نويسنده: محمد تقي فعالي

 
پاکي و پاکيزگي درون فطرت انسان به وديعت نهاده شده است. خداوند، آدمي را بر اساس فطرت پاک آفريد و تمام دستوراتش را با سرشت انسان هماهنگ و همسو نمود:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ‌؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى دانند. (1)
فطرت يک ويژگي تکويني و ذاتي بشر است. امور فطري اکتسابي نيست و در گوهر وجود انسان تعبيه شده است. آدميان به صورت فطري حقيقت‌جو، زيبادوست و پاکيزه‌خواه هستند. اگر در جايي حقيقتي باشد انسان‌ها به صورت ذاتي به دنبال کشف آن بر مي‌آيند. همچنين همه انسان‌ها دوست دارند نيکي کنند و به آنها نيکي شود.
مراعات نظافت و پاکيزگي و اجتناب از اموري که موجب بيماري مي‌شود از امور فطري است. هر انساني مي‌خواهد بدنش و لباسش پاک و تميز باشد و اگر آلودگي بر آن نشست دوست دارد آن را بزدايد. نظام آفرينش بر پايه پاکي و نظافت بنا شده است و هرگونه آلودگي و عامل بيماري‌زا، نظم عالم را بر هم زده قوانين طبيعي را متزلزل مي‌سازد.
همه ديده‌ايم که اگر مدتي باران نبارد، هوا آلوده مي‌شود، بيماري‌ها توسعه مي‌يابد و طراوت و شادابي از زمين رخت بر مي‌بندد. امّا آنگاه که خداوند باران رحمت خويش را نازل مي‌کند، هوا طراوت و صفا مي‌يابد، درختان جلا مي‌يابند، گرد و غباري که در هوا پراکنده است با باران فرو مي‌ريزد و با جاري شدن آب بر روي زمين آلودگي‌ها و کثافات جارو مي‌شود و درون زمين فرو مي‌روند و در نهايت به صورت چشمه‌اي نقاب از رخ برداشته آنچنان ظاهر مي‌شود که مرده‌ها را زنده مي‌کند.
خداوندي که عالم تکوين را آفريد، نظام تکوين را نيز پردازش کرد. مقررات شرعي با عالم تکوين و امور فطري هماهنگ و همراه است. آنچه سرشت آدمي اقتضا مي‌کند به صورت قانون وضع شده است مثلاً اگر دست خلقت در آدمي نيروي جنسي قرار داده، از سوي ديگر شريعت با قانون ازدواج آن را همراهي مي‌کند. آدميان به پاکيزگي علاقمندند و از آلودگي و بيماري پرهيز دارند. اين امر به ما نشان مي‌دهد که در شريعت بايد قوانيني وضع شود که با اين اصل فطري توافق کامل داشته باشد. پس سلامتي و بهداشت جزء طبيعت و فطرت بشر است و به عنوان يک قانون کلي ميان همه موجودات زنده جريان دارد. امام صادق (عليه السلام) در حديثي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين نقل مي‌کند:
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داد که مردم جمع شوند، هنگامي که جمع شدند به منبر بالا رفت و حمد و ثناي الهي را به جا آورد. سپس فرمود: اين چه کاري است که گروهي، طيّبات [و چيزهاي پاکيزه و حلال] را بر خود حرام مي‌کنند! آگاه باشيد که من در شب مي‌خوابم و نکاح مي‌کنم و روز غذا مي‌خورم [چنين نيست که هميشه روزه‌دار باشم]. کسي که از سنّت من رويگرداني کند از من نيست.(2)

يک) از نگاه قرآن و حديث

بي‌شک مفاهيمي که با بهداشت، سلامت و پاکيزگي در خلال آيات قرآن و نيز احاديث آمده است، تأمين کننده مصالح انسان‌ها مي‌باشد. خداوند هر آنچه براي رشد انسان لازم بود، در کتاب و سنّت جاي داد تا انسان‌ها از آن بهره گيرند، از آلودگي‌ها رها شوند و به طهارت و عافيت دست يابند.

الف) طهارت

يکي از واژه‌هاي قرآني که به وضوح پاکي و پاکيزگي را الهام مي‌کند، طهارت است. در اين کتاب آسماني لفظ طهارت بيش از سي بار به صورت اسم و فعل آمده است. مرور آيات مزبور ما را به دو نکته رهنمون مي‌شود.

نکته اول:

آيات مربوط به طهارت نشان مي‌دهند که پاکي انواعي دارد. تنوّع شامل طهارت نيز گشته آن را گونه گونه نموده است. انواع طهارت عبارتند از: طهارت، (3) طهارت روحي، (4) طهارت مالي، (5) طهارت مکاني، (6) طهارت خوردني‌ها و آشاميدني‌ها، (7) طهارت ايماني، (8) طهارت کتاب، (9) طهارت لباس (10) و طهارت جنسي (11). انواع وسيع طهارت يا پاکي نشان از آن دارد که گستره پاکي و پاکيزگي در نگاه قرآن بسيار گسترده است. آيات قرآن هم پاکيزگي ظاهري را مدّ نظر قرار مي‌دهد و هم پاکي درون را، چنانکه مفهوم پاکي، غريزه جنسي را نيز در برگرفته است. به عبارت ديگر انسان مي‌تواند در امور جنسي پاک باشد يا ناپاک. چنانکه لوط (عليه السلام) اينگونه بيان کرد:
وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هؤُلاَءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ؛ و قوم او شتابان به سويش آمدند، و پيش از آن كارهاى زشت مى كردند. [لوط] گفت: «اى قوم من، اينان دختران منند. آنان براى شما پاكيزه ترند. پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد. آيا در ميان شما آدمى عقل رس پيدا نمى شود؟». (12)

