نظریههای توانمندسازی (2)
در نظریه گیدنز، عاملیت و ساختار، برای کوچکترین مسأله مانند ذهنیت فرد تا نظام های جهانی قابل کار بست است. در نظریه ساختاری شدن، حیطه اصلی مطالعه علم اجتماعی نه تجربه فرد کنشگر و نه وجود هیچ شکلی
نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
- نظریه ساختاریابی گیدنز
در نظریه گیدنز، عاملیت و ساختار، برای کوچکترین مسأله مانند ذهنیت فرد تا نظام های جهانی قابل کار بست است. در نظریه ساختاری شدن، حیطه اصلی مطالعه علم اجتماعی نه تجربه فرد کنشگر و نه وجود هیچ شکلی از کلیت اجتماعی است، بلکه اعمال اجتماعی است که در طول زمان و مکان نظم یافته اند. چارچوب تفکرات گیدنز بر حسب مسائل جامعه شناختی است. همین شالوده جامعه شناختی او را از سایر نظریه پردازان اروپایی که سعی دارند مسائل فلسفی را به وسیله ابزارهای جامعه شناختی حل کنند، متمایز می گرداند. گیدنز ساختار را برحسب قواعد و منابع تعریف می کند. او معتقد است جامعه شناسی فقط با درنظر گرفتن کردارهای اجتماعی به عنوان موضوع مطالعه می تواند بر دوگانگی سنتی کنش و ساختار فائق آید. این دوگانگی در واقع دو وجهی بودن است: یک «چیز» یا یک موضوع مورد مطالعه با دو وجه وجود دارد، بر اساس نظریه ساختاربندی، قلمرو پژوهش اساسی علوم اجتماعی نه تجربه ی کنشگر فردی و نه وجود نوعی کلیت اجتماعی، بلکه کردارهای اجتماعی سامان یافته در زمان و مکان است. قواعد از نظر گیدنز در جمع و در ارتباط با اجتماع معنی می یابند. این قواعد را نمی توان جدا از منابع اجتماعی مفهوم سازی کرد. قواعد متضمن رویه های ارزشمند تعامل اجتماعی است. قواعد از یک سو به شکل گیری معنا مربوط است و از سویی دیگر منوط به تأیید شیوه های رفتار است.منابع، تسهیلاتی هستند که کنشگران جهت انجام امور از آن ها استفاده می کنند. گیدنز منابع را شامل چیزهای می داند که قدرت را بوجود می آورند. وقتی کنشگران تعامل می کنند از منابع استفاده می کنند، و وقتی از منابع استفاده می کنند، کنش دیگران را شکل می دهند. فرایند توانمندسازی، بر جنبه مهم پویایی روند توانمند سازی تاکید دارد: پتانسیل توانمند سازی نه تنها از لحاظ منابع و توانایی های شخصی مردم، بلکه از نظر قوانین و مقررات ساختار اجتماعی وجود دارد. ارتباط ساخته شده توسط گیدنز میان ساختار اجتماعی و عاملان انسانی تبیین نظری این مورد که توانمندسازی اجتماعات و توانمند سازی فردی که هم بخشی دارند را تقویت می کند. از این رو، توانمندسازی ممکن است به یک فرایند دایره ای شکل از تغییرات اجتماعی و فعال سازی توانایی ها و منابع مقایسه شود، که در آن عوامل انسانی در نیازبه کنش توانمند همراه با سایرعوامل انسانی عمل می کند. ساختار اجتماعی که با استفاده از این فعالیت ها بوجود آمده شامل حفظ و باز تولید عناصر از ساختار اجتماعی موجود، و اخلاقی یک فرایند تحلیل انتقادی اجتماعی است. در حوزه ارتباطی، مردمی که توانمند شده اند یاد می گیرند که چگونه وضعیت خود را به گونه ای متفاوت درك کنند، و در نتیجه تشکیل یک ساختار نمادینی که در آن سهیم هستند را می دهد و به آن ها معنای اجتماعی جدیدی از وضعیتشان و روابط آن ها با دیگران را می بخشد. در حوزه هنجاری، مردم درك هنجارهای نو اجتماعی خاصی که بر آن ها تأثیرمیگذارد را می آموزند. توانمندسازی ممکن است از نظر توانایی افراد در تأثیرگذاری برای تغییر در نظر گرفته شود، اما نمی توان توانایی فردی که در فعالیت اختصاصیاش بروز یافته است را بدون ارتباط با ساختارهای موجود کنترلی که این شخص از طریق رفتارش تقویت کرده،.