نويسنده: سيد محمدمهدي جعفري

 

تفسير در لغت به معناي آشکار کردن و پرده برداشتن از روي چيزي مشکل و پوشيده است؛ چنانکه مي‌گويد: فَسَّرَه؛ أبانه و کَشَفَ معناه، و فَسَّر اللَّفظ و المشکلَ، کَشَفَ المُغَطِّي، کَشَفَ المراد. تفسير به معناي تأويل و برگردانيدن يکي از احتمالها به منظوري است که با ظاهر مطابقت داشته باشد و شرح نکات مجمل داستانها در کتاب کريم، و تعريف چيزي که لفظ بر آن دلالت مي‌کند، و تبيين اموري که آيات بدان سببها نازل گرديده‌اند (معجم متن اللغة).
راغب اصفهاني ذيل ماده‌ي «فسر» مي‌نويسد: الفَسْرُ اظهار کردن معناي معقول است، و تفسير درباره‌ي چيزي گفته مي‌شود که به الفاظ مفرد و غريب و همچنين به تأويل اختصاص دارد، بدين جهت مي‌گويند: تفسير و تأويل رؤيا، و گفت [پروردگار]: «وَ اَحْسَنَ تَفْسيراً» (مفردات). در قرآن لفظ تفسير يکبار آمده است: «وَلاَ يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيراً» (الفرقان، 33): هيچ مثلي در وصف برايت نمي‌آورند مگر اينکه ما صفتي به حق و با تفسيري از آن بهتر و به حق زيباتر براي تو مي‌آوريم. لفظ تفسير در سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه‌ي اطهار (عليهم‌السلام) فراوان به کار رفته است؛ از همه‌ي روايات منقول از پيامبر اکرم مشهورتر، در ميان شيعه و سني، با اختلاف در عبارات و کم و زياد در الفاظ، حديث «مَنْ فَسَّرَ القُرآن بِرَأيِهِ، فَلْيَتَبَبوَّأَ مَقعَدَهُ مِنَ النَّارِ» (مرآة الانوار و بسياري از منابع ديگر) مي‌باشد. نخستين مفسِّر قرآن به فرمان پروردگار، شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است که مشکلات و مجملات قرآن را براي اصحاب تبيين مي‌کرده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (النحل، 44). پس از پيامبر اکرم، اصحاب او مفسِّر قرآن بوده‌اند. اصحاب پيامبر آنچه را از پيامبر اکرم شنيده بودند، و آنچه را خود از آيات قرآن استنباط و اجتهاد مي‌کردند، براي ديگران تفسير و تأويل مي‌کردند. ده نفر از صحابه بيشتر از ديگران به تفسير مشهور بودند: خلفاي راشدين هر چهار نفر، عبدالله بن مسعود، ابن عباس، اُبَيُّ بن کعب، زيد بن ثابت، ابو موسي اشعري و عبدالله بن زبير که در آن ميان از همه بيشتر از علي بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) تفسير روايت شده است، و از ديگر خلفا بسيار کم، و روايات نقل شده از ابن مسعود (م 32 ق) در زمينه‌ي تفسير از روايات منقول از حضرت علي (عليه‌السلام) هم بيشتر است.
عبدالله بن عباس که در سال 68 ق در طائف وفات يافت، مشهور است به حِبرُ الاُمَّة، ترجمان القرآن و شيخ المفسرين، روايات بيشماري از او در تفسير نقل شده است، گويند پيامبر اکرم برايش دعا کرد و گفت: «اللهُمَّ فَقِّههُ فِي الدّين و عَلِّمهُ التأويل». (السيوطي، الاتقان؛ المراغي، التفسير؛ الزرقاني، مناهل العرفان). دانشمندان شيعه بر تشيع او تصريح کرده‌اند (تأسيس الشيعة، حسن صدر). او هنگام رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نوجواني ده يا دوازده ساله بيشتر نبوده است، بنابراين، اگرچه از اصحاب به شمار مي‌رود، ليکن بيشتر روايات تفسيري و تأويل و تفسيرهاي قرآني را از علي بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) فرا گرفته است و نقل مي‌کند. بعدها اين احاديث در تفسير بوسيله‌ي چند نفر در کتاب مستقلي گردآوري شده‌اند، از جمله‌ي گردآورندگان: ابوطاهر محمد بن يعقوب فيروزآبادي شافعي (م 817 ق) صاحب قاموس است د رکتابي به نام: تنوير المقياس من تفسير ابن عباس در چهار جلد؛ همچنين مجموعه‌ي ديگري از روايات تفسيري او تحت عنوان تفسير ابن عباس به وي منسوب است که عيسي بن ميمون و ورقاء آن روايات را از ابونجيح و او از مجاهد نقل کرده‌اند. مجموعه‌ي سومي نيز از روايات ابن عباس در تفسير بوسيله‌ي ابو احمد عبدالعزيز جلودي گردآوري شده که به نام تفسير جلودي معروفست (دائرةالمعارف تشيع، 1). أُبيّ بن کعب (م 20 يا 21 ق) سيد القُراء از صحابه‌ي رسول خدا و از طبقه‌ي نخست مفسران است. وي از انصار و از جمله کساني است که به خلافت ابوبکر و مقدم داشتن او بر علي (عليه‌السلام) اعتراض کردند و حاضر به بيعت با او نشدند. أُبيّ يکي از چهار نفري است که قرآن را در روزگار رسول خدا گردآوري کردند. ابوجعفر رازي از قول ربيع بن انس از ابي العاليه تفسير بزرگي از روايات او جمع کرده است. ابن مسعود و جابر بن عبدالله انصاري (م 74 ق) نيز از اصحاب رسول خدا و از ياران اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) و از مفسران به نام طبقه‌ي اول به شمار مي‌روند. نکته‌ي قابل ذکر اينکه از زمان رسول خدا تا اواخر سده‌ي سوم هجري بجز آيات قرآن آنچه به نگارش در مي‌آمده احاديث رسول اکرم بوده است. البته همان‌گونه که حافظان قرآن اکثريت داشته‌اند، حافظان حديث نيز بسيار بيشتر از نويسندگان آن بوده‌اند. اصولاً نيمه‌ي دوم - و به ندرت نيمه‌ي نخست - سده‌ي سوم هجري را «عصر تدوين» مي‌نامند؛ يعني اگر از استثناهاي نادر در اين زمينه صرفنظر کنيم، احاديث رسول خدا، تا آن زمان، بدون تقسيم‌بندي موضوعي و جدا کردن آنها از يکديگر نقل مي‌شده است. نکته‌اي که تا اين زمان درباره‌ي نقل احاديث و روايات گفتني است، اينکه روايات در همه‌ي موضوعات، بطور مستند و با ذکر سلسله‌ي راويان (قوي يا ضعيف)، نقل مي‌شده‌اند. اواخر سده‌ي سوم و اوايل سده‌ي چهارم هجري، بيشتر دوران تدوين است و تقسيم‌بندي احاديث و روايات به موضوعات گوناگون، اسانيد نيز غالباً حذف مي‌گردد و بيشتر روايات به صورت مرسل نقل مي‌شود. تفاسير اين دوره از حالت ساده و ابتدايي تفسير که بيشتر ذکر شأن نزول و ناسخ و منسوخ و اخبار و قصص است، بيرون آمده از فوايد بسياري سرشار مي‌گردد. به همين علت مطالب ديگري غير از محتواي روايات تفسيري، در تفاسير وارد مي‌گردد، و روايات غير مستند صحيح و سقيم با هم آميخته مي‌شود، نويسندگان تفسير هرچه به ذهنشان آمد مورد اعتماد قرار مي‌دهند، بدون اينکه توجه به سلسله‌ي اسانيد و افراد مطمئن و پيشوايان نخستين داشته باشند (تفسير المراغي، 10 مقدمه، 1). از جمله عوامل اين سهل‌انگاري و کم توجهي به اسانيد و وارد شدن روايات ضعيف و موضوعه و دخيل، از نظر عموم جهان اسلام، تحول از اصول‌گرايي دوران مأمون و گرايش به اعتزال به دوره‌ي اخبارگرايي و ظاهرنگري عصر متوکل است. آثاري که در اين دوره تا نيمه‌هاي سده‌ي چهارم هجري پديد آمدند، رنگ ظاهري و اخباري‌گري داشتند. و از نظر شيعه، عامل مهم حضور ائمه‌ي اطهار (عليهم‌السلام) مي‌باشند. علماي شيعه، با حضور امامان (عليهم‌السلام) و در دسترس بودن آنان، به خود حق اجتهاد نمي‌دادند، زيرا گفتار امام را، مانند قرآن و سنت پيامبر، نصّ مي‌دانستند. لذا از نيمه‌ي قرن چهارم و پس از غيبت کبراي امام زمان (عج) و اعلام قطع ارتباط مستقيم با آن حضرت بوسيله‌ي نايب مخصوص به تدريج باب اجتهاد به روي علماي شيعه باز شد و نقل حديث نيز، در همه‌ي زمينه‌ها، متحول و به تدريج درايت بر روايت افزوده شده و سير تکاملي خود را در پيش گرفت. بعد از اصحاب رسول خدا که طبقه‌ي اول از مفسرين هستند، تابعين نيز همان روش را در تفسير پيشه کردند. اينان روايات تفسيري اصحاب را جمع‌آوري و نقل مي‌کردند، از ميان تابعين که طبقه‌ي دوم مفسران به شمار مي‌روند، مي‌توان از افراد زير، به عنوان مفسران شيعه نام برد: سعيد بن جُبير (م 94 ق) که به گفته‌ي قتاده از همه‌ي تابعين به تفسير داناتر بود؛ ابوصالح ميزان بصري (م ب 100 ق) از شاگردان ابن عباس در تفسير؛ ابو عبدالله يماني طاووس بن کيسان از اصحاب امام زين‌العابدين (عليه‌السلام) که او نيز تفسير را از ابن عباس فراگرفت و به گفته‌ي ابن تيميّه از همه‌ي مردم به تفسير داناتر بود. وي در سال 106 ق در مکه وفات يافت؛ عطية بن سعيد العوفي (م 111 يا 114 ق) از اصحاب امام باقر (عليه‌السلام) که تفسيري در پنج جلد به نام «تفسير عطيه‌ي عوفي» از او مانده است؛ يحيي بن يَعمَر (م 129 ق) شاگرد ابوالأسود دوُئلي در نحو؛ محمد بن السائب الکلبي (م 146 ق) از اصحاب خاص امام باقر (عليه‌السلام) و امام صادق (عليه‌السلام) بود، سيوطي از قول ابن عدي در الکامل مي‌گويد: کلبي احاديث صالحه‌اي بخصوص از ابوصالح دارد و به تفسير معروف است و کسي تفسيري از او مفصلتر و کاملتر ندارد؛ جابر بن يزيد جعفي (م 127 ق) از اصحاب امام باقر؛ اسماعيل بن عبدالرحمان کوفي ابومحمد قرشي معروف به سُدي کبير (م 127 ق) از اصحاب امام زين‌العابدين (عليه‌السلام) و امام باقر و امام صادق (عليه‌السلام). تفاسيري که از تابعين در دست است نيز از تأليفات آنان در تفسير قرآن نيست، بلکه مجموعه‌ي احاديثي است که در موضوع تفسير از آنان نقل گرديده و در سده‌هاي بعد به صورت کتابي مدوّن درآمده است. مي‌توان تفاسير طبقه‌ي سوم مفسران شيعه مانند: ابوحمزه ثمالي (م 150 ق)، ابان بن تغلب (م 141 ق)، فضل بن شاذان نيشابوري، عبدالعزيز جلودي، علي بن ابراهيم قمي، ابوالحسن مقاتل بن سليمان رازي (م 150 ق) و امام حسن عسکري (عليه‌السلام) را نيز تفسير به مأثور دانست. از ميان تفاسير مفسران نامبرده نکاتي درباره‌ي تفاسير مقاتل و قمي و امام حسن عسگري گفتني است. بلاشر مي‌گويد: «محتمل است که قديمي‌ترين آثار (که هرگز به دست ما نرسيده و چاپ هم نشده است) داراي رويه‌اي سنتي محض باشد. مثلاً اثر مقاتل تا آنجا که به نظر مي‌آيد بايد تعاليم مکتب ابن عباس را منعکس ساخته باشد. مطالب اساسي تفسيري که از او در دست است همه در مسير سنتي مي‌باشد.» (در آستانه‌ي قرآن، ترجمه‌ي راميار، 242)، و در پاورقي مي‌گويد: «مقاتل بن سليمان زيدي شيعي است». و مترجم مي‌گويد: «به قول ابن النديم از زيديان محدث و قاري بود...» و گلدزيهر در مذاهب التفسير مي‌گويد: تمايلات زيادي به اسرائيليات داشته است. بلاشر مي‌نويسد: «بنابراين، مفسران از آغاز ربع اول قرن دوم است که کار خود را بر پايه‌ي مصالحي مختلط و با يک سنديت مشکوک شروع مي‌کنند. اين فعاليت، همانطور هم که بايد انتظار داشته باشيم، با فعاليت قاريان و محدثاني که مشغول جمع‌آوري مواد لازم براي تدوين قوانين شرعي و تاريخ صدر اسلام هستند مخلوط مي‌گردد. در اين زمان است که مقاتل به کار مي‌پردازد، و پس از او تعداد ديگري از قبيل وکيع کوفي و ابن ابي شيبه بدان ادامه مي‌دهند. در اين زمان فعاليت مفسران از کار محدثان محض، جدائي‌پذير نيست. برخي از مجموعه‌هاي محدثين مانند صحيح بخاري (م 256 ق) محتواي فصل مفصلي است که در آن اطلاعات تفسيري درباره‌ي قرآن آمده است (در آستانه‌ي قرآن، 255). اصولاً گسترش حديث منقول از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره‌ي تفسير به رأي و گناه شمردن چنين تفسيري، باعث شد که غالب مفسران براي اينکه مرتکب چنين خطايي نشوند، و به آتش دوزخ معذب نگردند، بجز باطنيان، کوشيدند به جاي اِعمال نظر و استنباط از آيات و بيان مفهوم و مفاد قرآن، و در واقع به جاي تدبّر، به نقل احاديثي بپردازند که از پيامبر اکرم يا اصحاب در تفسير آيه‌اي رسيده بود؛ تا آن جا که برخي از اخباريون شيعه و ظاهريون سنّي اظهار مي‌داشتند که اگر حديثي در تفسير آيه‌اي از قرآن نرسيده آن آيه را نبايد تفسير کرد و لازم است مسکوت گذاشته شود گفت: «خدا و رسولش به تفسير اين آيه دانا هستند». اين شيوه باعث شد که اين گروه براي جستن حديثي در تفسير آيات قرآن، به هر منبع و سرچشمه‌اي مراجعه کنند، لذا در صحت و سقم حديث، تدبر و درايت را لازم نمي‌دانستند، و در نتيجه روايات اسرائيلي و ساخته و پرداخته‌ي سازندگان و سوداگران حديث به فراواني وارد احاديث تفسير مي‌گرديد. در قرن چهارم و پنجم هجري بدين دسته از محدثان و اخباريون شيعه لقب «حشويه» داده بودند، يعني کساني که مغزهاي خود را انباشته از حديث کرده درباره‌ي آن هيچ نمي‌انديشند و اصالت را به حديث مي‌دهند، و يکي از آثار حشوي‌گري اعتقاد پيدا کردن به تحريف قرآن بود. بلاشر مي‌گويد: «تفسير مطلوب عبارت مي‌شود از جمع‌آوري و تأليف، يعني مؤلف تمام احاديثي را که جنبه‌ي تفسيري دارند گرد مي‌آورد و بدون اينکه تلاشي کند که ميان آنها سازگاري برقرار سازد، آنها را کلمه به کلمه و با ذکر سلسله‌ي سند و مورد به مورد در کنار هم قرار مي‌دهد. بدين ترتيب تفسيرها و توضيحاتِ کاملاً متناقضي بر روي هم انباشته مي‌شود و کسي را هم تحريک نمي‌کند» (همان، 256). و اما تفسير علي بن ابراهيم قمي که از مراجع مهم مفسران شيعه به شمار مي‌رود، و معمولاً آن را متن قرار مي‌دهند و تفسير منسوب به امام حسن عسگري (عليه‌السلام) را در حاشيه‌اش مي‌نگارند، بدان جهت است که خود او شخصي است مورد وثوق و اطمينان محدثان شيعه و از مشايخ ثقة الاسلام کليني و تفسيري جامع از روايات تفسيري به شيوه‌ي مأثور از اهل بيت گرد آورده است. وي معاصر امام عسگري (عليه‌السلام) است و کمي پس از ايشان هم مي‌زيسته. غالب روايات او به ابي‌جعفر امام محمد بن علي الباقر (عليه‌السلام) و سپس به ابي‌عبدالله امام جعفر بن الصادق (عليه‌السلام) و گاه به ابوالحسن امام علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) مي‌رسد، پس از اين سه امام، از ديگران، مانند جابر بن عبدالله انصاري و ديگر بزرگان شيعه، با سلسله‌ي سند، نقل مي‌کند و در ضمن مطلب که قصد تکرارهمان سلسله سند را ندارد، مي‌گويد: «قال علي بن ابراهيم». تفسير امام حسن عسکري (عليه‌السلام)، به نظر مي‌رسد رواياتي است که شخصي معاصر با او (شايد همين علي بن ابراهيم؟) روايات را نقل کرده است؛ زيرا غالباً مي‌گويد: «قال الامام (عليه‌السلام)». امام نيز گاه از قول اميرالمؤمنين و ساير امامان حديث مي‌گويد و آيه را تفسير مي‌کند. بلاشر پس از اينکه تفسير «مقاتل» را تفسيري سنتي و برگرفته از مکتب تفسيري ابن عباس مي‌داند، در دنباله‌ي سخنش مي‌گويد: «مع ذالک تحت نفوذ فرق افراطي شيعه، تفسيري تهيه شده که دو نمونه‌ي آن در تفسيرهاي قمي و کاشاني [فيض کاشاني، تفسير صافي] ديده مي‌شود. براي شيعيان مطلب بر سر اين است که در قرآن قسمتهايي را بيابند که حاکي از اولويت علي (عليه‌السلام) و اولاد او باشد. اينان مي‌گويند اگر در قرآن چنين اشاراتي کمياب است، علت آن اينست که چنين اشاراتي از قرآن حذف شده است...» (در آستانه‌ي قرآن، 242) آنگاه نمونه‌هايي از آنچه گفته است از تفسير علي بن ابراهيم قمي مي‌آورد. اگرچه آنچه را بلاشر ادعا کرده در برخي از تفاسير شيعي يافت مي‌شود، ولي جنبه‌ي عمومي و انحصاري ندارد، بلکه در شأن نزول برخي از آيات، ائمه، بخصوص اميرالمؤمنين، را مصداق بارز ستايشها، و دشمنان رسول خدا و اهل بيت را مصداق برجسته‌ي سرزنشها يا لعنها مي‌دانند. به هر حال در اين دو تفسير چنين تأويلها يا تطبيقها فراوان است. تفسير به مأثور ديگري که از اين دوره به دست ما رسيده «تفسير عياشي» از محمد بن مسعود عياشي از علماي قرن سوم و هم طبقه با کليني است.
