نویسنده: محمّدهادی محمّدی، شکوه حاجی نصرالله

 

جدایی اقوام آریایی

اقوام گوناگون آریایی ایرانی از یکدیگر جدا شدند و سه کلان تبار ایرانی به وجود آوردند. هر گروه از این اقوام در بخشی از فلات ایران ماندند؛
پارتیان در خراسان
مادها در مرکز، باختر و شمال باختری
پارسیان در جنوب، در فارس
این کلان تبارها با یکدیگر با صلح و آرامش زندگی می‌کردند و به دامداری و پرورش است که یکی از مهم ترین پیشه‌های آنان بود، می‌پرداختند. یکی از علل برتری آنان در آن دوران تاریخی نیز داشتن اسب بود که در جنگ‌ها عامل مهم پیروزی به شمار می‌رفت.
اینان، نخست به خدمت امیران بومی ساکن فلات ایران در آمدند و سپس خودسالار و سرور شدند. آنان بر ساکنان فلات ایران از جنبه‌ی سیاسی و نه فرهنگی چیره شدند و در واقع از این آمیزش، فرهنگی نو به دست آمد.

زندگی آریایی‌ها در فلات ایران

هنگامی که شاخه‌ی ایرانی آریاییان، از اواخر هزاره‌ی اول پیش از میلاد، به فلات ایران آمدند، اقوامی مانند تَپورها (در طبرستان)، آماردها (در آمل)، مانناها و اورارتوییان (در آذربایجان، آرارات و ارمنستان)، کاسپی ها، لولوبی‌ها و گوتی‌ها (در دامنه‌های زاگرس)، کادوسی‌ها و گیل‌ها (در شمال و کناره‌های دریای مازندران) در فلات ایران زندگی می‌کردند. از سویی فرهنگ‌های سِیَلک (کاشان)، گیان (نهاوند)، حصار (دامغان)، آنو (مرو)، حسنلو (آذربایجان)، مارلیک (رودبار گیلان) و صدها مکان شناخته شده‌ی دیگر، نشان دهنده‌ی سابقه‌ی کهن پیشرفت‌های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در این سرزمین است. در جنوب و جنوب باختری ایران دولت ایلام (در خوزستان)، در باختر ایران دولت آشوری و بابلی، و در شمال باختری ایران دولت اورارتو(1) همسایگان متمدن و نیرومند این گروه از آریایی‌ها بودند.
آریایی‌ها به صورت دسته‌های کوچ نشین کوچک و پراکنده در پهنه‌ی گسترده‌ای از این سرزمین، پیرامون روستاها چادرهای خود را برافراشتند. رابطه‌ی اینان بابومیان، آرام و صلح جویانه بود.
در خانواده‌ی آریایی، پدر اختیار کامل داشت. یکی از وظایف مهم او روشن نگه داشتن آتشدان خانواده بود. زن در خانواده احترام فراوان داشت. زنان و مردان، سر و تن خود را با آرایه‌هایی که از مفرغ یا نقره می‌ساختند و سنگ‌های رنگین آن‌ها را تزیین می‌کردند، می‌آراستند. سنجاق سر، دستبند، گوشواره و انگشتری، نمونه‌هایی از این آیه‌ها بود.
جنگجویان کلاهخود و نیم تنه‌ای چسبان داشتند و جنگ افزارشان شمشیر، خنجر، سپر و پیکان بود که هم از مفرغ و هم از آهن می‌ساختند.
آریایی‌های دامپرو چادر نشین، کم کم با دگرگونی ساخت اجتماعی به کشاورزی روی آوردند و خانه‌های خود را از گِل و خشت و آجر و سنگ ساختند.

مراسم تدفین مردگان آریایی در فلات ایران

مردگان قوم تازه وارد، بر خلاف ساکنان بومی، در زیر اتاق‌های مسکونی به خاک سپرده نشده اند، بلکه آنان را در شهر مردگان، گورستانی در بیرون از آبادی و به دور از اجاق خانگی، به خاک می‌سپردند. اندیشه‌ی قوم آریایی درباره‌ی مرگ که آن را زایش دیگری می‌پنداشتند، موجب شد که مردگان را به شکلی که کودک در شکم مادر است، با پاهای جمع شده بر روی سینه، به خاک بسپارند تا به همان گونه که به این دنیا آمده اند، به دنیای دیگر وارد شوند. آن گاه لوازم زندگی، مانند ظرف، سفالینه، کلاهخود و وسایل جنگی، اشیای زینتی برای آرایش سر و پیکر اسب و لوازم مربوط به اسب را همراه مردگانشان در گور می‌گذاشتند.
با توجه به اشیای یافته شده از گورهای آریایی‌ها در فلات ایران، برتری وسایل جنگی بر ابزار کشاورزی و اهمیت اسب و خورشید و نفی پیکرک‌های ایزد بانوی باروری و کشت و کار، دیده می‌شود.

