نويسنده: مهدي مهريزي

 

مقدمه

بررسي مسئله‌ي زن در سخنان امام علي (عليه السلام)، سهلِ ممتنع است. آنچه در نهج البلاغه و ساير متون تاريخي و حديثي به ايشان منسوب است، آهنگي ملامتگر و تنقيص کننده دارد. اين امر، زمينه‌ي گفت و گوهاي فراوان و داوري‌هاي متناقض را پيش آورده است. بررسي جايگاه زن در انديشه‌ي امام علي (عليه السلام)، مستلزم گردآوري تمام سخنان و قضاياي تاريخي در اين باره، و آگاهي گسترده از وضعيت تاريخي و اجتماعي آن دوران است. همچنين بررسي اسناد و متون منقول، از لحاظ درستي انتساب و استواري متن، مهم ترين مرحله‌ي چنين پژوهشي خواهد بود، تا در پرتو آن، سره از ناسره بازشناخته شود. (1)
رسالت اصلي اين نوشتار، گزارش سخنان امام علي (عليه السلام) درباره‌ي زن، ارائه‌ي تحليل‌هاي متفاوت متفکران در اين باب و نشان دادن راهکارها براي تحليل جامع است، و نويسنده بر آن است که در گزارش سخنان و ارائه‌ي تحليل‌ها، در حد توان به استقصاي کامل بپردازد، تا در پرتو آن، پيشينه‌ي مسئله به خوبي گزارش شود. در پايان نيز نمونه‌هايي از قواعدي که در تحليل جامع مفيد است، ارائه مي‌گردد.

سخنان امام علي (عليه السلام) درباره زن

با جست و جو در مصادر گوناگون حديثي و تاريخي، اقوال و سخنان امام علي (عليه السلام) در اين باره به 101 سخن رسيد. البته ممکن است کلماتي ديگر نيز باشد که اين جست و جو بدان نرسيده باشد. اين سخنان در يک تقسيم بندي کلي در چهار حوزه قرار دارد:

الف. معرفي زن

سخناني در اين حوزه جاي مي‌گيرد که به بيان ويژگي‌هاي تکويني و خصلت‌هاي روحي و جسمي زن مي‌پردازد:

يکم. نقصان عقل، ناتواني جسم و جان

اين مضمون در دو جا گزارش شده است:
1. حضرت پس از نبرد جمل، در بصره بر منبر رفت و چنين سخنراني کرد:
اي مردم! ايمان زنان ناتمام است، بهره‌ي آنان ناتمام، خرد ايشان ناتمام . . . نشانه‌ي ناتمام بودن خرد آنان اين است که گواهيِ دو زن، چون گواهي يک مرد به حساب مي‌آيد. (2)
نويسنده‌ي مصادر نهج البلاغة بر اين باور است که امام علي (عليه السلام) اين سخن را در نامه اش به عمرو بن عاص به هنگام اشغال مصر و کشته شدن محمد بن ابي بکر نيز آورده، و بعيد نيست همان سخن را پس از فراغت از جمل و در مناسبت‌هاي ديگر بر زبان آورده باشد. (3)
2. پيش از رويارويي با قاسطين در نبرد صفين نيز چنين فرمود:
زنان را با زدن برمينگيزانيد. هرچند آبروي شما را بريزد، يا اميرانتان را دشنام گويند، که توان زنان اندک و جانشان تاتوان و خردشان دستخوش تقصان است. (4)

دوم. نقص ايمان

در خطبه‌ي هشتادم نهج البلاغه آمده است:
اي مردم! ايمان زنان ناتمام است. . . نشانه‌ي نا تمام بودن ايمان، معذور بودنشان از نماز و روزه هنگام قاعدگي است.

سوم. گزندگي

در دو سخن، زنان به عقرب، مانند شده‌اند: «زن عقربي است، شيرين گزنده»؛ (5) «زن عقربي است شيرين نيش زننده». (6)

چهارم. بي وفايي

حضرت علي (عليه السلام) در سخني مي‌فرمايد: «وفاداري، از زنان محال است». (7) همين مضمون در يکي از شعرهاي ديوان منسوب به امام علي (عليه السلام) نيز آمده است: «ياد آنان را فرو گذار که زنان، وفا ندارند. باد صبا و پيمان زنان، همسان‌اند». (8)

پنجم. شر بودن

اين مضمون در نهج البلاغه آمده است: «زن، همه اش بدي است و بدتر چيزِ او اين که از او چاره نيست». (9)
اين مضمون با تفاوتي اندک در غررالحکم نقل شده (10) و مضمون ديگر چنين است: «زن بذر بدي است». (11)

ششم. غريزه جنسي و حيا

در سخني از امام علي (عليه السلام) آمده است:
خداوند، شهوت را ده قسمت آفريد: نه قسمت آن را در زنان قرار داده و يک قسمت را در مردان. اگر خداوند حيا و شرم را در نهاد زنان قرار نمي‌داد، در برابر هر مرد، نُه زن قرار مي‌گرفت. (12)

هفتم. تمايلات زنان

در برخي سخنان، تمايل زنان را به زينت‌هاي دنيايي برشمرده است؛ براي نمونه: «به راستي ميل زنان به زينت‌هاي دنيا و فساد در آن است. » (13) و در سخناني ديگر، از تمايل زنان به مردان، سخن مي‌گويد:
به راستي که ميل زنان به سوي مردان است. (14)
مردان از زمين آفريده شده‌اند و ميل آنان به زمين است، و زنان از مردان آفريده شده‌اند و ميل آنان به مردان است. ‌اي گروه مردان! زنان را حبس کنيد. (15)

هشتم. ظرافت زن

بر زن، فراتر از توانش تحميل مکن؛ زيرا زن ريحانه است و نه قهرمان. (16)

نهم. آسيب پذيري زنان

زنان چون گوشتي بر تخته‌اند [که در معرض آسيبند] مگر از آنان پاسداري شود. (17) زن، گويي است که هر کس او را در اختيار گرفت، بايد آن را بپوشاند. (18)
براي شيطان افساري بزرگ تر از خشم، و زنان نيست. (19)

ب. تعامل مردان و زنان

اکنون سخناني از حضرت گزارش مي‌شود که درباره‌ي رابطه‌ي زنان و مردان است:

يکم. پرهيز از اطاعت زنان

امام علي (عليه السلام) در پانزده سخن، اطاعت از زنان را نکوهيده است (20) و آن را سبب هلاکت، (21) و پشيماني، (22) و نشانه‌ي جهل و ناداني دانسته است، (23) يا آن که مخالفت با زنان را برکت مي‌شمارد مردانِ مطيعِ زنان را نفرين شده مي‌خواند. (24) در دو سخن نيز به اطاعت، اشاره شده است:
هر کس زنش را در چهار چيز اطاعت کند، خداوند او را در آتش افکند. سؤال شد آنها چيستند؟ فرمود: لباس‌هاي نازک و رفتن به حمام‌ها، عروسي‌ها و عزاداري‌ها. (25)

دوم. پرهيز از مشورت با زنان

در چهار سخن، مشورت با زنان نکوهش شده و حضرت بر پرهيز با رايزني با آنان تأکيد ورزيده است:
بپرهيز از مشورت با زنان که رأي آنان به سستي مي‌کشاند. (26)
بپرهيز از مشورت با زنان، جز آن که کمال عقلش تجربه شده باشد. (27)
زماني رسد که سخن چينان، مقرب دستگاه حکومت شوند، [و] فاجران مورد توجه قرار گيرند. در اين هنگام، حکومت با مشورت زنان و حکمراني بچگان باشد. (28)
آن کس که زني نادان را امين شمارد و با وي مشورت کند و بپرهيزد، پشيمان گردد. (29)

سوم. دلبستگي و استمتاع

در ده سخن، دلبستگي و استمتاع و گفت و گوي فراوان با زنان مذمت شده، و مولا (عليه السلام) آن را سبب تباهي خِرد و رسوايي قلمداد مي‌کند:
هر که از زنان استمتاع جويد، عقلش تباه گردد. (30)
بپرهيز از دلبستگي بسيار به زنان. (31)
اميرمؤمنان از گفت و گوي بسيار با زنان منع مي‌کرد. (32)
از خلوت بسيار با زنان بپرهيز. (33)
هنگامي که سپاهي را بدرقه مي‌کرد، فرمود: هر چه مي‌توانيد، از زنان دوري جوييد. (34)
آن که بسيار با زنان مي‌آميزد، رسوايي او را فرا گيرد. (35)

چهارم. فتنه انگيزي زنان

زنان يکي از دو بزرگ ترين فتنه‌اند. (36)
فتنه، سه تاست: دوستي زنان، و اين شمشير، و شيطان. (37)

پنچم. جهاد زن

جهاد زن، خوب شوهرداري کردن است. (38)

ششم. خودداري از سلام دادن به زنان

[در برخورد با زنان] آغاز به سلام نکنيد. (39)
امام صادق (عليه السلام) فرموده است:
رسول خدا بر زنان سلام مي‌کرد و آنان پاسخ مي‌دادند، و اميرمؤمنان بر زنان سلام مي‌کرد و خوش نداشت بر زنان جوان سلام کند، وي [علي (عليه السلام)] گفت: مي‌ترسم از صدايش خوشم آيد و بيش از پاداش، وزر و وبال بر من وارد گردد. (40)

هفتم. حقوق زن و شوهر

امام علي (عليه السلام) فرموده است:
مردان بايد مَهر زنان را بپردازند، و کسي که در پرداخت آن بر زنان ستم روا دارد، گويا با زن زنا مي‌کند. (41)
مرد، [از جانب شريعت] مجبور مي‌شود هزينه‌ي زندگي زن را بدهد، و اگر چنين نکند حبس مي‌گردد؛ و زن مجبور مي‌شود فرزندش را شير دهد، نان بپزد و در داخل منزل به مرد، خدمت کند. (42)
امام علي (عليه السلام) حکايت مي‌کند که زني نزد رسول خدا آمد و گفت:‌اي رسول خدا! شوهري دارم که با من با درشتي رفتار مي‌کند. کاري کردم که بر من مهربان گردد. رسول خدا فرمود: واي بر تو! دينت را تيره کردي، فرشتگان نيکي و فرشتگان آسمان و زمين، تو را نفرين مي‌کنند. زن، روزها روزه داشت، شب‌ها به نيايش پرداخت و پوشاکي زبر بر تن کرد و موهايش را تراشيد. رسول خدا فرمود: تراشيدن سر، بخشيده نخواهد شد تا شوهر راضي شود. (43)

هشتم. در اختيار مرد بودن

زن، چون نعلي است که مرد هرگاه خواهد از آن استفاده کند، نه هر گاه زن خواهد. (44)
برخي از گردآوردندگان، در انتساب اين کلام به امام علي (عليه السلام) تريد کرده‌اند. (45)
اکنون نمونه‌هايي مي‌آوريم که به تعامل مرد و زن بر مي‌گردد، ولي در عنوان‌هاي گذشته نمي‌گنجد:
مرد روزه دار، خود را در معرض حمام و حجامت و زن زيباروي قرار ندهد. (46)
اگر از زنانت کاري مشکوک مشاهده کردي، بر بزرگ و کوچک آنان بازدارنده‌اي بگمار. (47)
در چند سخن، که گمان مي‌رود به يک نقل بر مي‌گردند، به مردان، چنين هشدار مي‌دهد:
از زنان اطاعت مکنيد، آنان را بر اموال امين مدانيد، اداره‌ي خانه را به آنان مسپاريد؛ زيرا خوبي‌ها را از ياد مي‌برند و بدي‌ها را هميشه به خاطر دارند. (48)
اگر تو را دوست بدارد، آزار دهد، و اگر از تو کينه داشته باشد، خيانت ورزد. چهل سال دوستي را پنهان کند و دشمني را يک ساعت نگه ندارد. (49)

ج. حقوق زنان

يکم. نابرابري ارث و شهادت زن و مرد

امام علي (عليه السلام) بر نابرابري ارث و گواهي زنان در محکمه‌هاي قضايي تأکيد ورزيده و آن را سبب نقصان بهره و کم خردي گرفته است:
اي مردم، به راستي که زنان، کم ايمان و کم بهره و کم خردند . . . نقصان بهره‌ي ايشان، نصف بودن سهم آنان از ميراث است نسبت به سهم مردان، و نشانه‌ي ناتمام بودن خرد آنان اين بُوَد که گواهي دو زن چون گواهي يک مرد به حساب رود. (50)
و در سخنان فراوان ديگر به جزئيات نابرابري زن و مرد در شهادت و گواهي پرداخته است. (51)