علامه‌ي طباطبائي در مقدمه‌ي اين تفسير (صفحه‌ي ج و د) مي‌نويسد: «اين تفسير بهترين کتابي است که از قديم در اين موضوع تأليف شده، و موثق‌ترين تفسير به مأثوري است که از قدماي مشايخمان به ارث رسيده است. علماي تفسير از هنگام تأليف کتاب تاکنون با ديده‌ي قبول بدان نگريسته‌اند و هيچ انتقاد يا عيبجويي اندکي هم نسبت بدان نداشته‌اند. مؤلف آن شيخ جليل ابونصر محمد بن مسعود بن محمد بن عياش تميمي کوفي سمرقندي از دانشمندان مشهور شيعه، و از پايه‌هاي حديث و تفسير به روايت است که در اواخر قرن سوم هجري مي‌زيسته است. همه‌ي دانشمندان پس از وي به جلالت قدر و علو منزلت و گسترش فضلش اتفاق نظر دارند، و همه‌ي علماي رجال در ثقه و عين بودن و صدوق در نقل حديث از بزرگان روايت بودنش يکپارچه‌اند. وي نخست به مذهب اهل سنت بود و سپس به تشيع گرائيد و از پايه‌هاي دانش و اعيان شيعه گرديد. وي موفق شد در رشته‌هاي گوناگون دانش و فنون بيش از دويست اثر تأليف کند که از همه‌ي آنها مهمتر و مشهورتر همين تفسير او معروف به تفسير عياشي در دو جلد بوده که دانشمندان تفسير شيعه از او روايت مي‌کنند. اين کتاب از دو جهت دچار کمبود شده: نخست اينکه همه‌ي رواياتش مستند بوده يکي از نسخه‌برداران اسناد را حذف و متون را ذکر کرده نسخه‌ي موجود به صورت مختصر درآمده است، و دوم اينکه دومش گم شده، همه‌ي مفسران تفسير روايتي و محدثان، مانند «بحراني» در «تفسير البرهان» و «حويزي» در «نورالثقلين» و «کاشاني» در «تفسير صافي» و «مجلسي» در «بحار» تنها از جزء اول آن نقل کرده‌اند». اکنون تفسير عياشي تا آخر سوره‌ي کهف را که اوائل جزء شانزدهم قرآن است، دربردارد، روايات آن با يک يا دو سه واسط غالباً به ابوعبدالله و گاه به ابوجعفر الباقر (عليه‌السلام) مي‌رسد، و همه تفسير به مأثور است. مي‌توان گفت که تا اواخر قرن چهارم، تفسير مورد پسند همه‌ي فرق اسلامي اعم از شيعه و سنّي، تفسير به مأثور است؛ نمونه‌ي برجسته‌ي آن در ميان مفسران شيعه تفسير عياشي و در ميان اهل سنت، تفسير ابن جرير طبري است که در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم پديد آمد و ستايشهاي فراواني از دانشمندان همان روزگار و روزگاران بعد را به خود جلب کرده است، بطوري که کمي بعد از پديد آمدن، در روزگار نوح بن منصور ساماني به زبان فارسي ترجمه مي‌شود، و احتمالاً ابوالفتوح رازي شيعي در قرن ششم بدين تفسير و روش آن نظر داشته است که تفسير بيست جلدي خود را به زبان فارسي، با همان سبک تفسير به مأثور مي‌نويسد و هنوز هم مورد توجه دانشمندان شيعه قرار دارد. ليکن در نيمه‌ي نخست سده‌ي چهارم هجري، جهان اسلام، از نظر فرهنگي، دچار دگرگونيهاي بزرگي مي‌شود که همه‌ي معارف اسلامي، از حديث گرفته تا فقه و اصول و تفسير و تاريخ و ادبيات را، تحت تأثير قرار مي‌دهد. شيخ المراغي در اين باره مي‌گويد: «امواج گوناکون عقل بشري با ميراث فرهنگها و تمدنهاي يوناني و ايراني و هندي در شهرهاي اسلامي و سراسر سرزمين اسلامي با يکديگر برخورد کردند و طوفانهاي جدال يهود و نصاري از اهل کتاب بر سر مردم مسلمان وزيدن گرفت، و هر يک از اين عوامل انگيزه‌اي براي دانشمندان گرديد تا دائرةالمعارفهايي در تفسير تأليف کنند که در لابه‌لاي آنها دانشها و معارف بي‌سابقه‌اي جاي دهند. انديشه‌ي اسلامي در اين مسير گاه آزاد و رها در ميدان معرفت و فرهنگ به تکاپو مي‌پرداخت، و گاه مقيد به حرکت در مي‌آمد، يکبار به دنبال عقل به راه مي‌افتاد، و بار ديگر زمام خود را به دست نصّ خاصّي مي‌سپرد، و در روزگار ناتواني و وارفتگي و رکورد فري به تقليد گرايش پيدا مي‌کرد... در اين ميان بسياري از مفسران، به جاي هدف، توجه و عنايت خود را به وسيله‌ها وقف کرده بودند...» (مقدمة التفسير، 10). چنين مقدمات و زمينه‌هايي از اواخر سده‌ي سوم و اوائل سده‌ي چهارم فراهم گرديد، و در نيمه‌ي نخست سده‌ي چهارم با استقرار حکومت شيعي آل حمدان در موصل و شمال عراق و سپس شام، و امراي شيعي آل بويه بر بغداد و شرق جهان اسلام، و در نيمه‌ي دوم سده‌ي چهارم استقرار حکومت شيعي فاطميان بر مصر و غرب جهان اسلام، زمينه‌ي فرهنگي به گستردگي و ژرفا رسيد، و دانش و همه‌ي فنون فرهنگي به کمال دست يافت. حديث نيز راه ترقي و تحول در پيش گرفت، و از حالت روايت به درايت قدم گذاشت، اصول فقه تدوين گرديد و سرانجام تفسير نيز، از شيوه‌ي به مأثور، به شيوه‌ي تفسير به رأي محمود تبديل شد. توضيح اينکه تفسير به رأي مذموم که پيوسته مطرود مفسران بوده، تفسير بر پايه‌ي هوي و تمايل شخص مفسر است و به منظور تحميل نظر شخصي و عقيده‌ي فرقه‌اي بر قرآن مي‌باشد، و تفسير به رأي محمود همان تدّبر و تفّکر در آيات قرآن و استخراج نظري نو و تازه و هماهنگ با معرفت در حال تحول بشري در زماني مخصوص به شمار مي‌رود. در اين دوره: فرات کوفي، ابن دول قمي، ابوالعباس اسفرايني، ابوعبدالله کاتب نعماني، ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، نويسنده‌ي کتاب معروف الغارات، ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني کبير صاحب تفسير «جامع التأويل لمحکم التنزيل»، تفسيرهايي نوشته‌اند که کم و بيش زمينه‌ي تحول را فراهم مي‌کنند، تا اينکه در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجري، يعني در دوران زرّين فرهنگ و دانش اسلامي، تفسيرهايي به شيوه‌ي نو و استنباطي به وجود مي‌آيد، و در اواسط اين قرن، تفسير تبيان شيخ طوسي شيوه‌ي تفسيري را به کمال مي‌رساند. پيش از پرداختن به تفسير تبيان به دو تفسير ديگر در اين زمينه از دو دانشمند بزرگ شيعي اشاره مي‌شود: يکي تفسير سيد شريف رضي، ابوالحسن محمد بن الحسين (406 ق) فصيح قريش و شاعر و اديب و دانشمند سخنور است. وي در همه‌ي علوم قرآن کتاب نوشت، از جمله کتابهايش: «حقائق التنزيل و دقائل التأويل»، «المجازات القرآنية»، «المتشابه في القرآن» و«تلخيص البيان في مجازات القرآن». تفسير او يعني «حقائق التنزيل...» از تفسير تبيان شيخ طوسي بزرگتر بوده است. ابوالحسن العمري مي‌گويد: «تفسير قرآن او را ديده‌ام، از بهترين تفسيرها، و به اندازه‌ي تفسير طوسي يا بزرگتر از آن است». از اين تفسير اکنون تنها جلد پنجم آن در دست است که عنوان تفسير: حقائق التأويل في متشابه التنزيل مي‌باشد. در اين جلد آيات متشابه آغاز سوره‌ي آل عمران تا پايان آن را در سي و يک مورد، و از آغاز سوره‌ي نساء تا آيه‌ي چهل و هشتم را در شش مورد تأويل و تفسير کرده است. همين سي و هفت مورد به جاي مانده از اين تفسير بزرگ، نشانگر دانش و بينش گسترده و ژرف سيد رضي از تفسير قرآن و ادبيات و ديگر علوم اسلامي است. ديگري تفسير ابوالقاسم علي بن الحسين سيد مرتضي علم الهدي، شاگرد و جانشين شيخ مفيد و استاد شيخ طوسي و متکلم بزرگ شيعه در روزگار خويش است. صاحب اعيان الشيعه مي‌گويد: سوره‌ي فاتحةالکتاب و بقره را تفسير کرده در علوم القرآن کتاب بسيار نوشته است. کتاب «الأمالي» وي تفسير بسياري از آيات را دربر دارد و در علوم قرآن نيز کتاب «المحکم و المتشابه» و کتاب «الصرفة في اعجاز القرآن» يا به گفته‌ي نجاشي «الموضوع عن جهة اعجاز القرآن» را نگاشته است. چون وي دانشمندي اصولي و اهل کلام است، طبيعةً تفسير او نيز رنگ تأويل دارد. پس از اين دو تفسير از دو دانشمند بزرگ اصولي، تفسير مهمي که بوسيله‌ي علماي شيعه در دوران شکوفائي فرهنگ و تمدن اسلامي به نگارش در مي‌آيد کتاب التبيان في تفسيرالقرآن در ده جلد نوشته‌ي شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن الحسن طوسي (م 460 ق) است. مقدمه‌ي تفسير در علوم القرآن مي‌باشد، و براي نخستين بار تفسيري به شکل علمي و جامع و شامل همه‌ي علوم قرآني در جهان تشيّع تأليف شده است. شيخ طوسي پرورده‌ي دوران درخشان و بي‌نظيري در تاريخ اسلام است و آثار او در همه‌ي زمينه‌ها به کمال رسيده است. مقدمه‌ي اين کتاب خود گوياي همه‌ي نکات ياد شده در بالا است، تفسير تبيان از هنگام پديد آمدن مورد توجه مفسران و ديگران قرار داشته است، چنانکه کمتر از يک سده بعد از تأليف آن، با تفسير مهم و با ارزش ديگري روبه‌رو مي‌شويم که مشهور است. مؤلف آن، امين‌الدين ابوعلي فضل بن حسن طبرسي (م 548 ق) آن را به تقليد از تبيان تأليف کرده نکات تازه و با ارزشي بر آن افزوده است. به هر حال، اين تفسير مهم، تفسير کبير مجمع‌البيان في علوم القرآن است که طبرسي بين سالهاي 529 تا 536 هجري (مقدمه‌ي مصحح جوامع الجامع صفحه‌ي سيزده) نگاشته است. صفت کبير را طبرسي خود بر اين تفسير اطلاق کرده است، و امتيازي که «مجمع» بر «تبيان» دارد: «نظم و ترتيبي است که در کتاب مجمع البيان در تفسير آيات و تبويب و تفکيک مطالب بکار رفته به هيچ روي مقدِّمي نداشته است» (همان، پنج). طبرسي در نقل اقوال مخالفان تعصبي نشان نمي‌داده است بطوري که برخي از علماي شيعه «بر او خرده گرفته‌اند که اکثر منقولات در مجمع البيان از مفسِّرين عامه است و از تفسير اهل بيت جز اندکي نقل کرده است» (همان، شش). اين تفسير حاوي مطالب گوناگون علوم قرآن و معارف اسلامي است، ولي آنچه بيش از هر چيز در اين تأليف شريف مطمح نظر بوده نحو و لغت و اشتقاق و تصريف و ديگر فنون ادبيّه است، و از لحاظ نظم و ترتيب مطالب سرآمد ديگر تفاسير است؛ بطوري که از همان روزگار مورد تحسين و تجليل قرار گرفته است، و اخيراً مرحوم شيخ محمود شلتوت استاد فقيد جامع الازهر در مقدمه‌ي خود بر چاپ مصر مجمع البيان آن را در ميان ديگر تفاسير منحصر به فرد و قصد مؤلف را از تأليف آن خدمت به قرآن دانسته مي‌گويد: «صاحب مجمع البيان توانسته است اخلاص خود را نسبت به انديشه‌ي علمي بر عاطفه‌ي مذهبي چيره سازد زيرا اگرچه وي اهتمام ورزيده تا ديدگاه شيعه را درباره‌ي احکام و نظريه‌هاي مورد اختلاف با ديگر مذاهب بيان کند و اثر عاطفه‌ي مذهبي در اين ديدگاهها احياناً مشاهده مي‌شود، ليکن ما او را در همراهي با اين عواطف به حالت زياده‌روي و يا حمله‌ي به مخالفانش، نمي‌بينيم...» (همان، پانزده). چنانکه از سخنان طبرسي در مقدمه‌ي تفسير جوامع الجامع بر مي‌آيد، وي سه تفسير تأليف کرده است: نخست مجمع البيان في علوم القرآن يا تفسير کبير، و دوم تفسير جوامع الجامع يا الوسيط، و سوم تفسير الکافي الشافي يا الوجيز تفسير اخير را خود مي‌گويد که پس از فراغت از تأليف مجمع البيان به تفسير الکشّاف لحقائق التنزيل جارالله زمخشري دست يافتم و معاني بديع و الفاظ شگفت‌انگيز و بي‌نظير آن را خلاصه کردم و الکافي الشافي ناميدم. و سومين تفسير (از نظر ترتيب زماني) که طبرسي تأليف مي‌کند جوامع الجامع است که به خواهش فرزندش و با الهام گرفتن از کشّاف زمخشري در حدّي متوسط ميان مجمع و الکافي، به رشته‌ي تحرير مي‌کشد. «طبرسي گرچه گاهي در تفسير جوامع الجامع از تفسير مجمع البيان و يا شايد از ديگر دانشمندان سخنان نقل مي‌کند، ولي مي‌توان گفت که بيشتر بلکه نزديک به همه‌ي مطالب آن را کشاف اقتباس شده است» (مقدمه‌ي مصحح / 19). در همين روزگار يعني در قرن ششم ما با تفسير ديگري روبه‌رو مي‌شويم از ابوالفتح رازي، حسين بن علي بن محمد خزاعي رازي نيشابوري تحت عنوان رَوْضُ الجِنان و رَوحُ الجَنان به فارسي در بيست جلد که از نظر روش تفسير به مأثور است و بيشتر روايات خود را از راويان اهل سنت گرفته است و به همين علت قسمت اعظم اسرائيليات را در تفسير خود وارد کرده است، ليکن اهميت آن نخست به فارسي بودن آنست و سپس از آن جهت که از نظر ادب و بيان و صرف و نحو و لغت و شواهد شعري به عربي کم نظير و از جهت فقاهت نيز بيمانند است. علاوه بر ابوالفتوح رازي در قرن ششم و هفتم هجري مفسران ديگري نيز وجود داشته‌اند که از همه‌ي آنان مهمتر مي‌توان از افراد زير نام برد: قطب‌الدين سعيد بن هبةالله راوندي فقيه (م 573 ق) شاگرد شيخ طبرسي مؤلف خلاصة التفاسير در ده جلد و تفسير القرآن در دو جلد؛ رشيدالدين محمد بن علي بن شهر آشوب سروي مازندراني (م 588 ق) صاحب تفسير بيان التنزيل؛ ابوعبدالله محمد بن محمد حلي (م 597 ق) که تفسيرش به نام مختصر التبيان في تفسير القرآن يا تفسير ابن الکيال يا تفسير ابن الکالّ مي‌باشد. و در قرن هفتم نامهاي حافظ نيشابوري و سيد بن طاووس (م 673 ق) از ديگر مفسران مشهورتر است.
دوران طلائي فرهنگ و تمدن اسلامي با حمله‌ي سلجوقيان بر بغداد در سال 447 ق و به آتش کشانيدن کتابخانه‌هاي شيعيان و مراکز علمي آنان، از نظر تاريخ به پايان مي‌رسد، ليکن آثار علمي و عقلي آن تا حدود صد سال بر مرکز جهان اسلام دامن مي‌گسترد. از اواخر قرن پنجم با تسلط ترکان ماوراءالنهر بر ايران و عراق و تسلط مماليک بر شام، و ايوبيان بر مصر و از ميان رفتن حکومت فاطميان و شدت گرفتن جنگهاي صليبي، سطحي‌نگري علمي، بي‌تفاوتي سياسي و يأس اجتماعي بر مسلمانان چيره مي‌شود، بطوري که در هيچ زمينه‌ي فرهنگي آثار برجسته‌اي نمي‌يابيم، تنها در زمينه‌ي ادبيات و اشعار عرفاني شاهد آثار برجسته‌اي از عطار و مولوي و سعدي و برخي از شروح و تعليقات مي‌باشيم. سرانجام قوم تاتار و مغول از صحراي شرق چون طوفاني بي‌امان بر جهان اسلام تاختن مي‌گيرد و در مدتي کمتر از نيم قرن همه‌ي آثار تمدن را از ميان بر مي‌دارد.
در قرنهاي ششم و هفتم، در جهان اسلام و بخصوص در ايران، تصوف و عرفان رواج پيدا مي‌کند، و به گفته‌ي دکتر ذبيح‌الله صفا: «هنگامي که مغول به ايران حمله کرد کمتر شهر و دياري در ايران از دسته‌هاي صوفيان خالي بود و شماره‌ي خانقاهها و باشيدنگاههاي سالکان و اهل مجاهدت و رياضت، حساب و شماري نداشت» (تاريخ ادبيات در ايران، 165/3). و چون تصوف و عرفان حرکتي عقلي آميخته با دين و ارشاد به طرف کمالات نفساني بود، از قرآن بييشترين استفاده را مي‌کردند و آيات را با اشاره به تفسير که: «کتاب الله عزّوجلّ علي اربعة اشياء علي العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق؛ فالعبارة للعوام، و الاشارة للخواص، و اللطائف للأولياء و الحقائق للانبياء» (تفسير موضوعي قرآن مجيد، استاد جوادي آملي، 17/1 به نقل از بحارالانوار، 20/89، 103).
