نویسنده: رویا محمدی پرفکر (1)

 

مقدمه

با آنکه در سده‌های نخستین اسلامی، کار تاریخ‌نویسی بیشتر معطوف وقایع‌نگاری بود، اما رفته‌رفته در ایران پس از اسلام تاریخ‌نویسی با بعضی از شاخه‌های معرفتی دیگر پیوستگی و همانندی‌هایی یافت، چرا که از قرن چهارم به بعد شمار زیادی از ادیبان، فلاسفه و فقها، که خود در کوران حوادث زمانه حضور داشتند و از نزدیک، تحولات و رخدادهای محیط زندگی خود را مشاهده می‌کردند، ناگزیر ضمن نقد و تردید در روش مورخان پیشین، خود نیز به دلیل ذهن مشغولی به سوانح احوال و رخدادهای محیط و زمانه، به جمع مورخان افزوده شدند. (2) این تحول نگرش از جمله می‌توانست به گونه‌ای دگرگونی در منطق و روش معرفتی و موضوع شناختی اهل دانش زمانه منجر شود و سیاقی متفاوت در نگاه و نظر آنان در مطالعه پدیدارها فراهم سازد. از جمله آثاری که به اقتضا و ایجاب درگیری زندگی و ذهن و زبان نگارنده آن، با ویژگی‌هایی از این سنخ به رشته تحریر درآمد، تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی است که سالیانی از عمر خود را صاحب دیوان رسالت مسعود غزنوی بود و زمانی چشمگیر در کنار بونصر مشکان و بوسهل زوزنی (3) داشت و از نزدیک به مشاهده و معاینه اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه پرداخت. افکار و آراء بیهقی از جمله اندیشه‌های سیاسی او در کتاب معروفش تاریخ بیهقی مضبوط است. بیهقی ‌که خود دبیر و دیوانسالار دستگاه قدرت و دربار غزنوی تلقی می‌شد، با نهاد قدرت و عناصر سیاست زمانه آشنا و با مناسبات جاری قدرت حاکم در ارتباط تنگاتنگ بود. البته منطق واقع‌گرای بیهقی، سرمایه نادری بود که به او این امکان کم مانند را بخشید تا در کنار این ملازمت و مباشرت حرفه‌ای، بینشی متفاوت از همگنان از شناخت قدرت و سیاست فراهم کند و از این مجرا آموخته‌های این قرابت و مکانات را در کتاب خود مضبوط نماید. سبک نگارش بیهقی چنان بوده که گرچه اندیشه‌های خود را مستقیم ابراز نمی‌داشته، اما به یاری صناعات ادبی چون: کنایه، ایجاز، تلویح و تلمیح، در قالب نکته‌ها و مثال‌ها به توصیف شرایط موجود و از جمله جور و جفای زمانه پرداخته و شگفتا که به لطف همین زبان نگارش، پادشاهان را مورد نقد قرار داده است.
با آنکه کتاب تاریخ بیهقی بارها از منظر مطالعات ادبی و رویکردهای متفاوت تاریخ‌نگاری مورد بررسی قرار گرفته است، اما اثر و اندیشه‌های او در زمینه سیاست، چندان واکاوی نشده است یا حداقل چنان نمایانده نیست که بتوان دسترسی مجملی بدان‌ها یافت. از این رو، در این مقاله کوشش شده که با بازخوانی مهم‌ترین اثر بیهقی (تاریخ بیهقی) و بازنمایی تحولات عصر وی، تصویر و تعبیر او را از موضوعاتی چون: سیاست، ضرورت حکومت، بایسته‌های شاهی، نقد دستگاه قدرت حاکم و دربار پادشاه و نقش مردم در مناسبات قدرت را مورد مطالعه و بازگویی متفاوت از رویه گذشته پژوهی آثار موجود، بررسی و تحلیل نماییم.
در این مقاله مبتنی بر رویکرد توصیف و تحلیل تاریخی فکر و بر پایه مطالعه منابع کتابخانه‌ای، به روشی مقتضی ایجاز به بازخوانی اجمالی ایده و اندیشه‌های سیاسی بیهقی می‌پردازیم. گفتنی است که گرچه در این میان، مهم‌ترین منبع مورد استفاده نوشتار، کتاب تاریخ بیهقی است، اما از منابع دیگری چون تاریخ بیهقی اثر علی بن زیاد بیهقی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات از محمد سدیدالدین عوفی، و پیرامون تاریخ بیهقی از سعید نفیسی، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی از والد مریلین و دیگر کتاب مناسب پردازش محتوای مقاله، بهره مقتضی برده‌ایم.
با توجه به آثار و ادبیات تاریخی و پژوهشی که درباره بیهفی در دست است، سؤالی که می‌توان در مسیر ضرورت و هدف اصلی این مقاله بیان کرد، این است که: آیا ابوالفضل بیهقی را می‌توان در زمره اندیشمندان سیاسی دانست و یا رگه‌های روشنی از لوازم تفکر سیاسی در آثار و افکار او جست؟ در راستای پاسخ به این پرسش، سازمان مقاله در سه فراز در ترکیب مباحثی چون: درآمدی تاریخی بر زندگی و زمانه، رویکرد روشی بیهقی به فلسفه تاریخ و رویکرد نگارش مسائل سیاسی اجتماعی در ادبیات بیهقی، و در ادامه بررسی اندیشه سیاست در نگاه و نوشتار بیهقی، تنظیم گردیده است.

شرح حال

1. زندگی

ابوالفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی، در سال 385 ق در ده حارث‌آباد بیهقی (سبزوار قدیم) به دنیا آمد. (4) او از خانواده و دودمانی نژاده بود. پدرش حسین بیهقی از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان نشست و برخاست داشت. چنان که بیهقی بعدها به مصاحبت و دوستی پدرش با خواجه ابوالفرج عالی بن مظفر، که شغل اشراف سلطان فرخزاد بن ناصرالدین را دارد، اشاره کرده است. (5) بیهقی سال‌های نخستین زندگی را در بیهق و سپس در نیشابور، به کسب دانش پرداخت. پس از مدتی، با عزیمت به غزنین در حدود سال 412 ق جذب کار دیوانی گردید. شایستگی و استعداد وی، عاملی بود که به دستیاری خواجه ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی (6) برگزیده شود. رابطه بسیار نزدیک و اعتمادآمیز بین این دو منجر به ارتباط جداناشدنی وی تا واپسین لحظات عمر خواجه گردید. استاد نیز او را چنان گرامی می‌داشت که اسرار دستگاه غزنویان را با او در میان می‌گذارد و این خود به اندوخته شدن سرمایه گرانبهایی از دانسته‌های منحصر به فرد برای بیهقی مبدل گردید و بعدها به همین اعتبار توانست رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر آن نبود، از قول استاد در کتاب تاریخ بیهقی نقل نماید.
بیهقی به سال 412 ق به خدمت دیوان و دربار خاندان سبکتکین (7) درآمد. او پس از خدمت در دستگاه سلطان محمود غزنوی، و ادامه آن در دوران کوتاه پادشاهی امیر محمد (پسر سلطان محمود)، نظاره‌گر اوج گیری قدرت امیر مسعود بود. گویی از قِبلَ این تماشای عبرت‌انگیز است که بیهقی تاریخ خویش را همچون روزشمار زندگی سلطان غزنوی (سلطان مسعود) نگاشته است. البته بیهقی پس از آن نیز شاهد بر تخت نشستن مودود (فرزند سلطان مسعود) و عبدالرشید (پسر سلطان محمود) نیز بوده است. (8) بیهقی در زمان سلطنت عزالدوله عبدالرشید (به سال 440 ق) چندی صاحب دیوان انشا گردید. دیری نپایید که به تهمت حاسدان معزول شد. در سال 443 که طغرل بر عبدالرشید خروج کرد و او را به قتل رساند، بیهقی با جمعی از درباریان زندانی شد و یک سال در زندان ماند. در سال 444 ق، با دگرگونی اوضاع کشور، بیهقی نیز از زندان رهایی یافت و اما از آن پس بود که کُنج عافیت گُزید و گوشه‌نشینی اختیار کرد. (9) بیهقی از سال 448 ق تا 451 ق یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود، به تألیف تایخ بیهقی پرداخت. به گفته ابوالحسن بیهقی نویسنده تاریخ بیهقی، بیهقی، پس از 85 سال گذر روزگاری پرحادثه، سرانجام به سال 470 ق درگذشت. (10)
ابوالفضل بیهقی، کاتب و دیوانسالار عهد غزنوی، در زمره قشری از طبقات اجتماعی دوران خود است که در طول تاریخ ایران بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند و آنها را اهل قلم می‌نامیدند. گروه درس آموختگان دربار قدرت شاهی که سنن تمدن، فرهنگ، آداب و آیین و از همه مهم‌تر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک می‌دانستند، و از جمله با ثبت و ضبط آموخته‌ها و تجارب و احوال و سوانح زمانه، نقشی مؤثر در انتقال میراث فرهنگ و آیین ایرانی و اسلامی از دوره و سلسله‌ای به عهد و سلسله‌ای دیگر ایفا می‌نمودند. بیهقی چندی صاحب دیوان رسالت غزنوی بود. دیوان رسالت، دستگاه انجام امور مکاتبات شاهی بود. از این رو، صاحب دیوان رسالت، علاوه بر مقام علمی و ادبی، می‌بایست دارای تجربه کافی و کفایت و امانت هم می‌بود تا در حل و عقد امور اداری و حکومتی در نماند و راه صواب در حل معضلات را بنماید. در اکثر موارد که وزیر با شاه به خلوت می‌نشست و در مهمات ملک رایزنی و مشورت داشت، شخص ثالثی که در این خلوت حضور می‌یافت، صاحب دیوان رسالت بود. این مقام، تقریباً اولین کسی بود که از مفادنامه‌هایی که از اطراف و اکناف به صورت معما و رمز به دربار می‌رسید، آگاه می‌گردید، که گاه جز شاه و او، کسی از محتویات بعضی مکاتبات، مطلع نمی‌گردید. از آنجا که صاحب دیوان رسالت، محرم اسرار سلطان محسوب می‌شد، بایسته بود که شخصیتی دانا، مدبر، کاردان و باتجربه در امور مملکتی باشد. (11) بیهقی سالیانی کارگزار این نقش خطیر بود که افزون بر شأن و جایگاه رسمی، مکانتی اجتماعی و علمی هم برای وی فراهم می‌ساخت. ضمن آن که او، خود از ظرفیت‌های فردی و خانوادگی چشمگیری برخوردار بود و جمع این محاسن می‌توانست شرایطی کم مانند برای توفیق او در امر نگارش مستند و دقیق شرح حال پدیدارها و از جمله حوادث سیاست فراهم آورد.

