زمينه‌هاى ايجاد بستر عدالت اجتماعى سياسى و ادارى از منظر امام علي( علیه السلام)

نويسنده:على محمدى تودشکي
مهمترين مبنا در سامان‌بخشى و ايجاد بستر عدالت در جامعه، وجود بينش و نگاه صحيح مسئولين به خويش، مردم و وظايف و حقوق است که به اين موارد نگاهى توحيدى و خالى از شرک وجود داشته باشد. اگر مسئولين بر اين اساس عمل نمايند، کار کردن عين خدمت کردن اصلاح امور و عبادت نمودن و رشد و شکوفايى است.
عملکرد انسان به شدت متاثر از نوع نگاه آدمى به کار، وظايف و اختيارات اوست. اينکه انسان از چه منظرى به خود و ديگران در اين عرصه مى‌نگرد و کار کردن را چگونه مى‌بيند.
اعتبار آدمى به نوع بينش و نگرش اوست و تعيين‌کننده‌ترين چيز در مناسبات زندگى نوع نگاه آدمى است. اميرمومنان علي(ع)‌مى‌فرمايد:
“ارزش و بهاى انسان، آن چيزى است که در ديده‌اش نيک و زيباست.”(شرح غررالحکم، ج4، ص 47)
وقتى خدا در انديشه انسان بزرگ باشد امور غيرالهى و آنچه غير اوست بى‌مقدار و کوچک مى‌نمايد و انسان از حقارت‌ها و پستى‌ها آزاد مى‌گردد و با همه وجود در راه هدايت مردمان و خدمت به ايشان گام بر مى‌دارد و در برخورد و عمل خود رعايت حقوق مردم و اعتدال را مى‌نمايد و از ظلم و نابهنجارى پرهيز مى‌نمايد چرا که خود را مسئول در برابر خداوند مى‌داند.
در انديشه توحيدى اميرمومنان علي(ع) کارگزاران هر دولت و هر سازمان پيوسته بايد به ياد داشته باشند که بنده خدايند و همين تلقى است که آنان را از بيمارى‌هاى روحى و رفتارهاى غيراخلاقى حفظ مى‌نمايد. اگر انسان فراموش کند که کيست و از بندگى خداوند غفلت نمايد، سر به طغيان مى‌آورد و به گردن‌افرازى مبتلا مى‌شود.
امام علي(ع) مى‌فرمايد:
“واگر قدرتى که از آن برخورداري، نخوتى در تو پديد آرد و خود را بزرگ بشماري، بزرگى حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر که چيست و قدرتى را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نيست که چنين نگريستن سرکشى تو را مى‌خواباند و خرد رفته‌ات را به جاى بازمى‌گرداند.” (نهج‌البلاغه، کلام 82)
“و بسا مردم که ستايش را دوست دارند، از آن پس که در کارى کوششى آرند. ليکن مرا به نيکى مستاييد تا از عهده حقوقى که مانده است برآيم و واجب‌ها که بر گردنم باقى است ادا کنم. پس با من چنانکه با سرکشان سخن گويند، سخن نگوييد و چونان که با تيزخويان رفتار کنند، از من کناره مجوييد و با ظاهر‌آرايى آميزش مداريد وشنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد و نخواهم که مرا بزرگ انگاريد، چه آن کس که شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر او دشوار باشد، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوار است.”‌(نهج‌البلاغه، کلام 82)
اميرمومنان(ع) با اين ديد که انسان‌هاى غيرمعصوم در اداره امور خود را معصوم جلوه دهند، به شدت مبارزه مى‌کرد و اين نگاه به خود را مايه تباهى دين و زندگى مردمان مى‌دانست. “از سه کس بر دين خودتان بترسيد...! کسى که خداى عزوجل قدرتى به دست او داده باشد و او گمان کند که اطاعت او، اطاعت خداست و سرپيچى از فرمان او، سرپيچى از فرمان خداست در حالى که چنين نيست، زيرا فرمانبردارى مخلوق در معصيت خالق جايز نيست و نبايد چنين کرد و مخلوق را نزيبد که دلبند گناه شود؛ پس نه در راه معصيت الهى بايد از کسى فرمان برد و نه بر فرمان شخص گناهکار بايستى درآمد. فقط مى‌بايست از خداوند و فرستاده‌اش و جانشينان او فرمان برد و اينکه خداوند دستور داده است که فقط از فرمان‌هاى پيامبر اطاعت شود، براى اين است که او معصوم است و پاک و به نافرمانى خدا دستور نمى‌دهد و اينکه فقط به اطاعت جانشينان او امر کرده است، براى اين است که آنان معصوم‌اند”
(ابوجعفرمحمدبن على بن الحسين بن بابويه القمى (الصداق)، الحضال، مکتبه الصدوق، تهران، 1389، ق.ج1، ص 139، بحارالانوار، ج75، ص 337-338)
انسانى که خود را در راه بازگشت به سوى کردگار مى‌داند و در اين مسير خود را عهده‌دار وکالت مردمان مى‌بيند، اخلاقى خدمتگزارانه مى‌يابد و نه فرمانفرمايانه، رفتار و کردارى وکيلانه پيدا مى‌کند و نه مالکانه. اگر همه کسانى که عهده‌دار خدمت به مردم هستند، خود را وکيل مردم بدانند، در مناسبات حکومتى و ادارى به رفتار و کردار سلطه‌گرانه ميل نمى‌کنند و برخلاف تعهد وکالت خويش و برضد منافع موکلان عمل نمى‌نمايند.
