بصيرت اخلاقي در عصر ظهور (سازوكارها و روشها)
بصيرت اخلاقي در عصر ظهور (سازوكارها و روشها)
چهار. رويكرد اخلاق گرايانه
در تعليم و تربيت قدسي انسان، مهمترين سازوكارها، مربوط به اخلاقي كردن رفتارها، پندارها و گفتارها و تطهير و تزكيه درون از ناپاكيها و پليديها است. در اين مكانيسم، با روشهاي مختلف اخلاقي و حتي فقهي، انسانها تحت معالجات خاص روحي و معنوي قرار ميگيرند و ملكات فاضله انساني در آنها پرورش مييابد، علاوه بر اين از طريق عبادت و تقويت بعد عبادي انسان، روحيه اخلاق گرايي در وي تقويت ميشود. اين ساز و كارها عبارت است از:4-1. هنجار پذير كردن انسان (اخلاقي كردن رفتارها)
هنجار پذيري، فرآيندي است كه منجر به انتقال آموزههاي اخلاقي و مكارم انساني و تثبيت آنها در افراد ميشود. در اين فرآيند ـ همچون جامعهپذيري ـ ارزشهاي اخلاقي تبيين و تشريع ميگردند و ضمن آگاه كردن انسانها از آنها، زمينههاي علاقة قلبي آنان و كشش دروني به آنها را فراهم ميسازند. مهمترين ويژگي هنجارپذيري انسان، فهم و پذيرش قوانين ثابت اخلاقي و تلاش براي گسترش و حاكميت اين اصول است؛ يعني، مزين شدن به آرايههاي ارزشي و پايبندي معرفت مدارانه به آنها. مهمترين برنامة امام مهدي عليه السلام ، حاكميت ارزشهاي اخلاقي و آگاهي بخشي به مردم در اين زمينه است: «يشير بالتقي و يعمل بالهدي…»[54]؛ «تقوا و پرهيزگاري را مطرح ميكند و بر اساس هدايت گري رفتار ميكند» و «دعاهم الي حقه و ان يسير فيهم بسيرة رسول الله و يعمل فيهم بعمله»[55]؛ «… او مردم را به حق (راه حق) فرا ميخواند و به سيرة پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان مردم رفتار كرده و عمل او را مبنا قرار ميدهد».4-2. پالايش نفوس (تطهير و تزكيه ناپاكيهاي دروني)
پالايش درون در قرآن، با عنوان «تزكيه» و «تزكّي» مطرح شده است. اين دو از نظر لغوي به معناي پاك نمودن و يا پاك شدن از آنچه كه بايد از آن پاك شد و از نظر اصطلاحي، پاكيزه ساختن نفس از شرور و آلودگيها است. بزرگترين هدف پيامبران، تهذيب و تزكيه نفوس انساني بوده است. آنان آمدند تا نفوس انسانها را از رذايل و اخلاق زشت و صفات حيوانيت پاك و منزه سازند و فضايل و مكارم اخلاقي را پرورش دهند. آنان آمدند تا به انسانها درس خودسازي بياموزند و در طريق شناخت اخلاق زشت و كنترل و مهار اميال و خواستههاي مخرب نفساني، يار و مددكارشان باشند و با تحذير و تخويف، نفوسشان را از بديها و زشتيها پاك و منزّه سازند. در اسلام تحذيرها و كيفرهايي كه براي اخلاق زشت بيان شده، از ساير اعمال كمتر نيست. پالايش نفوس؛ يعني، سوق دادن انسانها به خودسازي، كسب فضايل اخلاقي، ريشهكني گناهان و قرار دادن در ميدان جهاد اكبر و رياضتهاي شرعي و پاكسازي قلب از خود خواهي، هوس بازي، قساوت و معصيت. عصر ظهور به راستي، دوران تزكيه و تطهير نفوس است؛ هم با برنامههاي پيامبرانة امام زمان و هم با آگاهاندن و سوق دادن مردم به آن. در روايتي طهارت انسانها در آن دوران چنين مطرح شده است: «و في ايّام دولته تطيب الدنيا و اهلها»[56]؛ «در دوران حكومت او، دنيا پاكيزه شده و اهل دنيا (مردم) ظاهر و نيك ميكردند » و نيز : «لذهبت الشحناء من قلوب العباد…»[57]؛ «كينهها و دشمنيها از دل مردم بيرون ميرود… » و «يفتح حصون الضلالة و قلوباً غفلاً»[58]؛ «قلعههاي گمراهي و دلهاي غفلت گرفته را، باز ميكند». روايت اصلاح امت بعد از فسادشان (ان يصلح امة بعد فسادها)، نيز ميتواند به همين پالايش انسانها از فساد اشاره داشته باشد.4-3. پر رنگ كردن ماهيت «عبادي»انسان
از ديدگاه قرآن و روايات و نيز فلسفه متعالي تاريخ، حركت و سير تاريخ، به سوي عبوديت و حاكميت ارزشها و متعالي شدن انسان است. هدفي كه قرآن براي كاروان بشريت ترسيم ميكند«عبادت و عبوديت » است (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)[59]؛ يعني، انسان آفريده شده است كه خدا را پرستش كند و پرستش خود هدف است… طبعا به اين معنا، در منطق اسلام هدف اصلي از زندگي، جز معبود، چيز ديگري نميتواند باشد. يكي از مشكلات بنيادين بشر، خروج از ولايت و عبوديت الهي و قرارگرفتن در ولايت شيطان است. اين طغيان و انحراف منجر به خودپرستي، تكبر، غفلت، كفر و شرك ميشود و هر آينه انسان را به جهت اين كژتابي بزرگ، در معرض لغزشها، جنايتها و ستمها قرار ميدهد و تنها راه چارة آن، بازگشت انسان به دايرة عبوديت و عبادتگري است.از طرف ديگر برخي از مفسّران، عامل مؤثر تربيتي مطرح شده در سورة مريم (وحناناً من لدنّا و زكاة) را رابطه معنوي هر فرد با خداوند از مجراي عبادت ميدانند.[60] آنجا كه ميفرمايد: «ما از نزد خود (و نه از طريق اسباب طبيعي) به يحيي مهر و رحمت و رشد اعطا نموديم و او انسان پرهيزگار و پيراسته بود». در اين طرز نگاه، به آثار تربيتي و رشد دهندة عبادت و رابطه معنوي حاصل از التزام به آنها توجه شده است و نقش مدبرانه خدا، از مسير تشريع عبادات نيز مورد توجه جدي قرار گرفته است.
