شناخت شخصيت و آثار تقى الدّين مقريزى (766 ـ 845 هـ ق)

نويسنده:على غلامى دهقى
ابوالعباس تقى الدين احمد بن على مقريزى (766 ـ 845 هـ .ق) از نامورترين مورخان تاريخ مصر در سده هاى هشتم و نهم هجرى قمرى است. مقريزى منسوب است به محله مقازره در بعلبك لبنان، كه جدّ اعلاى او ابراهيم از محدّثان بزرگ آن ديار به شمار مى آمده است و به سبب شهرت وى فرزندانش هم به آن مكان منسوب شده اند.1 او در سال 766 قمرى در قاهره مصر به دنيا آمد و تحت تربيت جدّ مادريش، معروف به ابن صائغ حنفى، قرار گرفت و حافظ قرآن گرديد.2 وى در خانواده اى مشهور به علم و دانش رشد يافت و دانش هاى عصر خويش را فرا گرفت.
دوران حيات مقريزى معاصر با سال هاى پايانى دولت مماليك بحرى (648 ـ 792 هـ .ق) و آغاز حاكميت مماليك برجى و چركسى (782 ـ 922 هـ .ق) است كه بر مصر و شام حكومت مى كردند. اين سلسله سنيان متعصبى بودند و سياست سنى مآبانه ايوبيان را دنبال مى كردند و اين كه سلسله ناتوانى از خلفاى عباسى را در قاهره نگه داشته بودند، مبيّن همين سياست است.3 از سلاطين معاصر مقريزى كه وى براى آنها تاريخ نگاشته است مى توان از الظاهر سيف برقوق (784 ـ 801 هـ .ق) و پسرش الناصر فرج بن برقوق (801 ـ 808 هـ .ق) نام برد، كه كتاب اغاثة الامة بكشف الغمة پيرامون موضوع بحران هاى اقتصادى مصر و علل پيدايش آنها هم زمان با سلطنت سلطان اخير نوشته شده است.4
مقريزى براى فرا گرفتن دانش و نشر آن، به سرزمين هايى چون: مكّه و دمشق سفر نمود و در آنجا به تدريس مشغول گرديد.5 وى علاقمند بود كه در مكه به كتابت مشغول شود و به نقل حديث بپردازد. اين آرزوى او، برآورده شد و مدتى در آنجا اقامت گزيد و برخى از آثار خويش را در آنجا نگاشت.6
با اين كه از مقريزى به عنوان تاريخ نگار مصر ياد مى شود و به حقّ بايد گفت وى يكى از تاريخ نگاران منصف اهل سنّت است; اما آثار وى محدود به تاريخ مصر نيست بلكه در علوم و فنون گوناگون نيز از خود اثر به يادگار گذاشته است. وى پس از گذراندن عمر خويش در كسب و نشر دانش و علوم اسلامى و تأليف كتاب هاى فراوان و بر عهده داشتن عنوان هاى دينى و دولتى هم چون: قاضى، محتسب، مدرّس و امامت جماعت، در شانزدهم رمضان سال 845 هجرى در قاهره درگذشت.7 برخى پژوهشگران گفته اند مقريزى داراى مَشرب صوفيانه بوده
است و اين گرايش او از نگارش شرح حال بزرگان متصوّفه عصر خويش در كتاب السلوك لمعرفة دول الملوك به دست مى آيد.8
در اين كه مقريزى متديّن به مذهب اهل سنت بوده است ترديدى وجود ندارد; اما در اين كه در ميان مذاهب چهارگانه تسنن كدام يك را اختيار نموده بود، اختلاف هايى وجود دارد:
1. يك احتمال اين است كه وى حنبلى مذهب بوده است; زيرا پدر و جدّش داراى چنين مذهبى بوده اند;9 به ويژه اين كه جدّ پدرى وى فقيهى حنبلى مذهب و حجّت در حديث بوده است.10
2. با استناد به اين كه مقريزى تحت تربيت و حمايت جدّ مادرى خويش، شمس الدين بن صائغ پرورش يافته و ابن صائغ فقيهى حنفى مذهب بوده است11، احتمال داده شده است كه مقريزى مذهب جدّ مادريش را پذيرفته باشد. ابن عماد هم در معرفى نخست، او را حنفى مذهب ناميده است.12
3. برخى گفته اند با وجود اين كه وى، تحت تربيت جدّ مادريش، در مذهب حنفى آموزش ديده بود; اما پس از مرگ پدرش در سال 786 قمرى، در حالى كه سن او به بيست سالگى رسيده بود، به مذهب شافعى تغيير مذهب داد.13 ابن تغرى بردى هم مى گويد، مقريزى به دلائلى كه خود براى من گفت به مذهب شافعى تغيير عقيده داد.14
4. برخى هم گفته اند او گرايش به مذهب ظاهرى داشته است. ابن عماد مى نويسد او نسبت به بزرگان حنفى تعصب زيادى داشت و اين به دليل تمايل وى به مذهب ظاهرى بود.15 سخاوى هم به نقل از استادش ابن حجر مى نويسد: او حديث را بسيار دوست مى داشت و مواظب آن بود به طورى كه متهم به مذهب ابن حزم گرديد; اما خيلى آن را نمى شناخت.16
به نظر مى رسد به دلايلى او داراى مذهب شافعى بوده است; نخست اين كه بيشتر مورخان او را به اين مذهب شناخته اند كه از مذهب حنفى در سن بيست سالگى به مذهب ياد شده تغيير رأى داده است.17 دوم اين كه هيچ يك از مورخان نگفته اند كه او حنبلى بوده است; جز اين كه پدر و جدّش داراى اين مذهب بوده اند; بلكه همه از تحوّل مذهبى او از حنفى به شافعى سخن گفته اند.18
دليل سوم اين كه وى دوستدار اهل بيت(عليهم السلام) بوده و در آثار خويش چيزى كه به كرامت آنان نقص و عيبى وارد كند مشاهده نمى شود. اين رويكرد طبيعت شافعى مذهبان، جز انگشت شمارى از آنان است.19 دليل چهارم اين كه برخى محققان آثار مقريزى نوشته اند او پس از اين كه تغيير مذهب داد، مذهب حنفى را به شدّت مورد حمله قرار داد به طورى كه مورد سرزنش معاصرانش قرار گرفت.20 و دليل پايانى اين كه او نيابت قضاوت را از سوى قاضى القضات شافعى مذهب بر عهده گرفت; كه پذيرش چنين منصبى جز براى فرد شافعى مذهب ممكن نبود.21
مقريزى در دولت مماليك، كه بر مصر و شام حكومت مى كردند، پست ها و مناصب گوناگونى
را بر عهده گرفت. او با جايگاه علمى واجتماعى كه يافته بود شايستگى پذيرش چنين مناصبى را داشت. افزون بر مسئوليت ديوان انشا تا سال 790 قمرى و نيابت قضا از سوى قاضى القضات شافعى و امامت جماعت و تدريس در مدارس، مهم ترين منصب دولتى اش، بر عهده داشتن پست حسبه و محتسبى شهر قاهره بود.22 بر عهده گرفتن چنين منصبى سبب نظارت وى بر تمام شئون اجتماعى و اقتصادى شهر مى شد.23 پذيرش اين مسئوليت كه چندين بار به ويژه در خلال سال هاى 801 تا 807 قمرى تكرار شد، موجب گرديد كه اين مورخ نامور مصر، با تجربه اى كه يافته بود، در كتابى كم حجم; امّا گرانسنگ و پرفايده به نام اغاثة الامة بكشف الغمة با دقّت موشكافانه اى زواياى ناپيداى حيات اقتصادى مصر را بررسى علمى نمايد. اين كتاب در ميان ديگر آثار مقريزى از ويژگى هاى خاصى برخوردار است و به طور كامل آگاهى و شناخت نويسنده را از جامعه خويش نشان مى دهد. هر چند مقريزى به سبب علاقه اى كه به علم و دانش و به ويژه تاريخ داشت از سلاطين عصرش خواست تا او را از ادامه بر عهده گرفتن مناصب دولتى معاف دارند; امّا همين مدت كوتاهى كه وى اين مناصب، به ويژه پست حسبه را بر عهده داشت، تجربه خوبى اندوخت و تأثير خود را در نگارش كتابى در زمينه بحران هاى اجتماعى و اقتصادى نشان داد. گفتنى است كه او اين كتاب را در سال 808 قمرى، پس از خوددارى از قبول دوباره منصب حسبه، نگاشته است.
مقريزى براى فراگرفتن علوم و دانش هاى زمان خويش نزد استادان فراوانى، شاگردى نمود. برخى شمار استادان و شيوخ او را تا 600 تن دانسته اند، كه يكى از بارزترين استادان وى عبد الرحمن بن خلدون است.24 به طور طبيعى هر يك از استادان وى در دانش هايى هم چون فقه: حديث، ادبيات، تاريخ و ديگر علوم تأثيرهايى بر او داشته اند; امّا آنچه در پژوهش حاضر داراى اهميت است تأثير پذيرى او از استادش ابن خلدون است و شايد به همين سبب بيشترين مدح و ستايش را از او نموده است به طورى كه سخاوى آن را مبالغه خوانده است.25 مقريزى از كتاب مقدمه ابن خلدون هم به نيكى ياد كرده و در وصف اين كتاب ارزشمند مى نويسد: «مانند مقدمه ابن خلدون كسى ننوشته و شايسته است كه هر كس به دنبال دانش است به اين كتاب مراجعه كند، كه در بردارنده بهترين معارف و علوم و حاصل انديشه هاى سالم و سودمند مؤلف آن است».26 به سبب همين تأثير پذيرى مقريزى از ابن خلدون است كه برخى او را از شاگردان مكتب ابن خلدون به شمار آورده اند.27 از نشانه هاى اين مطلب همانندى كتاب اغاثة الأمّة بكشف الغمّة با كتاب مقدمه ابن خلدون است، كه نگارنده در پژوهشى با عنوان انديشه اجتماعى مقريزى به تفصيل در اين باره سخن گفته است.