تصاویر به جا مانده از فرهنگ آریایی در فلات ایران

بر بسیاری از سفالینه‌های کشف شده از فرهنگ آریایی در فلات ایران، نقش اسب دیده می‌شود. این نقش، جایگزین نقش بز کوهی که مشخصه‌ی فرهنگ بومی بود، شده است. این جایگزینی نشان از اهمیت بسیار اسب در زندگی آریایی‌ها دارد.
تصاویر خورشید در میان نقوش هندسی و گاو و گردونه‌ای که حامل خورشید است، دو نمونه‌ی مشخص دیدگاه و اندیشه‌ی آریایی در منطقه سِیَلک است. با این نشانه ها، فرهنگ آریایی‌های ساکن در فلات ایران شناسایی می‌شود.

آمیزش اقوام آریایی و بومی ساکن فلات ایران

قوم‌های آریایی در آمیزش با مردمان ساکن فلات ایران، شیوه‌های ساده زندگی و ادایه قبیله‌ای را کنار گذاشتند و به کشاورزی روی آوردند.
ورود جنگجویان آریایی به فلات ایران، پشتیبان خوبی برای نگهبانی دارایی و روستاهای بومیان ساکن فلات ایران بود؛ زیرا آنان دشمنی سرسخت و دیرینه چون آشوریان در برابر خود داشتند. سپاهیان آشوری گه گاه برای غارت بومیان ساکن باختر فلات ایران، چون سیلی خروشان فرود آمدند و بر آنان می‌تاختند. از این رو، بومیان ساکن فلات، آریاییهای کوچنده را در پیرامون روستاهای خود جای دادند. آریایی‌ها به نگهبانی گله‌های بزرگ و اسبان خود و مردم روستاها پرداختند و سران بومی روستاها که دلیری این سواران را دیدند، آنان را برای نگهبانی خویش و روستاها به مزدوری گرفتند. کم کم نظام و سامان امنیتی روستاها به دست آنان افتاد و افرادی نیرومند و توانا شدند و در درون جامعه‌ی بومی فلات ایران نفوذ یافتند و با ازدواج‌هایی که میان دختران بزرگان روستا و سران جنگجوی اقوام آریایی صورت گرفت، قدرت اقتصاری و زمین‌های کشاورزی بومیان به دست آریاییان افتاد و کم کم جنگجویان جانشین سران بومی روستا شدند.
در آثار باستانی بازمانده در تپه‌ی سِیَلک در نزدیکی کاشان، دو گروه آریایی و بومی را با دو نوع آداب و رسوم و فرهنگ متمایز در کنار هم می‌توان مشاهده کرد. در سِیَلک، نزدیک روستای پیش از تاریخ بومیان، آثار یک دژاستوار دارای کاخ و محله‌ی مسکونی و گورستان دیده می‌شود.
بدین سان، آریایی‌هایی با بومیان ساکن فلات که از هزارها سال پیش در این سرزمین می‌زیستند، زندگی مشترکی را آغاز کردند و این همزیستی هرگز به جدایی نینجامید.

حکومت‌های محلی در فلات ایران

با پدیدار شدن فرهنگ ایرانی، در گوشیه و کنار فلات ایران، حکومت‌های کوچک محلی پدید آمدند. پایه‌ی اقتصاد این حکومت‌های کوچک بر کشاورزی و دامپروری و در برخی جاها بر استخراج معادن استوار بود. هزینه‌ی اداره‌ی حکومت از فرآوردهای زمین‌های فرمانرویان و مالیات که از مردم می‌گرفتند، تأمین می‌شد. با این همه، حکومت نمی توانست هزینه‌ی سنگین فرمانروا، بزرگان، سپاهیان و روحانیان را تأمین کند.به همین سبب، به درآمدهای دیگر نیاز بود. بازرگانی یکی از راه‌های به دست آوردن درآمد بیش تر بود. با گذشت زمان، سرانجام زمانی رسید که دست اندازی به سرزمین‌های همسایه، مهم ترین راه به دست آوردن درآمدهای بیش تر شناخته شد.
اکنون قوم ایرانی، شیوه‌های کشاورزی و آبیاری و دامپروری و استفاده از فلزهایی چون مس، قلع، آهن، سرب، نقره و طلا را می‌دانست. اسب‌های نیرومند داشت که از آن‌ها در کشاورزی و حمل و نقل و جنگ استفاده می‌کرد. به سرزمین‌هایی دست یافته بود که جنگل‌های گسترده و انبوه داشت.
بدین سان، سیمای اجتماعی درون فلات ایران به سرعت دستخوش دگرگونی شد و صلح و سکون جوامع مادرسالار، جای خود را به تکاپوی همیشگی و جنگ‌های پایان ناپذیر داد. سرانجام دوران مادرسالاری در ایران به پایان رسید.

