جشنواره ها از جان ما چه می خواهند؟!
جشنواره ها از جان ما چه می خواهند؟!
نویسنده: عبدالحسین لاله، عضو هیئت علمی فرهنگستان هنر
«جشنواره زدگی» هنر، از پدیده های جدیدی است که همه ابعاد هنر ایران را تحت تأثیر خود قرار داده است. توان مدیریتی، مالی و حتی سیاستگذاری دستگاه هنری کشور تحت تأثیر این پدیده برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت خود را تنظیم میکند. این پدیده بقدری فراگیر و گسترده است که مفاهیمی چون میزان رشد، ارتقاء و مفید بودن آثار هنری را تعیین میکند. موفقیت جشنواره ها دلیل موفقیت هنر و عدم موفقیت آن دلیل عدم موفقیت هنر تلقی می شود. در این مجال کوتاه، از جنبه معرفت شناسانه این مسئله را مورد ارزیابی قرار خواهیم داد.
نزدیک ترین معادل به کلمه جشنواره، فستیوال است اما شاید بتوان از کلماتی چون سرمونی هم یاد کرد. جشنواره کیفیتی حادث است که با بهره گیری از صورت های تأثیرگذار و نوعاً عرصات هنر، تجمیعی از انسان ها را گرد هم می آورد. در جشنواره ها، آنچه بعنوان زینت و سرگرم کننده محور تجمع است صورت های مختلف هنری است. به واقع جشنواره ها، مطیع اراده های غیرهنری اند. اراده هایی که سعی دارند از توانایی ها، جذابیت ها و تأثیر بخشی های هنری برای گردهمایی انسانها استفاده کنند. تفاوت «جشنواره ها» با «شو» و پروفورمانس در آن است که جشنواره ها نسبت به شوها، تملک کمتری به ذات هنر دارند. جشنواره ها تابع اراده غیرهنری اند که به صورت های هنری و توانایی و تأثیر بخشی آن واقف است. شوها و پرفرمانس ها،ترجیحات هنری، بخصوص ترکیب موسیقی و نوعی نمایش است. پدیده ای که تحت تأثیر «تبلیغات» زدگی بوجود آمده است. در پروفرمانس، هنر در صدد نشان دادن توانایی های بصری و سمعی آن و نفوذ گسترده خود به مخاطبان است. شو و پروفرمانس نوعی میدان معامله با بنگاه های اقتصادی است اما جشنواره محل تجلی حاکمیت سیاستهای ناشی از یک روش ایدئولوژیکی یا اقتصادی است.
در طول سالهای اخیر، جشنواره ها غیر از توجه به جنبه های تأثیر بخشی و جستجوی یافتن راهی برای مخاطب گرایی، هیچ جنبه مثبت دیگری نداشته اند. جشنواره ها، شوها و پروفرمانس ها، یا راه های رسیدن به جذب مخاطب بیشتر را جستجو میکنند و یا به دنبال آزمایش محصولات ایدئولوژیک خود هستند. آیین ها، مراسم و حتی جشنواره های پیش از دوره مدرنیته، به دلیل دور بودن از میدان رقابتی- اقتصادی، کارکردهای مثبت و بالنده در هنر داشته اند از جمله: مراسم دیونیسوس (که پایه و خاستگاه هنر نمایش است) پجنت ها (که آغاز نمایش های نئوکلاسیک در اروپا محسوب می شوند)، کارناوال (که در نهایت منجر به پیدایش هنر نمایش جدید و «مکانمند شدن» تئاتر گردید).
