نويسنده: دکتر محمد سالار کسرايي (1)

 

مقدمه

بر خلاف آشفتگي‌هاي سياسي و نابساماني‌هاي اقتصادي و اجتماعي قرن هشتم که ناشي از کشمکش‌ها و جنگ‌هاي دائمي ميان صاحبان قدرت‌هاي کوچک و بزرگ موجود در ايران بود، اوضاع فکري و فرهنگي، به خصوص ادبيات، دين، عرفان و تصوف در اين دوره چندان به پستي نگراييد و منحني رو به زوال آشفتگي‌هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي را دنبال نکرد. در همين دوره بود که عرفان و تصوف و تشيع به تدريج قدرت گرفتند و زمينه‌هاي تسلط بعدي بر افکار مردمان زمانه را به دست آوردند به طوري که در طول قرن نهم جنبش‌هاي زيادي که در آنها دين و عرفان و تصوف در هم آميخته بود، ظهور کردند.
ميرسيد علي همداني عارف و متشرع معروف قرن هشتم در چنين فضاي سياسي و فرهنگي متولد شد و رشد و نمو يافت. او در طول عمر خود تلاش‌هاي زيادي را براي ارشاد طالبان و تبليغ اسلام انجام داد و رنج سفرهاي طولاني و دائمي را به جان خريد و در نهايت نيز در حين برگشت از سومين سفر تبليغاتي خود به کشمير جان به جان آفرين تسليم کرد. حاصل تلاش‌هاي وي گسترش اسلام و تصوف به خصوص در سرزمين کشمير، تربيت شاگردان و تأليف آثار فراوان در حوزه‌ي دين و عرفان و تصوف بود. علاوه بر اين، او در معروف‌ترين کتاب خويش، ذخيرة‌الملوک به بيان ديدگاه‌هاي خود درباره‌ي سياست نيز پرداخته است. هدف اصلي پژوهش حاضر بررسي انديشه‌ي سياسي سيد علي همداني با تکيه بر کتاب مذکور است؛ اثري که در آن نويسنده، حاکم زمانه را به طور مستقيم و غيرمستقيم به نحوه‌ي اداره‌ي صحيح مملکت و طرز برخورد درست با زيردستان خود رهنمون مي‌شود. افکار و انديشه‌ي سياسي موجود در اين کتاب را مي‌توان در قالب عناويني همچون رابطه‌ي دين و سياست، شرايط حاکميت، تکاليف حاکم مسلمان در برابر رعيت مسلمان، تکاليف رعيت غيرمسلمان در برابر حاکم مسلمان، امر به معروف و نهي از منکر و عدالت بحث و بررسي کرد و انديشه‌ي يک عارف، عالم، فقيه و صوفي مسلمان را درباره‌ي سياست و مسائل سياسي نشان داد.

شرح حال

1. زندگي

سيدعلي شهاب‌الدين مشهور به سيدعلي يا مير سيدعلي همداني (2) روز دوشنبه دوازدهم ماه رجب سال 714 ق برابر با بيست و نهم اکتبر 1314م در خانواده‌اي متمکن از سادات حسيني همدان ديده به جهان گشود. (3)
شجره‌ي نسب او را تا حضرت علي (عليه السلام) برشمرده‌اند؛ در روايتي با پانزده واسطه و در روايتي ديگر با نوزده واسطه. از کودکي نزد دايي‌اش سيد‌علاءالدين (4) که به گفته‌ي خود همداني از اولياء‌الله بوده است، پرورش و تعليم يافته است. برخي از زندگي‌نامه‌نويسان سيد علاءالدين را باابوالمکارم احمدبن محمد بيابانکي معروف و مشهور به علاءالدوله سمناني اشتباه گرفته‌اند. سيد علاءالدين براي تربيت او معلمي متقي استخدام مي‌نمايد و ظاهراً همين معلّم است که او را به حلقه‌ي ارشاد شيخ محمود نودقاني مريد و جانشين علاءالدوله سمناني در سلسله‌ي کبرويه راهنمايي کرده است. جامي در نفحات الانس مي‌نويسد:
«وي [ ميرسيد علي همداني ] مريد... نودقاني بود براي کسب طريقت پيش... تقي‌الدين علي دوستي (دوسي) رفت و چون شيخ تقي‌الدين علي از دنيا رفت باز رجوع به شيخ شرف‌الدين محمود کرد.» (5)
علي دوستي (دوسي) نيز از مريدان خاص علاءالدوله سمناني بود، درباره‌ي ارتباط همداني با والدش اطلاع چنداني در دست نيست مگر جمله‌اي کوتاه از خود ميرسيدعلي همداني که مي‌گويد: «در امور والد التفات بدان سبب که او حاکم بود در همدان و ملتفت به سلاطين و اعوان.» اين را جعفر بدخشي در کتاب خلاصة‌المناقب آورده است، در شمار استادان و مرشدانش علاوه بر مزدقاني و دوستي (دوسي) امير بيش از همه از نجم‌الدين محمّدبن محمد اذکانييا ادکاني (779-695 هـ . ق) استاد خود در طريقت و حديث و فتوت سود جسته است. امير پس از طي مراحل سلوک پيش مريدان خاص علاءالدوله سمناني به اشاره و حمايت سي و چهار تن از مشايخ صوفيه براي ارشاد طالبان و تبليغ اسلام به سير و سياحت پرداخت، (6) آنچنان که خود مي‌نويسد: «سه بار از مشرق تا به مغرب سفر کرديم، بسا عجايب در بحر و بر ديده شد و هر بار به شهر و ولايتي رسيدم، عادات اهل آن موضع را طريق ديگر ديدم، در دفعه‌ي اول شهر به شهر، دفعه‌ي دوم قريه به قريه و دفعه‌ي سوم خانه به خانه سفر مي‌کردم.» و گرچه حدود سفرهاي او را ربع مسکون همه‌ي جهان دانسته‌اند ولي آنچه مسلم و معلوم است، حدود سفرهاي وي را بايد ممالک اسلامي و روم (شرقي) دانست. اما منطقه و مکاني که همداني بيشترين تأثير را از نظر تبليغي برجاي گذاشته، منطقه‌ي کشمير است که سه بار به کشمير مسافرت کرده است:
1. در 774 ق در دوره‌ي حکمراني شهاب‌الدين (پدرش) همراه هفتصد تن از سادات. در اين سفر اقامت او در کشمير چهار ماه طول کشيد و بعد آنجا را به قصد سفر حج ترک گفت.
2. در 781 ق. در دوره‌ي حکومت قطب‌الدين برادر و جانشين شهاب‌الدين، در اين سفر دو سال و نيم در آنجا ماند.
3. در 785 ق در دوره‌ي قطب‌الدين که نزديک به يک سال در آنجا اقامت کرد و بعد از آن به قصد ترکستان از آنجا بيرون رفت و در راه ترکستان در گذشت. (7)
مسافرت‌هاي همداني به کشمير براي اشاعه و تبليغ اسلام بسيار با اهميت است. قبل از ورود او به کشمير اسلام به اين منطقه نفوذ کرده بود و بيش از بيست يا سي سال از حکمراني پادشاهان مسلمان بر اين منطقه مي‌گذشت اما ورود او در توسعه و افزايش تعداد مسلمانان قطعاً مؤثر بوده است. ميرسيد علي همداني از سوي پادشاهان و مردم کشمير بسيار احترام و تکريم مي‌شد و اين يکي از علّت‌هاي نفوذ او در کشمير براي تبليغ و اشاعه‌ي اسلام بود. گرچه نفوذ و احترام او از سوي مردم و حاکمان برخي اميران و علما را به حسادت نسبت به او واداشته بود، يکي ديگر از عوامل مقبوليت و پيشرفت کار او در اين نواحي و نواحي ديگر رواج تصوف و فزوني تعداد خانقاه‌ها بود، امري که پس از استيلاي مغولان بر سرزمين‌هاي اسلامي رخ داد و آثار مثبت و منفي آن براي قرن‌ها در کشورهاي مسلمان ادامه يافت. (8)
ميرسيد علي همداني علاوه بر ارشاد و تبليغ دو اشتغال عمده‌ي ديگر داشته است که البته هر دوي اينها در جهت هدف اول او يعني ارشاد و تبليغ بوده‌اند. يکي تعليم و تربيت شاگردان زيادي که آنها را براي تبليغ و اشاعه اسلام به اطراف و اکناف مي‌فرستاد. دوم تصنيف و تدوين رسالات و آثار مکتوب. اين آثار و نوشته‌ها حکايت از احاطه‌ي او بر علوم اسلامي و عرفاني دارد. همداني را بايد داراي دو وجه عرفاني - فقهي پنداشت. بعد فقهي و شريعتي او در کتاب مهم و برجسته‌اش ذخيرة‌الملوک نمود يافته است که انديشه‌ي سياسي همداني را در کنار ديگر ابعاد انديشه‌ي فقهي او نمايان مي‌کند و آنچنان که از مقدمه‌اش بر مي‌آيد براي نصيحت امرا و پادشاهان و به التماس کساني از آنان نوشته شده است و بعد عرفاني‌اش در ديگر رسالات و آثار او. (9) همداني داراي شاگردان و مريدان بسياري بوده است که برجسته‌ترين آنها دو تن مي‌باشند که هرکدام سلسله‌دار سلسله‌اي از سلسله‌هاي تصوف بوده‌اند. ابواسحاق ختلاني مربي سيد عبداللّه برزش آبادي مشهدي در سلسله‌ي ذهبية اختشاشيه و ديگري سياه محمد نوربخش در سلسله‌ي نوربخشيه. (10)
ميرسيدعلي همداني را شاه همدان، علي ثاني و اميرکبير نيز خوانده‌اند. اين عارف والا مقام سرانجام در ذي‌الحجه سال 786هـ ق در راه تبليغ اسلام درگذشت و او را در منطقه‌اي به نام کولاب ختلان واقع در تاجيکستان کنوني دفن نمودند. (11)
خانقاه معلاّ يا «مسجد شاهمدان» در شهر سوينگر کشمير، آنجا که نخستين بار نماز گذارد، نزد کشميريان از اماکن مقدسه شمرده مي‌شود، حتي هندوها نيز آن را محترم مي‌دارند. (12)

