پيامبر در آثار امام راحل
پيامبر در آثار امام راحل
1. مقدمه
1ـ دلايل ديني و غيرديني ثابت ميكند كه قرآن كريم از تحريف مصون مانده و همواره به عنوان معجزه جاويد براي دين جاودانه باقي است؛
2ـ اتمام و تطبيق قوانين با سنت صحيح و امامت پيشوايان معصوم: صورت پذيرفته و همچنان با اجتهاد درست ادامه دارد؛
3ـ مباني كلي فقه اسلام و قواعد عامه در فقه اسلامي، قابل دسترسي است؛
4ـ تبيين كليات احكام اسلامي از سوي خود پيامبر و سپس امامان معصوم: انجام پذيرفت؛
5ـ با نشر سريع اسلام در جهان، ضعفهاي مربوط به محدوديت امكان ارتباط با همه مردم حل شده است؛
6ـ با اعتباربخشي به عقل و حجيت آن، بخشي از احكام مورد نياز تأمين ميشود؛
7ـ با توجه به اصل مصالح و مفاسد و اختيارات حاكم اسلامي، برخي ديگر از نيازها برآورده شده، تطبيق و اجراي قوانين آسان خواهد بود.
با ظهور اسلام، خاتميت نبوت از سوي خداوند اعلام گرديد. آيات گوناگون قرآن كريم، به ويژه آيه 40 سوره احزاب و روايات بسياري از آن حضرت و ساير پيشوايان معصوم: در اين مورد وجود دارد كه مورد قبول همه مسلمانان است. از اين رو، مسئله خاتميت، سابقهاي ديرين در عقايد و كلام اسلامي دارد، ولي از آن جهت كه در گذشته، در اين باره، اختلاف نظري در اصل مسئله و تفسير و تبيين آن در ميان مسلمانان وجود نداشت، در كتابهاي كلامي قديم، مورد بحث و گفتوگو قرار نگرفت، اما در دوران اخير، با ظهور برخي از مسالك و مذاهب ساختگي در ميان جوامع اسلامي و ادعاي آوردن شريعت جديد و تعاليم آسماني نو، از يك سو، و ارايه تفسيرهاي جديد از «خاتميت» توسط برخي از نظريه پردازان، از سويي ديگر، سبب شد متكلمان اسلامي و مدافعان اعتقادات ديني، آن را به عنوان يكي از موضوعات مهم كلامي بررسي نموده و تحقيق و تحليل بيشتري در اين باره انجام دهند.
از آنجا كه حضرت امام خميني؛ به عنوان فقيه، متكلم، عارف و فيلسوف، آموزههاي ديني را تفسير، تبيين و تحليل نموده و به نظريهپردازي در مورد آنها پرداخته است، در اين نوشتار سعي شده است مسئله جامعيت دين اسلام و خاتميت نبوت پيامبراعظم9 در آثار علمي مكتوب و منطوق وي پيگيري شود.
2. خاتميت نبوت
الف) تفسير نادرست «رسول»، «نبي» و «خاتم النبيين»؛ واژهها و اصطلاحات در متون ديني، بار معنايي ويژه خود را دارند و تفسير نادرست آنها، به تغيير و تحريف تعاليم ديني ميانجامد. از اشتباهات فاحشي كه مدعيان مسلكهاي جديد مرتكب شدند و براي رسيدن به اهداف خود به توجيه ناصحيح دست زدند، تفسير آنان از واژه «نبي» و «رسول» است. برخي از آنان گفتهاند: «مقصود از «رسول» كسي است كه من عندالله، مأمور تشريع شرع جديد باشد و «نبي» كسي است كه مأمور به ترويج و نگاهباني شريعت قبل باشد. به عبارت ديگر گوييم: «رسول» آن است كه داراي كتاب باشد و «نبي» آن است كه كتابي از طرف خدا بر او نازل نشود... بحث رسول و نبي صاحب شريعت ختم نشده، بلكه ظهور انبياي تابع و غير مستقل كه در خواب ملهم شوند، ختم گرديده است... بنابراين، جمله «خاتم النبيين» دلالت بر ختم و انقطاع بَعْث رسول ندارد؛ زيرا هر رسولي، نبي نيست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آيد. (روحي روشني، بيتا، ص 33).
البته تفاسير نادرست ديگري هم نسبت به واژههاي «نبي»، «رسول» و «خاتميت» از سوي فرقههاي غير مسلمان ارايه شده است كه اين مقاله در صدد نقل و نقد و بررسي همه آنها نيست و به همين مختصر بسنده مينمايد.
براي پاسخ به اين تفسير نادرست، لازم است با واژهشناسي «نبي» و «رسول» با استفاده از آيات قرآن كريم، به تحليل و بررسي آن بپردازيم.
