دين و سياست در رويكرد امام خمينى(ره) به قرآن
دين و سياست در رويكرد امام خمينى(ره) به قرآن
1. تلاش بيگانگان و قدرتمندان براى القاى اين تفكّر كه سياست عندالاقتضاء از دين جداست و پيوند اين دو حاصلى جز ويرانى و عقب ماندگى ندارد.
2. اهمال پارهاى از مسلمانان خصوصاً صاحب نظرانى كه تقدّس و معنويت دين از جمله اسلام را منافى توجه به سياست و سياستگذارى فرض كردهاند و با پرهيز از عمل و اقدام سياسى، دين را در انزوا و حاشيه جستجو نموده و مىكنند.
امام با هر دو تلقى به مخالفت برخاست. هم با دلايل عقلى از پيوند ميان سياست و ديانت دفاع كرد و هم قرآن را به صحنه آورد و مبانى و استدلالات خود را به وحى (در برگيرندهى روشها، اهداف و احكام) يعنى نصّ خداوند منضم و مستند ساخت.
هدف اصلى اين نوشتار نيز روشن ساختن استنادات آيات وحى در انديشه وى است. در حقيقت امام نيز همان كار رسولاللَّه(صلی الله علیه واله) را انجام داد: همّ و اهتمام امام معطوف راهى شد كه در آن راه مسلمانان بيدار و آگاه شدند.
اسلام دربردارنده همه جهات آدميان است
«اسلام مكتب تحرّك است و قرآن كريم كتاب تحرّك، تحرّك از طبيعت به غيب، تحرّك از ماديّت به معنويت، تحرّك در راه عدالت، تحرك در برقرارى حكومت عدل و معالاسف آنهايى كه مىخواستند شرق را غارت كنند و ملتهاى مسلمان را به اسارت بكشند آنها تبليغاتى كردند كه حتى خود شرقىها هم، آنها كه غافل بودند از اسلام و از مكتبهاى توحيدى، باورشان آمد. آنها بعكس آن چيزى كه مكتبهاى توحيدى هست كه همه مكتب تحرك بودند، گفتهاند ديانت افيون جامعه است. [1]
يعنى دين آمده است كه مردم را خواب كند،... مثل يك افيونى كه به چرت فرو مىرود، مردم را اين طور كند تا اينكه آن سرمايهدارها مردم را بچاپند. [2] بعكس آن، وقتى كه تاريخ انبياء را ملاحظه كنيد مىبينيد كه انبياء آمدند مردم را بيدار كنند، اين مردم افيونى را هشيار كنند. موسى(ع) كه تفصيل تاريخش در قرآن هم هست و در كتب آسمانى هم هست، ملاحظه مىكنيد كه يك آدمى بوده است، يك شبانى بوده است. شبانِ حضرت شعيب بود مدتها و با يك عصا مردم را، همين مردم توده را بر ضد فرعون كه در زمان او بزرگترين قدرت بود بسيج كرد نه اينكه مردم را خواب كرد تا فرعون بچاپد آنها را. مردم را بيدار كرد كه فرعون نچاپد آنها را... آيا اسلام آمده است كه مردم را تخدير كند؟ خواب كند؟ يا اينكه قرآن يك كتاب سلحشورى است، قرآن يك كتاب جنگجويى است در مقابل مشركين، مشركينى كه قدرتمند بودند، اينكه مىفرمايد: «قاتلوا المشركين كافّة» [3] مشركين در آنوقت همان قدرتمندها بودند. مشركين قريش همهى قدرت دست آنها بود. آيا پيغمبر را مشركين، قدرتمندها بسيج كردند، درست كردند كه مردم را خواب كند و مشركين بچاپند مردم را؟ يا پيغمبر اسلام مردم را بسيج كرد؟ همين سر و پا برهنه را بسيج كرد بر ضد مشركين و قتال كرد و جنگ كرد تا مشركين را دماغشان را به خاك ماليد و عدالت اجتماعى را ايجاد كرد ...». [4]
امام با بيان مطالب بالا در پى تبيين جامعيت قرآن است. تلقيّات باطلى كه از سوى پارهاى فيلسوفان غربى و مادّى در جوامع گسترانده شد و اوهام مخدّرى كه گردا گرد مسلمانان به هالهاى خطرناك در آمده بود امام را بر آن داشت تا به زدودن انحرافات همّت نمايد. دغدغه ايشان بيش از همه اين است كه اين نوع تفاسير اغوا كننده به باور عمومى تبديل شده است. اصلاح باورهاى غلط راههاى گوناگونى دارد امّا وى به قرآن استناد مىكند و از طريق آموزههاى قرآنى به اصلاح و احياء مىپردازد. نگرش امام اين است كه با قرآن و از طريق فهم دقيق و درست آن مىتوان سنت رسولاللَّه(صلی الله علیه واله) و ائمه اطهار(ع) را در جوامع اسلامى احياء و اجرا كرد. اسلام در بيان امام مكتب تحرّك اجتماعى و انسانى است. انسان در سايهى قرآن به تعالى و مدارج اكمال مىرسد و اجتماع بشر به عدالت منتهى مىگردد.