سیرک ها و کارناوال ها شکل تاریخی شوها و پروفرمانس ها هستند با این تفاوت که شوها و پروفرمانس ها، در خدمت ایدئولوژی اقتصادی امپریالیسم هستند. بحث ما جشنواره یا فستیوال است مکانی که تعدادی اثر هنری با هم به رقابت می پردازند تا بهترین اثر برگزیده شود. این مسئله باعث میشود علاقه مندان به هنر، در آن مشارکت جدی داشته باشند اما آیا حامیان مالی برگزاری چنین جشنواره هایی نیز دغدغه هنری دارند؟! اولین تناقض در اینجا شکل میگیرد. رابطه حمایت کنندگان و مدیران چه نوع رابطه ای است؟ انتظار حامیان برگزاری جشنواره ها از آن چیست؟
نوع ارتباط هنرمند و سیاست های پیداو پنهان جشنواره ها از مباحث اساسی در این زمینه است. بنظر میرسد اهداف جشنواره ها در حوزه های غیرهنری (ایدئولوژی ها و بنگاه های اقتصادی) تعیین میشوند. در اینصورت باید از سازگاری یا ناسازگاری هدف هنرمند و هدف جشنواره سخن به میان آورد. حتی در «هنری ترین» جشنواره ها، هدف اصلی یافتن وجه اشتراک با جامعه مصرف کننده، و تقویت راه های القاء پیام های نوعا اقتصادی و ایدئولوژیک است. در این صورت آیا هدف هنرمند تابع هدف و یا سلیقه جشنواره ها قرار نمی گیرد؟
تبلیغات گسترده، فراهم آوردن زمینه های روحی و روانی برای پذیرش نتایج جشنواره ها، القاء پیام ها، تلاش برای هم گرایی های مختلف، و رایج سازی الگوهای جدید برای ارزیابی ها و ارزشیابی ها، مهمترین کنش جشنواره هاست. حتی توجه فرعی به تجربه های جدید هنری، در قالب و تحت سیطره چنین کارکردهایی است. اما تاریخ هنر به ما نشان می دهد نه تنها جشنواره ها محل بروز استعدادهای ژرف هنری نبوده اند که برعکس هنرمندان برجسته را از خود رانده اند. علت توجه جشنواره ها به هنر نیز دقیقاً به این دلیل است که جشنواره ها به تأثیر با دوام، عمیق، واقعی و زیبای آثار هنری در خلق دگرگونی های اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و... واقف اند. سهم خود هنر در این بین بسیار ناچیز است.
هنرمند، حتی در خلق خلوت گرایانه ترین اثر خود، یا به دنبال تحولات اجتماعی، اخلاقی، احساسی و سیاسی است و یا درک این تحولات را به آینده می سپارد. بهرحال هدف عمده هنرمند یا نوعی ابلاغ پیام تکرار نشده است و یا هشدار نسبت به وضعیتی که وجود داشته و یا وجود دارد. هنرمند با بهره گیری از توانایی ها و ذوق سرشار خود به دنبال خلق یک مفهوم، یک حس و یا یک پیام البته به صورت زیبا است. هنرمند در خلق آثار هنری فردی چشم و گوش بسته نیست. یا نسبت به چیزی که خلق میکند اشراف خسی دارد و یا آگاهانه آن را انجام میدهد. کریستوفر کادول درخصوص ماهیت هنر می گوید: «هنر» محتوای عاطفی آگاهی انسان را تغییر میدهد تا بتواند هوشیارانه تر و عمیق تر به جهان واکنش نشان دهد. این نفوذ به واقعیت درونی، چون در نتیجه همکاری مشترک انسان به دست می آید و دارای پیچیدگی است، از توانایی فرد خارج است. دلهای همنوعانش را نیز متأثر میکند و احساس مشترک کل جامعه را به سطح تازه ای از پیچیدگی بالا میبرد. امکان سطوح تازه ای از هم دردی، درک و عطوفت آگاهانه میان انسان ها بوجود میآورد تا با سطوح جدید سازمان بندی مادی که محصول تولید اقتصادی است هماهنگ شود .تغییر دادن، پایبند کردن، منصرف کردن و آماده پذیرش کردن مردم برای قبول یا رد چیزی از جشنواره ها آغاز میگردد. برای پذیرش چنین تحولاتی، ابتدا حوزه های فکری ساختمند میشوند. و جشنواره ها در بسیاری از مواقع چنین وظیفه ایی را بر عهده میگیرد. از مباحث پایه ای مفهوم جهانی سازی، آن است که؛ تا زمانی ذائقه مردم تغییر نکند نمی توان انتظار القاء فرهنگی یا همگرایی جهانی را داشت. در چنین وضعیتی، تبلیغ برای گنجاندن نوشابه گوناگون و غذاهای سریع در نظام غذایی- جوامع بخصوص جوامع جهان سوم - ارزش مضاعف پیدا میکنند.