دوم. وصيت نکردن به زنان

اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود:
به زنان وصيت نمي‌شود؛ زيرا خداوند مي‌فرمايد: ثروت‌ها را به سفيهان و نادانان مسپاريد. (52)

د. گوناگون

جز اين محورهاي سه گانه، سخنان ديگري از آن حضرت رسيده است که در موضوعي خاص جاي نمي‌گيرد. از اين رو، آنها را ذيل اين عنوان آورديم:

يکم. خُلق و خويي اکتسابي

بهترين خصلت‌هاي زنان، بدترين خصلت‌هاي مردان است. (53)
بهترين خصلت‌هاي زنان، بدترين خصلت‌هاي مردان است؛ [يعني] تکبر، ترس، بخل. اگر زن متکبر باشد، خود را در اختيار کسي نگذارد؛ اگر بخيل باشد، اموال خود و شوهر را حفظ کند؛ و اگر ترسو باشد، از هر پيشامدي فرار کند. (54)
غيرت زن، کفر است و غيرت مرد، ايمان. (55)
غيرت زن، دشمني است. (56)

دوم. خوش يُمني و برکت

بزرگ ترين زنان از لحاظ برکت، آنان‌اند که هزينه شان سبک تر باشد. (57)
خوش يُمن زن در آن است که ازدواجش و زايمانش آسان باشد. (58)

سوم. خانه نشيني و بيرون رفتن از منزل

چرا زنان در بازارها به مردان، تنه مي‌زنند؟ آيا غيرت نداريد؟ آن که غيرت ندارد، خيري در او نيست. (59)
زن‌ها را از رفتن به نمازهاي عيد، باز مداريد که نماز عيد بر زنان واجب است. (60)
اميرمؤمنان (عليه السلام) از فاطمه (عليهماالسلام) نقل کرده است:
بهترين حالت تقرب زن به خداوند، آن هنگام است که در منزل بنشيند. (61)
کلمات ديگري نيز از آن اميرمؤمنان نقل شده است که بدان‌ها اشاره مي‌شود:
عقل زنان در زيبايي آنان است، و زيبايي مردان در خِردشان. (62)
زيبايي مرد در کلاه اوست، و زيبايي زن در کفش‌هايش. (63)
زنان را بر زين‌ها سوار مکنيد که آنان را بر تباهي برانگيزند. (64)

برداشت‌ها و تحليل‌ها

سخنان ياد شده، ذهن شارحان و متفکران را به خود معطوف داشته و تحليل‌هايي متناقض را به هم رسانده است. در نگاهي کلي، مي‌توان تحليل‌ها را به سه گروه تقسيم کرد:

الف. پذيرش مطلق

اين گروه، سخنان حضرت را مبناي زن شناسي و تعامل با زنان قرار داده و به دفاع از اَماره‌هاي حسي آن پرداخته‌اند، و بازگو کردن اين حقايق را از مصداق‌هاي بارز صراحت امام علي (عليه السلام) مي‌دانند. ابن ميثم در شرح خطبه‌ي هشتاد نهج البلاغه سخني طولاني دارد که اجمال آن چنين است:
از آن رو که حادثه‌ي جمل و کشتار مسلمانان به رأي يک زن برمي گردد، امام علي (عليه السلام) خواست ساحت‌هاي نقان زنان را بيان دارد.
از آن رو که نماز و روزه از کمال ايمان و رياضت‌هاي معنوي است و زنان از آن منع شده‌اند، ايمان آنان ناقص است.
سبب برداشته شدن تکليف در ايام قاعدگي، به دليل قذارت و پليدي زنان در دوران قاعده است که شايسته نيست با آن حالت در برابر پروردگار بِايستند. نقصان عقل زنان، يکي از دليل کاستي استعداد و طبيعت آنان و قصورشان از پذيرش عقل است، و ديگري معاشرت ‌اندک آنان با اهل دانش. و قواي حيواني در آنان غالب است و آنان بي شرم تر، مکارتر و آماده تر براي پذيرش مکرند؛ لذا آنان به پوشش و خانه نشيني الزام شده‌اند. (65)
شيخ محمد عبده نيز در شرح خطبه‌ي هشتاد مي‌نويسد:
خداوند زنان را آفريد و مسئوليت بارداري فرزند و تربيت اولاد را تا سني معين بر دوش آنان نهاد؛ و اين پايان ندارد، بلکه باز باردار مي‌شوند و زايمان مي‌کنند. از اين رو، هيچ گاه از زايمان و تربيت فرزند، فارغ نخواهند شد. گويا خداوند، آنان را به تدبير منزل و خانه نشيني مختص کرده، و منزل، محيطي محدود است که با شوهرانشان سروکار دارند. بنابراين، خداوند عقلي به اندازه‌ي نياز در آنان نهاد، و چون شريعت برابر فطرت است، زنان در عبادت و شهادت و ارث بري مانند مردان نيستند. (66)
محمد جواد مُغنيه در اين باره مي‌نويسد:
سخنان و ديدگاه‌هاي امام علي (عليه السلام)، حقيقت اسلام است، و گفتار او گفتار قرآن، که هرگز از يکديگر جدا نشوند تا بر حوض کوثر بر ِپيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شوند.
تجربه به اثبات رسانده است که زنان بهترين ابزار جاسوسي، تخريب، تجارت‌هاي نامشروع، حيله و نيرنگ و فساد و فحشا هستند. از همين رو، در حديث، از آنان به دام‌هاي شيطان و شبکه‌هاي ابليس تعبير شده است. از سوي ديگر، اگر کسي در منابع اسلامي کاوش کند، خواهد يافت که اسلام به زنان به چشم موجودي ضعيف که شايسته‌ي مهرباني و عطوفت است، نگريسته و آنان را در دفاع از خود ناتوان مي‌داند. از اين رو، زنان را به شيشه تشبيه کرده و به مردان سفارش نموده که با آنان مهرباني و مدارا کنند. اين، حقيقتِ مسئله است و هر کس جز اين را به اسلام نسبت دهد، مطالبِ نداسته را به آن نسبت داده است، يا با انگيزه‌ي درست و يا به قصد حل مشکل جوانان از راه اختلاط با زنان برهنه و بي پروا. (67)
همچنين استاد مصطفوي مي‌نويسد:
از جمله موارد صراحت لهجه‌ي حضرت علي (عليه السلام)، معرفي زن و ترسيم مسير تکاملي اوست. . . اما آنچه پيش از اينها به چشم مي‌آيد و بر صراحت لهجه‌ي ايشان دلالت دارد، دو مورد است:
اميرمؤمنان (عليه السلام) در حکمت 238 مي‌فرمايد: تمام زن، شر و بدي است، و بدتر از همه، آن که مرد مجبور است زن بگيرد. . .
دوم، نقص عقل اوست.
بنابراين، منظور حضرت امير (عليه السلام)، مذمت زن نيست، بلکه بيان يک واقعيت در خلقت است؛ يعني قانون تکوين و بقاي نسل انسان اقتضا مي‌کند که زايمان وجود داشته باشد. خداوند، اين وظيفه را بر عهده‌ي زن گذاشت و لوازم آن را نيز به او عنايت کرد. يکي از لوازمش عشق و عاطفه‌ي قوي است که مرد را از آن محروم ساخته، و ابزار ديگرش ضعف عقل است. براي اين که درد زايمان قابل تحمل باشد، ضعف عقل لازم است. (68)
يکي ديگر از شارحان سخنان امام علي (عليه السلام) گفته است:
امام علي به شخصيت و مقام زن احترام مي‌نهاده است. . . اما به حکم سنت رسول الله و تجارب شخصي، و با توجه به وضع روحي و جسمي و وظايف فيزيکي زن، با شرکت دادن او در تکاليف و مسئوليت‌هاي ويژه‌ي مردان، مخالفت مي‌کرد و مخصوصاً بعد از آن که عايشه، اُم المؤمنين، در مدينه موجبات عصيان مردم و قتل خليفه، عثمان، را فراهم آورد، . . . در اين عقيده راسخ تر شد و دخالت زنان در وظايف خاص مردان را به کلي مردود شمرد. (69)

ب. نفي مطلق

برخي چنين سخناني را ستمي بر زن و ظلمي در حقِ امام (عليه السلام) تلقي کرده‌اند. البته وضعيت تاريخي باعث اين امر شده است. اينان بيشتر، جنگ جمل را سبب صدور اين سخنان دانسته‌اند، و البته گفته‌اند که اين رأيِ شخصي امام علي (عليه السلام) است و نمي‌تواند مبناي احکام شرعي و معرفت شناسي زن قرار گيرد.
عمر فَرّوخ، به صراحت، اين گونه داوري کرده است:
از آنچه گذشت، مي‌فهميم که امام علي (عليه السلام) بر زن، ستم کرده و به شدت بر او تاخته است. اما جاي تعجب است که چرا هيچ گونه خيري در زن نديده و از خوبي‌هايش ياد نکرده و به نيکي از او نام نمي‌برد. با اين همه، ديدگاه‌هايش در نهج البلاغه درباره زن، رأيي سياسي و شخصي است، نه ديدگاهي اجتماعي که قوانين بر آن مبتني گردد و منزلت حقيقي زن و جايگاه تاريخي اش بدان شناخته شود. (70)

