تبرك‌‌ و شفاعت‌ به‌ نبي‌ رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)

نويسنده: محمد علي‌ خيراللهي‌




مقدمه‌

يكي‌ از شبهاتي‌ كه‌ درباره نبي‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ مطرح‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ تبرك‌ به‌ مزار آن‌ رسول‌ الهي‌ شرك‌ مي‌باشد. اين‌ شبهه‌ كه‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از عقايد وهابيت‌ و در واقع‌ يكي‌ از مشهورترين‌ تفكرات‌ و ايده‌ هاي‌ آنان‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد در سده‌هاي‌ اخير مطرح‌ شده‌ است‌. آنان‌ عنوان‌ مي‌كنند كه‌ تبرك‌ به‌ آثار انبيا و قبر آنان‌ شرك‌ بوده‌ و اگر كسي‌ در مزار آنان‌ به‌ عبادت‌ خداوند بپردازد نيز مرتكب‌ نوعي‌ شرك‌ شده‌ است‌. هم‌چنين‌ اعتقاد دارند كه‌ ايجاد بنا بر قبر انبيا در حد شرك‌ است‌.
ما در اين‌ مقاله‌ به‌ بيان‌ صحت‌ و سقم‌ اين‌ عقيده‌ پرداخته‌ و آن‌ را در ذيل‌ دو عنوان‌ بررسي‌ مي‌نماييم‌:
1ـ تبرك‌ به‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان‌ حيات‌؛ 2ـ طلب‌ شفاعت‌ از پيامبر عظيم‌الشان‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم).
در واقع‌ در زمان‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان‌ به‌ آن‌ پيغمبر به‌ عنوان‌ وجودي‌ متبرك‌ توجه‌ مي‌نمودند و در مسايل‌ خود و ارتباط‌ خويش‌ با خداوند به‌ ايشان‌ توسل‌ مي‌جستند.

1ـ تبرك‌ به‌ آثار رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم)

در صدر اسلام‌ امت‌ اسلامي‌ رسول‌ مكرم‌(صلی الله علیه و آله و سلم) را شخصيتي‌ پاك‌ و مقدس‌ مي‌دانستند و از اين‌ رو حتي‌ آب‌ دهان‌ پيامبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز به‌ عنوان‌ شفا مورد توجه‌ آنان‌ بود. در صحيح‌ بخاري‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز خيبر فرمود: من‌ اين‌ پرچم‌ را در روز آينده‌ به‌ مردي‌ خواهم‌ داد كه‌ خداوند تبارك‌ و تعالي‌ به‌ دست‌ او خيبر را فتح‌ كند. آن‌ شخص‌ خدا را دوست‌ دارد و پيغمبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را نيز دوست‌ دارد و از آن‌ سو، خدا و رسولش‌ نيز به‌ او علاقه‌مند هستند.
مسلمانان‌ بعد از سخن‌ رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) خوابيدند در حالي‌ كه‌ در اين‌ فكر بودند كه‌ پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) اين‌ پرچم‌ را در روز آينده‌ به‌ چه‌ كسي‌ خواهد داد، صبح‌ به‌ نزد پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند تا حضرت‌ پرچم‌ را به‌ يكي‌ از آنان‌ دهد، حضرت‌(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: علي‌(علیه السلام) كجاست‌؟ به‌ او عرض‌ شد كه‌ علي‌(علیه السلام) از بيماري‌ چشم‌ خويش‌ رنج‌ مي‌برد، پيغمبر شخصي‌ را به‌ دنبال‌ آن‌ حضرت‌ فرستاد و وقتي‌ حضرت‌ علي‌(علیه السلام) به‌ نزد رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آب‌ دهان‌ خويش‌ را بر چشمان‌ وي‌ ماليد و رنج‌ و بيماري‌ چشم‌ حضرت‌ كاملاً از بين‌ رفت‌ و گفته‌ شده‌ كه‌ حضرت‌ علي‌(علیه السلام) تا آخر عمر خود به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ بيماري‌ چشم‌ مبتلا نشد. (بخاري‌، 1401، ج‌3، ص‌35).
همان‌گونه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌گردد، حضرت‌ علي‌(علیه السلام) به‌ وسيله‌ تبرك‌ به‌ آب‌ دهان‌ پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) شفا پيدا كرد و اين‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ آثار آن‌ حضرت‌ قابليت‌ تبرك‌ و شفا دارند.
