نویسنده: حسن سیدعرب

 

تضایف، از مباحث مهم در منطق و فلسفه، به مفهوم نسبت مکرر میان دو امر وجودی که هیچ یک بدون دیگری قابل تعقل نیست. دو امر متضایف، نسبتی دو جانبه با یکدیگر دارند و مکرر بودن نسبت میان دو امر بدون این که عدیل و همانند هم باشند، امکان‌پذیر نیست. از این رو تکرار نسبتها فقط در موردی صادق است که تعقل هر یک از دو امر متضایف در تعقل دیگری نهفته باشد، به همین دلیل اجتماع دو امر متضایف در یک شیء از جهت واحد، ممتنع و محال است زیرا بدون تکرار و دوران، نسبت میان یک شیء و خودش امکان‌پذیر نیست. بنابراین نسبتی که هر یک از دو طرف اضافه با طرف دیگر دارد غیر از نسبتی است که آن با این دارد ولی در عین حال با یکدیگر تلازم دارند و تفکیک آنها در خارج و در ذهن محال است. دو طرف اضافه در وجود و عدم، قوه و فعل و عموم و خصوص، متکافی هستند، مثلاً اگر ابوّت (پدری) به معنی عام منظور باشد، طرف مقابل آن یعنی بنوّت (فرزندی) نیز به معنی عام مورد نظر خواهد بود، این نحوه اضافه هم در حس و هم در خارج وجود دارد و وقوع انواع آن مبتنی بر آثار عینی و خارجی آنهاست مانند تضایف میان بالا و پایین. در تضایف، مضاف از حیث مضاف بودن معنای بسیطی دارد که در خارج دارای وجودی مستقل و منفرد نیست بلکه وجودش وابسته به چیزهایی است که از حیث وجود چنانند که باید با شیئی دیگر مورد مقایسه قرار گیرند مثلاً وجود آسمان، ذاتاً از مقوله‌ی جواهر است ولی از حیث وجود به گونه‌ای است که با زمین مورد مقایسه واقع شود، معنی بالایی در عقل انسان به صورت اضافه ادراک می‌شود. فلاسفه‌ی شیعه در این که تقابل و تضایف به حساب می‌آید مفهوم تقابل است و آنچه که قسیم تضایف می‌شود مصداق آن است. چون ممکن است یک مفهوم ذهنی، فرد یا مصداقی از مفهوم مقابل باشد مانند جزیی، که هم فردی از کلی است و هم در مقابل آن قرار می‌گیرد. در برخی از اقسام تضایف دوگانگی در وجود و تقابل ذاتی میان دو متضایف وجود دارد، ولی وجود تقابل ذاتی در برخی از موارد هرگز به این معنی نیست که در هر جا که تضایف وجود دارد، تقابل ذاتی و دوگانگی در هستی نیز وجود دارد، بطور مثال در برخی از موارد تضایف، مانند تقدم و تأخر ابوت و بنوت، عالی و سافل، تقابل ذاتی میان دو امر متضایف وجود دارد، ولی تقابل در این‌گونه موارد خصلت و خاصیت این موارد به شمار می‌رود. بنابراین ذاتی معنی اضافه مستلزم تقابل ذاتی و دوگانگی در وجود، میان دو امر متضایف نیست و آنچه که می‌تواند یکی از اقسام چهارگانه‌ی تقابل ذاتی به شمار آید تقابل تضایف است نه نفس معنی تضایف زیرا نفس معنی تضایف مقابل ذاتی و دوگانگی در وجود را اثبات می‌کند. صدرالدین شیرازی در بحث از اتحاد عاقل و معقول از قانون تضایف استفاده کرده و گوید اگر چیزی معقول بالفعل باشد ناچار مستلزم عاقل بالفعل خواهد بود، زیرا دو موجود هرگاه نسبت به یکدیگر متضایف باشند در قوه و فعل نیز عدیل یکدیگر هستند مانند معقول بالفعل که چیزی جز معقول بالفعل بودن نیست زیرا آنچه که معروض معقول بالفعل است را نمی‌توان عاقل بالفعل محسوب کرد. پس معروض معقول بالقعل همان عاقل بالقوه است. مانند نفس ناطقه‌ی انسان که معروض معقول بالفعل است. و اگر از آن حیث که نفس ناطقه است به عنوان معروض معقول بالفعل محسوب شود، تنها عاقل بالقوه به شمار خواهد آمد. بنابراین عاقل بالفعل چیزی جز معقول بالفعل نیست همچنان که معقول بالفعل چیزی جز عاقل بالفعل نیست.
احکام تضایف: 1) دو موجود متضایف باید در یک مرتبه از وجود باشند. اما موجود بودن دو موجود در یک مرتبه از هستی، مستلزم معنی اتحاد آنها نخواهد بود. بلکه تنها می‌توان تقارن و باهم بودن آنها را اثبات کند که این تقارن غیر از اتحاد و یگانگی است. پس همانگونه که اختلاف و دوگانگی در مفهوم متضایف مستلزم کثرت و دوگانگی در آنها نمی‌شود، تقارن و با هم بودن دو امر متضایف نیز موجب اتحاد و یگانگی آنها نخواهد بود، 2) اگر یکی از طرفین تضایف، موجود بالفعل یا بالقوه باشد طرف مقابل آن نیز همین طور خواهد بود، 3) هیچ‌یک از طرفین تضایف تقدم خارجی یا ذهنی بر دیگری ندارد، 4) دو موجود متضایف در هستی و نیستی عدیل یکدیگر هستند.

منابع:

قواعد کلی در فلسفه‌ی اسلامی غلامحسین ابراهیمی دینانی، 408/3؛ الاشارات و التنبیهات، ابن سینا، (طبع حیدری) 111/1؛ نهایة الحکمة، سید محمدحسین طباطبایی، ترجمه‌ی تدین، 179، 215؛ شرح منظومه‌ی حکمت، 98؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، 204/4؛ 238/7-239؛ الشواهد الربوبیة فی مناهج السلوکیة، صدرالمتألهین، 63؛ المشاعر، صدرالمتألهین، 108؛ نهایة الحکمة، سید محمد طباطبایی، 150-151.
منبع مقاله :
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسه‌ی انتشارات حکمت، چاپ اول