ج. توجيه و تأويل

گروهي به تأويل و توجيه اين سخنان دست زده‌اند. اينان از يک سو پذيرش ظاهر اين سخنان را نسبت دادن آنها به امام علي (عليه السلام) را روا ندانسته‌اند، و از ديگر سو، آن حضرت را والاتر از آن مي‌دانند که بر موجودي، خواه زن و خواه مرد، ستم روا دارد و ناعادلانه بر کسي بتازد. از اين رو، به بررسي، تأويل و توجيه اين کلمات، اقدام ورزيده‌اند. توجيهات صورت گرفته از نظر روش و اتقان، در يک سطح نيست. اينان گاه وضعيت تاريخي را مطرح مي‌سازند، و گاه نيز رويارويي زني چون عايشه، يا تأثير فرهنگ‌هاي جاهلي و غير ديني را مستند قرار مي‌دهند.
در اين جا به اجمال به برخي از اين توجيهات اشاره مي‌کنيم:
الف:گروهي معتقدند امام (عليه السلام) اين سخنان را از آن رو بر زبان آورد که زني چون عايشه با حکومتش به معارضه برخاست. به تعبير ديگر، اين سخنان، بازتاب حرکت‌هاي اجتماعي‌اي بود که به سردمداران زني چون عايشه شکل گرفت:
بخشي از نکوهش‌هاي نهج البلاغه راجع به زن، ظاهراً به جريان جنگ جمل بر مي‌گردد. . . روايتي که در نهج البلاغه وارد شده است، يک قضيه‌ي حقيقيه نيست؛ تقريباً نظير قضيه‌ي شخصيه يا قضيه‌ي خارجيه است. اصل قضيه اين است که عايشه اين جنگ را به راه ‌انداخت. اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نمود و سبب و محرک او بوده است. (71)
همين مطلب به گونه‌اي ديگر در سخن عمر فَروخ آمده است؛ با اين تفاوت که وي به نتيجه‌ي اين گونه داوري تصريح کرده است و آن را ستم و ظلم مي‌داند.
در نقد چنين توجيهي، پاره‌اي از صاحب نظران اظهار داشته‌اند که اگر رويارويي با عايشه سبب اين گونه داوري‌ها و سخنان بود، مي‌بايست امام علي (عليه السلام) تندتر از اين سخنان را درباره‌ي مردان بر زبان مي‌آورد؛ چرا که با مردي چون معاويه نيز درگير بود، و بسياري از حرکت هاي اجتماعي در برابر حکومتش به دست معاويه انجام گرفت. (72)
ب: عده‌اي اين سخنان را به دوره‌اي از زمان اختصاص مي‌دهند و بر اين باورند که منظور زناني است که مردان به تربيت و تعليم آنان همت نگماشته‌اند، وگرنه زنان، در عرصه‌هاي علمي و اجتماعي کم تر از مردان نيستند. استاد عباسعلي عميد زنجاني اين سخن را با اين تعبير به قلم آورده است:
مطالبي که در نهج البلاغه درباره‌ي مقام و شخصيت زن آمده، اگر به درستي استقصا شود، سيزده چهارده مورد است. در تمام اين موارد، مناسبت‌هاي تاريخي خاصي هست که بايد آن مناسبت‌ها مورد توجه قرار بگيرد، و مع الأسف، برخي به مناسبت‌ها توجيه نکرده و از آن غافل مانده‌اند. به عبارت ديگر، برداشتي که من دارم اين است که قضايايي که در زمينه‌هاي مشابه مقام و شخصيت زن در نهج البلاغه آمده است، به صورت قضاياي خارجيه است، نه به صورت قضاياي طبيعيه يا حقيقيه؛ با طبيعت زن کاري ندارد، به صورت حکم کلي با همه‌ي زنان جهان کاري ندارد. سخن از زنِ موجود در جامعه است با تمام نقايص و نارسايي‌هايش. آنچه امام (عليه السلام) مورد انتقاد قرار مي‌دهد، زنِ موجود در جامعه است و کليه‌ي زناني که با چنين خصوصيات و خصايصي در جامعه ظاهر مي‌شوند. اگر در طبيعت زن خواستيم تحقيق کنيم، قرآن در اين زمينه مسئله را بر روشني بيان کرده است، و اين در نهايت به همان مسئله بازگشت مي‌کند که قراين و مناسبت‌هاي تاريخي را نبايد نديده گرفت. (73)
ج: دسته‌ي سوم بر اين باورند که در برخورد با اين سخنان، سه نکته را بايد در نظر داشت: 1. احتمال تحريف؛ 2. سنجش با روح اسلام؛ 3. تأويل. صاحب اين نظريه مي‌نويسد:
نهج البلاغه مجموعه‌اي است که عالم بزرگوار ما، سيد رضي، حدود دو قرن پس از حضرت امير (عليه السلام) به جمع آموري آن پرداخته است. بنابراين، نمي‌توان قسم خورد تمامي کلماتي که در بيشتر خطبه‌ها يا نامه‌ها و يا حکمت‌ها از حضرت نقل شده، به دور از هرگونه تحريف و دستبرد باشد. اين کلمات نيز از قاعده‌اي که قبلاً گفته شد، مستثنا نيست؛ يعني نهج البلاغه بايد مطالبش با روح اسلام، که همان محکمات قرآن است، سنجيده شود، و اگر نکته‌اي از آن با محکمات قرآن در تعارض باشد، آنچه تحت الشعاع قرار خواهد گرفت، کلمات منقول در نهج البلاغه است. . . پس همين مطلب، قرينه‌اي خواهد شد که بر فرض صدور اين بيانات از حضرت امير، مراد ظاهر آن عبارات نيست. (74)

قواعد تحليل جامع

در اين فصل برآنيم تا قواعدي را که بايد براي بررسي اين سخنان منظور شود، به اجمال مرور کنيم؛ اما پيش از آن، ذکر چند نکته ضروري مي‌نمايد:
يک: آنچه در اين کلمات مشاهده مي‌شود، ديدگاه‌هاي اختصاصي امام علي (عليه السلام) درباره‌ي زن نيست، بلکه برخي از اين احکام و داوري‌ها در قرآن کريم نيز به چشم مي‌خورد. همچنين برخي از آنها در سخنان رسول خدا، و بعضي در سخن ساير پيشوايان دين موجود است. براي نمونه، مسئله‌ي نابرابري زن و مرد در زمينه‌ي گواهي و شهادت، در قرآن آمده است:
پس اگر دو مرد نبودند، مردي را با دو زن از ميان گواهاني که به آنان رضايت داريد، گواه بگيرين تا اگر يکي از آن دو زن فراموش کرد، زن ديگر، وي را يادآوري کند. (75)
و نيز در مسئله‌ي نابرابري ارث، خداوند فرموده است:
خداوند به شما درباره‌ي فرزندانتان سفارش مي‌کند: سهم پسر، چون سهم دو دختر است. (76)
همچنين روايت‌هاي نقصان عقل، با سندهاي متفاوت در سخنان پيامبر اسلام آمده است:
رسول خدا بر گروهي از زنان مي‌گذشت، ايستاد و فرمود:‌اي گروه زنان! نديدم کم خردان و کم ديناني که خرد مردان را چون شما زنان بربايند. (77)
با مضمون ياد شده، احاديثي فراوان از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در منابع حديثي شيعه و اهل سنت گزارش شده است. (78) در منع از مشورت با زنان نيز از پيامبر و امام صادق (عليه السلام) احاديثي نقل شده است. براي نمونه:
هنگامي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عزم جنگ داشت، زنانش را فرا مي‌خواند، با آنان مشورت مي‌کرد و آن گاه مخالفت مي‌ورزيد. (79)
امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمود:
با زنان مشورت نکنيد؛ زيرا در آنان ضعف، سستي و ناتواني است. (80)
شايد سبب حساسيت سخنان اميرمؤمنان (عليه السلام) آن باشد که از يک سو نهج البلاغه کتابي است که بسياري از اهل دانش و نيز توده‌هاي اجتماعي به آن مراجعه مي‌کنند و بسياري از اين مضامين در اين کتاب، گرد آمده است. از سوي ديگر، امام علي (عليه السلام) در نهج البلاغه در مقام شخصيتي که بر کرامت انساني، عدالت و ارزش‌هاي متعالي تأکيد ورزيده، شناخته شده است، و صدور چنين سخنان از وي، شگفت آور مي‌نمايد. به هر رو، اين حساسيت و پرسش بايد در سطحي عام تر، مطمح نظر و تأمل قرار گيرد.
دو:درفتار اميرمؤمنان (عليه السلام) و ساير پيشوايان ديني، هيچ گونه تنقيص و ملامتي را درباره‌ي زنان نشان نمي‌دهند؛ نه در منزلت انساني و نه در موقعيت اجتماعي و ديگر ساحت‌هاي حيات بشر.

سيره‌ي امام علي

اينک به اجمال، نمونه‌هايي از سيره‌ي امام علي (عليه السلام) را بر مي‌شماريم:
1. هنگامي که خليد بن کاس، حاکم نيشابور، با پادشاه ايران مي‌رزمد و وي را مغلوب مي‌سازد، دختر او را به اسارت گرفته، نزد اميرمؤمنان (عليه السلام) روانه مي‌کند. وقتي دختر کسري بر حضرت وارد مي‌شود، به امام (عليه السلام) پيشنهاد ازدواج مي‌دهد و حضرت امتناع مي‌کند. مسلماني ايراني تبار از امام علي (عليه السلام) مي‌خواهد که او را به ازدواج وي درآورد. حضرت در پاسخ مي‌فرمايد: «او اختياردار زندگي خود است». سپس به او رو مي‌کند و مي‌گويد: «هر جا مي‌خواهي برو و با هر که دوست داري ازدواج کن». (81)
2. امام باقر (عليه السلام) مي‌فرمايد: روزي علي (عليه السلام) به هنگام گرمي هوا به خانه باز مي‌گشت. در راه، زني نزد او آمد و گفت: شوهرم به من ستم کرده و مرا از خانه بيرون رانده است. او سوگند ياد کرده که مرا کتک زند. حضرت فرمود: کمي صبر کن تا هوا خنک شود. زن گفت: شوهرم بيشتر خشمگين مي‌شود. علي (عليه السلام) پس از اندکي درنگ، فرمود: مي‌بايد حق ستم ديده بدون دشواري ستانده شود. آن گاه به سوي خانه‌ي زن رفت در را کوبيد. جواني بيرون آمد. حضرت فرمود: از خدا پروا کن، چرا او را ترسانده‌اي و از خانه رانده اي؟ جوان با ناراحتي پرسيد: تو کيستي؟ براي سخن تو، او را به آتش مي‌کشم. اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: تو را امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنم و درشتي مي‌کني؟ مردمي که از کوچه مي‌گذشتند، حضرت را با خطابِ «يا اميرالمؤمنين» تهنيت مي‌گفتند. جوان، متوجه شد و به عذر خواهي پرداخت و گفت: از خطايم درگذر. به خدا سوگند، از اين پس براي زنم زميني هموار خواهم بود. (82)
3. در نبرد جمل، اُم فضل، دختر حارث، حرکت عايشه و طلحه و زبير از مکه به سوي بصره را در ضمن نامه‌اي به اميرمؤمنان گزارش مي‌دهد. (83)
در نبرد صفين، «اُم براء» با سروده‌هايش سپاه علي (عليه السلام) را به نبرد وامي داشت. (84)
«اُم خير» به هنگام شهادت عمار بن ياسر، سخناني بسيار مهيج بر زبان راند. (85)
«اُم سنان»، علي (عليه السلام) را به پيروزي و جانشيني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ستود. (86)
«بکاره‌ي هلاليه» در همان نبرد به تمجيد ياران علي (عليه السلام) و تنقيص بني اميه پرداخت. (87)
«زرقاء»، دختر عدي، با قبيله اش در صِفين حضور يافت و سخناني هيجان انگيز در تشجيع سپاه علي (عليه السلام) بر زبان راند. (88)
سروده‌هاي «سوده» (89) در صِفّين و سخنان «عِکرِشه» در تاريخ آمده است. (90)
اين همه، نشان از حضور اجتماعي زنان در دوره‌ي کوتاه حاکميت علي (عليه السلام) دارد.
4. زنان در 24 مورد از قضاوت‌هاي علي (عليه السلام) در مقام شاکي يا متهم، حضور دارند، (91) و در هيچ يک از اين داوري‌ها، زني به استناد کم خردي، کم ايماني يا ساير خصلت‌هاي منفي ياد شده، محکوم نشده است. اين، مبنا و معياري براي داوري در اين مسئله است که ديدگاه امام علي (عليه السلام) درباره‌ي زنان چگونه بود.
سه. جدا از ارزيابي‌هاي سندي درباره‌ي احاديث و بررسي صحت و سقم آنها، درباره‌ي انتساب برخي سخنان به امام علي (عليه السلام) فرضيه‌اي به ذهن مي‌رسد که براي اثباتش به شواهد تاريخيِ بسيار نياز است؛ ولي نمي‌توان از آن غفلت ورزيد. اين فرضيه را مي‌توان به صورت زير مطرح کرد.

