تهيه و تنظيم: دائرة‌المعارف‌تشيع

 

جنبشها و دولتها:

جنبشها، نهضت‌هاي شيعي ضد خلافت که بي‌درنگ پس از قيام امام حسين (عليه‌السلام) در برابر امويان پديدار شد، در آغاز رنگ خون‌خواهي از کشتگان کربلا داشت، اما سپس با واکنشي سياسي بدل شد و شيعيان ناراضي که خلافت را حق خود مي‌دانستند، در برابر غاصبان منبر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به پيکار برخاستند. افزون بر آن، بيشتر ناراضيان، خاصه عراقيان و حجازيان که به دلائل مختلف نسبت به امويان کينه مي‌ورزيدند به شيعيان پيوستند و زير رايت ايشان به مخالفت مي‌پرداختند. همين معني، وجه تمايز جنبشهاي شيعي روزگار اموي با عصر عباسي است. چه به روزگار عباسيان، برخي از تيره‌هاي علوي و غير علوي که روزگاري نهضتها را راه مي‌بردند، در اين وقت که فرزندان عباسي بر مسند خلافت نشسته بودند، خود در شمار حاکمان و اميران درآمده، و يا به دلائل قومي و سياسي عقب نشسته بودند؛ مهارت عباسيان در پيوستن دعوت خويش به جنبشهاي علوي، و ادعاي استيفاي حقوق هاشميان، سبب شد که علويان به سادگي باور کنند که مراد از هاشميان، خاندان علي (عليه‌السلام) است؛ و چون عباسيان که خود شاخه‌اي از تيره‌ي هاشمي قريش بودند، خلافت را از آن خود کردند، علويان سر به قيام برداشتند. جنبشهاي ضد عباسي علويان را البته نمي‌تواند بي‌توجه به اوضاع ديني و سياسي دستگاه خلافت به درستي ارزيابي کرد. ولي بهر حال، اين قيامها همواره با وحشيانه‌ترين شکل سرکوب مي‌شد. و آنچه که نسبت به غاصبان خلافت در دلها پديد آورد، پيشينه‌ي ذهني نيرومندي شد که بعدها در جامعه‌ي فرهنگ و ادب شيعيان و دولتهاي شيعي مستقل و نيمه مستقلي که از آن پس در سرزمينهاي خلافت شرقي ظاهر گشت جلوه‌ها يافت. به هر صورت جنبشهاي مهم شيعي را بايد در دو بخش بررسي کرد:
1- عصر اموي، نخستين قيام ضد اموي به رهبري امام حسين (عليه‌السلام) صورت گرفت که پس از مرگ معاويه (60 ق) از بيعت با يزيد سرباز زد و مهياي خروج شد و چون عراقيان او را به سوي خود خواندند راه آن ديار پيش گرفت. چون به کربلا رسيد و عراقيان از ياريش رويگردان شدند عمر بن سعد با انبوه سپاه خود، بازگشت امام را به بيعت او با يزيد موکول کرد. امام حسين (عليه‌السلام) تن در نداد و به پيکار در ايستاد و با ياران اندکش جان باخت. قيام امام حسين نه تنها نخستين قيام نظامي بر ضد دستگاه خلافت، بلکه مهمترين عامل و در واقع الهام‌بخش قيامهاي پس از آن بشمار است؛ و داستان مصائب او همواره احساس و انديشه‌ي ناراضيان، خاصه علويان را بر ضد دستگاه حاکم بر مي‌انگيخت. پيش از پيکار کربلا، بسياري از طرفداران امام حسين (عليه‌السلام) در عراق دستگير و زنداني شده بودند. پس از آن نيز گروهي ديگر که از پيمان‌شکني و رويگرداني از امام پشيماني مي‌خوردند و آماده‌ي قيام مي‌شدند به حبس درافتادند؛ چنانکه به هنگام مرگ يزيد، چهار هزار و پانصد کس از توابين شيعي و طرفداران امام حسين (عليه‌السلام) در زندان عبيدالله جاي داشتند. مختار بن ابي‌عبيده‌ي ثقفي از جمله‌ي اين کسان بود که به پايمردي عبدالله بن عمر بن خطاب آزاد شد و به مدينه رفت. در اين ميان يزيد درگذشت و کار امويان روي به پريشاني نهاد و در دمشق مردم به بيعت با عبدالله بن عمر گرد آمدند. اما مروان بن حکم به تشويق ابن زياد و پراکندن مال، از سران سپاه شام بيعت گرفت، در همين ايام مختار به کوفه بازگشت و خود را فرستاده‌ي محمد بن حنفيه خواند و مردم را به اطاعت از او دعوت کرد، به روايت ديگر مختارنامه‌اي نشان داد حاکي از آن که ابن حنفيه او را به فرماندهي قيام