نویسنده: حسن پناهی آزاد (1)

 
 


مقدمه

مسئله‌ی وحی یکی از بنیادی‌ترین آموزه‌های ادیان الهی است و اندیشمندان اسلامی از دیرباز در مورد چیستی آن به بحث و نظر پرداخته‌اند. در دوران جدید با تأثیرپذیری از تفکرهای غربی، تحلیل‌های جدیدی در باره وحی صورت گرفته است. شاه ولی‌الله دهلوی، اقبال لاهوری و حامد ابوزید از جمله شخصیت‌هایی هستند که در باره وحی آرای خاصی ارائه کردند. در جامعه‌ی ما نیز آقای سروش با مقاله‌ی «بسط تجربه نبوی» در سال 1377 آرای جدیدی ارائه نمود و در سال 1381 در مصاحبه با مجله‌ی «آفتاب» توضیحات بیشتری ارائه کرد؛ همچنین در سال 1386 در مصاحبه‌ای در رادیو زمانه مدعی شد قرآن کلام پیامبر است نه کلام خدا؛ به عبارت دیگر الفاظ قرآن از پیامبر است گرچه محتوای آن از خدا باشد. خلاصه‌ی آنچه که سروش در مقاله‌ی بسط تجربه‌ی نبوی ارائه کرده عبارت است از:

1. معنای پیامبری

به اعتقاد سروش، پیامبری و وحی، نوعی تجربه و کشف است و اصطلاح امروزی وحی همان تجربه‌ی دینی (2) است:
در حقیقت، مقوّم شخصیت پیامبر، همان تجربه و وحی است که سایر ارباب تجربه از جمله عرفا نیز دارای چنین تجربه‌ای هستند. منتها آنچه که باعث تفاوت پیامبر با عرفا می‌شود، احساس ویژه‌ای است که پیامبر دریافت می‌کند و آن احساس مأمویت جدید و حرکت به سوی انجام این مأموریت است. (3)
سروش می‌گوید:
در این تجربه پیامبر چنین می‌بیند که گویی کسی نزد او می‌آید و در گوش و دل او پیام‌ها و فرمان‌هایی را می‌خواند و او را مکلف و موظف به ابلاغ آن پیام‌ها به آدمیان می‌کند. (4)

2. بسط تجربه‌ی درونی پیامبر

از آنجا که سروش وحی را نوعی تجربه‌ی درونی می‌داند، در توضیح این مطلب می‌گوید: اگر پیامبری به معنای نزدیک شدن به عوالم معنا یک تجربه است در این صورت می‌توان این تجربه را افزون‌تر و غنی‌تر کرد، همان‌گونه که شاعر و عارف، شاعرتر و عارف‌تر می‌شوند، پیامبر هم پیامبرتر می‌شود. تکرار تجربه‌ی پیامبر، وی را عالم‌تر، متیقن‌تر و پیامبرتر می‌کرد: «وحی تابع او بود نه او تابع وحی.... (5) او نه تابع جبرئیل که جبرئیل تابع او بود و ملک را او نازل می‌کرد». (6)

3. بسط تجربه‌ی بیرونی پیامبر

به اعتقاد سروش، حضور پیامبر در جامعه، موجب بسط و فربهی آیین او و همچنین موجب بشری شدن این آیین - در عین قدسی بودن - شد. (7) به اعتقاد وی، اسلام یک حرکت تاریخی و بسط یک تجربه‌ی تدریجی‌الحصول پیامبرانه است چرا که می‌بینیم بسیاری از حوادث عصر پیامبر از جمله اعمال یهودیان، جنگ بدر، ازدواج پیامبر با همسر زید و ... در قرآن منعکس شده است؛ لذا اگر پیامبر عمر بیشتری می‌کرد، قرآن می‌توانست بیش از اینی باشد که هست. (8)