2. شرايط سياسي اجتماعي

بخش اعظم زندگي او همزمان با دوران فترت بين انقراص مغولان تا حمله‌ي تيمور گورکاني سپري شد. در اين دوره که حدود نيم قرن به طول انجاميد، سرزمين ايران دچار تحولات، اغتشاشات و هرج و مرج‌هاي فراوان بود. سلسله‌هاي کوچک و بزرگ و امراي محلي به جنگ و ستيز با يکديگر مشغول بودند. بر اثر همين نزاع‌ها و کشمکش‌ها و جنگ‌هاي داخلي که ميان حکومت‌هاي متداخل آن زمان جريان داشت مردم ايران تحمل خود را در مقابل خرابي و بدبختي و قحط و غلا از دست دادند و از خداوند به ناله و الحاح مي‌خواستند که صاحب قدرتي بيايد و به اين بي‌سروساماني‌ها و نزاع‌ها پايان دهد.
نتيجه‌ي ديگر چنين وضعيتي رونق بيش از پيش بازار تصوف و صوفي‌گري بود که رشد صعودي خود را از زمان خوارزمشاهيان و به خصوص استيلاي مغولان آغاز کرده بود. مردم با تعاليم صوفيانه براي مال و منال و خان وماني که از دست داده و هويتي که گم کرده بودند، کمتر تأسف مي‌خوردند و غم فقر و فناي خان‌ومان را بهتر تحمل مي‌کردند. در اين دوره که عهد اوج صوفي‌گري بايد نام گيرد به ندرت مي‌توان کساني را يافت که مريد شيخي نباشند يا دست کم به نوعي با خانقاه سر و کار نداشته باشند. علاوه بر مردم عادي حتي بيشتر سلاطين و رؤساي طوايف مغول نيز مريد شيخي بودند و به آنها احترام مي‌گذاشتند، از جمله مي‌توان به رابطه‌ي سلاطين مغول با شيخ صفي‌الدين اردبيلي و بعدها ملاقات تيمورر با نواده‌ي شيخ صفي اشاره کرد. اين عوامل باعث شده بود که شيوخ بيش از دوره‌هاي گذشته بر نيروي مادي و معنوي خود بيفزايند و گرايش به تصوف را در نزد مردم ترويج کنند. (13)
مي‌توان گفت که در دوران فترت بين انقراض مغولان تا حمله‌ي تيمور به ايران بازار عرفان و تصوف و دين و فرهنگ ايراني بسيار داغ بود و به قول هانس روبرت رويمر (14) دچار هيچ وقفه‌اي نگرديد، بلکه در عرصه‌ي حيات معنوي از جمله شعر آثار مهمي خلق شد و شاعراني همچون خواجه حافظ شيرازي ظهور کردند. (15) در چنين جامعه‌اي بود که ميرسيد علي همداني متولد شد و رشد و نما يافت.

3. آثار

آثار و رسائل به جاي مانده از همداني به قرار زير مي‌باشد: 1. ذخيرة‌الملوک، 2. مرآة‌التائبين، 3. سيرالطالبين، 4. رساله‌ي اعتقاديه، 5. مشارب الاذواق،6. رساله‌ي ده قاعده، 7. رساله‌ي مناميه، 8. رساله‌ي حل مشکل، 9. يا مشکل حلّ، 10. رساله‌ي المشيمه، 11. واردات، 12. رساله‌ي درويشيه، 13. رساله‌ي فتّوتيه، 14. رساله‌ي ذکريه، 15. رساله‌ي عقل يا عقليه اميريه، 16. رساله‌ي داوديه، 17. اسرار وحي، 18 . چهل حديث جواهر عقود ايمان، 19. رساله‌ي اوراديه، 20. رساله‌ي چهل مقام صوفيه، 21. رساله‌ي حقيقت ايمان، 22. رساله‌ي موچلکه، 23. رساله‌ي حق‌اليقين، 24. نوريه، 25. رساله‌ي نقريه، 26. تلقينيه، 27. رساله‌ي همدانيه، 28. رساله‌ي بهرامشاهيه يا مکتوبات يا مکتوب حضرت مير، 29. رساله‌ي عقبات که 30. رساله‌ي تدرسيه، 31. وجوديه، 32. مکتوبات، 33. انسانيه، 34. رساله‌ي منهاج العارفين، 35. چهل اسرار يا غزليات، 36. اسرارالنقطه، 37. رساله در باب علماء دين، 38. رساله‌ي صفه‌الفقراء، 39. اربعين اميريه، 40. ذکريه عربيه، 41. رساله‌ي انسان الکامل، 42 . اوراديه (عربي)، 43. رساله‌ي المودة في‌القربي، 44. حل الفصوص يا شرح الفصوص الحکم ابن عربي. (16)

انديشه سياسي

چار چوب فکري

ميرسيد علي همداني عارفي است متشرع، از اين روي جريان اصلي انديشه‌ي او متعلق به حوزه‌هاي دين و عرفان است. او مبلغي عارف و توانا بود که در زندگي فکري و عملي خويش در پي شرح و توضيح اعتقادات و تجربيات ديني خويش برآمد و مبادرت به تصنيف رسائل و مکتوباتي متعدد نمود. اکثر اين رسالات به پندها و اندرزهاي اخلاقي ديني و يا شرح و تبيين عقايد ديني و مباحث مطرح در تصوف و عرفان مختص مي‌باشد. مفصل‌ترين اثر ميرسيد علي همداني يعني ذخيرة‌الملوک، کتابي است اخلاقي - فقهي که در آن به سياست در معناي حکمراني هم توجه نموده است. در ساير آثار همداني به استثناي چند مکتوب از مکتوبات او که به حاکمان و اميران نگاشته است، سياست و انديشه‌ي سياسي نمودي ندارد. و اين البته براي عارفي مبلغ و صوفي‌اي فقيه مشرب چندان غيرعادي نيست، به ويژه اگر اين نکته را در نظر بگيريم که عرفا و صوفيان مطرح و مشهور تاريخ سرزمين ما، نه در مقام عمل و نه در عرصه نظر چندان وقعي به سياست و حکومت ننهاده‌اند. آنها يا در حالت عزلت و گوشه‌نشيني روزگار سپري کرده‌اند و يا در حال گريز از تعقيب و آزار حاکماني که به تحريک و تشجيع قشريوني که آنها را مرتدين و يا مبدعين مي‌پنداشتند، زندگي مي‌گذراندند. گرچه نبايد از نفوذ کاريزماتيک برخي از عرفا و مشايخ بزرگ صوفيه در ميان پيروان و مريدان و عامه‌ي مردم چشم پوشيد، امري که بالقوه خطري براي حاکميت حاکمان قلمداد مي‌شد.
اما ميرسيدعلي همداني چنانکه گذشت علاوه بر محبوبيت و طرفداري در ميان مريدان و پيروان همواره توسط حاکمان و اميراني که او در سرزمين تحت حاکميتشان رحل اقامت مي‌افکند، محترم و بزرگ داشته مي‌شد. به همين جهت همداني ذخيرة‌الملوک را به تقاضاي جمعي از حکام و امرايي که «عقد محبت و رابطه‌ي مودت» (17) با وي داشته‌اند به نگارش درآورده است و همچنين مکتوباتي خطاب به حاکمان و اميراني که بيشتر آنها از دوستان و حاميانش بوده‌اند، نگاشته است. عمده‌ي آثار همداني را بايد ضمن مباحث عرفان و تصوف بررسي نمود، ليکن شأن تبليغي - فقهي او، خواه ناخواه او را درگير با مسائل و مواضع سياسي کرده است. لذا او يا در مقام ارشاد و اصلاح و يا از باب نصيحه لائمة‌المسلمين، در اين حوزه هم ديدگاه‌هايي را ايراد و آثاري برجاي نهاده است. البته خط مشي سياسي او معتدل و شيوه‌ي عمل او بسيار آرام است. (18) در اين مقاله با عطف به پايه‌هاي اصلي انديشه‌ي او يعني دين و عرفان، برآنيم که انديشه سياسي او را معرفي نماييم.

