فلسفه وجودي پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عصر جاهليت

نويسنده:دکتر طوبي کرماني




شايد در آغاز بحث، زيباترين وجامع‌ترين کلام براي تبيين فلسفه وجودي و بعثت پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، فرمايش حضرت علي(علیه السلام)؛ باشد به اين بيان که قبل از بعثت پيامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، هنوز بشريت در يک ناداني ويک نافرماني مفرط بسر مي‌برد ونيازمند به يک رحمت دوباره بود: "ان الله سبحانه بعث محمدا نذيرا للعالمين ومهيمنا على المسلمين، فلما مضى تنازع المسلمون الامر من بعده"
همانا خداوند سبحان، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگيخت تا جهانيان را از نافرماني او بيم دهد و گواه پيامبران پيش از خود گردد. ( نهج البلاغه ـ نامه 62 (
جهان پيش از بعثت, آئينه تمام نماي ناداني‌ها، تعصب‌ها، بي‌رحمي‌ها، رياست طلبي‌‌ها و خرافه‌ها بود و مهد تمام آلودگي‌ها و پليدي‌هاي جهان, جزيرة العرب نام داشت. فساد و تباهي، حجاز را تبديل به لجن زاري كرده بود كه مردم در حال فرورفتن در آن بودند. جهل و ناداني، چنان جهان عرب را فراگرفته بود كه زندگي مردم، پست‌تر و زشت‌تر از حيوانات جلوه‌نمايي مي‌كرد. در اين اوضاع نابسامان، احتياج به آيين سازنده و رهبري دلسوز در حيات بشريت كاملا احساس مي‌شد. رهبري كه مردم حيوان صفت را با رهنمودهاي خويش، از گندابها و لجنزارها به سوي سعادت و كمال رهنمون سازد و نور ايمان به خداوند يكتا را بر دل‌هاي آن‌ها بتاباند.
انحرافات فراوان و مفاسد در جامعه آن روز، خود لزومي بر اعزام مربي بود که در حدود امکان، از انحرافات و کجروي‌ها بکاهد و با تنظيم قوانين روشن، چرخ‌هاي اجتماع را در مسير صحيح به راه اندازد.
خداوند در آيه 22 سوره بقره مي‌فرمايند:
"کان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين وانزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه."
" مردم يک گروه بودند، پس خدا پيامبران را برانگيخت، در حالي که مژده دهنده و بيم رسان بودند و همراه آنها کتاب فرستاد تا ميان مردم در آنچه که در آن اختلاف دارند، حکم کنند. "
و همچنين در سوره مبارکه احزاب آمده:
" ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبيين. " محمد پدر هيچ‌کدام از مردان شما نيست، او را با اين صفت نخوانيد، صفتي که بايد شما او را با آن صفت بخوانيد و بشناسيد اينست که او فرستاده خدا و پايان دهنده پيامبران است.

اوضاع نابسامان عصر جاهليت دليلي بر نيازمندي جامعه به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)