عصر ظهور، عصر شكوفايي بعد عبادي انسان و زمان خروج كامل او از ولايت شيطان و قرار گرفتن در عبوديت رحمان است. كسي كه در ولايت حق قرار گرفت و به مقام بندگي و پرستشگري دست يافت، درهاي رحمت، وسعت و حكمت روي او گشوده ميشود و داراي بصيرت اخلاقي و مقام رحماني ميگردد. همچنين انسان با انجام عبادات و تكاليف ديني (به خصوص نماز و روزه و …) در مسير پاكسازي روح و تعالي معنوي گام مينهد. اين بشارت غيبي براي همه انسانهاي حقيقت جو و طالب كمال است: «ابشروا بالمهدي… يملأ قلوب العباد عبادة و يسعهم عدله»[61]؛ «بشارت باد به آمدن مهدي… او دلهاي بندگان را با عبادت و اطاعت پر ميكند و عدالتش همه را فرا ميگيرد» و «الملك لله… لكن اذا قام القائم لم يعبد الا الله عزوجل»[62]؛ «پادشاهي از آن خدا است… لكن هنگامي كه قائم ما قيام كند، جز خداي تبارك و تعالي پرستيده نميشود» و «يقبل الناس علي العبادات»[63]؛ «مردم رو به عبادت ميآورند و…».
4-4. درمان بيماريهاي روحي
همان گونه كه اشاره شد، منشأ تمام اعمال، حركات، گفتارها و خوبيها و بديهاي انسان، «نفس» است. اگر نفس اصلاح شد، دنيا و آخرت انسان تأمين و آباد ميشود و اگر به فساد كشيده شد، منشأ بديها بوده و اجتماع را از نظم معنوي و سامان بهينه دور ميكند.آفتها و عيوب روحي و معنوي (شرور)، داراي اقسامي است:
الف. آفتها و عيوب اعتقادي؛ مانند: كفر، نفاق، شرك، شك، جهل، ريا و…؛
ب. آفتها و عيوب عاطفي؛ مانند: يأس، سستي، بيحالي، غرور، فريفتگي، فخر، حسرت و…؛
ج. آفتها و عيوب رفتاري؛ مانند: دروغ، غيبت، تهمت، تجسس، استهزا و… .[64]
هر فتنه، فساد، خيانت و جنايتي، از هركسي ديده ميشود، سببش يك نوع بيماري رواني است كه او را وادار به كردار غير انساني نموده است. انواع تبه كاريها، خونريزيها، دزديها، بيبند و باريها و انحرافهاي جنسي، آلودگي به انواع فحشا، اعتياد به الكل و مواد مخدر، بر هم خوردن اساس خانوادهها و جداييها، قساوتها و خشونتها، خودكشيها و… همگي در اثر ناسالمي روان و كمبود انسانيت است. پس بايد درباره بهداشت رواني بشر، كاري كرد. همانطور كه انسان در بيماريهاي جسمي، محتاج درمان است، در دفع امراض روحي نيز به معالجه و رجوع به اخلاق محتاجتر است؛ چه اينكه بيماري روح انسان را از رسيدن به لذت ابدي و سعادت سرمدي باز ميدارد.
حضرت علي عليه السلام دربارة پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «… طبيب دوّار بطبّه قد احكم مراهمه و احمي مواسمه يضع ذلك حيث الحاجة اليه من قلوبعميٍ و اذانٍ صمّ و السنة بكم، متتبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحيرة»؛ «او طبيبي است دوّار (سيار) كه با طب خويش همواره به گردش ميپردازد. مرهم هايش را به خوبي آماده ساخته، حتي براي مواقع اضطرار و داغ كردن محل زخم ها، ابزارش را گداخته است…. براي قلبهاي نابينا، گوشهاي ناشنوا (از حق) و زبانهاي گنگ با داروي خود در جست و جوي بيماران فراموش شده و سرگردان است».
اين درست همان كاري است كه مصلح كل بشر انجام خواهد داد: «سلك بكم مناهج الرسول فتداويتم من العمي و الصم و البكم»[65]؛ «مهدي عليه السلام شيوه پيامبر خدا را در پيش ميگيرد و شما را از كوري، كري و گنگي (بيماريهاي روحي) نجات ميدهد» و نيز : «يفتح… قلوباً غفلاً[66]»؛ «دلهاي بسته (قساوت گرفته) را ميگشايد».