نکته دوم:

طهارت احکامي دارد. پاکي و پاکيزگي را ويژگي‌هايي همراهي مي‌کند که عبارتند از: خداوند پاک کننده دل‌هاست، (13) صدقه پاک کننده است، (14) آب آلودگي‌ها را زدوده و پاکيزگي را به ارمغان مي‌آورد، (15) طهارت با رفتن آلودگي‌ها محقّق مي‌شود، (16) پاکي ره‌آورد عمل به شريعت الهي است (17) و پاکان محبوب خدايند. (18)
کتب لغت (19) در معناي طهارت اين‌گونه اظهار نظر کرده‌اند؛ انسان پاک کسي است که از گناهان اجتناب کند و به عمل صالح اقدام نمايد. طهارت دو گونه است؛ جسمي و قلبي. پاکي درون، زماني به دست مي‌آيد که انسان از فساد دنيا و اخلاق رذيله دور باشد.
حضرت رضا (عليه السلام) درباره حکمت و فلسفه غسل جمعه و ارتباط آن با طهارت چنين فرمود:
عِلَّهُ غُسلِ العِيدِ وَ الجُمُعَهِ وَ غَيرِ ذَلِکَ لِمَا فِيهِ مِن تَعظِيمِ العَبدِ رَبَّهُ وَ استِقبَالِهِ الکَريمَ الجَليلَ وَ طَلَبِ المَغفِرَهً لِذُنُوبِهِ وَ لِيَکُونَ لَهُم يَومَ عِيدِ مَعرُوفِ يَجتَمِعُونَ فِيهِ عَلَي ذِکرِ اللهِ فَجُعِلَ فِيهِ الغُسلُ تَعظِيماً لِذلِکَ اليَومَ وَ تَفضِيلاً لَهُ عَلَي سَائِرِالأيَّامِ وَ زِيَادَهً فِي النَّوَافِلِ وَ العِبَادَهً وَ لِيَکوُنَ طَهَارَهً لَهٌ مِنَ الجُمُعهِ إلَي الجُمُعهِ؛ علت غسل عيد و جمعه و غسل‌هاي غير از اين ايام بزرگداشتن پروردگار توسط بنده است و همچنين سبب پاکي و پاکيزگي بنده از جمعه‌اي تا جمعه ديگر باشد. (20)
در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) در حديثي از امام رضا (عليه السلام) آمده است:
وَ عِلَّهُ غُسلِ المَيَّتِ أنَّهُ يُغَسَّلُ لأنَّهُ يُطَهِّرُ وَ يُنَظَّفُ مِن أدنَاسِ أمراضِهِ وَ مَا أصَابَهُ مِن صُنُوفِ عِلَلِهِ؛ و علت غسل ميت اين است که او را غسل مي‌دهند تا پاکيزه شده و از آلودگي‌ها و امراضي که داشته پاک گردد. (21)

ب) سلامت

سلامت واژه‌اي است قرآني که در احاديث نيز کاربرد دارد. قرآن کريم در ارتباط با اين کلمه نکاتي را بيان نموده است.

نکته اول:

سلامت انواعي دارد؛ سلامت جسمي، (22) سلامت قلبي، (23) سلامت دين، (24) سلامت معنوي (25) و سلامت سرا. (26)

نکته دوم:

توجه اسلام به ويژه روايات به سلامت جسمي چشمگير است. اگر انسان تندرست نباشد طبعاً نمي‌توانند سودمند واقع شود و رشد دنيوي يا اخروي بدست آورد. البته منظور از توجه به جسم، تن‌پروري نيست؛ زيرا تن‌پروري مايه انحطاط و سقوط است. بسياري از آموزه‌هاي ديني بر سلامت جسمي استوار است. اگر به روايت مربوط به فلسفه احکام نظر کنيم علّت تحريم بسياري از آشاميدني‌ها و خوردني‌ها اين است که براي بدن و سلامت جسمي زيان‌آورند. به نمونه‌اي مي‌توان توجه نمود. مفضّل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) درباره علت حرمت شراب، مردار، خون و گوشت خوک پرسيد. امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
خداوند تبارک و تعالي اينها را براي بندگانش حرام نکرده؛ زيرا ميلي به محرّمات داشته [و بندگان را از آنها منع نموده تا خودش از آنها استفاده ببرد] و غير محرّمات را براي بندگان حلال نکرده؛ چون به آنها رغبت نداشته [از اين‌رو آنها را براي ديگران واگذار کرده] است؛ ولي خداوند آفريدگار انسان است و مي‌داند که قوام بدن و مصلحت انسان به چه وابسته است؛ بر اين پايه، آن را برايشان از راه لطف، حلال و مباح کرد و آنچه را که براي آنان ضرر دارد مورد نهي قرار داد و بر ايشان حرام نمود. سپس محرّمات را براي انسان ناچار، مباح گردانيد و در هنگامي که تنها قوام بدنش به آن بستگي دارد، حلال کرد. هيچ کس به خوردن گوشت مردار، ادامه نمي‌دهد، مگر اين که بدنش ضعيف و جسمش رنجور مي‌شود. (27)
امام باقر (عليه السلام) جايگاه ويژه‌اي براي دانش سلامت قائل شد و در حديثي کوتاه و زيبا فرمود:
أنَّهُ لاَ عِلمَ کَطَلَبِ السَّلَامَهِ؛ هيچ دانشي چون جستن دانش سلامت نيست. (28)
مسأله سلامت جسمي تا بدان پايه جايگاه و اهميّت دارد که در علم فقه به صورت قاعده‌ي کلي درآمده است. فقها معتقدند هر آنچه براي جسم مضرّ است، قطعاً حرام است. دليل آن قاعده «لاضرر» است. حتّي در صورتي که انسان بيم ضرر هم داشته باشد مي‌تواند معتقد به حرمت باشد. مثلاً اگر شخصي در باب روزه احتمال عقلايي زيان جسمي بدهد، روزه بر او حرام است.
از سوي ديگر روايات فراواني به خوردن ميوه‌جات و سبزيجات تشويق مي‌کنند در حالي که سبب اين است که براي جسم و بهداشت بدن سودمند است. براي نمونه مي‌توان به حديث ذيل از حضرت رضا (عليه السلام) اشاره کرد:
التِّينُ يَذهَبُ بِالبَخَرِ وَ يَشُدُّ العَظمَ وَ يَذهَبُ بِالدَّاءِ حَتِّي لاَ يُحتَاجَ مَعَهُ إلَي دَوَاءِ؛ انجير، بوي بد دهان را برطرف مي‌نمايد و استخوان را محکم مي‌کند و بيماري را از ميان مي‌برد به گونه‌اي که با خوردن آن به دوا نياز پيدا نمي‌شود. (29)

نکته سوم:

يکي از اموري که در احاديث رضوي برجسته شده است، مسأله سلامتي است. آن امام همام براي سلامتي انسان‌ها اهميّتي ويژه قائل است. اين اهميّت را مي‌توان در احاديث مربوط به حوزه طب هم مشاهده کرد. مي‌توان به نمونه‌هايش اشاره کرد.

نمونه نخست:

حضرت رضا (عليه السلام) در دعاهاي گوناگون از خدا سلامتي طلب مي‌کند. ايشان همچنين از خدا مي‌خواهد روح جدّش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در سلامتي نگه دارد. (30)

نمونه دوم:

مأمون از حضرت رضا (عليه السلام) درباره طب و بهداشت سئوال مي‌کند. امام در پاسخ نامه مأمون مباحثي عميق، نغز و ظريف بيان مي‌کند:
اي امير مؤمنان! بدان جسد همچون زمين پاک است. در صورتي که از حيث آباد کردن و آب دادن مراقبت شود به گونه‌اي که نه آن اندازه آب دهند که غرق شود و نه آن اندازه کم آب باشد که [پژمرده] و خشک گردد، در اين حالت، آباداني آن دوام مي‌يابد و خيزش زياد مي‌شود و زراعتش نموّ [و برکت] پيدا مي‌کند و اگر درباره آن غفلت ورزند، آن زمين، تباه و بي‌حاصل مي‌گردد و گياه در آن نمي‌رويد. بدن آدمي نيز همين گونه است يعني اگر در حدّ اعتدال به آن رسيدگي شود و نيازهايش مرتفع گردد، تندرست و از بيماري‌ها در امان است.
اکنون آنچه را درباره برنامه [و تدبير] فصول سال و ماه‌هاي رومي در هر فصل مقررّ است، جداگانه يادآوري مي‌کنيم و آنچه را از غذاها و آشاميدني‌هايي که بايسته مي‌نمايد از آنها دوري شود و [نيز] کيفيت حفظ سلامتي را از گفتار گذشتگان بيان مي‌نمايم. (31)

نکته چهارم:

از نکات جالب اين که واژه سلامتي، هم خانواده‌اي با عنوان سلام دارد. مناسب است قبل از پرداختن به نگاه قرآن، نظري به مفهوم شناسي اين واژه داشته باشيم.
در کتاب‌هاي لغت در ارتباط با لفظ سلام اين‌گونه بيان شده که سلامت جدا بودن از آفت‌هاي ظاهري و باطني است. (32) سلامت حقيقتي در بهشت حاصل مي‌شود؛ زيرا در بهشت فنا و فقر نيست و در آنجا بقا، صحّت و عافيت است. دارالسلام به محلي مي‌گويند که انواع سلامت در آنجا حاصل باشد. اگر سلام از سوي خدا باشد بدين معناست که او سلامتي عطا مي‌کند، چه در دنيا و چه در بهشت. از اين جهت به دين اسلام، اسلام گفته‌اند؛ زيرا هر کس اسلام آورد به حريم سلامت وارد شده است.
اگر در انسان آفت‌هاي ظاهري و باطني وجود نداشته باشد مي‌توان او را موجودي سالم دانست. ملاک سلامت، رهايي از پليدي‌ها و آفت‌هاي پيدا و پنهان است. دين اسلام براي انسان سلامت‌هاي جسمي، رواني، اجتماعي و معنوي را به ارمغان مي‌آورد. پس سلام سرآغاز سلامت است.
قرآن کريم حاوي ده‌ها آيه است که در آنها سلام و تحيّت به کار رفته است. مروري نسبت به اين دسته از آيات حقايق را بر ما مکشوف مي‌نمايد؛ خدا سلامتي مي‌دهد، (33) اگر بنا باشد دايه يا فرد ديگري به فرزند شما شير بدهد از سلامتي‌اش مطمئن باشيد؛ (34) هنگام ورود به خانه سلام بکنيد، (35) مؤمنين به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سلام کنند، (36) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مؤمنين سلام کند، (37) سلام اعراف به بهشتيان، (38) تحيّت خوبان در بهشت سلام است، (39) خداوند به دارالسّلام دعوت مي‌کند، (40) کشتي نوح (عليه السلام) با سلامتي و برکت فرو نشست، (41) فرشتگان به ابراهيم (عليه السلام) و ابراهيم (عليه السلام) به آنها سلام داد،(42) به خاطر صبرتان و به هنگام ورود بهشت بر شما سلام باد، (43) فرشتگان به بهشتيان سلام مي‌دهند، (44) فرشتگان به پاکان در بهشت سلام مي‌دهند، (45) خداوند به عيسي بن مريم (عليه السلام) سلام داد، (46) ابراهيم (عليه السلام) به پدر کافرش سلام کرد، (47) سلام بر کسي که راه هدايت پيشه کند، (48) بهشتيان به اهل لغو سلام مي‌دهند، (49) ربّ رحيم به اهل بهشت سلام مي‌دهد، (50) سلام خدا بر نوح (عليه السلام)، (51) سلام خدا بر ابراهيم (عليه السلام)، موسي (عليه السلام)، هارون (عليه السلام) و آل ياسين چون که اهل احسانند، (52) نگهبانان بهشت به اهل آن با سلام خوش‌آمد مي‌گويند، (53) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از نامؤمنان گذشت و سلام داد، (54) اصحاب يمين به اصحاب يمين در قيامت سلام مي‌دهند، (55) سلام يکي از نام‌هاي زيباي خداست، (56) شب قدر سلام است، (57) آتش به امر خدا سالم شد، (58) عباد‌الرحمان به هنگام مواجهه با جاهلان سلام مي‌گويند، (59) کسي به بهشت وارد مي‌شود که داراي قلب سليم باشد (60) و هرگاه تحيّتي دريافت کردي زيباتر از آن را پاسخ گوييد. (61)
آيه‌اي از آيات قرآن به صورت انحصاري به يکي از نام‌هاي زيباي خدا اشاره مي‌کند، اين نام، اسم السلام است:
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِکُونَ‌؛ اوست خدايى كه جز او معبودى نيست؛ همان فرمانرواى پاك سلامت [بخش، و] مؤمن [به حقيقت حقّه خود كه] نگهبان، عزيز، جبّار [و] متكبّر [است]. پاك است خدا از آنچه [با او] شريك مى گردانند. (62)
هرگاه فردي به شخص ديگري سلام مي‌دهد در واقع، براي وي آرزو مي‌کند که تحت پوشش اسم سلام خدا درآيد چنانکه از خدا مي‌خواهد به او سلامتي دنيا، آخرت و نيز سلامتي روح و جسم عطا کند. سلام دادن بدين معناست: در اولين رويارويي با ديگران نام خدا را بر زبان جاري و براي همديگر از خداوند سلامتي درخواست مي‌کنيم.