قرن هشتم هجري را بايد قرن «حلّي‌ها» ناميد. ذبيح الله صفا مي‌گويد: «در حقيقت بايد قرن هفتم و هشتم را در دوره‌ي استحصال شيعيان از کليه‌ي مجاهدت خود در قرنهاي پيشين دانست و آن را مقدمه‌اي براي دوره‌ي صفوي شمرد. بزرگترين علماي فقه و علوم مذهبي ديگر شيعه در اين دوره از حِلّه در عراق برخاسته‌اند و بايد آن شهر کوچک را به واقع مرکز اساسي نشر علوم شيعه در عهد بعد از مغول دانست» (تاريخ ادبيات در ايران، 225/3). سپس در علوم مختلف اسلامي از سيد بن طاووس حلّي (م 664 ق)؛ محقق حلي يا محقق اول (م 676 ق) علامه‌ي حلي شيخ جمال‌الدين حسن بن المطهر الحلي (م 726 ق) شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي؛ يحيي بن سعيد حلّي (م 689 يا 690 ق)؛ پسر علامه فخرالمحققين محمد بن جمال‌الدين (م 771 ق) و خواهرزاده‌اش سيد عميدالدين (م 754 ق) نام مي‌برد. اينان هيچ يک قرآن را تفسير نکرده‌اند ليکن تأثير بسياري بر همه‌ي دانشمندان شيعه و از جمله مفسران باقي گذاشته‌اند. تنها مفسر حلّي در اين دوره علامه حلي ثاني حسن بن سديدالدين جمال‌الدين بن مطهر حلّي (م 766 ق) به چشم مي‌خورد که تفسيرهاي التيسير الوجيز و نهج الايمان في تفسير القرآن را تأليف کرده، تفسير دوم خلاصه‌ي کشّاف زمخشري و تبيان شيخ طوسي است.
جريان ديگري که جهان اسلام را از اوايل قرن چهارم هجري به بعد به خود مشغول داشت و بر فرهنگ و تمدن اسلامي تأثير فراوان گذاشته است، فاطميان و اسماعيليه يا باطنيان هستند، اينان در عين آنکه يک فرقه‌ي مذهبي و از شيعه بودند، به علت طرز تفکر و اعتقادشان از يک طرف، و به علت اوضاع سياسي که در همه جا، جز حدود دو قرن در مصر، عليه آنان بود، به باطنيگري و تأويل آيات و اخبار مي‌پرداختند. اينان شايد بدان جهت که اهل تأويل بودند، به تفسير قرآن به شکل کامل و مرتب و منظم، چون ديگر فرق اسلامي نپرداخته‌اند، جز آثار اندکي که ذيلاً بدانها اشاره خواهد شد، ليکن در سراسر آثارشان براي اثبات عقايد خويش به تأويل آيات قرآن دست زده‌اند. علامه محمدحسين الذهبي در کتاب «التفسير و المفسرون» آثار اخوان الصفا را از جمله تفاسير اسماعيليه مي‌داند و بلاشر مي‌گويد: «همچنين محلي براي به حساب آوردن تفسيرهاي باطني بعضي از فرق مخالف از قبيل قرامطه نيست. اين تفسيرها طبيعةً به حالت پراکنده يافت مي‌شوند و فقط به جزئياتي از وحي نازل شده اهميت مي‌دهند» (در آستانه‌ي قرآن، 241). با بررسي فهرست کتابهاي اسماعيليان از شيخ اسماعيل آجيني مجدوع گفته‌ي فوق تأييد مي‌شود، و بجز تأويل آيات پراکنده در اثبات عقايد خود تنها برخي تأويلهاي مستقل دارند از جمله: رسالة تأويل سورة النساء تصنيف جعفر بن منصور اليمن، و از همين مؤلف کتابي را در «فرائض و حدود الدين» معرفي کرده است و مي‌گويد: «ثُمَّ شَرَحَ قِصَّةَ يُوسُفَ... بَعْدَ تأويلِ سورةِ يوُسُفَ، سورةُ الکهِ علي تَمامِها... و در فصل ديگري از اين فهرست مي‌نويسد: و منها کتاب تأويل امثال القرآن سيدنا جعفر بن منصور اليمن. آقاي علينقي منزوي فصلي الحاقي درباره‌ي فهرست کتب اسماعيليه که در اين فهرست نيامده نوشته است که در اين فصل الحاقي نيز کتابي معرفي مي‌کند به عنوان: کشف الاسرار المخزونة في تأويل القرآن و از فهرست ايوانف نيز از کتابي به عنوان حدود المعارف في تفسير القرآن نام مي‌برد. بروکلمان در تاريخ الادب العربي در ضمن آثار ابوحاتم عبدالرحمان ابن همدان الرازي الورسناني کتابي به عنوان کتاب الاصلاح في التأويل برشمرده است. و اينها همه نشان مي‌دهد که اسماعيليه قائل به تأويل هستند و مانند فرق اماميه و زيديه و ديگر فرق اسلامي معتقد به تفسير، به معناي معروف آن، نيستند.
مفسران اماميه در قرن هفتم و هشتم اعم از صاحبان تفاسير اشاري يا روائي و غيره عبارتند از: ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني تفسيري دارد به نام جلاء الأذهان يا تفسير گازر به فارسي به شيوه‌ي روائي؛ کمال‌الدين ابوالغنائم عبدالرزاق جمال‌الدين کاشاني تفسيري دارد به نام تأويلات کاشاني در بيان اسرار و تأويلات عرفاني قرآن که تأليف آن در سال 729 ق به پايان رسيده است؛ سيد حيدر آملي نيز تفسير آملي را به شيوه‌ي عرفاني و صوفيانه نوشته است.
در قرنهاي نهم و دهم نيز مفسران شيعه بسيارند که از آن جمله مي‌توان به چند مفسر مشهور اشاره کرد مانند: مولي حسين کاشفي سبزواري (م 906 يا 910 ق) صاحب تفسيرهاي: جواهر التفسير و تفسير حسيني يا المواهب العَليَّه به فارسي، فخرالدين علي بن حسن زواره‌اي، شاگرد محقق کرکي؛ استاد مولي فتح الله کاشاني صاحب تفسير زواره‌اي به فارسي به عنوان ترجمة الخواص که گويا ترجمه‌ي تفسير منسوب به امام حسن عسگري (عليه‌السلام) است و متضمن اخبار صادره از ائمه در تفسير آيات قرآن مي‌باشد؛ و ملا فتح الله کاشي بن ملا شکر الله (م 988 ق) صاحب تفسيرهاي منهج الصادقين في الزام المخالفين به فارسي در پنج جلد، و خلاصة المنهج به فارسي در يک جلد و زبدة التفاسير به عربي.
در قرن يازدهم مفسِّر برجسته‌ي شيعه صدرالمتألهين (م 1050 ق) است که تفسيرهاي متعددي از سوره‌هاي قرآن دارد، ولي از همه‌ي آنها مفصلتر مفاتيح الغيب و اسرار الآيات است و همه به روش عرفاني و فلسفي مي‌باشند، و مولي محسن فيض کاشاني محمد بن مرتضي (م 1091 ق) صاحب تفاسير صافي و مختصر آن اصفي و مصفّي که او نيز قرآن را به شيوه‌ي عرفاني تفسير کرده است.
در قرنهاي بعد نيز مفسران فراواني در جهان تشيع داريم که به تفسير قرآن به شيوه‌اي مختلف همت گماشته‌اند ليکن هيچکدام تحولي در شيوه‌ي تفسير به وجود نياورده‌اند تا در دوران معاصر که بعد از اين درباره‌ي آن نکاتي يادآوري مي‌شود، اما به علت اهميت تفاسير سه قرن گذشته، از جهت شهرت، به نام برخي از آنها اشاره مي‌گردد: «البرهان في تفسير القرآن» در چهار جلد و «الهادي و ضياء النادي» در دو جلد از سيد هاشم بحراني (م 1107 يا 1109 ق)؛ تفسير نورالثقلين از شيخ عبد علي حويزي شيرازي (م 1112 ق)؛ تفسير شُبَّر از سيد محمدرضا شُبَّر (1230 ق)، و تفاسير جوهر الثمين و صفوة التفاسير و الوجيز از فرزند آن مرحوم، سيد عبدالله شُبَّر (م 1243 ق)؛ تفسير آلاء الرحمان في تفسير القرآن از شيخ محمدجواد بلاغي نجفي (م 1352 ق).
دوران بازگشت به قرآن: با همه‌ي تفاسير بيشماري که بوسيله‌ي دانشمندان مسلمان از همه‌ي فرقه‌ها، از قرن هفتم تا سيزدهم هجري نوشته شده، هيچ تحولي مثبت و تکاملي اجتماعي در زندگي مسلمانان به وجود نيامده و آنان را از حالت ايستايي و پژمردگي و ناتواني بيرون نياورده و بعضاً عامل رکود و جمود و عقب‌ماندگي بيشتر هم شده تا اينکه سيد جمال‌الدين اسدآبادي، با مشاهده‌ي عقب ماندگي شديد مسلمانان و با آگاه بودن به منابع فرهنگي نيرومند و برانگيزنده و تکامل بخش در ميان مسلمانان، قيام کرده و آنان را به بيدار شدن از خواب گران چند سده‌ي گذشته بوسيله‌ي بازگشت به قرآن فراخواند، و قرآن را از گوشه‌ي مساجد و مکتبخانه‌ها و مجالس عزاداري و قبرستانها به صحنه‌ي زندگي باز آورد، و آياتش را به زبان روشن و رسا براي مستضعفان برخواند و آنان را به مهاجرت و جهاد با استعمار و استبداد و استثمار و انواع استضعاف دعوت کرد. و از آن روز تاکنون تحولي در تفسير قرآن به وجود آمد. البته چند جريان ديگر هم موازي با اين جريان بازگشت پديدار شد، يکي از آن جريانها نو کردن الفاظ کهنه و منظم و مرتب کردن همان روشهاي نامنظم قديمي بود که اين گونه تفاسير اگرچه امکان دارد از نظر علمي و مدرسي تحولي در «علم تفسير» ايجاد کرده باشد، ليکن از جهت تأثير گذاشتن بر زندگي اجتماعي و سياسي و اعتقادي مسلمانان هيچ اثري نداشته است، اين دسته از تفاسير قابل استفاده براي متخصصان است؛ جريان ديگر، نوسازي يا به اصطلاح مدرنيزه کردن تفسير قرآن است که جز بدنام کردن تفسير و دور ساختن تحصيلکردگان از دين و قرآن نتيجه‌اي نداشته است. بلاشر در اين باره مي‌نويسد: «براي انتقاد اروپائي از اين هم گمراه کننده‌تر، اگر بروزش ممکن باشد، تفسير نوطلبان «مدرنيستهاي» قرن نوزدهم است. اينها يا مانند آلوسي خود را به نو ساختن تفاسير قديمي محدود مي‌سازند و يا با قبول مفهوم قرآني به عنوان جامع تمام علوم بشري، اين مطلب را اصل قرار مي‌دهند که «کتاب الله» محتوي بيان تمام اکتشافات تازه چه در نجوم، چه در فيزيک، شيمي يا علوم طبيعي است» (در آستانه‌ي قرآن، 249) و سپس مي‌گويد که نه افراد سنتي اين نوع تفسير را قبول دارند و نه خاورشناسان اروپايي. البته در دوران اخير کساني تحت عنوان «اصلاح» در جهان اسلام، تفسيرهايي از قرآن به عمل آورده‌اند که اگرچه همگي ناقص است، و اصولاً اغلب خود را مفسر به معناي سنتي آن نمي‌دانسته‌اند، ‌ليکن تلاشهايي است در جهت تعليم قرآن به شيوه‌اي پويا و زنده، و وارد کردن قرآن به زندگي فرهنگي و اجتماعي و سياسي مسلمانان در عصر علم و تکنولوژي و ايدئولوژيهاي گوناگون و مکتبهاي فريبا و رنگارنگ، به منظور نشان دادن آموزشهاي مترقي و هماهنگ قرآن با علم، و برداشتن عقده‌ي خودباختگي و خود کم‌بيني و از خودبيگانه شدن از ذهن جوانان مسلمان که مي‌توان از ميان اين کوشندگان به شريعت سنگلجي؛ حاج يوسف شعار؛ آيةالله سيد محمود طالقاني؛ مهندس مهدي بازرگان؛ شهيد سيد محمد باقر صدر؛ شهيد استاد مرتضي مطهري و دکتر علي شريعتي اشاره کرد.
اما مفسران برجسته‌ي معاصر عبارتند از: علامه سيد محمدحسين طباطبائي مؤلف تفسير بيست جلدي الميزان في تفسير القرآن به عربي؛ آيةالله سيد محمود طالقاني مؤلف تفسير پرتوي از قرآن در شش جلد که تفسير آغاز قرآن تا آيه‌ي بيست و چهار سوره‌ي نساء و تفسير تمام جزء سي‌ام قرآن را دربردارد به فارسي؛ استاد محمدتقي شريعتي مؤلف تفسير نوين در يک جلد که تفسير جرء سي‌ام قرآن است؛ چند تن از فضلاي حوزه‌ي علميه‌ي قم که تفسير نمونه را در بيست و هفت جلد تأليف کرده‌اند؛ آيةالله سيد ابوالقاسم خويي نيز کوشيد تفسيري از قرآن فراهم سازد، ولي تنها به تأليف جلد اول آن توفيق يافت که مقدمه‌اي است در علوم القرآن و تفسير سوره‌ي فاتحة الکتاب به نام: البيان في تفسير القرآن؛ حسين بن احمد حسيني نيز تفسيري دارد به نام تفسير اثني عشري در چهارده جلد و از استاد شهيد مرتضي مطهري نيز تفاسير پراکنده‌اي تحت عنوان شناخت قرآن به جاي مانده است. علماي اماميّه در هندوستان و پاکستان و عراق و لبنان همچنان در راه تفسير قرآن در تلاشند که چون تفسيرشان تحولي در تفسير ايجاد نکرده است، از آنها نام نمي‌بريم. و چون از اسماعيليه نام برده شد و گفته شد که تفسير به معناي معروف سنتي آن ندارند، جا دارد در اين جا از زيديه، فرقه‌ي مهم ديگر شيعه نيز نام ببريم که آنان برخلاف اسماعيليه در همه‌ي زمينه‌ها آثاري از خود برجاي گذاشته‌اند و چون از جهت عقايد کلامي از فرقه‌هاي امامي اسماعيلي به اهل سنت نزديکترند و علماي اهل سنت آنان را معتدل مي‌دانند آثارشان مورد حمايت قرار گرفته و در تاريخ باقي مانده است. تفاسير مشهور آنان عبارتند از: تفسير اسماعيل بن علي از اسماعيل بن علي البستي الزيدي (م ح 420 ق) و تفسير عطيّه از عطيّه‌ي نجراني زيدي (م 665 ق) و التيسير في التفسير از حسن زيدي صنعاني (م 791 ق) و الثمرات اليانعة از شمس‌الدين بن احمد (م سده‌ي نهم) و از همه مهمتر تفسير فتح القدير، از محمد بن علي شوکاني صنعاني يمني (م 1250 ق).
اکنون بعد از شخص شخيص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که اولين مفسر قرآن بود و پس از علي بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) که بيش از ديگران رواياتي در تفسير قرآن از ايشان نقل شده است و از آن امام در نهج‌البلاغه نيز روايات تفسيري بسياري است، طبقه‌ي اول از مفسران شيعه عبارتند از:
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب نخستين شخص از شيعيان اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) است که در تفسير قرآن به املاء دست زد، و از شاگردان مخصوص وي بود، تا آن جا که ترجمان القرآن و رئيس مفسران گرديد.
اُبيّ بن کعب (م 21 ق) سيد قراء قرآن از اصحاب رسول خدا و از طبقه‌ي نخست مفسران، او از انصار و از جمله کساني است که به خلافت ابوبکر و تقدم او بر علي اعتراض کردند و حاضر به بيعت با او نشدند.
عبدالله بن مسعود (م 32 ق) از مسلمانان نخستين و از مهاجران، مي‌گفته است هيچ سوره‌اي نازل نشده است مگر آنکه بدانم براي چه نازل شده است (طبقات ابن سعد، 2).
جابر بن عبدالله انصاري (م 74 ق) از طبقه‌ي نخست مفسران و از شيعيان اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) است.
طبقه‌ي دوم مفسران که از تابعين هستند عبارتند از:
سعيد بن جُبَير، به گفته‌ي قتاده، از همه‌ي تابعين به تفسير داناتر بود، و کتاب او در تفسير مشهور است، وي به اتهام تشيع، در سال 94 ق به دست حَجّاج بن يوسف کشته شد.
ابوصالح (م ب 100 ق) شاگرد ابن عباس در تفسير، نامش ميزان البصري تابعي به کنيه‌اش مشهور است.
طاووس بن کيسان، ابوعبدالله اليماني، تفسير را از ابن عباس گرفت، ابن تيميه او را از همه‌ي مردم به تفسير داناتر مي‌شمارد. از اصحاب امام زين‌العابدين (عليه‌السلام) بود. وي در سال 106 ق در مکه وفات يافت.
امام باقر ابوجعفر (عليه‌السلام) محمد بن علي (م 114 ق) ابن نديم در ضمن کساني که در تفسير تصنيف کرده‌اند از کتاب امام باقر محمد بن علي بن الحسين (عليه‌السلام) ياد مي‌کند و مي‌گويد: ابوالجارود زياد بن المنذر، رئيس جاروديه‌ي زيديه، از او روايت کرده است.
عطيّة بن سعد العوفي (م 111 يا 114 ق) از اصحاب امام باقر (عليه‌السلام) صاحب تفسيري در پنج مجلد به عنوان: «تفسير عطيّه‌ي عوفي».
جابر بن زيد الجُعفي تابعي (م 127 ق) پيشواي حديث و تفسير است که هر دو را از امام باقر (عليه‌السلام) گرفته است. احاديث تفسيري خود را از قول امام باقر (عليه‌السلام) نوشته است.
سُدّي کبير (م 127 ق) مفسر تابعي، اسماعيل بن عبدالرحمان کوفي ابومحمد القرشي (م 127 ق). سيوطي در اتقان گويد: تفسير اسماعيل السدي از همه‌ي تفاسير بهتر است و بزرگان تفسير مانند ثوري و شعبه از او روايت کرده‌اند. وي از اصحاب امام زين‌العابدين و امام باقر و امام صادق (عليهم‌السلام) بوده است، و غير از اسماعيل بن موسي السدي فزاري (م 145 ق) است که اگر چه او هم شيعه است، ليکن مفسر نيست، و سدي صغير، محمد بن مروان شيعه نيست.
يحيي بن يَعمَر (م 129 ق) امامي شيعي، شاگرد ابوالأسود دوئَلي در نحو.
ابن ابي الهند قشيري (م 139 ق) از اصحاب امام باقر (عليه‌السلام)، داراي تفسيري بوده است.
ابان بن تغلب، (م 141 ق) از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق (عليهم‌السلام)، کتابهاي التفسير و معاني القرآن از اوست.