نقد بالا به پالايش نگرشى متمركز است كه با قرار گرفتن در متن مسيحيت و عملكرد كليسا به نفى مذهب و يا به حاشيه راندن دين رسيده است. يا دين را افيون و تخدير كننده يافته است و به الغاى آن رأى داده است و يا عملكرد عدهاى از مذهبيان مسيحى را به حساب تمام دين گذاشته و براى حفظ قداست دين به جدايى آن با سياست فرمان رانده است. امام هر دو تفكّر را به عنوان عوامل خطرناك و ويرانگر نقد مىكند. مستندات ايشان، آموزههاى قرآن است. «قاتلوا المشركين كافة» پاسخ به انديشهى باطلى است كه مىگويد دين آمده است مردم را خواب كند تا قدرتمندان و ثروتمندان آرامش داشته باشند و اغنياى ستمگر توسط توده مردم نابود نشوند. به استناد قرآن «همچنان كه مشركان همگى به جنگ شما برخاستند، همگى به جنگ ايشان برخيزيد و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است.» «و قاتلوا المشركين كافَّة كما يقاتلونكم كافّة و اعلموا انّ اللَّه مع المتّقين» [5] امام با اين آيه، نگرش ماركسيستى مذهب را باطل مىكند و اسلام را عامل تحرك، بيدارى و عدالت اجتماعى معرفى مىكند. تاريخ انبياء را به استناد قرآن تاريخ بيدارى، مقابله با زورمندان و ستمگران و بسيج توده مردم براى ايجاد عدالت مىداند. وى با ردّ دو تلقّى گمراه كننده از اسلام كه يكى صرفاً به امور معنوى اسلام توجه دارد و ديگرى به امور مادّى آن، مىگويد:
«اين غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورق شناخته بودند... اين دو طايفه، [6] اسلام را به تمامى معنى نشناختند كه اسلام چى است، اسلام نه دعوتش به خصوص معنويات است و نه دعوتش به خصوص ماديّات است؛ هر دو را دارد. يعنى اسلام و قرآن كريم آمده است كه انسان را به همهى ابعادى كه انسان دارد بسازند او را، تربيت كنند او را.» [7]
به طور كلى در ديدگاه امام «اسلام كافل همه جهات ما» [8] مىباشد. سعادت هر دو جهانِ بشر با تأسّى به قرآن بدست مىآيد. زيرا قرآن در انديشه امام «تِبيان كل شىء» [9] است يعنى روشنگر همه چيز و همهى امور است.
دين اسلام در ميان مردم غريب است
«اسلام دين افراد مجاهدى است كه به دنبال حق و عدالتاند. دين كسانى است كه آزادى و استقلال مىخواهند. مكتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اينها اسلام را طور ديگرى معرفى كردهاند و مىكنند. تصور نادرستى كه از اسلام در اذهان عامه بوجود آورده و شكل ناقصى كه در حوزههاى علميه عرضه مىشود براى اين منظور است كه خاصيت انقلابى و حياتى اسلام را از آن بگيرند، و نگذارند مسلمانان در كوشش و جنبش و نهضت باشند، آزاديخواه باشند، دنبال اجراى احكام اسلام باشند تا حكومتى بوجود بياورند كه سعادتشان را تأمين كند، چنان زندگى داشته باشند كه در شأن انسان است. مثلاً تبليغ كردند كه اسلام دين جامعى نيست، دين زندگى نيست، براى جامعه نظامات و قوانين ندارد. طرز حكومت و قوانين حكومتى نياورده است. اسلام فقط احكام حيض و نفاس است. اخلاقياتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و ادارهى جامعه چيزى ندارد، تبليغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامهى مردم، طبقهى تحصيلكرده چه دانشگاهى و چه بسيارى از محصلين روحانى، اسلام را درست نفهميدهاند و از آن تصور خطايى دارند. همان طور كه مردم افراد غريب را نمىشناسند، اسلام را هم نمىشناسند و اسلام در ميان مردم دنيا به وضع غربت زندگى مىكند. چنانچه كسى بخواهد اسلام را آنطور كه هست معرفى كند، مردم به اين زودىها باورشان نمىآيد، بلكه عمال استعمار در حوزهها هياهو و جنجال به پا مىكنند.» [10]