پنج. رويكرد سياسي و حكومتي
براساس اين رويكرد، دولت اخلاقي مهدوي، به تحقق كامل سياست فاضله (معنويت گرا)، در كل عالم مبادرت ميكند و بر اصلاح اخلاقي مردم و كارگزاران امور (جهت تأثيرگذاري بر مردم)، تغيير ساختارهاي معيوب و فاسد فرهنگي، كنترل و نظارت كامل و جامع بر كارگزاران و مردم و… تأكيد ويژهاي ميشود. همچنين دولت عهده دار تأمين نيازهاي مادي مردم ميشود تا زمينه بروز مفاسد و ناهنجاريها از بين برود. مؤلفههاي مهم در اين ساز و كار عبارتند از:5-1. برپاداشت سياست فاضله
«امامت» در اعتقاد شيعه، پيشوايي، زعامت و ولايت چند بعدي شخص معصوم است كه از سوي خداوند، به اين مقام منصوب شده است. اين يك مقام والاي معنوي و ديني است كه علاوه بر رهبري حكومت اسلامي، هدايت همه جانبه در امر دين و دنيا و تتميم مكارم اخلاقي را بر عهده دارد. در واقع سياست و حكومت داري، ميتواند سه گونه باشد: سياست الهي، سياست شيطاني، سياست صوري (روز مره). سياست شيطاني، بيشتر برنامهها و خط مشيها را در جهت از خودبيگانگي و جهالت انسانها و غرق كردن آنها در تباهي، فساد و خوش گذراني و غفلت قرار ميدهد و منشأ بسياري از جنايتها و رذالتها و جنگها است. سياست صوري، برنامههاي عادي و معيشتي حكومتها است كه به شكلهاي مختلف، بيشتر در صدد ادارة امور روز مره بشر و تكيه بر جنبههاي مادي و ظاهري زندگي است و نه تنها كاري با رشد و بالندگي معنوي مردم ندارد؛ بلكه گاهي منشأ ناراستيهاي اخلاقي نيز ميباشد. سياست الهي، همان سياست فاضله است كه علاوه بر توجه به امور معيشتي و دنيوي و ارائه راهكارهاي مناسب جهت ايجاد تعادل و پيشرفت در اين زمينهها، بيشتر به ابعاد معنوي و روحي انسانها نظر دارد و به هدايت، تربيت و رشد همه جانبه و سعادت واقعي آنان همّت ميگمارد. اين سياست فاضله، همان امامت است كه به قول خواجه نصير الدين طوسي: «غرض از آن تكميل خلق بود و لازمش نيل سعادت».[67]بر اين اساس حكومت وسيلهاي براي برپاداشت فضايل و خيرات عمومي است و جهت گيري كلي آن، به سوي قرب الهي و تربيت نفوس انساني و حاكميت سياست فاضله است. از آنجايي كه بسياري از مراكز فرهنگي، اجتماعي و علمي در دست حكومت قرار دارد؛ اين نهاد ميتواند بيشترين نقش را در اصلاح يا افساد جامعه ايفا كند و تا حكومتها و حاكمان اصلاح نگردند، امكان هيچگونه پيشرفت و تعالي وجود ندارد. بدين جهت نگارنده در تبيين دولت مهدوي، آورده است : «دولت اخلاقي مبتني بر نظام امامت كه جامعه را در تمامي ابعاد و جنبهها، به سمت رشد فكري و اخلاقي و كمال مطلوب انساني هدايت و رهبري ميكند و باورها و رفتارهاي مردم را اصلاح مينمايد»[68]. اين سياست الهي و فاضله، استمرار برنامة پيامبران ـ به خصوص نبي مكرّم اسلام و عترت پاك او ـ است؛ چنان كه آن حضرت ميفرمايد: «المهدي يقفو اثري لا يخطئ»[69]؛ «مهدي روش من را دنبال ميكند و هرگز از روش من بيرون نميرود» و «يعمل بسنّتي و ينزل الله البركة»[70]؛ «به سنت من رفتار ميكند و خداوند بركت را بر او نازل ميفرمايد…». و «اذا قام… سار بسيرة علي»[71]؛ «زماني كه قائم قيام كند، بر سيرة علي عليه السلام عمل ميكند».
5-2. بهسازي اخلاق كارگزاران
يكي از مكانيسمهاي تأثيرگذار در رشد فكري و اخلاقي مردم، تقدم اصلاح رفتاري و معرفتي بازيگران عرصة سياست و مديريت جهان بر ديگران است. اگر كارگزاران امور، از نظر اخلاقي سالم و پاك باشند و در عمل به وظايف خود از مسير حق، عدالت و اعتدال خارج نشوند، بسياري از انحرافات و كژتابيهاي اخلاقي و رفتاري جهان كاسته خواهد شد و مردم نيز تابع آنان خواهند بود؛ چنان كه فرمودهاند: «الناس علي دين ملوكهم»؛ «مردم بر دين حاكمان خود هستند».گام اول در اصلاح و بهسازي اخلاق كارگزاران امور و مديران و مجريان، نظارت شديد بر آنها و سخت گيري در برابر قانون شكني و هنجار ناپذيري آنان است. همچنين دقت در گزينش مسؤولان متعهد و وظيفه شناس كه بتوانند در حركت مردم به سوي كمال و تعالي، اثرگذار باشند و جلوتر از آنان، اين مسير رشد و بالندگي را طي كنند. بشر هر لحظه در معرض اشتباه و انحراف است و براي جلوگيري از آن، رهبر ميبايد نظارت كامل بر زمامداران جامعه داشته باشد. هر چند وقت آنان را نصيحت و راهنمايي كند و از انحراف و لغزش منع فرمايد؛ چنان كه حضرت علي عليه السلام ، كاربرديترين و دقيقترين نظارتها را بر كارگزاران خود داشت و حضرت مهدي عليه السلام نيز چنين خواهد بود: «المهدي… شديد علي العمال رحيم بالمساكين»[72]؛ «مهدي عليه السلام .. بر مسؤولان كشوري بسيار سخت ميگيرد و بر بينوايان بسيار رئوف و مهربان است» و نيز: «يأخذ الوالي من غيرها عمالها علي مساوئ اعمالها»[73]؛ «عمال و كارگزاران حكومتها را بر اعمال بدشان كيفر خواهد داد». مهمترين دستور حضرت به ياران خود بر پاداشت عدالت و احسان و نيكي با مردم است: «يفرق المهدي اصحابه في جميع البلدان و يامرهم بالعدل و الاحسان…»[74]؛ «مهدي عليه السلام يارانش را در همة شهرها پراكنده ميسازد و به آنان دستور ميدهد كه عدل و احسان را شيوة خود سازند». حضرت پيش از انتخاب و فرستادن آنان، پيماني سخت و دشوار از آنها ميگيرد كه بسياري از مفاد آن، اخلاقي و در جهت تزكيه و تهذيب آنان است: «… با مهدي بيعت ميكنند كه هرگز دزدي نكنند، زنا نكنند، مسلماني را دشنام ندهند، خون كسي را به ناحق نريزند، به آبروي كسي لطمه نزنند، به خانة كسي هجوم نبرند، طلا، نقره، گندم و جو ذخيره نكنند و…».[75]
5-3. كنترل و نظارت جامع
براي اينكه بتوان رفتار و پندار انسانها را دگرگون كرد و آنها را در مسير اصلاح و سازندگي واقعي قرار داد، بايد برنامهاي پايدار و اثرگذار براي او ارايه نمود و در ضمن آن، نظارت جامع و كاملي بر رفتارها و هنجار شكنيهاي وي داشت. علاوه بر اين بايد بر حسن اجراي برنامههاي تربيتي و اصلاحي، مراقبت جدي داشت و در صورت ضرورت، از مكانيسم «انذار و تخويف» و «تنبيه» استفاده كرد. همچنين در اجراي دستورات ديني (در زمينههاي مختلف)، جديت به خرج داد و در برابر طغيان و قانون شكني كوتاه نيامد. در صورتي كه برنامههاي فرهنگي، تحت انضباط و نظم ديني قرار گيرد، بسيار مؤثر و كاربردي خواهد بود. اين نظارت جامع براي هدايت و رهنموني انسانها به صلاح و تقوا و جلوگيري از هنجار شكني و افسادگري در عصر ظهور، با ظرافت خاص و برنامهاي فراگير صورت خواهد گرفت: «ينصب له عمودٌ من نور في الارض الي السماء يري فيه اعمال العباد»[76]؛ «براي امام مهدي عليه السلام عمودي از نور از زمين تا آسمان، نصب ميشود كه اعمال بندگان را در آن ميبيند».و «هنگامي كه امور به صاحب امر عليه السلام منتهي ميشود، خداوند همة نقاط پست زمين را براي او پر ميكند و همة نقاط مرتفع جهان را براي او هموار ميسازد تا همه كرة خاكي، همچون كف دست او، در افق ديد وي قرار گيرد (رفع الله تعالي له كل منخفض…). اگر يكي از شما، مويي در كف دست داشته باشد، مگر ممكن است از ديدن آن ناتوان باشيد».[77]
اين نظارت جامع و فراگير منجر به اجراي واقعي و دقيق حدود الهي بر روي زمين ميشود: «لا يعصي الله عزّوجّل في ارضه و يقام حدود الله في خلقه»[78]؛ «خداوند در زمين معصيت نشود و حدود الهي ميان مردم اجرا گردد» و «… لا يقرع احد في ولايته بسوط الا في حدّ…»[79]؛ «در دوران ولايت او جز به هنگام اجراي حدود الهي، كسي مورد ضرب قرار نميگيرد».
5-4. مانع زدايي و تغيير ساختارهاي معيوب و ويرانگر فرهنگي
خودكامگي، فسادگري، هواپرستي، غفلت، استكبار، شيطنت و… موانع و سدهاي بزرگي در راه رشد و تعالي انسانها است و تا اين موانع وجود داشته باشد، امكان رشد و بالندگي معنوي براي انسانها فراهم نيست. موانع رشد و تعالي انسانها در چند بعد قابل شناسايي است:الف: بعد فرا انساني؛ مهمترين پاسخ براي شكوفايي انسان و رسيدن او به قرب و بندگي خداوند متعال، شيطان و اعوان و انصار او در گمراهگري، اغواگري و افسادگري است. تا اين منشأ اصلي آلودگي از بين نرود، بسياري از جنايتها، خيانتها، حق كشيها و معصيتها و عبوديتهاي غير الهي باقي خواهد ماند و با دفع او، وسوسهگريهايش نيز از بين خواهد رفت و اين تنها در عصر ظهور و به دست حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود: «دولة ابليس الي يوم القيامة و هو يوم قيام القائم»[80]؛ «حكومت (و سلطه) ابليس تا روز قيامت است و آن، روز قيام قائم ما است».
ب. بعد ساختاري؛ بسياري از ساختارها و نهادهاي فرهنگي و اجتماعي، نه تنها برنامههاي بايسته و شايسته هنجاري و تربيتي ندارد؛ بلكه يا به طور ناقص و معيوب يك سري آداب و رسوم خشك را ترويج ميكنند يا اينكه ايدههاي ناسالم و رويكردي شالوده شكن فرهنگي دارند و يا خود كانون فساد و تباهي اخلاقي هستند.
با حذف و تغيير اين ساختارهاي ضد فرهنگي و نهادهاي مشكل زا و اصلاح برنامهها و رويكردهاي فرهنگي و نابودي كانونهاي فساد، ميتوان اميدوار به حل بعضي از كاستيهاي جوامع بود؛ همان گونه كه در دوران ظهور چنين خواهد شد. روايات در اين باره ميگويند: «ليعزلنّ عنكم امراء الجور و ليطهّرن الارض من كل غاشٍ»؛[81] «حكمرانان ستم پيشه را عزل ميكند و زمين را از هر نيرنگ بازي پاك ميسازد» و «يفتح مدائن الشرك»؛[82] «كانونهاي شرك را ميگشايد» و «اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل»[83]؛ «زماني كه قائم قيام كند، دولت باطل و فاسد از ميان ميرود».