جايگاه و شخصيت علمى مقريزى را مى توان از زندگى، آثار و استادان او شناخت. همان طور كه گفتيم سخاوى شمار استادان او را به 600 تن مى رساند28، كه مشهورترين آنها ابن خلدون است و بيشترين تأثير را از همين استاد مورّخش ـ زمانى كه وى در قاهره قاضى پيروان مذهب مالكى بود ـ پذيرفته است. او به استاد بودن ابن خلدون و اين كه فراوان نزد وى رفت و آمد مى كرده، تصريح نموده است.29 برخى شرح حال نويسان معاصر مقريزى گفته اند كه من
به خط خود او خواندم كه شمار تأليف هاى وى به بيش از 200 مجلد كتابِ بزرگ مى رسد.30نگاهى به آثار او، نظر هر خواننده اى را به خود جلب كرده و به تحسين وا مى دارد. بنا بر گفته برخى پژوهشگران، مقريزى در شناساندن تاريخ مصر از سده هاى ميانه تا كنون نظيرى ندارد و آثار مكتوب او در ميان ديگر آثار نگارش يافته در تاريخ مصر هم چون چشمه سارهاى جوشانند.31 تأليف هاى او در تاريخ، گواه مهارت بسيار وى در اين دانش است. ابن حجر او را متخصص و كارشناس تاريخ مصر معرفى كرده است; هر چند سخاوى بر اساس عادتش درباره معاصرانش، مهارت او را انكار كرده است.32 ابن عماد هم او را عمدة المورخين و عين المحدثين خوانده است.33
مقريزى با اين كه مدتى مناصب و پست هاى دولتى مانند: منشى ديوان انشا، محتسب قاهره، قضاوت، امامت جماعت مسجد جامع حاكم و غير اينها را پذيرفته بود; اما پس از مدتى از سلاطين عصر خويش خواست كه او را آزاد گذارند تا به مباحث علمى و نگارش آثار بپردازد. شهرت او هم به سبب اشتغال وى در تاريخ بود.34
به نظر نگارنده، آنچه مورخ مورد مطالعه ما را از ديگر مورخان متمايز مى سازد اين است كه وى مورخى مبتكر و غير مقلد است و آگاهى هاى او در زمينه معارف اسلامى و انسانى بسيار زياد است. او در ميان آثار تاريخى خويش به جنبه هاى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى اهميت فراوانى داده است به طورى كه مى توان وى را از پيشتازان دانش جامعه شناسى اقتصاد به شمار آورد. با اين كه مقريزى به عنوان تاريخ نگار مصر شهرت يافته است; اما در ديگر زمينه هاى تاريخ اسلام هم چون: سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز از خود اثر ارزشمندى به يادگار
گذارده است. بنابراين تنوع آثار او نيز نشانگر توان علمى و سطح آگاهى هاى وى در علوم و فنون گوناگون است.
جمال الدين شيال، مصحّح و محقق آثار مقريزى مى نويسد: مقريزى پيش كسوتى است كه هيچ يك از مورخان مصر، از قرون ميانه تا كنون، با وى برابرى نمى كنند و بدون ترديد كتاب هاى بر جاى مانده از او، در ميان ديگر آثارى كه در تاريخ مصر نگارش يافته اند، همانند چشمه هاى جوشانند.35 با اين كه به طور طبيعى كسانى كه فراوان مى نويسند نوشته هاى آنها آن چنان جذاب و برخوردار از مايه علمى نيست; اما مقريزى به رغم تأليف هاى بسيار، تقريباً بيشتر آثارش پرمايه و مفيدند. او در نوشته هاى خويش نظم و ترتيب خوبى دارد و از خود سليقه نشان داده است.
همان گونه كه اشاره كرديم شمار آثار و تأليف هاى مقريزى را تا 200 مجلد كتاب نوشته اند، هر چند فقط تعدادى از آنها را نام برده اند.36 برخى محققانِ آثار مقريزى، شُمار كتاب هاى موجود او را 36، 41 و 47 مجلد دانسته و نام همين تعداد را برده اند.37
آثار مقريزى را بر اساس معيارهاى گوناگون مى توان به چند دسته تقسيم نمود. اگر معيارِ تقسيم، حجم آثار باشد مى توان گفت كتاب هاى او بر دو گونه اند; برخى از آثار او به صورت دائرة المعارف مى باشند مانند: كتاب المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار كه به خطط مقريزى شهرت يافته است و نيز كتاب السلوك لمعرفة دول الملوك. برخى ديگر از آثار او كتاب هاى كم حجم در موضوع هاى معينى هستند مانند: كتاب النزاع والتخاصم فيما بين بنى امية وبنى هاشم و
كتاب اغاثة الامة بكشف الغمة. اين چند كتاب از مشهورترين آثار مقريزى هستند كه سخاوى و زركلى از آنها نام برده اند.38
اما اگر در كتاب هاى مقريزى مكان و سرزمين معيار تقسيم قرار گيرد، باز مى توان مجموعه آثار او را به دو نوع تقسيم نمود. برخى از آثار وى در خصوص تاريخ مصر نگاشته شده اند مانند: عقد الجواهر الاسفاط فى ملوك مصر والفسطاط كه با عنوان عقد جواهر الاسفاط فى اخبار مدينة الفسطاط نيز از آن نام برده اند و نيز كتاب اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطميين الخلفاء. مقريزى با نگارش آثارى در تاريخ مصر پس از اسلام، تاريخ اين كشور را انسجام ويژه اى بخشيد. دسته دوم آثارى هستند كه در تاريخ عمومى و سيره نوشته شده اند مانند: الخبر عن البشر و نيز امتاع الاسماع بما للرسول من الابناء والاموال والحفدة والمتاع.39
برخى پژوهشگران آثار مقريزى را به چهار نوع تقسيم كرده اند:
1. يك نوع از اثار او به بررسى برخى مسائل خاص تاريخ اسلام پرداخته است مانند: النزاع والتخاصم فيما بين بنى اميه و بنى هاشم و ذكر ما ورد فى بنيان الكعبة المعظمة و نيز كتاب ضوء السارى فى معرفة اخبار تميم الدارى.
2. نوع دوم از كتاب هاى مقريزى به تاريخ مختصر و كوتاه برخى سرزمين هاى اسلامى، كه ديگر مورخان به آن نپرداخته اند، اختصاص دارد مانند: الالمام باخبار من بأرض الحبشة من ملوك الاسلام و كتاب الطرفة الغربية من اخبار حضرموت العجيبة. مقريزى اين دو كتاب را در خِلال اقامتش در مكه در سال 839 و 841 قمرى تأليف كرده است.
3. گونه سوم از آثار او به ترجمه و شرح حال برخى از پادشاهان تعلق گرفته است، كه از آن گونه مى توان به كتاب تراجم ملوك المغرب و نيز الذهب المسبوك بذكر من حج من الخلفاء والملوك اشاره نمود.
4. چهارمين نوع از آثار مقريزى، كه شمار زيادى از آنها را در برمى گيرد، به بررسى برخى
موضوع هاى علمى و يا بررسى تاريخ اجتماعى و اقتصادى عمومى جهان اسلام و يا كشور اسلامى مصر اختصاص دارند، كه از ميان آنها مى توان به كتاب هاى زير اشاره كرد:
الف: المقاصد السنية لمعرفة الاجسام المعدنية، كه تأليفى علمى در زمينه معادن است.
ب: شذور العقود فى ذكر النقود، كه موضوع آن در تاريخ پيدايش سكّه در سرزمين هاى اسلامى است.
ج: الأكيال والأوزان الشرعية.
د: اغاثة الامة بكشف الغمة، كه در خصوص علل بحران هاى اقتصادى مصر و راه كارهاى درمان آن مى باشد.40
شايد بتوان اين نوع اخير (چهارم) از آثار مقريزى را از مهم ترين آثار وى به شمار آورد، كه به بررسى موضوع هايى اختصاص يافته كه كمتر مورخ مسلمانى به آنها اهميت داده است. او در اين آثار تاريخ خلفا و پادشاهان را كنار گذاشته و به مسائل اجتماعى و اقتصادى آنان پرداخته است; به طورى كه وى ديگر در اين آثار فقط مورخ نيست; بلكه ابتكار كرده و راه كارهائى براى درمان بيماريهاى جامعه اسلامى ارائه كرده است.41
دو ويژگى، به رسائل كوچك و كم حجم مقريزى اهميت خاص بخشيده است، ويژگى نخست اين است كه او در هر موضوعى قلم به دست گرفته، در آن موضوع به تمام معنا عالم و آگاه بوده است. او هيچ يك از اين كتاب ها را به تقاضاى اميران و پادشاهان ننوشته است; بلكه فقط براى اينكه جان خود را از علم و معرفت سيراب سازد دست به اين تأليف ها زده است. ويژگى ديگر اين كه بيشتر اين كتاب ها را در سال هاى پايانى زندگى خود، كه انديشه و فكرش عمق و بينش او گسترش يافته بود، به نگارش درآورده است.42 يكى از اين رساله هاى كوچك كتابِ اغاثة الأمة بكشف الغمة است كه در زمينه جامعه شناسى اقتصاد، آن هم در قرن نهم هجرى نگارش يافته و در جاى خود كم نظير و شايد بى نظير است و ديگر كتاب النزاع و
التخاصم فيما بين بنى امية و بنى هاشم است كه به ريشه يابى ضدّيت بنى اميه و بنى هاشم پرداخته است.
سومين ويژگى را مى توان از مختصات كليه آثار مقريزى به شمار آورد: مصريّت، عربيّت و اسلام. او علاقه خاص خود را به مصر با نگارش آثارى هم چون: خطط، اتعاظ الحنفاء و المقفى الكبير نشان داده است. مقريزى در آغاز كتاب گرانسنگ المواعظ والاعتبار به اين عاطفه ميهنى و حس وطن دوستى اشاره كرده و مى نويسد: «مصر محل تولد و وطن خانواده و خويشاوندان من است. من در آنجا رشد يافته ام بنابراين دوست دارم آن را خوب بشناسم و تاريخ آن و شهرهاى قاهره و فسطاط را از گذشته دور تا كنون ذكر نمايم».43 او اين احساس خود را با ذكر شهرها، محله ها، كوچه ها، بازارها، دروازه ها، قصرها، مساجد، مدارس و كتابخانه هاى مصر بيان نموده است.