امام پس از گفتار فوق براى اينكه فرق ميان اسلام اصيل را با آنچه به عنوان اسلام معرفى مىشود، بيان كند به مقايسه ميان قرآن و كتب حديث و رسالههاى عمليه مىپردازد و چنين مىگويد:
«قرآن و كتابهاى حديث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است، با رسالههاى عمليه كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته مىشود، از لحاظ جامعيت و اثرى كه در زندگانى اجتماعى مىتواند داشته باشد بكلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن، از نسبت به صد به يك هم بيشتر است.» [11]
مطالب مربوط به اجتماعيات در قرآن از نظر امام شامل اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق و سياست و تدبير جامعه است كه 99 درصد كل قرآن را در بر مىگيرد. اين نوع سخنان بيانگر آسيبشناسى دقيق امام در مباحث اساسى مربوط به دين و قرآن است. امام با آسيبشناسى دينى به سراغ اين الگو در حركت بود كه اسلام مُدل زندگى است و مكتبى است براى تمام جوامع. هرگونه تلاش براى بقاى عالى و زيست پيامبرانه بايد در چارچوب احكام مترقى اسلام باشد. تلاشهاى ساير كسانى كه به جدايى ميان دين و سياست مىرسيدند از نظر امام حركتى خلاف و خائنانه بوده است. غربت اسلام دقيقاً ناشى از باورهاى غلط عالمان و عامه است كه گمان دارند اسلام صرفاً مكتبى اخلاقى و جدا از اجتماعيات و سياسيات است. باورى كه بيش از همه، امام را خشمگين مىكند همين تلقى است كه اسلام به سياست هيچ كارى ندارد. به گفتهى امام «اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است؛ اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد! اين جنگِ با اسلام است.» [12] اين نكته اوج مخالفت امام با كسانى را نشان مىدهد كه چه در درون حوزه و چه در دانشگاه و چه در متن جامعه به دنبال عملى ساختن تئورى استعمارى «جدايى دين از سياست» بودند.
اسلام اصلاح كننده فرد و اجتماع
«اسلام براى همه است. اسلام آمده است تمام بشر را اصلاح كند، اينجور نيست كه اسلام براى مسلمين باشد، اسلام آمده است همه مردم را «يا ايها الناس» [13] مردم را دارد دعوت مىكند، براى اين است كه آدم بسازد، آمده است كه مردم را از ضلالت و از چنگ طاغوت بيرون بياورد و به هدايت برساند و همه چيزشان را، دنياشان را، آخرتشان را اصلاح بكند.» [14]
رهايى انسان از چنگ طاغوت از برنامههاى اساسى پيامبران الهى بوده است. اصلاح انسانها هم به رهايى از ضلالتها و گمراهىها وابسته است و هم بيرون خزيدن از ورطه هلاكتآميز طاغوتها و ستمگران و قدرتمندان سلطهگر. انسانها مورد خطاب خداوند قرار گرفتند تا زير سلطهى غير نباشند. خداوند به عنوان صاحب اصلى انسانها هيچگاه اجازه نمىدهند تا موجود احسنِ او زير سلطهى زورگويان، طواغيت و ظالمان قرار گيرد. انسانها آفريده شدند تا به سعادت برسند. يكى از شرايط مهم اين هدف، بيدارى و آگاهى بشر است كه موجب مىگردد به راحتى زير سلطهى غير نباشد:
«اسلام مىخواهد كه هيچ يك از افراد اين مملكت اسلامى پيوستهى به غير نباشد، تحت نفوذ غير نباشد...» [15]