از کارکردهای دیگر جشنواره ها، ستاره سازی است. ستاره سازی مفهومی کاذب در هنر است که امروز نه وابسته به ذوق و ذات هنری هنرمند، که وابسته به فاکتورهای غیرواقعی است. ستاره ها بر پایه برنامه ریزی خاصی ساخته میشوند و پس از ساخته شدن وظایف خود را بر پایه این برنامه ها بخوبی انجام میدهند. شهرت واقعی غیر از ستاره سازی های کاذب است. بعنوان مثال، امروزه فاکتورهای مهم در ستاره سازی سینمای ایران، متأثر از عوامل دیداری یا بصری است. رنگ مو، رنگ چشم، فیس و افاده، لب ها، حالت صورت و... از جمله عوامل ستاره سازی در سینمای ایران است. و حال آنکه مفهوم «توانایی بازیگری» مقوله ای کاملاً جدا و حتی متناقض با این عوامل است. عوامل و عناصر صرفاً جذاب ارزش واقعی ندارند اما بهرحال ستاره سازی از جمله اهداف جشنواره های مختلف بخصوص در عرصه جهانی است. وجود انواع جشنواره های بظاهر سینمایی در جهان که سعی دارند دغدغه هنر را دلیل اصلی برپایی چنین جشنواره هایی اعلام کنند کم نیستند. بواقع آنهادرخفا بدنبال ستاره سازی و بهره برداری های سیاسی- اجتماعی از ستاره های مصنوع خود هستند. (بخصوص در برخورد با سینمای سایر کشورها). برخورد سینمای جشنواره ای با سینمای سابق اروپای شرقی (بخصوص شوروی سابق)، ایران، چین و دیگر کشورهای مشکل دار با غرب، نمونه هایی بسیار رایج در این زمینه اند. در اینگونه جشنواره ها نوعاً آثاری برگزیده میشوند که در تناقض کامل با سیستم های حاکم بر کشور خودشان هستند.
جشنواره های هنری گرچه سعی دارند دغدغه اصلی خود را دغدغه های هنری نشان دهند اما تحقیقات گسترده به خصوص در عرصه ارتباطات نقش اصلی اینگونه رسانه ها را مورد بررسی قرار داده و اهداف پنهان آنها را برملا میکند.
ریچارد دایر در مقاله ای تحت عنوان «بدن های آسمانی» چنین مینویسد: «ستارگان توسط صنعت رسانه ها تولید میشوند ستارگان سینما در درجه اول توسط هالیوود و در مرحله بعدی توسط دیگر مؤسسه هایی که به طرق گوناگون با هالیوود در ارتباط هستند و هالیوود درجات نفوذ متفاوتی بر آنها دارد، تولید میشوند. هالیوود نه تنها فیلمهای ستارگانش را کنترل میکند، بلکه تبلیغات پوسترها، مهمانی های پر زرق و برق، اطلاع رسانی و تا حد زیادی کلوپ های هواداران آنها را نیز تحت نظر خود دارد... ممکن است روند ستاره سازی، روندی یکنواخت و یک طرفه به نظر برسد اما هالیوود حتی درون مرزهای خودش بسیار پیچیده تر و متناقض تر از این هاست.» (دایر-257)
نظام ارزش گذاری و اهدای جوایز به برگزیدگان بیش از آنکه تابع یک اجماع منطقی باشد تابع سیاست های جشنواره ای است. این روند از انتخاب اعضای بازبین آغاز و با آراء اعضای هیئت داوران خاتمه می یابد. این درحالی است که پس از گذشت هزاران سال از حیات هنری بشر، هنوز نظامی که بتواند محک علمی متقنی را بوجود آورد ملاحظه نشده است.