ج. بعد انساني؛ پارهاي از آلودگيها و ناهنجاريهاي جامعه، ناشي از فعاليت افسادگران و شياطين انسي است؛ اشرار و ملحداني كه تمام همت خود را مصروف ستيزه با دين، هنجار زدايي، باطلگرايي، ترويج فساد و فحشا، دنياگرايي، منفعت گرايي خشونت آميز و… دارند و كانونها و رسانههاي وابسته به آنها نيز، مركز اشاعه منكرات و لااباليگري هستند. با حذف يا اصلاح اين طراحان فساد و تباهگران، جوامع رو به اصلاح و پاكي خواهند رفت؛ امري كه به يقين در عصر ظهور اتفاق ميافتد: «… تهلك الاشرار و تبقي الاخيار»[84]؛ «اشرار و بدان نابود ميشوند و نيكان و اخيار باقي ميمانند» و «يبير به كل جبار عنيد و يهلك علي يده كل شيطان مريد»[85]؛ «به دست او هر جبار عنودي نابود ميشود و هر شيطان سركشي هلاك ميگردد».
5-5. رفع ناداري مادي براي تعديل خواسته ها
اگر انسان دنيا را هدف زندگي خود قرار دهد و همه چيز را در ماديات خلاصه كند، به آن حرص ميورزد و هر چه به دست ميآورد، باز بيشتر ميخواهد.اين شيفتگي به دنيا زمينه را براي هر گناه و آفت و رذيلهاي فراهم ميسازد؛ چرا كه دنيا فقط وسيلة كسب معيشت ـ از راه درست يا نادرست ـ قرار ميگيرد و دار غرور، سرگرمي، عيش و نوش و در نهايت تعارض و رقابت براي دسترسي به مال بيشتر ميشود. دنيا خواهي و دنيا طلبي، صفات اخلاقي زشت را به آرامي در انسان ايجاد ميكند و كبر، حرص و حسد، نمودهاي مهم آن و عامل انحراف انسانها در طول تاريخ است. تنها راه درمان اين فزون خواهي، تزكيه و تربيت عقلاني بشر و قرار دادن او در مسير پيامبران و امامان است.با اين حال دين در صدد رفع نيازهاي مادي انسان نيز ميباشد تا از اين بابت، دغدغة خاطري نداشته باشد و زمينههاي حرص و آز و طمع در او كمرنگ شود. با برنامههايي چون خمس، زكات و صدقه از يك طرف در صدد رفع فقر از جامعه برميآيد و از طرف ديگر جلوي ثروت اندوزي و اسراف و تجملگرايي را ميگيرد و مانع انباشت بيرويه ماديات ميشود. اين آموزه در عصر ظهور به طور كامل كاربردي شده و با رفع نيازهاي مادي انسانها و در عين حال تربيت صحيح آنان، مشكلات ناشي از دنياگرايي رفع شده و اقتصاد بشر در مسير اخلاقي و انساني خود قرار ميگيرد. بر اساس روايتي «ثروتهاي روي زمين و منابع زير زمين، نزد آن حضرت گرد ميآيد. آن گاه حضرت به مردم خطاب ميكند : بياييد بگيريد، بگيريد آنچه را كه برايش خويشاوندي را قطع ميكرديد و به خون ريزي و گناهان دست ميزديد (قطعتم فيه الارحام و سفكتم فيه الدم الحرام و ركبتم فيه المحارم!!) او چنان اموال را ميبخشد كه كسي پيش از او چنان نكرده است».[86]
همچنين آمده است: «يُسوّي بين الناس حتي لاتري محتاجاً الي الزكاة»[87]؛ «او اموال را ميان مردم چنان به تساوي قسمت ميكند كه ديگر نيازمندي يافت نميشود تا به او زكات دهد» و «كفيتم مؤونة الطلب و التعسّف و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق»[88]؛ «اگر از مهدي عليه السلام پيروي كنيد، از رنج طلب و سختي (براي دستيابي به وسايل زندگي) آسوده ميشويد و او بار سنگين ]زندگي[ را از شانه هايتان بر زمين مينهد».
شش. رويكرد اجتماعي
در اين رويكرد، بر سالم سازي اجتماع و ايجاد جامعة واحد جهاني (وحدت انسان ها)، در پرتو اخلاق الهي تأكيد فراواني ميشود. در اصلاح اجتماع، نقش صالحان و انسانهاي وارسته، به صورت پررنگتري مطرح گشته و پاكسازي جامعه از مفاسد و شرور و منور كردن فضاي آن دراولويت قرار ميگيرد. در اين رويكرد، ميتوان به مكانيسمهاي زير اشاره كرد:6-1. نوراني سازي فضاي زيست
انسان در محيطي زندگي ميكند كه هم بعد مادي دارد و هم جنبة فرامادي و ملكوتي. آنچه كه او با ديده ظاهر بين مشاهده ميكند، زندگي فرو بستة دنيايي است؛ با آلايشها و آرايشهاي متعدد و آنچه كه او را از حقيقت وجودياش و آن فضاي معنوي و ملكوتي دور ميسازد (و در فضاي آلوده و ظلماني قرار ميدهد)، توجه وافر به ماديات، نفسانيات و وهميات است. در واقع جامعة آلوده، جامعهاي است آكنده از امواج منفي و ويرانگر، افكار و انديشههاي آلوده و كشنده، رويكردهاي شهواني و حيواني، انواع تحريكات و فريباييهاي جنسي و… در واقع انسان ـ به خصوص در عصر حاضر ـ در فضاي ظلماني و زهرآگين زندگي ميكند كه بر روح و روان و فكر او اثر منفي و مخربي ميگذارد (مستقيم و يا غير مستقيم).براي رهايي ذهن و روان انسانها از اين سموم روحي و مغناطيسهاي ضد فرهنگي، بايد فضا را پاك كرد و آنان را در يك محيط امن فرهنگي و جامعة نوراني قرار داد. در اين صورت است كه انسان ميتواند در يك محيط سالم (هم در ظاهر و هم در باطن)، به پرورش و شكوفايي خود بپردازد و جامعه پاك اخلاقي داشته باشد. روايات تصوير بسيار زيبايي از اين طهارت و پاكي محيط و نورانيت جهان در عصر ظهور ارائه ميدهند: «يملأ الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً…»[89]؛ «زمين را از عدل و داد و نور و برهان آكنده ميسازد» و «اذا قام اشرقت الارض بنور ربها…»؛[90] «وقتي كه قيام ميكند، زمين به نور پروردگارش روشن ميشود و بندگان به نور خورشيد نيازي نخواهند داشت». «تطيب الدنيا و اهلها في ايام دولته»[91]؛ «در روزگار او، دنيا پاكيزه ميشود و اهل آن نيك و (طاهر) ميگردند» و «يطهّر الله به الارض»[92]؛ «خداوند به وسيله مهدي عليه السلام زمين را طاهر و پاك ميگرداند».