2. شرایط سیاسی اجتماعی

سده‌های چهارم و پنجم قمری، اهمیتی محوری و فوق‌العاده در تاریخ ایران دارد. بسیاری از ستارگان آسمان ادب و اندیشه از جمله فرخی، منوچهری، خیام، ابوریحان بیرونی، بوعلی سینا، ناصرخسرو، خواجه عبدالله انصاری، ابوحامد غزالی، عنصرالمعالی کیکاووس و خواجه نظام الملک در این دوران می‌زیستند. (12) بسیاری از ره‌آوردهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و معنوی جریان‌های آن در زمینه‌های علوم، فلسفه، زبان، ادبیات، آداب و رسوم پایدار، مدنیت اجتماعی و خلقیات، به تاریخ کنونی انتقال یافته است. همچنین رونق دایره المعارف نویسی، شاهنامه‌سرایی، پدید آمدن «زبان فرس جدید»، و رسیدن جامعه و تمدن ایرانی به منازل بلندی از تعادل پرورش هنر، علوم و ادبیات از جمله توفیقات تاریخی این دوران است. آن چنان که می‌توان گفت در دوره سامانی ما ناظر یک رستاخیز فرهنگی- تمدنی در ایران هستیم. در این دوران تعصبات مذهبی و قومی ناچیز است. با وصف حاکمیت دینی، فضای فکری باز و غیرمتعصبانه است و شاهد حکمفرمایی صلح، امنیت و سیاست‌های غیرتجاوز کارانه و غیرتوسعه‌طلبانه هستیم. (13)
اما با سقوط یکباره حکومت شاهان ایرانی سلسله سامانی به سبب شورش غلامان ترک زرخرید آنان، شاهد بر باد رفتن آن همه شکوه و افتخار هستیم. تشکیل دولت نورسیده و نیرومند اما مستبد و غریبه آل افراسیاب در ماوراءالنهر، منجر به نابودی عظمت فرهنگی سامانیان و قربانی شدن فرزانگان و عاقبت اندیشان ایرانی به سبب کینه‌ها و بیگانه‌جویی‌ها شد. فرصت‌یابی مجدد خلافت عربی در دستگاه نورسیدگان ترک و جهانجویی این نسل نورسیده برای از میان برداشتن بقایای خاندان‌های ایرانی تبار و فرهنگ مداری چون سامانیان، صفاریان و بوئیان؛ از جمله موجبات مهجوری فرهنگ و نگرش ایرانی را فراهم ساخت. از آن پس، صفحه‌ای جدید در صحن سیاست و فرهنگ و خلقیات حاکم گشوده می‌شود که با ناخوشایندی‌های فراوانی توأم است. از جمله این ناگواری‌ها می‌توان به سیطره و تسری خلقیاتی چون درنده خویی، گماشتن جاسوسان بر یکدیگر و بر مردم، بیمناکی، بی‌اتکایی، بدبینی و هم قدمی با فرهنگی متزلزل و بدفرجام اشاره نمود که در نتیجه آن «پدر از پسر بیمناک و پسر از پدر بد دل و ناخشنود است». (14)
به پیامد این رخداد انحطاط‌آمیز، ایران از اوج آزادگی، شکوه و خردگرایی دوره سامانی به یکباره در نشیب بندگی، بینوایی و جهل و تعصب کور دوره غزنوی قرار می‌گیرد. این دوران پراضطراب، حامل پیامدها و تجربه‌های ناگواری برای تاریخ ایران بود، رواج تزلزل و تزویر در ارکان فرهنگی و دینی، وفور توطئه‌های سیاسی و اجتماعی، بی‌بنیادی فکر و اندیشه و افول افکار و عقاید در دامن ذهنیت ناامنی و ناسپاسی است. و اما، ابوالفضل بیهقی پرورش یافته چنین زمانه ناامن، بی‌ثبات و بحرانی است.

3. آثار

به روایت علی بن زیاد بیهقی و سدیدالدین عوفی، چندین کتاب از بیهقی بر جای مانده است؛ کتاب مقامات بونصر مشکان که شامل مجموعه‌ای از حکایات و اسناد و حاوی تصویری از زندگی، خلقیات و دانش و درایت بونصر است. گرچه نسخه جامعی از این کتاب در دست نیست. اما قطعات بسیاری از آن در دیگر متون اسلامی نقل، جمع آوری و به چاپ رسیده است. (15) کتاب دیگر زینت الکتاب نام دارد که موضوع آن شرح وظایف دیوانخانه است. این رساله، که رساله‌ای درباره هنر دبیری است، در بین رسائل قرون میانه اسلامی، مکتبی فرعی محسوب می‌گردد. از این اثر هیچ نشانه‌ای در دست نیست. (16)
اما مهم‌ترین اثر بیهقی، کتاب تاریخ بیهقی است، که از امهات کتب تاریخ ادب فارسی نیز به شمار می‌رود. این کتاب، بخشی است از مجموعه مفصلی که از آن با عنوان‌هایی چون: جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتکین، تاریخ آل محمود یا تاریخ آل سبکتکین، تاریخ یمینی، مقامات محمودی و تاریخ مسعودی یاد شده است. (17) موضوع تاریخ بیهقی، شرح رویدادهای 42 سال پادشاهی غزنویان است که در مجموعه‌ای در سی فصل (جلد) تدوین شده است. (18) با وصف آنکه از علی بن زید بیهقی نقل است که این سی مجلد را در کتابخانه سرخس و کتابخانه مدرسه خاتون مهد عراقی در نیشابور، به چشم خود دیده است، اما امروزه از این اثر بزرگ، فقط شش جلد (از جلد پنجم تا جلد دهم) بر جای مانده است که مطالب آن تا مجلد چهارم همان مباحث تاریخ ناصری و یمینی است و مجلدهای بعدی شرح وقایع سال‌های 432 تا 451 ق را شامل می‌شود. (19)
تاریخ بیهقی آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در آن زمانه است. این کتاب را می‌توان اثری عمومی دانست. مباحث این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی است و دارای نگاهی خردمندانه به هستی و اتفاقات آن است. کتاب تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی خوانده می‌شود، که هم حاکی پند و اندرز و عبرت و هم مایه مباهات و افتخار و شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش است. این کتاب در واقع، نوعی تاریخ اجتماعی است که از ساخت دربار تا شایعات سیاسی، از اصطلاحات رزمی و بزمی تا راه و رسم رمزنویسی و جاسوس گماری، از کم و کیف نظرخواهی پنهانی شاهان از مردم تا نحوه سودجویی آنان و از نامه‌ها و اسناد رسمی تا آیین عروسی و عزا را در بردارد. شیوه نگارش این کتاب در قیاس با مورخان هم عصر بیهقی، که بیشتر تذکره شاهی می‌نگاشتند تا تاریخ اجتماعی، بی‌بدیل بوده است.