بر این اساس جشنواره ها، یا تابع جشنواره های مادراند و یا در مخالفت با آنها. تقریباً اکثر آثار سینمای ایران که در جشنواره های معتبر جهانی جایزه دریافت کرده اند در جشنواره های سینمایی داخل کشور جایزه نگرفته اند. آیا جشنواره ها به تلقیات متناقض از هنر متکی اند یا آنکه اساساً تابع سیاست های حاکم به فضای خود هستند. ارزش داوری در هنر همچون ارزش های داوری در علوم قطعی چون مهندسی شیمی یا فیزیک نیست. با وجود آنکه سلایق هنری به اندازه انسان ها متفاوت است چه معیاری باعث میشود اثری هنری از سوی هنرمندی دیگر که بی توجه به سلائق و علائق خود است مورد ارزیابی قرار گیرد؟ برخلاف حاکمیت نوعی روش عقلانی که متأثر از پوزیتیویسم غربی در هنر ایران است، باید به قول شاهرخ حقیقی، اذعان کرد: «داوری های اخلاقی یا سیاسی و نیز رفتار افراد را در عالم اخلاق و سیاست نمیتوان با معیارهای عقلی ارزیابی کرد. زیرا عقیده و رفتار اخلاقی یا سیاسی مبنای عقلی ندارد. پیداست که پوزیتیویسم همین حکم را درباره هنر نیز صادق دانسته و مدعی است که هیچ اثری در ذات، دارای ارزش هنری نیست. ارزش هنری در ذهن بیننده است و... در ذات اثر» (حقیقی-23)
مسئله متناقض دیگر، تقابل این نگرش با نگرشی است که محصول دوره مدرنیته است. برخلاف هنر پیشین ( ضرورت درک منویات هنرمند و هرچه نزدیک ترشدن به درک او)، در هنر مدرن، مخاطب حق دارد تلقی خود را داشته باشد حتی اگر این تلقی در تناقض با نیات هنرمند قرار بگیرد. برسمیت شناختن همه سلیقه ها در هنر مدرن از سویی، و ارزش عقلی و ترجیحی قائل شدن از سوی دیگر تناقض بارزی را شکل میدهد. با عنایات به مباحث پایه ایی باید سئوال کرد:اهداف جشنواره ها چگونه تعیین میشوند؟ بر چه اساس؟ چه کسانی داوری میکنند؟ با کدام صلاحیت؟ با چه سلائقی؟
حرفه ای گرایی در داوری از جمله دیگر مصیبت های جشنواره زدگی در هنر ایران است. بسیاری از اعضای داوران جشنواره های مختلف هنری، به صورت حرفه ای به اینکار مشغول اند. این درحالی است که آنها نه در تولید و نه در نقد آثار هنری، تلاش قابل توجهی ندارند.
رقابت در هنر مثل رقابت در ورزش دو سویه نیست. بازنده و برنده ندارد. بحث اصلی در رقابت های هنری مقبولیت های خاص (منتقدین) و مقبولیت های عام (مخاطب) است. فاکتور هر دو مقبولیت ثابت نبوده و متغیر است. بر این اساس، بسیاری از شاهکارهای هنری، در زمان حیات هنرمندانش برسمیت شناخته نشدند.
نکته حائز اهمیت، تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی در باروری فاکتورهای موفقیت یا شکست و ارزیابی های هنری است. است. این فاکتورها گاهی حقیقی اند (مثل نبوغ شاعر ایرانی) و گاهی کاذب (مثل موفقیت برخی از آثار سینمایی ایران در جهان). بسیاری از داوران برخی جشنواره های مختلف هنری در ایران، جایگاه درخشانی در حیات هنری خود ندارند در این صورت قابلیت داوری برای انتخاب اثر را چگونه به دست آورده اند؟
مبانی فلسفی هنر، زیبایی شناسی و جامعه شناسی هنر به ما یادآور میشوند که رقابت در هنر معادله وار نبوده و ترجیحی است. هر اثر هنری نماد یک ذوق هنری است. حال چگونه و با چه مکانیسمی ما در می یابیم یک ذوق فراتر یا پست تر از ذوق دیگری است؟ چنین جهت گیری به معنای رد برخی از قوانین ثابت و بدیهی در هنر نیست. اصول هنر، اصولی واقعی و لازم الاجراست اما بحث این است که اگر آثاری بر پایه چنین اصولی به وجود آیند چگونه مورد قضاوت قرار خواهند گرفت؟ از کجا معلوم شاهکار امروز ابتدایی ترین اثر فردا نخواهد بود و ابتدایی ترین اثر دیروز شاهکار فردا معرفی نخواهد شد؟ چنین قضاوتی یک پیشداوری تحمیلی از نظام سرمایه داری است که مایل است که همه چیز را بر اساس «عرضه و تقاضا» و مقبولیت عامه و یا فروش و یا مهم تر از همه «پز های» بی ارزش قضاوت کند.