عربيت نيز انگيزه نيرومندى بود كه مقريزى را واداشت تا به نگارش آثارى هم چون: الخبر عن البشر و البيان والإعراب و تراجم ملوك المغرب و الطرفة الغربية اقدام نمايد. علاقه او به اسلام هم از نگارش كتاب هايى هم چون: امتاع الاسماع كه در سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است و نيز الدرر المضيئه فى تاريخ الدولة الاسلامية و آثارى ديگر از اين قبيل آشكار مى شود.
با تمام تقسيم بندى هايى كه بر روى آثار مقريزى صورت گرفت باز تأليف هاى او بيش از آن است كه به اين تقسيم بندى ها محدود گردد. او آثارى هم در زمينه توحيد، انساب، شرح حال نگارى و غير اينها دارد كه در دسته هاى يادشده نمى گنجند.
اكنون كه به صورت مختصر با مجموعه آثار مقريزى و موضوع آنها آشنا شديم به معرفى مهم ترين كتاب هاى او مى پردازيم:
1. اتعاظ الحنفاء بأخبار الائمة الفاطميين الخلفاء.44
نويسنده45 در اين كتاب تاريخ دولت فاطميان مصر را، از زمان قيام آنها در مغرب عربى تا زوال
آن در مصر، به نگارش درآورده است. او پيش از پرداختن به خلفاى فاطمى، از فرزندان على بن ابى طالب(عليه السلام) از نسل امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) سخن به ميان آورده و سپس به نَسب فاطميان پرداخته است. او از مورّخانى است كه نسب فاطميان مصر را تأييد كرده است; (چنانكه استادش ابن خلدون نيز بر همين عقيده بوده است) به همين دليل سخاوى او را به اسماعيلى بودن متهم كرده است.46 از امتيازهاى اين كتاب، توجه نويسنده به مسائل اجتماعى و اقتصادى مصر در عصر فاطميان است. اين كتاب در سه مجلد و با تحقيق دكتر جمال الدين الشّيّال، استاد تاريخ در دانشگاه اسكندريه، چاپ و منتشر شده است.
2. عقد جواهر الاسفاط فى أخبار مدينة الفسطاط.
موضوع اين كتاب تاريخ مصر از زمان فتح آن به دست مسلمانان تا پيش از تأسيس دولت فاطمى در سال 358 قمرى و ورود سپاه المعزّ لدين الله به فرماندهى جوهر صقلى به آن كشور است. به عبارت ديگر اين اثر مشتمل بر تاريخ مصر از فتح اسلامى تا فتح فاطمى است. مقريزى در كتاب اتعاظ الحنفاء از اين اثر خويش نام برده است.47
3. السلوك لمعرفة دول الملوك
مؤلف، اين كتاب را به تاريخ حكمرانان مصر پس از زوال فاطميان، يعنى كردهاى ايّوبى و سلاطين مماليك ترك و چركس تا زمان خويش، اختصاص داده است. كتاب السلوك بر اساس روش سال نگارى نوشته شده است; روشى كه در ميان مورخان نخستين اسلامى مانند طبرى
شايع بوده است. او تاريخ هر سال را جداگانه بيان كرده و هيچ گاه بين دو سال را پيوند نداده است،48 بر خلاف مورّخانى هم چون ابن اثير نويسنده كتاب الكامل فى التاريخ كه حوادث مرتبط به هم را، هر چند در سال هاى گوناگون رخ داده باشند، در يك جا تركيب و تلفيق نموده است. سخاوى بر اين اثر مقريزى ذيلى نوشته و آن را التّبر المسبوك فى ذيل السلوك نام نهاده است.49كتاب السّلوك در چهار جزء و هر جزء در سه مجلّد به چاپ رسيده، كه در مجموع 12 مجلّد مى باشد.
4. المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار
اين كتاب كه به خطط مقريزى شهرت يافته50، مشتمل بر تاريخ تمدّن مصر به صورت تفصيلى است. اين اثر مشحون از اطلاعات غنى فرهنگى، تاريخى و اقتصادى است و در نوع خود از نام آورترين اين گونه آثار به شمار مى رود.51 مقريزى در مقدمه اين كتاب علم تاريخ را از ارزشمندترينِ دانش ها نزد عُقلا دانسته است. او علّت اين ارزشمندى را اين گونه بيان كرده كه علم تاريخ در بردارنده پند و موعظه و انذار به زندگى آخرتى و آگاه شدن از مكارم اخلاقى است كه جان هاى پاك عاشق و شيداى آنها هستند.52
از اين كتاب مقريزى، دو كتاب ديگر استخراج شده است; يكى كتاب اخبار قبط مصر، كه موضوع آن تاريخ قبطى هاى مصر است و به وسيله دو تن از مستشرقان منتشر شده است. ديگر كتاب القول الإبريزى للعلاّمة المقريزى است كه اين نيز درباره تاريخ اقباط مصر مى باشد.53
5. امتاع الأسماع بما للرّسول من الأبناء والاموال والحفدة والمتاع
امتاع الاسماع اثر مفصّلى از مقريزى درباره سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است. او در اين كتاب از منابع اصلى و فراوانى بهره برده و در بسيارى از رويدادها نظريات گوناگون را منعكس كرده است. وى اين كتاب را در خلال اقامتش در مكّه در سالهاى 834 تا 839 قمرى تدريس نموده است.54 از ويژگى هاى آن، اين است كه نويسنده، انصاف علمى را رعايت كرده و از تعصّب مذهبى پرهيز داشته است. از باب نمونه در گزارش جنگ خيبر، پس از آن كه مى نويسد على(عليه السلام) مرحب يهودى را كشت و درِ قلعه خيبر را به دست گرفت، مى گويد:
«برخى گمان كرده اند كه ماجراى حمل درِ قلعه خيبر به دست على(عليه السلام) واقعيت ندارد و فقط عوام مردم آن را نقل مى كنند; امّااين گونه نيست چون ابن اسحاق در سيره خويش از ابو رافع اين مطلب را روايت كرده و گفته هفت تن توان جا به جا كردن آن را نداشتند و هم چنين حاكم نيشابورى با سلسله سندى از محمدبن على بن الحسين (امام باقر(عليه السلام)) از جابر روايت كرده است كه على(عليه السلام) در جنگ خيبر درِ قلعه را حمل نمود».55
كتاب ياد شده در سال هاى اخير با مقدمه و فهارس در هفده مجلّد و با تحقيق و تعليقات محمد عبد الحميد النميسى در بيروت چاپ و منتشر شده است.
6. اغاثة الأمّة بكشف الغمّة
اين كتاب رساله كم حجمى است كه مقريزى آن را در محرّم سال 808 قمرى بدنبال پيدايش بحران هاى اقتصادى و قحطى و گرانى و گرسنگى مصر در بين سال هاى 796 تا 808 قمرى نوشته است.56
مولّف، در اين كتاب، به دنبال بررسى علل پيدايش بحران هاى اقتصادى مصر در زمان
حيات خويش است. بدين جهت گزارشى از بحران ها و گرانى و قحطى هاى مصرِ پيش از اسلام تا زمان خود را ارائه كرده و نمونه هاى عينى و خارجى آن را نشان داده است. وى در كنار نگارش تاريخ بحران هاى اقتصادى مصر و افزايش بى رويّه قيمت ها، به بررسى علل آنها نيز پرداخته است. مقريزى علل پيدايش بحران اقتصادى مصر را به دو علّت طبيعى و اجتماعى تقسيم كرده است. با اين كه از علل طبيعى مانند: نيامدن باران و عدم جريان رود نيل و يا بادهاى سمّى و آفات غافل نبوده است; امّا علّت اصلى را در علل اجتماعى جستوجو مى كند. اين مورّخ، كه مى توان او را از پيشگامان دانش جامعه شناسى اقتصاد نيز به شمار آورد، علّت اصلى را در سوء مديريت كسانى دانسته است كه در عصر حيات وى، عهده دار حكومت و زمامدارى هستند. مقريزى مى نويسد مظاهر اين سوء مديريت در سه امر زير منحصر مى شود:
1. احراز مناصب دينى و دولتى با پرداخت رشوه كه از آن با عنوان ولاية الخطط السّلطانية والمناصب الدينية بالرّشاء نام برده است.
2. افزايش هزينه هاى توليد و ماليات كه از آن با عنوان غلاء الاطيان ياد كرده است.
3. رواج پول كم ارزش كه از آن با عنوان رواج الفلوس ياد كرده است.
مقريزى پس از آن، دو راه كار براى مقابله با بحران اقتصادى مصر پيشنهاد كرده است; يكى: از بين بردن فساد سياسى و ديگرى: اصلاح سياست پولى.
