امام صادق(عليه السلام) و انديشه‏هاى صوفيان

نويسنده:محمدجواد طبسى




صوفيگرى

ازجمله تفكراتى كه در زمان امام صادق(علیه السلام) پيدا شد و كم‏كم شكل‏گرفت، جريان خطرناك و انحرافى صوفيگرى بود، كه با ظاهرى‏فريبنده دست‏به عوام فريبى و گمراه كردن مردم زد.
محقق اردبيلى درباره پيدايش صوفيه مى‏نويسد: به نقل از شيعه وسنى، اولين كسى را كه صوفى ناميدند «ابوهاشم كوفى‏» بود، چون‏او مانند رهبانان جامه‏هاى پشمينه درشت مى‏پوشيد. آن ملعون مثل‏نصارى قائل به حلول و اتحاد بود. (1) و در كتاب اصول الديانات‏آمده است كه او در ظاهر اموى و جبرى بود و در باطن ملحد ودهرى. هدف او نابودى دين اسلام بود. از ائمه معصومين عليهم‏السلام چند حديث در طعن او وارد شده است. پيروان او را چون صوف‏«لباس پشمى‏» مى‏پوشيدند، صوفيه گفته‏اند. (2)
شايد منظور محقق اردبيلى اين است كه اولين كسى كه در اسلام‏«صوفى‏» ناميده شد، ابوهاشم كوفى بود و الا به گفته سيدجزايرى(ره) اين كلمه نخست‏برگروهى از حكماى كج انديش و منحرف‏اطلاق مى‏شد، سپس برگروهى از زنادقه و بى‏دينان هندو و براهمه‏استعمال شد و پس از اسلام برگروهى از كژانديشان مثل حسن بصرى،سفيان ثورى و ابوهاشم كوفى و همقطارانشان كه از نظر فكر وانديشه در مقابل اهل‏بيت عصمت و طهارت فرار گرفته بودند، اطلاق‏شد.
امام صادق(علیه السلام) در برابر انحراف فرهنگى صوفيه موضع گرفت و نخست‏به هدايت و راهنمايى رهبران آنها پرداخت. اما چون آنان برعقايدانحرافى خود اصرار مى‏ورزيدند. حضرت به ناچار وارد مرحله‏شديدترى شد و دست‏به افشاگرى چهره‏هاى خبيث آنها زد.
سفيان ثورى و گروهى از زاهد نمايان نزد امام صادق(علیه السلام) آمدند واز لباس امام اشكال گرفتند. سفيان به آن حضرت گفت:
«ان هذا ليس من لباسك‏»; راستى كه اين جامه شما نيست. امام‏صادق(علیه السلام) فرمود: بشنو و به دل سپار آن‏چه را به تو مى‏گويم كه خيردنيا و آخرت همين است; اگر بر سنت و حق بميرى و بر عقيده بدعت‏وناحق نميرى، من به تو خبر مى‏دهم كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران تنگى‏وسختى بود، و هرگاه دنيا اقبال كند سزاوارترين افراد براى‏استفاده از نعمت‏ها نيكانند نه بدكاران، مومنانند نه منافقان،مسلمانانند نه كفار. اى ثورى! چرا انكار كردى و ناروا شمردى؟من با اين وضعى كه مى‏بينى از روزى كه خردمند شدم، شامى بر من‏نگذشته است كه در مالم حقى باشد كه خدا به من فرموده باشد آن‏را در مصرفى برسانم; جز آن كه بدان مصرفش رساندم. (3)
برخى زهد فروشان از پاسخ آن حضرت به سفيان پندگرفته، گفتند: راستى اين رفيق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دليلى‏به نظرش نيامد.حضرت به آنها فرمود: شما دليل‏هاى خود رابياوريد. آنها گفتند: دليل ما از قرآن است. امام صادق(ع)فرمود: آن را حاضر كنيد كه از هر چيزى به پيروى و عمل سزاوارتراست. گفتند: خداى تبارك و تعالى در مقام توصيف ياران پيامبر(ص)فرمود: ديگران را برخود مقدم مى‏دارند، گرچه نيازمند باشند. هركه از بخل نفس خود محفوظ بماند جزو رستگاران است. (4)
نيز خداوند فرمود: غذاى خود را با اين كه به آن علاقه و نيازدارند، به مسكين و يتيم و اسير مى‏دهند. (5) ما به همين دو آيه‏اكتفا مى‏كنيم.
مردى از حاضران مجلس به آنان گفت: ما شما را نديده‏ايم كه ازخوراك خوب دورى كنيد. با اين حال به مردم فرمان مى‏دهيد كه ازمال خود دست‏بكشند تا شما از آن بهره‏مند شويد!
امام صادق(علیه السلام) فرمود: آن چه سودى ندارد، وانهيد. آيا ناسخ ومنسوخ و محكم و متشابه قرآن را مى‏دانيد؟ هركه گمراه شده، ازاينجا گمراه شده و هركه از اين امت هلاك شده، از اين راه هلاك‏شده است. در پاسخ گفتند: بعضى را نمى‏دانيم و همه آن رامى‏دانيم. آن حضرت فرمود: به خاطر اين نادانى است كه گرفتارشديد. احاديث رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز چنين هستند. (ناسخ و منسوخ ومحكم و متشابه دارند.) اما انفاقى كه در آيه فوق آمده است،براى مسلمانان آن عصر مباح بود، آنان به خاطر آن پاداش‏مى‏بردند. ولى آن چه كه آنها عمل مى‏كردند، به امر خدا نسخ شده‏است، تا مايه زيان مسلمانانى كه افراد ناتوان، كودك و پيران ازكار افتاده و سالخورده در خانواده خود دارند كه گرسنگى رانمى‏توانند تحمل كنند، نشود. بدين خاطر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگركسى مى‏خواهد مقدارى خرما يا پنج قرص نان يا چند دينار يا چنددرهم را به مصرف خير برساند بهتر اين است كه آن‏ها را به مصرف‏پدر و مادر خود برساند و در درجه دوم براى خود و عيالش صرف كندو در درجه سوم به خويشاوندان وبرادران مومنش و در درجه چهارم‏به هسمايه‏هاى مستمندش و در درجه پنجم درراه خدا و جهاد كه اجرش‏از همه كمتر است، به مصرف برساند.