فرضيه‌اي شايسته‌ي بررسي

يک: دشمني بني اميه با خاندان پيامبر بر کسي پوشيده نيست. پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در همه‌ي حوادث تلخي که بر خاندان پيامبر گذشت، رد پاي بني اميه، بويژه معاويه، به روشني ديده مي‌شود. بحران‌هاي دوران حکومت امام علي (عليه السلام)، شهادت وي و نيز شهادت امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) به دسيسه‌هاي معاويه باز مي‌گردد.
دو: يکي از دسيسه‌هاي بني اميه جعل احاديث براي مشوَّه ساختن خاندان پيامبر يا کتمان فضايل آنان است. اين مطلب را بسياري از محدثان و مورخان گوشزد کرده‌اند، و در اين جا به ذکر چند شاهد اکتفا مي‌شود:
ابن کثير نوشته است:
معاويه در نامه‌اي به ابوالحسن، فضيلت‌هاي بسياري براي خود برشمرد که: پدرم در جاهليت آقايي داشت و خودم در اسلام، سمت پادشاهي يافته ام؛ من داماد پيامبر و دايي مؤمنان و کاتب وحي هستم.
اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) فرمود:
فرزند هند جگر خوار با فضايلش بر من فخر مي‌فروشد؟‌اي غلام! بنويس:
محمد، پيامبر خدا، برادر و پدرزن من است، و حمزه، سيد شهيدان، عموي من، جعفر که صبحگاهان و شامگاهان با فرشتگان پرواز مي‌کند، پسر مادر من است، و دختر محمد، همسر من است که گوشت او با گوشت و خون من عجين شده و نوادگان احمد، فرزندان من هستند. کدام يک از شما به اندازه‌ي من سهم داريد؟ بر همه‌ي شما در پذيرش اسلام، پيشي گرفتم و در کودکي و پيش از بلوغ به اسلام گرويدم.
معاويه وقتي اين نامه را ديد، گفت:
اين نامه را پنهان داريد. مبادا اهل شام، آن را بخوانند و به سوي پسر ابوطالب گرايش پيدا کنند. (92)
ابن ابي الحديد نيز مي‌نويسد:
معاويه حَجّاج را به حکومت گمارد و عابد پيشه‌هاي ظاهرالصلاح به دشمني علي (عليه السلام) و دوستي دشمنان او رو کردند و در فضايل دشمنان علي (عليه السلام) و منقصت‌ها در دشمني با علي روايت‌ها ساختند. (93)
ايشان از امام باقر (عليه السلام) نقل مي‌کند که بر ما ستم‌ها رفت و چه بسيار ظلم‌ها که از قريش کشيديم؛ تا آن جا که مي‌فرمايد:
ورُوُوا عَنّا ما لَم نَقُلهُ و ما ام نَفعَلهُ، لِيُبَغِّضُونا إلَي الناس. و کانَ عُظمُ ذلِکَ و کُبرُهُ زَمَنَ مُعاويَةِ بَعدَ مَوتِ الحَسَنِ (عليه السلام)؛ (94) چيزهايي از ما نقل کردند که نگفتيم و مرتکب نشديم، تا ما را دشمن مردم وانمود کنند، و بيش ترينش در زمان معاويه، پس از وفات [امام] حسن (عليه السلام) بود.
سه: چنان که در کتب تاريخ آمده است، زناني بسيار پس از شهادت امام علي (عليه السلام) بر معاويه وارد شدند و او درباره‌ي علي (عليه السلام) از آنان پرسيد و آنان وي را مي‌ستودند و تعبيرهايي از اين قبيل بر زبانشان جاري گشت:
لسان نطق و قول صدق؛ (95) زبان گويا و سخنان راستين.
أحببت علياً علي عدله في الرعية و قَسمه بالسوية؛ (96) علي (عليه السلام) را دوست داشتم به دليل عدالت پيشگي در ميان مردمان و رعايت مساوات.

صَلِّي الإلهُ عَلي جِسمٍ تَضَمَّنَهُ
قَبرٌ فَأَصبَحَ فيهِ العَدلُ مَدفوناً (97)

درود خداوند بر بدني که خاک او را در ميان گرفت، و عدالت در آن مدفون شد.
چهار: معاويه و بني اميه براي تخريب شخصيت امام علي (عليه السلام) در نظر زنان، احاديثي جعل کردند که تحقير زن را در پي داشته است، تا بتوانند نيمي از جامعه را به وي بدبين سازند.
شواهد اوليه‌ي ما بر اين فرضيه عبارت است از:
الف: سيره‌ي عملي و رفتار گزارش شده از امام (عليه السلام) دلالتي بر اعتقاد به چنين نارسايي و منقصتي در زنان ندارد.
ب: هيچ گاه زنانِ با فضيلت و کمال، در دوره‌هاي پيشين، اميرمؤمنان را روياروي خويش نپنداشته‌اند و بر آن نبوده‌اند که امام علي (عليه السلام) زنان را تحقير کرده است. به نظر مي‌رسد اگر اين مجموعه سخنان از امام علي (عليه السلام) صادر شده بود، تلقي زنان از وي، اين گونه نمي‌بود.
ج: کتاب الهي و سيره و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ساير امامان (عليهم السلام) از برخي از اين تعبيرهاي تُند، خالي است، بلکه بر کرامت زنان تأکيد بسيار دارد.
د: معاويه به عبدالرحمان بن شبل، نامه مي‌نويسد که آنچه از پيامبر شنيدي براي مردم بازگو کن، و وي مي‌گويد:
از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که فاسقان اهل آتش‌اند. پرسيدند‌اي رسول خدا! فاسقان چه کساني‌اند؟ فرمود: زنان. (98)
جاي شگفتي است که معاويه نامه مي‌نويسد، و وي تنها همين حديث را بر مردم قرائت مي‌کند.

قواعدي براي سنجش و تبيين

اينک پس از ذکر اين مقدمات، و روشن شدن اين که براي بررسي سخنان امام علي (عليه السلام) بايد به عرصه گسترده ترِ نصوص (متون) ديني، يعني قرآن و سنت، توجه داشت، قواعدي بازگو مي‌شود که در پرتو آنها بايد به سنجش و تبيين اين نصوص پرداخت:

1. قرآن محوري

در مطالعات ديني نبايد از قرآن غفلت ورزيد. قرآن، نخستين منبع دين شناسي است. حديث را بايد در پرتو آن درک کرد، و نيز بايد تمام قرآن را منظور داشت، نه بخشي از آن را.
در قرآن نزديک به دويست آيه درباره‌ي زن و روابط او با مرد وجود دارد. قرآن آفرينش زن و مرد را از آغاز خلقت (99) تا سکونت در بهشت (100) و سپس هبوط (101) يکسان مي‌بيند.
قرآن، در فلسفه‌ي خلقت (102) و استعدادهايي چون روح الهي، (103) تسويه در خلقت، (104) ابزار ادراکي، (105) فطرت الهي، (106) وجدان اخلاقي (107) و امانت، (108) ميان زن و مرد تفاوت نمي‌گذارد؛ چنان که در ارزش‌هاي انساني، چون ايمان، عمل صالح، (109) علم، (110) تقوا، (111) سبقت در ايمان، (112) جهاد، (113) هجرت (114) و راه خوشبختي، (115) تفاوتي صنفي به چشم نمي‌خورد. کتاب وحي، شيطان را دشمن انسان مي‌شمرد (116) و مرد و زن را مکمّل يکديگر. (117)
قرآن کريم در سلوک معنوي، زن فرعون (آسيه) و حضرت مريم (عليهاالسلام) را الگوي همه‌ي مؤمنان معرفي مي‌کند (118) و براي حضرت مريم (عليهاالسلام) مقاماتي بس ارزشمند، چون اصطفا، طهارت (119) و مکالمه‌ي فرشتگان (120) بر مي‌شمارد. آدم و همسرش هر دو در بهشت فرود مي‌آيند و هر دو از آن هبوط مي‌کنند، (121) و قرآن رحمت و مودّت را فلسفه‌ي زوجيت معرفي مي‌کند، (122) و احسان به پدر و مادر را همسان عبوديت پروردگار مي‌نشاند. (123)
قرآن، در ساحت مشارکت اجتماعي، از ملکه‌ي سبأ ياد مي‌کند که کشوري را اداره مي‌کرد. او زني عاقل بود که به سليمان گرويد. (124) قرآن از دختران شعيب ياد مي‌کند که در فعاليت‌هاي اجتماعي، حيا و آزرم نشانه‌ي رفتاري آنان است. (125)
در مفاهيم سياسي، بيعت، (126) هجرت، (127) امر به معروف و نهي از منکر (128) و مباهله (129) را براي زنان و مردان به صورت ويژه تذکر مي‌دهد.
قرآن کريم، کسب و تلاش اقتصادي زنان را محترم مي‌شمارد (130) و آنان را صاحب ارث مي‌داند. (131)
قرآن، ديده فروهشتن در معاشرت‌هاي اجتماعي را تکليف مردان و زنان دانسته است (132) و زنان را به روسري انداختن، (133) پوشش فروگرفتن (134) و پرهيز از تبرج جاهلي (135) مکلف مي‌سازد. همچنين زنان را از بروز دادن زنانگي (اُنوثت) در مشارکت‌هاي اجتماعي باز مي‌دارد. (136)
در حوزه‌ي حقوق و تکاليف، بر سرپرستي مرد، (137) و تفاوت در شهادت (138) و ارث، (139) تأکيد کرده است که البته مفسران در تفسير اين آيات، ديدگاه‌هايي گوناگون دارند؛ (140) چرا که در آيه‌ي سرپرستي و تفاوت در شهادت، (141) قرآن کريم، حکم را بر تعليلي بنياد مي‌نهد که گروهي بر پايه‌ي آن به تفسير آيات رو کرده‌اند. قرآن کريم، خصلت منفور جاهلي (شرم از داشتن دختر) را به شدت نکوهش مي‌کند. (142)
از اين گزارش اجمالي چنين بر مي‌آيد که تصوير قرآن از زن، معقول و قابل دفاع است. از اين رو، بايد تمام احاديث و روايات و نيز برداشت‌هاي عالمان ديني، از اين آهنگِ کلي فراتر نرود و با آن، مغايرت نورزد.
پيامبر و امامام فرموده‌اند: گفته‌هاي نقل شده از ما را بر قرآن عرضه داريد، و اگر مغايرت داشت، آنها را کنار گذاريد. (143)

2. نگاه جمعي به سنت

در مطالعات ديني بايد مجموعه‌ي سخنان و سيره‌ي عملي پيامبر و پيشوايان ديني را گرد آورد و آن گاه به استنباط و استخراج آرا پرداخت. تجزيه کردن روايات، نارواست. همچنين در نظر نياوردن سيره‌ي عملي پيامبر و امامان، لغزشي بزرگ است. براي نمونه، اگر در احاديثي از مشورت با زنان نهي شده، در روايت‌هاي ديگر تصريح شده است که با زنان نادان مشورت نشود. پس اگر زني خردش آشکار شد، مي‌توان با او به شور نشست؛ و اين، قاعده‌اي عقلايي است. در روايت‌هاي ناظر به مشورت درباره‌ي مردان نيز اين قيود به کار رفته است: «با مرد خردمند مشورت کنيد». (144) همچنين در سيره‌ي رفتاري هيچ يک از امامان و رسول خدا، تحقير و اهانت و تنبيه بدني زن را سراغ نداريم: ما ضرب رسول الله امرأة. (145)
نگاه جمعي به فرهنگي که در طول حدود سه قرن شکل گرفته، امري لازم است. در پرتو اين نگاه، بسياري از سخنان، يکديگر را شرح و تفسير مي‌کنند. نيز در پرتو سيره‌هاي رفتاري، نادرستي پاره‌اي از سخنان باز شناخته مي‌شود. مثلاً خانه نشيني زن را که برخي از سخنان بدان اشاره دارد، در حيات پيشوايان ديني نمي‌توان سراغ گرفت. حضور زنان در عرصه‌هاي تعليم، (146) فعاليت‌هاي اجتماعي، (147) پيکارها و نبردها (148) در جامعه‌ي اسلامي آن روزگار، آشکارا به چشم مي‌خورد.

3. جعل و تحريف

تأثير فرهنگ‌هاي غير ديني و مسئله‌ي جعل و تحريف، در بررسي احاديث جايگاهي ويژه دارد. از آنچه در طول چند قرن بر حديث گذشته نبايد بي اعتنا گذشت؛ چه بسا در پژوهش‌ها معلوم گردد که پاره‌اي از آنچه ما از دين مي‌شناسيم، غير ديني است، و در خلال قرون، از فرهنگ‌هاي ديگر به فرهنگ ما سرايت کرده است. در اين جا به برخي نمونه‌هاي اشاره مي‌شود:
يک: طبري، خطيب بغدادي، ابن عساکر و راغب اصفهاني آورده‌اند که وقتي خبر مرگ رقيه، دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، به وي رسيد، فرمود: «الحمدلله! دفن البنات من المکرمات؛ (149) سپاس خدا را! به گور کردن دختر، نشانه‌ي بزرگواري است». همچنين فرمود: «نعم الختن القبر؛ قبر، خوب دامادي است!».
دو: ابوهريره از پيامبر نقل کرده که «شومي در سه چيز است: مَرکب و زن و خانه». اين از مَثَل‌هاي رايج قبل از اسلام بود، و عايشه بدان اعتراض کرد که پيامبر فرمود: «اهل جاهليت چنين مي‌گفتند». راوي، اين قسمت از سخن پيامبر را نقل نکرده است. (150)
سه: روايت‌هايي که إغواي آدم را به حوا نسبت مي‌دهند، مطابق عهد قديم (تورات)، و ناسازگار با قرآن‌اند. (151)
چهار: روايت‌هايي که خلقت زن را از مرد مي‌دانند، مشابه نقل تورات هستند (152) و آيات قرآني که بر خلقت از «اَزواج» دلالت دارد، به معناي خلقت زنان از مردان نيست؛ بلکه به معناي آفرينش همتاياني براي مردان و زنان است. (153)
پنج: به گفته‌ي استاد مطهري، پوشش صورت و نقاب زدن که در برخي روايت‌ها و ديدگاه‌هاي عالمان ديني وجود دارد، برگرفته از آداب و رسوم ايرانيان است. (154)
نوال سعداوي، نويسنده‌ي عرب، گفته است:
بسياري از احکام امروز که به نام اسلام بر زنان عرب فرض شده، از اسلام نيست، بلکه ميراث انديشه‌هاي عمر بن خطاب و مرداني چون اوست که خوي پدرسالارانه‌ي خويش را در اسلام به جا گذاشته‌اند. (155)