ب) واژهشناسي «نبي» و «رسول»؛ توهمي كه در معناي واژه «نبي» و «رسول» براي مخالفان خاتميت پيش آمده، موجب گرديده كه مدعي شوند چون در قرآن واژه «خاتم المرسلين» و مشابه آن نيامده است، از اين رو آمدن رسول ديگر پس از پيامبر اسلام9 نفي نشده است. براي رفع اين توهم، نكاتي در واژهشناسي «نبي» و «رسول» يادآوري ميشود:
1. كلمه «نبي» در لغت، به «الانباء عن الله» معنا شده است؛ يعني كسي كه از طرف خداوند خبر دهد، چه خبردهنده داراي شريعت مستقل باشد يا از شريعت ديگري پيروي كند؛ زيرا ملاك در صدق نبوت او، اخبار از ناحيه خداوند از طريق وحي است.
2. نبوت، صفت خاص پيغمبران است و به غير آنان اطلاق نميشود، ولي «رسول» شامل هر فرستاده ميشود. در قرآن، به فرشتگان (انعام / 61 و اعراف / 37) و جبرييل (تكوير / 19) و دو نفر از فرستادگان حضرت مسيح7 به انطاكيه - كه از حواريون آن حضرت بودند - (يس / 14) «رسول» اطلاق شده است. از اين رو، براي اعلام انقطاع وحي، بايد از واژه «خاتم النبيين» استفاده كرد و نه «خاتم الرسل»؛ زيرا در كلمه «نبي»، معناي وحي و نبوت لحاظ شده است، ولي در كلمه «رسول» اين معنا وجود ندارد. همچنين بر اساس كاربرد قرآن كريم، «نبي»، وصف «رسول» آمده است، مانند: آيات 157 و 158 سوره اعراف: «... وَ رَسُوله النِّبيَّ ...» و «... الرِّسُولَ النِّبيِّ ...».
3. در قرآن كريم، به تعدادي از پيامبران كه داراي كتاب و شريعت مستقل نبودهاند، «رسول» اطلاق شده است، مانند: حضرت لوط (صافات/ 133)، حضرت الياس (صافات123/)، حضرت يونس (صافات/ 139) و حضرت اسماعيل (مريم/ 54).
4. هرگاه كلمه «رسول» و «نبي» در جملهاي كنار هم قرار گيرند، مانند: آيه 52 سوره حج «وَ ما اَرْسَلْنا منْ قَبْلكَ منْ رَسُولٍ وَ لا نَبيٍّ ...» ممكن است از «رسول» و «نبي»، دو معناي متفاوت اراده شده باشد، ولي دليلي وجود ندارد كه در اين موارد، مقصود از آن، همان معنايي باشد كه برخي از نويسندگان (پيش از اين) گفتهاند، بلكه تفاوت آنها در مقام و مراتب رسالت و نبوت است كه بر حسب روايات، مقام و مرتبه رسالت برتر از منزلت نبوت است. در روايت آمده است كه سيصد و سيزده تن از انبيا، داراي مقام رسالت بودهاند و از آنان به «رسل» تعبير ميشود. (مجلسي، ج 11، ص 32).
پس اين تفاوت، از ناحيه مفهوم لفظ «نبي» و «رسول» نيست. به اين ترتيب، پيامبراني كه از هر دو مقام برخوردار بودند، بر ساير پيامبران برتري معنوي و منزلت ويژه دارند.
5. تخصيص وحي رؤيايي به انبياي تابع و مستمسك قرار دادن اين مسئله براي تأويل «خاتم النبيين» (در آيه 40 سوره احزاب) اشتباه است؛ زيرا آيه صد و يكم سوره صافات كه درباره حضرت ابراهيم7 است: «قالَ يا بُنَيِّ انَّي اَري في الْمَنام اَنَّي اَذْبَحُكَ...» تصريح دارد كه در خواب، به حضرت ابراهيم7 وحي شد و آن حضرت به قرباني فرزندش اسماعيل مأمور گرديد؛ اين در حالي است كه حضرت ابراهيم7 داراي شريعت مستقل بود و شريعت پيش از خودش را نسخ كرده بود. پس اين سخن كه بعد از پيامبر اسلام9 پيامبر صاحب شريعت مستقل نخواهد آمد، ولي آمدن رسول براي تبليغ شريعت گذشته اشكال ندارد، سخن صحيحي نيست.
6. ختم نبوت، مستلزم ختم رسالت و شريعت است؛ با اين توضيح كه نبوت، عبارت است از اين كه از جانب خداوند، به فردي وحي شود كه او به مقام نبوت برگزيده شده است و نيز معارف و احكام الهي كه بيان كننده اصول و فروع دين است، به او وحي گردد. و رسالت، به اين معنا است كه از ميان كساني كه به مقام نبوت برگزيده شدهاند، برخي از جانب خداوند، مأموريت ويژهاي يافتهاند تا معارف و احكام الهي را در سطحي وسيعتر، به بشر ابلاغ كنند و با كوشش در جهت اجراي آنها در جامعه بشري، بشريت را به سوي كمال و سعادت هدايت نمايند.