اندیشه سیاسی

مبانی فکری و روشی

به گواهی تاریخ بیهقی، می‌توان دریافت که شاکله بینش تاریخ‌نگاری نویسنده آن، متأثر از مذهب اهل سنت و آمیخته به نوعی تقدیرباوری اشعری است. این تقدیرگرایی، هسته اصلی فلسفه تاریخ بیهقی را تشکیل می‌دهد. در اندیشه دین باور و شریعت‌مدار بیهقی هرچه بر سر انسان می‌رود، ارادت خداوند است. سیطره اندیشه اشعری‌گری بر نگاه و ذهن و قلم او، چنان سنگین است که گاهی وی کنش‌های انسان‌ها و جنب و جوش‌های اجتماعی و سیاسی را تابعی از اراده آنها نمی‌داند، بر پایه همین نگرش است که او نخستین عامل ظهور غزنویان را خواست و تقدیر الهی و حکمتی ایزدی و مصلحتی عام برای مردم می‌داند. (20) نفوذ اندیشه دینی در ذهن و زبان او باعث شده تا فلسفه تاریخ را با مفاهیم دین مدارانه‌ای نظیر «بودن»، «تقدیر»، «قضا» و «مقدر» همراه سازد و اصل را بر تقدیرگرایی نهد. (21) از آنجا که به اعتقاد بیهقی کنش نوشتن هم مانند دیگر اعمال انسان، در قیامت مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد، فحوای کتاب تاریخ بیهقی، در پیوند تنگاتنگ با آخرت‌گرایی او قرار گرفته است و این امر راهبردهای نوشتاری کتاب را تحت تأثیر گذارده است. از این رو بیهقی به نحوی به حدس و گمانه‌زنی درباره درون شخصیت‌ها و قهرمان‌های تاریخی روی خوش نشان نمی‌دهد. و پرهیز وی از پرداختن به ضمیر و درون افراد، او را به سمت عینی‌گرایی و توصیف جنبه‌‌های بیرونی و عینی شخصیت‌ها سوق می‌دهد. بیهقی با چنین بینشی به معالجه اخلاق ملوک و پادشاهان می‌پردازد. (22)

1. سبک و منطق تاریخ‌نگاری

روش تاریخ‌نگاری بیهقی سخت بدیع است و می‌توان آن را یکی از جالب‌ترین و دقیق‌ترین راویان تاریخ ایران دانست. به همین سبب، کتاب او را از لحاظ دقت در امانت، صحیح‌ترین تواریخ فارسی به شمار آورده‌اند. بیهقی، گزارشگر حقیقت است، اما به روایت و تجربه تاریخی خودش، کتاب او نوعی حدیث نفس شخصیت تاریخی اوست، به نحوی که محدودیت‌های ملازم شخصیتش، در متن روایات او از حقیقت راه یافته است. البته گاهی زبان پر از ابهام و پرده‌پوشی و دوگانه گویی او بر روایتش از حقیقت سایه افکنده است. او از جمله کسانی است که معنای تاریخ را دریافته بود و قصدش نه تدوین داستان جنگ‌ها و فتوحات و قصه تاریخ، بلکه تصویر آگاهانه و از روی صدق و بیطرفی حوادث بود. او در این کار شروط لازم در تاریخ‌نگاری از جمله دقت، اطلاع، امانت‌داری، نقد منابع و اسناد و دیدگاه بی‌طرفانه نسبت به وقایع و احوال را به کار بسته است.
بیهقی‌در تاریخ‌نگاری، به شیوه‌ای علمی و روشمند عمل می‌کرده است. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر، به تألیف و نگارش پرداخت. بسیاری از وقایع را یا به چشم خود دیده و یا از ثقات و متون معتبر شنیده و خوانده بود. بیهقی در جمع آوری منابع کتاب خود، دقت فراوان داشته و شرایط مورخ و اقسام منابع تاریخ و صحت آن منابع را بدین نحو بیان می‌دارد:
«اخبار گذشته را دو قسم گویند و سه دیگر نشناسند. یا از کسی باید شنید و یا از کتابی باید خواند و شرط آن است که گوینده باید ثقه و راستگو باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن جز درست است...» (23)
و در جایی دیگر می‌گوید:
«من که این تاریخ را پیش گرفته‌ام التزام بدین قدر بکرده‌ام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه». (24)
او در نوشتن تاریخ، اغراض شخصی را دخالت نداده است، چنانکه می‌گوید: «در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد». (25)

2. سبک و رویکرد ادبی

تاریخ بیهقی، افزون بر آن که از حیث شیوه‌ و آیین تحقیق و تاریخ‌نگاری، درخور توجهی خاص است، از منظر هنر نویسندگی نیز دارای اهمیتی شایان است. ویژگی‌های صرفی و نحوی نثر تاریخ بیهقی از بهترین نمونه‌های نثر فارسی و اوج بلاغت این زبان و ادبیات آن شمرده می‌شود. برای مخاطب نکته سنج نثر کتاب بیهقی حاکی از تسلط نویسنده چیره‌دست آن، بر زبان فارسی و عربی است. اهمیت و جلوه ادبی تاریخ بیهقی چنان است که برخی بیهقی را نه تنها مورخی بلندپایه بلکه نویسنده‌ای بزرگ و باریک‌بین نیز می‌دانند، که به یاری این قریحه پویا، با هنرمندی تمام فضای هر رخداد را در نمای تصویری جذاب به رخ مخاطب می‌کشد. (26) وی در ظرافت توصیف وقایع و در بیان شیوای صحنه‌ها و حوادث، همچون فردوسی و ناصرخسرو از مهارتی خاصی برخوردار است. بیهقی، در حادثه اعدام حسنک وزیر فضای حاکم بر نیشابوریان را آنچنان دقیق و زیبا مجسم می‌کند که خواننده امروزین، ناخودآگاه خود را در آن زمان و مکان می‌یابد و به روشنی حال و وضع میزان و محبوبیت حسنک در بین مردم را درک می‌کند.
مورخان، زبان‌شناسان و حتی منتقدان بیهقی از غنای واژگان، سلاست بیان و زیبایی ترکیب‌هایش سخن فراوان گفته‌اند. (27) ملک الشعرای بهار در سبک‌شناسی خود مختصات نثر بیهقی را برشمرده و در عین حال سیاهه‌ای از واژگانی را که برای اولین بار، از طریق تاریخ بیهقی به زبان فارسی وارد شده است، ارائه می‌دهد. (28) غلامحسین یوسفی، «آهنگ و طنین خاص» نثر بیهقی را چنین می‌ستاید:
«هر ایرانی فارسی‌دان در کلام بیهقی موسیقی پرتأثیری حس می‌کند... نثر وی زنده و پرتحرک و به اقتضای مقام؛ حرکت و وقار یا اوج و فرودی آشکار دارد... همه جا موسیقی کلام با اندیشه و معنی سازگاری درخشان دارد». (29)
در هر صفحه از تاریخ بیهقی، نمونه‌های زیبایی از این همخوانی و سازگاری سبک و اندیشه را می‌توان سراغ گرفت. در مرگ استادش بونصر مشکان، سبکی اندوه‌زده دارد و با نثری محزون گویی قلم را می‌گریاند، همان طور که در وصف حسنک وزیر سبکی حماسی تراژیک دارد. (30) نثر او نثری زنده، پرتحرک، پویا و دلنشین است و همین امر در خواننده کششی ایجاد می‌کند که تا کتاب یا داستانی را به طور کامل نخوانده از دست نگذارد، چرا که در واقع هنر نویسندگی به کمال رسیده بیهقی، عامل تولید این همه جذبه برای توجه به آثار اوست.