مردم‌ در عصر رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ آب‌ وضوي‌ پيغمبر تبرك‌ مي‌جستند و رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم)هيچ‌گاه‌ آنان‌ را از اين‌ عمل‌ نهي‌ ننمود. در صحيح‌ بخاري‌ از انس‌ بن‌ مالك‌ نقل‌ شده‌ كه‌ گفت‌: پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) را ديدم‌ كه‌ به‌ هنگام‌ نماز عصر وضو گرفته‌ بود، وقتي‌ دست‌ خود را در ظرف‌ نهاد مردم‌ نيز از آب‌ اضافي‌ وضوي‌ رسول‌الله‌(صلی الله علیه و آله و سلم) وضو گرفتند و حتي‌ از برخي‌ روايت‌ شده‌ كه‌ ما بركات‌ آب‌ وضوي‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) را در بدن‌ خود ملاحظه‌ نموديم‌، زيرا ديگر بيماري‌اي‌ نصيب‌ ما نشد. (پيشين‌، ص‌219 و نسايي‌، 1348، ج‌1، ص‌25).
همان‌گونه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌گردد، در عصر رسول‌ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) مردم‌ به‌ تبرك‌ جستن‌ به‌ وضوي‌ رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) افتخار مي‌كردند.
يكي‌ ديگر از موارد تبرك‌ به‌ آثار رسول‌ مكرم‌ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) تبرك‌ به‌ موي‌ آن‌ حضرت‌ مي‌باشد. روايت‌ شده‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌ سر خود را اصلاح‌ مي‌كرد، مردم‌ موي‌ ايشان‌ را به‌ عنوان‌ تبرك‌ جمع‌ مي‌كردند و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مانع‌ اين‌ عمل‌ آنان‌ نمي‌شد. در صحيح‌ مسلم‌ آمده‌ است‌ كه‌ پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتي‌ در منا سر خود را تراشيد، در پاسخ‌ به‌ درخواست‌ مردم‌، به‌ يكي‌ از اصحاب‌ خود فرمود: موي‌ سر مرا ميان‌ مردم‌ تقسيم‌ كن‌. (مسلم‌، بي‌تا، ح‌323)
هم‌چنين‌ از انس‌ بن‌ مالك‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌: من‌ رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) را ديدم‌ كه‌ شخصي‌ سر آن‌ حضرت‌ را در منا تراشيد و اصحاب‌ بر گرد آن‌ حضرت‌ حلقه‌ زده‌ بودند و تنها چيزي‌ كه‌ انتظار داشتند اين‌ بود كه‌ بتوانند موي‌ آن‌ حضرت‌ را به‌ تبرك‌ بردارند. (پيشين‌، ص‌1812).
و نيز در ترجمه‌ خالد آمده‌ است‌ كه‌: خالد بن‌ وليد در نبردهاي‌ مشهور خويش‌ با روم‌ و ايران‌ كه‌ توانست‌ در آن‌ نبردها فتوحاتي‌ نيز داشته‌ باشد، اثري‌ از رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) در كلاهخود خود داشته‌ است‌ كه‌ گفته‌اند آن‌ اثر، موي‌ پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده‌ است‌ و گفته‌ شده‌ كه‌ او معتقد بود كه‌ به‌ وسيله‌ تبرك‌ موجود در اين‌ كلاه‌ همواره‌ در نبردها پيروز مي‌شده‌ و زخمي‌ به‌ او نمي‌رسيد. از خالد پرسيدند چگونه‌ است‌ كه‌ تو در اين‌ كلاه‌ موي‌ رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) را قرار داده‌اي‌؟ او در پاسخ‌ گفت‌: در سالي‌ رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ عمره‌ مشرف‌ شد و سر خود را تراشيد و من‌ موهاي‌ او را در اين‌ كلاهخود قرار دادم‌ و پس‌ از آن‌ نشد كه‌ در جنگي‌ شركت‌ كنم‌ مگر اين‌كه‌ به‌ وسيله‌ اين‌ كلاهخود و تبرك‌ به‌ موي‌ داخل‌ آن‌ پيروز شدم‌ و هر جا كه‌ با اين‌ كلاه‌ در جنگي‌ شركت‌ مي‌كردم‌ پيروزي‌ با من‌ بود. (ابن‌ كثير، 1396، ج‌7، ص‌113 و حاكم‌ نيشابوري‌، 1406، ج‌3، ص‌299).