“پس داد مردم را از خود بدهيد و در برآوردن حاجت‌هاى آنان شکيبايى ورزيد که شما مردمان را خزانه داريد وامت را وکيلان و امامان را سفيران.” (نهج‌البلاغه، نامه 53)
نوع نگاه انسان به مسئوليت و کار خود نيز از امور بنيانى در شکل‌گيرى اخلاق مطلوب و رفتار متعادل است. کسى که کار و مسئوليت را امانت ببيند و آن را وسيله عزت‌مندى و سرمايه شکوفايى خويش بداند از کار کردن و انجام مسئوليت احساس خشنودى کرده و همين مايه بهبود رفتار او با مردم مى‌شود.
“همانا کارى که به عهده توست، طعمه‌اى برايت نيست بلکه امانتى است بر گردنت؛ و آن که تو را بدان کار گمارده، نگهبانى امانت را به عهده‌ات گذارده و تو پاسخگوى آن هستى نسبت به آن که فرادست تو است. اين حق براى تو نيست که در ميان مردم به استبداد و خودرايى عمل نمايى و به کارى دشوار جز با دستاويز محکم درآيي.”(نهج‌البلاغه، نامه 53)
اگر امانت مسئوليت در ديده انسان خوار و بى‌مقدار شمرده نشود و شخص خود را متعهد به آن بداند، دست تعدى و خيانت نمى‌گشايد و از مرزهاى امانتدارى فراتر نمى‌رود. بنابراين دريافت امانتدارانه از کار و مسئوليت عاملى اساسى در نوع رفتار و کردار ادارى است. بنابراين اميرمومنان علي(ع) در نهج‌البلاغه در عهدنامه مالک اشتر مى‌فرمايد کسانى را به کاربگير که روحيه امانتدارى داشته باشند و به مسئوليت و کار به صورت امانت بنگرند و آن را به خوبى پاس دارند.
چنان انسانى فقط کار و مسئوليت را پاسدارى نمى‌کند بلکه حريم ارزشهاى خود را نيز پاس مى‌دارد، زيرا انسان پيش از آنکه به امانت کار و مسئوليت تعدى نمايد، بايد حريم ارزشهاى خود را بشکند و تا انسان حرمت انسانى خود را زيرپا نگذاشته باشد، نمى‌تواند به حريم امانت کار و مسئوليت تعدى نمايد.
در انديشه اميرمومنان (ع) انسان مسئول با کارکردن فقط منش اقتصادى واجتماعى ايفا نمى‌کند، بلکه خود را نيز مى‌سازد و رشد مى‌دهد.
همين‌طور از خطرناک‌ترين آفت يک نظام اين است که کارگزاران از بالا به پايين به مردم بنگرند و خود را بر آنان مسلط ببينند و در اداره امور خود را فرمانروا تصور کنند و اراده فرمانروايى نمايند.
“قلب خود را لبريز از رحمت بر مردم و دوستى ورزيدن با آنان و مهربانى کردن به همگان ساز و همچون درنده مباش که خوردنشان را غنيمت شماري.”(نهج‌البلاغه، حکمت 81)
اگر نگاه کارگزاران به مردم صحيح نباشد و خود را مالک بر مردم و ثروت جامعه بدانند، به رفتارى سبعانه گرايش مى‌يابند و همچون جانورى به تعبير امام علي(ع) مى‌شوند که خوردن اموال مردمان و دريدن حرمت ايشان را غنيمت مى‌شمارند.
همچنين شناخت حقوق و توجه به حقوق متقابل و محور قرار گرفتن حقوق بنيان اخلاق و از عوامل ايجاد اعتدال در امور است. تا زمانى که اشخاص به حق‌هاى گوناگون واقف نشوند و رعايت آن حقوق را محور رفتار خود قرار ندهند، عدالت اجتماعي، سياسى و معيشتى جايى نخواهد داشت. بسيارى از ستمگرى‌ها، بى‌عدالتى‌ها و رفتارهاى غيراخلاقى با مردم از نشناختن حقوق يکديگر و عدم پايبندى به حقوق برمى‌خيزند.
اميرمومنان(ع) پس از به دست گرفتن حکومت بسيار تلاش کرد که نظام سياسى و ادارى و ديگر امور را تابع حقوق مدارى نمايد و همه چيز را بر اين اساس سامان دهد. امام(ع)‌سعى داشتند مسئولين و مردم را با حقوق خويش آشنا سازند و با تبيين حد و مرزهاى برخاسته از حقوق آنان را به رفتارى در چارچوب قانون سوق دهند.