البته، پيامبران الهي، هر دو مقام را داشتهاند؛ يعني هم حامل وحي و شريعت آسماني بودهاند و هم مسئوليت ابلاغ و اجراي آن احكام را در جامعه بشري بر عهده داشتهاند. از اين رو، قرآن كريم، آن جا كه از نبوت عامه سخن گفته، گاهي از پيامبران با واژه «النبيين» تعبير آورده است كه مسئوليت «بشارت» و «انذار» مردم را برعهده داشتند، مانند: آيه 214 سوره بقره: «فَبَعَثَ اللّهُ النِّبيَّينَ مُبَشَّرينَ وَ مُنْذرينَ» و گاهي با واژه «رسلنا» از آنان نام برده است، مانند: آيه 35 سوره حديد: «لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بالْبَيَّنات ...»؛ گويا آنان به خاطر گستردگي كار، چه بسا نياز داشتند از «بيّنات» و «معجزات» بيشتري استفاده كنند.
با اين بيان، مطلب ديگري هم به دست ميآيد و آن اين كه ميتوان فرض كرد كه كسي در شرايطي داراي مقام نبوت باشد، ولي هنوز به مقام رسالت دست نيافته باشد و در زمان بعد، به عنوان رسول برگزيده شود، ولي عكس آن، يعني برگزيده شدن به مقام رسالت، بدون اين كه داراي مقام نبوت باشد و شريعت الهي به وي وحي شده باشد، نامعقول است.
ج) استدلال و تفسير «خاتم النبيين»؛ يكي از ادله «خاتميت»، آيه چهلم سوره احزاب است كه به صراحت و با واژه «خاتم»، ختم سلسله نبوت توسط پيامبر اسلام9 را اعلام كرده است: «ما كانَ مُحَمِّدٌ اَبا اَحَدٍ منْ رجالكُمْ وَ لكنْ رَسُولَ اللّه وَ خاتَمَ النِّبيَّينَ وَ كانَ اللّهُ بكُلَّ شَيْءٍ عَليماً».
از جمله نكاتي كه در اين آيه مورد توجه است، نحوه تلفظ لفظ «خاتم» در «خاتم النبيين» و معناي آن است. لفظ «خاتم» را در آيه به چند صورت ميتوان خواند، ولي اختلاف در تلفظ آن، كوچكترين اثري در مفاد و معناي آن پديد نميآورد. احتمالهاي مختلف آن چنين است:
1. «خاتمْ» بر وزن «حافظ» به صورت اسم فاعل، كه به معناي ختمكننده است؛
2. «خاتَمْ» به فتح «تاء» بر وزن «عالَم» كه معناي آن «آخر» و «آخرين» است؛
3. خاتَم» بر وزن «عالَم»، به معناي چيزي كه با آن اسناد و نامهها را مهر ميكنند؛
4. «خاتَمَ» به فتح «تاء» و «ميم» بر وزن «ضارَبَ» فعل ماضي از باب مضاربه، به معناي كسي كه پيامبر الهي را ختم كرد.
نتيجه اين كه: لفظ «خاتم» را به هر صورت تلفظ كنيم، معناي آيه اين ميشود كه حضرت محمد9 پيامبر الهي است و پيامبري و نبوت، با آمدن او ختم شده، و پس از او پيامبر، كتاب، شريعت و دين ديگري نخواهد آمد. علاوه بر كاربرد اين لفظ در آيات ديگر قرآن (مانند: مطففين / 25 و 26، جاثيه/ 23 و بقره/ 7)
شواهد گوياي ديگري بر اين مطلب است. رايجترين معنايي كه واژه شناسان عرب براي كلمه «خاتم» گفتهاند، اين است كه «خاتم» به معناي «ما يختم به» (وسيله ختم و پايان يافتن چيزي) است، مانند «طابع» كه وسيله طبع كردن چيزي است. در اين معنا تفاوتي ميان خاتم (بر وزن ناظم) و خاتَم (بر وزن آدم) نيست. بيشترين كاربردهاي اين واژه به معناي «آخر» و «پايان» يا «آخرين» است.
بر همين اساس، «خاتميت» مشتق از «خاتم» و ريشه آن «ختم» به معناي «پايان» و «خاتم الانبياء» كه يكي از القاب پيامبر اسلام9 است به معناي آخرين پيامبر الهي است كه به وسيله او، پيامبري پايان يافته است. روشن است كه اين دو معنا، با هم ملازمه دارند و در نتيجه، مفاد خاتميت، اين است كه رسول اكرم9 آخرين پيامبر الهي است، و پس از وي كسي به عنوان «پيامبر»، از جانب خداوند برگزيده نخواهد شد. چنين دلالتي، مورد قبول مفسّران فريقين است و اجماع مسلمانان بر خاتميت پيامبر اعظم9 استوار است.
علاوه بر اين آيه، آيات ديگري مانند: فرقان/ 1، فصّلت/ 42-41، انعام/ 19، سبأ/ 28 و... نيز دلالت بر خاتميت نبوت پيامبر اسلام9 دارند و نيز روايات متعدّد و متواتري كه از فريقين نقل شده، جاي شك و شبههاي براي حق جويان باقي نگذاشته است.