محمد بن السائب الکلبي (م 146 ق) صاحب تفسير مشهور. سيوطي در اتقان، از قولابن عدي در الکامل گويد: کلبي احاديث صالحه‌اي بخصوص از ابوصالح دارد و به تفسير معروف است، و کسي از او مفصلتر و کاملتر ندارد. ابن نديم نيز کتاب تفسير کلبي را در زمره‌ي کتب نگاشته شده در تفسير قرآن نام برده است. از شيعيان خاص امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) بوده است.
از طبقه‌ي سوم مفسران شيعه که اتباع التابعين و نيز مفسران بعد از ايشان که در قرون سوم و چهارم مي‌باشند عبارتند از:
ابوحمزه‌ي ثمالي ثابت بن دينار ابوصفيه‌ي کوفي (م 150 ق) از اصحاب علي بن الحسين و امام باقر و امام صادق (عليهم‌السلام) و صاحب قدر و بزرگواري در نزد آنان است و شيخ شيعيان در روزگار خويش به شمار مي‌رود، در تفسير و حديث بر ديگران مقدّم است و در هر دو رشته کتاب دارد. ابن نديم از تفسير او نام مي‌برد، و ثعلبي در تفسير خود از تفسير ابوحمزه نقل کرده است و نجاشي نيز ذيل شرح حال او مي‌گويد: کتابي در تفسير قرآن دارد.
ابوبصير يحيي بن قاسم اسدي (وفات در زمان زندگي امام صادق)، از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام). نجاشي مي‌گويد: کتابي در تفسير قرآن دارد.
ابوالحسن مقاتل بن سليمان رازي (م 150 ق) از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام). ابن نديم از تفسير او ياد مي‌کند که در دو جلد است.
اسماعيل بن ابي زياد سکوني، از اصحاب امام صادق (عليه‌السلام)، صاحب تفسير.
زيد بن أسلم العَدوي؛ از اصحاب امام صادق (عليه‌السلام) صاحب تفسير.
حسن بن واقد مروزي، معاصر با امام صادق (عليه‌السلام) بوده است، ‌کتابي در تفسير و کتابي نيز درباره‌ي ناسخ و منسوخ دارد.
هشام بن محمد بن سائب کلبي (م 206 ق) از امام صادق (عليه‌السلام) علم را فراگرفت و مورد توجه آن امام بود، ابن نديم و شيخ طوسي از تفسيرش ياد کرده‌اند.
علي بن ابي‌حمزة از امام صادق و امام کاظم (عليهماالسلام) روايت کرده است، و نجاشي شرح حال او را در فهرست اسماء مصنفين شيعه آورده است.
حمزة بن حبيب زيّات (م 156 ق) امام القراء به گفته‌ي ابن النديم در تفسير و علوم القرآن کتابهايي نگاشته است.
هشام بن سالم جواليقي، از اصحاب امام صادق (عليه‌السلام) و امام کاظم (عليه‌السلام)، نجاشي گويد: تفسيري دارد.
مَنَخِّل بن جميل اسدي کوفي، از اصحاب امام صادق و امام کاظم (عليهماالسلام) که به گفته‌ي نجاشي تفسيري داشته است.
يونس بن عبدالرحمان، ابومحمد از بزرگان شيعه که از امام کاظم و امام رضا (عليهماالسلام) روايت کرده است. نجاشي و ديگران گفته‌اند که تصانيف بسياري از جمله کتاب تفسير القرآن دارد.
محمد بن الأسلمي واقدي (م 207 ق) از اصحاب امام رضا (عليه‌السلام)، صاحب کتاب الترغيب در علوم القرآن.
الفرّا يحيي بن زياد ديلمي، (م 207 يا 208 ق) اعلم اهل کوفه، و نحوي و اديب و متکلم بود، و در تفسير صاحب نظر.
حسين بن سعيد اهوازي، از اصحاب امام رضا (عليه‌السلام). دانشمندان شيعه کتابهاي بسياري از او بر شمرده‌اند، از جمله کتاب تفسير القرآن. ابن نديم نيز ضمن برشمردن کتابهايش مي‌نويسد حسين کتابهايي دارد از جمله کتاب التفسير.
عبدالله بن الصلت ابوالطالب التيمي از پيشوايان تفسير و حديث، از امام رضا (عليه‌السلام) روايت کرده است. نجاشي کتابي از وي به نام تفسيرالقرآن نقل مي‌کند.
حصين بن مخارق (م بعد از سده‌ي دوم) نجاشي گويد: کتابي در تفسير و قراءات دارد، و ابن نديم در الفهرست مي‌نويسد: حصين بن مخارق از شيعيان متقدم است، و از جمله کتابهاي او کتاب التفسير مي‌باشد.
فضل بن شاذان نيشابوري از اصحاب امام رضا و امام جواد (عليهماالسلام)، به گفته‌ي ابن نديم تفسيري داشته است.
احمد بن صبيح، ابو عبدالله اسدي کوفي، به قول نجاشي کتاب التفسير از تأليفات او است. وي در طبقه‌ي ابن عيسي در عصر امام رضا (عليه‌السلام) بوده است و شيخ طوسي در الفهرست (23) مي‌گويد:... شخصي است ثقه، زيديه او را از خود مي‌خوانند، و از آنان نيست. محمد بن خالد برقي از اصحاب امام رضا (عليه‌السلام)، مؤلف کتاب التنزيل و کتاب التفسير.
حسن بن خالد برقي برادر برقي فوق‌الذکر، از جمله کتابهاي او تفسير العسکري از املاي امام در يکصد و بيست جلد، به گفته‌ي ابن شهرآشوب در معالم العلماء بوده است.
علي بن اسباط، ابوالحسن مقري کوفي، از اصحاب امام رضا و امام جواد (عليهماالسلام) بوده است و کتابي دارد به عنوان تفسير القرآن.
علي بن مهزيار، ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي، از امام رضا و ابوجعفر ثاني (عليهماالسلام) روايت کرده است، و کتاب تفسير القرآن از نگاشته‌هاي او است که جماعتي از بزرگان شيعه آن را از وي روايت کرده‌اند.
علي بن الحسن بن فضال ابوالحسن، از بزرگان فقه شيعه در کوفه. از جمله کتابهاي فراوان او کتاب التفسير مي‌باشد و در طبقه‌ي کليني قرار دارد.
محمد بن ارومه ابوجعفر قمي از اصحاب امام هادي (عليه‌السلام) و به گفته‌ي نجاشي از جمله مصنفات او کتابي است در تفسير.
شيخ فرات کوفي تفسير بزرگ و معروفي از او در دست است که در آن تفسير از شيخ خود حسين بن سعيد اهوازي صاحب امام رضا (عليه‌السلام)، روايت کرده است، و خود از دانشمندان عصر امام جواد (عليه‌السلام) بوده است.
احمد بن ابي عبدالله محمد بن خالد برقي صغير (م 274 يا 280 ق) صاحب کتابهاي التفسير و التأويل.
علي بن ابراهيم قمي شيخ شيعه و امام حديث و تفسير، و از مشايخ مهم کليني است. کتاب تفسير القرآن که تا امروز محل مراجعه‌ي شيعه است، از او مي‌باشد، زيرا در تفسير به مأثور از اهل بيت است. وي در زمان امام عسکري (عليه‌السلام) و کمي پس از وي مي‌زيسته از اعيان قرن سوم به شمار مي‌رود.
امام عسکري (عليه‌السلام) حسن بن علي، تفسيري به ايشان منسوب است که گويا روايات گردآوري شده‌ي آن امام در تفسير است.
ابو عبدالله غاضري، محمد بن العباس (م 299 ق) کتابي در تفسير دارد و در طبقه‌ي سعد بن عبدالله قمي از علماي سده‌ي سوم قرار دارد.
محمد بن مسعود عياشي از علماي قرن سوم، هم طبقه با کليني است که نزديک به دويست کتاب دارد، تفسير او به «تفسير عياشي» مشهور است، در دو جلد بزرگ بوده ليکن آنچه از آن تفسير اکنون در دست است نصف تفسير مي‌باشد.
عبدالعزيز جلّودي، عبدالعزيز بن يحيي بن احمد شيخ بصره، جدش عيسي الجلودي از اصحاب امام صادق (عليه‌السلام) بوده است. و عبدالعزيز را در طبقه‌ي کليني و در طبقه‌ي مشايخ شيخ مفيد به شمار مي‌آورند (تأسيس الشيعة، 247). آثار بسياري در فهرست ابن نديم و ديگران براي او ذکر کرده‌اند، از جمله: کتاب التفسير علي بن ابن ابي طالب، و کتاب التفسير عن ابن عباس، و کتاب التنزيل عنه و کتاب التفسير عن الصحابه.
قتيبة بن احمد بن شريح البخاري (م 316 ق). صاحب کشف الظنون مي‌گويد: تفسير بزرگي دارد معروف به «تفسير قتيبه» و به تشيع او تصريح کرده است.
ابوالقاسم کعبي بلخي، عبدالله بن احمد بن محمد (م 317 ق) داراي تفسيري بوده است و به گفته‌ي صاحب الذريعة اهل کلام بود.
ابو زيد بلخي، احمد بن سهل (م 322 ق) ابن نديم گويد داراي نوشته‌هاي بسيار است، و درباره‌ي قرآن و غريب آن کتابهاي بسياري نوشته است، نمونه‌هايي از تفسير او در کنزالعرفان آمده است. او اهل علوم قديمه و جديده و فلسفه و رياضي بود.
عي بن الحسين بابويه ابوالحسن (م 323 ق) پدر شيخ صدوق و شيخ شيعه در قم بوده است، و با امام عسکري (عليه‌السلام) مکاتبه داشته است. تصنيفات فراواني دارد از جمله کتابي در تفسير.
ابوالفرج نهرواني، زکريا بن يحيي بن نهرواني الجريري (م 325 ق)، ابن نديم تفسير بزرگي به او نسبت مي‌دهد، صاحب الذريعة او را از مؤلفان شيعه مي‌داند و مي‌گويد علاوه بر تفسير، چند کتاب ديگر درباره‌ي قرآن و تأويل آن نوشت.
ابن ابي الثلج، ابوبکر بن احمد کاتب بغدادي (م 325 ق) داراي کتاب «التنزيل في اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)» و کتاب اسماء اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) في کتاب الله عزوجل (الفهرست شيخ طوسي، 151)، ابن نديم تفسيري براي او ذکر کرده است.
ابن عقده (م 323 ق) ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد حافظ مشهور و يگانه‌ي روزگار خود در حفظ حديث، که سيصد هزار حديث در حافظه داشته است، زيدي جارودي بود. کتابهاي بسياري بر طريقه‌ي اماميه نوشته است، از جمله کتابي در تفسير قرآن از طريق اهل بيت. نجاشي کتاب او را «حَسَن» دانسته است.
ابن النجار المتقدم، عيسي بن داوود النجار الکوفي (م 333 ق). به گفته‌ي صاحب الذريعة داراي تفسيري بوده است.
ابن الوليد شيخ محمد بن الحسن ابوجعفر (م 343 ق) شيخ شيخ صدوق و بلکه شيخ همه‌ي شيعيان در عصر خويش بوده است. در قم مي‌زيست و از آن جا به سراسر جهان سفر کرد. کثير التصنيف بوده است از جمله کتابهاي او تفسير القرآن است.
ابن دول قمي، (م 350 ق) احمد بن محمد، يکصد کتاب داشته است که از جمله‌ي آنها کتاب التفسير است، شرح زندگاني او در اسماء الشيعه‌ي نجاشي آمده است.
علي بن احمد کوفي ابوالقاسم (م 352 ق) از جمله‌ي آثار او کتابي در تفسير است که به تحقيق و دقت ممتاز است.
ابوالعباس مفسر، احمد بن الحسن الاسفرايني الضرير، کتابهايي دارد از جمله: «کتاب المصابيح في ذکر مانزل من القرآن في اهل البيت (عليهم‌السلام)». شيخ طوسي در الفهرست (ص 29) و نجاشي گويند: کتابي است حَسَن کثير الفوائد. وي در طبقه‌ي سعد بن عبدالله قمي (م 301 ق) به شمار مي‌رود.
ابوالفضل قمي، سلمة بن الخطاب، تفسيري به روايت از اهل بيت دارد، در کتاب نجاشي شرح حالي دارد. وي در طبقه‌ي احمد بن محمد بن عيسي از دانشمندان عصر امام رضا و امام جواد (عليهماالسلام) مي‌باشد.
نعماني، محمد بن ابراهيم بن جعفر ابوعبدالله کاتب شاگرد شيخ کليني و نخستين کسي است که درباره‌ي غيبت کتاب نوشته است. در روزگار غيبت صغري مي‌زيسته، تفسيري معروف به تفسير نعماني دارد که قرآن را در آن تفسير به شصت نوع تقسيم کرده براي هر نوع مثالي مخصوص آورده همه را از اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) روايت کرده است که هر کدام نوعي از علوم قرآن است و در دست مي‌باشد.
ابومحمد جرجاني، ابومحمد ابن علي العبدکي جرجاني. شيخ ابوجعفر طوسي در الفهرست خود گويد: وي از متکلمان بزرگ در امامت است، نوشته‌هاي فراواني داشته است از جمله کتاب التفسير، کتابي است بزرگ و حَسَن.
ابومنصور صرام، از أجلَّه‌ي متکلمان اهل نيشابور است که آثار بسياري دارد، از جمله کتاب تفسير القرآن، کتابي است بزرگ و نيکو (فهرست شيخ طوسي، 190).
ابن وضّاح، شيخ طوسي او را در ضمن کساني ذکر کرده است که نامشان را نمي‌دانسته و گفته داراي کتاب التفسير است (الفهرست، 193).
محمد بن العباس بن علي معروف به ابن الحُجّام (قرن چهارم) کتابهاي فراواني در علوم قرآن دارد و از جمله کتاب التفسير الکبير (الفهرست، 149).
ابوالحسن علي بن عيسي الرماني، (م 384 ق) صاحب اعيان الشيعه مي‌نويسد: او عالمي نحوي، متکلم، اديب، منطقي و فقيه بوده کتب متعددي درباره‌ي قرآن و تفسير آن داشته است.
شيخ صدوق، محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه القمي، ابوجعفر (م 381 ق) شيخ طوسي در الفهرست درباره‌اش مي‌نويسد: جليل القدر و حافظ احاديث و بصير نسبت به رجال و ناقد اخبار بود، و در ميان قميان در حفظ و بسياري دانش مانند او ديده نشده است، حدود سيصد تصنيف دارد. سپس مشهورترين آثار او را بر مي‌شمارد، از جمله: کتاب التفسير که آن را تمام نکرده است (ص 157 ق).
از قرن پنجم که در واقع مفسران قرآن، از شيعه و سني، زيادتر مي‌شوند، در اين جا به مشهورترين آنان اشاره مي‌شود:
شريف رضي، ابوالحسن بن محمد بن الحسين (م 406 ق) فصيح قريش و شاعر و اديب و دانشمند سخنور و فاضل، در همه‌ي علوم قرآن کتاب نوشت، از جمله کتابهايش: حقايق التنزيل و دقايق التأويل، المجازات القرآنية، المتشابه في القرآن، تلخيص البيان في مجازات القرآن، و تفسير او يعني حقايق التنزيل از تفسير تبيان شيخ طوسي بزرگتر بوده است. ابوالحسن العمري گويد: تفسير قرآن او را ديده‌ام، از بهترين تفسيرها، و به اندازه‌ي تفسير طوسي يا بزرگتر از آن است. از اين تفسير فقط جلد پنجم آن باقي مانده است و تفسير آغاز سوره‌ي آل عمران تا ميانه‌هاي سورة النساء را دربردارد، و در کتابخانه‌ي آستان قدس رضوي موجود است (تأسيس الشيعة). اما آن جلد از تفسير که به صورت مطبوع در دست است و از روي نسخه‌ي موجود در کتابخانه‌ي آستان قدس رضوي، نخستين بار در نجف به وسيله‌ي «منتدي النشر» در سال 1355 ق به شرح «العلامة الاستاذ محمد الرضا آل کاشف الغطاء»، و بار دوم به شکل افست، در بيرون، به وسيله‌ي «داارالتراث الاسلامي» چاپ شده است و عنوان آن: «حقايق التأويل في متشابه التنزيل» است.
سيد مرتضي علم الهدي (م 436 ق) ابوالقاسم علي بن حسين، برادر بزرگ سيد رضي و شاگرد و جانشين شيخ مفيد و استاد شيخ طوسي، و بزرگترين متکلم شيعه در روزگار خود. صاحب اعيان الشيعه مي‌گويد: سوره‌ي فاتحة الکتاب و بقره را تفسير کرده است و درباره‌ي علوم القرآن کتاب بسيار نوشته است؛ کتاب الأمالي وي تفسير بسياري از آيات قرآن را دربردارد، در علوم قرآني نيز کتاب المحکم و المتشابه و کتاب الصرفة في اعجاز القرآن يا به گفته‌ي نجاشي الموضح عن جهة اعجاز القرآن را نگاشته است.
ابو يعلي جعفري محمد بن الحسين که در نيمه‌ي اول قرن پنجم، پس از شيخ مفيد از فقها و متکلمان شيعه به شمار مي‌رود و به گفته‌ي الذريعة تفسيري داشته است.
ابوالفتح ديلمي ناصر بن حسين حسني (شهادت 444 ق) صاحب الذريعة گويد: تفسير او در چهار جلد است و داراي «غرائب قرآن و علوم آن» بود.
ابوالعباس نجاشي، احمد بن علي (م 450 يا 463 ق) رجالي مشهور الذريعة او را هم صاحب تفسير مي‌داند.
ابومسلم اصفهاني قديم، محمد بن علي (م 459 ق) به نوشته‌ي الذريعة، تفسيري در بيست جلد داشته است.
شيخ الطائفه ابوجعفر الطوسي محمد بن الحسن بن علي (م 460 ق) در همه‌ي علوم اسلامي استاد بوده، و در تفسير کتاب التبيان في تفسير القرآن را ده جلد نوشته است. مقدمه‌ي تفسير در علوم قرآني است، و براي نخستين بار تفسيري به شکل علمي و جامع و شامل همه‌ي علوم قرآني در جهان تشيع تأليف شده است. طبرسي در مجمع البيان بدين تفسير نظر داشته است.
ابوالحسن بن ابي القاسم زيد بيهقي (م 465 ق) به گفته‌ي صاحب الذريعة صاحب تفسير است.
ابوالحسن علي بن احمد واحدي نيشابوري (م 468 ق) صاحب الذريعة مي‌گويد: وي سه تفسير نوشت: البسيط در 16 جلد، الوسيط در 4 جلد و الوجيز در يک جلد، و کتب متعدد ديگري در علوم القرآن تأليف کرد.
شيخ معز اسماعيل بن علي السمان (معاصر سيد مرتضي و شيخ طوسي) به نوشته‌ي الذريعة تفسيري داشته است در ده جلد به عنوان البستان في تفسير القرآن.