كتاب اغاثة الامّة بكشف الغمّة براى نخستين بار در سال 1940 ميلادى با تحقيق و تصحيح محمد مصطفى زيادة و جمال الدين الشيّال چاپ و منتشر گرديد. پيش از اين تاريخ، اين كتاب ناشناخته بود و جز عدّه اى از مستشرقان و يا كسانى كه با تاريخ مصر سر و كار داشتند، كسى آن را نمى شناخت.57
7. التاريخ الكبير المقفى فى تاريخ اهل مصر والواردين عليها
اين كتاب، كه موضوع آن تاريخ مصر است، در 16 مجلد با تحقيق محمد يعلاوى چاپ و منتشر شده است و خود مقريزى مى گفته است كه اگر مى خواست مى توانست آن را به 80
مجلد برساند.58 در واقع التاريخ الكبير معجم مشاهير مصرِ پيش از اسلام و بعد از آن تا زمان نويسنده است. او در اين اثر، شرح حال مشاهير و اميران مصر را بر اساس حروف ابجد مرتب نموده است.59 مقريزى در امتاع الاسماع به اين كتاب اشاره كرده است.60
8. درر العقود الفريدة فى تراجم الاعيان المفيدة61
موضوع اين كتاب، كه با تحقيق و بررسى محمد كمال الدين عزالدين على در دو مجلد چاپ و منتشر شده است، ترجمه و شرح حال زندگى بزرگان معاصر مقريزى است. او در مقدمه به انگيزه خويش در تأليف آن اشاره كرده و مى گويد: چون سنّ من از پنجاه گذشت جاى بسيارى از دوستان و نزديكان را خالى ديدم و اين امر مرا، غمگين نمود، بنابراين براى تسلّى خاطر خويش گفتم حال كه از ديدار آنان محروم شده ام، به جاى آن به نگارش اخبار زندگى شان مى پردازم و به همين سبب دست به نگارش چنين اثرى زدم.62 از نظر زمانى، شخصيّت هايى كه او شرح حال آنها را نوشته است بين سال 760 قمرى تا زمان وفات او در 845 قمرى را شامل است; امّا از نظر مكانى اين افراد منحصر به مصر نيستند; بلكه شرح حال معاصران نويسنده در سرزمين هاى شام، حجاز، يمن، عراق، مغرب عربى، هند و الحبشه و... را نيز در بردارد.63
9. الدرر المضيئة فى تاريخ الدولة الاسلامية
اين كتاب تاريخ خلفا از قتل عثمان تا پايان دوران مستعصم عباسى، يعنى تا پايان عصر عباسيان را شامل مى شود. سخاوى از اين كتاب ياد كرده است. گويا تا كنون اين اثر مقريزى چاپ و منتشر نشده است و تنها چند نسخه خطى از آن موجود است.64
10. الخبر عن البشر
اين كتاب در واقع مدخلى براى كتاب امتاع الاسماع است كه به معرفى قبايل عرب پيش از اسلام و نيز نسب رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پرداخته است. او مى نويسد چون ديدم اين كتاب داراى حجم زياد و فوائد فراوان است آن را كتاب مستقلى قرار دادم. آنچه به اهميت و ارزش آن مى افزايد بررسى اى است كه نويسنده درباره علم تاريخ، انواع و فوائد آن نموده است. الخبر عن البشر در شش جزء با چند نسخه خطى هنوز چاپ و منتشر نشده است.65
11. البيان والاعراب عما فى أرض مصر من الأعراب66
اين رساله كه نوشته كم حجمى است در سال 841 قمرى، چهار سال پيش از وفات مقريزى، نگارش يافته است. موضوع آن مربوط به تيره هايى از عرب است كه با فتح مصر وارد اين سرزمين شده اند. او مناطقى را كه آن تيره ها هنوز در عصر نويسنده در آنجا ساكن بودند، بيان داشته است. او مى نويسد قبايل عربى كه شاهد فتح مصر بودند در طول ساليان سال از بين رفته و پيشينيان خود را فراموش كرده اند و فقط از تيره هاى عرب شانزده تيره به نام هاى: ثعلبه، جرم، سنيس، جذام، بنى هلال، بلى، جهينه، قريش، كنانه، انصار، عوف، فزاره، لواته، لخم، حرام و بنى سليم حضور دارند. اين كتاب در قاهره در سال 1961 ميلادى با تحقيق عبد الحميد عابدين منتشر شده است.67
12. الالمام فيمن تأخر بأرض الحبشة من ملوك الاسلام68
اين كتاب رساله اى كم حجم است كه مقريزى آن را در خلال اقامت در مكه در سال 839 قمرى نوشته است. كتاب مشتمل بر يك مقدمه، سه فصل و يك خاتمه بسيار كوتاه است. اين كتاب در سال 1790 ميلادى به فرانسه ترجمه و چاپ شده است و در سال 1895 ميلادى نيز در مصر به چاپ رسيده است.69
13. الطرفة الغريبة من اخبار حضر موت العجيبة70
اين كتاب رساله اى در راهنمائى حاجيان عازم مكه است.71 مهم ترين منبع مقريزى در اين كتاب كسانى هستند كه از حَضرموت وارد مكه مى شده اند. به همين سبب مى نويسد: حدّثنى بها ثقات من قدم مكّه من اهل حضرموت. او توصيف مختصرى از جغرافياى سرزمين حضرموت آورده و بحثى نيز درباره اختلاف برخى منابع درباره نَسب حضرموتيان نموده است. مقريزى در اين كتاب برخى روايات شفاهى را آورده است كه در بردارنده خرافات يا حوادث خارق العاده است. وى اين رساله را نيز مانند رساله پيشين در سال 839 قمرى هنگام اقامت در مكه به رشته تحرير درآورده است. كتاب ياد شده با نسخه هاى خطى فراوانى كه دارد در سال 1866 ميلادى به وسيله يكى از متشرقان در شهر بُن آلمان به دو زبان عربى و لاتين چاپ و منتشر شده است.72
14. معرفة ما يجب لآل البيت النبوى من الحقّ على من عداهم73
اين كتاب نيز رساله كم حجمى است كه نويسنده در سال 841 قمرى از نگارش آن فراغت يافته است و موضوع آن لزوم دوستى، يارى و مودّت مسلمانان نسبت به اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله)است. مقريزى انگيزه خويش را از نگارش اين كتاب چنين بيان مى كند: «چون ديدم بيشتر مردم در حقّ اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) كوتاهى مى كنند و از حقّ آنها روى برگردانده و ارزش ايشان
را تباه مى نمايند و نسبت به جايگاهشان ناآگاهند، دوست داشتم در اين باره چيزى به نگارم كه بزرگى شأن آنها را برساند». اين كتاب در پنج فصل مرتب شده كه نويسنده در آنها آيات قرآن و احاديث نبوى در ارتباط با موضوع رساله را آورده است. كتاب ياد شده با نقل خواب ها و حكايت ها درباره حبّ اهل بيت(عليهم السلام) و بزرگداشت ايشان خاتمه يافته است. اين كتاب در سال 1973 ميلادى با تحقيق محمد احمد عاشور در قاهره و بيروت چاپ و منتشر شده است.74
15. الاشارة والإعلام ببناء الكعبة بيت الله الحرام يا تاريخ بناء الكعبة75
موضوع اين كتاب به وضوح از عنوان آن دانسته است. گويا اين اثر وى هم تا كنون چاپ نشده است و دو نسخه خطى از آن موجود است.
16. ذكر من حجّ من الملوك والخلفاء76
اين كتاب كه به الذهب المسبوك شهرت دارد77 رساله كم حجمى است كه موضوع آن پيرامون تاريخ خلفا و فرمانروايان مسلمانى است كه به حجّ رفته اند. مقريزى در اين كتاب افزون بر حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)، نام 26 تن از خلفا و فرمانروايان عصر خويش را آورده است.78 او اين كتاب را به يكى از شخصيت هاى عصر خويش، كه عازم حج بوده، اهداء كرده; امّا نام او را نبرده است. اين كتاب در يك مقدمه، سه فصل و يك خاتمه تنظيم شده است. در مقدمه از وجه تسميه كتاب و شخصيتى كه عازم حجّ بوده و كتاب به او اهدا شده، سخن به ميان آمده است. در فصل نخست كتاب درباره حجّة الوداع سخن گفته است (چون نخستين كسى كه دين را براى مردم تبيين كرد حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بود).79
17. النزاع والتخاصم فيما بين بنى امية و بنى هاشم80
اين كتاب از روزى كه به دست مؤلف آن به نگارش درآمده تا به امروز، مورد اهتمام بيشتر اهل تاريخ بوده است. از اين روى در گذشته استنساخ زيادى از آن صورت گرفته كه برخى از آنها به دست ما رسيده است. نخستين كسى كه آن را با تحقيق علمى منتشر كرد، مستشرق آلمانى گرهارد فوس بود. او بر اين كتاب مقدّمه اى نوشت و آن را به آلمانى ترجمه نمود. هم چنين استاد محمود عرنوس آن را بدون تحقيق در قاهره منتشر نمود. ناشر در اين چاپ رساله اى از عمرو بن بحر، معروف به حاجظ را به آن ضميمه نمود كه آن رساله هم به موضوع نزاع ميان بنى اميه و بنى هاشم پرداخته است.81
موضوعى كه مقريزى در اين كتاب مطرح كرده بحثى است كه ذهن نسل هاى گوناگون مسلمان را از گذشته تا به امروز به خود مشغول داشته است. اين موضوع، دشمنى و عداوت ديرينه ميان دو خاندان بنى هاشم و بنى اميّه است، دشمنى و خصومتى كه در نهايت منجر به سلطه امويان بر خلافت اسلامى گرديد. انگيزه اصلى مقريزى از نگارش اين كتاب، شناخت علل به خلافت رسيدن امويان است. او در آغاز كتاب از اين كه بنى اميه بر خلافت چيره شدند تعجّب نموده مى گويد اينان نه تنها مانند بنى هاشم به حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) نزديك نبودند; بلكه مطرود آن حضرت بودند و از سوى ديگر تا سال هشتم هجرت با او دشمنى ورزيدند و تا توانستند به آزار و اذيّت او پرداختند تا اين كه خداوند بر آنها منّت نهاد و اسلام را پذيرفتند.82
با اين كه انگيزه اصلى مؤلف، بيان علل به خلافت رسيدن امويان بوده است; امّا علّت اصلى نزاع را بى پاسخ گذاشته و بيشتر به بيان مثالب بنى اميه پرداخته است. در واقع اساس اين كتاب را بيان مصائب اندوه بارى تشكيل مى دهد كه از سوى بنى اميه و بنى عباس به اهل بيت رسول(صلى الله عليه وآله) وارد آمده است.83
با اين كه مقريزى بر دشمنى ديرينه دو خاندان بنى هاشم و بنى اميه از پيش از اسلام تأكيد دارد و ماجراى همزاد بودن هاشم و عبد شمس و چسبيده بودن انگشت يكى به پيشانى ديگرى را مطرح كرده است84، اما برخى پژوهشگران آن را ساخته قصه گويان، به ويژه تيره خزاعه، هم پيمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، دانسته اند و معتقدند دشمنى ميان اين دو خاندان پيش از اسلام، آن گونه كه مورّخان براى ما تصوير كرده اند نبوده است. دكتر حسين مونس معتقد است دشمنى اين دو با آمدن اسلام آغاز شد و با جنگ بدر كينه امويان نسبت به على(عليه السلام)، كه قاتل بسيارى از مشركان بود، تقويت گرديد و با شروع خلافت عثمان، كه خلافت به طور كامل دنيايى شده بود، به اوج خود رسيد. امويان در زمان خلافت عثمان فرصت طلبى كرده و با كشته شدن او حاضر به واگذارى قدرت سياسى و مكنت مالى، كه از زمان عمر به آن دست يافته بودند، نشدند.85
مقريزى فقط به نزاع ميان امويان و هاشميان بَسنده نكرده; بلكه نزاع بنى هاشم و بنى عباس را هم در كتاب خويش آورده است. او در بيان برخى رفتارهاى ناشايستِ ابوالعباس سفّاح، نخستين خليفه عبّاسى، مى نويسد اين كجا و هدايت نبوى و سيره ائمه هدى كجا؟86
مولف، در يك فصل از كتاب خويش ميان امّت اسلامى با امّت يهود مقايسه اى نموده و با استناد به روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، مى نويسد آنچه در ميان امّت موسى(عليه السلام) اتفاق افتاد در امّت محمد(صلى الله عليه وآله) نيز همانند آن تكرار گرديد.87 درباره اين بخش از سخنان مقريزى بايد انديشه بيشترى نمود، به ويژه آن كه با ديدگاه اهل سنّت درباره جانشين رسول خدا(صلى الله عليه وآله)سازگارتر است و براى مشروعيت بخشيدن به آن به حديثى از آن حضرت استناد شده است.