4. نتیجه‌ی عملی

نتیجه‌ی عملی‌ای که سروش از این سخنان می‌گیرد این است که وظیفه‌ی ما التزام به برخی از آموزه‌های وحی و عدم التزام به برخی دیگر از آموزه‌های آن است. سروش اسلام را آیینی بشری و متأثر از فرهنگ عصر نزول قرآن می‌داند، لذا تعالیم قرآنی را به دو قسم ذاتی و عرضی تقسیم می‌کند. به نظر وی، تعالیم ذاتی همان گوهر دین است که هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند، اما تعالیم عرضی اسلام تعالیمی هستند که متأثر از فرهنگ عصر پیامبر بوده‌اند. به نظر ایشان، آنچه از دین که با دنیای مردم سروکار دارد از امور عرضی دین است؛ مانند احکام فقهی خصوصاً بخش معاملات و امثال آن. به نظر سروش وظیفه‌ی امروزی ما این است که قرآن را از شوائب بشری جدا نماییم؛ لذا آن بخش از قرآن را که مربوط به امور دنیوی می‌شود لازم نیست که از آن پیروی نماییم و می‌توانیم با عقل خود بسنجیم که مصلحت امروزی ما در روزگار کنونی چیست و به همان عمل کنیم. (9)

5. آسیب‌شناسی

5-1. مدلی پیش ساخته و ادعایی بدون دلیل

برای تحلیل چیستی هر چیزی - از جمله وحی - با دو رویکرد می‌توان پیش رفت: رویکرد استدلال‌گرایانه و رویکرد پدیدارشناسانه. در رویکرد اول، تبیین مطلب با ارائه‌ی استدلال است. اگر برهانی بر اثبات چیزی اقامه شود، همان برهان شناختی هم از آن چیز ارائه می‌دهد. مثلاً برهان نظم علاوه بر اثبات وجود خدا، خدا را به عنوان «ناظم» هم معرفی می‌کند. رویکرد دوم با ادله‌ی اثباتی وجود شیء کاری ندارد، بلکه صرفاً به بررسی ماهیت شیء می‌پردازد. حال دکتر سروش در تحلیل ماهیت وحی هیچ کدام از این دو رویکرد را در نظر نگرفته است؛ یعنی وی نه یک استدلال منطقی در اثبات هر یک از گزاره‌های فوق ارائه کرده و نه با بررسی هر منوتیکی متن وحی به چنین تحلیلی از ماهیت وحی رسیده است. وی یک مدل پیش ساخته‌ی ذهنی - که با تلقی مسیحیت تحریف شده از دین مسیح متناسب است - را بدون هیچ ضابطه‌ی معینی بر وحی مورد نظر اسلام تحمیل کرده است. (10)
توضیح اینکه در باره‌ی چیستی و سرشت وحی به طور کلی سه نظریه‌ی اساسی در جهان غرب مطرح شده است.
الف) دیدگاه گزاره‌ای: این دیدگاه از قرون وسطا میان متکلمان مسیحی مطرح بوده است. طبق این دیدگاه وحی مجموعه‌ای از گزاره‌هاست که خدا به پیامبر القا می‌کند؛ بنابراین دیدگاه گوهر پیامبری دریافت مجموعه‌ای از گزاره‌ها از خداوند است و پیامبر کسی است که با خدا ارتباط برقرار کرده و گزاره‌هایی را از این طریق دریافت می‌کند. طبق دیدگاه گزاره‌ای، گزاره‌های پیامبر دارای مضمون وحی هستند و خود وحی از سنخ گزاره‌هاست.
ب) دیدگاه تجربه‌ی دینی: در این دیدگاه، وحی گونه‌ای از تجربه‌ی دینی است. طبق این دیدگاه، جمله‌ی «خدا بر پیامبر وحی کرد»، یعنی پیامبر خدا را تجربه کرد. بنابراین دیدگاه، تجربه‌ی وحیانی، مقوّم پیامبری است و وحی، رو به رو شدن پیامبر با خداست و گزارش‌هایی که پیامبر از وحی خود - از تجربه‌اش - به دیگران ارائه می‌کند، تفسیرهای او از تجربه‌اش می‌باشد نه مضمون خود وحی. بر اساس این دیدگاه، اصلاً ارتباط زبانی میان خدا و پیامبر صورت نگرفته است؛ لذا پیامبر هیچ گاه نمی‌تواند ادعا کند جملاتی را که برای دیگران بازگو می‌کند دقیقاً همان جملاتی است که خدا به کار برده است؛ زیرا اصلاً ارتباط زبانی صورت نگرفته است، این نظریه از زمان شلایر ماخر در الهیات پروتستان مطرح شده است.
ج) دیدگاه افعال گفتاری: این دیدگاه در قرن بیستم مطرح شد و متکلمان و فلاسفه‌ی دینی که متأخر از «آستین» (11) فیلسوف تحلیلی بودند آن را مطرح کردند. طبق این دیدگاه، جمله‌ی «خدا بر پیامبر وحی کرد» به این معناست:
1. خدا جملاتی معنادار را از زبانی خاص برای پیامبر اظهار کرد؛
2. این جملات مضمومی خاص داشتند؛ یعنی خدا با این جملات مضامینی مخصوص به پیامبر انتقال داد؛
3. خداوند به این وسیله، پیامبر را به کارهایی وادار کرد. بر اساس این دیدگاه، مقوم نبوت، داشتن ارتباط زبانی با خداست و شکل و محتوای وحی ثابت است و پیامبر هیچ دخل و تصرفی در آن نمی‌کند. امروزه در غرب، دیدگاه افعال گفتاری نسبت به دیدگاه تجربه‌ی دینی، پیروان بیشتری دارد (12) و رایج‌ترین و مقبول‌ترین دیدگاه در باره‌ی وحی قرآنی در میان اندیشمندان اسلامی نیز همین دیدگاه می‌باشد. (13)
مشاهده شد وحی تنها طبق یک دیدگاه - که نادرستی آن بعداً ثابت خواهد شد - گونه‌ای از تجربه‌ی دینی است. حال سؤال ما از آقای سروش این است: ایشان با چه بیان و استدلالی وحی را نوعی تجربه‌ی دینی می‌داند و به سایر نظریه‌های مطرح در این زمینه هیچ توجهی نمی‌کند. اگر آقای سروش بخواهد وحی را نوعی تجربه‌ی دینی بداند، نخست باید نادرستی دیدگاه افعال گفتاری را ثابت کند؛ حال آنکه در سرتاسر مقاله‌ی بسط تجربه‌ی نبوی، اسمی از دیدگاه افعال گفتاری برده نمی‌شود، چه رسد به اینکه نادرستی آن اثبات شود.