سیاست و حکومت

پیشینه کار دیوانی بیهقی، او را با سیاست مأنوس ساخته بود. او با عنوان کارگزار و کاتب دربار با زیر و بم سیاست آن دوران آشنایی یافته بود. وی در مقام مشاهده‌گر نزدیک حوادث، نظاره‌گر صحنه بازی قدرت زمانه خویش بود، با تصاویری واقعی از جنگ‌ها، کشمکش‌ها و یا تضاد و همگرایی منافع خاندان‌ها و گروه‌های سیاسی (پدریان و پسریان)، که تحت حکایاتی چون حسنک وزیر، توطئه قتل آلتونتاش خوارزمشاه، مرگ مشکوک بونصر مشکان و ... موضوع نقل و روایت او از جریانات سیاسی عصر خویش قرار گرفته‌اند. ورود و حضور بیهقی در دستگاه قدرت و امارت غزنویان، ضمن آن که مایه تسلط او بر فنون و مراتب امور کارگزاری دیوانی گشته بود، به مرور او را در کسوت مطلعی اهل تأمل در مهمات امور کشورداری قرار داد و به دلیل سالیان پرتلاطم مناسبات قدرت دربار غزنوی، انباشتی از آگاهی و تجربه انباشته فهم عملی سیاست برای وی فراهم نظر شد. بیهقی به اعتبار این دست آویز حرفه‌ای و مقتضیات کارکردی آن در ایفای نقش دیوانی دربار قدرت، خود به مرحله‌ای از اعتبار نظر در معانی و مؤلفه‌های سیاسی زمانه دست یافته بود و می‌شود او را صاحب خبری اهل ژرف بینی دانست که در محیط سیاست زمانه در لوای ایفای نقش محول دیوان داری دولت غزنوی به مدد سالیان دراز همجواری با حکومتیان و دربار به مراتبی از فهم و نظر سیاسی رسیده بود. از جمله موضوعاتی که بررسی آنها در آثار بیهقی، شاید بتواند پرتویی بر منظر و اندیشه او در امر سیاست بیندازد، مراتبی از توجه او به مسئله سیاست و حکمرانی است که در ادامه نوشتار به اجمال مورد بازنمایی قرار می‌گیرند.

1. مسئله سیاست

بیهقی به واسطه دانش وسیع‌اش در تاریخ (31) و اشتغال در بطن دستگاه حکومت غزنوی (در مقام صاحب دیوان رسالت) و آگاهی‌اش از امور مملکت داری، کارگزاری سیاست‌آشنا بود. وی با درکی واقع‌گرایانه از مؤلفه فرمانروایی سیاست را عبارت از به کاربردن عقل و تدبیر از سوی پادشاه برای رهبری کشمکش‌های داخلی و خارجی می‌داند. می‌توان چنین گفت که در نظر نکته سنج بیهقی، سیاست یا همان امر اداره خردمندانه و تدبیرآمیز کار ملک، روش عمل و شیوه حکمرانی پادشاه در تمشیت مهمات حکومت از امور لشگری گرفته تا اداره امور کشوری مملکت است. سیاست توان و تدبیر حاکم برای گردش بایسته امور است که در این معنا قدرت و ساز و برگ، صرفاً اسباب مملکت داری محسوب می‌شوند. او چنان سیاست را امری توأم تدبیر و خرداندیشی عملی پادشاه می‌داند که در توصیف بی‌تدبیری امرا می‌گوید: «گرد عالم گشتن چه سود؟ پادشاه ضابط باید». (32)

2. ضرورت حکومت و تمثیل خیمه

بیهقی، سیاست را از بایسته‌های پادشاهی، و امنیت و آرامش جامعه را در ضرورت وجود یک حکمران می‌داند. او جامعه فاقد حکمران را ناامن و بی‌ثبات تشخیص می‌بیند. وی صحت و سلامت کشور و مردم را در دستان پرتوان حاکم می‌داند، تا آنجا که از منظر او حاکم بی‌کفایت مردم و کشور را به تباهی می‌راند. او برای تبیین این مفروض از تمثیلی ساده و در عین حال فلسفی استفاده می‌کند:
«مثل سلطان و مردمان چون خیمه محکم به یک ستون است برداشته و طناب‌های آن بازکشیده و به میخ‌های محکم نگه داشتند. خیمه سلطانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ‌ها رعیت، پس چون نگاه کرده آید اصل ستون است و خیمه بدان به پای است هر گه که او سست شد و بیفتاد نه خیمه ماند و نه طناب و نه میخ». (33)
شاید بشود این تمثیل‌گویی بیهقی را نشانه‌ای برای پی بردن به بن مایه‌های ذهنی او دانست، که در قالب آن افکار و پندار خود را به گونه‌ای محتاطانه به قلم می‌آورد و پندار آرمانی را به کردار واقعی نزدیک می‌کند. شاید هم به دلیل ملاحظات سیاسی امنیتی حاکم بر اجتماع روزگار خویش است که نمی‌تواند باورهای خود را عریان نماید و به ناگزیر، نظراتش را با این گونه تشابهات به مخاطب عرضه می‌نماید. به هر حال، وی در توجیه حقانیت حکومت غیرمذهبی حاکم، با تشبیه آن به خیمه، با اندیشه‌گرانی چون ابن مقفع و فردوسی همسو و هم عقیده می‌شود که عصاره‌ی آن چیزی جز احیای اندیشه‌های ایرانشهری و شاه آرمانی نیست. بیهقی در تمثیل خیمه، با معرفی شخصیت قدیمی و ایرانی پادشاه ساسانی، وی را فرمانروایی ایدئال تصویر کرده و سپس می‌گوید: «نیاز به پادشاهی نیرومند از بدیهیات است».
از سویی، بیهقی شاهی را مستلزم برخورداری از الزاماتی می‌داند که می‌شود از آن با عنوان بایسته‌های شاهی سخن به میان آورد.

حاکم و سلطان

1. بایسته‌های شاهی

بیهقی برای مقام شاهی الزامات و ضروریاتی قائل بود. در این زمینه یکی از موضوعات قابل توجه در نوشته‌هایش این است که به مانند فلاسفه‌ای چون افلاطون ارتباط و تناظر میان قوای جسمی و روحی انسان را به آحاد و طبقات اجتماعی نیز تعمیم و تسری می‌دهد و بر پایه چنین موضعی با عطف توجه به ساختار مناسبات قدرت سیاسی و اجتماعی، چنین تحلیل می‌کند؛ در بدن انسان سه نیرو قابل تشخیص است:
1. خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است.
2. نیروی خشم، کینه توزی و دفاع از خویشتن.
3. نیروی شهوت و میل.
بیهقی مراتب این سه نیرو را در مناسبت میان پادشاه و سپاه و رعیت، چنین مقایسه می‌کند:
«پس باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است (خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است) متولی قاهر و غالب، باید که او را عدلی و سیاستی باشد، سخت تمام و قوی، نه چنانکه ناچیز کند و مهربانی به ضعف ماند و سپس خشم لشکر این پادشاه است که بدین سان خلل‌ها را دریابد و ثغور را استوار کند و دشمنان را برماند و رعیت را نگاه دارد، باید که لشکر ساخته باشد و با ساختگی او را فرمان بر دارد و نفس آرزوی رعیت این پادشاه است، باید که از پادشاه و لشکر بترسند، ترسیدنی تمام و طاعت دارد». (34)
بیهقی رفتار سلطان را به سنجش می‌گیرد و با ظرافت و احتیاط اما آشکارا، از خودرایی و خودکامگی او انتقاد می‌کند و اسباب انحطاط سیاسی و نظامی را بی‌تدبیری پادشاه و ظلم و بی‌عدالتی می‌داند. او پادشاه مشروع را پادشاهی می‌داند که دارای بایسته‌هایی چون خرد، شجاعت و عدل باشد.