تفسیر کرده و تغییر داده درك کرد.کارائی فردی از طریق ساختارهای کنترلی که در سیستم های اجتماعی جای دارند استحکام می یابد. از این رو فرایند توانمندسازی به آنچه از قبل در جامعه وجود داشته بستگی دارد، اما موفقیت این فرایند به اینکه چه و به چه میزان تغییرات در سطح فردی، در سطح اجتماعات و درنظام اجتماعی به این فرایند مرتبط است به وقوع پیوسته است تعریف شده است. توانمندسازی اجتماعات بستگی به کسب توانایی در دسترسی به منابع ضروری دارد، که می تواند به دو نوع تقسیم شود : منابع تخصیصی و منابع معتبر. منابع تخصیصی منابع مادی هستند مانند مواد خام، فن آوری ها، و تولیداتی که از طریق ترکیبی از این آمده اند. منابع معتبر، منابع سازمانی هستند که می تواند به سه نوع تقسیم شوند: 1. سازمان دادن زمان فضا ی اجتماعی، به عنوان مثال، ایجاد مسیرهای زندگی روزمره.2. سازمان دادن انسان ها در ارتباط متقابل. 3. سازمان فرصت های زندگی: شکل دادن فرصت های خود توانمندی و خود بیانی.
- شاخص های توسعه یافتگی معطوف به جنسیت
برای دریافت بهتر اهمیت مفهوم توانمندسازی زنان، به نظر می رسد آشنایی با برخی از شاخص های سنجش درجه توسعه یافتگی جوامع که به عامل جنسیت نیز عنایت دارند، ضروری باشد:الف) شاخص توسعه انسانی (Human Development Index) یا HDI
با مشخص شدن شکاف بسیار بین کشور های توسعه یافته و جهان سوم و همچنین اختلاف زیاد در بهره مندی گروه های مختلف درون هر یک از این جوامع از امکانات اولیه به ارائه شاخص هایی برای سنجش عوامل غیر اقتصادی در توسعه یافتگی کشورهای مختلف توجه شد.
به این ترتیب سازمان ملل متحد در هر سال به محاسبه «شاخص توسعه انسانی» برای تک تک کشورها می پردازد که در محاسبه این شاخص، میانگینی از شاخص های مختلفی چون متوسط درآمد سرانه، میزان بهره مندی شهروندان از امکانات بهداشتی و نیز آموزشی، نابرابری درآمدی و نیز نابرابری در دسترسی به امکانات بهداشتی و آموزشی در نظر گرفته می شود. همچنین یکی از پارامترهای مهم مربوط به سنجش نابرابری موجود در هر کشور در زمینه دسترسی به آموزش و بهداشت، به نابرابری موجود بین زنان و مردان در دسترسی به این امکانات مربوط می شود.
ب) شاخص توسعه جنسیتی(Gender Development Index) یا GDI
در سال 1995 دفتر برنامه ریزی توسعه سازمان ملل متحد به انتشار شاخصی تحت عنوان شاخص توسعه جنسیتی در گزارش سالانه خود اقدام کرد. (GDI) میانگین سه شاخص است که تفاوت جنسیتی را در سه زمینه امید به زندگی در بدو تولد، نرخ با سوادی و همچنین درآمد بررسی می کند.
ج) شاخص توانمند سازی زنان (Gender Empowerment Measure)
این شاخص نیز به صورت میانگین سه شاخصی محاسبه می شود که هر یک به نحوی بیانگر اهمیت حضور زنان در جامعه است. این شاخص درصد زنان در پارلمان نسبت به مردان و نسبت زنان در میان مدیران ارشد، مدیران و متخصصان و کارکنان فنی، تولید ناخالص زنان نسبت به مردان و همچنین نسبت سرانه سهم زنان و مردان از درآمد ناخالص ملی را در بر می گیرد.