5-2. تعارض با آیات قرآنی

وحی ارتباط ویژه‌ای است که مین خدا و بنده‌اش برقرار می‌شود که ما از چگونگی آن بی‌خبریم و تنها همان توصیف‌هایی را از آن می‌دانیم که خود پیامبران برای ما بیان کرده‌اند؛ (14) پس بهترین راه آشنایی با وحی بهره‌گیری ازسخنان کسانی است که خود به این منبع معرفت دست یافته‌اند

 

هر کسی از ظن خود شد یار من *** از درون من نجست اسرار من

قرآن که خود محصول ارتباط خدا با پیامبر است، ویژگی‌هایی برای وحی ذکر کرده است که به روشنی وحی را از تجربه‌ی دینی متمایز می‌سازد. برخی از این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:
1. قرآن به صراحت تأکید می‌ورزد پیامبر صرفاً گیرنده و شنونده‌ی وحی می‌باشد:
وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ‌. (15)
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً. (16)
وقتی قرآن، ارسال وحی را از آن خدا و پیامبر را فقط و فقط گیرنده و شنونده‌ی وحی معرفی می‌کند، نمی‌توان بر خلاف صریح کلام خداوند پیامبر را فاعل وحی دانست وگفت: «پیامبر موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحی‌ای بود». (17)
2. در برخی از اقسام وحی، (18) فرشته بر پیامبر نازل شده و وحی را نازل می‌‌کرده است:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‌ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ‌ (19)
این آیه نازل شدن فرشته بر پیامبر را حقیقتی خارجی و واقعی می‌داند، اما سروش آن را امری پنداری و خیالی از سوی پیامبر دانسته و می‌گوید:
وحی به اصطلاح امروزی تجربه‌ی دینی است، در این تجربه پیامبر چنین می‌بیند که گویی کسی نزد او می‌آید و در گوش و دل او پیام‌ها و فرمان‌هایی را می‌خواند. (20)
3. وحی پدیده‌ای غیر ارادی است و نزول فرشته خارج از خواست پیامبر بوده است، لذا گاهی در برهه‌ای از زمان وحی منقطع می‌گردد که از آن به دوران فترت وحی یاد می‌شود:
وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَیْنَ ذلِکَ وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً. (21)
لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) در دوران رسالت خود، همواره منتظر وحی بود نه آنکه وحی را خود نازل کند؛ برای نمونه، ابن‌عباس در مورد شأن نزول سوره‌ی ضحی می‌گوید: پانزده روز گذشت و وحی بر پیامبر نازل نشد.
مشرکان گفتند: پروردگار محمد، او را رها کرده و دشمن داشته است، اگر او راست می‌گوید و مأموریت او از سوی خداست باید وحی به طور مرتب بر او نازل می‌شد. در اینجا سوره‌ی ضحی نازل گشت؛ همچنین طبق روایتی وقتی این سوره نازل شد، حضرت به جبرئیل فرمود: دیر کردی در حالی که سخت به تو مشتاق بودم. جبرئیل گفت: من برای دیدار تو مشتاق‌تر بودم، ولی من بنده‌ی مأمورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمی‌شوم. (22) حال سروش چگونه ادعا می‌کند «ملک را پیامبر نازل می‌کرد»؟ (23)
4. پیامبر حق هیچ‌گونه دخل و تصرفی در وحی ندارد:
وَ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ. (24)
با توجه به این آیه، نمی‌توان گفت «کلام باری را عین کلام پیامبر دانستن بهترین راه حل مشکلات کلامی تکلم باری تعالی است»؛ (25) زیرا هر کس می‌تواندکلام خود را عوض کند؛ حال آنکه پیامبر دستور یافته است که خود را ناتوان از این کار معرفی کند.
5. وحی فرود آمده از سوی خداست: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلاً». (26)
بسیار روشن است که فرود آمدن وحی غیر از تجربه‌ی دینی است. (27)