از نظر امام اين مسأله در آيات مختلف قرآن آمده است و قرآن پر از اين مفاهيم است كه انسان فقط تحت فرمان و حكومت خداوند باشد. آيهى نفى سبيل با صراحت خاص، آدميان را از اين مسير هلاكت بار بر حذر مىدارد: «و لَن يَجعل اللَّه للْكافرين على المؤمنينَ سبيلا» [16]. «و او هرگز براى كافران به زيان مسلمانان راهى نگشوده است.» انديشهها و مبارزات سياسى امام، ملهم از آياتى است كه به صراحت اعلان مىكند تحت نفوذ و سلطهى زورمندان و حكومتهاى باطل قرار نگيريد. نه در دورهى مبارزه بلكه در دورهى تأسيس و استقرار نظام جمهورى اسلامى نيز امام، همگان را از اين بليّه ويرانگر بر حذر مىداشت. از پيام حج وى در مردادماه 1366 چنين بر مىآيد كه آن دغدغهها و دلمشغولىها هنوز هم باقى است:
«آيا براى علماى كشورهاى اسلامى ننگآور نيست كه با داشتن قرآن كريم و احكام نورانى اسلام و سنت پيامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه معصومين(ع) احكام و مقررات كفر در ممالك اسلامى تحت نفوذ آنان پياده شود و تصميمات ديكته شدهى صاحبان زر زور و تزوير و مخالفان واقعى اسلام اجرا مىگردد.» [17]
آنچه كه در قرآن آمده است، با اين هدف وحى شد تا بشر و اجتماع اصلاح شود و حقايق بر جامعه آشكار گردد و صالحان توسط مردم به تنظيم و تدبير اجتماع مأمور گردند. صلاح و رستگارى بشر و جامعه در اين است كه با باطل مبارزه كنند و زورگويى را تحمل نكنند و نگذارند كافران و ملحدان بر آنها حاكم و فرمانروا شوند. قرآن كه بيانِ مكتب اسلام است راههاى اصلاح و سعادت جامعه و آدميان را مشخص ساخته است. اين گونه نيست كه آدمى به حال خود رها شده باشد و تسليم هر گونه اجتماع و حكومتى باشد. امام كه پيشگام حركت نوين مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى در قرن بيستم است، آموزههاى قرآن را بكار گرفت و راه اصلاح اجتماعى و انسانى را پيش روى گذاشت و با بسيج افكار عمومى، قرآن را در صحنه حاضر ساخت. از نظر وى مناسبات فردى و اجتماعى بايد براساس قواعد و دستورات قرآنى شكل بگيرد. به عنوان مثال حج يك حركت اجتماعى و سياسى محسوب مىشود. مطابق انديشهها و سياستهاى امام، حج را بايد به صحنه بيدارى و قيام همگانى عليه زورمندان و دشمنان خداوند تبديل كرد. هدف اصلى حجگزاردن اين است كه به امور مسلمانان اهتمام و التفات شود. در اسلام، حج به كنگره عظيم و تأثيرگذارى مىماند كه مسلمانان از طريق آن بايد سعادت و صلاحيت خويش را تضمين نمايند. به عبارتى، مسلمانان هر سال در ايام حج بايد به امور فردى و سياسى خود آگاه و عامل گردند. امام در اين زمينه نيز به قرآن استناد مىكند:
«سياست يك خدعه نيست، سياست يك حقيقتى است، سياست يك چيزى است كه مملكت را اداره مىكند، خدعه و فريب و اينها نيست، اينها همهاش خطاست. اسلام سياست است، طبيعت سياست است. خدعه و فريب نيست...اين اجتماع حج از امور بسيار سياسى اسلام است كه تمام طبقات مستطيع كه هر جاى ايران اسلامى هستند، هر جاى ممالك اسلامى هستند جمع بشوند در هر سال در يك محل، چند تا مجتمعشان بكنند، بنشينند مطالبشان را بگويند، بنشينند رفع اشكالاتشان را بكنند. يك همچو مجلسهايى كه اسلام درست كرد مثل حج، هيچ قدرتى نمىتواند درست كند، همه ممالك اسلامى و سران ممالك اسلامى جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايى ببرند، نخواهند موفق شد، با خرج فلانها، تبليغات فلان، خداى تبارك تعالى با كلمهى «وللَّه على الناس حج البيت» [18] با يك كلمه مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم كرده است... اين اجتماعات، اجتماعات سياسى است. اجتماعى است... ما مسلمين نمىتوانيم از آن استفاده كنيم. بى عُرضه هستيم، او فراهم كرد همه را، و ما مسلمين نمىتوانيم از آن استفاده كنيم... ليكن مىروند آنجا و كار مثبتى انجام نمىدهند، از اوّل هم مىروند، فكر اينند كه سوغاتى چقدر بگيرند، فكر آنى كه بايد باشند نيستند. اعمالشان را بجا مىآورند، بعدش هم هيچ كلمهاى راجع به گرفتارىهاى مسلمين و گرفتارىهاى اسلام،... فكر اين نيستند.» [19]