در قرن ششم مفسران نامدار زيادي بوده‌اند از جمله:

ابوالحسن علي بن حسين الباقولي الاصفهاني (م 535 ق) کتابهاي بسياري در علوم قرآن دارد و از جمله تفسير الجامع يا تفسير الباقولي.
محمد بن الحسن فتّال نيشابوري استاد ابن شهر آشوب، صاحب التنوير في معاني التفسير به گفته‌ي صاحب اعيان الشيعه.
سيد ضياءالدين فضل الله بن علي حسيني راوندي ابوالرضا، استاد ائمه‌ي عصر خود بود صاحب «الکافي في التفسير».
امين‌الدين طبرسي ابوعلي فضل بن حسين (م 548 ق) امام تفسير، وي سه تفسير دارد: 1) مجمع البيان في علوم القرآن در ده جلد، وي در نوشتن اين تفسير از تفسير تبيان شيخ طوسي استفاده‌ي فراوان کرده نکاتي با ارزش نيز بر آن افزوده است؛ 2) الوسيط که مختصر تفسير نخستين است؛ 3) جوامع الجامع اين تفسير را پس از ديدن تفسير کشّاف زمخشري به عنوان مستدرکي بر آن، نوشت.
ابوالفتوح رازي حسين بن علي بن محمد خزاعي رازي نيشابوري (م 550 ق) صاحب تفسير مشهور رَوضُ الجِنان و رَوحُ الجَنان، به فارسي در بيست جزء اين مجموعه نخستين تفسير کامل شيعي به فارسي است و روش آن تفسير به مأثور مي‌باشد. از نظر ادب و بيان و صرف و نحو و لغت شواهد شعري به عربي کم نظير و از جهت فقاهت نيز بيمانند است.
قطب‌الدين سعيد بن هبة الله راوندي فقيه (م 573 ق) شاگرد شيخ طبرسي. از جمله تأليفات او: خلاصة التفاسير در ده جلد، و تفسير القرآن در دو جلد.
رشيدالدين محمد علي بن شهر آشوب سروي مازندراني (م 588 ق) به گفته‌ي مجلسي: صاحب تفسير بيان التنزيل و کتابهايي در علوم القرآن.
ابو عبدالله محمد خلّي (م 597 ق) به نوشته‌ي الذريعه تفسيرش به نام: مختصر البيان في تفسير القرآن يا تفسير ابن الکيال مي‌باشد.
شيخ ظهيرالدين ابوجعفر محمد بن محمود نيشابوري صاحب تفسير بصائر الايمان در دو جلد به فارسي.
ابن المتوج اول بحراني، فخرالدين احمد بن عبدالله، به گفته‌ي الذريعة تفسيري بزرگ دارد که به «تفسير ابن المتوَّج الاول» مشهور است، و تفسيري مختصر به عنوان: النهاية في تفسير خمسمائة آية.
در قرن هفتم، ‌مفسراني در عالم تشيع ظهور کرده‌اند مانند:
حافظ نيشابوري، محمد بن مؤمن تفسيري داشته که بنابر نقل سيد بن طاووس، آن را براساس دوازده تفسير ديگر تأليف کرده است.
سيد ابن طاووس، ابوالفضائل احمد بن موسي بن جعفر (م 673 ق) صاحب تفسير شواهد القرآن.