رقابت مفهومی «کمیت پذیر» است. مفهومی که با ذات آفرینش هنری در تناقض است. بسیاری از صاحب نظران عقیده دارند «تکثیر» در هنر، ارزش ذاتی آن را از بین میبرد. استثناها در عرصه هنر، نه در مقابل هم که در کنار هم قرار میگیرند. همه آثار هنری تجربه هنری و یا تاریخ هنر را میسازند. هیچکدام جای دیگری را اشغال نکرده اند. اگر آیسخلوس و سوفوکل، رقبای عرصه تئاتر بوده اند امروز یک مفهوم را کامل میکنند؛ تاریخ نمایش یونان. «اگر غایت و حاصل هنر خلق زیبایی باشد، احتمالآً نمیتوان آن را با تعیین پیشینی دریافت، بلکه فهم آن با شناخت پسینی و باغور فراوان امکان پذیر است. ذکر این نکته که خلق زیبایی تنها وجه مشترک تمامآثار ارزشمند هنری است، به نظر من تا حدودی بی معناست. چون تنها ویژگی بارز مشترک آنها این است که همه، اثر هنری اند این و یا اثر هنری نامیده میشوند.» (جاروی-34)
تفاوت بارز جشنواره های «بدوی» با جشنواره های کنونی هنری را باید در مناسبات این جشنواره ها با محیط طبیعی و اجتماعی خود جست. تفاوت این محیط های طبیعی و اجتماعی در گذشته باحال، تفاوت بین جشنواره های گذشته و حال را بوجود میآورد. اصلی ترین وجه تمایز را میتوان در این بین، ماهیت فرهنگی یا اقتصادی نامید. جشنواره های بدوی از خلوص بیشتری در انتقال تجارب هنرمند برخودار بوده اند چرا که فاکتورهای اصیل و معیارهای سنجش به تحکم ها و القائات مقتدران، سیاستمداران و بنگاه های اقتصادی آلوده نبودند. آیین ها و رسوم و باورها،تنیده شده در دل جشنواره ها بودند. زمینه هایی که امروزه نه تنها از جشنواره ها حذف شده اند که به گوشه انزوا و تحجر رانده شده اند.
«درجریان جشن ها و آیین های همگانی که «دورکیم» آنها را محیط جوشان مینامد یا در جریان زندگی عادی و آرام هر روزه، فرم هایی که ما آنها را «هنری» می نامیم، ناگهان دارای نیروی هیجان انگیز و عاطفی میشوند و این تنها بدان خاطر نیست که بنظر میرسد این فرم ها عواطف همگانی را در خود متمرکز داشته باشند و نماینده آن جوهره اجتماعی باشند که هیچ فرد جامعه نمیتواند آن را بطور کامل در خود داشته باشد، بلکه همچنین بدین خاطر که این فرم ها اجزای مفهوم داری هستند که درجا و بیدرنگ، قابل انتقال اند.» (دووینیو-121) جشنواره های آیینی وار، هم محل زایش شیوه های هنری بودند، هم محل تکامل آن و مهم تر از همه، محل ارتقاء معرفت اجتماعی و انتقال معرفت های حقیقی. حرفه ای گرایی مفهومی بی معنی در آن جشنواره ها بود. چیزی که امروزه، تار و پود جشنواره ها را شکل میدهد. تبلیغات امری برونی در باورپذیر کردن ارزش های هنری محسوب میشود. تبلیغات، چیستی اثر هنری را وابسته به خود اثر نمیکند بلکه آن را تابع تکرار، ارزش گذاریهای عاریتی و کاذب میگرداند.
تبعیت آثار جشنواره ای امروزی، آنها را سفارش پذیر میکند. عبور از چندلایه کنترل و انتخاب آثار، این آثار را محافظه کارانه و حتی سازشکارانه میکند. اینجاست که اثر هنری از رسالت و روح اصلی خود دور شده و تبدیل به یک رسانه پیام دار میشود. بقول گراهام: «هنری که در خود «پیامی» دارد چیزی بیش از تبلیغات ترویج ماهرانه نوعی دیدگاه نیست. تبلیغات میکوشد اعتقاد و نظر مساعد ما را به هر وسیله ای که در حد اعلی تأثیرگذار است تأمین کند، در حالیکه اشکال آموزش در پی پدید آوردن اعتقاد از طریق فهم تأمل آمیزند. پس تقدیر جذاب تر این دعوی که ما از هنر کسب معرفت میکنیم چنین است که نقاشی ها، شعرها و نمایشنامه ها و امثال آن، اطلاعاتی در اختیار ما نمیگذارند یا حتی باورهایی را به شیوه های پرجاذبه تبلیغ نمیکنند، بلکه فهم ما را افزایش و ارتقاء می بخشند» (گراهام-90) مشارکت در جشنواره های آیین وار، حقیقی بود اما مشارکت امروزی در جشنواره ها حرفه ای است. بدین ترتیب جشنواره های امروزی محل خیزش طرح های اقتصادی و ساخت های ایدئولوژیکی هستند.