ویژگی‌های فرهنگی آمیزش بومیان و آریایی‌ها در فلات ایران

آمیزش بومیان ساکن فلات ایران و آریایی‌ها در درازای روزگار، قومی تازه به وجود آورد که به مرور زمان ایرانی خوانده شد. قوم ایرانی، فرهنگی تازه با ویژگی‌های خود داشت که نه آریایی و نه بومی بود. ویژگی‌های این فرهنگ، عبارت بود از:
1. در این فرهنگ، ساخت ایزدان سه گانه‌ی آریایی، روحاینان فرمانروایان و رزم آوران و تولیدکنندگان، ضعیف شد و ساخت اندیشه‌ی آسیای باختری که متعلق به حوامع رشد یافته‌ی کشاورزی بود، جایگزین آن شد. ساخت جدید بر قدرت ایزد یا ایزدان ویژه‌ای متمرکز بود. با وجود این دگرگونی، بازتاب ساخت سه گانه هم چنان وجود داشت.
2. ایزدان آریایی، اَسوره‌ها و دیوه‌ها در آمیزش با فرهنگ دوگانه پرسشی بومیان ساکن فلات و دیگر قوم‌های متمدن همسایه دگرگون شدند. اَسوره‌ها به ایزدان و دیوه‌ها ضدّ ایزدان (دیوان) تبدیل شدند. هر دو گروه ایزدان و ضدّ ایزدان، از خدا پدر نخستین پدید آمدند.
با گذشت زمان، نیروی ضدّ ایزدان، نمادی مشخص به صورت اهریمن پیدا کرد. بنا به مدارک موجود، وجود اهریمن به عنوان نماد همه‌ی نیروهای شر، تصور و باور ساکنان بومی فلات ایران بوده است. اهوره مزدا نیز شخصیتی آمیخته از فرهنگ هند و ایرانی و بومی فلات ایران دارد. شخصیت او بیش تر هند و ایرانی است، اما موقعیت او در میان دیگر ایزدان، متأثر از ساخت‌های موجود در آسیای باختری است.
3. در پهنه‌ی آسیای باختری که فلات ایران بخشی بزرگی از آن است، الهه‌ی مادر با شخصیت نیرومند خود، موضوع اصلی آیین‌های جوامع مادرسالار در این منطقه بود. پس از آمیزش دو فرهنگ بومی و آریایی در فلات ایران، این الهه به صورتی تازه و با نام‌های هند و ارپایی پدیدار شد و آیین‌های او حتی تا دوران پدرسالاری در منطقه ادامه یافت. البته در دورانی که پدر سالاری در آسیای باختری برقرار شد، بر خلاف جامعه‌ی مادرسالاری، الهه‌ی مادر بر فراز ایزدان قرار نداشت و مقامی درجه‌ی دوم پیدا کرد. اما کارکردهای او هم چنان بر جای ماند. این الهه را در ایران با نام آناهیتا می‌یابیم که کارکردهایش چنین بود:
آناهیتا دشمن پیروزمند دیوان است.
اوست که شهریاری می‌بخشید.
او باور انسان‌ها است.
او بخشنده‌ی فره ایزدی به انسان‌های ویژه است.
او به ایزد بزرگ یاری می‌رساند تا زردشت مقدس را به راه دین بکشاند.
4. نام و کارکردهای گروهی از ایزدان آریایی، پس از آمیزش قوم‌های آریایی و ساکنان بومی فلات بر جای ماند. از جمله ایزدان دوران هند و ایرانی در فرهنگ جدید عبارت‌اند از: ایزد خورشید، الهه‌ی بامدادی، ایزدباد و مهم تر از همه، ایزد بزرگ هند و ایرانی ایندره.
ایندره با نام وِرِتَره کُش و بعدها با نام ایزد بهرام در فلات ایران حضور یافت. کارکرد اصلی او یاری قوم‌های ایرانی و دشمنان دروغ در نبرد است. با گذشت زمان، بسیاری از ویژگی‌های ایندره بهرام از او جدا شد. بخش عمده‌ای از آن‌ها وارد حماسه‌های ایرانی شدند. بخش دیگر از ویژگی‌های جنگاوری ایزد بهرام نیز به ایزدان مهر و تیشتر (ایزدباران) منتقل شد یا در میان امشاسپندان دین زردشت به شهریور رسید.
5. گروهی از ایزدان آریایی کارکردهای کهن خود را نگه داشتند و فقط نامشان جا به جا شد. از آن جمله، ایزدان بهمن، اردیبهشت، شهریور به ترتیب جایگزین ایزدان آریایی ورونه و مهر و ایندره شدند.
6. گروهی از ایزدان هند و ایرانی از جهان ایزدی بیرون آمدند و وارد حماسه‌ها شدند. این دگرگونی از عصر اوستا آغاز شد و در عصر اشکانیان و ساسانیان به کمال رسید. بخشی از آن در شاهنامه‌ی فردوسی دیده می‌شود که ایندره بخش عمده‌ای از کارکردهای خد را به رستم بخشیده است.
7. گروهی از ایزدان هند و ایرانی از جهان ایزدی به جهان دیوان فرو افتادند و کارکردهای آنان دگرگونی شد. از آن جمله دوناسیته است که دشمن سپندارمذ یا همان زمین شد.
8. گروهی از آیین‌های آریایی، چون آیین گرامی داشت آتش، آیین تدفین مردگان و آیین فراهم کردن افشره‌ی هُوم و نوشیدن آن در فلات ایران باقی ماندند. در آیین دفن مردگان، سوزاندن و به خاک سپردن هر دو دیده می‌شود. اما آیین نهادن مردگان بر فراز کوه یا گذاشتن آنان در استودان (و سپس در دخمه) که به آیین زردشتی راه یافت، قدمتی هند و اروپایی ندارد، بلکه سرچشمه‌ی آن از آیین‌های ساکنان بومی فلات ایران است.
دو آیین گرامی داشت آتش و آیین افشرن و نوشیدن هُوم، هم چنان در مرکز آیین‌های ایرانی در سرزمین ایران باقی ماند.
9. جشن‌های کهن بومی چون نوروز و مهرگان و شاید جشن سَده، از جشن‌های بسیار کهن در فلات ایران بوده‌اند که به پیش از تاریخ مربوط می‌شوند. این آیین‌ها پس از آمیزش دو فرهنگ بومی و آریایی بر جای ماندند.
10. در آمیزش فرهنگ آریایی با اقوام ساکن فلات ایران، گونه‌ی تازه‌ای از پادشاهی شکل گرفت که در آغاز شکل پادشاهی استبدادی نداشت، بلکه محدود به تعهداتی می‌شد که میان شاه و رعایای او وجود داشت. این گونه‌ی مردم سالارانه‌ی پادشاهی، تا دوره‌ی اوستایی ادامه یافت.