امام خميني؛ با توجه به آيه 40 سوره احزاب، ميفرمايد:
«در اين آيه، خدا ختم پيغمبري را به پيغمبر اسلام اعلام كرده؛ پس قانون آسماني و دستور خدايي كه بايد به وسيله پيغمبران بيايد ديگر براي بشر نخواهد آمد... قانون اسلام كه آخرين قوانين خدايي است، به حكم اين آيه براي هميشه و همه توده بشر خواهد بود...» (امام خميني، كشف الاسرار، ص 307).
از ويژگيهاي دين اسلام، عدم محدوديت در قلمرو زماني، مكاني و مخاطبان است. اسلام براي همه بشر در همه مكانها و زمانها است، برخلاف ساير اديان آسماني كه اختصاص به گستره زماني و مكاني ويژهاي داشتند و پيامبران آنها به تبليغ در ميان قومشان مأمور بودند و قوانين عملي آنان هم بر مقتضاي زمانشان بود. با ظهور آخرين دين آسماني، با خطاب يا ايهاالناس، همه كس در همه جا و براي هميشه مورد توجه قرار گرفتند و احكام و مقررات عملي براي همگان قرار داده شد.
امام خميني؛، با دليل قرآني و عقلي به بيان جاودانگي و همگاني بودن اسلام ميپردازد. وي در مورد دليل قرآني، به ذكر آياتي از قرآن پرداخته است كه قرآن و احكام اسلام را براي هميشه و همه توده بشر دانسته است. اين آيات و استدلال مختصر به آن چنين است:
1. سوره فصّلت، آيه 42: «وَ انِّهُ لَكتابٌ عَزيزٌ * لا يَاْتيه الْباطلُ منْ بَيْن يَدَيْه وَ لا منْ خَلْفه تَنْزيلٌ منْ حَكيمٍ حَميدٍ؛ همانا اين قرآن كتابي است گرامي كه نه در زمان خود و نه پس از خود خط باطل بر آن كشيده نميشود و قانوني آن را باطل نميكند. چطور چنين نباشد در حالي كه اين قانون را خداي حكيم فرو فرستاده».
2. آيات 44، 45 و 47 از سوره مائده، كه به بيان اين قانون كلي ميپردازد كه هيچ كس حق ندارد غير از احكامي كه خدا نازل كرده است، حكم نمايد. بنابراين قوانيني كه مردم وضع ميكنند، اگر مخالف قوانين خدايي باشد، به موجب اين آيات، وضعكننده آن كافر و فاسق و ظالم است.
3. آيه 85 از سوره آل عمران: «وَ مَنْ يَبْتَغ غَيْرَ الاْسْلام ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ منْهُ وَ هُوَ في الاْخرَة منَ الْخاسرينَ؛ و هركس غير از اسلام ديني را اختيار كند، هرگز از وي پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانكاران است». اگر دين ديگري غير از اسلام ميآمد اين آيه صحيح نبود.
4. آيه 43 از سوره فاطر: «وَ لَنْ تَجدَ لسُنِّة اللّه تَبْديلاً؛ هرگز از براي دستور خدا تبديل و تغييري نمييابي»؛ و اين دليل هميشگي سنت و دستور خدايي است.
5. آيه يكم از سوره فرقان: «تَبارَكَ الِّذي نَزِّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْده ليَكُونَ للْعالَمينَ نَذيراً؛ بزرگوار است خداوندي كه قرآن را بر بنده خالص خود نازل فرمود تا اهل عالم را متذكر و خداترس گرداند».
6. آيه 90 از سوره انعام: «قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْه اَجْراً انْ هُوَ الاّ ذكْري للْعالَمينَ؛ بگو من از شما هيچ مزدي بر اين (رسالت) نميطلبم. اين (قرآن) جز تذكري براي جهانيان نيست».
7. آيه 107 از سوره انبياء: «وَ ما اَرْسَلْناكَ الاّ رَحْمَةً للْعالَمينَ؛ و اي رسول، ما تو را نفرستاديم مگر آنكه رحمت براي جهانيان باشي».
در اين آيات و بسياري از آيات ديگر كه به اين مضمون وارد شده است، خداوند پيغمبر اسلام را بيم دهنده و رحمت براي تمام جهانيان و قرآن را تذكره و قانون همه جهانيان خوانده است. پس به موجب اين آيات، پيغمبر براي همه قانون آورده و اسلام قانون همه جهانيان است. اگر قانون براي يك زمان يا يك گروه باشد، تخلف از آن براي ديگر مردم بيمي ندارد، و عمل كردن به آن از نيكيها نيست تا پيغمبر بيم دهنده همه جهانيان و رحمت براي همه عالميان و قرآن تذكره براي همه عالم باشد. (پيشين، ص 309-307).
چنان كه از مجموعه استدلالات به آيات قرآن كريم به دست آمد، پيامبر اسلام9 مأموريت جهاني دارد و «اسلام براي يك كشور، براي چند كشور، براي يك طايفه، حتي براي مسلمين نيست، اسلام براي بشر آمده است. خطابهاي اسلام «يا ايها الناس» است، گاهي «يا ايها المؤمنون»، و الا «يا ايها الناس» است و همه بشر را اسلام ميخواهد زير پوشش عدل خودش قرار بدهد». (امام خميني، صحيفه نور، ج 11، ص 29-28).