امام بر آن است كه اسلام براى نجات آدميان از انواع خسرانها (چه اخلاقى و چه اجتماعى و سياسى) آمده است. اگر آحاد انسانها بايد در فكر اصلاح خويشتن مجاهده و كوشش نمايند، همانا براى خسرانهاى سياسى و اجتماعى نيز بايد فكر بنيادى بنمايند. تلاش نهايى امام چه در عرصه اجتماعى و چه در عرصه فردى اين است كه آدمها بكوشند تا از اسارتهاى مختلف نجات يابند. به نظر وى اگر انبياء نمىآمدند انسانها بدتر از حيوانات به جان هم مىافتادند. انبياء داعى اين مطلب بودند كه انسانها بايد به سوى صالحات و حقايق در حركت باشند. امام به اين نكتهها توجه خاص داشت:
«ان الانسان لفى خسر» [20] انسان در خسارت است، انسان شقى است «الّا الذين امنوا» يعنى الّا آن اشخاصى كه تحت تربيت واقع شدهاند. نه اسلموا، آمنوا، غير مؤمنها، غير اشخاصى كه در تحت تربيت انبياء عظام واقع شدند و در اين زمان در تحت تربيت رسول اكرم واقع شدهاند، همهشان خسارت دارند، در زيان و خُسر هستند، مستثنى فقط مؤمنيند كه مؤمنين البته داراى اين صفات هم هستند «و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» [21] به اين استثناست. ما بقى همه ما ديگر در خسران هستيم. اسلام آمده است كه همه اين خسارتمندها را، همه اين ناقصها را بياورد در اين جهت مؤمنين، اسلام نيامده است كه جنگ بكند، اسلام نيامده است كه كشورگيرى كند، نيامده است كه فتح كند، اسلام و ساير اديان حقه آمدهاند كه مردم را از اين خسران بيرون كنند و وارد كنند در اين حصار ايمان و معالاسف موفق نشدند، كوشش خودشان را كردند و موفق نشدند، الّا مقدارى. اين مقدار از كمال هم كه در انسانها در عالَم هست به تبع انبياست. اگر انبياء نيامده بودند، شايد همه مردم، الّا نادرى، همه شان مثل حيوانات جنگل و بدتر از او به جان هم مىافتادند.» [22]
در مكتب فكرى امام، اسلام برنامه متكامل و جامع است و لذا با عمل به توصيههاى آن، آدمى به هدف عالى و نهايىاش نائل مىشود. قانونِ اسلام، همان قرآن است كه براى تمامى امور راه حل و دستور ارائه كرده است. يكى از امتيازات مسلمانان اين است كه از نظر برنامهها و اهداف دچار سردرگمى و بلاتكليفى نيستند. قرآن اين نقيصه مهم و اساسى انسانها را مرتفع نموده است. انديشه سياسى امام كه منبعث از آموزههاى وحيانى و نگرشهاى عقلانى است از اين ويژگى برخوردار است كه راهحلها و برنامههاى بنيادين را فروگذار نكرده است. از نظر ايشان، قوانينى كه خداوند از طريق پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) براى بشر فرستاد در هر شرايط پاسخگوى جوامع مختلف خواهد بود. چونكه جامع است و از مراكز اقتدار و آگاهى مطلق ناشى شده است:
«آن روز كه در غرب هيچ خبرى نبود و ساكنانش در توحّش به سر مىبردند و آمريكا سرزمين سرخپوستان نيمه وحشى بود، دو مملكت پهناور ايران و روم محكوم به استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حكومت مردم و قانون در آنها نبود، خداى تبارك و تعالى به وسيلهى رسول اكرم(صلی الله علیه واله) قوانينى [ قرآن كريم ] فرستاد كه انسان از عظمت آنها به شگفت مىآيد. براى همهى امور قانون و آداب آورده است. براى انسان پيش از آنكه نطفهاش منعقد شود تا پس از آن كه به گور مىرود، قانون وضع كرده است. همان طور كه براى وظايف عبادى قانون دارد براى امور اجتماعى و حكومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقى و متكامل و جامع است... هيچ موضوع حياتى نيست كه اسلام تكليفى براى آن مقرر نداشته و حكمى دربارهى آن نداده باشد.» [23]