از جمله مشکلات عصر جاهليت که مردم با آن مواجه بودند، عبارت بود از:
1ـ جنگ و ناامني كه منشا و سبب اصلي تمامي آن‌ها، ناداني، تعصب بيجا، فقر و رياست طلبي بود.
در مورد ناامني زمان جاهليت، اميرمومنان علي (علیه السلام) مي‌فرمايند: ميوه درخت جاهليت، فتنه و آشوب بود، غذاي مردم آن، مردار، لباس زيرش، ترس و لباس روي آن شمشير بود.
2ـ امتيازات طبقاتي و قبيلگي واختلافات طبقاتي زمان جاهليت، در شبه جزيره بيداد مي‌كرد و موجب بسياري از جنايت‌ها و تباهي‌ها مي‌شد. ثروتمند بر فقير، عرب بر غير عرب و سفيد بر سياه, فخر مي‌فروخت و همين مطلب سبب از هم پاشيدگي اجتماع و در نتيجه تشكيل حكومت‌ها و جنايت‌هاي زورمندان زراندوز مي‌شد. به همين شكل هر قبيله‌اي خود را برتر از ديگر قبايل مي‌دانست و اين باعث اصلي شكل‌گيري جنگ‌هاي خونين آن زمان مي‌شد. اختلافات قبيله‌اي به حدي رسيده بود كه ديگر خدا و معبودشان نيز يكي نبود و هر قبيله‌اي براي خود، خدا و بت مخصوصي را مي‌پرستيدند و قرآن بيان زيبائي در تصوير اين تفاخر و تکاثر طلبي دارد.
3ـ فسادهاي جنسي و بي‌عفتي در شبه جزيره به سرحد خود رسيده بود. ((نكاح ذوات الريات)) بين مردم رواج پيدا كرده بود و مردم از آن شرم و حيا نمي‌كردند. زناني كه خود را در اختيار هر فردي قرار مي‌دادند، براي اعلام اين مطلب پرچم‌هايي بر سردر خانه‌هاي خود نصب مي‌كردند. گاهي اين ازدواج‌هاي ناميمون منجر به تولد بچه‌اي مي‌شد. اين زنان براي تشخيص پدر مولود، مدعيان را به همراه قيافه شناسان گردهم مي‌آوردند. قيافه شناسان كودك را شبيه هركس تشخيص مي‌دادند، بچه به او تعلق مي‌گرفت. گاهي پول و زور، سرنوشت كودك را تعيين مي‌كرد، كه در اين مورد مي‌توان به "نابغه" زني بي ‌پروااشاره کرد كه به اسارت درآمده بود.وي توسط عبدالله بن جدعان، خريداري و آزاد شد. ابولهب، امية بن خلف، هشام بن مغيرة، ابوسفيان و عاص بن وائل با او آميزش كردند. پس از مدتي فرزند پسري متولد شد و تمامي آن‌ها مدعي او شدند. با اين كه اين طفل، از همه بيشتر به ابوسفيان شبيه بود، مادرش آن را متعلق به عاص دانست و اين به خاطر كمك‌هاي مالي فراواني بود كه عاص به او مي‌كرد.
4ـ كشتن فرزند از رسم‌هاي پليد و بسيار زشت عصر جاهليت, بود كه از ترس فقر و تهي دستي انجام مي‌شد و زشت ‌ترين شكل آن، زنده به گور كردن دختران بود كه در آن زمان رسم شده بود، هنگامي كه دختري متولد مي‌شد، او را زنده به گور مي‌كردند و يا گردنش را مي‌زدند و يا اين كه از بالاي كوه به سمت پايين پرتابش مي‌كردند تا بميرد. خداوند در قرآن به اين عمل شيطاني اين گونه اشاره كرده است: (وقتي كه به آن‌ها مژده داده مي‌شد كه همسرش دختر آورده، از اين خبر چهره‌اش سياه مي‌شد و خشم و اندوه او را فرا مي‌گرفت و اين امر را از مردم پنهان مي‌كرد و با خود مي‌گفت: آيا او را با كمال ننگ و خواري نگه دارم و يا او را در زير خاك پنهان سازم؟
5ـ بت پرستي؛ بت پرستي در جاهليت بسيار رواج پيدا كرده و به اوج خود رسيده بود. هر قبيله‌اي براي خود بت‌هايي داشتند و آن‌ها را به شكل‌هاي مختلف مي‌پرستيدند. تعداد اين بت‌ها را تا 16 هزار بت نوشته‌اند كه تعداد 360 بت در آنجا به تعداد روزهاي سال، بت‌هاي معروف بودند و 9 بت آن‌ها از بقيه معروف‌تر و بزرگ‌تر بودند كه عبارتند از: 1ـيعوق 2ـ نسر 3ـ يغوث 4ـ بعل 5ـ ود 6ـ عزي 7ـ سواع 8ـ لات 9ـ منات. بت را به شكل‌هاي مختلف از سنگ و چوب و فلز و يا عاج مي‌ساختند و به دور آن طواف مي‌كردند و مقابل آن گوسفند و شتر قرباني مي‌كردند. خانه كعبه پر از معبودهاي سنگي و چوبي شده بود كه به دور آن (به قصد پرستش بت‌ها) طواف مي‌کردند.