و نيز گفته‌ شده‌ است‌ نزد ام‌ سلمه‌، همسر پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم)، بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ مقداري‌ از موي‌ پيغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و هرگاه‌ يكي‌ از آشنايان‌ به‌ بيماري‌ دچار مي‌شد به‌ نزد ام‌ سلمه‌ مي‌آمد و او موي‌ آن‌ حضرت‌ را در داخل‌ ظرفي‌ از آب‌ تبرك‌ مي‌نمود و آن‌ شخص‌ بيمار از آن‌ استفاده‌ مي‌كرد و شفا مي‌يافت‌. (بخاري‌، پيشين‌، ج‌4، ص‌27).
و از عبيده‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌: اگر مويي‌ از رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ نزد من‌ باشد بهتر از تمام‌ ثروت‌ دنيا نزد من‌ است‌. (ابن‌ سعد، بي‌تا، ج‌6، ص‌ 63).
همان‌گونه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌گردد، در مواردي‌ كه‌ عنوان‌ شد، اصحاب‌ و ياران‌ و خاندان‌ آن‌ حضرت‌ به‌ موي‌ وي‌ تبرك‌ جسته‌ و به‌ اين‌ وسيله‌ خود را متبرك‌ مي‌كردند و تبرك‌ به‌ آثار آن‌ حضرت‌ به‌ عنوان‌ سيره‌ مسلمانان‌ در صدر اسلام‌ محسوب‌ مي‌شده‌ است‌.
بخاري‌ مي‌گويد: در جريان‌ صلح‌ حديبيه‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ همراه‌ اصحاب‌ خود به‌ منطقه‌اي‌ در محدوده‌ حديبيه‌ وارد شدند كه‌ در آن‌جا گرماي‌ زياد و آب‌ كم‌، توان‌ همراهان‌ پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را از بين‌ برده‌ بود. اصحاب‌ ايشان‌ به‌ نزد آن‌ حضرت‌ آمده‌ و از كم‌ آبي‌ و سختي‌ تشنگي‌ شكايت‌ كردند، رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) تيري‌ از كمان‌ خود درآورد و به‌ اصحاب‌ خود داد، آنان‌ آن‌ تير را گرفته‌ و به‌ كنار چاه‌ خشكي‌ رفتند تا به‌ وسيله‌ آن‌ تير تبرك‌ جسته‌ و از چاه‌ آب‌ درآورند. رسول‌ مكرم‌ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن‌ تير ضرباتي‌ بر چاه‌ خشك‌ شده‌ وارد نمود و آب‌ به‌ جوشش‌ آمده‌ و از زمين‌ فوران‌ نمود. (بخاري‌، پيشين‌، ج‌2، ص‌81).
تبرك‌ به‌ آثار رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها به‌ آثار مستقيم‌ از پيغمبر اسلام‌ ختم‌ نمي‌شود بلكه‌ به‌ صورت‌ غير مستقيم‌ و به‌ واسطه‌ نيز از رسول‌ مكرم‌ اسلام‌ تبرك‌ مي‌جستند. در نقلي‌ از حنظله‌ آمده‌ است‌: جد من‌ به‌ نزد رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) رفت‌ و عنوان‌ نمود كه‌ من‌ داراي‌ دو فرزندي‌ هستم‌ كه‌ در ناحيه‌ صورت‌ و بدن‌ خويش‌ دچار تورم‌ هستند، پس‌ از خدا بخواه‌ آنان‌ را از اين‌ بيماري‌ نجات‌ دهد. پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) دستي‌ بر سر پدربزرگ‌ من‌ كشيد و فرمود: خدايا! بر آن‌ بركت‌ ده‌، و بركت‌ داده‌ شد؛ زيرا ما مشاهده‌ كرديم‌. وقتي‌ پدربزرگ‌ ما شخص‌ بيماري‌ را مي‌ديد كه‌ در صورت‌ و يا بدن‌ او درد يا تورمي‌ بود، دست‌ بر سر خود و موضع‌ كف‌ دست‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌كشيد و مي‌گفت‌: بسم‌الله‌. سپس‌ آن‌ را بر جاي‌ درد و ورم‌ مي‌گذاشت‌ و آن‌ ورم‌ برطرف‌ مي‌شد و ما به‌ دفعات‌ اين‌ امر را از جد خود ملاحظه‌ نموديم‌ كه‌ به‌ وسيله‌ تبرك‌ جستن‌ به‌ موضع‌ دست‌ رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) توانست‌ بيماري‌هايي‌ را شفا دهد. (ابن‌ حنبل‌، بي‌تا، ج‌5، ص‌68).