برگزيده است. از اينرو ابراهيم بن مالک اشتر به بيعت تن در داد و خود به پيکار با ابن زياد بيرون شد. پس از پيروزي ابراهيم بر ابن زياد و قتل او، مروان بن حکم سپاهي به فرماندهي عامر بن ابي ربيعه به پيکار مختار و ابراهيم فرستاد. اما پيش از پيکار، مختار با حيله‌اي که درچيد، عامر را به قتل رسانيد و سپس بر سپاه او هجوم برد و مالها به غنيمت گرفت و تعدادي از کشندگان امام حسين (عليه‌السلام) را به قتل رسانيد. زان پس شرح قيام و فيروزي خود را به امام زين‌العابدين (عليه‌السلام) در مکه نوشت. در اين زمان، مصعب بن زبير به عنوان نماينده‌ي برادرش عبدالله که به طلب خلافت برخاسته بود، در بصره سپاهي انبوه گرد کرد و به تصرف کوفه رفت. مختار به مقابله برخاست. مصعب او را به اطاعت خواند و بر کوفه امارتش داد. اما وي نپذيرفت و کار به جنگ کشيد و مختار در همين واقعه کشته شد (رمضان 67 ق). در اين زمان ابونعمان ابراهيم بن مالک اشتر که پيشتر در جنگ صفين در زمره‌ي ياران علي بن ابي‌طالب (عليه‌السلام)، در رکاب پدرش مالک اشتر با معاويه پيکار کرده بود، در موصل مقام داشت و چند تن از ياران خود را به تسخير شهرها گسيل کرده بود. مصعب بن زبير و عبدالملک بن مروان هر يک ابراهيم را به سوي خود خواندند. اما ابراهيم بن مصعب پيوست و عبدالملک خليفه به عراق تاخت. مصعب نيز ابراهيم را فرماندهي داد و خود به باخمري رفت. خليفه باز کوشيد تا ابراهيم را به اطاعت وادارد و حکومت عراقين را به او وعده داد. اما ابراهيم خبر به مصعب برد و چون مي‌انديشيد که خليفه ساير امراي عراق را نيز با چنين وعده‌هايي فريفته، کوشيد تا مصعب را به توقيف يا تبعيد اين امرا به مکه وادارد. اما مصعب نپذيرفت و براي جنگ در دير الجاثليق اردو زد. در پيکاري که ميان ابراهيم بن مالک و محمد بن مروان، يک روز پيش از نبرد اصلي ميان عبدالملک و مصعب درگرفت، ابن اشتر برغم ابراز شجاعت بسيار به سبب خيانت عتّاب بن ورقاء تميمي که گويا بنا بر توطئه قبلي با خليفه، دست به عقب‌نشيني زده بود شکست خورد و کشته شد (72 ق). آنگاه سرش را برگرفتند و پيکرش را آتش زدند. پس از قيامهايي که در پي واقعه‌ي کربلا رخ داد، تا يکچند امويان آسوده مي‌زيستند و مخالفت عمده‌اي از سوي شيعيان بر ضد آنان ابراز نشد. اما آنگاه که در دمشق با يزيد بن وليد به خلافت بنشست، عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر بن علي (عليه‌السلام) در کوفه بمخالفت برخاست و مردم را به اطاعت از خود فراخواند. برخي از کوفيان نيز با او بيعت کردند. عبدالله بن عمر عامل خليفه در کوفه به مقابله قيام کرد و حيله‌اي درچيد تا ياران عبدالله به وقت پيکار بگريختند و عبدالله پس از مدتي نبرد روي به گريز نهاد و به داخل ايران رفت. در فارس، محارب (مخارق) بن موسي براي او بيعت ستاند و عبدالله از آنجا به شهرها نامه نگاشت و مردم را به بيعت با خود خواند و برادرانش را بر اصطخر و شيراز و کرمان ولايت داد. در اين ميان عباسيان که خود مدعي خلافت بودند و در اين روزگار دعوت خويش را گسترش مي‌دادند، همه روي به سوي او نهادند. از جمله سفاح و منصور و عيسي بن علي؛ و حتي بزرگان قريش از بني‌اميه به او پيوستند. در اين ميان مروان حمار خلافت يافت و عامر بن ضُباره را با لشکري انبوه به سوي او فرستاد. چون نزديک اصفهان شدند ياران عبدالله از پيکار سرباز زدند و او خود با برادرانش به مددخواهي از ابومسلم که توانسته بود نصيربن سيار را از خراسان بيرون براند روي بدانجا نهادند اما ابومسلم او را به حبس افکند و زماني دراز همانجا بماند تا به قتلش آوردند (127 يا 131 ق).