6ـ خرافات و بيهوده‌گرايي؛ مردم جاهليت در خرافات و افسانه‌پرستي غرق بودند. براي اثبات اين مدعا به اين نمونه‌ها توجه كنيد؛ جمعي از آن‌ها هنگام طواف كعبه، لخت مادرزاد مي‌شدند و سوت مي‌كشيدند و كف مي‌زدند و اين وحشي بازي را عبادت خدا مي‌ناميدند. ـ براي فرار از نگراني و ترس، از وسايل زير استفاده مي‌كردند: موقعي كه وارد روستايي مي‌شدند و از بيماري و يا ديو مي‌ترسيدند, براي رفع ترس در برابر دروازه روستا، ده بار صداي الاغ درمي آوردند و گاهي اين كار را با آويختن استخوان روباه به گردن خود، انجام مي‌دادند. ـ اگر در بيابان گم مي‌شدند، پيراهن خود را پشت و رو مي‌كردند. هنگام مسافرت از خيانت زنان خود مي‌ترسيدند، براي كسب اطمينان، نخي را بر ساقه و يا شاخه درختي مي‌بستند، هنگام بازگشت اگر نخ به حال خود باقي بود، مطمئن مي‌شدند كه زن آن‌ها خيانت نكرده و اگر باز يا مفقود مي‌گرديد، زن را به خيانت متهم مي‌كردند. ـ اگر دندان فرزند آنان مي‌افتاد، آن را با دو انگشت به سوي خورشيد پرتاب كرده و مي‌گفتند: اي آفتاب، دنداني بهتر از اين بده. ـ زني كه بچه‌اش نمي ماند، اگر هفت ‌بار بر جسد مرد بزرگي قدم مي‌گذاشت، معتقد بودند كه بچه او باقي مي‌ماند. بر گردن مار گزيده و عقرب گزيده، زيور آلات طلايي مي‌آويختند و معتقد بودند كه اگر مس و قلع همراه خود داشته باشد مي‌ميرد. اگر شخصي مي‌مرد، به احترام او شتري را به طرز دهشتناكي دركنار قبر او دفن مي‌كردند. اين امور بيهوده و خرافات، چون زنجيري گران دست و پاي زندگي آن‌ها رابسته بود و نمي‌گذاشت، قدمي به پيش آيند و به سوي نجات و تكامل راه يابند، پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با شدت با خرافه‌پرستي مبارزه ‌‌كرد و محيط آن ها را از آلودگي هاي فكري كه بر عقل و انديشه آنها چيره شده بود, پاك مي‌نمود.
حضرت علي (علیه السلام) در يكي از خطبه هاي گرانبهاي خويش چنين مي‌فرمايند: خداوند، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را هنگامي به پيامبري برانگيخت كه مردم، گمراه و سرگردان بودند و در راه فساد و فتنه قدم بر مي‌داشتند، هوي و هوس و كبر و نخوت، آن‌ها را فراگرفته بود، غرق در جهل و ناداني بودند و در ميان پريشاني و گرفتاري، غوطه مي‌خوردند، خداوند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را براي نجات آن‌ها فرستاد و او آنها را با كوشش و سعي فراوان، نصيحت كرد و به سوي حكمت و آگاهي راهنمايي نمود.
امّا مراد اصلي در اين مقاله،نه گزارش تاريخي بلکه در واقع پاسخ به يک سؤال است و آن اينکه"چرا و چگونه عصر وزمانه اي اين چنين تيره وتار وانسانهائي اين چنين جاهل و نادان و غرق در فساد،با وجود پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچنان متحوّل و دگرگونه شدندکه پليديهاو بي عفّتي ها به پاکي وطهارت، دشمني ها و کينه ها به مودّت و دوستي، انحصار طلبي ها و تکاثر به عشق و ايثار بدل شد و خاتميت رسل شکل گرفت؟!
پاسخ اين سؤال با بيان چهار محور اساسي بخوبي روشن مي شود
الف:پيام و محتواي دين اسلام
ب:ظرف پيام يعني وجود پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
ج:شيوه و روش ابلاغ پيام
د:پيام گيرندگان يا مخاطبين پيام