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره مردى از انصار كه هنگام مرگش پنج‏يا شش بنده‏خود را آزاد كرد و چيزى براى فرزندان خردسالش باقى نگذاشت،فرمود: اگر اين كار او را به من اعلام كرده بوديد، نمى‏گذاشتم درگورستان مسلمانان به خاك سپاريد. چند كودك خردسال باقى گذاشته‏است تا از مردم گدايى كنند!
قرآن در رد گفته شما مى‏فرمايد: آن كسانى كه چون انفاق مى‏كنند،اسراف نمى‏كنند و بخل نمى‏ورزند. عدالت ميان اين دو بايد رعايت‏شود. (6)
آيا نمى‏بينيد كه خداوند كارى را كه شما بدان دعوت مى‏كنيد،نكوهش كرده است: خداوند اسراف كنندگان را دوست نمى‏دارد. (7)
خداوند مردم را از اسراف نهى كرده و به حد وسط فرمان داده است.مسلمان نبايد هرچه دارد به ديگران بدهد و پس از آن از خدا روزى‏خواهد، چون دعايش به اجابت نمى‏رسد. پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دعاى چنددسته از امتم به اجابت نمى‏رسد: مردى كه به پدر و مادرش نفرين‏مى‏كند... و مردى كه خداوند به او مال بسيارى مى‏دهد و او همه راانفاق مى‏كند; سپس به درگاه خداوند دعا مى‏كند كه پروردگارا، به‏من روزى بده. خدا مى‏فرمايد: آيا روزى فراوان به تو ندادم؟! چراميانه روى نكردى؟ چرا اسراف كردى...؟ سپس خدا به پيامبرش آموخت‏كه چگونه انفاق كند. پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) يك «اوقيه طلا» داشت ونمى‏خواست كه آن را يك شب در نزد خود نگه دارد. بدين خاطر همه‏آن را صدقه داد. بامدادان سائلى نزد او آمد و آن حضرت چيزى‏نداشت كه به او بدهد. سائل او را سرزنش كرد و آن حضرت غمناك‏شد. خدا به پيامبرش فرمود: دست‏خود را مبند و بيش از حد نيزدست‏خود را مگشاى كه مورد سرزنش قرار مى‏گيرى و از كارفرومانى. (8)
بسا كه مردمى از تو چيزى بخواهند و تو را معذور ندارند و اگرهرچه دارى به ديگران بدهى به زيان مالى دچار شوى. اينها احاديث‏رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه قرآن را تصديق دارند و قرآن را هم همه اهل‏آن كه مومنند، درست دانند... اى جماعت! نمى‏دانم امروز آن‏چه رابراى شما شرح دادم در شما اثر كرد يا...
اگر همه مردم آن طور كه شما مى‏خواهيد زاهد باشند و نيازى به‏متاع ديگران نداشته باشند پس كفاره‏هاى قسم و نذر و صدقه‏هاى‏زكات واجب شتر، گوسفند، گاو، طلا، نقره، خرما، كشمش و ديگرچيزها به چه كسى داده شود؟
چه بد است اين عقيده كه شما بدان گراييده‏ايد و مردم را بدان‏مى‏كشانيد!
سليمان بن داود(علیه السلام) از خدا ملكى خواست كه احدى را پس از وى‏نشايد، و خدا آن را به وى داد. او حق مى‏گفت و به حق كار مى‏كرد.ما نيافتيم كه خدا آن را بر وى نكوهش كند و نه يك مومنى را.داود(علیه السلام) پيش از وى سلطنت محكمى داشت. يوسف پيامبر(علیه السلام) به پادشاه‏مصر گفت: مرا كارگزار همه خزائن كن; زيرا من نگهدار و داناهستم. كارش بدان جا كشيد كه اداره كشور مصر را به دست گرفت ووسعت‏حكومتش تا يمن رسيد...او نيز حق مى‏گفت و به حق كار مى‏كردو نديديم احدى را كه بر او عيب گيرد. ذوالقرنين بنده‏اى بود كه‏خدا را دوست داشت و خدا هم دوستش داشت و وسايل برايش فراهم كردو شرق و غرب را در زير نگينش آورد و حق گفت و حق كار كرد ونديديم كسى اين را بر او عيب گيرد. اى جماعت! به همان امر ونهى خدا اكتفا كنيد و رها كنيد آنچه را برشما اشتباه شده‏است... علم را به عالم واگذاريد تا اجر ببريد و معذور باشيد...و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد. نادانى‏را به اهلش وانهيد، زيرا اهل نادانى بسيارند و اهل دانش‏كم. (9)