امام(ع) ابوالاسود دولى را که قاضى بود به خاطر عدم رعايت حقوق مردم عزل نمود و به او فرمود:
“به اين دليل تو را عزل کردم که دريافتم به هنگام سخن گفتن در دادگاه صدايت را از صداى مراجعه‌کننده بلندتر مى‌کني!”
(عوالى الآلى العزيزيه فى الاحاديث الدينيه، تحقيق آقامجتبى العراقي، قم 1403 ق، ج2، ص 343)
خدمتگزارى مردمان ازبالاترين نعمت‌هاى الهى است که بايد حق اين نعمت به درستى ادا شود و در آن کوتاهى نگردد و اين جز با حقوق‌مدارى ميسر نمى‌شود.
اگرچه حقوق متقابل است و کارگزاران و مردم از حقوق دوطرفه برخوردارند لذا همان‌گونه که انتظار رعايت حقوق از سوى مسئولين است از سوى مردم نيز اين انتظار وجود دارد. از مهمترين تمهيدات و مقدمات لازم براى ايجاد عدالت در ارکان يک نظام، شايسته‌سالارى و اهليت‌گرايى است. قرار گرفتن اشخاص در مراتبى که شايستگى و اهليت لازم براى آن را ندارند، بزرگترين خيانت در ايجاد زمينه اعتدال است. وقتى کسى مناسب کارى نيست واهليت لازم براى مسئوليتى را ندارد و در جايگاهى قرار مى‌گيرد که جايگاه او نيست، انواع تباهى‌ها و فسادها ظهور مى‌کند. چنين شخصى به‌طور معمول تحت فشارهاى درونى و بيرونى قرار مى‌گيرد و چون ميان شخصيت او با شخصيت مسئوليت او سنخيتى نيست، تزاحم ميان اين دو صورت عوارض درونى و روانى و رفتارى بروز مى‌کند. قرار گرفتن فرد در جايگاهى که شايستگى آن را ندارد، فرد را از اخلاق انسانى به سرعت دور مى‌کند، زيرا نفس چنين کارى عملى ضداخلاقى است و آن که مى‌پذيرد در جايى قرار گيرد که جاى او نيست، ابتدا حريم‌هاى اخلاقى انسانى خود را مى‌شکند و آن که با حريم‌هاى اخلاقى ويران‌شده کارى انجام مى‌دهد، به راحتى به حريم‌هاى فردى و اجتماعي، مادى و معنوى تجاوز خواهد کرد ودست تعدى دراز مى‌کند و در مقابل آن که براساس شايسته‌سالارى و اهليت‌گرايى در جايگاه مناسب خود قرار مى‌گيرد، مورد تائيدهاى درونى و بيرونى واقع مى‌شود و اين خود بهترين زمينه رفتار مناسب با ديگران و عدالت اجتماعى را مى‌آفريند.
حضرت علي(ع) درباره خطر بر سر کار آمدن ناشايستگان و نااهلان و پيامدهاى تباهگر آن مى‌فرمايند:
“شما خوب مى‌دانيد که نه جايز است که بخيل بر ناموس و جان و غنيمت‌ها و احکام مسلمانان ولايت يابد و امامت آنان را عهده‌دار شود تا در مال‌هاى آنان حريص گردد و نه نادان تا به نادانى خويش مسلمانان را به گمراهى برد و نه ستمکار تا به ستم، عطاى آنان را ببرد و نه حيف و ميل کننده اموال تا به مردمى ببخشد و مردمى را محروم کند و نه آنکه به خاطر حکم کردن رشوه بستاند تا حقوق را پايمال نمايد و آن را چنانکه بايد ترساند و نه آن که سنت را ضايع سازد وامت را به هلاکت دراندازد.” (نهج‌البلاغه ، نامه 5)
باتوجه به اهميت اين موضوع بايد هر کس براساس صلاحيت‌ها و توانمندى‌هايش در جاى مناسب خويش قرارگيرد به نحوى که بتواند به بهترين صورت کار و مسئوليت خود را اداره کند و در اين شکل است که زمينه مناسب اخلاق ادارى فراهم شود.
نظارت مستمر و دقيق و درست بدون تعصب و جانبدارى بر رفتار کارگزاران يک نظام و بازرسى عملکرد آنان و پيگيرى امور ايشان با نگاهى مثبت و در اين جهت که خدمات و فداکارى‌هاى آنان مورد توجه قرار گيرد و افراد ناسالم از بدنه نظام خارج شوند، بدين‌صورت مردم اميدوار به اجراى عدالت اجتماعى و سياسى مى‌شوند و امور روز به روز اصلاح مى‌گردد. اين نظارت در تمامى ارکان يک نظام بايد وجود داشته باشد.
همچنين اين عامل باعث دلسردى دشمنان و افراد سوءاستفاده‌گر گرديده و باعث استحکام ارتباط مردم با مسئولين مى‌گردد.
منبع: رسالت