الف:پيام و محتواي دين اسلام

1- نخستين پيام پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پيام پرستش بود يعني نهايتِ دوست داشتن امّا اين پيام که جنبه کاملا روحي و معنوي داشت در سالهاي بعد وارد قالبهاي فقهي وارزشي-اخلاقي شد. البته در اين مقال،مجال اين سخن نيست که آيا ارزشها، اخلاقيات و در يک کلام (حُسن) چون ذاتاً و عقلاً خوبند پس اراده الهي به آنها تعلّق گرفته و جعل شرعي شده(حُسن ذاتي) و يا چون اراده الهي به آنها تعلّق گرفته است، پس حَسن اند(حُسن شرعي)؟
2- پيامبر حامل ديني بود بنام اسلام و اسلام يعني سلم، آرامش و در امان بودن:
-در مباني اسلامي يکي از نامهاي خداوند"سلام" است."هُواللهُ الّذي لا اله الاّهو الملک القدّوس السّلام"(حشر،23)
-پيامبر حامل "سلامِ" خداست به خلق."سلامٌ قولاً مِن ربِّ الرَّحيم"(يس، 58)
- پيامبر حامل اين سخن است که خداوند بر خاصّان و اوليائ خود سلام مي فرستد(صافّات آيات،79،109،120)و انسانها رابه دارالسّلام يعني جهاني پر از امنيت وسلامت فرا مي خواند."وَاللهُ يدعوا اِلى دارالسّلام"(يونس،25)
-پيامبر حامل اين سخن است که خداوند نزول رحمت بر بندگان را بر خود امري واجب دانسته است."فقل سلامٌ عليکم کتب ربُّکم علي نفسه الرّحمه"(انعام،54)
3- پيامبر حامل پيام دعوت اسلام به نزديکي، تقارب و گفتگوي حسنه و صحيح است و نه بزرگ شمردن اختلافات و دوري کردن از يکديگر."قُل يا اهلَ الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم اَلاّتعبدوا اِلاّالله و لا تُشرک به شيئاً و لا يتّخذُ بعضُنا بعضاً ارباباً مِن دونِِِِ الله..."(آل عمران،164)اي پيامبر!به اهل کتاب بگو، چرا در دين حنيف و آيين وحيد ابراهيم با يکديگر مجادله کنيم؟بيائيد همه حول کلمه(عقيده)مشترک جمع شويم و جز خداوند را نپرستيم و کسي را شريک او قرار ندهيم.اين آيه اشاره به کنار گداشتن اختلافات اهل کتاب کرده و از آنان مي خواهد به اتّحاد و دوستي با يکديگر روي آورند.
4- پيامبر حامل پيام اين سخن الهي است که تفاوتهاي موجود ميان اقوام و ملّتهاي گوناگون سبب رحمت و گشايش باب معرفت-که تنها مرز بين انسان وساير موجودات مي باشد_است و از اينرو تفاوتها، نه مرز جدائي بلکه بندر ارتباطي و نه سدّ و مانع دوري که پل آشنائي بيشتر با هم است و لذا بايد از اين تفاوتها بهره جست "ياايهاالنّاس!اِنّا خلقناکم مِن ذَکرٍ اَو اُنثي وَجعلناکم شُعوباًو قَبائلَ لتعارفوا،اِنَّ اَکرمکم عندالله اَتقيکم"(حجرات،13).
اينهمه نقش عجب بر در و ديوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر ديوار
در واقع به بيان فوق اسلام از انسانها مي خواهد که از اين تفاوتها پلي براي ايجاد ارتباط،آشنائي و مودّت بزنند و نه سدّي براي دور شدن از يکديگر.
اين بخشِ از سخن، نمونه هائي از پيام و محتواي اسلام بود.