2ـ شفاعت‌ جستن‌ به‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم)

همان‌گونه‌ كه‌ بيان‌ شد، يكي‌ از مواردي‌ كه‌ وهابيت‌ به‌ عنوان‌ محرمات‌ و شرك‌ محسوب‌ مي‌كند استشفاع‌ به‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌باشد، در حالي‌ كه‌ اين‌ موضوع‌ در تمام‌ زمان‌ها به‌ عنوان‌ امري‌ مسلّم‌، از طرف‌ مسلمانان‌ پذيرفته‌ شده‌ بود و حتي‌ قبل‌ از خلقت‌ آن‌ حضرت‌ نيز امري‌ ممكن‌ محسوب‌ مي‌شد.
در حديثي‌ كه‌ حاكم‌ در مستدرك‌ از عمربن‌ خطاب‌ ذكر نموده‌ است‌، اين‌ نكته‌ وجود دارد كه‌ او در منابع‌ اديان‌ الهي‌ چنين‌ ديده‌ بود كه‌ وقتي‌ حضرت‌ آدم‌(علیه السلام) دچار آن‌ لغزش‌ شد، به‌ درگاه‌ خداوند چنين‌ دعا نمود كه‌ پروردگارا! تو را به‌ حق‌ محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌خوانم‌ كه‌ اين‌ لغزش‌ مرا بپذيري‌. وقتي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ گفته‌ شد تو چگونه‌ محمد را مي‌شناسي‌؟ او در پاسخ‌ گفت‌: من‌ به‌ هنگام‌ خلقت‌ خود بر استوانه‌هاي‌ عرش‌ ديده‌ بودم‌ كه‌ نوشته‌ شده‌ بود «لا اله‌ الا الله‌. محمد رسول‌ الله‌»، پس‌ از آن‌جا دانستم‌ كه‌ او برترين‌ مخلوقات‌ به‌ نزد توست‌. خداوند در پاسخ‌ فرمود: اي‌ آدم‌! درست‌ گفتي‌، هيچ‌ خلقي‌ نزد من‌ برتر از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نيست‌، پس‌ مرا به‌ نام‌ او و به‌ حق‌ او بخوان‌ تا من‌ تو را مورد آمرزش‌ قرار دهم‌. (حاكم‌ نيشابوري‌، پيشين‌، ج‌2، ص‌615).
همان‌گونه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌گردد، حضرت‌ آدم‌ براي‌ جلب‌ رضايت‌ الهي‌ در مورد آن‌ لغزش‌، به‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) توسل‌ جسته‌ و با نام‌ او به‌ نزد خداوند تقرب‌ مي‌جويد.
محدثين‌ و مفسرين‌ در تفسير آيه‌ «وَ لَمّا جاءَهُم‌ْ كتاب‌ٌ من‌ْ عنْد اللّه‌ مُصَدَّق‌ٌ لما مَعَهُم‌ْ وَ كانُوا من‌ْ قَبْل‌ُ يَسْتَفْتحُون‌َ عَلَي‌ الِّذين‌َ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم‌ْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا به‌ فَلَعْنَةُ اللّه‌ عَلَي‌ الْكافرين‌َ؛ هنگامي‌ كه‌ از طرف‌ خداوند كتابي‌ براي‌ آنها آمدو موافق‌ نشانه‌هايي‌ بود كه‌ با خود داشتند و پيش‌ از اين‌ جريان‌ به‌ خود نويد فتح‌ مي‌دادند (كه‌ با كمك‌ او بر دشمنان‌ پيروز گردند، با اين‌ همه‌)هنگامي‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ و پيامبري‌ را كه‌ از قبل‌ شناخته‌ بودند نزد آنها آمد به‌ او كافر شدند، لعنت‌ خدا بر كافران‌ باد!» (بقره‌89/) از امام‌ صادق‌(علیه السلام) چنين‌ نقل‌ نموده‌اند كه‌: «يهود در كتاب‌هاي‌ خويش‌ ديده‌ بودند كه‌ هجرتگاه‌ پيامبر اسلام‌ بين‌ كوه‌ «عير» و كوه‌ «احد» (دو كوه‌ در دو طرف‌ مدينه‌) خواهد بود، يهود از سرزمين‌ خويش‌ بيرون‌ آمدند و در جست‌وجوي‌ سرزمين‌ مهاجرت‌ رسول‌ اكرم‌(صلی الله علیه و آله و سلم) پرداختند، در اين‌ ميان‌ به‌ كوهي‌ بنام‌ «حداد» رسيدند، گفتند «حداد» همان‌ «احد» است‌، در همان‌جا متفرق‌ شدند و هر گروهي‌ در جايي‌ مسكن‌ گزيد؛ بعضي‌ در سرزمين‌ «تيما» و بعضي‌ ديگر در «فدك‌ » و عده‌اي‌ در «خيبر».
