انسان ابتدایی در فلات ایران
شکوه حاجی نصرالله
فلات ایران: سرزمین مرتفع و پهناوری است که کوههای هندوکش و رود سند مرز خاوری آن، رود آموی و دریای مازندران و رود ارس مرز شمالی آن، دامنههای باختری زاگرس تا خوزستان و خلیج فارس مرز باختری آن، و سواحل شمالی خلیج فارس و دریای عمان مرز جنوبی آن است. این فلات بزرگ که از خاور تا باختر بیش از سه هزار کیلومتر طول دارد، از سه سو به جلگههای رسوبی و وسیع و رودخانه هایی پر آب ختم میشود. در خاور و جنوب خاوری آن جلگه و رود سند، در شمال آن ماوراءالنهر و دو رود آمودریا و سیر دریا (جیحون و سیحون)، و در غرب آن، میاندورود و دو رود دجله و فرات قرار دارد. قرار گرفتن فلات ایران در میان سه مرکز کهن اقتصادی آبی وابسته به رودهای بزرگ و راه داشتن این فلات به دریاهای آزاد جنوبی، سرزمین ایران را حتی در اعصار پیش از تاریخ و آغاز آن همواره به واسطهای میان فرهنگهای گوناگون بدن کرده است.
دوران کهن سنگی
به نظر میرسد که سرزمین ما، فلات ایران، از ادوار کهن تاریخ، محل رفت و آمد شکارگران و گردآورندگان خوراک بوده است. آنان گروهی زندگی میکردند و دست افزارهای سادهای از سنگ، استخوان و شاید چوب میساختند. تاریخ تخمینی کهن ترین آثار کشف شده در فلات ایران، حدود 200 هزار تا 100 هزار سال پیش است، این آثار شامل قسمت هایی از استخوانهای بدن انسان کهن و دست افزارهای سنگی اوست. با پیدا شدن تبر دستی متعلق به 100 هزار سال پیش در کرمان و نشانهای دیگری در کرمانشاه که متعلق به 75 هزار تا 100 هزار سال پیش بوده و نیز یافتن دست افزارهای سنگی متعلق به 50 تا 60 هزار سال پیش در پیرامون وی، روی هم رفته دیرینگی زندگی انسانی در این منطقه از جهان آشکار شده است.پژوهش و کندو کاو دربارهی فلات ایران در این دوران بسیار ناچیز بوده است. بنابراین، اطلاعات ما از مردمان آن دوران، جامع و کامل نیست. برای آشنایی با چگونگی زندگی انسان ابتدایی، به کهن ترین زیستگاه کشف شده در فلات ایران، واقع در حوضهی مسیله در حدود 50 کیلومتری جنوب شهرستان ورامین در نزدیکی تهران، میرویم. سن یافتههای به دست آمده از این زیستگاه را در طیفی بین 60 هزار تا 45 هزار سال تخمین میزنند. در منطقهی مسیله، گروههای شکارگر در ایام مناسب سال، در هوای آزاد میزیستند و از راه شکار جانوران سُمداری چون آهو، غزال، گورخر و شاید اجداد اهلی نشدهی بره و گوسفند و گاو، بخشی از غذای خود را به دست میآوردند.
شکارگران در این زیستگاه با راندن جانوران به طرف "درهی تنگ" واقع بین بلندیهای "سیاه کوه" و "دوازده امام"، آنها را به دام میانداختند و شکار میکردند.
نمونهی ابزار سنگی به دست آمده از این منطقه، وسیلهی تراش، سر تبر، تیغ و از این قبیل... است. این ابزار از تراشهی ضخیم یکی از انواع سنگهای آتشفشانی ساخته شده اند.
گفتیم که ابزار ساخته شده در این دوران، سنگی بود. به همین دلیل بر تقسیم بندی باستان شناسی این دوران تاریخی را "کهن سنگی" مینامند. دوران کهن سنگی در فلات ایران تا 16 هزار سال پیش ادامه یافت.