ایزد بانو آناهیتا

بغدخت(2) اَردَویسُور آناهیتا به معنای رود قومی و پاک، یا آب توانای بی آلایش است. اَردوی رودی افسانه‌ای است که خود سرچشمه‌ی هزار رود دیگر است. آناهیتا زنی نیرومند، سپید، زیبا و خوش اندام است. کفش‌هایی زرین در پا و کمربندی بر میان و لباسی پربها، پرچین و زرین دربردارد. او شاخه‌های سبز بَرسَم در دست، گوشواره‌ای زرین در گوش و تاجی با یکصد گوهر بر سر دارد. او در میان ستارگان به سر می‌برد و گردونه‌ی او را چهار اسب نر می‌برند که باد، باران، ابر و تگرگ اند. این اسبان سپید، یادآور اسب سپید تیشتر، ایزد باران‌اند که با اسب سیاه دیو آپوش (دیو خشکسالی) می‌جنگد و موجب فرود آمدن باران و فراوانی و برکت می‌شود. در کنار هر یک از رودها و دریاها، کاخ باشکوهی که روی هزار ستون زیبا قرار گرفته است و یک صد پنجره‌ی درخشان دارد، از آن آناهیتاست. برای پیروزی بر دیوان و دشمنان، از آناهیتا یاری می‌خواستند. او ایزد بانوی باروی، آب، و پالایش دهنده‌ی همه‌ی آلاینده هاست.