مهمترين نتيجهاى كه از اين مباحث امام مىتوان اتخاذ كرد اين است كه ايشان در پى آن بود كه اسلام و قرآن را از مهجوريت شديد بيرون آورد. كوشش او هدفدار بوده است. اصلىترين هدف اين بود كه اسلام بر جامعه اسلامى، حكومت كند و مسلمانان تحت فرمان خداوند و در سايه حكومت قرآن زندگانى نمايند. از نظر امام هر گونه كوتاهى و ضعف براى به حاكميت رساندن صالحان و مؤمنان بيانگر دو چيز است: يا ناشى از قرائت و فهم نادرست و انحرافى عالمان و روشنفكران است و يا بخاطر ترس و واهمهاى است كه عدهاى را در راه رسيدن به مقاصد حقّهى انبياء و اولياى الهى به تشكيك و قصور واداشته. او با هر دو مانع مبارزه كرد. علت اصلى اين انگيزه، فهم و قرائت درستى است كه امام از اسلام و قرآن و سنت ارائه كرده است. در منظر وى، اسلام براى تنظيم مناسبات همه جانبه مسلمانان آمده است. حال اگر حكومت و نظامى بر جامعه اسلامى مسلط باشند كه هيچ تعهدى به كارگيرى و اجراى احكام اسلام نداشته باشند، آن سيستم سياسى نمىتواند مشروعيت داشته باشد از اينرو بر مسلمانان لازم است براى اجراى احكام اسلامى و حاكم كردن «ما انزل الله» نهايت كوشش و فداكارى را انجام بدهند. هيچ عاملى مسقِط تكاليف الهى آدمى نيست كه با زورگويان و ظالمان و آنانكه از نظر قرآن غاصب حقوق اجتماعى و الهىاند، در ستيز و مبارزه نباشد. پذيرش هر نوع حكومتى كه مبتنى بر اسلام نباشد و خصوصاً ظالم و متجاوز به حقوق اسلامى باشد از نظر وى خلاف مشى انبياء، سيره ائمه اطهار و سنت لايتغيّر الهى است.
بطور كلى اولين مؤلّفه بنيانى انديشه سياسى امام كه اغلب به آيات و آموزههاى قرآنى [24] مستند و مدلّل است اين نكته است كه اسلام مكتب مبارزه و سياست است. اين دين مجموعهى قوانين و مقررات و توصيههايى است كه بايد بر جامعه سارى و جارى باشد. مكتبى كه متكفل معنويات و اجتماعيات آدميان است، بايد بر مسلمانان حاكم باشد. و به عبارت ديگر از نظر امام، دين با سياست ممزوج و آميخته است و هيچ قدرتى نمىتواند اين دو را از هم بگسلد و ميان آنها جدايى افكند.
از اسلام (قرآن و سنت) برداشتها و قرائات مختلفى ارائه شده است. فهم و برداشتهاى امام از متون دينى از ويژگىهاى با اهميتى برخوردار است. همانگونه كه شهيد مطهرى مىگفت اسلام شناسان و فقيهان و مجتهدين با توجه به مقتضيات زمان، گره گشايى مىكردند؛ امام نيز دو عنصر كليدى زمان و مكان را در فهم و برداشتهاى دينىاش دخالت مىداد. دقايقى كه امام بر آنها تأكيد داشت و در سياست عملىاش نيز بكار گرفت باعث گرديد همانند وى در تاريخ كمتر وجود داشته باشد. در بسيارى از زمينهها، روش و نگرش قرآنى و سياسى امام بىمانند است. دو ويژگى منحصر به فرد امام در اين عرصه اين بود كه وى اولاً با كسانى كه برداشتهاى بسيار سطحى و قشرى از دين ارائه مىكردند، مقابلهى شديد داشت. به طورى كه مبارزه با آنها را مهمتر و مشكلتر از مبارزه با شاه و حكومت استبداد مىدانست. اين گروه در نظر امام متحجّران و خشكهمقدسانىاند كه ضربات سختى بر پيكر اسلام وارد نموده و مىكنند. و ثانياً در نظر و عمل با آن عدّه از متفكران و عالمان كه اساساً با ايجاد و برقرارى حكومت اسلامى و تلفيق ديانت و سياست مخالفت مىورزيدند، مبارزه مىكرد. كارزار صعب امام باعث گرديد تا از وى به عنوان «مجدد المذهب قرن» [25] ياد گردد.