آیین تدفین در دوران کهن سنگی
یکی از ارزنده ترین یافتههای دوران کهن سنگی در فلات ایران، گورهای انسانهای ابتدایی است. گورهایی که اجساد مردگان، از پیر، جوان و کودک، زن یا مرد، همراه با آداب و رسوم ویژه به خاک سپرده شده اند.در دامنهی کوههای زاگرس در غار "شنیدار" واقع در کردستان عراق، گورهایی کشف شده که پیکر انسان در حدود 60 هزار سال پیش در آن جا به خاک سپرده شده است.
زیستگاه کهن در دوران کهن سنگی
این منطقه شنیدار است. انسان در برف و بوران و گرمای سوزان چگونه زندگی میکند؟ آنان گروهی میزیستند. عدهای در جست و جوی شکار بودند. قلوه سنگی را بر میداشتند و لبهی آن را میساییدند تا تیز شود. از آن چه استفادهای میکردند؟ با آن گوشت شکار را میبُریدند و زمین را در پی دانه میشکافتند و از خود دفاع میکردند. وقتی بچه ای، پیری یا جوانی از گروه میمرد؛ آیا او را رها میکردند و میرفتند؟ آیا بر جسد او میگریستند؟ چند نفر خاک را میکندند. آنان گوری حفر میکردند. تنی چند برای تهیهی گُلهای معطر و گیاهان، به جست و جو میرفتند. دیگر همه چیز گذشته با آنان نبود، چگونه میاندیشیدند؟ او حرکت نمیکرد. آیا خوابیده بود؟ بدنش سرد شده بود. از گروه جدا میشد و به کجا میرفت؟ آیا آمادهی رفتن به سفری شده بود؟ آنان میدانستند که او دیگر با آنان نخواهد بود. او را در گور مینهادند. بستری از شاخههای بلوط و کاج و سرو کوهی و زبان گنجشک، جسد را در بر میگرفت و تودهای انبوه از گُل ها، نظیر ذرت، سُنبل کوهی، گُل اَشرفی و گُل ختمی آبی و... که با شاخه هیا سبز تزیین شده بود، سر تا پای جسد را میپوساند. سنگی تیز در کنار مینهادند و گوشتی برای توشهی راهش میگذاشتند.(1) با مردگان آن گونه رفتار میکردند که گویی زنده بودند و تنها به خواب رفته یا شاید سفری ناشناخته را در پیش گرفته بودند.آن گُلهای زیبا را چرا روی مُردگان میپاشیدند؟ آیا آنان مفهوم زشت و زیبا را درک میکردند؟ آیا آنان حس زیباشناسی داشتند؟ یافتهها چه میگویند؟ آیا انسان ابتدایی نوعی اندیشه دربارهی مرگ و زندگی داشته است؟ اجرای آداب و تشریفات ویژه در تدفین مردگان به چه معنایی است؟ وجود سنگ تیز، استخوانهای به جا مانده از توشه و و گُلهای زرد و آبی و... چه دلیلی داشته است؟ آیا همهی اینها دلیلی بر وجود نوعی اندیشه و نوعی واکنش در برابر هستی و نیستی نبوده است؟ دوران این انسان کهن سنگی، نقطهای آغازی بر نوعی اندیشهی تقدس در هستی است.
انسانهای ابتدایی با اجرای مراسم تدفین، اندیشیدن را آغاز کردند و در این کنشها زمزمهی پرسشهای «من کیستم؟ چرا زاده شدم؟ چرا میمیرم؟ پس از مرگ به کجا میروم؟» به گوش میرسد.