گرچه آيات قرآني بر خاتميت پيامبر اعظم9 و جاودانگي شريعت اسلام، دلالت تام دارند، اما اشاره به روايات در اين موضوع، خالي از لطف نيست. بسياري از روايات مربوط به خاتميت، در حقيقت تذكر و توضيح معناي خاتميت در آيه شريفه است. الفاظي كه در روايات آمده، چنين است: «خاتم المرسلين»، «ليس بعدي رسول»، «أختم به انبيائي و رسلي»، «و ختم به الوحي»، و «خاتم رسله»، «و ختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده أبداً» و «لا نبي بعدي» و... —4
- مجموعه اين روايات با تكيه بر منابع و مصادر روايي در كتابهايي كه در اين موضوع نوشته شده، جمعآوري گرديده است. به عنوان نمونه ر.ك: سبحاني، مفاهيم القرآن، ج3 و خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل.
حضرت امام؛ در اين مورد به «حديث منزلت» استناد نموده و ميفرمايد: «پيغمبر9 به اميرالمؤمنين7 فرمود: «أنت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي» (صحيح بخاري، ج3، ص1359، «كتاب فضايل الصحابه»، «باب مناقب علي»، ج 3، ص 350) يعني: «منزلت تو پيش من منزلت هارون است به موسي، لكن تو پيغمبر نيستي، زيرا پس از من ديگر پيغمبري نميآيد». اين حديث از طرق شيعه و سني از متواترات احاديث است، و معني «تواتر» آن است كه به قدري راويان آن زياد است كه يقين داريم آن از پيغمبر وارد شده است. متواتر بودن اين حديث پيش شيعه معلوم است و نزد سنيان نيز متواتر است. چنانكه «حاكم نيشابوري» كه از بزرگان و مشايخ اهل سنت است، و «سيوطي» كه از محققان نامدار آن طايفه است تصريح به تواتر آن كرده است، و «تنوخي» كه از مشايخ بزرگ سنيان است، كتابي مخصوص در اثبات آن نوشته و اين حديث را در صحيح بخاري و صحيح مسلم و صحيح ترمذي و صحيح ابن داوود و صحيح ابن ماجه، معروف به سنن ابن ماجه و صحيح نسائي، معروف به سنن نسائي و در مسند احمد بن حنبل، امام سنيان نقل نموده و در نزد شيعه اين حديث از متواترات، بلكه فوق آن است و در اين حديث مسلّم، پيغمبر اسلام9 نيامدن پيغمبر ديگر و ختم شدن قانون الهي را به همين قانون اسلام اعلان نموده. پس، هر كس پيغمبري او را باور دارد، خاتميت او را نيز بايد باور كند». (امام خميني، كشفالاسرار، ص310).
در ديدگاه امام راحل؛، ضرورت بقاي قانون اسلام و خاتميت حضرت9 به قدري روشن است كه نيازمند به دليل و برهان نيست و چنان كه نبوت پيامبر اسلام، از ضروريات و واضحات است و احكام ضروري و واضح به برهان نياز ندارد، مسئله خاتميت پيغمبر اعظم9 نيز چنان روشن است كه هيچ مسلماني در آن شك ندارد، پس وقت صرف كردن براي چنين امر روشني، جز ضايع كردن وقت، حاصلي ندارد. (ر.ك: پيشين، ص 309).
5. دليل عقلي بر جامعيت و جاودانگي قوانين اسلامي
«پس از آنكه به حكم روشن عقل براي بشر قانون لازم است و جهان و جهانيان نيازمند به دستور و قانوناند، و كشورهاي جهان را بدون قانون اداره نتوان كرد، ميگوييم: خداي جهان آيا حق قانونگذاري براي بشر دارد يا ندارد؟ اگر بگوييد ندارد، علاوه بر آنكه بر خلاف حكم خرد سخن رانديد و خدا را بي ارج شمرديد، ميگوييم: پس چرا در قرآن و ديگر كتابهاي آسماني براي بشر قانونفرستاد و برخلاف وظيفه خود رفتار كرد؟ ناچار بايد بگوييم خدا حق قانونگذاري دارد، در اين صورت آيا او بهتر ميتواند قانونگذاري كند يا بشر؟ ناچار بايد گفت: او. در اين صورت آيا قانوني كه در اسلام گذاشته براي همه بشر و در اين زمان عملي است يا نه؟ اگر عملي نيست، چرا تكليف بشر را در زمانهاي پيش معين كرده، و در اين زمان آنها را سرخود نموده؟ چه دوستياي با مردمان سابق داشته و چه دشمنياي با ماها دارد كه براي آنها قرآن با آن همه قوانين بزرگ فرستاده و تكليف آنها را در تمام زندگي معين كرده، ولي ما را به خود واگذاشته تا هر كار ميخواهيم بكنيم و از هر راهي ميخواهيم برويم؟...
اينها همه برخلاف قانون خرد است، پس ناچار بايد گفت اين قانون، كه پس از او به حكم ضرورت قانوني نيامده، امروز هم براي همه بشر قانون است و بايد عملي باشد.» (پيشين، ص 311).