دين و سياست

پرداختن به انديشه سياسي عارف متشرعي چون ميرسيد علي همداني بدون فهميدن انديشه ديني او ميسر نيست. در واقع مي‌توان گفت که از ديدگاه متديناني چون او، سياست در نهايت يک امر ديني است و احکام و شرايط و ويژگيهاي آن را بايد از دين فراگرفت. اگر بايد براي امور فردي به دين مراجعه کرد و سعادت اخروي را در پناه رعايت احکام ديني به دست آورد، در امور اجتماعي نيز به همين‌سان بايد دين و احکام ديني را راهنما و فصل‌الخطاب گرفت. همداني معتقد است که حتي قوام دين و اخلاق که پايه‌هاي استحکام اجتماعي‌اند، (19) بستگي به امر سياست دارند. زيرا که «تنفيذ احکام شريعت و حفظ حدود قواعد اسلام» (20) را متکي به وجود «حاکم عادل» مي‌داند. براي همداني سياست در کنار دين و در واقع خادم دين، معنا مي‌يابد، او که دنيا را مزرعه‌ي آخرت مي‌داند بر آن است که حضرت باري تعالي «اسباب معاش خطه‌ي ملک دنيوي را به تمهيد قانون سياست حکمي نظام داد» (21) و آن را وسيله‌اي براي رسيدن به سعادت اخروي تصور کرده است. همداني رابطه‌ي دين و سياست را چنين بيان مي‌کند که مردم و جامعه داراي «تنوع خصوصيات و اختلافات و استعدادات» هستند بنابراين دچار اغراض مختلف و تباين اقوال و افعال و عقايدي مي‌گردند و از آنجا که «صفات رديه و اخلاق خبيثه چون جور و ظلم و بغي و حقد و حسد و بخل در حيلت آدمي مرکوز گشته» (22) است، لذا کمال حکمت الهي اقتضا نمود که «حاکم عادل و مصلحي کامل» (23) در ميان انسان‌ها وجود داشته باشد که با حکمت و عدالت هم اولاد آدم و احکام اشتغال اهل عالم را بر نهج صواب به قوت فصل خطاب محفوظ و سلوک (24) دارد و هم با استفاده از قدرت و حاکميتش براي تنفيذ و اجراي احکام شرعي (25) اقدام نمايد. به باور همداني اين مجاورت دين و سياست دو نتيجه در پي دارد. اول آنکه با ابزارهاي سياسي و موانع قانوني از تعدي و ظلم ظالمان و قدرتمندان بر ضعيفان جلوگيري مي‌نمايد و اين قوانين و ابزارها را دين در اختيار «حاکم عادل» قرار مي‌دهد. دوم اينکه با پشتيباني و حمايت سياست و حاکميت از دين، حدود آن محفوظ و از ورود بدعت و تغيير و تحريف در آن جلوگيري مي شود.
ميرسيد علي همداني بهترين نوع حکومت را جمع سلطنت و نبوت مي‌داند و معتقد است که ابتداي خلقت آدمي حاکميت و دين با هم ممزوج بوده‌اند و مي‌گويد:
«اول کسي که منصب سلطنت قبول کرد و به اداي حقوق اين امر رفيع قيام نمود آدم بود صلوات‌الله عليه.» (26)
که ضمناً اولين پيامبر الهي هم بود. همداني حکومت و بالاخص حکومت مسلمين را امري خطير و کاري عظيم (27) مي‌داند و معتقد است که اداي صحيح و کامل حقوق اين امر رفيع فقط از آن کساني است که جامع دين و سياست يا به تعبير خود او جامع «سلطنت و نبوّت» باشند. و آن هم تنها در اجسام زاکيه و ابدان طاهره صلوات‌الله عليهم اجمعين (28) محقق گشته است. خود او اين شرايط را در تاريخ از آن معدودي از انبياي بزرگ الهي که به منصب حکومت هم دست يافته‌اند و پس از آنها در خلفاي راشدين متحقق مي‌بيند. (29) و به همين سبب هم دائماً در همه‌ي مباحث مطروحه درباره‌ي حاکم و حاکميت به سيرت و رفتار آنها ارجاع مي‌دهد. همداني منصب حکومت و سلطنت را در معرض آسيب‌ها و خطرهاي ناشي از پيروي «نفس و هوا» مي‌داند و معتقد است که اين دو صفت مذموم در همه‌ي انسان‌ها به «اضلال و اغواء» مي‌پردازند، اما در منصب حکومت، خطر اين دو بيشتر نمود دارد و لذا در تاريخ حاکمان جابر و شقي و ظالم بيشتر ظهور کرده‌اند. (30) او «سلطنت و ولايت انبيا» و نيز «آثار حکومت و خلافت اتقيا» (31) را حجتي براي ديگران مي‌داند تا آنهايي که «طالبان سعادت آن جهاني» هستند و نيز «تابعان وساوس شيطاني و عاکفان مهاوي نفساني» الگوهايي عملي داشته باشند که هم گروه اول با اقتداي به آنها به مقصود خويش دست يابند و هم گروه دوم را انذاري که نپندارند که در منصب حکومت و سلطنت جز ظلم و شقاوت چاره‌اي نيست. بنابراين مي‌توان گفت سياست مطلوب همداني سياست ديني است که هم نظم «عالم حسي» را نگاه مي‌دارد و هم پايگاهي است محکم براي اقامه دين و اخلاق.