جان پنداری انسان نخستین
این انسان گاه در خواب، عضوی از گروه را که مرده بود میدید و چون چشم میگشود، اثری از او نمییافت. او پریشان و درمانده میشد و به نظر میآید با اجرای مراسم تدفین و تهیهی وسایل زندگی برای مرده، سعی میکرد خود را از این پریشانی رها کند. انسان ابتدایی هنگامی که در آفتاب راه میرفت، چیزی کدر (سایه) را همراه خود مییافت. او میگریخت اما همچنان آن موجود کدر او را دنبال میکرد. هرگاه بر لب برکهی آبی میرفت، در آب چیزی جز خود را مییافت. و گاه در خواب میدید که آتشفشان، سیل، زلزله یا جانوران درنده گِرد او را گرفته اند و چون سراسیمه بیدار میشد، خود را هم چنان در پناهگاه، به دور از خطر نمیدید. او سرگشته، حیران و وحشت زده، به این رخدادها چه واکنشی نشان میداد؟ او بر این باور بود که همهی آنچه او را دوره کرده اند، جانوران، گیاهان و پدیدههای طبیعی، همه و همه جان دارند.او هم چون کودکی که با ماه، ستاره ها، آب، گُل، ماشین و جانور سخن میگوید و بر این باور است که این پدیدهها سخن او را میفهمند، جان پندار بود.
انسان ابتدایی برای چیرگی بر محیط و رهایی از این آشفتگی و وحشت، میکوشید این جان را به تصرف درآورد. بنابراین، انسان به آیین هایی چنگ میزد که ریشه در باورهای دینی او داشتند.
دریافتههای باستان شناسی از فلات ایران در دوران پایانی کهن سنگی، دو موضوع توجه ما را به باورهای دینی مردمان جلب میکنند:
1. مراسم تدفین مردگان
2. آویزههای تزیینی که به نظر میآید جنبهی تزیین نداشته و کاربرد جادویی و آیین داشتهاند.
دوران میان سنگی در فلات ایران
باز هم زمان گذشت و 14 هزار سال پیش از میلاد، انسان در پهنهی فلات ایران به دورانی رسید که آن را "میان سنگی" مینامند. تفاوت این دوراهن با دوران کهن سنگی چیست؟ انسان میان سنگی، گروهی زندگی میکرد. چون گذشته به شکار و گردآوری خوراک میپرداخت. او میتوانست ابزار دوران کهن سنگی را بسازد.در جست و جوی ابزار ساخت این دوران تفاوتهایش بادوران کهن سنگی، سری به موزهی ایران باستان میزنیم. ابزار جدیدِ ساخت این دوران، ریز تیغهها با شکلهای هندسی مثلث، هلال و ذوزنقه اند. این ریز تیغهها به علت شکلهای هندسی مختلف، از ابزارهای قلوه سنگی دوران کهن سنگی، کارآیی بهتری داشتند. وسیلهی قابل توجه دیگر، سنگ ساب است. از این وسیله برای ساییدن و نرم کردن دانهها استفاده میکردند. انسانِ میان سنگی، ابزار استخوانی چون درفش و ابزار ترکیبی میساخت. ابزار ترکیبی چیست؟ او ریز تیغههای سنگی را در داخل شکافی از استخوان یا چوب فرو میبرد و از این وسیله برای کندن گیاهان استفاده میکرد.
با ساخت این ابزار ترکیبی، مهم ترین رخداد به وقوع پیوست. انسان بیش تر از نیاز گروه خوراک به دست میآورد. آن گاه این خوراک اضافه را ذخیره کرد. این کار که به نظر ما بسیار ساده میآید، موجب دگرگونی ژرفی در زندگی انسان نخستین شد.
همزمان با دگرگونی در روش و شیوهی آمادگی خوراک انسان ابتدایی ساکن فلات ایران، زبان او نیز دگرگون شد. بدین سان با استفاده از این ارتباط زبانی، تجربه از نسلی دیگر نیز آسان تر انتقال یافت.
تمامی این دگرگونی ها، انسان را از دوران کهن سنگی که هزاران سال به درازا کشید، جدا میکند و با چند گام کوتاه چهار هزار ساله به دوران میان سنگی و به ویژه تولید غذا میرساند.
در آن هنگام، زمین در دوران آخرین یخبندان به سر میبُرد و فلات ایران از دوران باران میگذشت. بخش مرکزی فلات ایران که امروز بیابان و نمکزار بزرگی است، در آن زمان دریاچهی گستردهای بود که رودهای بسیاری به سوی آن سرازیر میشد. اگر به کویر سفر کنی، بقایای ماهیان و صدفها را در آن جا خواهی یافت.
