تهران: نشر افق، چاپ چهارم