مهمتر اينكه در عصرى كه اغلب تأكيد داشتند كه «هدف اساسى مذهب جلوگيرى از كشتار اغنيا به دست تهيدستان و فقراست». [26] و برخى در راه آزادسازى مللِ ستمديده و مظلومان زمين بر آن بودند كه «مردم جهان سوم براى مبارزه با امپرياليسم غرب بايد دين خود را كنار بگذارند.» و نيز به زعم و پندار باطل افرادى تأثير گذار «دين افيون مردمان» [27] بوده است. امام به صحنه آمد و اصرار نمود كه فقط با دين و قرآن بايد به جنگ و ستيز با باطل و طواغيت رفت. تأكيد مؤكد وى اين بود كه دين براى نجات و صلاح و سعادت بشر است و بر همه آراء و افكار كه از دين برداشتى منحرفانه ارائه مىكردند. نشان باطل زد و اتفاقاً به پيروزى نيز نائل شد و يك نظام نوين اسلامى در يكى از با سابقهترين سرزمينهاى طاغوتى و پادشاهى، بنيادگذارى كرد و اسلام را در نزد مسلمانان و مردم دنيا عزيز ساخت.
از مؤلّفههاى اساسى و كاربردى انديشههاى سياسى امام در اين وادى، اين بود كه وى ارزشهاى قرآنى و آيات و آموزههاى قرآنى را در بدترين شرايط به گفتهها و استدلالات خود مضاف ساخت. يك رويداد جهانى كه در غرب متمركز شده بود مانع عمدهاى بر سر راهِ احياءگران و اصلاحگران اسلامى ايجاد مىكرد و اغلب وسوسه غريبى در اذهان به وجود مىآورد كه دين نمىبايد در صحنه سياست بكار آيد. نمونه مهمى كه آنان ارائه مىنمودند اين بود كه در قرون ميانه (وسطى) مسيحيان، و ارباب كليسا عملكرد بسيار ناگوار و خشنى از خود بر جاى نهادند و زمينههاى گرايش به سكولاريسم را در نزد فيلسوفان ليبراليست اروپا فراهم ساختند. در چنين شرايطى كه هيچ كس در درون حوزههاى علميه جرأت نمىكرد براى حاكميت اسلام تن به خطر بدهد، امام يك تنه پا پيش نهاد و عظيمترين و دينىترين انقلاب قرن را به راه انداخت و دلها و افكار را مجذوب شيوهها و نگرشهاى قرآنى و اسلامى خويش كرد. از همان آغازين روزها فرياد بر آورد كه «اسلام و قرآن در خطر است» و صريحترين بيان سياسى خود را فاش ساخت:
«اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد! اين جنگ با اسلام است.» [28]
با همين سخنان امام به جنگ دو گروه خطرناك رفت: آنهايى كه از اساس مخالف تشكيل حكومت اسلامى بودند و از نظام سلطنتى موروثى شاه حمايت مىكردند و كسانى كه اذهان عمومى را مشوش مىساختند كه سياست دونِ شأن علما و مسلمانان است. امام به همه آنها گفت:
«اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام ... براى حكومت اسلامى دستور دارد، براى تشكيلاتش دستور دارد... براى تحرك جامعه دستور دارد.» [29]
و نيز فرياد برآوردند كه:
« واللَّه اسلام تمامش سياست است، اسلام را بد معرفى كردهاند، سياست مدُن از اسلام سرچشمه مىگيرد. من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم. من پاپ نيستم كه فقط روزهاى يكشنبه مراسمى انجام دهم و بقيه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور ديگر كارى نداشته باشم [30]... اسلام برنامه حكومت دارد... دعا و زيارت يك باب از ابواب اسلام است لكن سياست دارد اسلام، ادارهى مملكتى دارد اسلام [31]... و مسجد مركز سياست اسلام بوده است.» [32]
بطور خلاصه مؤلفهها و دقايق اصلى انديشه سياسى امام در باب مكتب اسلام به عنوان منبع و مخزن عادات و عبادات انسان و جامعه عبارت است از:
1. مسلمانان بايد آگاهى و هوشيارى خود را تشديد كرده و همواره از حاكميت و حكومت اسلام و قرآن دفاع نمايند.
2. اسلام را بايد در تمامى ابعادش جستجو كرد و از گرايش يك بُعدى علما و عامه پرهيز نمود.
3. اسلام دين مبارزه، زندگى، ساختن و در يك كلمه دين سياست است.
4. هيچ مبارزهاى قاطعيت و مشروعيت ندارد مگر آنكه مبانى و ارزشهاى آن منبعث از اسلام باشد.
5. علما و روشنفكران و عامه مردم وظيفه دارند هيچگاه تحت سلطه و نفوذ اغيار نباشند.
6. قرآن راهنما و هادى انسانها براى رهايى از سلطه، بيدارى از غفلتها و اصلاح شدن از خسرانهاست.
7. آنهايى كه معتقدند اسلام از سياست جداست، در واقع با اسلام مىجنگند.
8. مبارزه و انقلاب سياسى امام با حكومت ظالمانه شاه، با اتكاء به مكتب اسلام و آموزهها و آيات قرآن صورت گرفت.