5-3. خلط میان وحی و تجربه‌ی دینی

مقاله‌ی بسط تجربه‌ی نبوی بر پایه‌ی تقریری خام از دیدگاه تجربه‌ی دینی استوار شده است؛ چرا که در این مقاله تقریر دقیقی از تجربی بودن وحی ارائه نشده و فقط به همین نکته بسنده شده که وحی به اصطلاح امروزی تجربه‌ی دینی است. گر چه میان وحی و تجربه‌های عرفانی و دینی بیگانگی مطلق وجود ندارد و شباهت‌هایی میان آن دو وجود دارد؛ اما از دیگر سو نادیده گرفتن تمایزهای این دو باعث شده که آقای سروش وحی را همان تجربه‌ی دینی قلمدا کند و به یکسان‌انگاری آن دو حکم کند.

برخی تمایزات وحی و تجربه‌ی دینی

نکته‌ی مهمی که در این مبحث باید به یاد داشت، تفاوت‌های بنیادین میان وحی و تجربه‌ی دینی است. (28)
1. جهت نیافتگی وحی از فرهنگ زمانه: آنچه که انبیا برای بشر زمانه‌ی خود به ارمغان می‌آورند، بیشتر در تقابل با فرهنگ غالب زمانه‌ی آنان بوده است و انبیا به مبارزه با فرهنگ پوچ و منحط زمان خود بر می‌خاستند؛ اما تجربه‌های دینی بیشتر بر مبنای ساختارگرایی از فرهنگ زمان خود تغذیه می‌کنند و تحت تأثیر آن واقع می‌شوند.
توضیح آنکه در تفسیر تجربه‌ی دینی دو رویکرد مهم وجود دارد:
الف) ذاتی‌گرا: طرف‌داران این دیدگاه معتقدند که تجارب عرفانی ناب بوده و از زبان، فرهنگ و پیش‌فرض‌های تجربه‌گر متأثر و منفعل نیستند. شلایر ماخر، رودلف اتو، ویلیام جیمز و استیس از پیروان این رویکرد هستند.
ب) ساختارگرا: این دیدگاه تجربه‌های دینی را از پیش فرض‌ها و پیش‌دانسته‌های اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی تجربه‌گر متأثر می‌داند. ویتگنشتاین، کتز، جان هیک و وین رایت، پیرو این رویکرد می‌باشند. (29)
اکنون با توجه به مبنای ساختارگرایی (رویکرد مورد نظر سروش) (30) باید میان وحی و تجربه‌ی دینی تمایز نهاد.
2. اطمینان بخشی وحی: وحی سرشار از اطمینان به صدق خود در پیامبر ایجاد می‌کند و جای هیچ شکی نیست به صدق آن باقی نمی‌گذارد؛ اما تجربه‌های عرفانی با نوعی عدم اطمینان به صحت مضامین همراه هستند؛ لذا یکی از دغدغه‌های اصلی عرفا این است که آیا آنچه را که یافته‌اند از فیوضات رحمانی است یا از القائات شیطانی؛ از همین رو عرفا، واردات و مکاشفه‌ها را به چهار دسته‌ی رحمانی، ملکی، جنّی و شیطانی تقسیم کرده و برای تمییز مکاشفه‌ها و القائات صحیح از فاسد، ملاک‌هایی ارائه کرده‌اند. (31)
3. شریعت آفرینی و تکلیف‌آوری وحی: برخی از اقسام وحی، شریعت‌آفرین است؛ یعنی دستورالعمل‌هایی از جانب خدا برای زندگی فردی و اجتماعی پیروان خود می‌آورد؛ اما در تجربه‌های دینی چنین چیزی مشاهده نمی‌شود و اگر به فرض تکلیف‌آور هم باشد، تنها برای خود صاحب تجربه تکلیف می‌آورد نه برای دیگران.