6-2. نقش و كاركرد هنجاري صالحان و پاكان
وجود انسانهاي فرهيخته، پارسا، عالم و شاهنده در ميان مردم و حضور پر رنگ آنان در اجتماع و به دست گرفتن امور فرهنگي، علمي و حتي سياسي، موجب رشد و ارتقاي آن جوامع و تربيت صحيح نفوس است. اينان الگوهاي عملي مردم، معلمان و مربيان اخلاق، راهبران دلها و عقلها به سوي ايمان و معرفت و جلب كنندة بركات و حجتهاي الهي هستند؛ مانند پيامبران، امامان، دانشمندان مهذب، عارفان و… تأثيرات مثبت و سازنده حضور كيفي و كمي آنها در جوامع و كارآيي آنان در اصلاح گري و انسان سازي، به حدي است كه امام سجاد عليه السلام ميفرمايد: «هلَكَ من ليس له حكيم يرشده»[93]؛ «آن كس كه فرزانهاي ارشادگر ندارد، هلاك خواهد شد». انسان همواره به مربي و الگو نيازمند بوده و براي شكل دادن به شخصيت خود، نمونه و سرمشق ميطلبد. وجود اين نمونههاي الهي، هم بر نورانيت جوامع ميافزايد و هم نورانيت دلها را فزوني ميبخشد و نقش مفسدان و انسانهاي اهريمني را كم رنگ ميسازد. هر اندازه مربيان انسان، واجد كمالات والا باشند، به همان اندازه ميتوانند نقش مثبت و كارگشايي را در رشد فكري و اخلاقي مردم ايفا كنند؛ چنان كه پيامبر اكرم و امامان معصوم عليه السلام اين اثرگذاري معنوي و روحي را در حد اعلاي آن داشتند ودر عصر ظهور نيز امام مهدي عليه السلام و انسانهاي بسيار وارسته و برگزيده همراه او، چنين نقش پويا و مانايي را ايفا خواهند كرد.بازگشت پيامبر صالح خدا عيسي مسيح عليه السلام ، حضور حضرت خضر و الياس، رجعت مالك اشتر، سلمان فارسي، مقداد، ابودجانه انصاري، اصحاب كهف، ياران موسي و… در ميان ياران حضرت مهدي عليه السلام در عصر ظهور[94] بيحكمت نيست و خبر از تحولات بسيار گسترده و شگفت آوري ميدهد و نقش بارز مردان الهي را در تطهير فضاي جامعه و انسانسازي ثابت ميكند. علاوه بر اينها انسانهاي صالح و شايستهاي نيز جزء ياران خاص امام و از گلچينهاي الهي، براي ياري او و راهبري مردم هستند و ايشان به عنوان حاكمان جهان و مسؤولان سياسي و فرهنگي، امور تعليم و تربيت جهاني را سامان ميدهند: «له رجال الهيون يقيمون دعوته و ينصرونه هم الوزراء له يتحملون اثقال المملكة عنه و يعينونه علي ما قلّده الله»[95]؛ «گروهي از مردان الهي، دور او گرد ميآيند، دعوتش را سرپا نگه ميدارند و او را ياري ميكنند. آنان وزيران او هستند كه سنگيني مسائل كشوري را بر عهده ميگيرند و او را در مسؤوليت بزرگي كه خداوند به عهدهاش گذاشته، ياري ميكنند» و «سيصد و اندي به تعداد اهل بدر، در ميان ركن و مقام با قائم عليه السلام بيعت ميكنند: نجبا از مصر، ابدال از شام، اخيار از عراق و…».[96]
در مورد برنامههاي فرهنگي حضرت عيسي عليه السلام در عصر ظهور نيز آمده است: «عيسي بن مريم در ميان امت من، داور دادگري خواهد بود كه كينه و عداوت را از ميان مردم بر ميدارد «يرفع الشحناء و التباغض».[97]
6-3. شرورزدايي از جامعه (حاكميت امر به معروف و نهي از منكر)
يكي از اصول مسلم در تعليم و تربيت انسان، ريشهكني شرور و ناراستيها از اجتماع و حذف منكرات و رذايل در هر سطح و مرتبهاي است؛ يعني، در كنار تربيت فردي، بايد به تربيت جمعي پرداخت و براي اين كار ابتدا بايد عوامل و اسباب برانگيزانندة كژروي و رذيلتگرايي را از بين برد و با هرگونه ناراستي و منكر برخورد جدّي و ريشهاي نمود. هرگونه تساهل و تسامح در برابر شرور و مفاسد و پذيرش كوچكترين انحراف و انحطاط در جامعه، منجر به شيوع و گسترش آنها و عادي شدن ارتكاب معاصي و منكرات ميشود. جامعة سالم و تربيت شده، جامعهاي است كه به قبح و زشتي انحرافات و ناهنجاريها، يقين داشته باشد و با توجه به پيامدهاي سوء و ويرانگر آنها، وجود آنها را برنتابد و به فريضه «امر به معروف» و «نهي از منكر» عمل كند.در عصر ظهور اين برنامة تربيتي و اخلاقي به جدّ پيگيري شده و شرور و ناراستيها از سطح جامعه زدوده ميشود. اين مسأله هم در راستاي تربيت ديني و امر به معروف و نهي از منكر است و هم براي حاكميت قوانين اخلاقي در اجتماع از سوي حكومت جهاني مهدوي پيگيري ميشود.