برخی از جشنواره ها نوعی ویترین یا محل بازاریابی آثار هنری محسوب میشوند. نوعی نمایشگاه اند که بر اساس فاکتور «عرضه و تقاضا» ارزشگذاری میشوند. ارزشهای مطرح بیش از آنکه جوهر فرهنگی داشته باشند جوهر «مدنی» یا اقتصادی دارند. بسیاری از جشنواره های سینمایی و تلویزیونی چنین وضعیتی دارند. برگزاری صدها جشنواره تئاتری در ایران می باید حاکی از وجود فرهنگ غنی تئاتری در کشور باشد حال آنکه حقیقت چیزی غیر از آن است.
تئاتر روها، تماشاگران حرفه ای اند که نه بعنوان مخاطبان هنر،بلکه به عنوان رقیب، آموزنده، کارشناس رسانه ها و مطبوعات و احتمالاً پیوندهای خونی و قومی به تماشای آثار هنری میروند. درصد مخاطب واقعی احتمالآً نزدیک به صفر است. جشنواره زدگی در اینجا هدف اصلی گردیده و نه تنها موجب ارتقای هنر نمیگردد که آن را از چرخه طبیعی خود خارج میکند. ارتباط جشنواره ها با مقوله «تولید آثار هنری» نامفهوم، تاریک و حتی موضع گیرانه است.
جشنواره ها محل کشف استعدادهاست یا محل تجمیع هنرمندان مشهور؟ ماهیت جشنواره ها هنری است یا اجتماعی؟ اقتصادی است یا تبلیغی؟ ایدئولوژیک است یا اخلاقی؟ و مهم ترین مسئله اینکه، نگرش فرهنگی چه میزان بر این جشنواره ها سایه انداخته است. هیچکدام از پیش فرض های سنجش و ارزیابی جشنواره ها بخاطر ماهیت بیش از حد تبلیغی نمیتواند با روح آفرینش هنری سازگاری داشته باشد. وقتی به نظریات برجسته این عرصه توجه کنیم متوجه تناقض جشنواره ها با روح آفرینش هنری، کمیت ناپذیری هنر برای ارزیابی ها، عدم تکرارپذیری که ذات و روح هنر است پی خواهیم برد؛ «بل معتقد است وجه مشترک تمامی آثار هنری«صورت معنادار» است. ولی چیزی که در اینجا بیش از همه مورد نظر است همان است که وی آن را «مسئله اصلی زیبایی شناسی» بشمار میآورد ... سوزان لنگر معتقد است: هنر آفرینش صورتهای بنیادین احساس آدمی است. کروچه میگوید: هنر بیان مشهود است و کریت معتقد است چیزهای زیبا، کیفیت مشترک و متناقض دیگری ندارند که به موجب آن زیبا باشند.» (گراهام-336 ) حال با چه معیاری میتوان به تطبیق محصولاتی پرداخت که از چنین فضایی برخوردارند؟
برعکس، محققان بزرگ بر متنوع بودن، متفاوت بودن و حتی متناقض بودن آثار هنری تأکید میکنند و البته چنین تأکیدی، فلسفه وجودی آثار هنری است. والا هنر محصولی غیرذوقی و مهندسی می شد. ماهیت جشنواره ها، جمع گرایانه یا تحمیل اجماع است و این جمع گرایی در کنتراست عمیق با فردیت هنرمند و توجه به ذوق استثنایی و تکرار ناپذیر هنرمند میباشد.