خلاصه مطلب درباره اين اثر مقريزى اين است كه همانند چنين كتابى در اين موضوع كمتر در ميان مورخان ديده مى شود. برخى اين كتاب را از كتب معتبر فلسفه علم تاريخ به شمار آورده اند.88 افزون بر آنچه در آغاز معرّفى اين كتاب گفته شد، اين اثر مقريزى يك بار با تحقيق و مقدمه سيّد محمد بحر العلوم در نجف در سال 1966 ميلادى و بار ديگر با تحقيق حسين مونس در قاهره در سال 1984 ميلادى چاپ و منتشر شده است. اين كتاب به وسيله جعفر غضبان در سال 1329 شمسى به فارسى ترجمه شده است.
18. ضوء السارى فى معرفة تميم الدّارى89
اين رساله كم حجم درباره تميم بن اوسِ دارى است. او از مسيحيان فلسطين بود كه در سال نهم هجرت به مدينه آمد و مسلمان شد. به گفته ياقوت حموى، وى از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)درخواست كرد كه قريه حبرون و عينون را به او ببخشد و آن حضرت درخواستش را قبول نمود و نامه اى در اين باره نوشت كه ابوبكر، عمر، عثمان و على(عليه السلام) آن را امضا نمودند.90 هر چند اين روايت با آنچه زركلى گزارش كرده است ناسازگار است; زيرا وى مى نويسد تميمِ دارى ساكن مدينه شد و پس از كشته شدن عثمان به شام رفت و در بيت المقدس سُكنا گزيد. او سال 40 هجرى در فلسطين درگذشت. بخارى و مسلم از وى 18 روايت نقل كرده اند.91
برخى منابع اهل سنت مى گويند حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) حكايت دجّال و جساسه (جاسوس دجال) را از تميمِ دارى شنيد و آن را بر منبر از او روايت نمود و اين تنها صحابى است كه پيامبرِ(صلى الله عليه وآله) فاضل از مفضول روايت نقل كرده است.92 اين قبيل منقولات دستاويز برخى نويسندگان عرب شده تا اين مسيحى نومسلمان را مبتكر برخى عادات و سنن در اسلام معرفى نمايند، در صورتى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از شنيدن خبر دجّال از تميمِ دارى و امثال او بى نياز
بوده است.93 علامه تسترى اين مطلب را كه چون وى از اهل كتاب بوده پيامبر(صلى الله عليه وآله)از او روايت نقل كرده است، خنده آور خوانده است.94 مقريزى هم در كتاب الضوء السارى فى معرفة تميم الدارى، پس از بيان وفد قبيله دارين و پذيرش اسلام از سوى تميم دارى، ماجراى نقل روايت او به وسيله رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اقطاع قريه حبرون و عينون را آورده است بدون آنكه آن را نقد كند. اين كتاب با تحقيق محمد احمد عاشور در قاهره و بيروت در سال 1392 قمرى چاپ و منتشر شده است.95
19. الاوزان والاكيال الشرعية96
اين رساله، كه نشانگر علاقه مولف آن به بررسى مسائل اقتصادى است، درباره وزن ها و پيمان هاى عربى ـ اسلامى از نظر شرع و عرف بحث كرده است. كتاب ياد شده به زبان ايتاليايى و آلمانى هم ترجمه شده است.97
20. جنى الازهار من الروض المعطار
گويند اين كتاب خلاصه كتاب الروض المعطار فى خبر الاقطار نوشته محمد بن عبد المنعم الحميرى است.98 تاريخ نگارش آن سال 841 قمرى، چهار سال پيش از درگذشت مقريزى است.99 جرجى زيدان هم مى گويد نسخه اى از اين كتاب در دار الكتب المصريه در 116 صفحه
موجود است كه در آن نوشته است اين كتاب خلاصه كتاب الروض المعطار فى عجائب الاقطار مى باشد.100
برخى گفته اند با توجه به اين كه وفات حميرى 900 قمرى است چگونه ممكن است مقريزى، كه در سال 845 قمرى درگذشته است، آن را خلاصه كرده باشد؟101 براى رفع اين مشكل، احسان عباس و دو تن از مستشرقان گفته اند كه كتاب جنى الازهار خلاصه الروض المعطار نيست; بلكه خلاصه كتاب نزهة المشتاق است.102 اما جرجى زيدان مى گويد در آغاز كتاب جنى الازهار نام مؤلف شهاب الدين مقريزى ناميده شده است; و در صورتى كه اين نام صحيح باشد نويسنده كتاب ياد شده يكى از اعقاب تقى الدين مقريزى است، چون الروض المعطار تأليف ابوعبدالله حميرى متوفى 900 قمرى يعنى نيم قرن پس از تقى الدين مقريزى است.103با اين حال برخى پژوهشگران نسخه اى از اين كتاب در كتابخانه پاريس يافته اند كه تاريخ نگارش آن سال 841 قمرى است، كه در اين صورت با دوران حيات تقى الدين مقريزى (م 845 هـ .ق) سازگار خواهد بود.104 با اين حال سخاوى از اين كتاب نام نبرده است.105
21. ازالة التعب والعناء فى معرفة الحال فى الغناء
موضوع اين كتاب غنا و موسيقى است كه يك مسئله فقهى و روان شناختى به شمار مى آيد. سخاوى و ابن تعزى بردى از اين كتاب نام برده اند. اين كتاب خطّى است و تا كنون چاپ نشده است.106
22. الاشارة والايماء فى حلّ لغز الماء
اين كتاب رساله كم حجمى است كه مقريزى آن را در سال 823 قمرى نوشته و در آن به نكات ادبى، لغوى، بلاغى، فقهى و علمى اشاره كرده است. موضوع آن درباره ويژگى ها و مفاهيم ناگفته اى پيرامون آب است. سخاوى از اين كتاب به عنوان كتابى ظريف نام برده است.107 اين اثر مقريزى هم نسخه هاى متعددى دارد و هنوز به زيور طبع آراسته نشده است.108
23. البيان المفيد فى الفرق بين التوحيد والتلحيد
همان گونه كه از نام كتاب پيداست موضوع آن بحث توحيد و خداشناسى و تفاوت آن با الحاد است. به گفته برخى پژوهشگرانِ آثار مقريزى، اين كتاب نوشته مقريزى نيست; بلكه او در اينجا تنها نسخه نويس است.109 و شايد به همين جهت سخاوى از اين كتاب ياد نكرده است.
24. تجريد التوحيد المفيد
موضوع اين كتاب هم مانند كتاب پيشين علم توحيد است، امّا اين نگاشته خود مقريزى است و سخاوى از آن ياد كرده است.110 مقريزى در اين كتاب به معرّفى بسيارى از فِرق اسلامى پرداخته است. اين كتاب دو بار در قاهره چاپ و منتشر شده است.111
25. شارع النجاة
سخاوى مى گويد اين كتاب مشتمل بر تمام موارد اختلاف بشر در اصول و فروع ديانت هاست.112
مقريزى را مى توان در رديف مورّخان بزرگ مسلمانى هم چون: يعقوبى، طبرى، مسعودى، ابن مسكويه و ابن خلدون به شمار آورد كه در نگارش تاريخ داراى روشى علمى بوده اند. او تاريخ را بخشى از عمر مورّخ به شمار آورده كه با نگارش آن براى آيندگان، نسبت به رويدادهاى گذشته گواهى مى دهد و زندگى پيشينيان را براى آنها به تصوير مى كشد.113 مورخ نامورِ مصر در هر يك از آثار خويش راه و روش مناسب آن را پيشه كرده و در مقدمه كتاب هايش به آن ها اشاره كرده است. او با همين نگاه روشمند خود، تاريخ مصر پس از اسلام را به سه دوره تقسيم كرده و براى هر دوره كتابى نگاشته است.
عصر نخست، دوره اى است كه مصر تابع خلافت بوده; هر چند در عصر حاكميت آل طولون (254 ـ 292هـ .ق) و آل اخشيد (328 ـ 358 هـ .ق) تلاش هايى براى استقلال آن صورت گرفت است. مقريزى تاريخ اين دوره را در كتاب عقد جواهر الاسفاط فى اخبار مدينة الفسطاط به نگارش درآورده است.