2- عصر عباسي، پس از اين واقعه، به سبب تکاپوهاي عباسيان براي انقراض خلافت اموي، بيشتر مخالفان خلافت دمشق به زير رايت فرزندان عباس درآمدند. اما پس از قدرت‌يابي عباسيان، فرزند علي (عليه‌السلام) سر به شورش برداشتند. محمد بن عبدالله محض، نواده‌ي امام حسن (عليه‌السلام) و ملقب به نفس زکيه، علوي مشهور و شجاع از جمله‌ي اينان بود که بر ضد منصور عباسي قيام کرد و کشته شد. عبدالله محض در انجمن ابواء که با حضور سفاح و منصور عباسي براي بررسي اوضاع سياسي قلمرو اسلام و فرمانروايي آن پس از امويان تشکيل شد، براي پسر خود محمد بن عنوان «مهدي» از هاشميان جز امام صادق (عليه‌السلام) بيعت ستاند. چون عباسيان به خلافت نشستند، منصور عبدالله را به حبس افکند و به طلب پسرانش محمد و ابراهيم برآمد. آن دو که تصميم به آشکار کردن دعوت گرفته بودند، همداستان شدند که هر دو در يک زمان و در دو منطقه قيام کنند تا منصور نتواند در دو جبهه به پيکار پردازد. اما محمد پيش از موعد مقرر در مدينه قيام کرد (اواخر جمادي الاول 145 ق) و بسياري با او بيعت کردند. منصور سپاهي به فرماندهي عموي خود عيسي بن موسي به نبرد او فرستاد. پيش از پيکار ميان ياران محمد بر سر اقامت در مدينه يا خروج از شهر براي پيکار اختلاف افتاد. اما عيسي بن موسي در حمله شتاب کرد و روز شنبه نيمه رمضان 145 ق مدينه را فرو گرفت و پس از پيکاري که به قتل بسيار کسان انجاميد، ياران محمد از گرد او پراکنده شدند. با اين همه محمد همچنان پايداري کرد تا کشته شد و حميد بن قحطبه سر او را از تن جدا کرد (145 ق). بسياري از طالبيان در اين پيکار کشته شدند. اما برادر او ابراهيم بن عبدالله محض مشهور به قتيل باخمري که پيشتر به بصره رفته بود، دعوت خود را در آنجا آشکار کرد و بسياري از عراقيان به وي پيوستند. چون خبر رسيد که محمد پيش از موعد مقرر قيام کرده، او نيز به ناچار در آغاز رمضان 145 ق در بصره خروج کرد و آن شهر را به تصرف آورد؛ منصور به تن خويش عزم کوفه کرد. بسياري از کوفيان گريختند و به بصره رفتند. ابراهيم از آنجا گروههايي به فارس و اهواز و واسط فرستاد و عاملان منصور را بيرون راند. در اين ميان خبر رسيد که قيام برادرش درهم شکسته و خود او کشته شده است. از اينرو خود را اميرالمؤمنين خواند و به سامان دادن سپاه پرداخت. زان پس در آغاز ذي قعده 145 ق از بصره بيرون رفت. از آن سوي عيسي بن موسي که از پيکار با محمد فارغ شده بود، روي به سوي ابراهيم نهاد. در پيکاري که در باخمري نزديک کوفه ميان دو سپاه درگرفت، گرچه ابراهيم در آغاز پيشروي کرد، ولي سرانجام شکست خورد و کشته شد. پيرکش را همانجا دفن کردند و سرش را به نزد خليفه بردند. پس از سرکوب اين دو قيام بزرگ که مي‌رفت دولت نوبنياد عباسي را براندازد، مدتها حرکت نظامي مهمي بر ضد عباسيان در قلمرو خلافت شرقي رخ نداد. اما آنگاه که به روزگار خلافت هادي، والي مدينه بر طالبيان بسي سخت گرفت. در همين ايام برخي از شيعيان که حج مي‌گزاردند در مدينه با حسين بن علي بن حسن مثلث (بن حسن بن حسن) از علويان مشهور مدينه ديدار کردند. عبدالعزيز بن عبدالله نايب والي شهر که از اين ديدار آگاه شد کار را بر طالبيان سخت‌تر کرد. حسين بن علي نيز در مدينه بسياري از طالبيان را گرد آورد و به مسجد رفت و خطبه خواند و خلق را به عمل به سنت نبوي وصيت کرد و اندکي بعد آشکارا دست به قيام زد و با يارانش به مکه رفت و دينار الخزاعي را به جاي خود در مدينه نهاد؛ اما امام موسي بن جعفر (عليه‌السلام) و نيز حسن بن جعفر بن حسن از پيوستن به قيام خودداري