سروش می‌گوید: «... تجربه‌ی پیامبران .... تکلیف‌آور و عمل آفرین است»؛ (32)
البته وی باید به آن پاسخ‌گو باشند که از آنجا که ایشان بین وحی و تجربه‌ی دینی تمایزی قائل نیستند، به چه دلیل ایشان تجربه‌های پیامبرانه را تکلیف‌آور می‌داند؟ آیا به صرف اینکه او احساس می‌کند دارای مأموریت است، تجربه‌های او تکلیف‌آور می‌شود؟ (33)
4. مبارزطلبی وحی قرآنی (تحدّی): قرآن تمامی جن و انس را به هماوردی می‌طلبد و می‌گوید اگر می‌توانید یک سوره مانند این قرآن بیاورید. از صدر اسلام تا کنون کسی این توان را نداشته است؛ پس قرآن سخن الهی است نه فرافکنی یک عارف؛ زیرا اگر چنین بود باید در این مدت طولانی، عارفان دیگری نیز پیدا می‌شدند که می‌توانستند مشابه آن رابیاورند. (34)
5. تفاوت وحی با سایر کلمات پیامبر: از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) روایات زیادی بر جا مانده است. با یک مقایسه‌ی کوتاه میان آیات قرآن و روایات نبوی، متوجه تفاوت محسوسی در سبک و نحوه‌ی بیان و آهنگ کلمات و ترکیب جملات قرآن با جملات آن حضرت می‌شویم. آقای سروش که الفاظ قرآن را از آنِ پیامبر می‌داند، چه تبیینی برای این تفاوت بزرگ ارائه می‌کند؟
6. وحی دارای سرشت زبانی است: تجربه‌ی دینی سرشت زبانی ندارد، بر اساس تجربه‌ی دینی، شخص در تجربه‌ی دینی تنها تجلیاتی از عالم بالا دریافت می‌کند و سپس آن تجلیات را برای مردم بیان می‌کند؛ لذا طبق این دیدگاه، متن قرآن، ترجمه‌ی وحی است نه خود وحی. وحی همان تجلیاتی است که بر قلب پیامبر القا شده و قرآن گزارشی است از آن تجربه‌ی ناب؛ اما باید توجه داشت وحی بر خلاف تجربه‌ی دینی، سرشت زبانی دارد. در حقیقت، وحی در اسلام، سخن گفتن خدا با پیامبر است: «وَ کَلَّمَ اللهُ مُوسَی تَکلِیماً» (35) حال آنکه تجربه‌ی دینی صرفاً یک مواجه و احساس است. قرآن بارها تصریح می‌کند، علاوه بر محتوای آن حتی الفاظ آن نیز از سوی خداست: «وکَذَلِکَ أَنزَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِیّاً». (36)
7. وحی امری موهبتی نه اکتسابی: وحی امری است که با اراده‌ی خدا و انتخاب کردن شخصی از بندگان خود به عنوان پیامبر، صورت می‌گیرد؛ اما تجربه‌ی دینی امری اکتسابی است؛ زیرا اهل کشف و شهود (37) و حتی مرتاضان می‌توانند با انجام اعمالی، زمینه‌ی ایجاد تجربه‌ی دینی و برخی مکاشفه‌ها را در خود ایجاد کنند. (38) و (39)