عصر دوم، زمانى است كه مصر داراى دولت مستقل شيعى است و در آن خلافت فاطميان با دو خلافت سنّىِ عباسيان در بغداد و امويان در اندلس، رقابت دارد. او براى اين دوره كتاب اتعاظ الخنفاء... را نوشته است.
عصر سوم، دوره اى است كه فاطميان زوال يافته و مذهب شيعى نيز در مصر نفوذ خود را از دست داده است. در اين دوره دولت ايوبيان بار ديگر پيروى مصر را از بغداد اعلام كردند. از پس آنها هم مماليك روى كار آمدند كه معاصر با حيات مقريزى مى باشند. او براى اين دوره از تاريخ مصر كتاب السلوك لمعرفة دول الملوك را به رشته تحرير درآورد.114
مقريزى در كتاب اتعاظ الحنفاء... تاريخ مصر را بر اساس سال نگارى حوادث (حوليات) آورده است; روشى كه قرن ها پيش از او طبرى و ديگر مورخان بدان شيوه عمل كرده اند. او در
اين كتاب پس از ذكر مقدماتى در نسب فاطميان و تأييد نَسب علوى فاطمى آنان،115 به ذكر اولاد على(عليه السلام) و خروج عبيد الله مهدى، تا سال 358 قمرى رويدادها را دنبال كرده و از سال 359 قمرى، كه فاطميان به قدرت مى رسند، تا سال 567 قمرى محور مباحث او خلفاى فاطمى مى باشند.
اين تاريخ نگارِ مصرى در كتاب ياد شده در بررسى مسائل نظامى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى توازن را رعايت نموده و همان گونه كه مسائل سياسى و نظامى فاطميان را بررسى كرده به تحولات اجتماعى و اقتصادى و مسائل دينى و ادارى نيز پرداخته است.116 او مورخى نيست كه فقط به نقل اخبار بَسنده نمايد; بلكه نصوص تاريخى را با يكديگر مقايسه كرده و به تحليل و نقد آنها پرداخته و رأى صحيح و صواب را گزينش نموده است. او معتقد است مورخ هر سرزمينى به تاريخ آن منطقه آگاه تر از ديگر مورخان است. بنابراين اگر آراى مورخان در موضوعى گوناگون بود، مورخان آن سرزمين رأيشان شايسته براى قبول و تصديق از ديگران است. از باب نمونه، مقريزى به نقل از ابن اثير مى نويسد: معزّ (خليفه فاطمى) مدّتى ـ يك سال پيش از وفاتش ـ در سردابى پنهان شد و پسرش نزار (العزيز) را پيش از اختفا جانشين خود نمود. به دنبال اين روايت، گزارش ديگرى متفاوت با گزارش قبلى، از كتاب سيرة المعز، نوشته مورخ مصرى، حسن بن زولاق، آورده است كه معزّ دو روز پيش از مرگ خود، پسرش را جانشين خود نمود. مقريزى سپس از ميان رأى اين دو مورخ، يعنى ابن اثير و ابن زولاق، مى نويسد: ابن زولاق به احوال مصر آگاه تر از ابن اثير است چون او در زمان معزّ فاطمى در مصر حضور داشته و نزد او رفت و آمد داشته است، در حالى كه ابن اثير گزارش خود را به پيروى از مورخان عراق و شام آورده است.117
در ديگر آثار مقريزى نيز روش علمى مناسب رعايت شده است. به عنوان نمونه، در كتاب امتاع الاسماع از منابع اصلى و فراوانى بهره برده و مسائل اختلافى پيرامون برخى وقايع و مسائل فقهى مربوط به حوادث عصر نبوى را آورده است. او در اين كتاب، در آغاز اخبار داراىِ سند صحيح را آورده و سپس به سراغ اخبارى رفته است كه نسبت به اخبار پيشين از اعتبار كمترى برخوردارند. به همين جهت در برخى عناوين فصول مى نويسد: اِنْ صحّ الخبر و يا اِنْ ثبتتْ الرواية.118
در كتاب «خطط» نيز اين روشمندى مشاهده مى شود. او در مقدمه اين كتاب فصلى را به بيان رؤوس ثمانيه، كه همان هشت مسئله ارسطوئى است، اختصاص داده و پس از ذكر هفت مورد، درباره مسئله هشتم، مى نويسد: «امّا روش من در نقل روايات بر سه گونه است:
1. نقل روايت از منابع پيشين;
2. نقل روايت از اساتيد علم و بزرگانى كه من آنها را درك كرده ام;
3. نقل آنچه خود به چشم ديده و مشاهده كرده ام».
او در اين كتاب پس از تقسيم علم به عقلى و نقلى مى نويسد: انسان پس از آگاهى از اين دو دانش مى تواند به تدبّر و تأمل در تاريخ بپردازد.119 برخى پژوهشگران در تمجيد از روشمندى علمى مقريزى در كتاب خطط نوشته اند: «همان گونه كه عظمت ابن خلدون و روش علمى او در مقدمه كتابش تجلّى يافته است، مقريزى نيز در كتاب خطط خويش مقدمه ارزشمندى دارد».120
اين كه مقريزى در آثارش صاحب فكر و انديشه و روش علمى است دلايلى مى تواند داشته باشد كه از جمله به موارد زير مى توان اشاره نمود:
1. داشتن كتابخانه اى مهم با كتاب هاى فراوان در آن، كه در آثار مقريزى به آنها اشاره شده و نشانگر مراجعه نويسنده به آن كتب است.
2. پُست ها و مناصب دولتى كه او بر عهده داشته است، وى را نسبت به بسيارى از واقعيت هاى جامعه آشنا نموده است.
3. اشتغال علمى مقريزى به حديث و تاريخ، كه هر دو با نقد و جرح و تعديل همراه اند و محقق را ناچار به كشف روايات صحيح و واقعيت مى نمايند.121
در اينجا لازم است توضيح بيشتر پيرامون خطط كه تحت شماره 4 به اختصار معرفى شد، بيان كنيم.
مقريزى در كتاب خطط خويش به توضيح جداگانه رؤوس ثمانيه پرداخته است. وى هدف از نگارش اين كتاب را جمع آورى تاريخ سرزمين مصر دانسته كه به صورت پراكنده بوده است. او مى نويسد با اين كتاب هر انسانى مى تواند در هر زمانى بخواهد از تاريخ مصر آگاه شود.122 او در توضيح دوّمين مسئله از رؤوس ثمانيه به وجه نام گذارى اين كتاب پرداخته و مى نويسد هر چه در تاريخ مصر تفحّص كردم آن را پراكنده يافتم. از طرفى براى من مقدور نبود كه آن را بر حَسَب سال وقوع حوادث منظّم كنم چون زمان بسيارى از حوادث، به ويژه حوادث ادوار دور، ضبط نشده بود. از سوى ديگر به عللى كه در مطالعه كتاب معلوم خواهد شد باز نتوانستم آن را بر حسب نام افراد منظّم نمايم. به ناچار آن را با بيان خطط و آثار آن سرزمين تنظيم نمودم كه هر فصلى موضوع هاى مناسب آن را در بردارد. بدين صورت بسيارى از اخبار مصر از پراكندگى بيرون آمد و نظم يافت. به همين سبب عنوان آن را المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار ناميدم.123
او در توضيح اين كه موضوع اين كتاب چه نوع دانش و صناعتى است مى نويسد اين كتاب از نوع علم اخبار است كه شرايع الهى و سنن انبيا به وسيله آن حفظ و شناخته شده اند. مقريزى مى نويسد اين كتاب در هشت جزء تنظيم شده كه هر جزئى مشتمل بر بخشى ازتاريخ مصر است.124
اين تاريخ نگار مصرى مى نويسد من هر چه از كتاب هاى دانشمندان نقل كرده ام، منقولات خود را به نويسندگان آن منسوب داشته ام تا خود را از پذيرش مسئوليت آنها رها نمايم. او مى گويد: من هر چه از بزرگان و استادان خود روايت كرده ام به نام آنها تصريح نموده ام مگر مواردى كه نيازى به تعيين نبوده يا من فراموش كرده ام كه اين موارد بسيار اندك است.125
آنچه در روش تاريخ نگارى مقريزى دراين كتاب جالب توجّه است، تصريح او به پيشينه تحقيق در موضوع خطط و آثار مصر است; چيزى كه امروز روش رايج و متداول پژوهشگران معاصر مى باشد. او در فصل نخست كتاب خطط خويش مى نويسد: نخستين كسى كه خطط مصر و آثار آن را مرتّب نمود ابو عمر محمد بن يوسف كندى بود. دوّمين نفر، قاضى ابوعبدالله محمد بن سلامه قضاعى بود كه كتاب المختار فى ذكر الخطط والآثار را نوشت و در سال 457 قمرى درگذشت.126 او اضافه مى كند كه پس از وى نيز شاگردش ابو عبدالله محمد بن بركات نحوى بود.
چهارمين مؤلف محمد بن اسعد جوانى كتاب النّقط بعجم ما اشكل من الخطط را نگاشت و برخى مجهولات مصر را آشكار نمود. پس از وى محيى الدين عبدالله بن عبدالظاهر كتاب الروضة البهية الزاهرة فى خطط المعزّية القاهرة را، با ابواب جديدى كه مورد نياز بود، تأليف كرد.
آخرين نويسنده كه در اين موضوع كتاب نوشت قاضى تاج الدين محمد بن عبدالوهاب بن المتّرج بود كه كتاب ايعاظ المتأمل و ايقاظ المتغفّل را به رشته تحرير درآورد.127
اين روشمندى علمى در ديگر آثار مقريزى نيز مشاهده مى شود. او در كتاب اغاثة الامة بكشف الغمة با بكار بردن استقرا و روش تحقيق اجتماعى ميدانى، پديده بحران اقتصادى مصر را بررسى كرده و با بيان علل پيدايش آن، راه كارهايى را براى مقابله با آن پديده ارائه نموده است.128 وى در اين كتاب متأثّر از روش استادش ابن خلدون در كتاب مقدمه مى باشد. نگارنده در نوشتارى روش تحقيق اجتماعى مقريزى و همانندى روش او با ابن خلدون را در كتاب ياد شده به تفصيل تحرير نموده است.