ج) عافيت

مناسب است در ابتدا به معناي عافيت توجه کنيم. ريشه کلمه عافيت «عفو» مي‌باشد. کتب لغت اينگونه تحليل نموده‌اند؛ (63) عفو در اصل به معناي قصد گرفتن چيزي است. سپس اين کلمه در معناي قصد ازاله به کار رفت. بر اين اساس، عفو اصطلاح جديد پيدا کرد و در معناي محو خطا يا گذشت به کار رفت. همچنين معناي ديگري هم پديد آمد که آن محو بيماري است که در اين صورت از کلمه عافيت استفاده مي‌شود. از اين رو، واژه عافيت به معناي از بين رفتن اسقام، آلودگي‌ها و بيماري‌هاست.
کاربرد واژه مزبور در قرآن به گونه‌هاي مختلف است؛ خداوند از خطاي انسان مي‌گذرد، (64) عفو کردن براي انسان بهترين عمل است، (65) بهترين انفاق عفو است، (66) از نشانه‌هاي ايمان عفو خطاکاران است (67) و نام زيباي خدا. نمونه‌اي از مورد اخير در قرآن کريم چنين است:
فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً؛ پس آنان [كه فى الجمله عذرى دارند] باشد كه خدا از ايشان درگذرد، كه خدا همواره خطابخش و آمرزنده است. (68)
امير مؤمنان (عليه السلام) در حديثي عافيت را با لذّت در زندگي پيوند داده است:
بِالعَافِيَهِ تُوجَدُ لَذَّهُ الحَيَاهِ؛ لذّت زندگي با عافيت و سلامت بدست مي‌آيد. (69)
حضرت رضا (عليه السلام) به نقل از پدر بزرگوارشان در دعا به هنگام خروج از منزل چنين نقل مي‌فرمايد:
بِسمِ اللهِ الَّرحمنِ الرَّحيمِ خَرَجتُ بِحَولِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ لاَ بِحَولِ مِنَّي وَ لاَ قُوَّتي بَل بَحَولِکَ وَ قُوَّتِکَ يَا رَبَّ مُتَعَرَّضاً لِرِزقِکَ فَأتِني بِهِ فِي عَافِيَهِ؛ به نام خداوند بخشنده مهربان بيرون آمدم به حول و قوه‌ي الهي نه به حول و قوه خود بلکه به حول قوه‌ي تو اي پروردگار من در حالتي که در معرض نصيب و قسمت تو باشم پس عافيت و سلامت روزي من گردان. (70)

د) شفا

آياتي از قرآن کريم به مسأله شفا و شفادهي پرداخته است. در اين رابطه به نکاتي مي‌توان اشاره کرد.

نکته اول:

اين واژه در قرآن به دو صورت بکار رفته است؛ (71) شَفا و شِفا. شَفا به معني چاه آمده و در قرآن کنايه از کسي است که در آستانه سقوط و هلاکت است. (72) شِفا در ارتباط با بيماري بکار رفته به معناي رهايي از رنج‌هاي بيماري و به دست آوردن سلامتي مي‌باشد.

نکته دوم:

شفا در قرآن انواعي دارد که شامل موارد ذيل مي‌باشد؛ شفاي صدر (73) و شفاي جسمي (74). از اين‌رو هم بدن انسان مي‌تواند شفا يابد و هم روح و قلب آدمي. گستره‌ي شفا همه ابعاد وجود انسان را در بر مي‌گيرد.

نکته سوم:

قرآن کريم شفادهندگان را سه امر بيان مي‌کند؛ نخست خداوند، (75) ديگري قرآن (76) و سوم عسل (77). ناگفته پيداست که شفادهنده واقعي خداست و اگر قرآن يا عسل به عنوان عامل مؤثر در شفابخشي مطرح شده‌اند به عنوان وسيله مي‌توانند در شفا دادن نقش داشته باشند.
قرآن کريم از ابراهيم خليل (عليه السلام) نقل مي‌کند:
وَ إذَا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفِين؛ و چون بيمار شوم او [خداوند] شفايم مي‌دهد. (78)
حديث زيبا چنين روايت کرده است:
موسي کليم الله (عليه السلام) گفت: پروردگارا درد از کيست؟ [خداوند فرمود] : «از من». پرسيد: پس درمان از کيست؟ فرمود: «از من». پرسيد: پس طبيب چه کاره است؟ فرمود: مردي است که دارو به دست او فرستاده شده است. (79)
شفابخشي و طبابت کار خداوند متعال است، طبيب واقعي اوست و اين خداوند بزرگ است که دردها را مي‌شناسد، از حال بشر خبر دارد، خواص داروها را مي‌داند و در نظام آفرينش براي هر دردي دوايي قرار داده است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
أنَّ لِکُلَّ دَاءِ فَإذَا أُصِيبَ دَوَاءَ الدَّاءِ بَرَأ بِإذنِ اللهِ تَعَالَي؛ هر دردي را درماني است پس چون دواي درد برسد، به اذن خداوند بهبود يابد. (80)
حضرت علي (عليه السلام) در وصف رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز فرمود:
طبيبي بود که طبابت را بر بالين بيماران مي‌برد، مرهم را درست در جايي که بايد مي‌نهاد و آنجا که بايسته بود داغ مي‌نشاند، او اين همه که نياز بود در دل‌هاي بي‌فروغ، گوش‌هاي ناشنوا و زبان‌هاي ناگويا مي‌رساند. (81)
يکي از ويژگي‌هاي ائمه معصومين (عليه السلام) اين است که آنان علاوه بر داشتن علم دين، علم طب و دانش بدن نيز داشته‌اند. از اين‌رو به هنگام نياز، به طبابت پرداخته نسخه تجويز مي‌نمودند. از امام رضا (عليه السلام) نسخه‌هاي فراواني به جاي مانده است که يکي از آنها به شرح ذيل است.
وَ مَن أرَادَ رَدعَ الزُّکَامِ مُدَّهَ أيَّامِ الشَّتَاءِ فَليَأکُل کُلَّ يَومِ ثَلاَثَ لُقَمِ مِنَ الشَّهدِ؛ هر کس مايل باشد در زمستان گرفتار زکام نشود هر روز سه لقمه از عسل صاف شده همراه با غذا ميل کند. (82)