1.1. خرد و شجاعت

از منظر بیهقی خردمند کسی است که میان خوبی و بدی تفاوت قائل گردد. (35) او همنشینی با خردمندان را می‌ستاید. (36) و پادشاهان را از این همنشینی و مصاحبت بی‌نیاز نمی‌داند و معتقد است پادشاهان از آن روی که ابزار قدرت را در اختیار دارند از همه مردم در مصاحبت با خردمندان حاجت‌مندترند. (37) به باور بیهقی، گرچه ضرورت حکومت‌های مقتدر لازمه امنیت و آرامش جامعه است، اما به فراخور شجاعت، پادشاه می‌بایست از خرد نیز بی‌بهره نباشد، تا تواند حکومت مقتدر خود را حفظ نماید. اهمیت خرد در نظر بیهقی تا جایی است که او بی‌خردی را عامل مهم سقوط دولت غزنوی می‌شمرد و اهمال شاهان غزنوی خاصه مسعود را در جنگ‌های بی‌فایده و سفرهای بی‌حاصل و همچنین بی‌توجهی به نصایح مشاورانش را مورد نقد قرار می‌دهد. او از یک سو، شجاعت مسعود را در داستان‌هایی که موفق در فتح سرزمین‌هایی چون اصفهان، ری، قلعه‌ هانسی و ... می‌ستاید، اما از طرفی دیگر، خلاء خرد در وجود او و به تبع آن عدم کاربست آن در اداره امور کشور را مورد نقد قرار می‌دهد. (38)
در واقع مهم این است که پادشاه باید به عاقبت امور که جزء معقولات است نظر افکند و نه صرفاً به وضع حال، که فقط محسوسات را در بر می‌گیرد. از این روی کسی صاحب عقل می‌نماید که معقولات را در نظر گرفته و امور را گرداننده باشد. (39) با توجه به این نگرش بیهقی به نقش عقل در تدبیر و تمشیت امور ملک، نمایان است که در اندیشه او کاربرد عقلانیت در نهاد پادشاهی امری متقدم بر تصمیمات روزمره و اقدامات هر از گاه است که بجای دوراندیشی و فراست نظر بر امور محسوس و گذرا تکیه می‌سازد. در نظر بیهقی، پادشاهی بی‌خرد و تدبیر ره بجایی نمی‌برد الا در انداختن ملک و مردم در تنگنای مقتضیات پرمخاطره هر از گاه پیش آمدنی.

1.2. عدل و دادگری

بیهقی عدالت را غایت آرمانی سیاست می‌داند. در دیدگاه او باور به نظام سیاسی آرمانی و برداشت عقلانی از عدالت، زمینه نظری را برای نقد رفتار سیاسی حاکمان فراهم می‌نماید. «... این میزانی است که نیکو کردار و بدکردار را بدان سنجند و پیدا شوند». (40)
وی معتقد است تنها باید از پادشاه عادل پیروی کرد و شورش بر پادشاهی که به زور به قدرت رسیده، جایز است. در واقع هر آنچه در مقابل ظلم قرار گیرد از منظر او به عدل و دادگری تعبیر می‌گردد، بیهقی به دادگری و عدل سلطان در موقعیت‌های مختلف اشاره می‌نماید و با تیزبینی فوق‌العاده خود، جریان این منش نیک سلطان را زیر نظر دارد و با مشاهده سیر نزولی آن و تبلور بی‌عدالتی‌های او پرده از ظلم برمی‌دارد و او را مورد نکوهش قرار می‌دهد. به توصیف بیهقی آنان ابتدا به تصفیه حساب‌های گروهی پرداختند و محیط ناامنی در حکومت ایجاد نمودند تا کسی از فردای خود مطمئن نباشد آن گاه که قدرت در دست خودشان قرار گرفت، ستم را آغاز کردند و پایه‌های حکومت را سست و آسیب‌پذیر ساختند بعد خود نیز در دامی که برای دیگران ساخته بودند گرفتار آمدند و حکومت خود را بر باد دادند.

1.3. نقد قدرت شاه و کارگزاران حکومتی

بیهقی از نادر تاریخ‌نگاران دوران ایرانی است که طی تاریخ‌نگاری، حکومت و کارگزاران را مورد نقد قرار می‌دهد به ویژه رفتار سلطان را با ظرافت، بررسی و نظرات خود را بیان می‌دارد. او در عین فرمانبرداری و ثنای حکام، آنان را مورد انتقاد نیز قرار می‌دهد. روایت او در ظاهر ثنای سلاطین اما در کنار این تسلیم ظاهری روایتی انتقادی است که از کاستی‌های قدرت حاکم چشم نمی‌پوشد و آنها را گاه به زبان اشارت و ایجاز و زمانی به تلویح و تلمیح مورد نکوهش قرار می‌دهد. در حقیقت، او ضمن باور به اندیشه نظام سیاسی آرمانی، زمینه نظری نقد رفتار سیاسی را فراهم می‌آورد. او با رعایت طبع خودکامه پادشاهان، زشتی و کاستی عمل سیاسی آنها را گوشزد می‌کند. از این روی جدی‌ترین انتقادات خود را از پادشاهان قدرتمند اما خشونت‌طلب زمانه از زبان سایرین خصوصاً از زبان زنان دانا، باز می‌گوید. وی بر این منوال در داستان اعدام حسنک وزیر می‌نویسد:
«بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان». (41)
استفاده از سخنان زنان دانا در نوشته‌های بیهقی را می‌توان شکل دیگری از تقیه تلقی نماییم. تقیه در نوشته‌های او هم به منظور استتار احساساتش و هم تشویق خوانندگان به این که مطلب را از زوایایی مختلف در نظر بگیرند، به چشم می‌خورد. در ارتباط با داستان حسنک، او عطف و ارجاع به بزرگمهر، وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی، به تلویح و گاه تصریح به حکومت مسعود انتقاد دارد. این داستانی است که با دیگر حکایات کتاب شباهت چندانی ندارد. جای داستان در کتاب عجیب به نظر می‌آید، پس از یک رشته توصیف طولانی از سقوط و مرگ رسواکننده بزرگان روایت می‌شود، که در بیشتر موارد شاه را، سبب‌ساز آن مرگ‌ها می‌داند. هر چند در آن صریحاً از قتل غیرعادلانه یکی از رعایا توسط شاه سخن می‌گوید. قهرمان داستان یک مصلح مذهبی و زاهد جلوه داده شده تا شاید قتل او را غیرعادلانه‌تر بنماید. (42) سرانجام داستان به قتل بزرگمهر می‌انجامد و بیهقی با قاطعیت می‌گوید: برای این کار «وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ». یعنی مسعود چون مشاور با خردی را از خود رانده و در اعدامی غیرعادلانه دست داشته است، به جهنم خواهد رفت. (43) بیهقی، در این روایت‌گری انتقادی، به هر دو صورت نامشروع بودن حکومت سلطان وقت را بیان می‌دارد و عدم مشروعیت پادشاه را به سبب خلاء دو بایسته خرد و عدالت، به نمایش می‌گذارد.