به رغم جايگاه علمى مقريزى و مهارت او در تاريخ، شمس الدين سخاوى (831 ـ 902 هـ .ق) كه از معاصران وى بوده است، او را به عدم ضبط صحيح اخبار و عدم اتقان در نقل تاريخى متهم نموده است. سخاوى در نخستين حمله به مقريزى مى نويسد: «او نسبت به حوادث گذشته جاهلى حضور ذهن خوبى داشت امّا درباره وقايع دوران اسلامى و شناخت شخصيت ها و جرح و تعديل آنها و رموز تاريخ مهارت نداشت».129 و باز در قدح مقريزى مى نويسد: «با اين كه در تاريخ مذاكرات خوبى داشت امّا شناخت او نسبت به پيشينيان اندك بود و به همين جهت تحريف زيادى درباره آنها انجام داده است». سخاوى گرامى داشتن او از سوى بزرگان را به سبب ترس از نيش قلم او دانسته و مى نويسد: «شناخت مقريزى درباره فقه، حديث و نحو اندك بود; امّا از اقوال گذشتگان و مذاهب اهل كتاب آگاهى داشت. اين كه بزرگان او را گرامى داشته اند، يا خواسته اند با وى مدارا كنند و يا از قلمش ترسيده اند و يا اين كه به جهت حسن مذاكراتش بوده است».130
سخاوى افزون بر اتهام ياد شده، او را به اختلاس علمى نيز متهم نموده و مى نويسد: از جمله تصنيفات مقريزى كتاب الخطط للقاهره است كه كتاب سودمندى است; چون او به كتاب اوحدى131 دست يافته و مطالبى بر آن افزوده است.132 سخاوى در كتاب الاعلان بالتوبيخ لمن ذمّ اهل التاريخ133 كه نخستين اثرِ جامع و مستقلّ مصطلح التاريخ در تاريخ نگارى اسلامى به شمار مى آيد، حمله شديدترى نموده و مى نويسد: مقريزى مطالبى بر اين كتاب افزوده و آن را به نام خود بسته است.134
اين اتهام سخاوى به مورّخ معاصر خويش مقريزى، موضوع بحث بسيارى از محققان، به ويژه مستشرقان، گرديده است. برخى سخن سخاوى را تأييد كرده و برخى ديگر مقريزى را از اين اتهام مبرّا دانسته اند. به دلايلى، كه برخى از آنها را نويسنده معاصر مصر، عبد الله عنان، هم آورده است مى توان از مقريزى دفاع نمود و اتهام سخاوى را وارد ندانست:
1. پايه و اساس اتهام سخاوى به مقريزى به كتاب خطط او، كه مهم ترين اثر اوست، باز مى گردد. ادعاى سخاوى اين است كه مقريزى از كتاب خطط اوحدى اختلاس نموده و مطالبى بر آن افزوده است. اين در حالى است كه مقريزى در مقدمه خطط تصريح كرده است كه در نگارش اين كتاب به بسيارى از مورخان مصر تكيه داشته است. او به سه روشى كه در نگارش منقولات اين كتاب از آنها بهره جسته اشاره نموده است، كه در بحث روش تاريخ نگارى او به آنها اشاره نموديم. مقريزى نام برخى از نويسندگانى را كه از آثار آنها سود جسته، نام برده است.135
2. اوحدى در سال 811 قمرى درگذشته است در حالى كه مقريزى در خلال سال هاى 820 تا 825 قمرى به نگارش كتاب خطط مشغول بوده است و اين نگارش تا سال 843 قمرى، يعنى تا دو سال پيش از مرگش ادامه داشته است. بنابر اين عقلاً ممكن نيست مقريزى چيزى را مربوط به اين دوره، از كسى نقل كرده باشد كه او پيش از آن زمان درگذشته است.
3. آنچه مقريزى در خطط درباره مصر و قاهره، از اوائل قرن هشتم تا دو سال پيش از وفاتش نوشته است، بيش از نيمى از عمر او را در بر مى گيرد و اگر آنچه با استناد به گذشتگان اقتباس كرده به آن افزوده شود، ديگر آنچه در معرض اتهام سخاوى قرار مى گيرد بسيار اندك خواهد بود. افزون بر اين، كسى كه در عصر خويش خبره در تاريخ و روايت بوده، بعيد است كه نياز به اختلاس داشته باشد; به ويژه اين كه پيش از اين نيز آثارى در تاريخ مصر داشته است.136
4. مرجع اتهام سخاوى استادش ابن حجر عسقلانى، معاصر مقريزى است، كه در سال 852 قمرى درگذشته است. اين در حالى است كه ابن حجر از مقريزى و تأليف هايش تمجيد كرده و درباره تاريخ قاهره مى گويد: مقريزى بسيارى از مجهولات آن را روشن نموده است.137شوكانى هم مقريزى را متبّحر در تاريخ با گونه هاى گوناگون آن دانسته، كه تأليف هاى او بر آن گواهى مى دهند. او مى نويسد گرچه سخاوى مهارت او را در تاريخ انكار كرده است; اما اين عادت او نسبت به بيشتر بزرگان عصر خويش است.138
5. بايد مقريزى را در اعتراف به استفاده از كتاب اوحدى تحسين نمود. اين اعتراف نشانه امانت دارى و صداقت اوست و چقدر تفاوت است ميان اختلاس و انتفاع!!. اين تنها مقريزى نيست كه مورد تهاجم سخاوى قرار مى گيرد; بلكه مورخانى هم چون: ابن خلدون، ابن تغرى بردى، بقاعى و ديگران هم از حمله او در امان نمانده اند.139
6. سخن آخر در دفاع از مقريزى اين است كه با توجه به معاصر بودن سخاوى با مقريزى و اين كه خود سخاوى درباره معاصران خويش در معرض اتهام قرار گرفته است، نمى توان به سخن او درباره مقريزى اعتماد نمود. بنابراين بايد گفت اين سخنان هيح گاه از ارزش علمى و سودمندىِ آثار مقريزى نمى كاهد و تنوع آثار و روشمندى وى بهترين گواه بر وسعت اطلاع و دانش مقريزى در علوم گوناگون است.
اين بحث را با سخن استاد محمود عرنوسى، قاضى محاكم شرع مصر در سال 1937 ميلادى، كه شرحى در معرّفى كتاب النزاع والتخاصم مقريزى نوشته است140 به پايان مى بريم. او مى نويسد:
اگر سخاوى منكر مقام و درجه عالى فضيلت او (مقريزى) باشد انكار او قابل توجه نيست; زيرا سخاوى درباره تمام شخصيت هاى معاصر خود اين قبيل اظهارات را نموده است و كيست كه تمام صفات و اخلاق او مورد رضايت و تصديق همه باشد و در افتخار شخص همين بس كه عيوب او به شماره درآيد.141
مــــــسئله آب در كربــــــــلا..
________________________________________

1. محمد بن عبدالله السخاوى، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع بيروت، دار مكتبة الحياة، بى تا، ج 2، ص 21.
2. همان.
3. كليفورد ادموند باسورت، سلسله هاى اسلامى، ترجمه فريدون بدره اى، تهران مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1371، ص 109.
4. سخاوى، همان، ج 2، ص 22.
5. محمد بن على الشوكانى، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الاولى، 1348 ق، ج 1، ص 80.
6. سخاوى، همان.
7. سخاوى، همان; الشوكانى، همان.
8. مقريزى، درر العقود الفريدة، ج 1، ص 32.
9. سخاوى، همان، ج 2، ص 22.
10. تقى الدين احمد بن على المقريزى، النقود الاسلامية، تحقيق السيد محمد بحر العلوم، بيروت، دار الزهراء، الطبعة السادسة، 1408 ق / 1988 م، ص 18.
11. سخاوى، همان، ج 2، ص 21.
12. عبد الحى بن عماد الحنبلى، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، تحقيق عبدالقادر الأرناؤوط و محمود الأرناؤوط، دمشق، دار ابن كثير، الطبعة الاولى، 1413 ق / 1993 م، ج 9 ص 370.
13. سخاوى، همان، ج 2، ص 22; الشوكانى، ج 1، ص 89.
14. مقريزى، النقود الاسلاميه، ص 19 به نقل از المنهل الصافى، ج 1، ص 394.
15. ابن عماد، همان، ج 9، ص 370.
16. سخاوى، همان، ج 2، ص 22.
17. سخاوى، همان، شوكانى، همان، ج 1، ص 79، ابن عماد، همان.
18. همان.
19. مقريزى، همان، ص 19.
20. همان، به نقل از المؤرخون فى مصر، مجله الثقافه، ش 191، ص 15.
21. همان; تقى الدين المقريزى، قيام رمضان، تحقيق محمد احمد عاشورى، القاهره، الدار الذهبية، د. ت، ص 13.
22. سخاوى، همان، ج 2، ص 22; ابن عماد، ج 9، ص 370; مقريزى، النقود الاسلامية، همان، ص 20.
23. احمد بن على المقريزى، اتعاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطميين الخلفا، تحقيق جمال الدين الشيال، القاهره، لجنة احياء التراث الاسلامى، 1387 ق / 1967 ص، ج 1، ص 17 از مقدمه.
24. تقى الدين احمد بن على المقريزى، درر العقود الفريدة فى تراجم الاعيان المفيدة، تحقيق محمد كمال الدين عزّالدين، بيروت، عالم الكتب، الطبعة الاولى، 1412 ق / 1992 م، ج 1، ص 24 محقق اين كتاب قريب به چهل تن از استادان او را با اشاره به شرح حال آنها نام برده است.; سخاوى، همان، ص 23.
25. سخاوى، همان، ج 4، ص 147 و 149.
26. سخاوى، همان.
27. محمد على شيخ، پژوهشى در انديشه هاى ابن خلدون، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتى، چاپ سوم، 1371، ص 214.