شرايط و وظايف حاکمان

چنان که گفته شد همداني حکومت و سلطنت را امري خطير و کاري عظيم مي‌پندارد و بر اين باور است که در تاريخ زندگي بشريت، جز معدودي از انبيا و انقيا که به اداي حقوق اين امر رفيع آنچنان که بايسته است، قيام نموده‌اند. بيشتر حاکمان و اميران گرفتار «هواي نفس» امارت و ولايت را «دام شهوت نفس» گردانيده‌اند و «ظلم و شرور را آيين سلطنت پنداشته‌اند» (32) و «فسق و فجور» را نشانه‌ي بزرگي دانسته‌اند. پس همداني براي اداي صحيح اين امر رفيع يعني حکومت و سلطنت شروطي را بيان مي‌دارد تا عاملان به اين شروط از خطرهاي حکومت رهايي يابند و از عذاب اخروي نجات. از آنجا که در تفکر همداني در حکومت شخص حاکم اصل پنداشته مي‌شود، او شرايط را براي حاکم و امير بر شمرده است. شروط دهگانه‌ي همداني چنين‌اند:
1. رعايت قانون طلايي: در همه اديان و حکومت‌هاي جهان اعم از آنکه اديان الهي باشند و يا ريشه‌ي زميني داشته باشند، در رابطه‌ي انسان‌ها با يکديگر اصلي وجود دارد که به اصل يا قانون طلايي معروف گشته است و آن اين است که: «هر آنچه بر خود پسندي بر ديگران بپسند و آنچه بر خود نپسندي بر ديگران مپسند.» همداني رعايت اين اصل را براي حاکم اولين شرط مي‌داند، چرا که حاکم به واسطه‌ي قدرت و موقعيتش مدام در حال حکم دادن و دستور دادن است و از آنجا که او بيشتر از ديگران در معرض اغوا و اضلال هوا و نفس مي‌باشد، لذا امکان صدور احکام خطا و ظالمانه نيز بيشتر است. بنابراين بايد در هنگام صدور احکام قياس به نفس نمايد که آيا اگر کسي ديگر بر او حاکم بود، اين حکم را بر خود روا مي‌ديد و يا نه. از سويي ديگر حاکم هميشه بايد اين را در نظر داشته باشد که کسي ديگر بر او حاکم است و آن حاکم مطلق عالم حضرت حق مي‌باشد، لذا احتياط و عدالت را در احکام و فرامينش مدعي دارد. به تعبير خود او در هر حکمي که صادر مي‌کند:
«خود را در آن واقعه يکي از رعايا تصور کند و ديگري را بر خود حاکم بيند و در آن حال هر حکم که از ديگري بر خود روا نمي‌دارد، مثل آن را خود بر ديگري روا ندارد و هر چه بخود نمي‌پسندد بر هيچ مسلماني نپسندد.» (33)
2. برآورده کردن حاجات مسلمين را برترين عبادت دانستن: با توجه به فحواي کلام و مطالب و حکايت‌هايي که همداني در وصف حکومت انبيا و اتقيا آورده است، مي‌توان چنين نتيجه گرفت که او حاکم را نه فقط داراي حاکميت بلکه داراي مسئوليت مي‌داند؛ يعني اينکه او در حکومت دو وجه مي‌بيند از سويي شخص حاکم را داراي قدرت و حکم مي‌داند که با اين قدرت و حاکميتش بر خلق حکومت مي‌نمايد و به اقامه‌ي حدود شرعي و اسلامي مي‌پردازد از سويي ديگر او را مسئول و نگهبان رعيت مي‌پندارد که وظيفه‌اش برطرف کردن حوائج و نيازها و مشکلات آنهاست. او به قدري اين وظيفه را سنگين مي‌پندارد که اداي آن را برترين عبادت براي شخص حاکم مي‌داند. به باور او حاکم بايد هميشه در پي قضاي حاجات محتاجان باشد و:
«چون داند که مسلماني بر در او منتظر و محتاج است تا حاجت او کفايت نکند به هيچ عبادتي مشغول نشود و به جهت راحت نفس خود اهمال حاجت مسلمانان روا ندارد.» (34)
3. ساده زيستي: در تاريخ زيسته‌ي بشريت اين واقعيت خودنمايي مي‌کند که قدرت، ثروت مي‌آورد و حاکمان و پادشاهان علاوه بر آنکه، بالاترين منصب و بيشترين قدرت را در اختيار داشته‌اند، خود را صاحب سرزمين و ملکي مي‌پنداشتند که بر آن حکومت مي‌کردند. پس بيشترين ثروت هم از آن شاهان و حاکمان بوده است. در چنين حالتي طبيعي است که تجمل و تکلف در زندگي حاکمان و اميران بسيار چشمگير بوده است. به اعتقاد همداني انبيا و اتقيا حاکم با آنکه به منابع ثروت و قدرت همزمان دسترسي داشته‌اند، اما هرگز به تجمل و تکلف نگرويده‌اند و همواره ساده‌زيستي را پيشه نموده‌اند، ساده‌زيستي حاکم از آن جهت براي همداني اهميت دارد که حاکم را از رعيت متمايز نمي‌گرداند و او به عجب و تکبر فرو نمي‌غلتد که اين خود سبب خطاهاي ديگر مي‌گردد. ديگر آنکه حاکم با ساده زيستي، رعيت را درک مي‌کند و او را در مي‌يابد. او در اين باره حکايتي از ساده زيستي حضرت علي (عليه السلام) مي‌‌آورد که:
«آن روز که اميرالمومنين علي (عليه السلام) به خلافت بنشست ببازار رفت و پيراهني خريد بسه درم و آستين و دامن و آنچه از دست و شتالنگ فرو بود به کارد ببريد، گفتند: چرا چنين کردي؟ فرمود که: اين به طهارت نزديکتر است و به تواضع لايق‌تر و به اقتداء مؤمنان سزاوارتر.» (35)
4. مدارا در سخن گفتن و حجت شنيدن: اين شرط براي پرهيز از يکي از خطرهاي مهم و بزرگ حکومت و حاکميت است که همداني مدام با آن انذار مي‌دهد. براي حاکم با عنايت به اينکه داراي قدرت و اقتدار است، هميشه احتمال اينکه با استفاده از اين قدرتش به تحکم با ديگران بپردازد و از مدارا کردن با عموم خلق اکراه داشته باشد و همچنين بي‌توجه به دلايل و گفتارهاي آنها به صدور احکام و دستورها مبادرت ورزد، وجود دارد و اين رفتار حاکم موجب ظلم به رعيت و سبب عقوبت اخروي شخص حاکم مي‌گردد. آفت ديگري که حاکم را در اين زمينه تهديد مي‌نمايد دوري از سخن گفتن و نشستن با ضعيفان و کساني است که بهره‌اي از ثروت و قدرت ندارند، و يا اينکه حاکم بي‌جهت تنها از آن روي که قدرت دارد با ديگران به درشتي و يا توهين سخن گويد. لذا همداني بر آن است که حاکم براي اينکه بتواند درست و صحيح به اداي وظايف حاکميتش بپردازد، اين اصل اخلاقي را رعايت نمايد که از زبان حافظ شيرازي معاصر و کسي که او به شرح مرادات او پرداخته است چنين بيان شده است:
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است *** با دوستان مروت با دشمنان مدارا
5. پرهيز از مخالفت با خلق براي کسب رضايت خلقي: حاکمان در هميشه تاريخ در پي يافتن محبوبيت و مقبوليت در ميان عامه‌ي مردم حتي در اوج اقتدارشان بوده و هستند و براي اين منظور و هدفشان به هر کاري مبادرت ورزيده‌اند. اين محل لغزشي است که حاکمان در آن مي‌افتند. همداني با توجه به اين واقعيت حاکم را انذار مي‌دهد که مبادا براي به دست آوردن رضايت خلق، به معصيت خالق بپردازد. زيرا که طبيعت جامعه و انسانها چنين است که آنها داراي اختلاف سليقه و ذوق و مهم‌تر از همه دچار تفاوت منافع هستند و لذا همزمان به دست آوردن رضايت همه‌ي آن‌ها امکان‌پذير نيست. پس براي حاکم اسلامي اصل بر اقامه‌ي حدود شرعي و احکام اسلامي است و نبايد اين مهم را فداي يافتن محبوبيتش در ميان خلق نمايد و بايد رضايت خلق را در رضايت خالق بجويد.
6. آگاهي از مخاطرات حکومت و ولايت: همداني حکومت و ولايت را امري دوپهلو و دووجهي مي‌داند که غلتيدن به وجه و پهلويي نتايج خاص و متفاوتي را به دنبال دارد، وجهي از آن به سعادت مي‌انجامد و وجهي ديگر به شقاوت. او حکومت و امارت را به مثابه‌ي اسبي سرکش مي‌داند که در «تصرف نفس و هواست» و از آنجا که اين دو صفت مذموم موجب «اضلال و اغواء خلايق‌اند» و البته در حاکميت و قدرت، غلظت آنها بيشتر است، پس حاکم مسلمان براي رهايي از آفت اين دو «صفت ذميمه» تنها با «مجاهدت و رياضت و اقتداء به سيرت انبياء و خلفاء» است که مي‌تواند مصون بماند و حکومت و سياست را در خدمت سعادت دنيوي مردم و نجات اخروي خود قرار دهد، حاکم مدام بايد از خطرها و آفت‌هاي حکومت آگاه باشد و «جهد کند تا دولت دنيوي را تخم گرفتاري اخروي نسازد و مسارعت منهج صواب و ملازمت راه معرفت را غنيمت شمرد.» همداني امّا معتقد است که بيشتر حاکمان اين خطرها را ناديده مي‌گيرند و «از پي هواي نفس دين خود را ويران کرده‌اند و از براي ناموس ايمان به باد داده‌اند.» (36)
7. مشاورات و مصاحبت با صلحا و علماي دين: حکومت مطلوب ميرسيد علي همداني جمع دين و سياست يا سلطنت و نبوت در شخص حاکم است که با راهنماي دين و حمايت سياست «به اداي حقوق» امر رفيع حکومت اقدام نمايد. اما اين موهبت فقط از آن معدودي در تاريخ بوده است. لذا حاکم مسلمان که بر قدرت دنيوي سوار است بايد براي اداي بهتر تکليف امر خطير مسئوليتش به مشورت با علماي دين و صلحاي ابرار بپردازد. از اين اقدام حاکم دو نتيجه حاصل مي‌گردد. اول اينکه با اين کار حاکم از حکومتش پلي براي سعادت اخروي‌اش مي‌سازد و از سويي ديگر با راهنمايي گرفتن از تعليمات و ارشادات و دستورهاي ديني مي‌تواند به آباداني دنياي رعيتش اقدام نمايد و عدالت را بر پا سازد. مجاورت با علما و صلحا حاکم را از آفت مداحان و متملقان که براي رسيدن به مقاصد دنيوي‌شان هر «خسيس ظالم» را مدح و ثنا مي‌گويند، ايمن مي‌دارد. همداني مداحان و متملقان را «ويران کننده‌ي دين» مي‌داند. زيرا که آنها براي رسيدن به مطامع دنيوي حق را با باطل مي‌آميزند و امر را بر حاکم «مشتبه» مي‌گردانند و اين امر حاکم را به شقاوت ابدي رهنمون مي‌شود.(37)
8. دوري از تکبر با خلق و نزديکي به احسان و شفقت: در باور همداني سياست با اخلاق و دين عجين است لذا او در آثار خود که به سياست و حکومت پرداخته است، مدام بر آن است که حاکم بايد فردي اخلاقي باشد و داراي صفات حميده که ده صفت براي وي بر مي‌شمرد: علم و حلم و حيا و سخاوت و تقوي و شجاعت و عدل و صبر و صدق و يقين. (38) او کمال اين صفات را در ذات مطهر محمدي جلوه‌گر مي‌داند و هر کسي که به هر اندازه که «با روحانيت احمدي رابطه‌ي معنوي» ثابت گرداند، حظّي از آن نور اکمل مي‌برد که اين «مايه‌ي قرب حضرت حق» مي‌گردد. همداني افراد عاري از اين صفات را «شياطين لعين» ميداند در صورت انسان. او تکبر را صفت ناپسنديده‌اي مي‌داند که از «صفات نفس اماره» است و آن دو قسم است: امر باطن که آن را «خُلق» گويند و آن اصل است و ظاهر که آن اعمال جوارح است و آن فروع و اغصان ثمرات اصل باطن است «اصل باطن موجب حرکات و مصدر اعمال ظاهرست.» (39) کبر اما در نگاه همداني حالتي است که در آن «شخص خود را از ديگري بهتر بداند و ديگري را از خود حقيرتر» (40) و چون اين صفت در کسي رسوخ يابد، ديگران را خادمين و بندگان پندارد و خدمت آنها را به خود واجب مي‌داند و از خدمت به آنها استنکاف مي‌نمايد. (41) و اين خود باعث بروز اخلاق ذميمه‌ي ديگري چون «غضب و حقد و حسد و ريا و جدل و کذب و غيبت و بغض و بخل و عجب و طيش و صلف» (42) مي‌شود که هر يک از اينها مفتاحي از مفاتيح جهنم‌اند. و اين صفات ذميمه اگر در سلطان رسوخ نمايد، او را به طغيان و تکبر بر حق و ترک فرمان او مي‌کشاند. (43) بنابراين بايد حاکم با مجاهدت و رياضت و اقتدا به سيرت انبيا و خلفا از اين صفت پرهيز نمايد. در عوض همداني حاکم را به عدل و احسان و شفقت بر ضعفا و زيردستان توصيه مي‌نمايد و اين کار را علاوه بر داشتن اجر اخروي، سبب مجبوبيت او در ميان رعايا مي‌گرداند. (44)
9. نظارت و مراقبت از عاملان حکومتي: حکومت و مملکت‌داري حاکم به تنهايي ميسر نيست و او را عاملان و نايبان و اميراني است که به معاودت با آنها اين امر خطير و کار عظيم را انجام مي‌دهد. لذا حاکم نه تنها بايد خود به اوصاف حميده آراسته و از اخلاق ذميمه پيراسته باشد و حکم بر عدل و رفتار به احسان و شفقت نمايد، بلکه زيردستان او هم بايد متصف به چنين اوصافي باشند. پس حاکم بايد مستمراً آنها را بپايد و شايستگي‌هاي آنها را بيابد و از عدول آنها از شروط عدل و احسان جلوگيري نمايد و «از تجسس خيانت نواب و ظلم عمال غافل نباشد» از سويي ديگر همداني نسبت به برگزيدن عاملان حکومتي حساسيت دارد و مي‌گويد:
«پادشاه بايد که افراد صالح را براي حکومت کردن بر مردم و رعايا برگزيند و آنان که در پي مطامع دنيوي‌اند را از اين کار دور نمايد و گرگ سيرتان را بر رعاياي مظلوم مسلط نکند.»
اما با همه دقتي که در انتخاب مجريان حکومتي مي‌شود، احتمال خطا و خيانت مي‌رود، بنابراين نظارت حاکم هميشه بايد وجود داشته باشد و اگر عاملي مرتکب ظلم يا خيانتي گردد «او را به مؤاخذه و عقوبت عبرت ديگران گرداند» و در اين امر تساهل نورزد بلکه «ارباب دولت را به نصيحت و سياست مهذب گرداند.» (45)
10. فراست و زيرکي: ميرسيدعلي همداني براي حکمت و خرد بسيار اهميت قائل بوده است و آن را در کنار دين براي حکمراني لازم مي داند و به همين سبب است که رساله‌اي به نام عقليه (46) نگاشته است که در آن در فضيلت عقل انساني با توجه به آيات قرآن، سخن گفته است. حاکم مد نظر همداني علاوه بر آنکه بايد متصف به شرايط بازگو شده‌ي قبلي باشد که اکثر آنها شروطي اخلاقي ديني است؛ بايد از قوه‌ي دراکه و نيروي خرد برخوردار باشد تا بتواند در حوادث امور به درستي حکم براند. همداني بر اين باور است که حوادث و مسائلي که در حکومت رخ مي‌دهند، نامتناهي است و مسائل و حوادثي که حکم آنها روشن و واضح است متناهي، طبيعي است که با اين احکام متناهي نمي‌توان به صدور حکم براي آن حوادث نامتناهي پرداخت. لذا او بايد داراي فراست و زيرکي باشد تا بتواند کنه مسائل را بيابد. او فراست را دو قسم مي‌داند:
- فراست شرعي : منظور همداني از اين فراست تزکيه‌ي نفس از صفات مذموم و برداشتن حجاب غفلت از بصيرت است. تا مؤمن حقيقي گردد و به نور حقيقي بينا شود. کسب اين فراست البته براي کمتر کسي دست مي‌دهد.
- فراست حکمي: همداني اين نوع فراست را تجربه و علم حکما مي‌داند، کسب اين فراست براي همگان ممکن است. (47)