حضرت امام؛ پس از اين بيان، قضاياي تاريخي را همانند احكام عقلي به دو دسته «ضروري» و «نظري» دستهبندي كرده، جامعيت و جاودانگي قوانين اسلامي را جزء ضروريات و قضاياي روشن تاريخ اسلام دانسته، به گونهاي كه هيچ مسلماني در آن شك نداشته و در اعتقاد به آن - به واسطه شدت وضوح و روشني آن - نيازمند به دليل جداگانه نيست.
6. ضرورت جامعيت كتاب خاتم
حضرت امام؛ خاتميت را حاصل كشف مطلق انسان كامل دانسته است:
«پس، انسان كامل در تحت اسم جامع اعظم كشف مطلق اعيان ثابته و لوازم آن ازلاً و ابداً بر او گردد، و كشف حالات و استعداد موجودات و كيفيت سلوك و نقشه وصول آنها بر او گردد و خلعت خاتميت و نبوت ختمي كه نتيجه كشف مطلق است، بر قامت زيباي مستقيمش راست آيد و ديگر پيغمبران هر يك به مناسبت اسمي كه از آن مظهريت دارند و به مقدار حيطه و سعه دايره آن، كشف اعيان تابعه آن اسم كنند و باب كمال و نقص و اشرفيت و غير آن و سعه و ضيق دايره دعوت از آنجا شروع شود و به تبعيت اسماي الهيه رجوع كند.» (امام خميني، چهلحديث، ص 591).
وقتي خاتميت در انسان كامل تجلي كند و در اعلي مراتب آن ظهور يابد، آثار و تجليات آن هم از هر حيث جامع و تام خواهد بود. در ديدگاه عرفاني امامراحل؛ جاودانگي رسالت پيامبراعظم9 با جامعيت قوانين و شريعت همراه است. به عبارت ديگر، لازمه خاتميت برخورداري از كتابي است كه جامعيت داشتهباشد وگرنه، خاتميت تحققنمييابد. حضرتامام در تبيين ضرورت جامعيت كتاب خاتم مينويسد:
«چون نبوت ختميه و قرآن شريف و شريعت آن سرور، از مظاهر و مجالي يا از تجليات و ظهورات مقام جامع احدي و حضرت اسم الله الاعظم است، از اين جهت محيطترين نبوات و كتب و شرايع و جامعترين آنهاست، و اكمل و اشرف از آنها تصور نشود و ديگر از عالم غيب به بسيط طبيعت، علمي بالاتر يا شبيه به آن تنزل نخواهد نمود؛ يعني آخرين ظهور كمال علمي كه مربوط به شرايع است همين و بالاتر از اين امكان نزول در عالم ملك ندارد؛ پس خود رسول ختمي اشرف موجودات و مظهر تام اسم اعظم است و نبوت او نيز اتم نبوات ممكنه و صورت دولت اسم اعظم است كه ازلي و ابدي است؛ و كتاب نازل به او نيز از مرتبه غيب به تجلي اسم اعظم نازل شده و از اين جهت، از براي اين كتاب شريف احديت جمع و تفصيل است و از «جوامع كلم» است، چنانچه كلام خود آن سرور نيز از جوامع كلم بوده؛ و مراد از «جوامع الكلم» بودن قرآن، يا كلام آن سرور، آن نيست كه كليات و ضوابط جامعه را بيان فرمودند - گرچه به آن معني نيز احاديث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است - بلكه جامعيت آن عبارت از آن است كه چون براي جميع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشري نازل شده و رافع تمام احتياجات اين نوع است و حقيقت اين نوع، چون حقيقت جامعه است و واجد تمام منازل است از منزل اسفل ملكي تا اعلا مراتب روحانيت و ملكوت و جبروت، و از اين جهت افراد اين نوع در اين عالم اسفل ملكي اختلافات تامه دارد و آنقدر تفاوت و اختلافي كه در افراد اين نوع است در هيچ يك از افراد موجودات نيست - اين نوع است كه بعضي از افراد آن از جميع انواع حيوانات پستتر و بعضي افراد آن از جميع ملائكه مقربين اشرف است - بالجمله، چون افراد اين نوع در مدارك و معارف، مختلف و متفاوت اند، قرآن به طوري نازل شده كه هر كس به حسب كمال و ضعف ادراك و معارف و به حسب درجهاي كه از علم دارد از آن استفاده ميكند.» (امام خميني، آداب الصلوة، 1370، ص 310-309).
اينك كه ذكري از انسان كامل به ميان آمد، شايسته است ديدگاه امام راحل در موضوع انسان كامل (كه متجلّي در پيامبر اعظم است) و سپس حقيقت محمديه كه حقايق عالم را در خود جاي داده، بيان شود.