مفسران شيعه در قرن هشتم:

مولي فرج الله بن محمد بن درويش حويزي، تفسيري بزرگ داشته است که به تفسير حويزي مشهور است.
ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني تفسيري دارد به نام جلاء الأذهان يا تفسير گازر به فارسي که به شيوه‌ي روائي است.
نظام‌الدين حسن بن حسين قمي نيشابوري معروف به «نظام اعرج» از دانشمندان مشهور ادبيات، صاحب شرح نظام و تذکره‌ي نصيريه در هيأت. تفسير او به تفسير نيشابوري مشهور است. صاحب روضات الجنات او را شيعه مي‌داند.
کمال‌الدين ابوالغنائم عبدالرزاق جمال‌الدين کاشاني تفسيري دارد به نام: تأويل الآيات يا التأويلات در بيان اسرار و تأويلات عرفاني قرآن که تأليف آن در سال 729 ق به پايان رسيده است.
عبدالرزاق سمرقندي (م 736 ق) صاحب تفسير سمرقندي به عربي در دو جلد.
ابومحمد ديلمي، حسن بن ابي‌الحسن (معاصر شهيد اول) صاحب تفسير ديلمي.
علامه‌ي ديلمي ابوالفضل ابن علامه‌ي شهردوير، به گفته‌ي الذريعة تفسيري دارد در دو جلد ضخيم و با کيفيتي خاص.
علامه‌ي حلي ثاني، حسن بن سديدالدين، جمال‌الدين بن مطهر حلي (م 766 ق) صاحب تفسيرهاي التيسير الوجيز و نهج الايمان في تفسير القرآن که خلاصه‌ي کشّاف و تبيان را در تفسير دومي گرد آورده است.
علامه قطب‌الدين محمد بن محمد رازي بويهي، (م 766 ق) شاگرد علامه‌ي حلي، صاحب تفسير بحر الاصداف او کتاب ديگري نيز دارد به نام تحفةالاشراف در شرح کشّاف.
سيد حيدر آملي، سيد حيدر بن علي العلوي حسيني عبيدلي آملي، صاحب تفسير آملي تفسيري است عرفاني و صوفيانه.