جایگاه آناهیتا در فلات ایران

به یاد دارید که در جوامع نخستین، زن وظایف بسیار مهمی داشت. او نگاهبان آتش و او انتقال دهنده‌ی خون قوم و کسی بود که به چگونگی رشد دانه در خاک دست یافت. او بود که ظروف سفالین و دست افزارهای ابتدایی را برای کشاورزی ساخت. زن در این جوامع ابتدایی به مقام روحانی نیز می‌رسید. بنابراین، بین وظایف زن و مرد، عدم توازن پدید آمد و شاید همین امر، سبب برتری زن بر مرد شد. از این رو، در میان اقوام گوناگون دنیای باستان، سنت پرستش مادر خدایان، کهن ترین سنت و باور مقدس بود. شواهد گوناگون و تندیس‌های فراوانی این مادر خدایان از سراسر اروپا و آسیا و پاره‌ای از نقاط آفریقا به دست آمده است. این تندیس‌ها معمولا مادر خدایان را عریان و با سینه و شکم بزرگ نشان می‌دهند که اشاره به مهم ترین وظیفه آنان، یعنی باروری دارد.
بنابراین ایزدبانو آناهیتا از دوران‌های کهن در لایران باستان به نوعی ستایش می‌شده است. اهوره مزدا او را می‌ستاید، هوشنگ، جمشید، ضحاک، فریدون، گرشاسب، افراسیاب و کاوس و دیگران برای او قربانی می‌کنند، و از او برآوردن نیازهای خود را می‌خواهند.
آیین پرسش آناهیتا با آیین پرستش ایزدبانوی بابلی، یعنی ایشتر، الهه آب و باروری میاندورود، شباهت‌هایی دارد.
بعدها خواهیم دید که آناهیتا و مهر، دوایزدی‌اند که از دوره‌ی دوم شاهنشاهی هخامنشیان قدرتی روز افزون یافتند و در تمدن اشکانی و ساسانی نماد نیروهای سه گانه روحانی، ارتشتاری و تولید بودند و جایگاه ویژه‌ای داشتند.
تندیس‌های بسیار بزرگی از آناهیت (آناهیتا) را در پرستگاه‌های گوناگون ایران زمین یا سرزمین‌های مجاور که پرسش بغدخت مادر یا بغدخت عشق و باروری در آن‌ها رواج داشته است، قرار می‌دادند.
بزرگی که در همه جا شهره است.
کسی که در بزرگی همانند همه‌ی آب‌هایی است که در روی زمین جاری است.
زورمندی که از کوه هوکریه(3) به دریای فَراخکَرد(4) فرو ریزد.
همه‌ی کرانه‌های دریای فراخکرد به جوش و خروش افتند و میان دریا برآید، هنگامی که به سوی آن روان و سرازیر شود.
آناهیتا هزار دریاچه و هزار رود است و هر یک از این دریاچه‌ها و هر یک از این رودها به بلندای چهل روز راه سواری تیز تک است.
او به بزرگی همه‌ی آب‌هایی است که در روی زمین جاری است و با نیرویی فراوان روان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. اورارتو: دولتی باستانی که در سده‌ی سیزدهم پیش از میلاد در بخشی از فلات ارمنستان تشکیل شد. مردم اورارتو جانوران و درختار را می‌پرستیدند اما در دین رسمی این سرزمین، سه خدای اصلی و بیست خدای کوچک تر محترم شمرده می‌شد. دولت اورارتو سرانجام در 750 پیش از میلاد، به دست سکاها و مادها از میان رفت.
2. بغدخت: به معنای دختر خداست. این نام از روزگاران قدیم، لقب آناهیتا بوده است.
3. هوکریه: یا هوگر یا هوکر، نام بلندترین قله‌ی رشته‌ی کوه البرز در کتاب اوستاست.
4. فَراخکَرد: اهوره مزدا دریای فَراخکَر درادر کنار البرز کوه پدید آورد که یک سوم این سرزمین را دربر دارد. شاید دریای فَراخکَرد همان اقیانوس هند باشد.

منبع مقاله :
محمّدی، محمّد‌هادی و حاجی نصرالله، شکوه؛(1385)، سپیده دم اندیشه ایرانی از آغاز تمدن ایرانی تا پایان دوره شاهنشاهی هخامنشی کتاب اول از مجموعه‌ی داستان فکر ایرانی، تهران: افق، چاپ پنجم.