4. نقل به معنا

جواز و رواج نقل به معنا، از قواعدي است که در تفسير و فهم متون روايي بايد بدان توجه شود. به اين ترتيب که راويان، شنيده‌هاي خود را گاه با واژه‌هايي ديگر، يا ساختار مشابه که اصل معنا را مي‌رساند، بيان کرده‌اند. محقق حلي مي‌نويسد:
ياران پيامبر، مجالس وي را پس از گذشت زماني نقل مي‌کردند و به طور طبيعي عين واژه‌ها در ذهن آنان نمي‌ماند. (156)
نويسنده‌ي کتاب معرفة الحديث درباره‌ي چگونگي نقل‌ها مي‌نگارد:
برخي از راويان، کتابت را نيکو مي‌دانستند، ولي حديث را مي‌شنيدند و در سينه نگاه مي‌داشتند و هرگاه فرصتي مناسب دست مي‌داد، آن را مي‌نگاشتند، گرچه با واژه‌هاي ديگر. اينان بيشترين راويان بودند. برخي نيز حديث را پس از شنيدن، مکتوب مي‌کردند تا صحيح نقل شود، و اينان در اقليت بودند. (157)
برخي از نويسندگان اهل سنت نيز مي‌گويند:
وضعيت اکثر صحابه و پيشينيان، گواهي مي‌دهد که روايت را نقل به معنا مي‌کرده‌اند، و دلل اين امر، نقل‌هاي متعدد از يک حديث يا قصه است. (158)
با اين وصف، روايت‌هاي متعدد، گاه به يک خبر باز مي‌گردد. اين روش از آيةالله بروجردي در مقام استنباط حکم نقل شده است. (159) از اين رو، از استفاضه يا تعدد خارج مي‌گردد؛ چنان که نمي‌توان بر قالب منقول، حساسيت دقيق علمي به خرج داد. و ايشان به اين نکته نيز در استنباط‌هاي خود توجه مي‌کرد، (160) و فقط جايي را نشانه‌ي صدور واژه‌ها از معصوم مي‌دانست، که واژه‌ها در اصول متلقات، تکرار شده باشد. (161) بنابراين، بايد روايات درباره‌ي زنان را از نظر نقل‌هاي متعدد و واژه‌هاي به کار رفته در آنها، با اين معيار سنجيد و آن گاه به تفسير آنها پرداخت.

5. قاعده‌ي اشتراک

اشتراک زنان و مردان در وجود و احکام و تکاليف، قاعده‌اي است که مقبول متکلمان و اصوليان است. از سوي ديگر، در زبان عربي تفکيک جنسيت در تعبيرها فراوان است. مثلاً فعل و اسم اشاره و ضمير، به صورت مذکر و مؤنث ادا مي‌شود. در محاوره، در همه‌ي ترکيب‌ها و جمله‌ها جنسيت ملحوظ نمي‌شود، بلکه از تغليب سود مي‌جويند؛ يعني اگر سخن از دو گروه زن و مرد در ميان باشد، غالباً تعابير به صورت مذکر آورده مي‌شود.
حال با توجه به قاعده اشتراک و ويژگي زبان عرب، در تفسير نصوص ديني - که در قالب زبان عربي ارائه شده‌اند - نبايد از قاعده‌ي تغليب در اداي سخن غفلت شود. به تعبير ديگر، در متون ديني بسياري معارف و قوانين با ساختار مذکر ادا شده و نمي‌توان اين را امري اختصاصي تلقي کرد، بلکه قاعده‌ي اول، اشتراک است، و اختصاص دليل مي‌خواهد.
محقق بَحراني مي‌نويسد:
روشن است که بيشتر احکام، در عبادات و معاملات و غير اينها، مختص مردان است. پرسش‌ها نيز به مردان اختصاص دارد، ولي هيچ اختلافي نيست که زنان داخل در احکام هستند، مگر خصوصيت براي مردان ثابت شود. اين امر براي کسي که در تمام روايات مربوط به احکام تدبر کند، روشن مي‌شود. دليلش آن است که آنچه در اخبار و احاديث آمده، بر سبيل تمثيل است، و با تنقيح مناط قطعي، حکم به ديگر افراد، سرايت مي‌کند. (162)
و در جايي ديگر نوشته است:
اين روايات (روايات حج پسر بچه) اختصاص به پسر بچه‌ها دارد، ولي فقيهان، ميان دختر بچه و پسر بچه در احکام فرق نگذاشته‌اند؛ زيرا احکام در ابواب فقهي با عنوان مردان آمده، با اين که قطعاً در مورد زنان نيز جريان دارد. (163)
استاد جوادي آملي در بحثي با عنوانِ «لسان قرآن، لسان فرهنگ محاوره» نوشته است:
گرچه ذات اقدس اله درباره‌ي کيفر اعمال مي‌فرمايد: كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ، (164) اما اين «امرء» در مقابل «امرأه» نيست، بلکه فرهنگ محاوره اين است که از انسان به عنوان مرد ياد شود نه به عنوان مرد در مقابل زن. (165)
در اين جا ذات اقدس اله مي‌خواهد به ما بفهماند من به صورت مذکر تعبير مي‌کنم، براساس فرهنگ محاوره است، نه اين کار مخصوص مرد باشد. بنابراين، نبايد به زحمت افتاد که چرا پيامبر فرمود: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ علي کُلِّ مُسلِمٍ و نفرمود «مسلمة»، تا به زحمت جواب داده شود که در برخي نسخ «مسلمة» دارد يا در برخي از روايات «مسلمة» هم اضافه شده است، يا اين که بعضي از محدثان «مسلمة» را هم نقل کرده‌اند. اصلاً زحمت سؤال را نبايد تحميل کرد تا نوبت به زحمت جواب برسد. قرآن کريم در عين حال که ما را به غفلت آن معنا آشنا مي‌کند، ما را به خصوصيت فرهنگ محاوره هم راهنمايي مي‌کند. مي‌فرمايد: اگر سخن از مذکر است، نه براي آن است که اين وصف، وصف مذکرهاست، بلکه براي اين است که در مقام لفظ، اين چنين مي‌شود. (166)

6. تاريخ صدور حديث

تاريخ هر حادثه و پديده، از چگونگي وقوع آن خبر مي‌دهد، و به شناسنامه‌اي مي‌ماند که آيندگان را از هويت آن با خبر مي‌سازد.
سنت (گفتار و کردار و تقرير معصوم) نيزگاه تاريخ بردار است. هر حديث از پسِ نيازي و در پاسخ پرسشي و در مقام تبيين حقيقي و گاه براي وضعيت ويژه‌اي صادر شده است. و به تعبير ديگر، شأن نزولي دارد که دانستنش براي فهم بهتر حديث، سودمند است. نخستين فقيهي که بدين مسئله توجه جدي ورزيده و در روش استنباط و شيوه‌ي تدريس بدان التزام داشت، آيةالله داشت، آيةالله حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي بود. وي معتقد بود:
احاديث ما، شأن نزول دارند و در محيطي صادر شده‌اند که اقوال و نظريات فقيهان بزرگ اهل سنت، حاکم بوده است. ناظر به اين فتاوا، اهل بيت (عليهم السلام) سخن گفته‌اند. سخنان آنان، يا در رد نظريه‌اي است که يا در اثبات آن. بنايراين، بايد جو مسئله‌ي فقهيه را به دست آورد، تا فهميد مقصود از روايت چيست. (167)
شهيد سيد محمدباقر صدر، يکي از آفت‌هاي اجتهاد در نصوص ديني را «تجريد الدليل الشرعي من ظروفه و شروطه» (168) دانسته و آن را در دو قسمت توضيح داده، و در بخشي فرموده است:
اگر امري در عهد تشريع جايز دانسته شد، پژوهشگر بايد تمام آنچه را در اين تجويز مي‌توانسته دخالت داشته باشد، منظور کند؛ وگرنه تعميم حکم با منظور نکردن شرايط خارجيِ آن زمان، امري خطا خواهد بود. (169)
علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ضرورت آگاهي از تاريخ صدور حديث و فوايد آن در مطالعات فقيهي را چنين باز گفته است:
شما از نقش تسلط بر تاريخ و دانستن وقايع تاريخي در فهم احاديث و نصوص ديني غافل نباشيد. تمام حوادث، در بستر تاريخي خود شکل مي‌گيرند. انسان با زمان، رابطه‌ي متقابل تأثير و تأثر دارد. (170) بنابراين، درک درست بسياري از نصوص، نيازمند آگاهي کامل از زمان، مکان و شرايطي است که در آن صادر شده است. محيط و عکس العمل آن در مقابل نصوص صادر شده را بايد بشناسيم. شناخت اين موارد، ما را در فهم حدود، قيود و درک اشارات و لطايف آن ياري مي‌کند. در کتاب السوق في ظل الدولة الاسلامية نگاهي چنين داشتيم. . . اين کتاب، با حجم ‌اندک خود، مي‌تواند نمايانگر ميزان تأثير شناخت واقعيات خارجي در شناخت طبيعت نصوص صادر شده و اهداف آنها باشد، و به خوبي مي‌رساند که اين شناخت، فضاي گسترده‌اي را براي فهم بهتر نصوص و استفاده‌ي کامل از آنها فراهم مي‌آورد. (171)
دستيابي به احکام موقت، و به تعبير ديگر، احکام گره خورده با اوضاع زماني و مکاني، از فوايد شناخت وضعيت صدور است. شهيد صدر مي‌فرمايد:
تشريعاتي که پيامبر با آنها منطقةالفراغ را به عنوان ولي امر پُر مي‌کرد، هميشگي نيستند؛ زيرا اين گونه احکام، از رسول خدا به عنوان حاکم و ولي مسلمانان صادر شده‌اند، نه به عنوان مبلّغ حکم الهي. (172)
آيةالله سيد ابوالقاسم خويي حديثي را که فقيهان در باب منع خروج زن از منزل بدون اذن شوهر بدان استناد مي‌کنند، قضيه‌اي خاص مي‌داند که حکمش قابل تعميم نيست. (173)
استاد محمد مهدي شمس الدين و استاد شهيد مرتضي مطهري، روايات منع تدبير زن را ناظر به وضعيت آن روز ايران مي‌دانند و ماهيت حکومت امروزي را با گذشته متفاوت دانسته، اين حکم را تعميم نمي‌دهند. (174)
برخي روايت‌ها در منع زنان از فراگيري کتابت (175) يا رفتن به حمام، (176) بايد به اوضاع خاص اجتماعي مربوط باشد، و بر فرض درستي مضمون، نمي‌توان آنها را تعميم داد.
ابن عاشور، آيه‌ي «فَاضرِبُوهُنَّ» را با توجه به تفاوت فضاهاي فرهنگي تفسير مي‌کند و مي‌گويد: «جواز کتک زدن زن، مربوط به جامعه و شرايطي است که اين عمل، ستم تلقي نگردد». (177)
مدني، از نويسندگان اهل سنت، در تفسير آيات تعدد زوجات، وجود وضعيت اجتماعي مناسب، مانند زمان جنگ يا بيماري و نازايي زن را مجوز چند همسري مي‌داند که حاکم مي‌توان اجراي اين قانون را بر عهده گيرد تا از تحقق شرايط، اطمينان حاصل کند. (178)