مفسران شيعه در قرن نهم هجري:

ابن المتوَّج دوم، شيخ جمال‌الدين احمد بن عبدالله البحراني (م 820 ق) صاحب منهاج الهداية و التفسير.
شيخ علي بن احمد مهايمي دکني هندي (م 835 ق) معروف به «مخدوم علي المهايمي» تفسير او به نام تبصير لرّحمان و تيسير المنان و تفسير الرّحماني معروف است.
عفيف‌الدين طيفور بن سراج الدين جُنيد صاجب تفسير طيفور که براساس حديث و خبر از ائمه‌ي شيعه تأليف شده است.

مفسران شيعه در قرن دهم هجري:

احمد بن محمد بن ابي جامع عاملي، صاحب تفسير الوجيز في تفسير قرآن يا تفسير ابن ابي جامع.
جلال‌الدين محمد بن اسعد دواني (م 907 ق) صاحب تفسير «القُلاقُل» چون هر سوره را با «قُل» آغاز مي‌کند، بدين نام مشهور شده است.
مولي معين‌الدين محمد بن شرف‌الدين، مسکين فراهي (م 907 ق) صاحب تفسير بحرالدُّرَر در چند جلد به فارسي و عربي.
مولي حسين کاشفي سبزواري (م 906 يا 910 ق)، دو تفسير دارد، يکي جواهر التفسير که ناقص است، و ديگري تفسير حسيني يا المواهب العَليَّه به فارسي که کامل است.
کمال‌الدين حسين بن عبدالحق اردبيلي معروف به الهي (م 950 ق) صاحب تفسير الهي در دو جلد به فارسي که کامل است، و تفسيري ناقص نيز به زبان عربي نوشته است.
مير ابوالفتح سيد محمد بن ابي سعيد حسيني معروف به تاج سعيدي (م 950 ق) تفسير آيات الاحکام را به ترتيب ابواب فقه، به زبان فارسي، به امر شاه طهماسب، تأليف کرده آن را آيات الاحکام يا تفسير شاهي ناميده است. اين تفسير هنوز به طبع نرسيده است (دايرةالمعارف فارسي، 318/1).
فخرالدين علي بن حسن زواره‌اي شاگرد محقق کرکي (م 940 ق) و استاد ملا فتح الله کاشاني (م 988 ق) صاحب تفسير بزرگ «زواره‌اي» به فارسي به نام ترجمة الخواص. گويا اين تفسير ترجمه‌ي تفسير منسوب به امام حسن عسکري (عليه‌السلام) است و متضمن اخبار صادره از ائمه در تفسير آيات قرآن مي‌باشد. ترجمه‌ي ديگري از اين تفسير به وسيله‌ي شيخ محمدباقر يزدي سيرجاني انجام گرفته است و در سال 1320 ق چاپ شده است.
ملا فتح الله کاشي بن ملا شکر الله (م 988 ق) صاحب تفسيرهاي منهج الصادقين في الزام المخالفين به فارسي در پنج جلد، و خلاصة المنهج به فارسي در يک جلد و زبدة التفاسير به عربي.

مفسران شيعه در قرن يازدهم:

شيخ فيضي بن المبارک يا (ابوالفضل بن شيخ مبارک) هندي، صاحب تفسير سواطع الالهام همراه با معجم الفاظ قرآني که به گفته‌ي الذريعة در 1002 ق تأليف کرده است.
شيخ بهاءالدين عاملي، محمد بن حسين (م 1031 ق) صاحب تفسير مشرق الشمسين که ناقص مانده است.
عبدالوحيد بن نعمة الله جيلاني استرآبادي (م 1041 ق) صاحب تفسير اسرار القرآن.
ميرداماد، محمدباقر بن محمد حسيني استرآبادي (م 1041 ق) صاحب تفسير سدرة المنتهي.
يعقوب بن ابراهيم بختياري (م 1047 ق) صاحب تفسير صوافي الصافي.
ميرزا محمدرضا بن عبدالحسين النصيري طوسي اصفهاني صاحب تفسير الائمة لهداية الأمامة که به گفته‌ي الذريعة بيش از سي جلد است.
ملاصدرا، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم بن يحيي شيرازي (م 1050 ق) تفسيرهاي متعددي از سوره‌هاي مختلف قرآن دارد، ولي از همه‌ي آنها مفصلتر تفسير مفاتيح الغيب است که عرفاني مي‌باشد، و اسرار الآيات.
ميرزا ابراهيم بن ملا صدراي شيرازي (م 1070 ق) صاحب تفسير عروةالوثقي).
محمد مؤمن بن شاه قاسم سبزواري (م 1070 يا 1077 ق) صاحب تفسير مقتبس الانوار و الأئمة به عربي.
شيخ حسن بن شهاب‌الدين خاندار شامي کرکي عاملي (م 1076 ق) صاحب تفسير ابن خاندار.
مولي محسن بن محمد طاهر نحوي قزويني طالقاني صاحب تفسير الفيض که به گفته‌ي الذريعة تفسيري است بزرگ و موجود.
مولي محسن فيض کاشاني، محمد بن مرتضي (م 1091 ق) صاحب تفسير صافي و مختصر آن اصفي و تفسير مصفي.
تاج‌الدين حسن بن محمد لنجاني فلاورجاني اصفهاني معروف به «مولاتاجا» پدر فاضل هندي (م 1085 يا 1098 ق) صاحب تفسير البحر الموّاج به فارسي.
امير محمدرضا حسيني منشي الممالک (معاصر شيخ حرّ عاملي) صاحب تفسير المنش به فارسي درسي جلد. (نسبت اين تفسير را به مفسر فوق الذکر، الذريعة با ترديد آورده است).
شيخ حسين بن مطر الجزايري (م اواخر قرن يازدهم) صاحب تفسير ابن المطر.
محمدحسين بن محمد مفيد قمي معروف به «حکيم کوچک» صاحب «تفسير مفيد قمي» تفسير بزرگي است به فارسي.

مفسران شيعه در قرن دوازدهم:

حسام‌الدين بن جمال‌الدين محمدعلي نجفي (م 1104 ق) صاحب تفسير نجفي.
سيد هاشم بن سليمان بحراني حسيني کتکاني (م 1107 يا 1109 ق) صاحب البرهان في تفسير القرآن در چهار جلد، الهادي و ضياء النادي تفسيري در دو جلد.
خاتون آبادي، امير محمد اسماعيل بن محمد باقر خاتون آبادي حسيني افطسي اصفهاني (م 1116 ق) الذريعة گويد تفسيري بزرگ در 14 جلد به نام تفسير خاتون آبادي بدو نسبت دهند.
اميرمحمدرضا امامي، صاحب تفسيري به نام خزائن الانوار.
شيخ عبد علي حويزي شيرازي (م 1112 ق) مؤلف تفسير نورالثقلين.
شيخ احمد بن حسن بن علي الحر العاملي معروف به «شيخنا» صاحب «تفسير حرّعاملي» که به روش اخباري است.
محمد نعمت خان عالي (ملقب به «مُقَرّبخان» و «دانشمندخان») صاحب تفسير نعمةالعظمي.
مولي محمد بن عبدالفتاح تنکابني، معروف به «سراب» (م 1124 ق) صاحب تفسير السراب.
ابوالحسن بن محمد طاهر بن عبدالحميد عاملي متوني اصفهاني (م 1138 يا 1140 ق) داماد مجلسي دوم، صاحب تفسيري است به نام مرآة الانوار و مشکوة الاسرار در دو جلد.
ميرزا عبدالله عيسي بيک جيراني (مشهور به افندي) (م 1130 ق) صاحب کتاب مشهور رياض العلماء در 10 جلد، داراي تفسيري است به نام تفسير الأمان من الميزان.
مدرّس اصفهاني (م 1134 ق) صاحب تفسير قرآن.
بهاءالدين محمد بن تاج‌الدين حسن بن محمد اصفهاني (م 1135 يا 1137 ق) صاحب تفسيري به نام «تفسير فاضل هندي» تفسيري است بزرگ و مبسوط.
مولي محمد بن علي النجّار التّستري (م 1140 ق) عالم و محدث و خطيب و مفسير. داراي تفسيري بزرگ است به نام مجمع التفاسير يا تفسير ابن النجّار المتأخر.
رضي‌الدين محمد بن تقي حسيني، صاحب تفسير نورالانوار و مصباح الاسرار که به روش اخباري تأليف شده است.
محمد مرتضي الحسيني، معروف به نورالدين، از دانشمندان قرن دوازدهم تفسيري در يک جلد کوچک دارد که نسخه‌ي خطي آن در دارالکتب المصرية موجود است.
مولي عبداللطيف الکازراني، مؤلف تفسير مرآة الانوار و مشکاة الاسرار که فقط مقدمه‌ي آن در يک جلد بزرگ چاپ شده است.
سيد امير روح الأمين بن شمس‌الدين محمد حسيني نائيني اصفهاني صاحب تفسير تأويل الآيات.
ميرزا محمد المشهدي بن محمدرضا قمي صاحب تفسير اخباري کنزالدقائق و بحر الغرائب.
شيخ احمد بن شيخ اسماعيل جزايري (م 1150 ق) صاحب دو تفسير موسوم به العقود و المرجان و قلائد الدرر.
قاضي محمد ابراهيما (م 1160 ق) صاحب تفسيري به فارسي.
الذريعة مي‌گويد: يک جلد از آن تفسير موجود است و شبيه تفسير ابوالفتوح است.
مولي حسين العارف صاحب تفسير التفليسي.