28. سخاوى، همان، ج 2، ص 23.
29. مقريزى، اتعاظ الحنقاء، ج 1، ص 11 از مقدمه محقق; همو، درر العقود الفريدة، ج 2، ص 446.
30. سخاوى، همان; خيرالدين الزركلى، الأعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، الطبعة الاولى، 1989 م، ج 1، ص 178.
31. عبد الله عبد الغنى غانم، علم الاجتماع الاقتصادى فى دراسات المسلمين، الاسكندرية، المكتب الجامعى الحديث، 1993 م، ص 229.
32. الشوكانى، همان، ج 1، ص 81.
33. ابن عماد، شذرات الذهب، ج 9، ص 370.
34. سخاوى، همان، ج 2، ص 22.
35. احمد بن على المقريزى، اغاثة الامة بكشف الغمة، تحقيق جمال الدين الشيال، مصر، مكتبة الثقافة الدينية، الطبعة الاولى، 1420 ق / 2000 م، ص 3.
36. سخاوى، همان، ج 2، ص 23; زركلى، همان، ج 1، ص 178.
37. مقريزى، درر العقود الفريدة، همان، ج 1، ص 34 ـ 36; احمد بن على المقريزى، امتاع الاسماع بما للرسول من الابناء والاموال والحفدة والمتاع، تحقيق محمد عبد الحميد النميسى، بيروت، دار الكتب العلمية، الطبعة الاولى، 1240 ق / 1999 م، ج 1، ص 11 ـ 31; همو، النقود الاسلامية، ص 25 ـ 29.
38. مقريزى، اغاثة الامة...، ص 3.
39. مقريزى، قيام رمضان، ص 13.
40. مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ج 1، ص 13 ـ 14 از مقدمه محقق.
41. همان.
42. همان.
43. احمد بن على المقريزى، المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، بغداد، مكتبة المثنى، د. ت، ج 1، ص 2 ـ 3.
44. سخاوى از اين كتاب با عنوان «ايقاظ الحنفاء...» نام برده است. سخاوى، همان، ج 2، ص 22. حاجى
خليفه در كتاب كشف الظّنون از اين كتاب با عنوان «اتعاظ الحنفاء بأخبار الفاطميين الخلقا» ـ با قاف ـ ياد كرده كه به روشنى تحريف در آن ديده مى شود. اين تحريف به دليل نفرت و كينه شديدى است كه دولت هاى سنّى پس از عصر فاطمى نسبت به فاطميان ترويج كردند و اين نفرت و كينه تا عصر عثمانى معاصر حاجى خليفه ادامه داشت. مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ج 1، ص 23 از مقدّمه محقق.
46. سخاوى، همان، ج 2، ص 23.
47. مقريزى، اتعاظ الحنفاء، همان، ج 1، ص 4.
48. احمد بن على المقريزى، السلوك لمعرفة دول الملوك، تصحيح محمد مصطفى الزياده، الطبعة الثانية، 1376 ق / 1965 م، ج 1 از جزء اوّل، ص 9 از مقدمه محقق.
49. زركلى، الأعلام، ج 6، ص 194.
50. سخاوى، همان، ج 2، ص 22، زركلى، همان، ج 1، ص 178.
51. فرانتس روزنتال، تاريخ تاريخ نگارى در اسلام، ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ دوّم، 1366، ج 1، ص 179.
52. مقريزى، المواعظ والاعتبار، ج 1، ص 2.
53. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، صص 11 و 28.
54. همان، ص 14 از مقدمه محقق; زركلى، همان، ج 1، ص 178.
55. همان، ج 1، ص 310.
56. مقريزى، اغاثة الامة...، صص 60 ـ 61.
57. عبد الغنى غانم، همان، ص 230 ـ 232.
58. سخاوى، همان، ج 2، ص 22; روزنتال، همان، ج 2، ص 317.
59. مقريزى، النقود الاسلاميه، ص 22; مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ج 1، ص 21 از مقدمه محقق.
60. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 16.
61. سخاوى، همان.
62. مقريزى، درر العقود الفريدة، ج 1، ص 93.
63. همان، ص 40.
64. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 19; همو، النقود الاسلامية، ص 26.
65. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 18، از مقدمه; مقريزى، النقود الاسلاميه، ص 27.
66. سخاوى، همان، ج 2، ص 22.
67. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، صص 15 ـ 16 از مقدمه محقق.
68. سخاوى، همان; الشوكانى، ج 1، ص 80.
69. مقريزى، النقود الاسلاميه، ص 27; امتاع الاسماع، ج 1، ص 14 از مقدمه محقق.
70. سخاوى، همان; شوكانى، همان.
71. مقريزى، النقود الاسلامية، ص 27.
72. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، صص 23 ـ 24 از مقدمه محقق.
73. سخاوى، همان.
74. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 26 از مقدمه محقق.
75. سخاوى، همان; مقريزى، همان، ج 1، ص 12 از مقدمه.
76. سخاوى، همان، ج 1، ص 23.
77. مقريزى، همان، ص 19; همو، النقود الاسلاميه، ص 27.
78. مقريزى، النقود الاسلامية، همان.
79. مقريزى، امتاع الاسماع، ص 19 ـ 20.
80. السخاوى، همان.
81. احمد بن على المقريزى، النزاع والتخاصم فيما بين بنى اميه و بنى هاشم، تحقيق حسين مونس، قم: انتشارات الشريف الرضى، الطبعة الاولى، 1412 ق/1370 ش، ص 4.
82. همان، ص 25.
83. همان، ص 6 و 12.
84. همان، ص 37 ـ 38.
85. همان، صص 8 ـ 10.
86. همان، صص 95 ـ 100.
87. همان، صص 111 ـ 116.
88. احمد بن على مقريزى، بنى هاشم و بنى اميه، ترجمه جعفر غضبان، [بى جا]، انتشارات مرتضوى، [بى تا]، ص 24.
89. سخاوى، همان.
90. ياقوت بن عبد الله الحموى، معجم البلدان، تحقيق فريق عبدالعزيز الجندى، بيروت، دارالكتب العلميه، الطبعة الاولى، 1411 ق / 1990 م، ج 2، صص 245 ـ 246.
91. زركلى، همان، ج 2، ص 87.
92. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 23; عزالدين بن الاثير، أسد الغابه فى معرفة الصحابه; بيروت، دار الفكر 1409 ق / 1989 م، ج 1، ص 256.
93. احمد صدر حاج سيد جوادى و ديگران (زير نظر)، دائرة المعارف تشيع، تهران: نشر شهيد سعيد محبّى، چاپ دوّم، 1380، ج 5، ص 90.
94. محمد تقى التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، الطبعة الثانية، 1410 ق، ج 2، ص 422.
95. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 23، از مقدمه.
96. سخاوى، همان.
97. مقريزى، النقود الاسلامية، ص 26; همو، امتاع الاسماع، ص 15 از مقدمه.
98. محمد بن عبد المنعم الحميرى، الروض المعطار فى خبر الأقطار، تحقيق احسان عباس، بيروت، مكتبة لبنان، الطبعة الثانية، 1984 م، مقدمه، ص ها.
99. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 18 از مقدمه.
100. مقريزى، النقود الاسلاميه، ص 28.
101. الحميرى، همان.
102. همان، مقدمه ص واو.
103. مقريزى، همان، ص 28.
104. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 18 از مقدمه.
105. سخاوى، همان.
106. سخاوى، همان، ج 2، ص 23; مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 11.
107. سخاوى، همان.
108. مقريزى، همان، ص 12.
109. همان، ص 15.
110. سخاوى، همان.
111. مقريزى همان، ص 17.
112. سخاوى، همان، ص 23.
113. روزنتال، همان، ج 2، ص 131.
114. مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ج 1، صص 19 ـ 20 از مقدمه.
115. همان، ص 38 از مقدمه.
116. همان، ص 12.
117. همان، ج 1، صص 29 ـ 30 از مقدمه و ص 232.
118. مقريزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 14 از مقدمه.
119. مقريزى، الخطط، ج 1، ص 4.
120. حسن الساعاتى، علم الاجتماع الخلدونى، بيروت، دار النهضة العربية، الطبعة الاولى، 1972 م، ص 16.
121. مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ج 1، ص 17 از مقدمه.
122. احمد بن على المقريزى، المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، با حواشى خليل المنصور، بيروت، دار الكتب العلميه، الاولى، 1418 ق ـ 1998 م، ج 1، ص 9.
123. همان.
124. همان، ص 10.
125. همان، صص 10 ـ 11.
126. همان، ص 11.
127. همان، ص 12.
128. مقريزى، اغاثة الامة...، همان.
129. سخاوى، الضوء اللامع، ج 2، ص 23.
130. همان.
131. شهاب الدين احمد بن عبد الله اوحدى (761 ـ 811 هـ .ق); ر. ك: سخاوى، الضوء اللامع، ج 1، ص 358.
132. همان، ج 2، ص 22.
133. با اين كه اين كتاب با همين عنوان چاپ و منتشر شده و پژوهشگران هم با همين نام از آن ياد مى كنند; اما سخاوى در مقدمه آن مى گويد من آن را الاعلان بالتوبيخ لمن ذمّ اهل التوريخ ناميده ام. محمد بن عبد الرحمن السخاوى، الاعلان بالتوبيخ لمن ذمّ اهل التاريخ، بيروت: دار الكتاب العربى، 1403 ق/1983 م، ص 6.
134. مقريزى، النقود الاسلاميه، صص 31 ـ 32; سخاوى، همان، ص 359.
135. مقريزى، همان، صص 33 ـ 34 به نقل از مصر الاسلامية، صص 54 ـ 55.
136. همان، صص 34 ـ 35.
137. الشوكانى، البدر الطالع، ج 1، ص 81.
138. همان.
139. مقريزى، النقود الاسلامية، صص 36 ـ 38.
140. مقريزى، بنى هاشم و بنى اميه، ترجمه سيد جعفر غضبان، ص 20.
141. همان، ص 27.


منبع: سایت قبس