9. و كلاً از نظر امام اسلام با سياست عجين است و برنامه حكومت و تدبير اجتماع در دين اسلام مندرج است.
10. از همه اينها مهمتر اينكه انديشههاى امام در باب اسلام و سياست به آيات و آموزههاى مختلف قرآن مستند و منضم است.
پي نوشت :
[1]. اشاره به سخن كارل ماركس و فريدرش انگلس: «مذهب آه و ناله خلق ستمديده است، قلب دنيايى بى قلب و روحِ وضعيتى بىروح است. مذهب افيون مردمان است.» برخىها معتقدند كه منظور آنها اين است كه مذهب عاملى آرامبخش و مسكّن در جهانى پر درد و رنج است. اما ماركس به صراحت مىگويد: «الغاى مذهب به عنوان خوشى موهومِ مردم لازمهى شادى واقعى آنهاست.»
[2]. ناپلئون بناپارت در اين باره مىگويد: «هدف اساسى مذهب جلوگيرى از كشتار اغنيا به دست تهيدستان و فقراست.» اين سخن كاملاً با استدلال امام در تعارض است. امام با قرائت خود با افكار القاء شده در سطح جهان (غرب و شرق) ستيزه دارد.
[3]. توبه/ 36.
[4]. صحيفه نور، ج 4، ص 520 و 521، چاپ جديد.
[5]. توبه/ 36.
[6]. منظور امام دو قشر «متحجّر» و «متجدّد» است. اوّلى خشك مقدّسان و دومى روشنفكران غير متعهدند.
[7]. كوثر (مجموعه سخنرانىهاى امام خمينى)، ج 2،ص 7.
[8]. كوثر، ج 3، ص 333، (سخنرانى 5/12/57)
[9]. اشاره به آيه 89 سورهى نحل: «و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لِكل شىء و هُدى و رحمة و بشرى للمسلمين» و ما قرآن را كه بيان كنندهى هر چيزى است و هدايت و بشارت براى مسلمانان است بر تو نازل كردهايم.
[10]. امام خمينى، ولايت فقيه، چاپ اول (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1373) ص 4 و 5. (اميرالمؤمنين(ع)، سخنى دارد كه ذكر آن در اينجا مفيد است: «ولا يدرك الحقّ الّا بالجدّ؛ حق جز با كوشش بدست نيايد.» نهج البلاغه خطبهى 29).
[11]. ولايت فقيه، ص 5.
[12]. كوثر، ج 1، ص 484، (سخنرانى 23/7/57).
[13]. در سراسر قرآن اين عبارت مكرراً آمده است.
[14]. صحيفهى نور، جلد 5، چاپ جديد، ص 567، (سخنرانى 5/7/58).
[15]. صحيفه نور، ج 2، چاپ جديد، ص 573. (سخنرانى 1/10/57).
[16]. سورهى نساء/ 141.
[17]. صحيفه نور، ج 20، ص 126، (پيام به حجاج - 6/5/66)
[18]. آل عمران/ 97.
[19]. صحيفه نور، ج 5، چاپ جديد، ص 560 (سخنرانى 4/7/58)
[20]. آيات سورهى عصر.
[21]. آيات سورهى عصر.
[22]. صحيفه نور، ج 12، ص 171 (سخنرانى 20/3/59)
[23]. ولايت فقيه، ص 6.
[24]. منظور ما از آموزههاى قرآنى در اينجا اين است كه امام در برخى از موارد به مفاهيم و مضامين قرآنى اشاره مىكند و به آيه خاص استناد نمىكند. از اين رو اصطلاح آموزه قرآنى را براى اين گونه مستندات اشارهاى و مضمونى بكار گرفتيم تا نسبت به واژهى آيات تميز يابد.
[25]. تعبير از آيت الله العظمى اراكى.
[26]. سخن مشهور ناپلئون بناپارت.
[27]. جملهاى از فرانتس فانون نويسنده انقلابى و مشهور كتاب «دوزخيان روى زمين».
[28]. كوثر، ج 1، ص 484 (سخنرانى 23/7/57).
[29]. كوثر، ج 1، ص 271 و 472.
[30]. صحيفه نور، ج 1، ص 99 و 100 (سخنرانى 21/1/1343).
[31]. صحيفه نور، ج 1، ص 198 (سخنرانى 23/8/1344).
[32]. صحيفه نور، ج 1، ص 199 (سخنرانى 23/8/1344). (پاسدار اسلام, ش 259)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}