جامعيت و خاتميت در انسان كامل تجلّي مييابد و غير او شايسته اين مقام نخواهد بود. با اين توضيح كه در عرفان اسلامي، بالاترين مقامي كه انسان ميتواند به آن دست يابد مرتبه انسان كامل يا همان مرتبه فناء في الله است. به عبارت ديگر، انسان كامل عبارت است از جميع مراتب الهيه و كونيه از عقول و نفوس كلي و مراتب طبيعي تا آخر تنزّلات وجود. (قيصري، ص 10). عرفا به اتفاق، رسول اكرم9 را انسان كامل حقيقي ميدانند كه خلاصه موجودات و رحمت عالميان و سپهسالار قافله هستي است و ديگران پيرو و تابع و شاگردان مكتب اويند.
حضرت امام خميني؛، انسان كامل را مظهر اسما و صفات خداوند دانسته و ميفرمايد: «از آنجا كه هر چه در عالم وجود هست، علامت و نشاني از آنچه در عالم غيب است ميباشد، بالضرورة بايد براي حقيقت عين ثابت انساني، يعني عين ثابت محمدي9 و حضرت اسم اعظم، نيز مظهري در عالم عين وجود داشته باشد تا احكام ربوبيت را ظاهر سازد و بر اعيان خارجي حكومت كند؛ همان حكومتي كه اسم اعظم بر ساير اسما و عين ثابت انسان كامل بر ساير اعيان دارد. پس هر موجودي كه داراي اين صفت، يعني صفت الهيت ذاتي باشد، در اين عالم خليفه خواهد بود، همانطور كه اصل نيز همين گونه بوده است». (امام خميني، مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، ص 82).
در ديدگاه امام راحل، انسان كامل در ظهور به مرتبه جامعيت، خليفه خدا است و اين خليفه سزاوار شريعت جامع و خاتم خواهد بود. انسان كامل ولي مطلق است و صاحب مقام مشيّت مطلقه است كه موجودات به واسطه آن ظهور يافتهاند و حقايق و ذوات به واسطه آن محقق گرديدهاند، پس او همانند ريشه است و ديگر مخلوقات به منزله شاخههاي او هستند و او بر جميع مراتب وجود و منازل غيب و شهود احاطه دارد.
«انسان كامل مثال اعلاي خدا و آيت كبراي اوست و كتاب مستبين حق و بناء عظيم بوده و بر صورت حق آفريده شده است و با دو دست قدرت او وجود يافته و خليفه خداوند بر مخلوقاتش و كليد باب معرفت حق ميباشد، هر كه او را بشناسد خدا را شناخته است. او با هر صفتي از صفات و تجلياي از تجلياتش آيتي از آيات خداوند است و از زمره نمونههاي بلند مرتبه و گرانقدر و براي شناخت كامل خالقش ميباشد». (امام خميني، شرح دعاي سحر، 1370، ص 56).
از اين رو، رجوع به انسان كامل رجوع به «الله» است، زيرا انسان كامل فاني مطلق و باقي به بقاء الله است و از خود، تعيّن و انيّت و انانيّتي ندارد بلكه خود از اسماي حسني و اسم اعظم است. انسان كامل احاطه علمي بر جميع موجودات عوالم دارد. مصداق اتمّ انسان كامل، وجود نازنين پيغمبر گرامي اسلام9 است. تعبير امام راحل در اين باره چنين است:
«اسم اعظم به حسب حقيقت عينيه، همان انسان كامل است كه خليفة الله در دو جهان است و او حقيقت محمديه9 است». (پيشين، ص 77).
«حقيقت محمديه» در اصطلاح عرفا، معناي خاصي دارد كه در اينجا مجال بسط آن نيست. برخي (همانند لاهيجي) حقيقت محمدي را عقل اول، كه روح اعظم است، ميدانند و بر اساس احاديث «اوّل ما خلق الله العقل» و «اوّل ما خلق الله نوري» و «اوّل ما خلق الله روحي» چنين نتيجهگيري كردهاند و صورت محمدي را صورتي دانستهاند كه روح اعظم به تماميت اسماء و صفات در او ظاهر شده، پس اول به حقيقت و آخر به صورت آن حضرت بوده و باقي انبيا مظهر بعضي از كمالات حقيقت آن حضرتاند. (ر.ك: لاهيجي، 1371، ص20).
امام راحل؛ حقيقت محمدي را چنين تعريف كرده است:
«حقيقت محمدي نزد من همانا صورت اسم جامع الله است براي احديت جميع اسما، همچنان كه آن جامع است براي احديّت جميع اعيان». (تعليقه بر مصباح الانس، ص 309ـ308).