سفيان ثورى

در انوار نعمانيه آمده است: صوفيان نزد امام صادق(علیه السلام) آمدند.سفيان ثورى لباسى پشمينه و زبر به تن كرده و امام لباس نازكى‏به تن كرده بود. سفيان به امام گفت: به درستى كه اميرمومنان‏هميشه لباسهاى درشتى به تن مى‏كرد. چرا در اين روش به او اقتدانمى‏كنى؟! امام صادق(علیه السلام) پاسخ داد: اميرمومنان در زمان تنگدستى‏مسلمانان زندگى مى‏كرد. اين گشايش كه امروز در بين مسلمانان به‏وجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومى هستيم كه اگر خدا برماگشايش داد، برخود گشايش مى‏دهيم و هرگاه برما تنگى گيرد،برخودمان چنان كنيم. خداوند دنيا را براى مؤمن آفريده است، نه‏براى كافر; زيرا او ارزشى نزد خداوند ندارد. اگر اميرمومنان‏على(علیه السلام) در اين زمان به سر مى‏برد هرگز آن لباسهايى كه در آن‏روزگار مى‏پوشيد را به تن نمى‏كرد، تا نگويند او رياكارى مى‏كند ولباس شهرت مى‏پوشد. اميرمومنان امام و والى مسلمانان بود و بروالى مسلمانان سزاوار نيست كه از نظر زندگى و معاش بالاتر ازفقرا باشد. حضرت على(علیه السلام) در جواب كسانى كه به وى گفتند: تو شب‏را گرسنه مى‏مانى در حالى كه ملك و خلافت از آن تو است; فرمود: بيم آن دارم كه سير شوم در حالى كه در «يمامه‏» يك نفر باشكم‏گرسنه شب را سپرى كرده باشد.
من والى نيستم. خلافت از ما غصب گرديده است. اگر والى بودم، دراين جهت‏به آن حضرت اقتدا مى‏كردم.
امام صادق(علیه السلام) به سفيان ثورى فرمود: نزديك من بيا! او پيش حضرت‏آمد. حضرت پيراهن پشمى و زبر سفيان را كنار زد و پيراهن‏ابريشمى را كه سفيان در زير لباس‏هاى خود به تن كرده بود، به اونشان داد و آن گاه فرمود: سفيان! نگاه كن كه در زير اين‏پيراهن‏هاى نازك كه به تن دارم، چه مى‏بينى؟ سفيان با تعجب ديدكه آن حضرت پيراهن پشمى زبرى در زير لباس‏هاى خود به تن كرده‏است.
امام فرمود: سفيان! اين لباس زيرين را براى خدا به تن كرده‏ام وپيراهن ديگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشيده‏ام. (10)
در اين گفت وگو به نكات فراوان و قابل توجهى مى‏توان دست‏يافت.امام صادق(علیه السلام) با اين كه مى‏دانست. وى فردى رياكار و منحرف است‏اما در وهله اول، خواست تا با دليل و برهان او را خلع سلاح‏نمايد و سپس او را رسوا گرداند. امام صادق(علیه السلام) با نشان دادن‏لباس ابريشمى سفيان، به ديگران فهماند كه لباس‏هاى پشمينه اوبراى فريب عوام است، نه براى خدا.
دومين گامى كه امام صادق(علیه السلام) جهت افشاى چهره اين گروهك منحرف‏برداشت، رسوا كردن پايه گذاران آن بود. از اين رو مى‏بينيم وقتى‏كه از آن حضرت درباره ابوهاشم كوفى سؤال مى‏شود، در جواب‏مى‏فرمايد: او فردى بسيار فاسد العقيده است. وى همان كسى است كه‏مذهبى را به نام صوفيه پايه گذارى و تاسيس كرد و آن را راه‏فرارى براى عقيده خبيث و فاسد خودش قرار داد. (11)
سومين گام امام صادق(علیه السلام) در مقابله با گروه منحرف صوفيه، هشدارامام به مسلمانان بود كه فريب آنها را نخورند و تحت تاثيرافكارشان قرار نگيرند. آن حضرت در جواب فردى كه از وى درباره‏صوفى‏ها سؤال كرده بود، فرمود: آنها دشمنان ما هستند. هركس به‏آنان ميل پيدا كند جزو آنهاست و همراهشان محشور خواهد شد. زوداست گروهى كه مدعى محبت ما مى‏باشند از آنان پيروى كنند... هان! اگر كسى به سوى اين گروه ميل پيدا بكند از ما نخواهد بود و مااز او بيزار هستيم و هركه آنها را انكار كند همانند كسى است كه‏به جنگ با كفار و منافقين پرداخته است. (12)