- نظریات مربوط به نقش زنان در توسعه
طرح مسأله نقش زنان در توسعه کلان اقتصادی، از لحاظ خاستگاه تاریخی به تحولات بعد از جنگ جهانی دوم باز می گردد. از آن زمان تا کنون، رهیافت های متفاوتی برای تعریف محتوای برنامه های آن در مقاطع تاریخی مختلف بیان شده است که می توان آن را در سه بخش کلی مطرح نمود:۱ - نظریات رفاه، برابری و فقرزدایی
۲ - نظریه کارآیی
۳ - نظریه توانمندسازی
اولین توجه و کمک مستقیم به زنان، پس از جنگ جهانی دوم در اروپا بود. این امر با پرداختن به مقوله رفاه زنان صورت گرفت. در این برهه از آنجا که با توجه به کشته شدن تعداد زیادی از مردان در طول جنگ جهانی، تعداد خانواده های تک سرپرست (و دارای سرپرست زن) رو به افزایش بود، دولت های مختلف تصمیم گرفتند تا با کمک اقتصادی مستقیم به این زنان سرپرست خانوار، خانواده ها را از این کمک ها بهره مند کنند، بنابراین می توان گفت محور کمک ها خانواده بوده است نه زنان.
اما بازنگری نظریه های توسعه در دهه 70 میلادی پژوهشگران را به سوی نظریه برابری جنسیتی سوق داد که بر اساس آن با آنکه زنان مشارکت کنندگان فعالی بودند، اما تولیدات آن ها در پروژه های توسعه به حساب نیامده است. چرا که بخش زیادی از کار آن ها در بخش کشاورزی بوده و به عنوان نیروی کار خانوادگی محسوب می شوند که مزد دریافت نمی کردند. از این رو مطرح شد که باید فرصت های برابر شغلی برای زنان و مردان ایجاد شده و زنان از طریق ورود به بازار اشتغال وارد فرآیند توسعه شوند. همچنین در رویکرد فقرزدایی، تأکید ویژه ای بر رفع نابرابری جنسیتی در میان فقرا صورت گرفت. به عبارت دیگر با توجه به آنکه معمولاًًدر مناطق به شدت توسعه نیافته و فقیرنشین، نابرابری جنسیتی شدیدتر است، نگرشی مطرح شد که به موجب آن زنان کشورهای جهان سوم، به عنوان فقیر ترین فقرا محسوب می شدند.
طبق این نظریه، فقر زنان نتیجه دسترسی نداشتن به تملک زمین، سرمایه و تبعیض موجود در بازار کار است و در نتیجه ایجاد بسترهای حقوقی و اجتماعی، مساله ای کلیدی برای فقرزدایی زنان به حساب می آید. در نهایت رویکرد «توانمند سازی زنان» به مفهوم تلاش برای ایجاد بسترهای قانونی و نیز اجتماعی مورد نیاز به منظور بهره مندی زنان از ظرفیت بالقوه یکسان برای نقش آفرینی اقتصادی و اجتماعی، پس از چهارمین کنفرانس سازمان ملل متحد در زمینه مسایل زنان (برگزارشده در پکن و در سال ۱۹۹۵)، آنچنان که در بند ۱۳ بیانیه پایانی این کنفرانس تصریح شده است، به عنوان یک استراتژی کلیدی برای توسعه اقتصادی – اجتماعی - سیاسی جوامع مختلف مطرح شد.