ب:ظرف پيام يعني وجود پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)

بسيار روشن است که ظرف حامل چنين مظروف و پيامهاي عظيمي،بايد از وسعت، عظمت، عزّت بسيار والائي برخوردار باشدو قلب و وجود پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) ،آن وجود منتخب و مصطفي است.
-وجود رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و هدف از فرستادن او جز رحمت براي جهانيان و نه فقط مؤمنان نبوده است."و ماارسلناک إلآ رحمهً للعالمين"(انبيا،107)وبقول مولانا :
اي رحمه للعالمين بخشي ز درياي يقين
مر خاکيان را گوهر مر ماهيان را راحتي
-البتّه بايد توجّّه داشت اين رحمت ومهرباني همگي از سوي خداوند بوده است و لطف او در حق ّپيامبر"فبما رحمه مِن َالله لِنتَ لهم و لو کنتَ فظّاً غليظ القلب لانفضّوا مِن حولک فاعفُ عنهم واستغفر لهم"(آل عمران،159)
-اين وجود مبارک حريص بر هدايت مؤمنان بود"لقد جائَکم رسولٌ مِن انفُسِکم،عزيزٌ عليه ما عَنِتُّم،حريصٌ عليکم،بالمؤمنينَ رؤوفٌ رحيمٌ"(توبه،128).
- بهترين الگو بودن وجود پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) براي نفس واحده ساختن امّت اسلامي چراکه حضرتش کيمياي حقيقي انسان است و مي تواندمس طبيعت انسان را به طلا تبديل کند"همه ما مسيم و احمد کيمياست".هر کس که مفتخر به آمدن به کوثر پيامبر شود،کيفيات
هر که را ديدي ز کوثر سرخ رو
او محمّد خوست با او گير خو
"لقد کان لَکُم في رسول الله اسوهٌ حسنهٌ لِمَن کانَ يرجوااللهَ واليوم الآخر و ذکرالله کثيراً"(احزاب،21).
-گواه و ميزان بودن حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) بر مردم.او همچون پيامبران ديگر، بعنوان ميزان بر زمين است يعني او ارزش حقيقت هر شخص را نشان مي دهد"وکذالک جعلناکم اُمّهً وسطاًلتکونوا شهداءعلي النّاس و يکون الرّسول عليکم شهيدا"(بقره،143).
-بهترين شفيع مردمان و خاتم الانبيا بودن حضرتش،سبب گشته که تمامي قفلهاي بسته با نيروي معجزه آساي کلام قرآني گشوده گردند"إنّا فتحنا لک فتحاً مبيناً"و"وما کانَ محمّدٌ ابا احدٍ مِن رجالکُم و لکن رسولَ اللهِ و خاتَمَ النَّبيين"(احزاب،40).
زيباترين فراز در خصوص وجود پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آيه"لواَنفقتَ ما في الارضِ جميعاً..."مطالب مذکور نمونه هائي از ويژگيهاي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