آنان‌ كه‌ در «تيما» بودند ميل‌ ديدار برادران‌ خويش‌ نمودند، در اين‌ اثنا عربي‌ عبور مي‌كرد مركبي‌ را از او كرايه‌ كردند، وي‌ گفت‌: من‌ شما را به‌ ميان‌ كوه‌ «عير» و «احد» خواهم‌ برد، به‌ او گفتند: هنگامي‌ كه‌ بين‌ اين‌ دو كوه‌ رسيدي‌ ما را آگاه‌ نما.
مرد عرب‌ هنگامي‌ كه‌ به‌ سرزمين‌ مدينه‌ رسيد اعلام‌ كرد كه‌ اين‌جا همان‌ سرزمين‌ است‌ كه‌ بين‌ دو كوه‌ عير و احد قرار گرفته‌ است‌، سپس‌ اشاره‌ كرد و گفت‌: اين‌ عير است‌ و آن‌ هم‌ احد، يهود از مركب‌ پياده‌ شدند و گفتند: ما به‌ مقصود رسيديم‌ ديگر احتياج‌ به‌ مركب‌ تو نيست‌ و هر جا مي‌خواهي‌ برو.
نامه‌اي‌ به‌ برادران‌ خويش‌ نوشتند كه‌ ما آن‌ سرزمين‌ را يافتيم‌، شما هم‌ به‌ سوي‌ ما كوچ‌ كنيد، آنها در پاسخ‌ نوشتند: ما در اين‌جا مسكن‌ گزيده‌ايم‌ و خانه‌ و اموالي‌ تهيه‌ كرده‌ايم‌ و از آن‌ سرزمين‌ فاصله‌اي‌ نداريم‌، هنگامي‌ كه‌ پيامبر موعود به‌ آن‌جا مهاجرت‌ نمود به‌ سرعت‌ به‌ سوي‌ شما خواهيم‌ آمد!
آنها در سرزمين‌ مدينه‌ ماندند و اموال‌ فراواني‌ كسب‌ نمودند. اين‌ خبر به‌ سلطاني‌ بنام‌ «تبع‌» رسيد، با آنها جنگيد، يهود در قلعه‌ هاي‌ خويش‌ متحصن‌ شدند، وي‌ آنها را محاصره‌ كرد و سپس‌ به‌ آنها امان‌ داد و آنها به‌ نزد سلطان‌ آمدند. تبع‌ گفت‌:
من‌ اين‌ سرزمين‌ را پسنديده‌ ام‌ و در اين‌ سرزمين‌ خواهم‌ ماند، در پاسخ‌ وي‌ گفتند: اين‌ چنين‌ نخواهد شد؛ زيرا اين‌ سرزمين‌ هجرتگاه‌ پيامبري‌ است‌ كه‌ جز او كسي‌ نمي‌تواند به‌ عنوان‌ رياست‌ در اين‌ سرزمين‌ بماند.
تبع‌ گفت‌: بنابراين‌ من‌ از خاندان‌ خويش‌ كساني‌ را در اين‌جا قرار خواهم‌ داد تا آن‌ زماني‌ كه‌ پيامبر موعود بيايد، وي‌ را ياري‌ نمايند، از اين‌ رو او دو قبيله‌ معروف‌ اوس‌ و خزرج‌ را در آن‌ مكان‌ ساكن‌ نمود. اين‌ دو قبيله‌ هنگامي‌ كه‌ جمعيت‌ فراواني‌ پيدا كردند به‌ اموال‌ يهود تجاوز نمودند، يهوديان‌ به‌ آنها مي‌گفتند هنگامي‌ كه‌ محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث‌ گردد شما را از سرزمين‌ ما بيرون‌ خواهد كرد.