- نظریه های تفاوت های فرهنگی و اجتماعی
بیان می كنند كه هنجارهای فرهنگی موجود كه فرد آن ها در فرایند جامعه پذیری یاد می گیرد، سیاست را امری مردانه تلقی می كنند و در مقابل انتظارات مربوط به تعهد زنان را تنها به خانه، خانواده و خدمات جامعه ابلاغ و تقویت می كنند. این امر می تواند به عنوان مانعی جدی در توانمندسازی زنان در عرصه های گوناگون باشد.- نظریات مبتنی بر تفاوت های زیست شناختی
این نظریات تأثیر عوامل وراثتی، ژنتیكی و هورمونی در ادراك متفاوت زنان و مردان نسبت به ابعاد گوناگون زندگی را مورد توجه قرار می دهند. بر همین اساس، چون سیاست فعالیتی مرتبط با قدرت و برقراری قدرت در زندگی اجتماعی می باشد، در نتیجه با ویژگی های زیست شناختی زنانه مناسبت ندارد و همین ویژگی ها زنان را به حوزه خصوصی زندگی سوق می دهد.- فمینیسم و زنان
در سال های 1960 و 1970 نظریه های جامعه شناسی به عنوان نظریه های مرد محور كه از مناسبات جنسیتی غافل شده اند نقد شدند و فمینست ها با این داعیه كه بهترین راه برای تصحیح این روند بشمار آوردن تجربیات روزانه زنان و نظریه پردازی غیررسمی است، پژوهش های خود را رقم زدند. در نظریه پردازی فمینسیتی زندگی زنان مركزیت می یابد و هدف تئوری فمینسیتی به لحاظ نظری، فهم عدم تساوی جنسیتی، نقش های اجتماعی زنان وتجربیات آن ها در حوزه های گوناگون اجتماعی است وبه لحاظ عملی، هدف ارتقای حقوق زنان است. فمینسیم عدم تساوی اجتماعی را به مناسبات میان زنان و مردان وصل می كند و بی شتر در پی توانمندسازی زنان و كاهش تسلط مردان است.- نظریه سقف شیشه ای
برطبق نظریه سقف شیشه ای دو دسته عوامل بر عدم پیشرفت شغلی زنان و عدم توانمندسازی آن ها تأثیرگذارند: دسته نخست عوامل سازمانی مانند قوانین دولتی، ویژگی های شغلی، محیط كاری و تجربه كاری است. دسته دوم موانع نگرشی مانند ارزش ها و باورهای اجتماعی، كلیشه ها و تعصبات آگاهانه و ناآگاهانه كه در ذهن مردم ایجاد شده است. در واقع عوامل نگرشی به نوعی معادل حوزه ی نظام فرهنگی مطرح در نظریه پارسنز می باشد. در این راستا توجه به مقوله كارآفرینی و نقش فناوری اطلاعات و ارتباطات در ارتقای توانمندسازی زنان به عنوان مهم ترین راهكار اشاره می شود.مدل توانمند سازی
توانمندسازی تلاشی است تا افراد، خانواده ها، گروه ها یا جوامع بتوانند قدرت به دست آورند. تحقیقات و تجارب مربوط به توانمندسازی نشان می دهد که یک فرآیند ویژه در این تغییر سهیم است.الف) نگرش ها، ارزش ها و باورها: به خصوص باورهای مربوط به خود کارآمدی، خودارزشی و احساس کنترل که بر فرآیند توانمندسازی اثرگذار است.
ب) اعتباریابی از طریق تجارب مشارکتی: در این تجربه، فرد و دیگران در یک تجربه سهیم می شوند که به کاهش خود سرزنشی منتهی می شود.
ج) دانش و مهارت عمل و تفکر نقادانه: از طریق حمایت و مشارکت متقابل، افراد می توانند پیرامون جنبه های درونی و بیرونی مشکل تفکر نقادانه داشته باشند.
د) عمل کردن: از طریق عمل انعکاسی، افراد می توانند راهبردهای عملی، بسیج منابع ودانش و مهارت های مورد نیاز را برای تأثیر بر ساختارهای درونی و برونی ممکن سازند.
توانمندسازی برای هر گروه، فرد یا جامعه ای که به دنبال فعالیت های نظام دار یا راه اندازی مؤسسات است، هدف مناسبی است از آن جا که زنان به لحاظ فردی و گروهی در شرایط متفاوت و فاقد قدرت زندگی می کنند. بنابراین، توانمندسازی زنان بخش مهم و موردنیاز حوزه کار مددکاران اجتماعی، مشاوران توانبخشی و مشاوران شغلی و سازمانی است.