کردند. آن سال عباس بن محمد و سليمان بن ابي‌جعفر عباسي امارت حاجيان داشتند. چون حسين بن علي در فخ اردو زد، عباس با سپاه به مقابله رفت و به حسين پيشنهاد امان و مال داد. اما حسين نپذيرفت و به بيعت با خلق نشست. سرانجام روز ترويه به هنگام نماز صبح پيکار شد و به قتل حسين و بسياري از طالبيان برجسته انجاميد (169 ق). پس از قتل حسين، حاکم مدينه خانه‌ي او و خاندانش را بسوخت و اموالشان را مصادره کرد. حسين بن علي را بدان سبب که در فخ پيکار کرد و کشته شد، به «صاحب فخ» نامبردار کردند.
به روزگار مأمون نيز، محمد بن جعفر، نواده‌ي امام زين العابدين (عليه‌السلام) در مدينه خروج کرد و مردم با او به عنوان «اميرالمؤمنين» بيعت کردند. وي پس از آشکار کردن دعوت به مکه رفت و به ياري طالبياني که بر گرد او جمع شده بودند با هارون بن المسيب جنگيد. بسياري از ياران محمد بن جعفر کشته شدند، ولي او پايداري کرد و حتي از وساطت علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) نتيجه‌اي حاصل نشد. زان پس هارون بن المسيب وي را محاصره کرد و در اثر کمبود زاد و توشه، ياران از گردش پراکنده شدند و او خود به ناچار تسليم شد و براي يارانش امان خواست. سپس او را گرفته به خراسان فرستادند و همانجا بود تا درگذشت. محمد بن جعفر مردي دانشمند و پيشواي طالبيان مدينه بود. بسيار روايت مي‌کرد و محدثان از او روايت کرده‌اند.
به روزگار معتصم، يکي ديگر از نوادگان امام زين العابدين (عليه‌السلام) به نام محمد بن قاسم بن علي بن عمر در طالقان خراسان، نزديک مرو خروج کرد. عبدالله بن طاهر امير خراسان، حسين بن نوح رئيس شرطه و سپس نوح بن حبان بن جبله را يکي پس از ديگري به مقابله فرستاد ولي هر دو شکست خوردند. امير خراسان لشکري به مدد نوح فرستاد. محمد بن قاسم در آغاز چيرگي يافت، اما سرانجام شکست خورد و به نسا رفت. ولي يارانش در آن مناطق ماندند و مردم را به سوي او دعوت کردند. به نظر مي‌رسد که رئيس بريد و حاکم نسا نيز به بيعت با او تن داده بودند زيرا عبدالله بن طاهر که ابراهيم بن غسام توانست محمد بن قاسم را دستگير کند و به نيشابور فرستد. امير خراسان او را مدتي نگاه داشت و سپس پنهاني به ري و از آنجا به بغداد نزد خليفه فرستادش. تطميع و تهديد او توسط معتصم به جائي نرسيد و به زندان افتاد. اما در شب عيد فطر سال 219 ق گريخت و به روايتي به طالقان بازگشت و همانجا درگذشت. اما در ايام متوکل، طالبيان بيشتري خاصه در شهرهاي دور از مرکز خلافت به قيام دست زدند. چنانکه حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بر طبرستان و نواحي ديلم چيره شد، درري محمد بن جعفر بن حسن خروج کرد، و احمد بن عيسي بن علي در همانجا مردم را به بيعت با حسن بن زيد مي‌خواند. در خراسان، ابوالحسين يحيي بن عمر بن حسين بن زيد، نواده‌ي امام زين العابدين (عليه‌السلام) قيام کرد. عبدالله بن طاهر او را گرفت و نزد متوکل فرستاد. مدتي بعد آزاد شد و به بغداد رفت و از آنجا رهسپار کوفه شد. به روزگار خلافت المستعين در آن شهر خروج کرد. محمد بن عبدالله بن طاهر، پسر عم خود حسين بن اسماعيل را به مقابله فرستاد. ميان حسين بن اسماعيل و يحيي جنگ شد و يکي از ياران يحيي به نام هيضم بن علماء عجلي روي به گريز نهاد، ولي يحيي پايداري کرد تا کشته شد. سر او را به بغداد بردند و اين کار سبب شد که بغداديان که به او گرايش داشتند به خروش آيند و نزديک بود آشوبي برپا شود که به سرعت توسط کارگزاران خليفه سرکوب شد. پس از او ابراهيم بن موسي ملقب به المرتضي، فرزند امام موسي بن جعفر (عليه‌السلام) و مشهور به جزّار دست به قيام زد. در سال 198 ق که محمد بن ابراهيم معروف به ابن طباطبا قيام کرد، ابراهيم بن موسي به او پيوست. چون ابن طباطبا درگذشت، ابراهيم به محمد بن زيد پيوست. و مأمور تصرف يمن شد. چون وي به يمن رسيد، حاکم آن ديار گريخت و ابراهيم بر آنجا چيره شد. اما اندکي بعد حمدوية بن علي بن عيسي بن ماهان که از سوي حسن بن سهل امارت يمن يافته بود، ابراهيم را بيرون راند و وي به مکه رفت. حاکم مکه يزيد بن محمد بن حنظله به مقابله بيرون شد ولي ناکام ماند و ابراهيم به مکه درآمد. اندکي بعد که امير يمن توسط مأمون معزول شد، ابراهيم به فرمان خليفه به دفع او و حکومت يمن روانه گشت. اما در جنگ با حمدويه شکست خورد و به مکه بازگشت. ولي باز بر ضد مأمون به تکاپو برخاست تا عيسي بن يزيد جلودي او را گرفته و به بغداد فرستاد. به روايتي ابراهيم خود امان خواست و به وساطت امام رضا (عليه‌السلام) امان گرفت و در بغداد بود تا او را به زهر در آنجا کشتند.
جنبش زيديه، يکي ديگر از جنبشهاي شيعي که از مهمترين فرازهاي تاريخ تشيع به شمار مي‌رود، جنبش زيد بن علي بن الحسين (عليه‌السلام) به سال 122 ق در کوفه است. جستجوي انگيزه‌ي اين قيام، مستلزم دقت و تتبع فراوان در جامعه‌ي شيعيان و مخالفان حکومت بني‌اميه - خاصه در کوفه است؛ با اينهمه از نظرگاه تشيع، قيام زيد، همچون قيامهاي علوي ديگر، در طول تاريخ حکومت بني‌اميه و بني‌العباس، تلاش صادقانه‌اي بوده است براي دست‌يابي به خلافت و بازگرداندن حقوق تضييع شده‌ي اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم). زيد، فرزند امام علي بن الحسين زين العابدين (عليه‌السلام) چهارمين امام شيعه است، از آنجا که سن وي را به هنگام خروج، 42 سال ذکر کرده‌اند، مي‌توان تاريخ تولد او را به حدود سال 80 ق تعيين کرد. زيد در مدينه زاده شد و هم در آنجا رشد يافت و گفته‌اند که به تقوي و مداومت بر ذکر و قرائت قرآن مشهور بوده است. نخستين وسيله که مورخان براي آغاز قيام او ذکر مي‌کنند، اختلافات مالي ميان او و علويان ديگر بر سر اموال و صدقات اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) آغاز مي‌شود. گفته‌اند که اختلاف ميان ايشان بالا گرفت و کار براي قضاوت به هشام بن عبدالملک خليفه‌ي اموي کشيد و چون زيد و ديگران به نزد هشام رفتند، هشام به آنان و خاصه به زيد بي‌اعتنائي کرد و حتي گفته‌اند به او ناسزا گفت (مقاتل الطالبيّين، 90-91). زيد در راه بازگشت به مدينه، در کوفه توقف کرد، در حالي که در انديشه‌ي قيام بود. اين زمان کوفه مرکز مخالفان سياسيِ دولت بني‌اميه به شمار مي‌رفت و گروههاي گوناگوني چون هاشميان - که خود به شاخه‌هاي مختلفي تقسيم مي‌شدند - و خوارج و قبايل بزرگي چون کندة که نقش بسيار مهمي در حوادث قبل و بعد از قيام زيد بازي کردند در آنجا گرد آمده بودند. زيد که ناخشنود از شام باز مي‌گشت، در کوفه مورد توجه مخالفان سياسي قرار گرفت و آنان او را به قيام ترغيب کردند. به هر حال زيد در کوفه اقامت گزيد و شيعيان، پنهاني با او به خلافت و ستاندن حقوق اهل بيت (عليهم‌السلام) و ياري مستضعفان و عمل به سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بيعت کردند و حتي گفته‌اند مُحکّمة نيز با او بيعت کردند. اما سرانجام زيد پس از درگيريها و نبردهاي پرشور شکست خورد و به شهادت رسيد. در فهرستي که ابوالفرج اصفهاني (مقاتل الطالبيين، 99) از فقيهاني که از زيد حمايت کردند، ارائه مي‌دهد، نام منصور بن المعتمر و ابو حنيفه و ابوهاشم رمّاني ديده مي‌شود.