هنگامي‌ كه‌ حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث‌ شد، اوس‌ و خزرج‌ كه‌ به‌ نام‌ انصار معروف‌ شدند، به‌ او ايمان‌ آوردند، اما يهوديان‌ وي‌ را انكار نمودند.
بر اساس‌ اين‌، قبل‌ از بعثت‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتي‌ يهوديان‌ مدينه‌ و خيبر با كفار و مشركين‌ اوس‌ و خزرج‌ جنگ‌ مي‌كردند جهت‌ پيروزي‌ به‌ درگاه‌ الهي‌ دعا مي‌نموده‌ و به‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) قسم‌ ياد مي‌كردند. آنها به‌ نزد خداوند شفاعت‌ مي‌جسته‌ و عنوان‌ مي‌كردند: خداوندا! به‌ حق‌ نبي‌ امي‌ تو را سوگند مي‌دهيم‌ كه‌ ما را بر اين‌ مشركين‌ پيروز كن‌. (حاكم‌ نيشابوري‌، پيشين‌، ج‌1، ص‌333؛ بيهقي‌، ص‌343 و طبري‌، 1415، ج‌1، ص‌324).
همان‌گونه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌گردد، حتي‌ اهل‌ كتاب‌ قبل‌ از بعثت‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ آن‌ حضرت‌ توسل‌ جسته‌ و براي‌ تقرب‌ به‌ درگاه‌ الهي‌ آن‌ حضرت‌ را شفيع‌ خود قرار مي‌دادند.
شفاعت‌ جستن‌ به‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها در قبل‌ از خلقت‌ آن‌ حضرت‌ و يا بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ و در روز قيامت‌ نيست‌ بلكه‌ در زمان‌ حيات‌ آن‌ حضرت‌ نيز برخي‌ به‌ رسول‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) توسل‌ مي‌جستند. در روايتي‌ از عثمان‌ بن‌ حنيف‌ آمده‌ است‌:
مردي‌ كه‌ از ناحيه‌ چشم‌ رنج‌ مي‌برد به‌ نزد نبي‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از آن‌ حضرت‌ خواست‌ تا از خداوند بخواهد و دعا كند تا خدا او را شفا دهد. پيامبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر بخواهي‌، من‌ دعا مي‌كنم‌، اما اگر بتواني‌ صبر كني‌، براي‌ تو خوب‌ است‌. آن‌ شخص‌ از پيامبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست‌ كرد تا دعا كند، پس‌ پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وضو بگير و اين‌ دعا را بخوان‌:
پروردگارا! از تو مي‌خواهم‌ و تو را به‌ سوي‌ حضرت‌ محمد، نبي‌ رحمت‌، متوجه‌ مي‌كنم‌. پس‌ اي‌ محمد! من‌ به‌ تو روي‌ كردم‌ تا اين‌كه‌ پروردگارم‌ را بخواني‌ و در اين‌ حاجتي‌ كه‌ دارم‌ از خداي‌ تبارك‌ و تعالي‌ تقاضاي‌ عنايت‌ كني‌. پس‌ خداوندا! شفاعت‌ پيغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق‌ من‌ بپذير و مرا شفا ده‌. (ترمذي‌، 1403، ج‌13، ص‌80).
همان‌گونه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌گردد، پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) دعايي‌ را به‌ آن‌ مرد آموزش‌ داد تا او بتواند به‌ واسطه آن‌ حضرت‌ محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به‌ عنوان‌ شفيع‌ خود قرار دهد تا خداوند به‌ واسطه‌ حرمتي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ درگاه‌ خداوند دارد شفاعت‌ وي‌ را پذيرفته‌ و آن‌ شخص‌ را شفا دهد.