آغاز دوره خشک در فلات ایران
از 15 تا 10 هزار سال پیش از میلاد، در فلات ایران دوران باران پایان پذیرفت و دورهای که آن را عهد خشک مینامند و هنور هم ادامه دارد، آغاز شد. در این دوره انسان ابتدایی در غارها یا پناهگاههای سنگی فلات ایران، مسکن و جایگاهی برای خود ساخت. نمونهی این گونه مسکنها در حفاریهای غاری در تنگ پیده در کوههای بختیاری، واقع در شمال خاوری شوشتر به دست آمده است.دوران نوسنگی در فلات ایران
در فلات ایران، انسان ابتدایی در 10 هزار سال پیش از میلاد، به دوران نوسنگی رسید. در این دوران صیقل دادن سنگ و ساخت ابزار سنگی کامل به ویژه تبر سنگی، آغاز شد. کشاورزی، که زنان نقش اساسی در آن داشتند، گله داری، سفالگری، ساخت انواع ظروف و فن خانه سازی جز فعالیتهای اصلی این دوره بود.البته این پیشرفتها در تمام فلات ایران در یک زمان پدیدار نشد؛ بلکه ضرورتهای زیست محیطی در رشد و تکامل این فعالیتها مؤثر بوده است.
انسان غار نشین و نقش زنان
انسان غارنشین در فلات ایران چگونه زندگی میکرد؟ او در آغاز دوران نوسنگی، در غارها زندگی میکرد. در این جامعهی ابتدایی، زن نگاهبان آتش و شاید مخترع و سازندهی ظروف سفالین بود. او دو چوبدست را میگرفت و در کوهها به جست و جوی ریشههای خوردنی گیاهان و گردآوری میوههای وحشی میپرداخت. در حالی که مردان اندکی پیشرفت کرده بودند، زنان در این عصر نوآوریهای بسیاری داشتند. شاید همین نابرابری میان وظایف مرد و زن بود که جوامع مادرسالار را به وجود آورد. در چنین جامعه ای، چند شوهری زنان رسم بود. زن کارهای قبیله را اداره میکرد و به مقام روحانیت میرسید. در همین حال، پیوند خانواده را زنان در دست داشتند.تپهی سراب و پیکرک ونوس
تپهی سراب در 7 کیلومتری شمال خاوری کرمانشاه، یکی از نقاط باستانی معروف دوره نو سنگی در فلات ایران است. بقایای به دست آمده از تپهی سراب نمایانگر زندگی روستایی ابتدایی در 7 هزار تا 6 هزار سال پیش از میلاد، است.از تپهی سراب 650 پیکرک گِلی به دست آمده است که 18 عدد از پیکرکها مرداده و بقیه زنانه اند. شناخته شده ترین آنها "ونوس سراب" نامیده شده است. این پیکرک یکی از نمونههای قابل تفسیر دورهی نوسنگی است. ونوس سراب، پیکرک زنی است در حال نشسته که پاهان خود را دراز کرده است.
چنان که در نوشتارهای پیش دیدیم، از این پیکرکهای زنانه، در سرتاسر زمین، در مناطقی که انسان ابتدایی در دورهی پایانی نوسنگی زندگی میکرد، یافته شده است. این پیکرکهای زنانه به چه هدفی ساخته میشدند؟ آیا ساخت آنها جنبهی سرگرمی یا هنری داشته است؟ آیا آنها نمادی آیینی بوده اند؟ زنان در جریان بهره برداری از گیاهان خوراکی، با فن کشاورزی و کاشتن آشنا شدند. دانهای به خاک میسپردند؛ دانه از تاریکی خاک جوانه میزد و به گیاهی بدل میشد و از هر دانه دهها دانه میشکفت. زمین چون مادر نخستین، انسان را سیر میکرد، میپروراند، پشتیبانی میکرد و سبب آرامش و ماندگاری او میشد. آری، زمین همان نقشی را اجرا میکرد که مادران و زنان گروه به عهده داشتند. این پیکرکهای کشف شده در سرتاسر زمین، نمادی از تقدس زمین و مادر نخستین و الهه باروری بودند و از باروری و برکت در آن دوران از زندگی انسان سخن میگویند.