پس از شهادت زيد، فرزند او يحيي که اينک خود را وارث امامت پدر و انتقامگر خون او مي‌شمرد، نخست در اطراف کوفه مسکن گزيد و پس از اطلاع از وجود شيعيان در خراسان بر آن سمت تمايل پيدا کرد. يحيي در سر راه خود، به هر شهري که مي‌رسيد با شيعيان آنجا تماس مي‌گرفت و ياري آنها را جلب مي‌کرد. اما يوسف ثقفي که بر او جاسوساني گماشته بود، از ورود او به مداين و فعاليت‌هاي او آگاه شد و تصميم بر دستگيري او گرفت ولي يحيي گريخت و به ري رفت، و سپس در سرخس اقامت گزيد، در اين زمان هنوز برخي شيعيان، او را به قيام ترغيب مي‌کردند، اين زمان ولايت خراسان بر نصر بن سيّار بود و وي به جستجوي يحيي برآمد، و يحيي به بلخ گريخت. سرانجام نصر بر مخفي‌گاه يحيي آگهي يافت و او را نخست دستگير کرده و سپس زنداني نمود. پس از آنکه هشام درگذشت و وليد بن يزيد به خلافت نشست، به نصر بن سيار نوشت که يحيي را آزاد کند و او يحيي را آزاد کرد و به بيهق فرستاد. يحيي در آنجا به فعاليت پرداخت و توانست برخي ديگر از شيعيان را با خود همراه گرداند. سپس با آنان به سوي نيشابور حرکت کرد. در نيشابور، سپاه اموي از سپاه اندک يحيي شکست خورد. يحي آنگاه با سرعت به سوي بلخ شتافت و در مسير خود به هرات رسيد. در هرات براي او مزاحمتي فراهم نشد و به راه خود ادامه داد و در جوزجان و طالقان تعدادي از شيعيان به او پيوستند. در اين هنگام، نصر که از شکست سپاه اموي از يحيي آگاه شده بود، سپاه ديگري براي مقابله‌ي او گسيل داشت. نبرد، 3 روز به طول انجاميد و در طيّ جنگ تيري به يحيي اصابت کرد و به قتلش آورد (125 ق). گفته‌اند که سن او به هنگام شهادت 28 سال بوده است. جنازه‌ي يحيي بر دروازه‌ي جوزجان بر دار آويخته شد و تا هنگام قيام ابو مسلم خراساني بر دار بود. مرگ يحيي، بر شيعيان خراسان گران آمد، چنانکه گفته‌اند آن سالها هر کودکي به دنيا مي‌آمد او را زيد يا يحيي نام مي‌نهادند. آنچه که واضح است اينکه عباسيان که از چندي پيش دعوت خود را پنهاني آغاز کرده بودند، از کشته شدن زيد و پس از او يحيي سود فراوان بردند و پس از دست‌يابي به خلافت تا حد ممکن از سرکوبي شديد مدعيان امامت - که غالباً زيدي مذهب بودند - دريغ نورزيدند نخستين کسي که در خلافت عباسيان از جماعت زيدي، به پاخاست، محمد نفس زکيه بود. و پس از او برادرش ابراهيم قيام کرد ولي شکست خورد. زيديان، پس از کشته شدن، ابراهيم به دور عيسي بن زيد جمه شدند. پيش از ‌آن، نيز او پس از کشته شدن محمد نفس زکيه يکبار ادعا کرده بود که وي جانشين محمد است، ولي شيعيان بصره نپذيرفتند و با ابراهيم بيعت کردند و پس از آن عيسي نيز به ابراهيم پيوست و چنانکه ديديم در قيام ابراهيم همراه او بود. وي، پس از کشته شدن ابراهيم، در کوفه به نزد علي بن صالح بن حيّ - برادر فقيه مشهور حسن بن صالح بن حيّ - مخفي بود، و تا پايان عمر مخفيانه زندگي کرد و سرانجام در اختفاء درگذشت. عيسي فرزندي به نام احمد داشت که بعدها صاحب الزّنج، به سبب رسانيدن نسبت خود از طريق احمد بن زيد، ادعاي امامت کرد و عراق و خوزستان را دچار آشوب ساخت.