اين‌كه‌ به‌ حضرت‌ محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) توسل‌ جسته‌ و آن‌ پيغمبر عظيم‌ الشان‌ الهي‌ را به‌ عنوان‌ شفيع‌ در درگاه‌ خداوند واسطه‌ قرار دهند امري‌ بود كه‌ ميان‌ اصحاب‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ عنوان‌ موضوعي‌ پذيرفته‌ شده‌ و قابل‌ اهميت‌ مطرح‌ بود. در قضيه‌اي‌ اين‌ نكته‌ كاملاً نمايان‌ است‌:
در دوران‌ حكومت‌ عثمان‌ شخصي‌ مي‌خواست‌ به‌ نزد آن‌ خليفه‌ رود اما هيچ‌ وقت‌ عثمان‌ به‌ خواست‌ او توجه‌ نكرد و آن‌ شخص‌ هر چه‌ تلاش‌ كرد تا نظر خليفه‌ سوم‌ را به‌ سوي‌ خود جلب‌ نمايد بي‌فايده‌ بود، تا اين‌ كه‌ روزي‌ با ناراحتي‌ از عمارت‌ عثمان‌ خارج‌ شد و در مسير خود به‌ ابن‌ حنيف‌ برخورد كرد، ابن‌ حنيف‌ از او سئوال‌ كرد: چرا ناراحتي‌؟ آن‌ مرد در پاسخ‌ گفت‌: من‌ هر چه‌ تلاش‌ مي‌كنم‌ تا به‌ نزد عثمان‌ حاجت‌ خود را بيان‌ كنم‌، او به‌ من‌ توجه‌اي‌ نمي‌كند. ابن‌ حنيف‌ به‌ او گفت‌: براي‌ اين‌كه‌ حاجات‌ خود را در دنيا به‌ دست‌آوري‌ وضو بگير به‌ مسجد برو و دو ركعت‌ نماز بخوان‌ سپس‌ خداوند را به‌ وسيله‌ اين‌ دعا بخوان‌:
پروردگارا! از تو مي‌خواهم‌ و به‌ نبي‌ مكرم‌ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) تو را توجه‌ مي‌دهم‌. اي‌ محمد! من‌ به‌ تو توجه‌ كردم‌ تا مرا نزد خداوند شفاعت‌ نمايي‌، پس‌ پروردگارا! شفاعت‌ پيغمبر را در حق‌ من‌ بپذير و دعايم‌ را برآورده‌ كن‌. آن‌ مرد آن‌چنان‌ كه‌ ابن‌ حنيف‌ به‌ او دستور داده‌ بود انجام‌ داد سپس‌ به‌ درگاه‌ عثمان‌ رفت‌ و وقتي‌ به‌ نزد او نشست‌ و حاجت‌ خود را بيان‌ كرد عثمان‌ به‌ سادگي‌ حاجت‌ او را در همان‌ لحظه‌ برآورده‌ ساخت‌. (هيثمي‌، 1408، ج‌ 2، ص‌ 279).
در منابع‌ مشاهده‌ مي‌شود كه‌ مردم‌ حتي‌ بستگان‌ پيغمبر را نيز سوگند داده‌ و شفيع‌ خود قرار مي‌دادند. در صحيح‌ بخاري‌ آمده‌ است‌:
در زمان‌ خلافت‌ عمربن‌ خطاب‌ كه‌ مردم‌ دچار قحطي‌ شده‌ بودند روزي‌ وي‌ به‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ عموي‌ پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) توجه‌ نموده‌ و او را به‌ نزد خداوند شفيع‌ قرار داد و عنوان‌ نمود كه‌ پروردگارا! ما به‌ تو توسل‌ مي‌جوييم‌ و به‌ نبي‌ مكرم‌ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، پس‌ بر ما باران‌ فرست‌، خداوند به‌ توسلات‌ آنان‌ توجه‌ كرده‌ و باران‌ فرستاد.
دليل‌ اين‌ كه‌ اصحاب‌ پيغمبر به‌ بستگان‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) از جمله‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ توجه‌ مي‌نمودند و او را شفيع‌ درگاه‌ خداوند قرار مي‌دادند، اين‌ بود كه‌ مي‌خواستند به‌ وسيله‌ نام‌ پيغمبر اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ درگاه‌ خداوند راه‌ يابند. (بخاري‌، ج‌2، ص‌200).