2. ناشایسته‌های فرمانروایی

به روایت و نظر بیهقی، پادشاهی را نباید‌هایی است که با وجود آن کار کشورداری به بیراهه نافرجامی ره می‌برد:

2.1. استبداد و بحران مشروعیت سلطان

از منظر بیهقی، پادشاهان غزنوی فاعل قدرت‌اند و رعیت و بندگان و پیروان، مقهور این قدرت. این رابطه نامتقارن در عرف سیاسی به سلطه تعبیر می‌شود که دارنده آن تحمل نظر مخالف را نداشته و بیهقی در رویارویی با چنین سلطه‌ای تذکر می‌دهد: «چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت». (44)
بیهقی ساخت قدرت مطلقه حاکم را از جمله عوامل اصلی غلطیدن شاه به منطق خودرایی و استبداد در نظر و عمل می‌داند. به نظر بیهقی وقتی پادشاه قدرتش مطلقه است، تحمل شنیدن سخن مخالف و استدلالی متفاوت را ندارد: «... ملوک هر چه خواهند گویند، و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (45) بیهقی در این باره از زبان استادش بونصر مشکان در وصف امیر مسعود نقل می‌کند: «و این خداوند ما، همه هنر است و مردی، اما استبدادی عظیم دارد که هنرها را می‌بپوشد» (46) سیاست استبدادی و خودکامه پادشاهان غزنوی را باید در چارچوب نگرش نادرست و خودخواهانه آنان به مردم و مشاورانشان نظاره‌گر بود. آنان در امر سیاست بی‌تدبیرانه و بدون توجه به مشاورت وزرا، تنها به اطاعت بی‌چون و چرای افراد اعم از درباری و غیردرباری می‌اندیشیدند و به رأی و نظر دیگران وقعی نمی‌نهادند. تا آنجا که هرگاه کسی در بلندی به برابری حکام غزنوی می‌رسید، به ناچار می‌بایست زندگی را وداع می‌گفت. در روایت ظریف و شنیدنی حسنک وزیر، بیهقی حسنک را بر مرکب می‌نشاند، مانند امیر مسعود که بر مرکب است، اما مرکب حسنک زرین نبوده بلکه چوبین و ملکش نیز جهانی دیگر است، زیرا وی رویاروی امیر مسعود قرار گرفته است. از این جهت سیاست مطلقه امیرمسعود شامل حال وزیر می‌گردد. (47) باید گفت که اندیشه استبدادی شاهان غزنوی ریشه در فرهنگ دربار دارد. آنجا که محمود حتی به فرزند خود که جانشین پادشاه است، مستبدانه و تحقیرآمیز می‌نگرد و فرزندش را از زمره زیردستان خود می‌داند. اما تبعات چنین نگرشی چه خواهد بود، غیر از اینکه مسعود وقتی به جای پدر می‌نشیند درست همان رفتاری را در پیش گیرد که پدر با او داشته است.
بیهقی از سویی با هوشمندی تصویری بحرانی از مبنای مشروعیت و اقتدار ساخت قدرتِ سلطان حاکم در مناسبت با مسئله خلافت برملا می‌کند. ولی معتقد است پادشاه پس از رسیدن به قدرت، می‌کوشد خود را به تأیید مرکز خلافت برساند و از این مجرا به حفظ ظاهر پادشاهی خود که از عقل و خرد بهره‌ای نبرده است، بپردازد.
بیهقی با ابراز ناخشنودی خود نسبت به سرسپردگی غزنویان به خلافت، این سرسپردگی و مطاوعت پادشاه وقت (مسعود) را ضمن آن که عاملی برای مشروعیت بخشی به حکومت وی قلمداد می‌کرد؛ ابزاری می‌دانست که مذهب را برای پیشبرد اهداف به خدمت او می‌گرفت و با استفاده از حربه مذهب و گرفتن تأیید خلفای عباسی، مشروعیت لازم را برای طراحی خدعه و نیرنگ علیه مخالفانش کسب می‌نمود تا بتواند با خیالی آسوده آنها را به بی‌دینی متهم نماید و به ظاهر «از ‌بهر خلفای عباسی» قرمطی بجوید. (48) وی، همان طور که برای جانشینی پدر به توطئه علیه پدر و برادر (ولیعهد) متوسل شده بود، بدین واسطه می‌توانست به زندگی مخالفانش پایان دهد.

2.2. نفوذ بدگویان

در نظر بیهقی، تأثیرپذیری بدون تعقل یکی از ناشایست‌های شاه غزنوی است که وی از آن به بدی یاد می‌کند. به روایت او همواره عده‌ای در اطراف سلطان در پی برانگیختن او برای تسلای کینه‌های شخصی خویش بودند. از این رو، دربار مملو از حسادت‌ها و غرض‌ورزی‌هایی بود که آثار آن گریبان‌گیر همگان می‌شد. تا آنجا که حتی سلطان که خود به این خصلت خویش واقف بود، تحت تأثیر بدگویان به وزیرش احمد عبدالصمد بدگمان می‌شود. وی پس از این سوءظن می‌گوید: «گوش ما از وی پر کرده‌اند و هنوز می‌کنند». (49) بسیاری دیگر از این دست امور رفته (همچون حسادت محمودیان به سپهسالار غازی (50)، بردار کشیدن حسنک وزیر، (51) امتناع شاه از رفتن به مرو، (52) شکست سالار بگتغدی در جنگ با سلجوقیان، (53) و غیره) همه حاکی از بی‌خردی و بی‌تدبیری سلطان وقت است وگرنه چگونه مرد با تدبیر می‌تواند امور مملکت را تحت تأثیر زبان بدگویان متغیر سازد.

2.3. نیرنگ کارگزاران حکومتی

در روایت بیهقی، فضای دربار غزنویان آکنده از سوء تدبیرها و خودخواهی‌های سیاسی است که مصلحت عامه را نادیده می‌گیرند. همه بر هم مکر می‌کنند و نیرنگ می‌سازند. همه در پی برانداختن یکدیگر و بر شدن به نردبان قدرت‌اند. نمونه بارز آن داستان حسنک وزیر است که گویای نوعی تسویه حساب داخلی و انتقام کشی به شمار می‌رود و مراتب قدرت قلم بدخواهی، فرصت طلبی و تفاخر دروغین بوسهل زوزنی را با ظرافتی تمام بیان می‌دارد. بیهقی کارگزارانی را که برای تحکیم قدرت خود در دربار و حفظ منافع مادی، با تلقین اندیشه‌های بیمارگونه و ایجاد سوء ظن در پادشاه او را به کارهای نادرست و جنگ‌های خانمان برانداز و عزل‌های بی‌هنگام وامی‌دارند، مورد نکوهش قرار می‌دهد. (54)

2.4. مال دوستی و تجمل‎گرایی

در نگاه بیهقی، علاقه وافر سلطان به ثروت اندوزی و گردآوری اموال برای وی از جمله خصائل ناشایست محسوب می‌گردد، چرا که برای تأمین این خواسته پادشاه، شاهد مصادره‌ی اموال و وضع خراج‌های سنگین به بهانه‌های مختلف از سوی دربار غزنوی هستیم، امری که منجر به افزایش فشار اقتصادی بر مردم و در نهایت ایجاد ناآرامی و شورش در سرزمین‌های تحت حکومت می‌شد. (55) این جنبه انتقادی نگاه بیهقی، گرچه متوجه خصائل فردی سلطان است، اما با ظرافت نظری سیاسی و امنیتی ویژه او به مناسبات قدرت و اجتماع آمیخته است که در افق آن میل فردی پادشاه را عاملی برای توسعه بحرانی اجتماعی می‌داند که پیامدهای نهفته آن در ایجاد نارضایتی عمومی منجر به تهدید ارکان قدرت حاکم می‌شود.
از سویی، چنان که پیداست سلطان مسعود در خوشگذرانی و تجمل‌پرستی زیاده‌روی نموده و در این راستا به نصایح مشاورانش گوش نسپرده و دست از شادی و طرب نکشیده و سرانجام این خوشگذرانی و تجمل پرستی به جایی می‌رسد که «ابر زرپاش سستی گرفته بود و کم باریدی و مناقشه‌ها می‌رفت و عمر به پایان آمده بود». (56) بار سنگین تجمل پرستی و خوشگذرانی شاهان غزنوی همواره بر دوش خزانه کشور و عامه مردم بوده است. (57)ساختن و مرمت قصرهای مختلف، بساط شراب و شکار نیز از این جمله‌اند و چه زیبا و شنیدنی علامه قطب‌الدین شیرازی می‌گوید:
«هر که را بزرگی و سیادت و پادشاهی و امارت یابد، او را ترک تنعم دنیا بباید کرد... و تا کاهلی بیش کند و تنعم بیش طلبد، ضعف و قصور بیش بیند». (58)