1. در برابر مسلمانان با تواضع رفتار کند.
2. بي‌توجهي به گزارش‌هاي مردمي درباره‌ي يکديگر: آدميان داراي طبايع مختلف‌اند و از اغراض و افکار متفاوتي برخوردارند، همچنين منافع آنها متضاد و متباين‌اند، لذا به احتمال بسيار براي رسيدن به مقصودشان از همديگر بدگويي و نمامي مي‌کنند، پس حاکم مسلمان براي رعايت عدل و انصاف بايد که از گزارش‌هاي مردمي درباره‌ي يکديگر اجتناب نمايد و از همان زيرکي و فراستي که شرط مهمي براي حاکم است، بهره بگيرد.
3. امکان عفو براي احکام صادر شده: حاکم در انديشه‌ي سياسي همداني اصلي و مرکز ثقل است و لذا احکام و دستورهاي او نافذ مي‌باشد. چون حاکم يک انسان است و امکان دارد در احکام و دستورهايش دچار خطا و اشتباه شود و از آنجايي که مراحل صدور حکم چندان طول نمي‌کشد که از مضرات هوا و نفس جلوگيري شود، پس بايد امکان عفو و فرصت و مهلت عفو را براي احکامش در نظر بگيرد.
4 . اجراي يکسان عدالت و احسان ميان مسلمين: حاکم مسلمان بايد در برابر همه‌ي رعاياي مسلمان چه آنهايي که به تعبير همداني اهل‌اند و چه آنهايي که نااهل‌اند، يکسان عمل نمايد، چرا که پادشاه «سايه‌ي خداست»، لذا چون حضرت حقي که رحمتش کافر و مؤمن را شامل مي‌شود، عدل و احسانش بايد نيک و بد را در برگيرد. (48) در اينجا تناقضي در افکار ميرسيدعلي همداني مشاهده مي‌شود، چرا که با توجه به استدلالش در اين بند، بايد حاکم بين رعايايش هيچ تبعيضي قائل نشود، در صورتي که چنان که آمد او ايمان را ملاک تبعيض در بين رعاياي حاکم دانسته بود. به راستي اين تناقض را بايد چگونه حل کرد، آيا واقعاً فقط اسم مسلماني مي‌تواند نااهلان مسلمان را برتر از اهلان غيرمسلمان قرار دهد؟ اين سؤالي است که بعد عرفاني انديشه‌ي همداني بدان جواب منفي مي‌دهد اما وجه فقاهتي‌اش بدان جواب مثبت مي‌دهد.
5. ممنوعيت دخول به منازل مسلمين بدون اجازه.
6. رفتار هرکس در حد و اندازه‌ي جايگاهش: همداني يکي از تکاليف حاکم را يکسان ديدن همه در اجراي عدالت و احسان مي‌داند، اما در اين فقره او بر آن است که از هر کسي بايد به اندازه‌ي توانش و فهم جايگاهش انتظار داشت و از آنها تکليف مالايُطاق نخواست. اين وجه فکر او هم به «سايه‌ي خدا» پنداشتن شاه بر مي‌گردد. چرا که با توجه به آيات قرآن، خداوند در مقام پادشاه و حاکم مطلق از بندگانش تکاليفي که در حد توان آنها نيست، نمي‌خواهد. (49) بنابراين شاه هم در مقام جانشين زميني آن حضرت، بايد اين وظيفه را فرو نگذارد.
7. احترام به پيران و شفقت به طفلان.
8. وفاي به عهد: يکي از مهم‌ترين تکاليف حاکم مسلمان آن است که به وعده‌هايي که به رعيت داده است، وفا نمايد. اين مطلب از آن جهت مهم است که چون حاکم و سلطان، قدرت دارند و بر مسلمين مسلط مي‌باشند اگر وعده‌اي را وفا ننمايند، رعيت مسلمان طبيعتاً نمي‌توانند آنها را وادار به انجام آن عهد کنند. پس بر حاکم مسلمان واجب است که سخن جز به راستي نگويد و خلف وعده ننمايد و در امانت خيانت نکند. (50) همداني اما هيچ اشاره‌اي به اين امر نمي‌نمايد که آيا عهدي که مي‌گويد درباره‌ي حکومت کردن هم صادق است؟ آيا خيانت در امانت، خيانت در حکومت را هم شامل مي‌شود يا نه؟ و اگر حاکم مسلمان در اين فقره وفاي به عهد نداشت و يا در امانت، خيانت کرد، تکليف مسلمين چيست؟ آيا صرف تذکر دادن و واجب دانستن وفاي به عهد براي تضمين اين امر مهم کافي است يا نه؟
9. روي گشاده داشتن و سخن به مدارا گفتن.
10. رعايت انصاف با خلق.
11. اصلاح ذات‌البين.
12. تجسس نکردن در گناه مسلمانان.
13. پرهيز از شبهات و دوري از مواضع تهمت: از ديدگاه همداني، خلق بر دين حاکمانشان هستند، لذا صلاح يا فساد حاکمان تأثير بسياري بر صلاح و فساد رعيت مسلمان دارد. حاکم مسلمان در درجه اول بايد از ارتکاب معصيت خودداري کند، اما اگر احياناً مرتکب معصيتي شد بايد آن را مستور گرداند. چرا که به تعبير حضرت علي (عليه السلام) آشکار کردن گناه از خود گناه ناپسنديده‌تر است. چون قبح گناه خواهد ريخت و ديگران را بر انجام گناه تشجيع مي‌نمايد و اگر اين عمل از جانب سلطان و حاکم روي دهد، به مراتب تأثير آن بيشتر و لذا عقوبت آن بزرگ‌تر خواهد بود. همداني تکليف ديگري هم در اين باب براي حاکم مسلمان بر مي‌شمرد و آن دوري از مواضع تهمت است زيرا اين کار هم آثار سوء آشکار کردن گناه را دارد و هم موجب سوء ظن مسلمين مي‌گردد که از سويي ايمان آنها را در خطر قرار مي‌دهد و اين با مسئوليت حاکم مسلمان مباينت دارد و از سويي ديگر اعتماد عامه را به حاکم از بين خواهد برد و اين باعث مي‌شود که مواقع ديگر مسلمين از اوامر او سرپيچي کنند.
14. گره‌گشايي از امور مسلمين با استفاده از نفوذ خود: يکي از مهمترين وظايف حاکم، برآوردن حاجات مسلمين است اما گاهي مسائل يا مشکلي براي شخص مسلماني روي مي‌دهد که به حکومت و حاکم مرتبط نيست، بلکه از اموري است که به روابط ميان خلق بر مي‌گردد. در اينجا هم حاکم بايد از نفوذ شخصيت خود که محل احترام و تکريم رعيت است استفاده کند و براي حل مشکل مسلمين پادرمياني نمايد.
15. مجالست با مساکين و ضعفا را ارجح بر مجالست با اغنيا بداند.
16. غفلت نکردن از احوال ضعيفان.
17. تأمين امنيت راه‌ها و شوارع.
18. احداث پل و کاروانسرا هر جايي که نياز باشد.
19. بنا کردن مسجد و تعيين امام و مؤذن براي آن در هر محلي که مسلمين سکونت دارند.
20. اقامه‌ي امر به معروف و نهي از منکر در ميان خلق. (51)
باتوجه به تکاليف حاکم مسلمان در برابر رعيت مسلمان از ديد همداني، مي‌بينيم که بيشتر اين تکاليف، تکاليفي اخلاقي و شرعي‌اند که رعايت آنها براي حاکم مسلمان چونان وظيفه‌اي ديني است که ثواب و عقاب اخروي در پي دارد و از امور سياسي بسيار مهمي چون شورا و مشورت با مسلمين، پاسخگويي به خلق، انتقاد حاکم، بيعت کردن يا نکردن و ... که محل تأکيد و توجه انديشه‌ي ديني نيز مي‌باشد، غفلت نموده است. به نوعي اثر انديشه‌ي تغليب که در ميان متفکران گذشته‌ي ما فراگير بوده است، ديده مي‌شود و به نقش عامه‌ي مسلمين در مشروعيت بخشي به حاکميت بي‌توجهي مي‌گردد؛ نقشي که در حکومت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و جانشينان او در دوره‌ي خلفاي اربعه که بسيار محل استناد و توجه همداني قرار گرفته‌اند، محفوظ بود. اما پس از آنها نه فقط در عرصه‌ي عمل که در مقام نظر هم اين بي‌توجهي و غفلت نمايان است.