«يعمل بكتاب الله لايري فيكم منكراً الّا انكره»؛[98] «او به كتاب خدا عمل ميكند و زشتي (منكري) در شما نميبيند، مگر اينكه از آن نهي ميكند».
«… يمحو الله به البِدَعَ كلّها و يميتُ الفتن»[99]؛ «خداوند همة بدعتها را به وسيله او نابود ميسازد و همة فتنهها را به دست او از ميان بر ميدارد».
«يذهبُ الشرّ و يبقي الخير … يذهب الزّنا و شرب الخمر و يذهب الربا»[100]؛ « شرّ از بين ميرود و خير باقي ميماند…زنا و شرابخواري و ربا ريشهكن ميشود».
6-4. وحدت معقول انساني
دوري و اختلاف انسانها از همديگر و كينهورزي نسبت به هم، چند پارگي فرهنگي و عقيدتي، خواستها و اهداف متضاد و چندگانه، ارزشها و هنجارهاي گوناگون و… از تهديدات مهم جامعه بشري و عامل ركود و خمودگي فكري و فرهنگي است. اين مسأله به حدي است كه برخي از متفكران، انسان را گرگ انسان ميدانند.[101]علت تنازع وتفرقه انسانها هرچه باشد و به هر شكلي صورت گيرد(شكافهاي مذهبي، فرقه اي، قومي، زباني، نژادي و… )، تاريخچهاي به فراخناي زندگي بشري دارد و بسياري از جنگها، ستيزه جوييهاي فرسايشي، تجاوزگريها و… ثمرة آن است. يكي از برنامههاي اساسي پيامبران، نزديك ساختن انسانها به همديگر، تأليف قلوب، تعميق مهرورزي و محبت است؛ يعني، تشكيل امت واحده و بازگرداندن انسانها به فطرت و سيرت واقعي خود. در پرتو اين اتحاد و همدلي است كه انسانها، يك فرهنگ و آيين واحد را پذيرا بوده و يك هدف و برنامه براي زندگي خواهند داشت. اگر انسانها در جامعه واحد جهاني گرد هم نيايند و بر تنازعها و تعارضهاي فرهنگي و سياسي و…. پافشاري كنند، هيچ برنامه تربيتي و فرهنگي مؤثر نخواهد بود و مشكلات انسانها همچنان باقي خواهد ماند.
پس لازمة رشد فكري و اخلاقي مردم، شكلگيري امت واحده، به وجود آمدن حس مشترك جمعي و سرنوشت واحد و فرو كاستن از جداييها، ستيزشها، افكار متفاوت و ارزشهاي چند پاره است؛ امري كه در عصر ظهور به طور كامل محقق شده و همة اختلافات، كينهها و مذاهب و… برطرف ميگردد: «يقوم قائمنا… ثم يجمعهم علي امرٍ واحد»[102]؛ « آن گاه كه قائم ما قيام كند… همه را بر يك فكر و مرام واحد گرد ميآورد» و «… ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف»[103]؛ «اختلافات و پراكندگي را از ملتها و اديان بر ميدارد».
آن حضرت الفت و دوستي در دل مردم ايجاد ميكند و بغض و خصومت را برطرف ميسازد:«يؤلف بين قلوب مختلفة»[104]؛ «… بين قلبهاي گوناگون الفت ايجاد ميكند» و «لذهبت الشحناء من قلوب العباد»[105]؛ «كينهها از قلبهاي بندگان ميرود» و «اذا قام القائم جائت المزاملة…»[106]؛ «زماني كه قائم قيام ميكند، دوستي واقعي و صميميت حقيقي پياده ميشود».