وجود چنین پیکرک هایی از الهههای باروری، از خاور تا باختر، را میتوان نماد آیینی فرهنگ کشاورزی کهن دانست. این فرهنگ از 7 هزار سال تا 3 هزار سال پیش از میلاد، ادامه داشت.
ساخت این پیکرکها برای سازنده یا دارندهی آنها تأثیر جادویی داشته است. پیکرک مقدس، برکت و ثروت را فراهم میساخت و در حقیقت، انسان به یاری آن توانایی داشت بر مردم، طبیعت و حتی بر خود الهه تأثیر بگذارد.
وجود الههی باروری و برکت را میتوان در باورهای مقدس دورهی تمدن آریایی در فلات ایران نیز دنبال کرد. آناهیتا در فلات ایران، نمودی از الههی باروری موجود در پیکرکهای زنانه است.
بومیان ساکن دشت سِیَلک در هزارهی ششم پیش از میلاد
به یاد دارید که دوران خشک در فلات ایران، 8 تا 13 هزار سال پیش از میلاد آغاز شد. در نتیجهی پیشرفت دورههای کم آبی و خشک شدن دره ها، دریاچهی بزرگ مرکزی ایران، اندک اندک کوچک شد. در نقاط گوناگون، در حاشیهی رودها، مراتعو مرغزارهایی پدید آمد. زندگی مردمان فلات ایران، متأثر از عوامل گوناگون طبیعی، وضع آب و هوا و چگونگی برخورد با ملتهای همسایه و یورش و کوچ اقوام گوناگون، ادامه یافت.در پی این دگرگونی ها، انسان غارنشین به دشت آمد. در 6 هزار پیش از میلاد، انسانهای فلات ایران را در دشت سِیَلک نزدیک کاشان مییابیم. در آغاز، مردم سیلک در آلونک هایی زندگی میکردند که با چوب و شاخ و برگ درختان میساختند. اندکی بعد، روی شاخ و برگ را گِل اَندود کردند. به جای ظرف، سبدهایی را به کار بردند که از شاخ و برگ درختان بافته و روی آنها را با گِل رُس اندود بودند. پس از چندی، زنان بر اثر تجربه، به روش ساختن ظروف گِلین و سفالین دست یافتند و شکل سبدهای پیش را بر روی این ظرفها نقاشی کردند. ابزار کار انسان در این دوران، از سنگ بود و رفته رفته به ساخت ظروف سفالین و در پایان دوران نوسنگی به مس دست یافتند و ظروف و ابزارهایی از آن ساختند.
در این دوره، مرد و زن هر دو از آویزههای زینتی استفاده میکردند که از صدف و سنگهای نرم و رنگین تهیه میشد. مرده را به طرز درهم و پیچیدهای در کف اتاق دفن میکردند و گمان میکردند که همین حضور نزدیک کافی است تا مرده در خوراک خانواده شرکت جوید. او چون نیاکانش باور داشت که مرده پس از مرگ، به همان شکلی که در روی زمین زندگی کرده است، خوائهد زیست. بنابراین، برای راحتی مرده، خوراکی را در دسترس او میگذاشتند.
یافتههای باستان شناسی در سِیَلک میگویند مردم این ناحیه در ضمن شکار جانوران، فعالیتهای کشاورزی را گسترش بخشیدند و اضافه خوراکی را که از راه کشاورزی و اهلی کردن جانوران به دست میآورند، ذخیره میکردند. در این وضعیت بود که انسان در فلات ایران به صورت گذرا یا پایدار، یکجانشین میشد.
چرا هنگامی که کشاورزی آغاز شد، انسان به یکجانشینی یا یکجانشینی موقت روی آورد؟ ارتباط کشاورزی و یکجانشینی چیست؟ کشاورز باید زمین را به موقع شخم بزند و در آن دانه بکارد، فرآوردهی آن را درو و آن را خرمن کند. بنابراین، انسان نمیتوانست مانند گذشته که از راه شکار زندگی میکرد و پیوسته در حرکت و سرگردان بود، زندگی کند. او بایستی در کنار زمین کشت شده و میماند و کنار زمین خانه میساخت. بدین سان، زندگی همگانی در سنجش با گذشته پیچیدهتر شد و نیاز به سازماندهی جدید به وجود آمد.