پس از به خلافت نشستن مهدي عباسي، او درصدد استمالت زيديان برآمد، زندانيانشان را آزاد ساخت و حتي برخي هواداران جنبش زيدي را چون يعقوب بن داوود بن طهان به وزارت گماشت. حسن بن ابراهيم در مکه به حضور مهدي رسيد و از هداياي او برخوردار شد، چنانکه احمد بن عيسي نيز بعدها به نزد او شتافت و احترام مهدي را به خود جلب کرد و او در حق ايشان مستمري برقرار ساخت. اما هنگامي که هادي بر جاي پدر به خلافت نشست، دوباره بر مخالفان و علويان، خاصه زيديان سخت گرفت و سخت‌گيريهاي او موجب خروج و تحرک مجدد برخي علويان چون حسين بن علي بن حسن بن حسن - مشهور به «صاحب فخ» - شد. وي در قيام نفس زکيه شرکت داشت و بعد از کشته شدن او زنداني شد و همه‌ي مدت خلافت منصور را در زندان بود و در زمان مهدي آزاد شد و به مدينه بازگشت. عامل مدينه در اين زمان کسي بود به نام عبدالعزيز بن عبدالله که بر علويان سخت مي‌گرفت و تا حد ممکن آنها را تحقير مي‌کرد. از سوي علويان نيز حسين بن علي را به قيام ترغيب مي‌کردند. وي نخست طرفداراني براي خود جمع آورد و گروه بسياري از زيديان و شيعيان به او پيوستند؛ آنگاه به دارالاماره حمله برد و توانست با فراري شدن حاکم، بر آن و سپس بر شهر تلسط يابد. وي در مدينه به منبر رفت و مردم را به خلافت خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دعوت کرد. آنگاه مصمم شد مکه را نيز به تصرف خود درآورد، ولي هادي که در موصل بود، از حرکت حسين آگهي يافت و محمد بن سليمان را که پسر عموي حسين بن علي بود، به جنگ با او بأمور کرد. لشکر محمد بن سليمان در سرزمين فخّ - در نزديکي مکه - با حسين بن علي روبرو شد. لشکر محمد بر لشکر حسين از حيث تعداد و ساز و برگ جنگي مي‌چربيد، در جنگ سختي که درگرفت، لشکر حسين شکست خورد و بسياري از او کناره جستند و خود او به شهادت رسيد. جسدش را در ميدان جنگ رها کردند و سرش را براي هادي فرستادند. خانه‌ي حسين را در مدينه خراب کردند و اموالش مصادره شد و پيروان او از ترس خليفه از حجاز گريختند؛ ادريس برادر نفس زکيه به مغرب گريخت و سرانجام دولت ادارسه را بنياد نهاد و برادر ديگرش يحيي به ديلم فرار کرد که موجب بنيادگزاري دولت زيدي ديلم شد. يحيي بن عبدالله، برادر نفس زکيه نيز پس از کشته شدن برادرش زنداني شد و در زمان مهدي از زندان به در آمد و در واقعه‌ي فخ با حسين بن علي هم آواز بود و در جنگ زخم نيز برداشت. بعد از کشته شدن حسين او از شهري به شهري در گريز بود. نخست در صنعا جاي گرفت سپس از بيم عباسيان به حبشه گريخت و آنگاه رهسپار ترکستان شد. يحيي در آنجا اقامت گزيد و حتي گفته‌اند خاقان - پادشاه ترکستان - بر دست او اسلام آورد. پس از به خلافت نشستن هارون، يحيي درصدد نشر دعوت برآمد و گروهي نيز دعوت او را پذيرفتند، ولي چون خاقان را با رأي خود موافق نديد، راه خراسان و سپس ديلم در پيش گرفت و پس از مدتي دستگير و در زندان درگذشت. مهمترين قيامي که پس از آن صورت گرفت و