7. لزوم معرفت در مباحث انسان شناسي

در مسائل اعتقادي و انسان شناختي، دلالت و سند، زماني پذيرفته است که به مرحله اطمينان برسد؛ وگرنه بايد آن حديث را مسکوت گذاشت، و براساس آن، به نام دين، رأيي صادر نکرد. اصوليان و فقيهان و مفسران، بر اين امر تأکيد دارند. البته کثرت و تعدد نقل و وجود اسناد بسيار، مي‌تواند درباره‌ي سند، قطع آور باشد؛ اما قطعيت دلالت، محتاج شواهد و قرايني فراتر از ظهور (ظاهر نص) است.
همچنين فهم عالمان ديني مي‌تواند شاهد و قرينه‌اي براي دلالت باشد؛ اما اين تا زماني است که شاهدي بر خلاف آن يافت نشود؛ وگرنه بايد آن فهم را تخطئه کرد. براي نمونه، قرن‌ها فقيهان به قليل بودن آب چاه معتقد نبودند، با آن که صحيحه‌ي اسماعيل بن بزيع در کتب حديثي وجود داشت.
نيز پس از شيخ طوسي، مجتهدان، تحت سيطره‌ي عظمت علمي ايشان، مقلّداني بيش نبودند. در اين باره، به ذکر چند شاهد مي‌پردازيم:
آيةالله ناييني معتقد است:
در زمينه‌ي اصول عقايد، به «گمان» اعتنايي نيست؛ بلکه بايد «علم» حاصل شود، و در جايي هم که راه علم مسدود است، مي‌توان به نحو اجمال عقيده داشت؛ يعني عقيده به «واقع»، آن گونه که هست. (179)
آيةالله خويي، سخني مفصل دارند که اجمالش چنين است:
در حوزه‌ي اصول عقايد، اگر غرض معرفت است، با «گمان» حاصل نمي‌شود؛ خواه غرض معرفت باشد عقلاً، و خواه شرعاً. البته عقد قلب و انقياد با ظن معتبر، مانعي ندارد. در امور تکويني و تاريخي، ظن مطلق، حجت نيست و ظن خاص (به اعتبار اِخبار از متعلق)، طبق مسلک طريقت، جايز است و اما طبق مسلک منجزيت، همين مقدار هم جايز نيست. (180)
نتيجه اين که در اصول عقايد و تاريخ و امور تکويني، با خبرِ واحدِ معتبر، چيزي ثابت نمي‌شود. البته در عقايد مي‌توان براساس آن، عقيده پيدا کرد؛ اما در امور تکويني و تاريخي، تنها مي‌توان اِخبار کرد و معرفتِ به «واقع» حاصل نمي‌شود، علامه‌ي طباطبايي فرموده است:
آنچه امروزه ثابت است، اين است که خبر متواتر، يا خبر همراه با قرينه‌ي قطعي، بدون ترديد حجت است، و اما جز اينها، روايات مورد وثوق، تنها در احکام شرعيِ فرعي حجت است. دليلش آن است که حجيت شرعي، از اعتبارهاي عقلايي است که تابه اثر شرعي است؛ اثري که قابليت جعل و اعتبار داشته باشد. حوادث تاريخي و مسائل عقيدتي، بدين معنا حجيت بردار نيست؛ زيرا در آن، اثر شرعي نيست، و معنا ندارد که شارع، غير علم را علم دانسته، مردم را بدان متعبد سازد.
در موضوعات خارجي، اثر شرعي متصور است، اما چون اثر جزئي است، باز هم در جرگه‌ي اعتبار شرع قرار نمي‌گيرد. (181)
علامه‌ي طباطبايي اين مطلب را در مواردي متعدد از تفسير گران سنگ الميزان و تعليقه بر بحارالأنوار گوشزد کرده است. (182)
آيةالله ميرزا جواد تهراني در اين باره نگاشته است:
در اعتقاديات، بايد به مدارک معلوم (از نظر صدور و دلالت) متکي باشيم. با خير واحد غير معلوم الصدور يا تأويل متشابهات، به نظر و ميل خودمان و بدون ارجاع به محکمات، نبايد به مطلبي اعتقاد ورزيم و از واقع اِخبار قطعي بنماييم.
هر حديثي که بر خلاف محکمات قرآن کريم، يا احاديث متواتره‌ي قطعي الدلاله، و يا بر خلاف عقل فطري سليم بود، بايد رد و تکذيب شود. اگر حديث، نه چنين مخالفتي داشت (که موجب طرح و تکذيب آن شود) و نه حديث معلوم الصدور و معلوم الدلاله بود (که موجب اخذ و التزام به مفاد آن بشود)، بايد آن را در بوته‌ي اجمال و احتمال گذاشت، و به تعبير ديگر، در مورد آن بايد توقف نمود، و به عبارت ثالث، چنين حديثي که منتسب به اهل بيت (عليهم السلام) است، علم آن را به خود اهل بيت بايد واگذاشت، گرچه در کتب حديث، هزاران حديث در موضعات مختلف از اين قبيل مشاهده گردد، نه آن را بايد طرح و تکذيب کرد و نه بايد به ظاهر آن تعبداً التزام قطعي پيدا نمود و نه آن را با زور تأويل و توجيه، بر يکي از نظريات و اختيارات فرد يا دسته‌اي از متفکرين و بزرگان، حمل قطعي کرد.
هر مورد که ظاهر کلام بر خلاف ضروريات و مسلمات عقول فطري سليم بود، کشف مي‌شود که آن ظاهر، مراد نبوده، و يا اساساً صادر نشده است، مگر اين که معلوم الصدور باشد، که در اين صورت بايد در معناي ظاهر تصرف نمود. (183)
اين مطلب، هم درباره‌ي سند و هم دلالت جاري است؛ يعني دلالت مقبول است که نص (متن ديني محکم و متواتر) باشد و احتمال خطا و خلاف در آن نباشد. بر اين اساس، رواياتي که در معرفي ويژگي‌هاي زن و خصلت‌ها و آفرينش و نقصان عقل وي وارد شده است، بايد با اين ملاک سنجيده شود؛ يعني زماني مي‌توان به اتکاي آن احاديث و حتي آيات قرآني و انسان شناسي و زن شناسي پرداخت که سند حديث يقيني، و دلالت حديث و آيه، انکارناپذير باشد. با هر خبر صحيح و هر ظهوري نمي‌توان نتايجي را در اين مقوله‌ها به دين نسبت داد؛ زيرا در اين حوزه، نه شرع تعبد دارد و نه عُقلا تعبدي دارند.
براي مثال، اگر فردي بسيار متدين و پارسا (که زبانش از هر دروغ پيراسته است، و به قول عالمان رجال، از «ضبط» و «وثاقت» لازم برخوردار است)، يک مسئله‌ي رياضي را حل کند و بگويد درست حل کرده ام، اين گفته قطع آور نيست و به آن اعتنا نمي‌شود، بلکه بايد براي قبول درستي حل مسئله، آن را آزمايش کرد. در صورتي که اگر همين فرد، هر خبري را در حوزه‌ي زندگي روزمره نقل کند، بدان اعتنا مي‌شود. سر امر در اين است که در صورت نخست، دنبال واقع هستيم و عُقلا و شرع، تعبدي ندارند؛ اما در صورت دوم، در امور اعتباري و زندگي، عقلا با اعتبار و تعبد زندگي مي‌کنند و شرع نيز همان شيوه را مي‌پذيرد.
چنين رواياتي، يا باد متواتر بوده و در دلالت نص باشند، يا در سند و دلالت قراين يقين آوري بر آنها اقامه شود، تا بتون با استنتاج دست زد. البته اين بدان معنا نيست که هر خبر غير متواتري را طرد کنيم و نسبت کذب و جعل به آن بدهيم. طرد روايات غير متواتر و غير نص، تا زماني که با دليل عقلي قطعي مخالفتي نداشته باشند، جايز نيست؛ همان گونه که بر اساس چنين احاديثي نمي‌توان به رأي دين در اين حوزه‌ها دست يافت.

8. بررسي واژه‌ها در فرهنگ زمان صدور

يکي از اموري که در تفسير نصوص ديني بايد منظور گردد، اين است که واژه‌ها در بستر شکل گيري و زمان خود قرار گيرند، و بعد تفسير شوند، يا به نمونه‌هاي مشابه در ساير نصوص مراجعه گردد؛ وگرنه نمي‌توان واژه‌ها را در شرايط امروزي تفسير کرد.
واژه‌ي «عقل» در احاديث و روايات، معنايي گوناگوني دارد که محدثان نيز بدان اعتراف دارند. کسي که مي‌خواهد نقصان عقل زنان را معنا کند، بايد بر همه‌ي آن کاربردها واقف بوده، شواهد روشني بر يکي از آن معلاني بيابد. اينک براي توجه دادن به اهميت اين مسئله، تفسيرها و کاربردهاي «عقل» در احاديث، به اختصار بررسي مي‌شود:
شيخ حُرّ عاملي فرموده است:
عقل در کلام دانشمندان و حکما، معاني گوناگوني دارد، و در احاديث و روايات، به سه معنا به کار رفته است:
1. نيروي درک خير و شر و تمييز آنها از يکديگر، و اين مناط و ملاک تکليف است.
2. ملکه‌اي دروني که انسان را گزينش خوبي‌ها و رها کردن بدي‌ها فرا مي‌خواند.
3. تعقل و دانش، و بدين سبب است که مي‌بينيم در روايات، عقل در برابر جهل و ناداني به کار رفته است. (184)
علامه‌ي مجلسي نيز فرموده است:
اخباري که در ابواب «عقل و جهل» رسيده، يا به معاني نيروي درک خير و شر است و يا به معناي ملکه‌اي دروني که انسان را به انتخاب خوبي‌ها و ترک بدي‌ها دعوت مي‌کند. البته در معناي دوم، روايات بيشتري وجود دارد، و برخي روايات، احتمال معناي ديگر هم دارد؛ همان طور که در بعضي از آنها عقل، به معناي دانش آمده است. (185)
با جست و جو در اخبار منسوب به امامان معصوم، به دست آورديم که خداوند در هر يک از انسان‌هاي مکلف، نيروي درک نفع و ضرر آنها را آفريده است؛ گرچه اين نيرو در ميان آنها متفاوت است. . . و اين نيرو به ميزان دانش و رفتار انسان‌ها قابل رشد است. هر قدر آدمي در کسب دانش تلاش کند، اين نيرو افزايش مي‌يابد. (186)
در احاديثي که لفظ «عقل» به کار رفته است، معاني گوناگون ديده مي‌شود.
اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) فرمود:
العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ، و کِلاهُما يُؤدّي إِلَي المَنفَعَةِ؛ (187)
عقل، دوتاست: طبيعي و اکتسابي، و هر دو به سود راه مي‌برند.
برخي روايات، به عقل ذاتيِ طبيعي اشارت دارند که نمونه‌هايي از آنها را مي‌آوريم:
الف. برخي احاديث، انسان را ترکيب شده از عقل و شهوت مي‌دانند. هر کس عقلش را غالب بدارد، به مقام فرشتگان و برتر از آن نايل مي‌شود، و هر کس شهوت را غلبه دهد، در جرگه‌ي بهايم خواهد بود:
عبدالله بن سنان گويد که از امام صادق (عليه السلام) پرسيديم: آيا آدميان برترند يا فرشتگان؟ فرمود: اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفته است: «خدا فرشتگان را از عقل بدون شهوت آفريد و چارپايان را از شهوت بدون عقل؛ اما در آدمي، هر دو را ترکيب کرد. آن که عقلش بر شهوتش چيره شود، از فرشتگان برتر است، و آن که شهوتش بر عقلش چيره گردد، از چارپايان پست تر است». (188)
ب. برخي روايات، انسان را ترکيبي از عقل و صورت معرفي مي‌کند و عقل را به منزله‌ي روح در کالبد انسان مي‌داند. امام علي (عليه السلام) فرمود:
الإنسانُ عَقلٌ و صورَةٌ؛ فَمَن أخطَأهُ العَقلُ ولَزِمَتهُ الصورَةُ لَم يَکن کامِلاً و کانَ بِمنزِلَةِ مَن لارُوحَ فيهِ؛ (189)
آدمي، عقل و صورت است. آن که عقل را رها کرده و به صورت چسبيده است، کامل نيست، و مانند موجودي است که روح ندارد.
ج. دسته‌اي ديگر از احاديث، ملاک انسانيت را عقل مي‌شناسد، امام علي (عليه السلام) فرمود:
الإنسانُ بِعَقلِهِ؛ (190) انسانيت انسان، به عقل اوست.
د. دسته‌اي ديگر از احاديث، بر عقل اکتسابي دلالت دارند. رشد و نقص اين عقل، به خصلت‌ها و رفتار آدمي بسته است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: أطمِعوا نِساءَکُمُ الحَوامِلَ اللّبانَ فَإنَّهُ يَزيدُ في عَقلِ الصَّبِيِّ؛ (191) به زنان باردار، شير بخورانيد؛ زيرا عقل بچه را افزايش مي‌دهد.
اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز مي‌فرمايد: وَالعِلمُ يَزيدُ العاقِلَ عَقلاً؛ (192) دانش، عقل عاقل را افزون مي‌کند.
همچنين امام صادق (عليه السلام) فرمود: الِتّجارَةُ تَزيدُ فِي العَقلِ؛ (193) تجارت، عقل را افزايش مي‌دهد.
بنابراين، عقل در احاديث، گاه به معناي «تعقل»، گاه «درک خوبي و بدي»، و گاه به معناي «انتخاب خوبي و بدي» به کار رفته است. از سوي ديگر، در برخي احاديث، مراد عقلِ طبيعيِ ذاتي است، و در برخي ديگر، عقل اکتسابي تجربي. از اين رو، بدون روشن ساختنِ معناي عقل، نمي‌توان درباره‌ي احاديثِ نقصان عقول زنان قضاوت کرد.