گروتفسکی میگوید: «هنرمند واقعی زندگی راحتی ندارد و در شروع کارش کسی او را روی دوشش نمی نشاند و برایش هورا نمیکشد. هنرمند واقعی تا مدتها پس از شروع کارش، نبرد سختی در پیش دارد. هنرمند حقیقت را میگوید، حقیقتی که تقریباً همیشه با برداشت عامه ازحقیقت متفاوت است». (گروتفسکی-220) حال چگونه میتوان از حاکمیت این خصلت در جشنواره هایی که بیشتر یک پدیده تبلیغی- ایدئولوژیک است سخن به میان آورد؟
هنرمند تابع روحیه محافظه کارانه نیست. موضعی که جشنواره ها، بخصوص جشنواره های رسمی بر این اساس شکل میگیرند. روح هنرمند پرخاشگرانه است چه صحیح و چه غلط. جامعه ای که چنین روحیه ای را برسمیت شناخته باشد شاهد ارتقای هنر خویش خواهد بود. ارزیابی اثر هنری تنها باید از دل اثر هنری برخواسته باشد والا تحمیل حقایق غیراصیل بر هنر محسوب خواهد شد. هنرمندان جشنواره ایی، هنرمندانی هستند که سلیقه خود را تابع سلیقه سیاست های جشنواره ها میکنند. آنها هنرمندانی غیراقعی اند «هنرمندان غیرواقعی کسانی هستند که همیشه حال را از وراء عینکی که از زمان های قبل و گذشته می بینند. درست مانند نظامیان ستادهای فرماندهی که با در نظر گرفتن مواد قبلی اعلام آمادگی برای جنگ آتی می کنند.» (لوهان-385)
اگر اثر هنری در موضع تحمیلی یا انفعالی آفریده شود از جایگاه پرخاشگرانه و حتی لطیف خود دور خواهد شد. هنر نمیتواند از حوزه ای غیر از ذوق هنرمند فرمان گیرد. در اینصورت هنر پدیده ای ثانوی است. «هنر در مفهوم اصلی خود، یک عکس العل نیست، بلکه ارزش گذاری مجدد و عمیق به یک موقعیت فرهنگی بسیار پیچیده است. به طور مثال «بالکن» اثر ژان ژنه به این دلیل مورد توجه قرا رگرفت که بعنوان هنر، دیوانگی های نابودکننده بشریت را با یک ارزشگذاری خشن ولی منطقی نشان داد.» (لوهان-381)
این خصلت، محل چالش های بزرگ عرصه هنر و جامعه شناسی هنر است. تنها با ذکر مثالهایی از جهان رمانتیک ها نمیتوان خصلت پرخاشگرانه هنرمند را زیر سؤال برد. حساسیت شاخک های هنرمند یک آلرم هشدار دهنده نسبت به مراقبه از داشته های مفید و مبارزه با داشته های بی ثمر بشر است.
مارکوزه بصراحت بر ماهیت چالش گرانه هنر تأکید میورزد «هنر به آن ادراکی از جهان معترض است که افراد آدمی را از موجودیت و نقش اجتماعی شان بیگانه میسازد. و نیز تعهد هنر به رهایی حساسیت و تخیل و عقل و خرد در همه حوزه های درون گرایی و برون گرایی است. بدین طریق تغییر شکل زیباشناختی به ابزار تشخیص و شناخت واقعیت به وسیله ای برای اعلام جرم علیه واقعیت مبدل میشود.» (نوذری-293)
اگر جشنواره ایی توانست خود را از سیطره اقتدار برهاند و همه معیارهای سنجش خود را از ذات هنر اخذ کند باز بلحاظ فلسفی، نمیتواند مکان و زمانی مناسب برای ارزش زایی محسوب شود. جشنواره ها محل تجمیع سلائق مختلف هنری است که همهآن سلائق برگزیده خود اند و لزومی ندارد که برگزیده دیگری باشند. موفقیت یا عدم موفقیت هنرمند در ظرف زمان معلوم میشود نه در ظرف مکان.
مأخذ و منابع:
کادول، کریستوفر، درباره ادبیات و هنر، مهدی اصغر زادگان، انتشارات نگاه، 1383
دایر، ریچارد، بدن های آسمانی، نیما ملک محمدی، ارغنون 23
حقیقی، شاهرخ، گذار از مدرنیته، نشر آگاه، 1383
جاروی، یان، زیبایی شناسی و اصالت ماهیت، فارابی، 1376
دووینیو، ژان، جامعه شناسی هنر،مهدی سحابی، نشر مرکز، 1379
گراهام، گوردن، فلسفه هنرها، مسعود علیا، انتشارات ققنوس، 1383
گروتفسکی، یرژی، بسوی تئاتر بی چیز، نشر قطره، 1383
لوهان، مک، برای درک رسانه ها، سعید آذری، صدا و سیما، 1377
نوذری، حسینعلی، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت، نشر آگاه،
نشریه آینه خیال، شماره 4
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}