ج:شيوه و روش ابلاغ پيام

1- علاوه بر اينکه پيام پيامبر مبتني بر فطرت عقل و انديشه و احساس بود که نحوه گويش،ابلاغ و ارتباط هم خاص و ويژه بود.همسوئي و هماهنگي کلام گفتاري، رفتار کرداري و نيت دروني حضرتش، اين ارتباط تأثيري را دو چندان مي کرد.
در اسلام نحوه ارتباط با مردم حتّي با در نظر گرفتن سطوح فکري آنان مشخّص شده است:
- "و قولوا للنّاس حُسناً"(بقره،83)
- "اُدعُ إلي سبيلِ ربّکَ بالحکمهِ والموعظه الحسنهِ"(نحل،125).با نيکوئي و روي خوش سخن گفتن با ديگران،اساس ارتباط است.در قواعد گفتگو در اسلام،اجبار،زور وتحميلي وجود نداردچرا که انسانها در انتخاب دين که مهمترين و بالاترين مقوله زندگيشان است،آزاد هستند تا چه رسد به موارد ديگر."لاإکراه في الدّين".(بقره،256)
- امام علي (علیه السلام) در نامه اي به مالک اشتر مي فرمايد:"بامردم رئوف و مهربان باش و قلبت رااز محبّت نسبت به آنان پر کن چرا که آنان يا برادر ديني تو هستند و يا در خلقت همانند تو مي باشند".
- امام ششم(امام صادق)عليه السلام مي فرمايند"کونوا دعاه الناس بغير السنتکم".
2- تعليم خوب شنيدن با بيان قرآن"فبشّر عبادي الذين يستمعون القول و يتّبعون احسنه"از زيباترين تعاليم وبهترين روشهاي تربيتي و تبليغي است.کارل راجرز مي نويسد" هنر خوب،هنر خوب شنيدن است و آموزش خوب،آموزش خوب شنيدن است.