نتيجهگيري
عصر ظهور، دوران رويش و نوزايش اخلاقي، فكري، اعتقادي، و سياسي انسان و حاكميت قانون الهي، نظم اخلاقي، خردورزي فاضله و طهارت نفس و جامعه است و اين با بصيرت اخلاقي به دست ميآيد. با دستيابي انسان به رشد فكري و اخلاقي، تمامي ظرفيتها و تواناييهايش شكوفا ميگردد و بسترهاي فروروي او در ناراستيها، آلودگيها و تباهيها برچيده ميشود. «بايستگي دستيابي انسان به بصيرت اخلاقي جهت فروكاستن از ناراستيها و مشكلات بشر و رسيدن او به يك جامعه برتر اخلاقي و ديني»، مهمترين فرض اين پژوهش است. براساس آن، اگر در جامعه انساني، اخلاق الهي رواج داشته باشد و بصيرت اخلاقي حكمفرما شود، بيترديد آن جامعه از آرامش، سلامت و پاكزيستي بالايي برخوردار خواهد بود. بصيرت اخلاقي،خردورزي فاضلهاي است كه از اخلاق الهي و طهارت روح و تعليم و تربيت واقعي به دست ميآيد و بر روشنبيني و نيكانديشي انسان، اثري عميق دارد. اين نوع بصيرت، در شناخت حق از باطل، عيوب فرد و جامعه، شناخت احكام الهي و موانع رشد و راه نجات و رستگاري، به انسان ياري ميرساند. در پرتو اين رويكرد، بين جنبههاي عقلي و فطري انسان و تعليم و تربيت و تزكيه او در جهت رشد و تعالي معنوي و روحي پيوند برقرار ميشود و انسان با دو بال عقل و اخلاق و دانايي و پارسايي، قلههاي كمال را در مينوردد و مشكلات ناشي از رذايل اخلاقي و فزونخواهي را از خود و جامعه ميزدايد.پرسش اساسي اين بود كه در عصر ظهور، با چه ساز و كارها و مكانيسمهايي، «بصيرت اخلاقي» قابل دستيابي است؟ در واقع دغدغه اصلي اين بود كه آيا واقعاً امكان اصلاح كامل جامعه بشري وجود دارد؟ در اين صورت چگونه و با چه سازوكارهايي اين اصلاح و تحوّل مثبت در انسانها و جوامع به وجود ميآيد و كاستيها و ناراستيها ريشهكن ميشود؟
با مراجعه به روايات و تفاسير، به روشني در مييابيم كه با ظهور حجت حق و امام كل، حضرت مهدي عليه السلام ، تغييرات و دگرگونيهاي فراواني در اخلاق، رفتار و پندار انسانها صورت ميگيرد. او با شيوهها و سازوكارهاي متنوع و فراگيري كه در جهت هدايت، تربيت، اصلاح و تعليم آنان اتخاذ ميكند، زمينههاي رشد فكري و اخلاقي انسانها را فراهم ميسازد و راههاي خير و سعادت، فضيلت و پاكي و كمال و تعالي را بر روي آنان ميگشايد. در واقع با سازوكارهاي گوناگون فرهنگي، اخلاقي،علمي، عبادي، حكومتي و… در سطوح و لايههاي مختلف، به پاكزيستي و بهسازي فراگير و همه جانبه انسانها همّت ميگمارد و متناسب با نيازهاي جمعي و فردي، برنامههاي تربيتي و هدايتي خود را اجرا ميكند.
مهمترين هدف در رساندن انسان به «بصيرت اخلاقي»، بالا بردن زمينههاي خردورزي و فضيلت شناسي، زدودن حجابهاي ظلماني فكر و روح، آشنايي و پيوند با مبدأ و فرجام بشر و رسيدن به كمال نهايي (عبوديت و قرب الهي) است. پيامد و دستاورد اين پاكزيستي و فضيلتگرايي، شكلگيري جامعة مطلوب انساني و قرار گرفتن آدمي در مقام و منزلت واقعي خود و دوري او از جنگ، تجاوزگري، نا امني، تبعيض، فساد و افسادگري، قتل، حرص و آز، منكرات و… است.
پي نوشت :
[54]. همان، ج52، ص 269.
[55]. مفيد، الارشاد، ج2، ص 382.
[56]. علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة. ج2، ص 493.
[57]. محمد تقي مجلسي، بحار الانوار، ج53، ص 316.
[58]. سليمان قندوزي، ينابيع المودة، ج2، ص 588.
[59]. ذاريات، (51)، آيه 56.
[60]. ر.ك: تربيت اسلامي، ج2، ص23.
[61]. طوسي، كتاب الغيبة، ص 179.
[62]. بحراني، المحجة في ما نزل في القائم الحجة، ص 275.
[63]. صافي، منتخب الاثر، ص 474.
[64]. ر.ك: آسيبشناسي رفتاري انسان از ديدگاه قرآن، ص147.
[65]. كليني، كافي، ج8، ص 66.
[66]. قندوزي، ينابيع المودة، ج2، ص 588.
[67]. اخلاق ناصري، ص 300.
[68]. نگارنده، آينده جهان، ص 233.
[69]. صافي، منتخب الاثر، ص 62، ح2.
[70]. اربلي، كشف الغمة، ج2، ص 472.
[71]. كليني، كافي، ج1، ص 441.
[72]. طبري، بشارة المصطفي، ص207.
[73]. نهج البلاغه، خطبه 138.
[74]. علي دخيل، الامام المهدي، ص 271.
[75]. ر. ك: صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 581؛ نگارنده، آينده جهان، ص 243 و 244.
[76]. كامل سليمان، يوم الخلاص، ج2، ص 647؛ الزام الناصب، ص 6.
[77]. صدوق، كمال الدين، ج2، ص 678.
[78]. همان، ص 643.
[79]. كامل سليمان، يوم الخلاص، ج2، ص 603.
[80]. حر عاملي، اثبات الهداة، ج2، ص 566.
[81]. مجلسي، بحار الانوار، ج51، ص 120.
[82]. اربلي، كشف الغمة، ج2، ص 470.
[83]. همان، ص 498.
[84]. صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 592، ج4.
[85]. صدوق، كمال الدين، ج2، ص 368، ح6.
[86]. صدوق، علل الشرايع، ج1، ص 161، ح3.
[87]. مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص 390.
[88]. كليني، كافي، ج8، ص266.
[89]. طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 291.
[90]. مفيد، الارشاد، ج2، ص 48.
[91]. اربلي كشف الغمه، ج4، ص 493.
[92]. صدوق، كمال الدين، ج2، ص 372.
[93]. مجلسي، بحار الانوار، ج78، ص 158.
[94]. ر. ك: مفيد، الارشاد، ج2، ص 386.
[95]. كاظمي، بشارة الاسلام، ص 297.
[96]. طوسي، كتاب الغيبة، ص 476.
[97]. كامل سليمان، يوم الخلاص، ج1، ص 554.
[98]. كليني، كافي، ج8، ص396.
[99]. كامل سليمان، يوم الخلاص، ج2، ص 603.
[100]. صافي، منتخب الاثر، ص592، ح4.
[101]. ر. ك: توماس هابز، لوياتان.
[102]. نعماني، الغيبة، ص 206.
[103]. مجلسي، بحار الانوار، ج53.
[104]. صدوق، كمال الدين، ج2، ص 646.
[105]. صدوق، خصال، ج2، ص 426.
[106]. مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص 372، ح165.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}