تکاليف غيرمسلمانان در حکومت اسلامي

اهل ذمه در صورتي مي‌توانستند در سرزمين اسلامي زندگي کنند و خون و مال ايشان محفوظ بماند و از حمايت حاکم اسلامي برخوردار باشند که به تکاليف خود که در عهدنامه‌هايشان با مسلمانان مشخص شده بود، عمل کنند. همداني اين تکاليف و شروط را بيست مورد مي‌داند که در زير به آنها اشاره مي‌شود:
1. بنا نکردن عبادتکده‌ي جديد در سرزمين متصرفي مسلمانان.
2. حرمت و احيا نکردن عمارت‌ها و عبادتکده‌هاي قديمي.
3. پذيرايي از مسلمانان در منازلشان در صورت لزوم.
4. منع نکردن مسلمانان از ورود به دير و بتخانه‌هايشان.
5. جاسوسي نکردن در امور مسلمين و پناه ندادن به جاسوسان دشمن.
6. ممانعت نکردن از اسلام آوردن افراد خانواده و هم‌کيش.
7. احترام گذاشتن به مسلمانان.
8. واگذاري مکان نشستنشان در مجلس به مسلمين.
9. نپوشيدن لباس‌هاي مشابه مسلمانان.
10. ننهادن نام‌هاي مسلمانان بر يکديگر.
11. سوار نشدن بر اسب با زين و لگام.
12. حمل نکردن سلاح (شمشير و تير و کمان).
13. استفاده نکردن از انگشتر نگين‌دار و مهردار.
14. نفروختن و نخوردن خمر به صورت آشکار.
15. انجام ندادن رسوم و عادات مشرکان در ميان مسلمين.
16. همسايه نشدن با مسلمين.
17. جدايي قبرستانشان از قبرستان مسلمانان.
18. منع عزاداري مرسومشان.
19. نخريدن برده‌ي مسلمان. (52)
رعيت غيرمسلمان در صورتي که با يکي از اين شرايط تعيين شده مخالفت مي‌کرد، خون و مال او مباح مي‌شد. با توجه به اين شروط و تکاليف که آنها را حتي در کوچک‌ترين امور روزمره‌ي زندگي دچار تبعيض مي‌نمود، براي رعيت غيرمسلمان چاره‌اي جز پذيرش اسلام آن هم با اکراه، براي داشتن يک زندگي عادي باقي نمي‌گذاشت. سؤالي که پيش مي‌آيد اين است که آيا تعيين اين گونه تکاليف براي غيرمسلمانان ساکن در سرزمين اسلامي با تعاليم قرآني و اسلامي مطابقت دارد؟ انديشه‌اي که کراهت و اجباري براي پذيرش دين قائل نيست و شرط ايمان و مسلماني را اختيار و آزادي مي‌داند، چگونه بايد به اين تناقض‌ها پاسخ دهد؟ يافتن اين تناقص‌هاي عملي - فکري انديشمندان مسلمان با متن مقدس و پاسخگويي به چرايي آن موضوعي بسيار مهم، راهگشا و جالب در بررسي و تدوين انديشه سياسي در اسلام است که در جايي ديگر و به صورت مستقل بايد بدان پرداخت.

امر به معروف و نهي از منکر

امر به معروف و نهي از منکر يکي از مقولاتي است که در آثار ميرسيد علي همداني تأکيد فراواني بر آن شده است. او هم در مکتوبات و هم در ذخيرة‌الملوک، بسيار به اين مطلب پرداخته است، او در مکتوبات مي‌نويسد:
«رعايا را امر به معروف کن و براي اشاعه‌ي امور دين کسان خود را مأمور ناحيان ولايت ساز تا فرزندان مردم را تسليم کنند در اقامت دين و امور اسلام و بدين طريق ظلمت‌هاي بي‌ديني و بي‌عملي و بدعت (را) دور گردانند. زنهار امور اقامت دين را سهل نگيري و بداني که امري را که سهل بگيري ثمره‌اي ندهد.»
امر به معروف و نهي از منکر يک امر ديني است که همداني وجوب آن را از آيات و اخبار اخذ کرده است و آن را يکي از تکاليف حاکم مسلمان برشمرده است. (53) او امر به معروف و نهي از منکر را «واجب کفايي» مي‌داند (54) و ترک آن را علاوه بر عذاب و عقاب اخروي، عاملي براي تسلط بندگان بد و ظالم بر بندگان خوب مي‌داند. (55) همداني براي امر به معروف و نهي از منکر چهار رکن قائل است:
1. محتسب : کسي که در ميان خلق امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند.
2. احتساب : عملي امر به معروف و نهي از منکر که شخص محتسب انجام مي‌دهد.
3. محتسب عليه: کسي که امر معروف يا نهي از منکر نسبت به او انجام مي‌شود.
4. محتسب فيه: عملي که امر به آن و يا نهي از آن مي‌شود.
همداني شرايط و آدابي را براي هرکدام از اين ارکان بر مي‌شمرد که به ترتيب به بررسي آن مي‌پردازيم.
محتسب: اين شخص بايد مسلمان باشد و اهليت ان را داشته باشد و به انجام اين عمل قادر باشد. اذن حاکم از ديد همداني جزو شروط محتسبي نيست مگر آنکه در امر به معروف و نهي از منکر فتنه‌اي باشد. همچنين عدالت را نيز جزو شروط محتسب بر نمي‌شمرد و معتقد است که حتي «فاسق را مي‌شايد که فاسقي ديگر را از فسق منع کند.» (56)
احتساب: او عمل احتساب را در سه سطح ذکر مي‌کند:
1. احتساب امثال بر امثال، 2. احتساب اعلي بر ادني، 3. احتساب ادني بر اعلي. (57) اما در عمل احتساب، محتسب بايد هفت مرتبه را رعايت نمايد: 1. معرفت منکر، 2. تعريف به وعظ و نصيحت، 3. سخن درشت گفتن، 4. تغيير، 5. تهديد به ضرب، 6. اقدام به ضرب و 7. پشتيباني گرفتن از دوستان و ياران در مقابله با منکرات. (58) همداني رعايت اين مراتب را در سه سطح احتساب متفاوت مي‌داند، در سطح اول و سوم رعايب و انجام مراحل و مراتب احتساب لازم و ضروري است. اما در سطح دوم يعني احتساب ادني بر اعلي فقط مراتب اول و دوم ضروري است. محتسب عليه: فردي که اعمال منکري را که در بند محتسب فيه شرح داده مي‌شود، مرتکب مي‌شود.
محتسب فيه: منکرات در باور همداني به سه قسم کلي تقسيم مي‌شوند و در ذيل هر کدام به شرح منکرات مطرح در آن قسم مي پردازد.
1. منکرات مجالس و مهماني‌ها شامل انداختن فرش‌هاي حرير براي نشستن مردان، پذيرايي با ظروف زرين يا سيمين يا شرب خمر در آنها، استعمال پرده‌هاي منقش به صورت حيوانات، داشتن آلات موسيقي چون چنگ و رباب و عود در مجلس، اجتماع زنان بر بام‌ها جهت نظاره‌ي مردان، حرام بودن طعام و غصبي بودن مکان، داشتن مشروبات منکر در مجلس، حضور متبدعي که در آن سخن به بدعت گويد، حضور دلقکي که سخن‌هاي کذب و نامربوط بگويد، غيبت شخص مؤمن.
2. منکرات انفاق کردن: همداني علاوه بر اينکه به ذکر منکرات منع شده در احکام شرعي مي‌پردازد، حتي براي معروفات هم منکراتي قائل است. يکي از اين معروفات، عمل انفاق مي‌باشد که توصيه‌هاي بسيار و مؤکدي براي انجام آن شده است، امّا در جاي خود اين عمل هم دچار آسيب‌ها و آفت‌هايي مي‌گردد. همداني منکرات اين عمل معروف را در دو وجه مي‌بيند: 1. اسراف کردن در لباس و طعام و 2. اسراف در بناها و مسکن، پنج نوع اين منکرها از نگاه همداني بدين ترتيب‌اند: به هدر دادن و ضايع کردن مالي، انفاقي در معاصي ظاهري چون انفاق به زنا و خمر و...، انفاق به ريا و انفاق براي شهرت و آوازه، معامله‌ي ربوي، اسراف در مباحات. ارتکاب اين منکرات براي حاکم بيشتر محتمل است و بنا به گفته‌ي همداني بر حاکم واجب است که از اين گونه منکرات بپرهيزد و نيز جلوگيري نمايد و مرتکبان را چون مرتکبان ديگر منکرات مجازات نمايد.
3. منکرات عام: اين نوع منکرات در نگاه همداني انجام ندادن معروفات است و همه‌ي مردم به اين نوع منکرات آلوده‌اند. همداني به دو علت ارتکاب اين منکرات را ممکن مي‌داند: 1. تقصير در تحصيل احکام شرع و 2. آگاه ننمودن و خودداري از نصيحت خلق. همداني تکليف و وظيفه‌ي حاکم مسلمان را در اقامه امر به معروف و نهي از منکر چنين بيان مي‌نمايد:
«در هر قريه‌اي از قراء ولايت و در هر محله از محله‌هاي شهر، معلمي فقيه نصب کنند تا عامه و خلق را تعليم امور دين کنند و فرايض شرع بياموزند و به تحصيل معرفت احکام واجبات و محظورات فرمايند و صلحا و اتقيا را بلطايف مواعظ و دقايق مضامين ممد و مقوي باشند و فساق و فجار را بزواجر شرعي از مناهي و فجور منع کنند و اولاد اهل اسلام را بلطف تعليم و حسن تأديب مؤدب بر آرند و اهل هوا و بدع را از فساد به صلاح خوانند و ظلمت و جهل و عصيان را به سطوت نور علم عرفان منور گردانند.» (59)
در انديشه‌ي ميرسيدعلي همداني درباره‌ي امر به معروف و نهي از منکر، معروفات و منکرات همان معروف و منکر فقهي - اخلاقي است و مجري و عامل آن در درجه‌ي اول حاکم مسلمين است. نکته‌ي بسيار مهم و اما مغفول در انديشه‌ي همداني در اين باب، نپرداختن به امور معروف و منکر حکومتي است. او تنها به آوردن يک روايت از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)در اين حيطه بسنده کرده است و آن همان حديث معروف «گفتن حق نزد سلطان جائر» مي‌باشد. جالب‌تر آنکه در حکايت‌ها و مثال‌هايي که درباره‌ي برخورد بزرگان با حاکمان زمان خود نقل کرده است، فقط به برخورد آنها با منکرات فقهي حاکمان و اميران التفات نموده است و از منکرات بزرگ‌تري چون ظلم و تعدّي به خلق، ادا نکردن تکاليف نسبت به رعيت، رعايت نکردن عدالت و ظلم نمودن به عامه مسلمين و غيره ذکري به ميان نياورده است. مهم‌تر از همه اينکه هيچ اشاره‌اي در قبح و انکار اين منکر که آيا غلبه با شمشير مشروعيت مي‌آورد، ننموده است. ديگر آنکه امر به معروف و نهي از منکر کردن عامه‌ي مسلمين را از سوي حاکم تکليف و وظيفه مي‌داند اما وجه متقابل آن يعني امر به معروف و نهي از منکر شنيدن حاکم از سوي عامه مسلمين را وظيفه و تکليف حاکم نپنداشته است. اين دوگانگي در انديشه سياسي همداني و امثال او نشان‌دهنده‌ي ضعفي بزرگ در انديشه‌ي سياسي مسلمين و در واقع در فقه سياسي است. فقه اگر امروزه داعيه سياست‌ورزي و حاکميت دارد بايد جوابي مستدل و مستند براي اين موارد بيابد و اين وجوه مغفول را در کنار ساير وجوه ارج نهاد، حداقل به حق عامه مسلمين به اندازه‌ي حاکمان توجه و التفات نشان دهد.