2.5. جایگاه مردم در سیاست

هر چند بیهقی برخلاف اکثر مورخان که سهم بیشتر تاریخ را به پادشاهان و امیران و به طور کلی، به اربابان قدرت اختصاص داده‌اند، گوشه چشمی هم به مردم عادی داشته است و مردمی که برون از سیاست‌اند را گاهی به آوردگاه تاریخ می‌کشاند و رأی نهایی اینان را ملاک تشخیص نیکی و بدی دولتمردان می‌داند (به عنوان نمونه در داستان حسنک وزیر، (59) بیهقی برای اثبات حقانیت وی، او را در میان توده‌ی مردم نیشابور به تصویر می‌کشد و نشانی از محبوبت او و اندیشه‌هایش را در بین مردم به نمایش می‌گذارد، و او را به قضاوت مردم، بری از گناه معرفی می‌نماید)، اما در حقیقت، توده‌ی مردم در تاریخ بیهقی بی‌چهره‌اند. آنان رعایایی‌اند که سیاست بزرگان در موردشان اعمال می‌شود.
در روایت بیهقی، در این دوره مردم به سه طبقه تقسیم می‌شدند: 1. امرا، اعیان و اشراف، که متصدی مشاغل وزارت، حکومت، و ریاست سپاهیان و معاف از مالیات بودند، 2. ارباب حرف و تجارت و ملاکین کل، که گرچه تا اندازه‌ای در آسایش و رفاه به سر می‌بردند، اما برای حفظ جان و اموال خود متوسل به پرداخت مالیات گزاف می‌شدند و 3. عامه روستاییان، که از جمیع امتیازات محروم بودند و هر ساله عده‌ای از آنان برای شرکت در جنگ انتخاب می‌شدند که جز غذا و به دست آوردن غنائم جنگی، نصیبی دیگر نداشتند. (60)
با این طبقه بندی و توصیف از جایگاه و نقش عامه مردمان در آن دوره، می‌توان به نقش حاشیه‌ای مردم در سیاست دوره غزنوی پی برد. رعایای بی‌جا و جلوه‌ای که مطیع پادشاهان‌اند. منزلت خفته آنان در نزد ارباب قدرت، صرف توجهی است که به منافع آنها در گاه نیازهایی چون مخارج حکومت و مصالح جنگی می‌شود. بدین ترتیب، خواست و هدف سلطان دریافت وفاداری مردم مناطق نسبت به خود است و گاه از این روی، هنگامی که به شهری وارد می‌شود، والیان را گوشزد می‌کند که با مردم به نیکو رفتار نمایند. (61) وگرنه چگونه است چنین پادشاهی با چنین روحیات و تدبیری، دستور غارت شهرهای فتح شده را به سربازانش می‌دهد. (62) و یا بدون توجه به اوضاع اقتصادی مردم شهرها، بدان‌ها مالیات‌های سنگین می‌بندد. (63) از چه روست که به دستور او در گرگان دزد گوسپندی به دروازه شهر آویخته می‌شود (64) اما در مقابل قحطی نیشابوریان و ولایات اطراف، تصمیم فروش غله انبارهای دربار را در سر دارد (65) و یا در جایی دیگر به سال 396 ق مردمی که در مقابل حمله دشمن مقابله نموده‌اند، مورد عتاب سلطان قرار می‌گیرند و خطاب به آنها گفته می‌شود که محق نیستند در برابر دشمن مقاومت نمایند و می‌بایست در کناری ایستاده و ببینند هر پادشاه قدرتمندتر است او را رعیت باشند.
چنان که در فقرات بالا می‌بینیم شیوه تاریخ‌نگاری سیاسی بیهقی، برغم نیم توجهی که او به اهمیت اذهان جمعی دارد، گواهی بر بی‌نقشی مردم زمانه و حضور حکومت‌های مستبد و خودکامه در حقیقت ساختار سیاسی است به گونه‌ای که افراد عادی همواره در حاشیه قرار گرفته و آنها را نقشی جز بی‌نقشی در ساختن تاریخ متصور نیست.

جمع بندی

بیهقی در زمانه پرآشوب، ناامن و بحران‌زده غزنویان چندی دیوانسالار دربار آنان بود و آثاری چون مقامات بونصر مشکان، زینت الکتاب و تاریخ بیهقی را به رشته تحریر درآورد گرچه اثر متأخر، در سی مجلد نگاشته شده بود، اما از آن همه، تنها شش جلد در دست است. کتاب تاریخ بیهقی، حاصل تجربه زیسته مؤلف از عصر خویش است، که با روشی علمی و دقتی فراوان، اسناد و شواهد را جمع آوری و به نگارش چنین اثر تاریخی، ادبی، سیاسی و اجتماعی بس سترگ رسانده است.
مطالعه تاریخ بیهقی حاکی از آن است که فهم او از زمانه، به دور از هر عنصر خیالبافی و مبتنی بر مشاهده دقیق محاسبات قدرت و ادراک نزدیک روحیه کارگزاران دربار، در جریان حوادث جاری شکل گرفته است و او در این چارچوب به واقع‌نمایی تاریخ عصر خویش پرداخته است. او نقدهای خود را در قالب تمثیل و به زبان ایجاز، تلویح و تلمیح، بیان می‌دارد. بنابراین، به رغم این تصور که نمی‌توان در نگاشته‌هایش فکر سیاسی یافت، از آنجا که او درگیر حوادث و سوانح عصر غزنویان و دربار بود، این امکان را یافت که در قالب منطق تاریخ نگرانه، البته نه به صراحت، اندیشه و برداشت‌های سیاسی خود را برملا نماید. از این رو نشان‌ها و دلالت‌های اندیشه سیاسی او را (البته به یاری فن روایت‌گری ماهرانه و قلم آمیخته به رمز و رازش) می‌توان در لابه‌لای نگاشته‌های وی مشاهده نمود. بینش او آمیزه‌ای از تفکرات دینی، سیاسی و دیوانی است. از جمله، او با تعمیم اقتضای بینش دینی قضا و قدری خود به تفکر سیاسی و دیوانیش، فرمانبری ناشی از ترس را، توصیه می‌نماید و با در نظر گرفتن این مهم، نظرات خود را در قالب تشابهات بیان می‌دارد. او سیاست را چگونکی رهبری کشمکش‌ها و برخورد منافع گروه‌های درگیر سیاست در جامعه می‌بیند و سیاست خشونت‌طلبانه دربار را که با ابزاری چون خدعه و نیرنگ همراه است، عاملی برای انحطاط حکومت معرفی می‌نماید. بیهقی، ضمن تأکید بر اصل ضرورت حکومت، وجود آن را برای امنیت و آرامش جامعه لازم می‌داند. بیهقی با آن که معتقد است که پادشاهی را صفاتی چون خرد، شجاعت، و عدل بایسته است اما به استناد نقدی که به وضعیت حاکم دارد، بر این نظر است که بایسته‌های مذکور در فضای حکومت‌های استبدادی زمانه قابل رؤیت نیستند بلکه این ناشایسته‌های حکومت و اصحاب قدرت حاکم است که خلاء آنها را اشغال نموده است. از همین منظر است که ناگواری‌هایی چون ظلم، بی‌تدبیری، دهن بینی، مال- دوستی، تجمل پرستی و خوشگذرانی را، که در حقیقت مانع تبلور بایسته‌های حاکم است، نقد و نکوهش می‌کند! او وجود این رذائل را موجبی برای سوء استفاده اطرافیان از شاه و تبدیل او به ابزار حصول مطامع فرصت طلبانه آنان می‌داند. با وجود وصف بیهقی از ساختار استبدای قدرت و حوزه بسته مناسبات آن در اجتماع می‌توان به جایگاه مردم در چنین وضعیت تاریخی پی برد: «سیاهی لشکرانی کمرنگ و به حاشیه رانده شده».
در پایان و برای ارائه استنباطی از مسئله اندیشه سیاست در آرا و آثار بیهقی، گرچه او را فیلسوف سیاسی نمی‌دانند (شاید بدین دلیل که فلسفه سیاسی اغلب به شیوه‌ای انتزاعی با مبانی و مفاهیم و غایات حکومت و ابزارهای مناسب دستیابی به آن و مالاً با بهترین شکل حکومت ممکن سروکار دارد)، اما با وصفی که در مقام و محتوای اندیشه سیاسی، که به رغم علائق کم و بیش مشابه‌اش با فلسفه سیاسی بیان می‌شود که خصلتی عملگرایانه‌تر داشته و اقبالی به علائق انتزاعی‌تر فلسفه سیاسی از جمله بحث از دلائل و ضرورت و مبانی تکوین حکومت نمی‌نماید، می‌شود با نسبتی از تسامح، بیهقی را در زمره‌ی اندیشمندان ذهن مشغول سیاست قرار داد. تأکید پیوسته او بر اخلاق‌گرایی دولتمردان و انذار به پرهیز از خدعه و نیرنگ، اهتمام به اهمیت و نقش شاه و بایستگی‌های صفات او و نگاه ایجابی شاه آرمانی در کلام وی را می‌توان شاهدی بر وجود مبناهایی اجمالی از ظرفیت‌های اندیشه‌پردازی سیاسی در نوشتارهای روایی و ادبی و اخلاقی بیهقی دانست.