راهزنان امت اسلامى

عقايد فاسد و برخورد رياكارانه و منافقانه صوفيه آن چنان‏خطرناك بود كه پس از گذشت‏يك قرن از پيدايش اين گروه انحرافى،امام حسن عسكرى(علیه السلام) با نقل حديث از امام صادق(علیه السلام) دست‏به يك‏روشنگرى جديد عليه اين گروه زد. امام حسن عسكرى(علیه السلام) در پايان‏اين روشنگرى مى‏فرمايد: امام صادق(علیه السلام) به ابوهاشم جعفرى فرمود:اى ابوهاشم! زود باشد كه زمانى فرا رسد كه مردم خندان باشندودلهايشان سياه و تيره، سنت در ميان آن‏ها بدعت‏به حساب آيد وبدعت در ميان آنها سنت، مؤمن در ميان آن‏ها خوار و بى‏مقدار باشدو فاسق عزيز و صاحب اعتبار، اميران آن‏ها نادان و ستمكار باشند،و عالمانشان راهى دربار ظالمان، توانگران آن‏ها توشه فقيران ودرويشان را بدزدند، كوچتكترهاى آن‏ها بر بزرگان پيشى گيرند،هرنادانى نزد آنها مرد آگاهى باشد، هر حليت‏گرى درويش باشد،مردم افراد نيك راى را از افراد فاسد العقيده تمييز ندهند،ميش را از گرگان خونخوار تشخيص ندهند، علماى آنها بر روى زمين‏بدترين خلق خدا هستند. زيرا ميل به فلسفه و تصوف مى‏كنند. به‏خدا قسم! آنها از حق برگشته‏اند و ميل به باطل پيدا كرده‏اند، دردوستى با مخالفان ما بسيار مبالغه كنند و در گمراه كردن شيعيان‏و دوستان ما تلاش فراوان كنند. پس اگر بر منصبى دست‏يابند ازرشوه‏ها سير نگردند... آگاه باشيد كه آنها «راهزنان ايمان‏»هستند و دعوت كنندگان به كيش ملحدان. پس هركس آنها را دريابدبايد از آن‏ها حذر كند و دين و ايمان خود را حفظ كند.
اى ابوهاشم! اين چيزى است كه پدرم از پدرانش، از جعفربن‏محمدصادق عليهم السلام براى من نقل كرده است... (13)

پی نوشت ها:

1.حديقه الشيعه، ص 560.
2.ذرايع البيان، ج 2، ص 32، به نقل از منهاج البراعه، ج 1، ص‏176.
3.تحف العقول، ترجمه سيدهاشم رسولى محلاتى، ص‏363.
4.حشر، آيه‏9.
5.انسان، آيه‏9.
6.فرقان، آيه‏67.
7.انعام، آيه 141.
8.اسرا، آيه 31.
9.تحف العقول، ص‏363.
10.ذرايع البيان، ج 2، ص 48.
11.حديقه الشيعه، ص 564.
12.ذرايع البيان، ج 2، ص 41.
13.حديقه الشيعه، ص 652.

منبع: www. sibtayn.com