در حقيقت از بزرگترين خطراتي بود که خلافت عباسي را براي مدتي تهديد کرد، قيام ابن طباطبا در کوفه است که ابوالسّرايا نيز با او همراه شد. ابوالسّريا، سرّي بن منصور شيباني، از فرماندهان ارتش مأمون بود که بعدها شورش کرد و ابن طباطبا را نيز با خود همراه ساخت. قيام ابوالسّرايا و سودجويي او از نام خاندان علوي، به حرکت مختار ثقفي شباهت فراوان دارد. مورخان دليل قيام و همراهي اين دو را در تغييراتي که در زمان مأمون پيش آمد و نفوذ فراوان عنصر ايراني در دستگاه خلافت مي‌دانند، اگرچه دور از حقيقت نيست، اما حرکت محمد بن ابراهيم زيدي - ابن طباطبا - و همراه شدن ابوالسّريا با او در واقع، دنباله‌ي تلاشهاي علويان براي دست‌يابي به خلافت به شمار مي‌رود؛ در حجاز، محمد بن ابراهيم بن طباطبا که در سر فکر شورش داشت، به سال 196 از مدينه به مکه آمد و پنهاني آغاز به دعوت کرد. در اين هنگام ميان او و نصر بن شبيب ملاقاتي رخ داد و آن دو براي مبارزه و سقوط دولت عباسي با يکديگر توافق کردند، ولي نصر بن شبيب از فکر همراهي با ابن طباطبا بازگشت و او را تنها گذارد. در اين ميان، ابن طباطبا با ابوالسّرايا که در سر افکار شورشي داشت و به دنبال کسي از علويان مي‌گشت تا با او همراه شود، ملاقات کرد. آن دو با يکديگر هم پيمان شدند ابوالسّرايا به ابن طباطبا گفت که عازم کوفه شود که پايگاه اصلي علويان و پيروان زيدي بود. پس از آن ابوالسّرايا نيز به او پيوست و به ياري يکديگر به سازماندهي قواي خود مشغول شدند. ابوالسّرايا در رجب 199 ق در کوفه قيام کرد و همگان را به بيعت با ابن طباطبا و شعار «الرضا من آل محمد» فراخواند. بسياري از مردم کوفه - که غالب آنها زيدي و شيعه مذهب بودند - با او بيعت کردند؛ نام گروهي از فقيهان و محدثان بزرگ چون يحيي بن آدم - صاحب کتاب الخراج - و نصر بن مزاحم منقري - صاحب کتاب صفين - در ميان آنان ديده مي‌شود. بدين ترتيب زيديه بر کوفه تسلط يافتند. و علويان مکه و مدينه نيز از فرصت استفاده کرده، مردم را به بيعت با ابن طباطبا فراخواندند. اما پس از چندي ابن طباطبا به هنگام جنگ درگذشت. پس از او علوي کم سني به نام محمد بن محمد بن زيد را به عنوان رهبر قيام معرفي کردند (بلاذري، 266/3). پس از انجام بيعت، ابوالسّرايا به همراهي محمد به واسط حمله‌ي برد و آن شهر را تسخير کرد. مبارزه‌ي ابوالسّرايا ادامه يافت تا اينکه هرثمة او را تعقيب کرد و در نزديکي قصر ابن هبيرة جنگ سختي درگرفت. شکست در لشکر ابوالسّرايا افتاد و او و محمد بن زيد به کوفه گريختند. سپاه عباسي به کوفه وارد شد و به قتل عام زيديان پرداخت ولي پس از آن امان عمومي اعلام شد. با اينکه ابوالسّرايا و محمد بن نبرد ادامه دادند اما کاري از پيش نبردند و سرانجام ابوالسّرايا دستگير و کشته شد. محمد نيز به نزد مأمون در خراسان فرستاده شد اما پس از چندي درگذشت.
منبع مقاله :
دائرة‌المعارف‌تشيع، جلد 4، (1391)، تهران: مؤسسه‌ي انتشارات حکمت، چاپ اول