آن گاه که انسان به برداشت فرآوردههای کشاورزی پرداخت و در خانههای دائمی زیست، توانست کم کم بیش تر جانورانی را که امروزه همراه انسان اند، رام و همدم خویش سازد. همدلی سگ با انسان، از ابتدای دوران نوسنگی آغاز شد. استفاده از چارپایان برای باربری و سواری رایج شد و با افزایش تولید، رفته رفته بازرگانی به وجود آمد.
خانه سازی در هزارهی چهارم پیش از میلاد
در حدود 4 هزار سال پیش از میلاد، خانه سازی شکل پیچیده تری به خود گرفت. خانهها با خشت خام ساخته شد. تودههای گِل را با دست میفشردند و آنها را به صورت گلولههای تخت و بی شکل در میآوردند و در برابر آفتاب خشک میکردند و سپس در داخل گِل دیوار به کار میبردند. درون خانهها و دیوارها را هم با گِل سرخ، رنگ میکردند.$آیین دفن مردگان در هزارهی چهارم پیش از میلاد
در آن زمان، مردگان را خمیده و منحنی در نزدیکی اجاق به خاک میسپردند تا در خوردن و آشامیدن خانواده را همراهی کنند. این گوهه تدفین، تا صدها سال در فلات ایران به کار میرفت. ظاهراً از نیمهی نخست هزارهی چهارم پیش از میلاد، تدفین مردگان دگرگون شد.
ساخت ظروف سفالی در هزارهی چهارم پیش از میلاد و نخستین زبان تصویری
در این دوره در ساختن ظروف گِلی نیز مهارت بیش تری به کار رفت. سازندگان بر زمینهی خاکستری، قرمز، سبز و یا سرخ رنگ ظروف، نقش پرندگان، جانوران و طرح خورشید و تصویر انسان و نقوش هندسی را که همه حالت نمادین داشتند پدید آوردند. فلات ایران زادگاه اصلی ظروف منقوش بوده است. نقش روی ظروف در این دوره، چون کنده کاری روی استخوان در دورهی پیشین، حس برانگیز و زیبا بودند.سازندگان از نقش این تصاویر لبریز از زندگی و جنبش بر روی ظروف، چه هدفی داشته اند؟ آیا این نقشها نوعی نگارش بوده است؟ به نظر میرسد این نقشها نوعی زبان نوشتاری تصویری به حساب میآمد، که با مراسم و باورهای این انسانها مرتبط بود و نقش جادویی و آیینی داشت. از سویی دیگر، وجود این نقشها نشانهی مرحلهای است که به خط تصویری (هیروگلیف) میرسد. شاید مخترعان خط تصویری در میاندورود(2)، از نقاشی مردمان فلات ایران بر روی ظروف الهام گرفته باشند. نویسندگان خط تصویری میاندورود، برای هر مفهوم و اندیشهای شکل و تصویری میکشیدند.
پس از سدهها سومریها به نوشتن خط میخی پرداختند و در زمانهای بعد، ایلامیها (عیلامی ها)(3) و آشوری ها(4) خط میخی را از آنان آموختند. آن گاه ایرانیان نیز این خط را از این دو قوم فرا گرفتند.