چنانكه پيش از اين گفته شد، عين ثابت انسان كامل، حقيقت محمّدي9 است (پيشين، ص108). امام راحل؛ قوس نزول را ليلة القدر محمدي و قوس صعود را يوم القيامه احمدي ناميده و دليل اين امر را آن ميداند كه اين دو قوس مدّ نور فيض منبسط است كه حقيقت محمدي است. (ر.ك: امام خميني، آداب الصلوة، ص 328). و از قول استاد خود - مرحوم شاهآبادي ـ نقل ميكند كه ايشان ضمير «ها» را در آيه مباركه «انا انزلناه في ليلة القدر» اشارهاي به حقيقت غيبي ميداند كه بر وجود حضرت محمد9 نازل شده است، و فرموده كه حقيقت ليلة القدر همان حقيقت محمدي است. (ر.ك: امام خميني، مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، ص 53) و در نهايت، حضرت امام در مورد حقيقت محمديه9 اين گونه اظهارنظر فرموده است:
«پس حقيقت محمديه بود كه در همه عوالم از عالم عقل گرفته تا عالم هيولي تجلّي كرد و جهان سرا پا ظهور آن حقيقت و تجلّي آن است و هر ذرّهاي از مراتب وجود تفصيل اين صورت است و اين است همان اسم اعظمي كه بهحقيقت خارجي خود عبارتاست از ظهور مشيّتي كه خود بيتعيّن است ولي حقيقت هر حقيقتمندي به واسطه آن است و تعيّني است كه همراه است با هر چيز متعيّن، چنانچه در روايت است: «خدا همه چيز را با مشيّت آفريد و مشيّت را با خود مشيّت آفريد» و اين ساختمان وجودي كه نامش محمد بن عبدالله9 است و از عالم علم الهي براي نجات زندانيان عالم طبيعت به عالم ملك نازل شده است، مجمل آن حقيقت كليّه است و همه مراتب در نهاد اوست، همانگونه كه عقل تفصيلي در نهاد عقل بسيط اجمالي منطوري است» (امام خميني، شرح دعاي سحر، ص114).
پس امكان ندارد كه پس از نبوت او، نبوتي ديگر بيايد، و پس از شريعت وي، شريعتي ديگر ظاهر گردد؛ نبوت او خاتم نبوتها و شريعت او جامع شرايع خواهد بود؛ چون «عين ثابت انسان كامل در مرحله ظهور به مرتبه جامعيت و اظهار صورتهاي اسمائي در نشئه علمي خليفه اعظم الهي است؛ زيرا اسم اعظم چون جامع جلال و جمال و ظهور و بطون است امكان آن نيست كه با مقام جمعياش براي عيني از اعيان تجلي كند، زيرا: (او بزرگ است و در آئينه كوچك ننمايد) و او صفا دارد و آئينه كدورت، پس ناچار بايد آئينهاي وجود داشته باشد كه با صورت آنچه در آئينه منعكس ميشود تناسب داشته باشد و امكان انعكاس نور او در آن آئينه باشد تا عالم فضاي الهي ظهور يابد و اگر عين ثابت انسان نبود هيچ يك از اعيان ثابته ظهور نمييافت و اگر ظهور عين انسان نميبود هيچ يك از اعيان خارجي ظهور نمييافت و درهاي رحمت الهي باز نميشد». (تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 70ـ69).
خداي بزرگ رحمت خود را در پرتو حقيقت محمديه گسترانيد و با ظهور وي، نبوت ختم شد و جامعيت شريعت جاودانگي يافت و در عالم وجود، كمال دين به اتمام رسيد و خلافت مطلق الهي در وجود خاتم النبيين9 تجلّي يافت.
آنچه كه بيان شد، بخشي از ديدگاههاي حضرت امام بود كه تفصيل و تبيين بيشتر آن، مجال ديگري ميطلبد.
منابع و مآخذ
ـ قرآن كريم.
ـ آشتياني، جلالالدين، شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، قم، 1370.
ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغه، ج2، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، دار الكتب العلمية، قم، بيتا.
ـ ابن منظور، لسان العرب، ج4، تحقيق: علي شيري، دار احياء التراث العربي، چاپ اول، بيروت، 1408 ه. .
ـ امام خميني، روحالله، آداب الصلوة، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1، چاپ اول، 1370.
ـ تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، مؤسسه پاسدار اسلام، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1410.
ـ شرح چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، تهران، 1371.
ـ شرح دعاي سحر، ترجمه: سيد احمد حمزي، نشر اطلاعات، تهران، چاپ اول، 1370.
ـ صحيفه نور، (مجموعه 22 جلدي)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، ج 11، تهران، بيتا.
ـ كشف الاسرار، انتشارات مصطفوي، قم، بيتا.
ـ مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، با مقدمه: سيد جلال الدين آشتياني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام، تهران، چاپ سوم، 1376.
ـ مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، ترجمه: سيد احمد حمزي، انتشارات پيام آزادي، تهران، 1368.
ـ جوهري، مختار الصحاح، المكتبة العصرية للطباعة و النشر، بيروت، 1422 ه. .
ـ رحيمي، امين، امام خميني و عرفان اسلامي، پژوهشكده امام خميني1 و انقلاب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1385.
ـ روحي روشني، خاتميت، بينا، بيتا.
ـ سبحاني، جعفر، خاتميت از نظر قرآن و حدث و عقل، ترجمه: رضا استادي، انتشارات توحيد، قم، بيتا.
ـ مفاهيم القرآن، انتشارات توحيد، قم، بيتا.
ـ فيروزآبادي، قاموس اللغه، ج4، دار الكتب الاسلامية، قم، بيتا.
ـ لاهيجي، شمسالدين محمد، شرح گلشن راز، تصحيح: محمدرضا برزگر خالقي و عفت كرباسي، انتشارات زوّار، تهران، چاپ اول، 1371.
ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، چاپ سوم، بيروت، 1403.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}