5-4. انتخاب گزینشی دین و گامی به سوی سکولاریزاسیون

سروش ثمره‌ی عملی بحث خود را تفکیک ذاتی و عرضی دین می‌داند، بدین معنا که ذاتیات دین خطاناپذیرند و باید پایبند به آنها بود؛ اما عرضیات دین و قرآن، یعنی آن بخش از دین که با دنیای مردم سروکار دارد، متأثر از فرهنگ زمان پیامبر بوده و امکان خطا در آن وجود دارد، لذا لزومی ندارد که امروزه نیز بخواهیم پایبند این بخش از دین باشیم؛ بلکه با عقل حسابگر خود می‌توانیم مصالح خود را تشخیص داده و طبق همان عمل کنیم.
این سخن شاهراهی است برای اعمال سلیقه‌های شخصی در دین و گزینش وحی. برخورد گزینشی در قبال وحی بدین معناست که «همه‌ی وحی پذیرفتنی نیست». حاصل آن تفکیک ذاتی و عرَضی دین، به سکولاریسمی تمام عیار تبدیل شده و با پیام خود قرآن نیز منافات دارد و به سان سخن آن دسته از اهل کتاب است که گفتند: «نَُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ». (40)
ظاهراً سروش برای جمع سنت و مدرنیته، آتش در خرمن نبوت انداخته و با مسلمات دینی و قرآنی مخالفت می‌کند! (41) حال آنکه برای حل مسئله سنت و مدرنیته به چنین توجیه‌ها و تأویلات باطلی، نیاز نبوده و متفکران اسلامی همچون شهید مطهری در کتاب اسلام و نیازهای زمان به تفصیل بدان پرداخته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار گروه فلسفه‌ی اسلامی دانشکده‌ی الهیات و علوم اسلامی دانشگاه تبریز
2. تجربه‌ی دینی یعنی شهودی که تبیین طبیعی ندارد. شهود خدا، فرشتگان، بهشت، جهنم، برزخ و کسانی که از دنیا رفته‌اند از مصداق‌های تجربه‌ی دینی‌اند. تجربه در این تعریف به معنای احساس درونی است، احساسی غیر از حواس پنج‌گانه. به عبارت دیگر معرفت شهودی به موجود متعالی یا ورای عالم مادی را «تجربه‌ی دینی» می‌گویند (وین پراودفوت؛ تجربه دینی؛ ترجمه و توضیح عباس یزدانی؛ ص 17).
مفهوم تجربه‌ی دینی برای اولین بار توسط شلایر ماخر کشیش فرقه‌ی پروتستان مطرح شد. وی از اینکه هنرمندان و دانشمندان و روشنفکران به دین گرایشی نداشتند، رنج می‌برد. از دیگر سو مضامین کتاب مقدس را درتضاد با عقل و فهم بشری و کرامت انسان می‌یافت. از سوی دیگر، فیلسوفانی چون هیوم و کانت شبهات قابل توجهی را بر الهیات مسیحی وارد ساخته بودند. این تعارض‌ها و شبهات مدت‌ها او را به خود مشغول داشت. وی به دنبال طرحی می‌گشت که از طریق آن بتواند تعارضات کتاب مقدس باعلم و عقل را توجیه نماید. تا سرانجام طرح تجربه‌ی دینی به نظرش رسید وادعا کردکه مباحث عقلی مثل براهین اثبات خدا، اعتبار کتاب مقدس، معجزات و نظایر آنها هیچ کمکی به کسب اعتبار دین در نزد اندیشمندان نمی‌کند؛ بلکه این مباحث در حاشیه‌ی دین است و دین بر پایه‌ی احساس و معرفت باطنی استوار است و حس دینی که همه‌ی ادیان متکی بر آنند عبارت است از: احساس اتکای مطلق به عالم وجود. از نظر وی همه‌ی اهمیت عیسی (ع) در این است که این احساس وابستگی مطلق در وی به عالی‌ترین درجه رسیده است، پس دین مستقل از فلسفه و علم است و دارای قلمرو مخصوص به خود است و هویت و گوهر دین عقاید و مناسک دینی نیست، بلکه احساس درونی و امر قلبی است (همان، ص 12- 13).