تحول در خانه سازی
کم کم برای ساخت خانه، به جای خشتهای بی قوارهی پیشین، از خشتهای چهارگوش استفاده شد. آن گاه در دهکده مکانهای گوناگون ساختند. دیوارها دارای در و پنجره و روزن شد. درهای چوبی که روی پاشنهی سنگی میچرخیدند، ساخته شدند. سرانجام، خانهها را با رنگ قرمز میآراستند.پیوند فرهنگی تبارهای ساکن فلات با تبارهای دیگر
ترکیب جمعیت بومی ساکن ایران، پیش از آریاییها چندان روشن نیست. عدهای بر این باورند که در نواحی جنوبی، مرکزی و خاوری و حتی در شمال خاوری تا حدود دریای خوارزم، نژاد دراویدی میزیسته است. ایلامیان از این نژاد بوده اند. در نواحی باختری و شمال باختری و شمالی نیز تبارهای سفید پوست قفقاز ساکن بودهاند. شاید در باختر فلات ایران، آمیختگی نژادهای قفقازی و دراویدی را بهتر از هر جای دیگر این سرزمین، بتوان یافت.موقعیت جغرافیایی فلات ایران سبب شد تا اقوام ساکن در فلات ایران، چه در دوران پیش از تاریخ و چه در دورانهای تاریخی دور، عامل عدهای در داد و ستدهای بازرگانی و پیوندهای فرهنگی بخشهای گوناگون جهان باستان باشند.
همین امر سبب شد تا اقوام ساکن در فلات ایران، با آمیختن فرهنگ قومی خویش با آن چه از فرهنگهای دیگر دریافت کرده بودند، بنیانگذاران تمدن و فرهنگی ویژه شوند و بر اقوام همسایه و تمدن جهان، تأثیری ماندگار بگذارند.
اقوام بومی فلات ایران، زیر تأثیر فرهنگی و مادی اقوام میاندورود بودند. رشتهای از پیوندهای قومی و فرهنگی کهن، ساکنان فلات را از قدیم با مردم میاندورود مربوط میکرد. بدین سان در دوران جدیدتر، از هزارهی دوم پیش از میلاد، با سامان یافتن نظامهای حکومتی در ایران، آثار این نفوذ فرهنگی محسوستر شد.
پینوشتها:
1. این اطلاعات بر اساس آزمایش هایی به دست آمده که روی دانههای گردهی موجود در جسد یافته در غار شیندار، صورت گرفته است.
2. میاندورود: میاندرود (بین النهرین) یکی از مراکز تمدن دنیای باستان است که ارتباط بومیان ساکن فلات ایران با آن از 4 هزار سال پیش از میلاد، آغاز شد. بومیان ساکن فلات ایران، آن چنان تحت تأثیر فرهنگ و تمدن میاندورود بودند که با آمدن آریاییها به فلات ایران نیز این پیوند فرهنگی از میان نرفت.
3. ایلام (عیلام): تمدن ایلامیان در بخشهای بزرگی از زاگرس در غرب، که لرستان را شامل میشد، و در بخشهای جنوبی، که از خوزستان تا کرمان میرسید، نزدیک به دو هزار سال (تا سال 550 پیش از میلاد) ادامه داشت. ایلامیها خدایان بسیاری را پرستش میکردند. تمدن، ایلام بهترین نمونهی وجود دولت و تمدن تبارهای بومی ساکن فلات ایران، پیش از آمدن آریایی هاست. این دولت، سرانجام در 640 پیش از میلاد، با گذشت حدود دو هزار سال، فرمانروایی را به هخامنشیان واگذاشت.
4. آشور: دولتی باستانی که در شمال بین النهرین، یعنی بخشی از عراق امروزی که رودهای دجله و فرات از آن میگذشته است. در سرزمین آشور، از 6 تا 7 هزار سال پیش، یعنی عصر نوسنگی، مردمانی زندگی میکرده اند. آشوریها به خدایان گوناگون باور داشتند. آنان نزدیک به چهار هزار سال بیش پایه گذار دولتی شدند که 1350 سال دوام یافت و کم کم به صورت یکی از امپراتوریهای بزرگ باستانی در آمد. سرانجام دولتهای ماد و بابل در حدود سال 600 پیش از میلاد، امپراتوری آشور را برانداختند.
محمّدی، محمّد هادی و حاجی نصرالله، شکوه؛(1385)، سپیده دم اندیشه ایرانی از آغاز تمدن ایرانی تا پایان دوره شاهنشاهی هخامنشی کتاب اول از مجموعهی داستان فکر ایرانی، تهران: افق، چاپ پنجم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}