د:پيام گيرندگان و مخاطبين پيام

-عدّه اي تنها با ديدن معجزه و امر خارق العاده به پيامبر ايمان مي آورند.اينان اکثراً افراد ظاهرگرا هستند و معجزه باب ورود به حيطه نبوّت است زيرا کارکرد معجزه،فرو کوفتن خصم و بستن دهان اوست نه جذب دل دوستان و نه اقناع عقلها و حتّي نه ارضاي احساسها.
- عدّه اي برخورد معرفتي با پيام پيامبر مي کنند.اينان موضوعي را براي بحث و گفتگو و مجادله يافته و با پيامبر به بحث مي نشينند امّا معدودي از اينها،دغدغه شناخت حقيقت را دارند ولي اکثراً به دنيال غلبه يافتن در بحث و انتقاد وعيب يابي هستند.
- دسته سوّم حقيقهً تشنه پيام نبي هستند.اينان وجودشان با کلام وحي متحوّل مي شود.براي اين دسته از افراد که عطشناک کلام نبي هستند،وحي حقيقهً ايمان آفرين و يقين آفرين مي شود.
سخن و گفتار پيامبر مطابق فطرت انسانهاست از اينرو قلبهاي سليم و فطرتهاي پاک با شنيدن آن جذب آن شده و دلبرده آن مي شوند(إلاّ مَن أتي الله بِقَلبٍ سَليمٍ).
چون پيامبر از درون بانگي زند
جان آُمّت از درون سجده کند
براي اينان،ديدن روي پيامبر،شنيدن کلام او و نظاره رفتار او همان عين معجزه است.
در دل هرکس که او از حق مزه است
روي و آواز پيامبر معجزه است
بنابر اين آنان که مشکل معرفتي دارند خود را مخاطب"سخن پيامبر" و آنان که "دغدغه وجودي" دارند، خود را مخاطب "خود پيامبر" مي يابند.اينان در برخورد با پيامبر متحوّل مي شوند و در حقيقت"آدمي،آدمي ديگر مي شود.
اي لقاي تو جواب هر سؤال
مشکل از تو حل شود بي قيل و قال
قطعاً هر که چتر ولايت او بر سرش گسترده باشد،تجربه ديدار روحاني او را که فراتر از زمان و مکان است خواهد داشت. اين چنين بود که نبوت به يک نقطه‌اي رسيد که خاتمه پيدا کرد و در طي قرون و اعصار ادامه پيدا نکرد؟ پاسخ اين سؤال، شرايطي است که در جامعه به وجود آمد. يعني در آن زمان جامعه، دوران قبل از بلوغ را طي کرد و در دوره خاتميت لااقل اين خصيصه را داشت که کتاب آسماني، اين مرجع اصلي، را حفظ کند و بدون تحريف به نسل آينده منتقل کند؛ لذا ديگر نياز به آمدن پيامبري نبود. قرآن به عنوان شريعت کامل و يگانه کتاب آسماني بود که محفوظ ماند و سنت پيامبر نيز حفظ و نگهداري شد.
اکنون بشر مي‌توانست قرآن را به عنوان دستورالعملي کامل، پيش روي داشته باشد و جامعه از وجود علم و عالم برخوردار شد.گذشته ازآن، ويژگي‌هاي نظام حکومتي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، دليل ديگري بر ختم نبوّت مي‌توانست باشد؛ به اين بيان که پيامبر پس از هجرت به مدينه، اوّلين دولت اسلامي را تشکيل داد و همه مقدّمات لازم براي به وجود آمدن اين حکومت از قبيل بيعت با قبايل و هيئت‌هايي که به مدينه مي‌آمدند و بستن پيمان برادري ميان مهاجران و انصار و نيز هم‌زيستي مسالمت‌آميز وتاسيس مسجد به عنوان مرکز امور اجتماعي و سياسي را با تدابير لازم فراهم آورد،سپس جهاني سازي اسلام بر اساس ديانت عين سياست و سياست عين ديانت،مورد توجّه قرار گرفت.در واقع ويژگي‌هاي چنين حکومتي نبوي، تنظيم،تدوين ونيز تعريف عملي يک دستورالعمل سيستماتيک حيات دنيوي واخروي براي بشريت بود که درآن اصول و قواعد قضاوت، احترام به افکار عمومي(مشورت)، پاسداشت حريم قانون، نظام سياسي روشن وگسترده، قاطعيت وشهامت، عدالت خواهي، آشنايي با درد مردم، خدمتگزاري بشر، حکمت وسياست پيامبر در تصميم‌گيري‌ها و تحقّق حقوق اقليت‌ها بروشني بيان شده و براي آيندگان جاي هيچ‌گونه نگراني ونقصي باقي نمي‌گذارد وحتّي نحوه مواجهه با مقتضيات زمان به خوبي در اين دستورالعمل ديده شده است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اين باره مي‌فرمايند: " العلماء ورثة الانبياء ": علما، جانشينان پيامبران هستند. امروز نيز جامعه برخوردار از اجتهاد است؛ يعني مي‌تواند فروع را بر اصول منطبق گرداند و تطبيق دهد. در واقع مي‌توان گفت كه اجتهاد، نيروي محرکه دين است.
محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ، بنده برگزيده خداوند بود. دانش و معرفت را خداوند در نهاد او به وديعه گذاشت، او را انتخاب و مبعوث نمود. ماموريت او آگاه کردن مردم و راهنمايي آنان به سوي نجات و رستگاري بود. پيامبر مامور شد به آوردن کتابي که هر آنچه بشريت بدان نياز دارد، در آن بيابد و خداوند، پيامبر اکرم را خاتم المرسلين قرار داد.

نتيجه

وجود پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنجهت که آيينه تمام‌نماي اخلاقيات، زهد و پرهيزکاري و نهايت حُسن فاعلي و حُسن فعلي در او جمع بود، توانست تحوّلي عظيم در دلها ايجاد کند و موجب عظمت و بزرگي اسلام گردد،عظمتي که در طول اعصار و قرون، همچنان ادامه خواهد داشت و افزون تر خواهد شد.
ـ قرآن کريم
ـ نهج البلاغه
ـ اصول کافي، ثقة الاسلام شيخ کليني، جلد اول
ـ تاريخ اسلام، سيد جعفر شهيدي
ـ خاتميت، استاد مطهري
ـ فروغ ابديت، آيت الله جعفر سبحاني، جلد اول
منبع: www.howzeh.net