نتيجه‌

از مجموع‌ اين‌ مباحث‌ چنين‌ نتيجه‌گيري‌ مي‌شود كه‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) و ديگر انبيا به‌ عنوان‌ شخصيت‌هاي‌ الهي‌، انسان‌هايي‌ هستند كه‌ با توجه‌ به‌ بعد روحاني‌ و اتصال‌ آنان‌ به‌ عالم‌ معنا، جنبه‌ معنويت‌ بر جسم‌ آنان‌ تجلي‌ نموده‌ است‌؛ به‌ اين‌ معنا كه‌ وقتي‌ روح‌ آن‌ بزرگواران‌ با عالم‌ ربوبي‌ و برترين‌ مراتب‌ هستي‌ اتصال‌ پيدا نمود، جسم‌ آنان‌ نيز به‌ تبع‌ آن‌ روح‌ مقدس‌ و ملكوتي‌ تقدس‌ مي‌يابد.
تقدس‌ در جسم‌ و روح‌ انبياي‌ الهي‌ و به‌ خصوص‌ نبي‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌ عنوان‌ امري‌ عادي‌ و قابل‌ پذيرش‌ در ذهن‌ جلوه‌ مي‌كند؛ زيرا آنان‌ خليفه‌ كامل‌ الهي‌ و برگزيده‌ راستين‌ ربوبي‌ هستند و خداوند به‌ وسيله‌ آنان‌ معجزات‌ خود را در ديدگان‌ انسان‌ها جلوه‌گر مي‌نمايد. انبياي‌ الهي‌ تجلي‌دهندگان‌ انوار ربوبي‌ در دل‌هاي‌ انسان‌ها هستند و جسم‌ آنان‌ مقدس‌ است‌، همان‌گونه‌ كه‌ روح‌ آنان‌ تقدس‌ دارد و همان‌طور كه‌ با اتصال‌ روحي‌ به‌ ارواح‌ آنان‌، روح‌ انسان‌ پاك‌ و مطهر مي‌گردد و از هر نوع‌ رنج‌ و بيماري‌ رهايي‌ مي‌يابد، جسم‌ انسان‌ نيز با دست‌ يابي‌ به‌ اجسام‌ مطهر آنان‌ و توسل‌ به‌ آنان‌ و يا شفاعت‌ جستن‌ به‌ درگاه‌ ربوبي‌ به‌ وسيله‌ آنان‌، از بيماري‌ و رنج‌ رهايي‌ مي‌يابد.
خداوند، انبيا و به‌ خصوص‌ رسول‌ مكرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) را به‌ عنوان‌ بندگان‌ پاك‌ و مطهر و مقربان‌ درگاه‌ خويش‌ قرار داد كه‌ توسل‌ جستن‌ به‌ آنان‌ نه‌ تنها شرك‌ و زشتي‌ نيست‌ بلكه‌ احترام‌ گذاشتن‌ به‌ انتخاب‌ خداوند است‌ و نيست‌ كسي‌ كه‌ به‌ انبياي‌ الهي‌ توسل‌ جويد و از آنها طلب‌ شفاعت‌ نمايد مگر اين‌كه‌ بخواهد به‌ درگاه‌ خداوند تقرب‌ پيدا كند.

منابع‌ و مآخذ:

ـ قرآن‌ كريم‌.
ـ ابن‌ حنبل‌، احمد، مسند احمد، دار صادر، بيروت‌، بي‌ تا.
ـ ابن‌ سعد، الطبقات‌ الكبري‌، دار صادر، بيروت‌، بي‌ تا.
ـ ابن‌ كثير، السيره‌ النبويه‌، دارالمكتب‌، بيروت‌، 1396.
ـ بخاري‌. محمد بن‌ اسماعيل‌، صحيح‌ البخاري‌، دار الفكر، بيروت‌، 1401.
ـ ترمذي‌، محمد بن‌ عيسي‌، سنن‌ الترمذي‌، دارالفكر، بيروت‌، 1403.
ـ حاكم‌ نيشابوري‌، محمد، مستدرك‌ الحاكم‌، دارالمعرفه‌، بيروت‌، 1406.
ـ طبري‌، محمد بن‌ جرير، جامع‌ البيان‌ عن‌ تاويل‌ آيي‌ القرآن‌، دار الفكر، بيروت‌، 1415.
ـ مسلم‌، ابن‌ حجاج‌، صحيح‌ المسلم‌، بيروت‌، دارالفكر، بي‌ تا.
ـ نسايي‌، احمد، سنن‌ النسايي‌، دارالفكر، بيروت‌، 1348.
ـ هيثمي‌، نورالدين‌، مجمع‌ الزوائد و منبع‌ الفوائد، دار الكتب‌ العلميه‌، بيروت‌، 1408.

منبع:www. taghrib.ir