پی‌نوشت‌ها:

1- مدرس دانشگاه پیام نور پرند
با سپاس از آقای دکتر ماشاالله یوسفی که بدون راهنمایی و مساعدت ایشان این نوشتار به سر منزل مقصود ره نمی‌یافت.
2- حمید عنایت، نهادها اندیشه‌های سیاسی در ایران اسلام، تهران: روزنه، 1377، ص95.
3- بونصر مشکان ادیب بزرگ و رئیس دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی بوده است. این ادیب خوشنام سی سال در دیوانخانه جهد نموده است بیهقی در جای‌جای کتاب خود از روشن رایی و کاردانی بونصر مشکان در کار دیوانی یاد می‌کند. پس از مرگ بونصر مشکان، سلطان مسعود، بوسهل زوزنی را به ریاست دیوان رسالت می‌گمارد که شیوه کار و رفتارش خلاف بونصر مشکان بوده و به گفته بیهقی «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده- و لاتبدیل لخلق الله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت». برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب- آبفام، چ12، 1388، ج1، صص226، 14، 12 و 73.
4- ر.ک.، عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336، صص463-464.
5- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص288.
6- ر. ک.، حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373، صص160-163.
7- سرسلسله غزنویان سبکتکین نام داشت که دارای 6 پسر به نام‌های اسمعیل، نصر، محمود، حسین، حسن و فیروز، بود؛ فرزند ارشد او محمود نام داشت. در این باره رجوع کنید به: عباس پرویز، پیشین، ص176.
8- ر.ک.، جعفر حمیدی، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372، صص89 الی91.
9- ر.ک.، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص163؛ سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جعفر شعار، تهران: علمی- فرهنگی، ج5، 1382.
10- ر.ک.، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385، ص178.
11- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به:
حسن انوری، پیشین؛ زهره موسوی، «شخصیت‌ها و گروه‌های حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، 1378، سال16، بهمن، ص55-56.
12- ر. ک.، عباس میلانی، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران‌شناسی، ش4، 1372.
13- ر. ک.، جواد هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380، ص 119.
14- ر.ک.، ادموند باسورث کلیفورد، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
15- سعید نفیسی، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342، ص94.
16- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ص5.
17- سعید نفیسی، پیشین؛ مریلین والدمن، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375، ص72-73.
18- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ص20.
19- همان.
20- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص151.
21- محمد تقی دانش پژوه، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386، صص153-158.
22- اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی، ش1، 1382، ص71.
23- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ج3، ص1099.
24- همان، ص1100.
25- همان، ج1، ص226.
26- غلامحسین یوسفی، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374، ص67.
27- عباس میلانی، پیشین، ص29.
28- محمد تقی بهار، سبک‌شناسی، تهران: امیرکبیر، ج2، 1355.
29- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: غلامحسین یوسفی، پیشین، صص813-814؛ غلامحسین یوسفی، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران: سخن1371؛ غلامحسین یوسفی، روان‌های روشن، تهران: یزدان، 1363.
30- محمد شفیعی، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1381، صص299 الی 312.
31- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: محمد علی اسلامی ندوشن، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، صص8-9؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، ج1، چ12، 1374، صص607-617.
32- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص150.
33- مریلین والدمن، پیشین، ص58.
34- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص155.
35- همان، ص156.
36 همان، ص154.
37- همان، ص159.
38- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: محمد جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، چ4، 1383، صص114-142.
39- محمد بن مسعود قطب الدین شیرازی، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365، ص182.
40- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص153.
41- S.H. Hodivala, studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Da History of india as told by its own Historians Bombay: 1939.
42- مریلین والدمن، پیشین.
43-سعید نفیسی، پیشین، ص34.
44- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص227.
45- همان، ج3، صص947-994.
46- همان، صص711 و 701؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرتها، تهران: امیرکبیر، 1368، ص248.
47- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
48- ر.ک.، همان، ج1، ص227؛ امین روشن، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ ، ش30، 1385، ص69.
49- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ص623؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل،1385.
50- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج1، ص229.
51- همان، ج1، صص226-229.
52- همان، ج2، ص691.
53- همان، ج2، ص707.
54- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: عبدالحسین زرین‌کوب، پیشین، ص248؛ پرتو سادات یزدانی، پیشین، ص101.
55- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، صص597-598، 82 و 17؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
56- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص790.
57- همان؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
58- قطب‌الدین شیرازی، پیشین، صص184-185.
59- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
60- ر. ک.، عباس پرویز، پیشین، ص317؛ ا.آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، کیخسرو کشاورزی، تهران: مروارید، 1385.
61- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص33، 32، 21؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
62- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص290؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین؛ بیهقی، در توصیف شهر آمل قبل از ورود لشکر مسعود بدانجا می‌نویسد: «شهر دیدم که همه دکانها در گشاه و مردم شادکام و پس از این بگویم که حال چون شد و بدآموزان چه باز نمودند تا بهشت آمل دوزخی شد». همان، ج2، ص679.
63- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، همان، ج2، ص679؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
64-خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج2، ص673.
65- همان، ج3، ص937؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.

منابع تحقیق :
اسلامی ندوشن، محمد علی، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد؛ دانشگاه فردوسی، 1374.
انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دوره‌ی غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373.
باسورث کلیفورد، ادموند، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
بشیریه، حسین، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیست، تهران: نی، 1380.
بهار، محمد تقی، سبک شناسی، تهران: امیرکبیر، 1355.
بیهقی، ابوالحسن علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش: احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1383.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، تهران: مهتاب/ آلفام، 1388.
پرویز، عباس، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336.
حسن زاد‌ه، اسماعیلی، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی: ش1، 1382.
حمیدی، جعفر، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372.‌
دانش پژوه، محمدتقی، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
روشن، امین، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ، ش30، 1385.
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرت‌ها، تهران: امیرکبیر، 1368.
شفیعی، محمد، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
صادقی، سعید، سیر اندیشه سیاسی در غرب، تهران: پیام نور، 1386.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوسی، 1374.
عنایت، حمید، نهادها و اندیشه‌های سیاسی در ایران و اسلام، تهران: روزنه، 1377.
عوفی، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، گردآورنده: جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی، 1382.
قطب الدین شیرازی، محمد بن مسعود، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365.
گرانتوسکی، ا. آ و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا به امروز، تهران: مروارید، 1385.
موسوی، زهره، «شخصیت‌ها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی: ش160، 1378.
میلانی، عباس، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران شناسی، ش4، 1374.
نفیسی، سعید، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342.
والدمن، مریلین، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375.
هروی، جواد، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380.
یزدانی، پرتو سادات، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل، 1385.
یوسفی غلامحسین، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374.
یوسفی، غلامحسین، روانهای روشن، تهران: یزدان، 1363.
یوسفی، غلامحسین، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران، سخن، 1371.
H. Hodivala, S.H., studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Dawsons History of india as told by its own Historians, Bombay, 1939,

منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ جلد دوم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.