عدالت

عدالت به مثابه‌ي يکي از کهن‌ترين آرمان‌هاي بشري، همواره محل دغدغه کساني بوده است که درباره‌ي حکومت، سياست و جامعه انديشيده‌اند. شايد بتوان گفت که به هيچ موضوعي در وادي سياست و انديشه‌ي سياسي تا اين اندازه توجه نشده است، چرا که بشر در تاريخ هميشه تشنه‌ي يافتن جامعه و حاکم يا سيستم حکومتي عادلي بوده است که در آن همه‌ي مردم آرامش يابند و سکني گزينند. در تاريخ انديشه‌ي سياسي متفکران مسلمان هم توجه ويژه‌اي به بحث عدالت، مبذول شده است. همداني در مقام عارفي متشرع نيز از اين قاعده مستثني نيست. از ديد او عدالت امري ديني است که ثواب و عقاب اخروي به دنبال دارد، زيرا که خداوند بندگان خود را از راه ستم و جور و ظلم به منهج شفقت و عدل و احسان مي‌خواند... خاصه ملوک و حکام را که ايشان بدين عبادت مخصوص و مأمورند و از اداي حقوق مسئول. (60) حال که ضرورت و جواب عدالت را از نگاه همداني فهميديم، بر آنيم که به تعريف و منظور او از عدالت بپردازيم. همداني در آثار خود تعريف خاصي از عدالت به دست نداده است ولي از فحواي کلام و مطالب او مي‌توان گفت؛ هرآنچه ظلم نباشد، عدل است و همچنين عدل هر آن چيزي است که در احکام ديني، عدل خوانده شده است. همداني در خلال حکايت‌هايي که از «احوال سلطنت و ولايت انبياء و آثار حکومت و خلافت اتقياء» آورده است، ساده زيستي و سختگيري به نفس، چون فقرا زيستن براي درک حال آنان و شفقت بر خلق و... را از مصاديق عدل برشمرده است. عدالت در نگاه همداني در نهايت امري و وصفي فردي است و آن را يکي از صفات حاکم و بلکه مهم‌ترين صفت حاکم دانسته است. عدالت علاوه بر اينکه يکي از صفات خداوند است و همداني در جاهاي بسياري بدان اشاره کرده است، اما آن را در مقام اقتضاي حکمت خداوندي نيز بررسي مي‌کند. چرا؟ چون همداني گرايش انسان را طبيعتاً به سوي ظلم و جور و بغي مي‌داند، پس براي اينکه اوامر خداوندي در ميان خلق مجري شود، بايد «حاکم عادل» و «مصلحي کامل» قيام نمايد تا هم مردم را به سوي سعادت اخروي رهنمون گردد و هم حدود شرعي رعايت شود.
در مباحث همداني درباره‌ي عدالت اما نکات مغفولي وجود دارد. از جمله اينکه او هرگز به مباحثي چون عدالت اجتماعي، عدالت اقتصادي و عدالت سياسي اشاره‌اي نکرده است، ديگر آنکه نقش اقامه‌ي عدالت را در اداره‌ي امور جامعه ناديده گرفته است، همچنين به اين مسئله نپرداخته است که در صورت اقامه نکردن عدالت وظيفه‌ي مسلمين چيست؟ آيا فقط به امر به معروف و نهي از منکر اکتفا نمايند يا اينکه تکليف قيام بر آنها واجب است.

جمع‌بندي

در انديشه‌ي سياسي ماقبل مدرن مهم‌ترين مسئله و سؤال براي انديشمندان و متفکراني که در اين حوزه قلم زده‌اند، اين بوده است که چه کسي بايد حکومت کند؟ گر چه جواب‌هاي متفاوت و متبايني به اين سؤال داده شده است اما تفاوت آنها منحصر به مصاديق شخص حاکم يا شاه بود. کشمکش‌ها، شورش‌ها و جنگ‌ها چه در عرصه‌ي عمل و چه در مقام نظر بر سر مصاديق شکل مي‌گرفت. تاريخ پر فراز و نشيب اسلام گواهي بر اين مدعاست. از فرداي رحلت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم) اختلاف بر سر اين بوده که آيا خليفه‌ي آن حضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) منصوب من عندالله است يا نه؟ آيا اجماع مهاجرين و انصار به خليفه مشروعيت مي‌بخشد؟ امري که خلفاي اربعه را به خلافت رساند و استدلالي که حضرت علي (عليه السلام) در برابر تعدي معاويه مي‌نمود و اجماع مهاجرين و انصار را بر خلافت خود دليل حقانيت حکومت خود و بطلان سرکشي او مي‌دانست. پس از خلافت خلفاي اربعه پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) جواب اين سؤال خود را در انديشه‌ي تغليب نشان داد گرچه علويان دور از قدرت، همچنان امامت و خلافت را از آن امام معصوم و منصوب مي‌دانستند، اما آنها در حاشيه‌ي قدرت بودند و البته مغضوب حاکمان. پس از آشنايي مسلمين با فلسفه‌ي يوناني و با راه يافتن انديشه‌ي فيلسوف شاه افلاطون در دستگاه انديشگي متفکران مسلمان، مدينه‌ي فاصله فارابي به رشته‌ي تحرير درآمد و انديشه‌ي امام حاکم يا خليفه‌ي امام که آرمان ديرينه‌ي شيعيان بود، پشتوانه‌ي فلسفي هم يافت، اما آرمان در مقابل واقعيت رنگ باخت و متفکران سني مذهب دستگاه خلافت چنان در انديشه‌ي تغليب، مغلوب شده بودند که اميران و حاکماني را که در حوزه‌ي خلافت اسلامي با قدرت شمشير به حاکميت رسيده بودند، مشروعيت ديني مي‌بخشيدند و مهمترين تصانيف و تأليفشان در حوزه‌ي سياست منحصر به شريعت‌نامه‌نويسي و نصيحة‌الملوک‌نويسي مي‌گرديد . ميرسيدعلي همداني عارف متشرع در چنين محيطي بود که به مباحث سياست و حکومت پرداخته است، هرچند اقدام او را با توجه به سابقه‌ي عزلت‌گزيني و دوري از سياست عارفان و صوفيان مسلمان بايد ارج نهاد. اما او نيز در اين وادي همان رويه‌ي سلف خويش را پيموده است. همداني شخص حاکم را عامل اساسي تغيير و تحول جامعه مي‌داند و تلاش او مصروف به اصلاح شخصيت حاکم با توجه دادن به ثواب و عقاب اخروي است. به همين سبب برجسته‌ترين اثر او - که به بحث حکومت توجه نموده است - يعني ذخيرة‌ الملوک را بايد شريعت‌نامه‌اي پنداشت که براي ارشاد و اصلاح حاکم يا حاکمان مد نظرش نگاشته است. جالب آنکه حتي اين کتاب را به درخواست «جمعي از ملوک اهل اسلام و اماجد و اشراف نوع انام که در استصلاح امور دين اهتمام مي‌نمودند و آيينه‌ي دل از غبار ادناس آثام مي‌زدودند» به رشته‌ي تحرير درآورده است. او هم در جايگاه فقيهي عارف که محل احترام و اکرام و حتي دوستي آنهاست براي کمک به آنها براي رسيدن به ثواب اخروي و البته حمايت از دين، به تدوين کتابي همت گماشت که حتي «بحکم باعث اصلي» يعني حاکمان و اميراني که از او تقاضا نموده بودند ذخيرةالملوک نام گرفت. در انديشه‌ي سياسي - فقهي همداني مطلب نو و بديعي يافت نمي‌شود و صرفاً به تکرار و توضيح انديشه متفکران قبل از خود بالاخص امام محمد غزالي پرداخته است. (61)
گرچه کساني چون هانري کربن معتقدند که انديشه‌ي فلسفي - عرفاني همداني نويد دهنده‌ي به فيلسوف است تا «چشمداشت زيادي از آثار همداني آنگاه که سرانجام به چاپ سپرده شود» (62) داشته باشد. نکته‌اي که بايد در انديشه‌ي سياسي همداني بدان توجه کرد اين است که مدينه‌ي فاضله و حکومت آرماني مد نظر او در غالب حکومت انبيا (صلي الله عليه و آله وسلم) و پس از آنها در حکومت خلفاي راشدين تحقق يافته است: حکومتي که در آن سلطنت و نبوت و يا دين و سياست جمع شده بودند، حکومتي که در آن سياست صبغه‌ي ديني داشت و حکومت تابع اخلاق. آنچه از انديشه‌ي سياسي همداني براي ما اهميت فراواني دارد همين است که او مي خواهد سياست اخلاقي باشد و حاکمان خادمان و مجريان احکام ديني و متصف به اوصاف اخلاقي باشند. امري که متأسفانه در سياست مدرن توجه چنداني به آن نشده است. در انديشه‌ي مدرن توجه وافري به چگونگي حکومت کردن، ساختارها و سيستم‌هاي حکومتي، نظارت‌هاي سياسي و غيره مي‌شود اما بحث اخلاق در سياست و حاکمان و مجريان سياسي چندان به جد گرفته نمي‌شود. حتي مي‌توان گفت در دنياي امروز اين سياست نيست که اخلاقي يا ديني شده باشد بلکه اخلاق و دين هستند که سياسي گشته‌اند. جا دارد که متفکران و انديشمندان سياسي امروز جامعه‌ي ما، اين بعد بسيار مهم و اساسي و مغفول در انديشه‌ي سياسي را جدي بگيرند و با استفاده از ذخاير غني متون اخلاقي - ديني بزرگان و متفکران گذشته راهي نو در سياستمداري و حکومت کردن بيابند تا اين نقيصه‌ي بزرگ سياست مدرن جبران شود. انديشه‌ي سياسي همداني و امثال او در اين بعد مي‌تواند راهنما و راهگشاي ما گردد: سياست را تابع اخلاق نمودن نه اخلاق را طفيل سياست پنداشتن. امري که مي‌تواند واقعيت‌هاي خشن سياسي را که همگي بر مدار منافع متضاد انسانها مي‌چرخند، تلطيف نمايد.
منابع
اذکايي، پرويز، مروج اسلام در ايران صغير: احوال و آثار ميرسيد علي همداني، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلي سينا با همکاري انتشارات مسلم، 1370.
استخري، احسان الله، «شرح حال ميرسيد علي»، بزرگان و سخن سرايان همدان، تهران، بي نا، ج 1، 1341، صص 90-83 بياني، شيرين، مغولان و حکومت ايلخاني در ايران، تهران: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سمت)، چاپ دوم، 1382.
جامي، عبدالرحمن، نفحات‌الانس، تهران: کتابفروشي محمودي، 1337.
حکمت، علي اصغر، «از همدان تا کشمير (شرح احوال ميرسيد‌علي)»، مجله‌ي يغما، سال4 (1330)، شماره‌ي 8 ، ص 343-337.
رويمر، هانس روبرت، ايران در راه عصر جديد از 1350 تا 1750، آذر آهنچي، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1380.
رياض، محمد، احوال و آثار سيدعلي همداني با شش رساله از وي، اسلام آباد: مرکز تحقيقات فارسي ايران و اسلام آباد، 1405 ق/1364ش.
شوشتري، قاضي نورالله، مجالس المؤمنين، تهران: کتابفروشي اسلاميه، ج 2، 1375.
کربلايي تبريزي، حافظ حسين، روضات‌الجنان و جنات‌الجنان، تصحيح و تعليق: جعفر سلطان القرائي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ج 2.
کربن، هانري، تاريخ فلسفه‌ي اسلامي، سيد جواد طباطبايي، تهران: انتشارات اميرکبير، 1373.
همداني، ميرسيدعلي، ترجمه و متن اسرارالنقطه يا توحيد مکاشفان، مقدمه و تصحيح و ترجمه و تعليق از: محمد خواجوي، تهران: انتشارات مولي، چاپ دوم، 1382.
همداني، ميرسيدعلي، ذخيرةالملوک، تصحيح و تعليق: محمود انوري، تبريز: انتشارات مؤسسه‌ي تاريخ و فرهنگ ايران، 1358، مقدمه.
همداني، ميرسيدعلي، مشارب الذواق: شرح قصيده خمريه ابن‌فارض در بيان شراب محبت، با مقدمه و تصحيح: محمد خواجوي، تهران: انتشارات مولوي، چاپ دوم، 1384.