زنان از جنبه های گوناگونی در جامعه تحت فشار هستند .یکی از این جنبه ها، بیگانگی از خود است. این از خود بیگانگی دارای دو جنبه است. ابتدا میزان از خود بیگانگی یک زن از خود درونی اش خودی که نیازها، خواسته ها، توانایی ها و ارزش وجودی اشخاص را از یکدیگر متمایز می نماید. دومین جنبه از خود بیگانگی، بیگانگی از خود شخص است : شرایط اولی از خودبیگانگی عمیقاً به دومی وابسته است، به این معنی که افکار خود شخص به طور کامل به ناتوانایی در شناخت خود درونی و ارزش گذاری به طور عینی منجر می شود. دومین جنبه موقعیت بن بست مضاعف زنان است. زنان هنگام تصمیم گیری خود را در یک موقعیت بن بست مضاعف می بینند. برای مثال زنانی که شغلی پیدا می کنند به خاطر ترک فرزندانشان مورد سرزنش هستند. این در حالی است که مادرانی که در خانه می مانند نیز برچسب تنبلی و بیکاری می گیرند. از این رو احساس گناه، بی کفایتی و شکست می نمایند.
این در حالی است که جامعه می گوید که زنان انسان هستند، اما از طرف دیگر هیچ فرصتی برای تهیه انسانیتی که به وسیله زنان و به طور کلیشه ای غالب بندی شده و استانداردهای غیرقابل دسترس وجود ندارد.
یک الگوی سه مرحله ای برای رشد خودآگاهی پیشنهاد می شود که ترکیبی از هر سه مرحله احساس مقتدر بودن را به وجود می آورد. اول، آگاهی شناختی از علائق خود شخص و موقعیت او با توجه به آگاهی از غلبه سیستم های اجتماعی که در قدرت و ارتباط فرد با سیستم سهیم است.
دوم، احساس کارآمدی نسبت به آگاهی شناختی به خوبی احساسی که در ارتباط با دیگران دارد و سوم، شناخت هدف نسبت به تغییر در توزیع اجتماعی قدرت و به تبع آن بهبود شرایط اجتماعی و رشد علائق خود شخص نسبت به برابری هرچه بیش تر.
منابع:
پیرسون، کریستوفر(1384)،معنای مدرنیت، گفتگوی کریستوفر پیرسون با آنتونی گیدنز، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، انتشارات کویر.
ریتزر، جورج (1383)، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، نشر علمی.
کلیتون، اندرو، اوکلی، پیتر و پرات، برایان، توانمندسازی مردم، ترجمه پیروز ایزدی، سلسله انتشارات روستا و توسعه، شماره55.
آزادارمكی، تقی(1376)، نظریههای جامعهشناسی، تهران، سروش، چاپ اول.
ادیبی، حسین، انصاری، عبدالمعبود (1382)، نظریات جامعه شناسی، انتشارات جامعه تهران.
زاهدی، شمس السادات (1386)، زن و توسعه، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی.
سن،آمارتیا(1385)، توسعه به مثابه آزادی، ترجمه وحید محمودی، انتشارات دانشکده مدیریت دانشگاه تهران.
چرمچیان لنگرودی، مهدی، علی بیگی، امیرحسین(1392)، بررسی عوامل مؤثر بر توانمندسازی روانشناختی زنان روستایی، فصلنامه علمی- پژوهشی زن و جامعه، سال چهارم، شماره یك، بهار .
لانگه، سارا (1372)، معیارهایی برای تواناسازی زنان، تهران: روشنگران.
کوهن، ایراجی(1379)،آنتونی گیدنز در متفکران بزرگ جامعه شناسی، ویراسته راب استونز، ترجمه مهرداد میردامادی، تهران، نشر مرکز.
ازکیا، مصطفی (1374)، مقدمهای بر جامعهشناسی توسعه روستایی، انتشارات دانشگاه تهران.
توسلی، غلامعباس (1382)، نظریه های جامعه شناسی. انتشارات سمت.
Movaahed, M. (2003). Women political participation and effective social
factors on it (Case Study of Bandar Abbas). Women Study Magazine. -
(Persian)
Ketabi, M. (2003). Women's empowerment for participation in
development. Women's Research. First year. No. 7. (Persian)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}