3. عبدالکریم سروش؛ بسط تجربه نبوی؛ ص3-4.
4. همان، ص 5.
5. همان، ص 13.
6. همان، ص 14.
7. جالب اینجاست که سروش از یک طرف در اینجا، خود از بشری بودن آیین اسلام و تجربه‌ی نبوی سخن می‌گوید و از سوی دیگر، در همین کتاب بر متکلمان می‌تازد و اشکال می‌گیرد که با مستدل کردن دین، آن را بشری کرده و روح و لایی را از آن ستانده‌اند (ر. ک: همان، ص 137).
8. همان، ص 20.
9. عبدالکریم سروش؛ بسط تجربه نبوی مقاله‌ی ذاتی و عرضی در ادیان؛ ص 29- 82.
10. حسین سوزنچی؛ «تفاوت بنیادین وحی و شاعری»؛ ص 104
11. John Austin.
12. علیرضا قائمی نیا؛ وحی و افعال گفتاری؛ ص 206- 209.
13. مصطفی کریمی؛ وحی‌شناسی؛ ص 221.
14. هادی صادقی؛ درآمدی بر کلام جدید؛ ص 240.
15. نمل: 6.
16. مزمل: 5.
17. عبدالکریم سروش؛ بسط تجربه نبوی؛ ص 13- 14.
18. وحی رسالی طبق آیه‌ی 51 سوره شوری بر سه قسم است:
الف) وحی مستقیم: که عبارت است از القای مستقیم و بدون واسطه وحی بر قلب پیامبر.
ب) شنیدن سخنان پروردگار از ورای حجاب.
ج) القای وحی به وسیله فرشته. در این قسم جبرئیل پیام الهی را بر روان پیامبر فرود می‌آورد.
19. شعرا: 193- 194.
20. عبدالکریم سروش؛ بسط تجربه نبوی؛ ص 3.
21. مریم: 64.
22. ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ ج 27، ص 95.
23. عبدالکریم سروش؛ بسط تجربه نبوی؛ ص 14.
24. یونس: 15.
25. عبدالکریم سروش؛ بسط تجربه نبوی؛ ص 14.
26. انسان: 23.
27. مصطفی کریمی؛ وحی‌شناسی؛ ص 133- 136.
28. در این قسمت، از کتاب «درآمدی بر کلام جدید» آقای هادی صادقی استفاده‌ی عمده‌ای شده است: ص 245- 250.
29. محمد حسن قدردان قراملکی؛ دین و نبوت؛ ص 181- 182.
30. ر. ک: عبدالکریم سروش؛ «صراط‌های مستقیم»؛ ص 4- 5.
31. ر. ک: محمد تقی فعالی؛ تجربه دینی و مکاشفه‌ی عرفانی؛ ص 498- 502 / محمد تقی مصباح یزدی؛ در جست و جوی عرفان اسلامی؛ ص 301.
32. عبدالکریم سروش؛ بسط تجربه نبوی؛ ص 133.
33. عبدالله نصری؛ کلام خدا؛ ص 42.
34. هادی صادقی؛ درآمدی بر کلام جدید؛ ص 248.
35. نساء 164؛ «و خدا با موسی به گونه‌‌ای ویژه سخن گفت»...
36. طه: 113/ رعد: 37/ یوسف: 2.
37. رضا حاجی ابراهیم؛ نگاهی بر بسط تجربه نبوی؛ ص 28.
38. سیدمحمد حسین طباطبایی؛ مجموعه رسائل؛ ج1، ص 152.
39. گفتنی است که آنچه در اینجا آمد تنها بخشی از اختلافات وحی و تجربه‌ی دینی می‌باشد و گرنه اختلافات این دو بیشتر از این موارد بوده و برخی از محققان حتی تا هیجده فرق نیز بیان داشته‌اند (ر. ک: ابوالفضل ساجدی؛ «قرآن کلام بشری یا الهی»).
40. نساء: 150.
41. هادی صادقی، «طوطی و زنبور»؛ ص 14.

 

منبع مقاله :
خسرو پناه، عبدالحسین، پناهی‌آزاد، حسن؛ (1393)، سروش، دین و نواندیشی، تهران: انتشارات نشر معارف، چاپ اول.