مفسران شيعه در قرن سيزدهم هجري:

شيخ عبدالنبي بن اوجاق قلي الطسوجي (م 1203 ق) صاحب تفسير الطسوجي.
مولي علي بن قطب‌الدين بهبهاني (م 1206 ق) صاحب تفسير البهبهاني در سه جلد و مفصلتر از تفسير صافي.
محمدعلي بن عبدالحسين طبسي (معروف به نور عليشاه بن فيض عليشاه) (م 1212 يا 1215 ق) صاحب تفسيري به فارسي و منظوم.
سيد محمدرضا شُبَّر (م 1230 ق) صاحب تفسير شُبَّر.
سيد عبدالله شُبَّر فرزند سيد محمدرضا علوي حسيني (م 1243 ق)
صاحب سه تفسير: جوهر الثمين و صفوة التفاسير و الوجيز.
ميرابراهيم تبريزي (قزويني) صاحب تفسير تحصيل الاطمينان.
ميرزا هدايت الله بن علامه ميرزا مهدي رضوي (شهادت 1248 ق) صاحب تفسير رضوي از ده جزء اول و آخر قرآن.
مولي محمد حسن بن محمد کاظم ورنوسفادراني، صاحب تفسير معروف ورنوسفادراني.
بهاءالدين شريف لاهيجي (م 1106 ق) مؤلف تفسير معروف به تفسير لاهيجي.
ميرزا محمدباقر بن محمد لاهيجي، مترجم و شارح نهج‌البلاغه براي فتحعلي شاه قاجار (در سال 1225 يا 1226 ق) به روش عرفاني، صاحب تفسيري به نام تحفة الخاقان که احتمالاً آن تفسير را هم به خاقان فتحعلي شاه تحفه کرده است. اين تفسير فارسي است و موضوعي است بدين ترتيب: آيات القصص، آيات الاحکام، آيات المعارف، آيات المواعظ و آيات الوعيد که تفسير همه‌ي آيات قرآن است.
سيد صبغة الدين بن سيد جعفر کشفي موسوي دارابي صاحب تفسير درّة الصفا در تفسير ائمه‌ي هدي.
حاج ميرزا لطفعلي بن احمد بن لطفعلي مغاني تبريزي (م 1262 ق) صاحب تفسير مغاني در دو جلد بزرگ که ربع قرآن را تفسير کرده بيشتر در مباحث کلامي است.
سيد ياد علي نصيرآبادي (م 1262 ق)، صاحب تفسير منهج السّداد به فارسي در دو جلد.
حاج مولي محمد جعفر بن سيف‌الدين استرآبادي معروف به شريعتمدار (م 1263 ق) صاحب تفسيري به نام سلک البيان در کشف مشکلات قرآن در دو جلد.
حاج علي اکبر نوّاب (م 1263 ق) صاحب تفسير بسمل به فارسي.
سيد عبد علي بن ابي‌القاسم جعفر (م 1271 ق) صاحب البيان في تفسير بعض سُوَر القرآن يا تفسير السيد ابي‌تراب.
مولي صالح البرغاني ابن آقا محمد برغاني قزويني (م 1271 ق) صاحب تفسير البرغاني که سه نوع است: بزرگ به نام بحرالعرفان در 17 جلد؛ متوسط در 9 جلد؛ کوچک در يک جلد.
سيد حسين بن سيد رضا حسيني بروجردي (م 1276 ق) صاحب تفسير بروجردي.
سيد حسين بن رضي‌الدين محمد بن حسين شفائي (م 1285 ق) صاحب تفسير شفائي.
مولي علي قزويني قارپوزآبادي (م 1290 ق) صاحب تفسيري در دو جلد.
مولي محمدعلي خراساني (م 1293 ق) صاحب تفسير شاهرودي.
سيد راحت حسين بن طاهر حسني رضوي هندي (م 1297 ق) صاحب تفسير انوار القرآن به زبان اردو، در چند جلد بزرگ.
مولي محمدتقي هروي اصفهاني حائري (م 1299 ق) صاحب تفسير خلاصة البيان.
محمدجعفر بن عبدالصاحب خشتي دواني، صاحب تفسير احسن التفاسير به فارسي.

مفسران شيعه در قرن چهاردهم هجري:

مولي محمدحسين بن آقا باقر بروجردي (م بعد از 1300 ق) صاحب تفسير اسرار التنزيل.
شيخ محمدرضا بن محمد امين همداني، صاحب الدرّ النظيم في تفسير القرآن الکريم.
ميرزا محمد بن سليمان تنکابني (م 1302 ق) صاحب توشيح التفسير در تفسير سوره‌ي فاتحه و بقره.
مولوي غلام علي بن حاج اسماعيل بهاونگري، صاحب تفسير انوار البيان به زبان گجراتي، در سه جلد.
حاج ميرزا محمدعلي بن احمد قراچه داغي (م ب 1306 ق) صاحب تفسير قراچه داغي.
حاج شيخ محمدحسين بن شيخ محمدتقي اصفهاني (م 1308 ق) صاحب تفسير اصفهاني. تا آخر سوره‌ي بقره چاپ شده است.
علامه حاج ميرزا محمدحسين حسني مرعشي شهرستاني (م 1315 ق) صاحب تفسير آيات بينات به فارسي.
ميرزا ابوالمعالي بن حاج محمدابراهيم کلباسي (م 1315 ق) صاحب تفسير کلباسي.
شيخ علي بن محمد جعفر شريعتمدار استرآبادي (م 1315 ق) صاحب تفسير جواهر المعادن.
مولي علي اصغر بن محمد حسن قائني بيرجندي (م 1315 يا 1320 ق) صاحب تفسيري به نام التفسير بالمأثور در دو جلد.
مولي سلطان محمد بن عبد محمد گنابادي (م حدود 1320 ق) صاحب تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة.
آيةالله سيد محمود طالقاني (م 1358 ش) صاحب تفسير پرتوي از قرآن در شش جلد که تفسير سوره‌ي فاتحة الکتاب تا آيه‌ي 24 سوره‌ي نساء را در ابتداي قرآن و تفسير جزء سي‌ام قرآن را دربردارند.
سيد عبدالحسين طيّب اصفهاني صاحب تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن.
آيةالله سيد ابوالقاسم خويي (م 1413 ق) مؤلف البيان في تفسير القرآن که يک جلد است در علوم قرآني و تفسير سوره‌ي فاتحة.
استاد محمدتقي شريعتي (م 1366 ق) مؤلف تفسير نوين در يک جلد که تفسير تنها جزء سي‌ام قرآن است.
شيخ يعقوب‌الدين رستگار، مؤلف تفسير البصائر که از شصت جلد اين تفسير تاکنون چهارده جلد آن به چاپ رسيده است.
حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني، مؤلف کتاب روان جاويد در تفسير قرآن مجيد به فارسي در پنج جلد.
استاد جعفر سبحاني، مؤلف کتاب التفسير الموضوعي که چند جلد آن تاکنون چاپ شده است.
چند تن از فضلاي حوزه‌ي علميه قم، تفسير نمونه را به فارسي در بيست و هفت جلد تأليف کرده‌اند.
حاج مير سيد علي حائري تهراني، صاحب تفسير مقتنيات الدُّرر و ملتقطات الثمر.
شيخ محمد غروي گلپايگاني، مؤلف تفسير نورالعرفان و کشف القرآن به فارسي.
حاج سيد ابراهيم بروجردي، مؤلف تفسير جامع 10 جلد به فارسي.
محمدعلي خالدي، مؤلف تفسير قرآن براي شما در 15 جلد به فارسي.
حاجيه خانم امين اصفهاني [يک بانوي ايراني] مؤلف کنزالعرفان.
ابراهيم عاملي، مؤلف تفسير عاملي به فارسي.
شيخ محمد جعفر دادخواه شيرازي، مؤلف تفسير شافي در 3 جلد به فارسي.
سيد محمد حسيني همداني، مؤلف انوار درخشان در تفسير آيات قرآن به فارسي.
عبدالحسين آيتي، مؤلف تفسير نُبي، به فارسي.
شيخ جابر انصاري، مؤلف تفسير حَسَن به فارسي.
حاج شيخ محمد بن مهدي خالصي‌زاده، مؤلف تفسير خالصي‌زاده به فارسي.
حاج ميرزا موسي تبريزي، مؤلف تفسير ميرزا موسي به فارسي و عربي.
حاج سيد محمد تبريزي، مؤلف تفسير الوجيز به عربي.
عبدالحجة بلاغي، مؤلف حجة التفاسير و بلاغ الاکسير.
شيخ علي اکبر قرشي، صاحب تفسير احسن الحديث.
محمدجواد مغنيه، صاحب تفسير بزرگ الکاشف (به عربي، در حدود 7 مجلد)، و المبين در يک مجلد.
دکتر محمدباقر حجتي که با همکاري عبدالکريم بي‌آزار شيرازي تفسير کاشف را به فارسي نوشته و منتشر ساخته‌اند.
سيد محمدکاظم عصّار مؤلف تفسير القرآن الکريم که يک جلد آن به چاپ رسيده است.
سيد مصطفي خميني (شهادت 1356 ش) مؤلف تفسير القرآن الکريم که تا آيه‌ي 42 سوره‌ي بقره را در چهار جلد تفسير کرده به چاپ رسيده است.
حسين بن احمد حسيني، مؤلف تفسير اثني عشري در چهار جلد.
سيد محمدحسين فضل الله، مؤلف تفسير من وحي القرآن.
سيد محمد شيرازي، مؤلف تقريب القرآن الي الاذهان.
استاد شهيد مرتضي مطهري که تفسير برخي از سوره‌هاي قرآن را به طور پراکنده انجام داده تحت عنوان شناخت قرآن و به چاپ رسيده است.

مفسران معاصر از علماي اماميه‌ي پاکستان:

مولانا سيد نجف علي نجف (1298 ق) مؤلف تفسير غريب قرآن به فارسي، در 5 جلد.
مولانا سيد عمّار علي (م 1304 ق) مؤلف تفسير عمدة البيان.
مولانا سيد ابوالقاسم حائري (م 1324 ق) مؤلف تفسير لوامع التنزيل در 12 جلد.
مولانا قاري سيد بهادر عليشاه (م 1335 ق) مؤلف تفسير سوره‌ي يوسف.
مولانا شيخ عبدالعلي هروي (م 1341 ق) مؤلف تفسير قرآن از استعاذه تا اهدنا الصراط المستقيم و تفسير آيات سوره‌ي کهف مربوط به داستان حضرت موسي و خضر به زبان اردو.
مولانا سيد علي حائري (فاضل نجف) (م 1360 ق) تفسير لوامع التنزيل در 15 جلد.
مولانا سيد محمد احمد (م 1378 ق) نوه‌ي سيد عمار علي، مؤلف تفسير قرآن مجيد.
مولانا سيد دلدار حسين تقوي (م 1384 ق) مؤلف تفسير آيات.
مولانا سيد آقا مهدي رضوي (م 1406 ق) مؤلف تعليمات قرآن و تفسير اهل البيت، تعليقات تفسير رضوي، الحجة البالغة در تفسير سوره‌ي فاتحه و نقرة النعيم تفسير بسم الله الرحمان الرحيم.
مولانا ميرزا يوسف حسين صدر الافاضل (م 1408 ق) مؤلف تفسير ميزان الايمان من آيات القرآن.
مولانا حسين بخش فاضل نجف، مؤلف تفسير انوار النجف در 14 جلد.
مولانا مشتاق حسين شاهدي، مؤلف تفسير سوره‌ي الحمد، و تفسير سوره‌ي اخلاص.
کتابنامه :
قرآن مجيد؛ نهج‌البلاغه؛ معجم معجم متن اللغة، احمدرضا؛ مفردات قرآن؛ الاتقان في علوم القرآن؛ تأسيس الشيعة؛ دائرةالمعارف تشيع؛ طبقات ابن سعد، ج 2؛ رجال، نجاشي؛ الفهرست، طوسي؛ الفهرست، ابن نديم؛ کشف الظنون، الذريعة، ج 4؛ حقائق التأويل، سيد رضي؛ اعيان الشيعة؛ رجال، علامه‌ي حلي؛ دايرةالمعارف فارسي، جلد 1 و 2؛ فرهنگ فارسي معين،‌ جلد 5 و 6؛ مباني و روشهاي تفسير قرآن، عميد زنجاني؛ تفسير و تفاسير جديد، بهاءالدين خرمشاهي؛ نخستين مفسران پارسي نويس، استاد موسي درودي؛ تفسير شيعه و تفسيرنويسان آن مکتب، رجبعلي مظلومي؛ التبيان، ج 1؛ مفسران شيعه، محمد شفيعي؛ تذکرة علماي اماميه پاکستان، سيد عارف نقوي، التفسير و المفسرون، محمدحسين ذهبي، ج 2 و 3.
منبع مقاله :
دائرة‌المعارف‌تشيع، جلد 4، (1391)، تهران: مؤسسه‌ي انتشارات حکمت، چاپ اول