9. توجه به واقعيت‌ها و تاريخ گذشته‌ي زنان

از قواعدي که در تفسير اين متون (نصوص) ديني قابل استفاده است، واقعيت‌هاي حال و گذشته‌ي زندگي زنان است؛ از جمله: بررسي ميزان درک زنان امروزي، توان زنان براي مديريت و اداره‌ي امور اجتماعي، قدرت تعليم و تعلم زنان.
امروزه در پرتو اين واقعيت‌ها بسياري از توهمات گذشته درباره‌ي ناتواني زنان، برطرف شده است، و مي‌توان به استناد آنها برخي نصوص را نقد محتوايي کرد. در اين زمينه، حتي گذشته‌ي تاريخي زنان نيز مي‌تواند راه گشا باشد. تاريخ را مردان نوشته‌اند و بسياري از توانمندي‌ها و کلمات زنان به ثبت نرسيده، اما همان اندازه‌ي کم که به يادگار مانده، يا در پرتو تلاش‌هاي محققان امروزي روشن مي‌شود، بسيار مغتنم و قابل استفاده است.
زُهري درباره‌ي زنان گفته است: «ماارتدّت امرأةٌ بعد إيمانٍ؛ (194) هيچ زني پس از ايمان مرتد نشد.» ذهبي نيز گفته است: «لم يؤثر عن امرأة أنها کذبت في حديث؛ (195) دروغ گويي زني در نقل حديث به ثبت نرسيده است. » اين در حالي است که خود در ميزان الاعتدال، چهار هزار نمونه اتهام مردان در نقل حديث را معرفي کره است. (196)
ابو عبدالرحمان سُلَمي کتابي به نام ذکر النسوة المتعبدات الصوفيات نوشته و 84 زن عارف را شناسانده است. عبدالرحمان جامي در نفحات الأنس از چهل زن عارف مسلک ياد مي‌کند. (197)
محمد احمد درنيقه در کتاب أعلام العابدان الزاهدات، زنان عابد و زاهد را معرفي کرده است. دکتر صالح معتوق در کتاب جهود المرأة في رواية الحديث، تلاش‌هاي زنان در زمينه‌ي روايت در قرن هشتم را به قلم آورده است. دکتر ناجيه عبدالله ابراهيم، تلاش‌هاي علمي زنانِ قرن‌هاي پنجم و ششم در بغداد را با تأليف کتابي برشمرده است. (198) زينب، دختر محمد بن عثمان دمشقي، جلسه‌ي درسي داشت که بيش از پنجاه نفر در آن شرکت مي‌جستند و اين حجر عسقلاني از آن جمله بود. (199) ابن عساکر نزد بيش از هفتاد زن درس خوانده است. سخاوي، نويسنده‌ي الضوء اللامع، از پنجاه زن درس آموخت. (200) تنها در کشور ايران، در فاصله‌ي سال‌هاي 1300 تا 1374، بانوان، 3847 جلد کتاب ترجمه و تأليف کرده‌اند. (201)
آيا اين واقعيت‌ها نمي‌تواند برخي از نصوص و متون را زير سؤال بَرد؟ البته‌اي تنها گوشه‌اي از تاريخ زنان مسلمان در حوزه‌ي علوم ديني بود؛ وگرنه تلاش زنان مسلمان در حوزه‌ي ادبيات و هنر، از شماره بيرون است.

10. استفاده از دانش و تجربه‌ي بشري

استفاده از دستاوردهاي تجربي بشر، آن گاه که به گونه‌اي از اتقان رسيده باشند، در فهم برخي از متون (نصوص) ديني مؤثر است. در مَثَل، روايت‌هايي که ميزان غريزه‌ي جنسي زن و مرد را بيان مي‌کند يا بر تفاوت حيا در آنان تأکيد دارد، يا برخي خُلق و خوهاي زنان را بر مي‌شمرد، امروزه مي‌تواند در پرتو دستاوردهاي دانش‌هاي روان شناسي، تعليم و تربيت و مردم شناسي، بهتر نقد و بررسي و فهميده شود. از همين دست است توانمندي‌هاي تدبيري زنان و ميزان عاطفه و تعقل آنان. با تکيه بر اين دانش‌ها مي‌توان نصوص ياد شده را بهتر ارزيابي کرد. البته بايد به ياد داشت که نظريه‌هاي اثبات نشده يا ابطال شده، گاه، راهزن پژوهش‌هاي عالمانه است.
اينها قواعدي دهگانه بود که مي‌بايد نصوص و رواياتِ موضوع زن را در سنت و سخن امام علي (عليه السلام) بر پايه‌ي آنها بررسي کرد، و آنچه از اين چنبره بيرون مي‌آيد، ديدگاهي معقول است که مي‌توان آن را چنين ترسيم کرد:
زن انساني است که همه‌ي مواهب رشد را دارد؛ نقص و خللي در جوهر وجودش راه ندارد؛ ابزار تکامل را به اندازه‌ي مردان واجد است؛ در حيات و آفرينش استقلال دارد و طفيل ديگري نيست. اُنوثت، تنها وسيله‌اي براي بقاي نسل آدمي است، و اين، سنت الهي در جهان است.
گفتني است که انوثت لوازم و لزوماتي دارد که در اندکي از ساحت‌هاي رواني و جسمي و نيز پاره‌اي تکاليف و حقوق، تفاوت‌هايي ايجاد مي‌کند. به سخن ديگر، ساحت‌هاي زندگي آدميان به دو بخش انساني و جنسيتي تقسيم مي‌شود. ساحت انساني، زن و مرد نمي‌شناسد و جنسيت نمي‌پذيريد؛ اما در ساحت جنسيت، زن بايد کار زنانه کند و به لوازم و آثارش پايبند باشد؛ چنان که مرد بايد چنين باشد.

پي‌نوشت:

1. اين مقاله، پيش از اين، در دانش نامه‌ي امام علي (عليه السلام) منتشر شده است.
2. سبط ابن جوزي، تذکرة الخواص، ص 85؛ نهج البلاغة، خطبه‌ي 80؛ آمدي، عبدالواحد، تصنيف غرر الحکم، ص 408، ح 9379؛ حارثي مکي، محمد بن علي، قوت القلوب، ج 1، ص 282.
3. حسيني خطيب، سيد عبدالزهرا، مصادر نهج البلاغة، ج 2، ص 86.
4. نهج البلاغة، نامه‌ي 14.
5. همان، حکمت 61.
6. تصنيف غرر الحکم، ص 408، ح 9360.
7. ديلمي، حسين بن ابي الحسن، إرشاد القلوب، ج 22، ص 28.
8. کيدري، محمد بن حسين، الديوان المنسوب إلي الامام علي (عليه السلام)، ص 108.
9. نهج البلاغة، حکمت 238.
10. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9362.
11. سپهر، محمدتقي، ناسخ التواريخ، ج 5، ص 283؛ مديرشانه چي، کاظم، الحکم من کلام علي، ج 2، ص 328، ح 53.
12. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 5، ص 338.
13. نهج البلاغة، خطبه‌ي 153؛ تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9367؛ حراني، ابن شعبه، تحف العقول، ص 156.
14. الکافي، ج 5، ص 82.
15. همان، ص 337؛ حر عاملي، وسائل الشيعة، ج 20، ص 179.
16. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9380.
17. همان، ح 9363؛ کوفي، ابوالحسن محمد بن محمد، الجعفريات، ص 95.
18. ليثي واسطي، علي بن محمد، عيون الحکم و المواعظ، ص 177؛ محدث نوري، حسين بن محمد تقي، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 200.
19. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9377؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 13.
20. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9375؛ تميمي مغربي، ابوحنيفه نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 352؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 262؛ شيخ صدوق، کتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 468؛ الکافي، ج 5، ص 517؛ شيخ طوسي، الأمالي، ص 304؛ آبي، ابوسعيد، نثر الدر، ج 1، ص 183.
21. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9371.
22. الکافي، ج 5، ص 517.
23. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9374-9372.
24. الکافي، ج 5، ص 518؛ کتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 468.
25. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 103، ص 242، ح 10 و ص 243، ح 11.
26. نهج البلاغة، نامه‌ي 31.
27. بحارالأنوار، ج 103، ص 251؛ کراجکي، ابوالفتح محمد، کنزالفوائد، ص 117.
28. نهج البلاغة، حکمت 102؛ تصنيف غررالحکم، ص 348، ح 8030.
29. دعائم الاسلام، ج 2، ص 534، ح 1899.
30. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9383 و 9378 و 9359.
31. تصنيف غررالحکم، ح 9365.
32. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 273؛ تحف العقول، ص 319 و 151.
33. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9381.
34. نهج البلاغة، حکمت 260.
35. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9384.
36. همان، ح 2361.
37. شيخ صدوق، الخصال، ص 113.
38. نهج البلاغة، حکمت 136؛ الخصال، ص 620؛ الکافي، ج 5، ص 9؛ طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مکارم الأخلاق، ص 215.
39. الکافي، ج 5، ص 534.
40. الکافي، ج 2، ص 648.
41. دعائم الاسلام، ج 1، ص 220.
42. الجعفريات، ص 109.
43. بحارالأنوار، ج 21، ص 250، ح 41.
44. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 291.
45. حِکَمُ الامام علي بن ابي طالب، ص 63.
46. شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا، ج 1، ص 39.
47. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9368.
48. شيخ صدوق، کتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 559؛ همو، علل الشرايع، ص 513؛ کنزالفوائد، ص 177؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 251.
49. نثر الدر، ج 1، ص 161.
50. نهج البلاغة، خطبه‌ي 80.
51. ر. ک: الکافي، ج 7، ص 391 و 390؛ ج 4، ص 77؛ وسائل الشيعة، ج 27، ص 335؛ شيخ طوسي، تهذيب الأحکام، ج 6، ص 267.
52. کتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 226.
53. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9370.
54. نهج البلاغة، حکمت 234.
55. همان، حکمت 124.
56. تصنيف غررالحکم، ص 408، ح 9376.
57. متقي هندي، علاءالدين، کنزالعمال، ج 16، ص 291.
58. دعائم الاسلام، ج 1، ص 291.
59. کنزالعمال، ج 3، ص 780.
60. وسائل الشيعة، ج 7، ص 472.
61. بحارالأنوار، ج 41، ص 250، ح 40.
62. شيخ صدوق، معاني الأخبار، ص 234.
63. نثرالدر، ج 1، ص 280.
64. کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 468.
65. ابن ميثم، شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 224-223.
66. نهج البلاغة، تصحيح عبده، ص 129.
67. مغنيه، محمد جواد، موسوعة الامام علي (عليه السلام)، ص 254 و 252.
68. مصطفوي سيد جواد، پرتوي از نهج البلاغه، ص 125-122.
69. مشايخ فريدني، محمد حسين، نظرات سياسي در نهج البلاغه، ص 69-68.
70. فروخ، عمر، تاريخ الفکر العربي إلي أيام ابن خلدون، ص 192.
71. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه‌ي جلال و جمال، ص 370-369.
72. مغينه، محمد جواد، في ظلال نهج البلاغة، ج 1، ص 374.
73. يادنامه‌ي دومين هزاره‌ي نهج البلاغه، ص 77-76.
74. گلستان قرآن، شماره‌ي 4، ص 19.
75. بقره، آيه‌ي 282.
76. نساء، آيه‌ي 11.
77. وسائل الشيعة، ج 14، ح 3؛ کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 391، ح 4375.
78. ر. ک: وسائل الشيعة، ج 14، ص 11، ح 1؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 259، ح 11؛ مکارم الأخلاق، ص 201؛ سنن ابن ماجة، ج 2، ح 4003؛ سنن الدرامي، ج 1، ص 237؛ کنز العمال، ج 16، ص 395، ح 45080 و ص 394، ح 45075 و ص 386، ح 45028 و ص 287، ح 44509؛ اصفهاني، ابونعيم، حلية الأولياء، ج 9، ص 138؛ صحيح البخاري؛ ج 1، ص 83؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 374-373؛ دينوري، ابن قتيبه، عيون الأخبار، ج 4، ص 110.
79. وسائل الشيعة، ج 14، ص 129، ح 4.
80. وسائل الشيعة، ج 14، ص 131، ح 2.
81. الأخبار الطوال، ص 144.
82. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج 2، ص 106.
83. ابن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 456؛ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ج 4، ص 451.
84. ابن طيفور، بلاغات النساء، ص 75؛ امين عاملي، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج 3، ص 475.
85. ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 1، ص 354؛ أعيان الشيعة، ج 3، ص 476.
86. أعيان الشيعة، ج 3، ص 479.
87. بلاغات النساء، ص 34.
88. العقد الفريد، ج 1، ص 347.
89. همان، ص 44.
90. همان، ص 351.
91. محمدي ري شهري، محمد، موسوعة الامام بن أبي طالب، ج 11، ح 5779-5778، 5769، 5767، 5758- 5757، 5753- 5752، 5750، 5747- 5744، 5740- 5733، 5732، 5730- 5729.
92. ابن کثير، البداية و النهاية، ج 8، ص 9-8.
93. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 3، ص 16.
94. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 11، ص 43.
95. العقد الفريد، ج 1، ص 339.
96. همان، ج 2، ص 78-77.
97. همان، ج 1، ص 44.
98. احمد بن حنبل، المسند، ج 3، ص 444 و 428.
99. قرآن کريم چگونگي آفرينش زن و مرد را يکسان ديده و آن را در خلال موضوعاتي چون سجده‌ي فرشتگان، دميدن روح الهي، تعليم، عهد، وسوسه‌ي شيطان، عصيان، تلقي کلمات، توبه و مبدأ آفرينش طرح کرده است. در اين باره، ر. ک: بقره، آيه‌ي 38-30؛ نساء، آيه‌ي 1؛ اعراف، آيه‌ي 189 و 27-10؛ حجر، آيه‌ي 42-26؛ نحل آيه‌ي 72؛ اسراء، آيه‌ي 64-60؛ کهف، آيه‌ي 50؛ طه، آيه‌ي 123-115؛ روم، آيه‌ي 21؛ ص، آيه‌ي 83-71؛ حجرات، آيه‌ي 13؛ نجم. آيه‌ي 46-45؛ قيامت، آيه‌ي 39-37؛ انسان، آيه‌ي 3-2؛ ليل، آيه‌ي 3.
100. بقره، آيه‌ي 35-34؛ اعراف، آيه‌ي 22-19.
101. همان، آيه‌ي 35-34؛ طه، آيه‌ي 123.
102. ذاريات، آيه‌ي 56؛ ملک، آيه‌ي 2؛ نحل، آيه‌ي 97؛ انفال، آيه‌ي 24؛ طلاق، آيه‌ي 12.
103. حجر، آيه‌ي 29-28؛ ص، آيه‌ي 72-71؛ سجده، آيه‌ي 9-7.
104. تين، آيه‌ي 4؛ انفطار، آيه‌ي 67.
105. نمل، آيه‌ي 78؛ مؤمنون، آيه‌ي 30.
106. روم، آيه‌ي 30.
107. شمس، آيه‌ي 8-7.
108. احزاب، آيه‌ي 72.
109. نحل، آيه‌ي 97؛ نساء، آيه‌ي 124؛ غافر، آيه‌ي 40؛ اسراء، آيه‌ي 19، آل عمران، آيه‌ي 195؛ عصر، آيه‌ي 2-1؛ نجم، آيه‌ي 39.
110. مجادله، آيه‌ي 11؛ زمر، آيه‌ي 9؛ بقره، آيه‌ي 151.
111. حجرات، آيه‌ي 13.
112. واقعه، آيه‌ي 11-10.
113. نساء، آيه‌ي 96-95؛ احزاب، آيه‌ي 35.
114. آل عمران، آيه‌ي 195.
115. حمد، آيه‌ي 5؛ يس، آيه‌ي 61؛ بقره، آيه‌ي 142؛ مؤمنون، آيه‌ي 73.
116. يوسف، آيه‌ي 5؛ يس، آيه‌ي 60؛ بقره، آيه‌ي 168.
117. بقره، آيه‌ي 187.
118. تحريم، آيه‌ي 11-10.
119. مؤمنون، آيه‌ي 10.
120. آل عمران، آيه‌ي 45-42.
121. بقره، آيه‌ي 35-34؛ اعراف، آيه‌ي 22-19؛ طه، آيه‌ي 123.
122. روم، آيه‌ي 21.
123. اسراء، آيه‌ي 24-23.
124. نمل، آيه‌ي 44، 32، 29، 23.
125. قصص، آيه‌ي 26-23.
126. ممتحنه، آيه‌ي 21.
127. نساء آيه‌ي 98-97؛ احزاب، آيه‌ي 50؛ ممتحنه، آيه‌ي 10.
128. توبه، آيه‌ي 71.
129. آل عمران، آيه‌ي 61.
130. نساء، آيه‌ي 7.
131. همان، آيه‌ي 32.
132. نور، آيه‌ي 30.
133. همان، آيه‌ي 31.
134. احزاب، آيه‌ي 59.
135. همان، آيه‌ي 33.
136. همان، آيه‌ي 32؛ نور آيه‌ي 31.
137. نساء، آيه‌ي 34.
138. بقره، آيه‌ي 282.
139. نساء، آيه‌ي 11.
140. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، ج 5، ص 35؛ مجله‌ي زنان، شماره‌ي 2، ص 28.
141. ر. ک: رشيدرضا، محمد، تفسير المنار، ج 3، ص 125-123.
142. نمل، آيه‌ي 59-58.
143. بحارالأنوار، ج 2، ص 227، ح 5؛ کشي، ابوعمرو، اختيار معرفة الرجال، ص 222، ش 401؛ وسائل الشيعة، ج 11، ص 388، ح 9.
144. وسائل الشيعة، ج 14، ص 201، ح 7 و 3.
145. سنن ابن ماجة، ج 1، ص 638.
146. «زنان، تحصيلات و برداشت‌هاي ديني»، مجله‌ي پيام زن، شماره‌ي 22، ص 27-26.
147. «مشاغل زنان در عصر رسالت»، همان، شماره‌ي 40-38.
148. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 8، ص 415.
149. آلباني، محمدناصر الدين، سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة، ص 220-211.
150. زرکشي، بدرالدين، الإجابة لإيراد مااستدرکته عائشة علي الصحابة، ص 117-114.
151. بحارالأنوار، ج 16، ص 12-11؛ سحمراني، اسعد، المرأة في التاريخ و الشريعة، ص 96؛ الحياة (الکتاب المقدس)، العهد القديم، سفر التکوين، ص 16-9.
152. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 285، ح 1؛ تيلا، عباس، زن در آينه‌ي تاريخ، ص 116؛ الحياة (الکتاب المقدس)، العهد القديم، سفر العدد، ص 10-3.
153. در اين باره، ر. ک: مهريزي، مهدي، شخصيت و حقوق زن در اسلام، بخش دوم (در دست نشر).
154. مطهري، مرتضي، مسئله‌ي حجاب، ص 206-205؛ کسروي، احمد، خواهران و دختران ما، ص 7و5.
155. سعداوي، نوال، دراسات عن المرأة و الرجل في المجتمع العربي، ص 740.
156. حلي، نجم الدين ابوالقاسم، معارج الأصول، ص 153.
157. بهبودي، محمدباقر، معرفة الحديث، ص 23.
158. ادلبي، صلاح الدين، منهج نقد المتن، ص 77.
159. مجله‌ي حوزه، شماره‌ي 44-43، ص 216-215و217؛ آينه‌ي پژوهش، شماره‌ي 7، ص 19؛ منتظري، حسين علي، البدر الزاهر، ص 169، 149، 137، 136.
160. البدر الزاهر، ص 62.
161. همان، ص 126.
162. بحراني، يوسف بن احمد، الحدائق الناضرة، ج 5، ص 442.
163. همان، ج 14، ص 65.
164. طور، آيه‌ي 21.
165. زن در آيينه‌ي جلال و جمال، ص 79-78.
166. همان، ص 81.
167. مجله‌ي حوزه، شماره‌ي 44-43، ص 145.
168. صدر، سيد محمدباقر، اقتصادنا، ص 404.
169. همان، ص 412.
170. مجله‌ي آينه‌ي پژوهش، شماره‌ي 5، ص 64.
171. مجله‌ي آينه‌ي پژوهش، شماره‌ي 5، ص 69.
172. اقتصادنا، ص 401.
173. بروجردي، مرتضي، مستند العروة الوثقي، کتاب النکاح، ج 2، ص 362.
174. شمس الدين، محمد مهدي، مسائل حرجة في فقه المرأة المسلمة، ج 2، ص 83-82؛ مجله‌ي پيام زن، شماره‌ي 6، ص 17.
175. مجله‌ي پيام زن، شماره‌ي 20، ص 22.
176. فيض کاشاني، محسن، الوافي، ج 6، ص 593؛ سائلي، علي، زن در نگاه امام علي، ص 223-218.
177. التحرير و التنوير، ج 5، ص 41-39.
178. رسالة الإسلام، سال دهم، شماره‌ي 4، ص 447-413.
179. کاظمي خراساني، محمد علي، فوائد الأصول، ج 3، ص 324.
180. واعظ بهسودي، محمد، مصباح الأصول، ج 2، ص 239-235.
181. طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 10، ص 351.
182. ر. ک: الميزان، ج 1، ص 296 و ج 6، ص 57و ج 8، ص 261، 141، 66، 62 و ج 9، ص 212-211 و ج 10، ص 349 و ج 13، ص 353 و ج 14، ص 207-205، 133، 25 و ج 17، ص 174.
183. تهراني، جواد، عارف و صوفي چه مي‌گويند؟ ص 255-254.
184. وسائل الشيعة، ج 15، ص 208.
185. بحارالأنوار، ج 1، ص 101.
186. بحارالأنوار، ج 1، ص 100.
187. همان، ج 75، ص 6، ح 58.
188. وسائل الشيعة، ج 15، ص 209، ح 20298.
189. بحارالأنوار، ج 75، ص 7، ح 59.
190. الحياة، ج 1، ص 45، ح 6؛ غررالحکم، ص 14.
191. بحارالأنوار، ج 63، ص 444، ح 8؛ مکارم الأخلاق، ص 222.
192. بحارالأنوار، ج 75، ص 6، ح 57.
193. همان، ص 5، ح 1.
194. ابوشقه، عبدالحليم، محمد، تحرير المرأة في عصر الرسالة، ج 2، ص 423.
195. همان، ج 1، ص 118.
196. درنيقه، محمد احمد، أعلام العابدات الزاهدات، ص 11.
197. جاميِ، عبدالرحمان، نفحات الأنس، ص 635-615.
198. ناجيه عبدالله ابراهيم، الجهود العلمية للمرأة خلال القرنين الخامس و السادس الهجريين.
199. رسالة الاسلام، سال سوم، شماره‌ي 1، ص 82.
200. همان جا.
201. ر. ک: مجله‌ي گفت و گو، شماره‌ي 9، ص 134؛ کتابنامه‌ي زن: فهرست کتاب‌هاي تأليف و ترجمه شده توسط بانوان (1374-1358)؛ فرخ زادي، مجيد، کتاب شناسي آثار مذهبي زنان ايراني.

منبع مقاله :
مهريزي، مهدي؛ (1381)، حديث پژوهي (جلد اول)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.