پي‌نوشت:

1. عضو هيئت علمي گروه جامعه‌شناسي پژوهشکده‌ي امام خميني و انقلاب اسلامي.
2. خلاصة المناقب قديمي‌ترين منبعي است که در سال 787، يک سال پس از درگذشت سيد توسط نورالدين جعفر بدخشي، يکي از مريدانش به رشته‌ي تحرير درآمده است و بيشتر نويسندگاني که بعداً در مورد سيدعلي همداني قلم فرسايي کرده‌اند از آن بهره برده‌اند، اما از آنجا که نگارنده به نسخه‌هاي خطي اين تذکره دسترسي ندارد، ناگزير به نقل غيرمستقيم از آن مي‌پردازد، چه حسين کربلايي بخش مهمي از آن را در روضات‌الجنان و جنات‌الجنان به نقل آورده است.
3. حافظ حسين کربلايي تبريزي، روضات‌الجنان و جنات‌الجنان، تصحيح و تعليق: جعفر سلطان القرائي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج 2، 1349، ص 251.
4. قاضي نورالله شوشتري به نقل از خلاصة‌المناقب و احسان استخري به نقل از: منقبة‌‌الجواهر نام او را علاء‌الدوله آورده‌اند. بنگريد به: قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، تهران: کتابفروشي اسلاميه، 1375، ج 2، ص 139؛ احسان الله استخري، «شرح حال ميرسيدعلي»، بزرگان و سخن‌سرايان همدان، تهران، 1341، ج 1، ص 89.
5. عبدالرحمن جامي، نفحات‌الانس، تهران: کتابفروشي محمودي، 1337، ص 447.
6. ميرسيدعلي همداني، مشارب‌الذواق: شرح قصيده‌ي خمريه ابن‌فارض در بيان شراب محبت، با مقدمه و تصحيح: محمدخواجوي، تهران: انتشارات مولوي، چاپ دوم، 1384، صص17-16.
7. ميرسيدعلي همداني، ذخيرة‌الملوک، تصحيح و تعليق: محمود انوري، تبريز: انتشارات مؤسسه‌ي تاريخ و فرهنگ ايران، 1358، مقدمه، ص 26.
8. همان، ص 29.
9. محمد رياض، احوال و آثار سيدعلي همداني با شش رساله از وي، اسلام آباد: مرکز تحقيقات فارسي ايران و اسلام آباد، 1405ق/ 1364 ش، ص 99.
10. همان، ص 33.
11. ميرسيدعلي همداني، مشارب‌الذواق، پيشين، ص 22؛ ميرسيدعلي همداني، ترجمه و متن اسرارالنقطه يا توحيد مکاشفان، مقدمه و تصحيح و ترجمه و تعليق از: محمد خواجوي، تهران: انتشارات مولي، چاپ دوم، 1382، مقدمه، صص 29- 28.
12. علي اصغر حکمت، «از همدان تا کشمير (شرح احوال ميرسيدعلي)»، مجله‌ي يغما، سال 4 (1330)، شماره‌ي 8، ص 342.
13. شيرين بياني، مغولان و حکومت ايلخاني در ايران، تهران: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، چاپ دوم، 1382، ص 256.
14. Hans Robert Roemer
15. هانس روبرت رويمر، ايران در راه عصر جديد از 1350 تا 1750، آذر آهنچي، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1380، ص 31.
16. ميرسيدعلي همداني، ذخير‌ةالملوک، پيشين، مقدمه، صص 48-46.
17. همان، مقدمه، ص 2.
18. پرويز اذکايي، مروج اسلام در ايران صغير: احوال و آثار ميرسيدعلي همداني، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلي سينا با همکاري انتشارات مسلم، 1370، ص 24.
19. ميرسيدعلي همداني، ذخيرة‌ الملوک، پيشين، ص 227.
20. همان، ص 215.
21. همان، ص 1.
22. همان، ص 205.
23. همان، ص 225.
24. همان.
25. همان، ص 215.
26. همان، ص 226.
27. همان، ص 250.
28 همان، ص 227.
29. همان، ص 228.
30. همان، ص 227.
31. همان، ص 228.
32. همان.
33. همان، ص 253.
34. همان، صص : 254-253.
35. همان، ص 254.
36. همان، ص 256.
37. همان، ص 257.
38. همان، ص 144.
39. همان، ص 571.
40. همان، ص 572.
41. همان.
42. همان، ص 573.
43. همان، ص 575.
44. همان، ص 258.
45. همان.
46. رساله‌ي عقليه از رسائل همداني است که هنوز خطي است و چاپ نشده است.
47. ميرسيدعلي همداني، ذخيرة‌الملوک، پيشين، ص 260.
48. همان، ص 269.
49. لايکلف الله نفساً الاوسعها: خدا هيچ کس را جز به اندازه‌ي توانش تکليف نمي‌کند. بقره (2): 287.
50. ميرسيدعلي همداني، ذخيرة‌الملوک، پيشين، ص 272.
51. همان، صص284-266.
52. همان، صص 287 - 285.
53. همان، ص 283.
54. همان، ص 335.
55. همان، ص 339.
56. همان، ص 360.
57. همان، ص 362.
58. همان، ص 368.
59. همان، صص 405-401.
60. همان، ص 217.
61. همان، مقدمه، ص 40 .
62. هانري کربن، تاريخ فلسفه‌ي اسلامي، سيدجواد طباطبايي، تهران: انتشارات اميرکبير، 1373، ص 427.

منبع مقاله :
عليخاني، علي‌اکبر ، و همکاران، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد پنجم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.