هـ) نظافت

دين اسلام به نظافت و پاکيزگي اهميت ويژه‌اي داده است. اين امر را مي‌توان از دستورات شرعي که در غالب آيات و احاديث آماده است به وضوح ديد. مي‌توان به نمونه‌اي بسنده کرد. قرآن کريم خطاب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داده است که لباسش را پاکيزه کند و آن را پاک نگه دارد:
وَ ثِيابَکَ فَطَهِّر؛ و لباس خويشتن را پاک کن. (83)
ذيل آيه حديثي از حضرت علي (عليه السلام) نقل شده است:
جامه‌ات را کوتاه کن که آن به پرهيزکاري نزديک‌تر و جامه‌ات پاک‌تر و بادوام‌تر مي‌شود. (84)
در اين آيه و حديث به مسلمانان فرمان داده شده است که از استفاده از جامه‌هاي بلند که بر روي زمين کشيده مي‌شود، اجتناب کنند؛ زيرا لباس‌هايي که با زمين تماس پيدا مي‌کند، احتمال آلودگي آنها زياد است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
همانا خداوند عبادت کننده نظيف را دوست دارد. (85)
حضرت رضا (عليه السلام) نيز فرمود:
مِن أخلاَقِ الأنبِيَاءِ التَّنظُفُ؛ نظافت از اخلاق انبياء است. (86)
دستورات ديني موجب شد که مسلمانان خود را موظف به مراعات بهداشت بدانند. هنگامي که بيشتر مردم دنيا در تاريکي جهل به سر مي‌بردند و از بهداشت آگاهي نداشتند، مسلمانان اصول پاکي و پاکيزگي را رعايت مي‌نمودند به گونه‌اي که اگر کسي پاکيزه و معطر بود مي‌دانستند که او مسلمان است. مثلاً مسلمانان بر اثر توصيه‌هاي اولياي دين (عليهم السلام) در هر شهري به ايجاد حمام همّت مي‌گماشتند. تاريخ شهادت مي‌دهد که در يکي از شهرهاي جهان اسلام (قرطبه) نهصد حمام وجود داشت. (87) حضرت رضا (عليه السلام) زماني که به نيشابور رسيد در محله‌اي به نام فوزا فرود آمد. آن بزرگوار در آنجا توصيه نمود تا حمامي بنا کنند و قناتي حفر نمايند. سپس آن حضرت در آب حوض حمام غسل نمود و در مسجد نماز گزارد و سپس اين امر سنّت شد و آن حمام معروف به حمام رضا (عليه السلام) گشت. (88)

و) قوّت

از ديگر واژه‌هايي که در قرآن به کار رفته و بيش از چهل بار تکرار شده است، کلمه قوّت است. خداوند خود قوي است و طرفدار نيرومندان. اما ملاک‌هايي را که معمولاً آدميان به عنوان معيار قدرت مطرح مي‌کنند، در گفته‌هاي خدا و کلام وحي معتبر تلقّي نشده است.

نکته اول:

آيه‌هاي قرآن کريم به ما نشان مي‌دهد که قوّت يا نيرومندي انواعي دارد؛ داشتن امکاناتي نظير عدّه و عُدّه، (89) توانايي مالي، (90) تسلّط يا چيرگي (91) و توانمندي جسمي. (92) به بيان ديگر ثروت، نيروي انساني، توانمندي جسمي و تمام امکاناتي که درون و بيرون انسان قرار دارد، مي‌تواند قدرت و توان به حساب آيند.

نکته دوم:

آيات قرآن الهام بخش ويژگي‌هاي جالبي پيرامون مسأله قوّت و نيرومندي است:
انسان بايد از تمام امکانات و توامندي‌هايش بهره برد و نبايد حتي بخشي از توانايي‌هايش را معطّل گذارد. (93)
داشتن عِدّه و عُدّه و نيز بهره‌مندي از ثروت، ملاک قطعي در قوّت و توانمندي نيست؛ زيرا تاريخ افراد و امت‌هايي را نشان مي‌دهد که با وجود داشتن امکانات بي‌شمار، هلاک و نابود شده‌اند. (94)
کسي که اهل تقوا، ايمان و عمل صالح باشد، خداوند به تدريج توانمندي‌هايش را مي‌افزايد. از آنجا که دنيا، جهان تدريج است، افزايش توانايي‌هاي بشر نيز آهسته آهسته و با مرور زمان حاصل مي‌شود. (95)
مدعيان قدرت در اين جهان زيادند و تمام آنان با ادعاي دروغين خويش با قدرت خدا معارضه و منازعه مي‌کنند. آنها سرانجامي جز شکست و هلاکت نخواهند داشت. (96)
توانايي‌هاي جسمي ثابت نيست و در انسان گاهي نيرومند است و گاهي ضعيف. ناگفته پيداست که زمان کهولت و پيري، دوره‌ي ضعف بعد از نيرومندي است. (97)
يکي از نام‌هاي زيباي خدا «قوّي» يا «ذي قوّه» است. اين اسم با اموري قرين است؛ رزق رساني، (98) نزول وحي، (99) ايمان بندگان (100) عقاب ستمکاران، (101) نصرت مؤمنان (102) و چيرگي بر آدميان. (103)
دين اسلام به تندرستي بدن اهميت داده است. اگر جسم انسان بيمار يا ضعيف باشد، روح و فکر آدمي نيز به سستي مي‌گرايد، امور ضروري معطّل مانده همبستگي اجتماعي کاهش مي‌يابد. در اين صورت، انسان به انزوا مي‌رود و اضطراب و افسردگي او را فرا خواهد گرفت. نيروي بدني و سلامت جسمي با بهداشت رواني ارتباطي وثيق و تنگاتنگ دارد.
جاي جاي قرآن به ما يادآوري مي‌کند که انسان مؤمن و متّکي به قدرت خداوند، فردي نيرومند و سالم است. خالق جهان پيامبران خويش را با قدرت همراهي نمود و از آنها انتظار قوّت و قاطعيّت دارد. مؤمن کسي است که با اتکا به نيروي لايزال الهي، در مسير درست محکم و نيرومند ظاهر گردد و هرگز ضعف يا سستي به خود راه ندهد. قرآن کريم فرمود:
ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَکِينٍ‌؛ نيرومند [كه] پيش خداوند عرش، بلندپايگاه است.(104)
اسلام براي تقويت بنيه جسمي انسان‌ها به ورزش و سرگرمي‌هاي سالم نظير اسب سواري و شنا دستور داده است. طبق نقل روايات، امامان معصوم (عليهم السلام) در مسابقات ورزشي حاضر مي‌شدند و حتّي گاهي در شرط‌بندي مشارکت مي‌نمودند. چنانکه در حديثي آمده است که امام صادق (عليه السلام) شخصاً در مسابقه تيراندازي حاضر شد و در شرط‌بندي مشارکت فرمود. (105)

ز) مرض

واژه مرض در قرآن به دو صورت اسم و فعل بيست و چهار بار آمده است. تأملي در موارد کاربرد کلمه ياد شده نشان مي‌دهد که قرآن کريم دو نوع بيماري را مطرح مي‌سازد؛ بيماري جسمي و بيماري قلبي. شايان گفتن است که کاربرد اين دو نوع بيماري در قرآن به يک اندازه است.
آيه‌هاي قرآن کريم مصاديق بيماري‌هاي قلبي و روحي را اينگونه بر مي‌شمارد؛ نفاق، (106) آلودگي‌هاي روحي، (107) شکّ نسبت به حقيقت، (108) خود بزرگ بيني، (109) شهوت، (110) ترس نابجا، (111) کفر (112) و تمسخر کردن. (113)
کمتر آدمي را مي‌توان يافت که در طول عمرش به بيماري مبتلا نشده باشد. تو گويي تحمّل رنج بيماري از سنّت‌هاي خداوند براي انسان‌هاست. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) حکمت بيماري را در اين مي‌داند که آدمي از غرورش کاسته شود و کمتر گستاخي و تمرّد کند:
لَولاَ ثَلاَثُ فِي ابنِ آدَمَ مَا طَأطَأ رَأسَهُ شَيءُ المَرَض وَ الفَقرُ وَ المَوتُ کُلُّهُم فِيهِ وَ إنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثَّابُ؛ اگر سه چيز در آدميزاد نبود، هيچ چيز سر او را فرود نمي‌آورد: بيماري، تهي‌دستي و مرگ اينها همه در انسان هست و با اين حال، انسان همچنان گستاخ ا‌ست. (114)
امام رضا (عليه السلام) در باب حکمت بيماري اينگونه فرمود:
المَرَضُ لِلمُؤمِنِ تَطهِير وَ رَحمَهٌ وَ لِلکَافِرِ تَعذِيبُ وَ لَعنَهٌ وَ إنَّ المَرَضَ لاَيَزَالُ بِالمُؤمِنِ حَتَّي لاَيَکونَ عَلَيهِ ذَنبٌ؛ بيماري مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزش‌ها است، و نيز رحمت خداوند بر اوست، و براي کافر موجب عذاب و لعنت و بيماري دست از گريبان مؤمن بر ندارد تا او را از گناهان پاک سازد. (115)

پي‌نوشت‌ها:

1- روم/30.
2- مجلسي، بحارالانوار، ج67، ص116؛ بحراني، تفسير برهان، ج2، ص374.
3- بقره/222؛ انفال/11؛ مائده/6.
4- آل عمران/42؛ مائده/41؛ توبه/108؛ اعراف/82؛ احزاب/33.
5- توبه/9؛ مجادله/12.
6- حج/26؛ بقره/125.
7- انسان/21.
8- آل عمران/55.
9- بيّنه/2.
10- مدثّر/4.
11- هود/78؛ بقره/25؛ آل عمران/15؛ نساء/57.
12- هود/78.
13- آل عمران/42.
14- توبه/103.
15- انفال/11؛ فرقان/48.
16- احزاب/33.
17- بقره/232.
18- توبه/108؛ بقره/222.
19- راغب اصفهاني، المفردات، ج1، ص525؛ طريحي، مجمع البحرين، ج3، ص378؛ مصطفوي، التحقيق، ج7، ص127.
20- حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج3، ص316.
21- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص89؛ مجلسي، بحارالانوار، ج6، ص95.
22- بقره/233.
23- بقره/112؛ آل عمران/20.
24- انبياء/125؛ حجرات/14؛ آل عمران/19.
25- بقره/131؛ غافر/66؛ انعام/71.
26- انعام/127؛ يونس/25.
27- حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج24، ص100-99.
28- حرّاني، تحف العقول، ص286؛ مجلسي، بحارالانوار، ج75، ص164.
29- برقي، المحاسن، ج2، ص554؛ طبرسي، مکارم الاخلاق، ص173؛ مجلسي، بحارالانوار، ج63، ص185.
30- طوسي، تهذيب الاحکام، ج3، ص86.
31- مجلسي، بحارالانوار، ج62، ص310.
32- راغب، المفردات، ص241-239؛ طريحي، مجمع البحرين، ج6، ص84؛ قرشي، قاموس قرآن، ج3، ص296؛ فراهيدي، العين، ج7، ص265، ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص289.
33- انفال/43.
34- بقره/233.
35- نور/27و 26.
36- احزاب/56.
37- انعام/54.
38- اعراف/46.
39- يونس/10؛ ابراهيم/23؛ احزاب/44.
40- يونس/25.
41- هود/48.
42- هود/69؛ ذاريات/25، حجر/52.
43- رعد/24.
44- حجر/46.
45- نحل/32.
46- مريم/15و 33.
47- مريم/47.
48- طه/47.
49- قصص/55.
50- ص/58.
51- صافات/79.
52- صافات/109و 120و 130.
53- زمر/73.
54- زخرف/89.
55- واقعه/91.
56- حشر/23.
57- قدر/5.
58- انبياء/69.
59- فرقان/69.
60- شعراء/89.
61- نساء/86.
62- حشر/23.
63- فراهيدي، العين، ج2، ص258؛ راغب، المفردات، ج1، ص547؛ قرشي، قاموس قرآن، ج5، ص19؛ طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص299؛ مصطفوي، التحقيق، ج8، ص181.
64- مائده/15.
65- بقره/237.
66- بقره/219.
67- آل عمران/134.
68- نساء/99.
69- آمدي، غررالحکم، ص297.
70- صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج2، ص6.
71- فراهيدي، العين، ج6، ص290؛ راغب اصفهاني، المفردات، ص459؛ قرشي، قاموس قرآن، ج4، ص58؛ مصطفوي، التحقيق، ج6، ص90.
72- آل عمران/103؛ توبه/109.
73- توبه/14؛ يونس/57؛ اسراء/82؛ فصّلت/44.
74- شعراء/80؛ نحل/69.
75- توبه/14؛ شعراء/80.
76- يونس/57؛ اسراء/82؛ فصّلت/44.
77- نحل/69.
78- شعراء/80.
79- کليني، الکافي، ج8، ص88.
80- مجلسي، بحارالانوار، ج59، ص76.
81- نهج البلاغه، خطبه 108.
82- مجلسي، بحارالانوار، ج59، ص324؛ نوري، المستدرک الوسائل، ج16، ص369.
83- مدثر/4.
84- حقي بروسوي، روح البيان، ج10، ص226.
85- متقي هندي، کنزالعمال، ج9، ص276.
86- کليني، الکافي، ج5، ص567؛ حرّاني، تحف العقول، ص442؛ مجلسي، بحارالانوار، ج75، ص335.
87- زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ج5، ص106.
88- ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص348؛ مجلسي، بحارالانوار، ج49، ص60.
89- انفال/60.
90- توبه/69؛ قصص/76.
91- هود/80.
92- فاطر/44؛ غافر/21؛ فصّلت/15؛ محمد/13.
93- انفال/60.
94- توبه/69؛ غافر/21؛ فصّلت/15؛ محمد/13.
95- هود/52.
96- نمل/33؛ قصص/76.
97- روم/54.
98- ذاريات/58.
99- تکوير/20؛ نجم/5.
100- هود/52.
101- انفال/52.
102- حج/40؛ حديد/25.
103- مجادله/21.
104- تکوير/20.
105- کليني، الکافي، ج5، ص50؛ مجلسي، مرآه العقول، ج18، ص391.
106- انفال/49.
107- توبه/125.
108- نور/50.
109- احزاب/12.
110- احزاب/33.
111- محمد/20.
112- مدثر/31.
113- همان.
114- صدوق، الخصال، ج1، ص113؛ راوندي، الدعوات، ص171؛ مجلسي، بحارالانوار، ج78، ص188.
115- صدوق، ثواب الاعمال، ص193؛ طبرسي، مکارم الاخلاق، ص343؛ شعيري، جامع الاخبار، ص163؛ ديلمي، اعلام الدين، ص398؛ مجلسي، بحارالانوار، ج78، ص183؛ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج2، ص401؛ حرّ عاملي، الفصول المهمه، ج3، ص295.

منبع مقاله :
فعالي، محمد تقي، (1394)، سبک زندگي رضوي (5)، مشهد: انتشارات بنياد بين‌المللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول.