انديشه اجتماعي در تفسير الميزان

نويسنده : سيد محمد علي ايازي

درباره تفسير « الميزان» و روش تفسير علامه طباطبايي(ره) تاكنون مقالات گوناگون نگاشته شده است كه از جنبه‌هاي مختلف ، اين تفسير را مورد بحث و بررسي قرار داده‌اند. اما در ميان همه اين بررسيها ، ‌موضوع انديشه اجتماعي اين تفسير كمتر مورد توجه قرار گرفته است. در صورتي كه انديشه اجتماعي علامه طباطبايي و اجتماع‌گرايي تفسيري در اين كتاب ،كاملاً هوايداست. اين گرايش در تفاسير پيشينيان مورد توجه نبوده و جديت مفسران پيشين ـ حتي برخي مفسران معاصر ـ به تبيين كلام وحي از بعد فردي و لوازم آن بوده است و طرح مباحثي چون حكومت ،‌آزادي و عدالت اجتماعي ، ‌نظم اجتماعي ، ‌مشكلات امت اسلامي، علل عقب‌ماندگي مسلمانان ، ‌تنظيم حيات اجتماعي ،‌توجه به ابعاد مادي و معنوي در اسلام، پاسخ به شبهات مستشرقان در باب حدود و ديات ، حقوق زن ، ‌اقليتهاي مذهبي و ديگر مسائل و بحث‌هاي كلامي و فقهي، كه بگونه‌اي با مسائل اجتماعي مربوط مي‌شود، در اين تفاسير مطرح نبوده و يا كمتر عنوان شده است. در حالي كه مرحوم علامه به طور مبسوط به اين مسائل پرداخته و در جاي جاي تفسير خود، اين موضوعات را مورد بحث و بررسي قرار داده است و ديدگاه خود را به طور مشروح همراه با استدلال بيان كرده است .
اين مقال كه به بررسي انديشه‌هاي اجتماعي تفسير الميزان خواهد پرداخت . ابتدا تعاريفي از تفسير اجتماعي ارائه مي‌كند، آنگاه به ويژگيهاي انديشه اجتماعي علامه پرداخته، شاخصه‌هاي اين گرايش را نشان مي‌دهد و در پايان به نمونه‌ها و مواردي از بحث‌هاي تفسير الميزان در زمينه مسائل اجتماعي اشاره مي‌كند.
تفسير اجتماعي را به دو گونه تعريف كرده‌اند . هر يك از اين دو تعريف به ابعادي از مسألة اشاره دارد . براي روشن شدن موضوع، ذيلاً ضمن اشاره به هر دو تعريف، تفاوت آنها را بيان مي‌داريم.
1ـ بر اساس تعريف اول، در تفسير اجتماعي ، مفسر با نگرش به زندگي انسان و فراز و نشيب‌ها و دگرگوني‌هاي روحي، معنوي و مادي وي و همچنين با بررسي قدرتمندي و ضعف ،‌ عزت و ذلت ، ‌علم و جهل، ايمان و كفر و نيازهاي انسان ، ‌تلاش مي‌كند راه وصول به سعادت را از قرآن اخذ نمايد. بنابراين تفسير اجتماعي تفسير آيات قرآن متناسب با اهداف تربيتي و اصلاح حال انسان و تشريع قوانين با چنين دركي از جامعه و انسانهاست.
2ـ تفسير اجتماعي به معناي خضوع در برابر مفاهيم اجتماعي و نيازهاي واقعي عصر حاضر است. بر مبناي اين توضيح از تفسير اجتماعي ،‌ مفسر در تلاش براي ايجاد رابطه و همگوني بين هدف ديني و هدف اجتماعي است. به عبارت ديگر، ‌مفسر اجتماعي در اين روش ،‌تلاش مي‌كند بين نظريه قرآن در زمينه مسائل اجتماعي، با هدف اجتماعي هماهنگي برقرار نمايد؛ زيرا مفسر حيات سالم جامعه بشري را بر اساس نظريات قرآني امكان‌پذير مي‌داند. بدين جهت نظرياتي را در زمينه مسائل اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و حقوقي ارائه مي‌دهد[1].
خصيصه مهم اين روش در توفيق جمع بين مسائل اسلام و قضاياي انسان معاصر خلاصه مي‌گردد. ارايه ارزشهاي قرآني در شكل اجتماعي و توفيق جمع بين مسائل اسلام و قضاياي انسان معاصر، ابعاد گوناگوني دارد؛ زيرا از سويي بايد انديشه‌هاي قرآني با اوضاع و احوال و نيازهاي عصر جديد و تحولات اجتماعي تطبيق داده شود و از ديگر سو، راه‌حلي مشخص براي تحصيل سعادت و خوشبختي جامعه اسلامي، ‌با توجه به شرايط و خصوصياتي كه مفسر در عصر خود شاهد آن است، ‌به دست مي‌آيد. همچنين مفسر بايستي توافق و تلاؤم آموخته‌هاي قرآني با نيازهاي اجتماعي و همگوني دين و عقل، و دين و علم را به اثبات رساند. بدين جهت مفسر با همت بسيار، به مناسبت‌هاي مختلف ، در جاي جاي تفسير خود به اين موضوع مي‌پردازد.
3ـ تفاوت دو برداشت از تفسير اجتماعي
در اينجا اين سؤال مطرح است كه چه فرقي بين تعريف نخست با تعريف دوم وجود دارد؛ به عبارت ديگر ثمره نزاع چه خواهد بود؟‌
پاسخ آن است كه گر چه در هر دو تعريف ،‌انديشه اجتماعي مفسر، رنگي به مباحث تفسيري او مي‌دهد و تبيين مفاهيم قرآن فردگراينه ‌نبوده، بلكه با « صبغه اجتماعي» همراه است ، ‌اما بر اساس تعريف اول، تلاش و جديت مفسر تنها در بررسي خصوصيات بشر و سپس ارايه راه‌حلهاي تربيتي و اجتماعي است و مفسر همانند يك جامعه‌شناس و فيلسوف تاريخ، با تحليل و ارزيابي مسائل اجتماعي در پي راه‌حل مشكلات است. از اين رو ، نقش مفسر نقش جامعه‌شناس و مفسر تاريخ است و بس.
اما بر اساس تعريف دوم، ‌مفسر در جنبه‌هاي مختلف اجتماعي، از مسائل اعتقادي گرفته تا مسائل اقتصادي، سياسي، اخلاقي و حقوقي، به ارايه نظريه و تئوري مي‌پردازد و مشكلات را پيش‌بيني مي‌كند و به شبهات مختلف پاسخ مي‌دهد. طبعاً مفسر در اين روش، از موضعي متعهدانه و مسؤولانه به قضايا و مسايل جامعه اسلامي مي‌نگرد و نگران حوادث و تحولات است و از همين روست كه همه راه‌حلها را بررسي مي‌كند و آنچه را مطابق فرهنگ و تعاليم قرآني مي‌يابد ، ‌ارايه مي‌دهد. در اين گفتار انديشه‌هاي اجتماعي تفسيرالميزان بر اساس تعريف دوم بررسي مي‌گردد تا در حدود و ثغور و معناي اصطلاحي « تفسير اجتماعي» شبهه و اختلافي به وجود نيايد.
1ـ مفسر اجتماعي كسي است كه در تفسير، با قوه اجتهاد به تبيين مفاهيم قرآني مي‌پردازد . از اين رو تا حدي عقل‌گراست . زيرا قدرت تحليل و ارزيابي مسائل ديني در سايه‌كند وكاوهاي عقلي و برهاني حاصل مي‌گردد و مفسر اجتماعي داراي چنين صفتي است. طبعاً چنين كسي نمي‌تواند انديشه ظاهري و سلفي و يا به عبارتي اخباريگري داشته باشد و اخبار و ظواهر كتاب را معنا كرده، به لوازم آن توجه نداشته باشد. مفسر اجتماعي اخبار و روايات را ابزار كار خود قرار مي‌دهد اما به آنها اكتفا نمي‌كند. او ذهني نقاد دارد و در پذيرش عقايد و احكام و آداب ،‌ با محك عقل و برهان پيش مي‌رود و از مسائل جديد و مستحدث ، ‌استقبال مي كند.
2‑ـ مفسر اجتماعي آگاه از مسائل اجتماعي و تحولات آن است. خود انديشه اصلاحي و اجتماع گرايانه دارد . مسايل اسلام و فقه را فقط از زاويه احكام فردي نمي بيند. نيازهاي جامعه را درك مي‌كند و مي‌داند كه هم‌اكنون چه مشكلاتي گريبانگير جامعه است؛ در جستجوي چيست و مسايل حاد جامعه اسلامي در عصر او كدامند.
3ـ مفسر اجتماعي از شبهات و اشكالات مخالفان، تعارض خواني‌هاي علم مداران و روشنفكران « لائيك» و « سكولار» و شبهات مستشرقان و كلاميان جديد آگاه است و با احاطه بر اين گونه مسايل ، به تفسير مي‌پردازد . و به اصطلاح مرتكب « رجم بالغيب» نمي‌شود.
4ـ مفسر اجتماعي كسي است كه در تلاش براي تطبيق نص با اوضاع و احوال او نيازهاي عصر جديد است. هم و غم چنين مفسري ايجاد ارتباط بين آيات قرآن و موقعيت اجتماعي و تمدن و تحولات روز است. يعني همان روزگاري كه در آن زندگي مي‌كند و عصر حاضر محسوب مي‌شود.
اكنون با توجه به چنين تعريف و توصيفي از مفسر اجتماعي، ويژگي‌هاي انديشه علامه طباطبايي ،‌ مفسر بزرگ شيعه در قرون اخير را توضيح مي‌دهيم. البته شخصيت علامه طباطبايي فيلسوف معاصر جهان اسلام ،‌روشن‌تر از آن است كه نياز به تعريف داشته باشد. همچنين فرزانگي و كمالات علمي و اخلاقي اين شخصيت عاليقدر محتاج به تبيين نيست و اين نوشتار نيز در مقام انجام چنين كاري نمي‌باشد؛ اما از جهتي براي بررسي انديشه اجتماعي هر مفسري بايستي از ويژگي‌هاي فكري و ذهني او كه در اجتماع‌گرايي وي تأثير دارد ،آگاه بود. از اين رو، در اين گفتار اين شاخصه‌ها اجمالا‌ً مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
مشخصات اجتماع‌گرايي علامه طباطبايي عبارتند از : عقل‌گرايي ،‌آگاهي به مسائل اجتماعي و نيازهاي اجتماعي ، ‌آگاهي از اشكالات و شبهات مخالفان ، و تلاش براي انطباق دين با تحولات زمان.
1ـ 5ـ از ويژه‌گيهاي بسيار بارز علامه طباطبايي، عقل‌گرايي اوست. تأملات عقلي اين انسان فرزانه در تحليل و تفسير قضاياي اسلامي اعم از مسائل فلسفي، اجتماعي و اخلاقي نياز به بيان ندارد. كمتر مسألة‌اي است كه از چشم تيزبين، ذهن نقاد و عقل وقاد وي دور مانده و مورد ارزيابي دقيق قرار نگرفته باشد[2].
علامه با عقل و برهان به سراغ مسائل و شبهات مي‌رود و موشكافانه جنبه‌هاي مختلف را بررسي مي‌كند .اين موضوع حتي در تحليلهاي تاريخي وي مشهود است. علامه خود، در تحليل عقل و اهميت آن در جايگاه شريعت چنين مي‌گويد:
اگر كتاب الهي را تفحص كامل كرده ،‌ در آياتش دقت كنيد، خواهيد ديد شايد بيش از سيصد آيه مردم را به تفكر ، تذكر و تعقل دعوت كرده است و يا به پيامبر استدلالي را براي اثبات حقي و يا از بين بردن باطلي آموخته است.... خداوند در قرآن حتي در يك آيه بندگان خود را امر نفرموده كه نفهميده به خدا و يا هر چيزي كه از جانب اوست ايمان آورند. و يا راهي را كوركورانه بپيمايند.... حتي براي قوانين و احكامي كه براي بندگان خود وضع كرده و عقل بشري به تفصيل، ملاكهاي آن را درك نمي‌كند ، علت آورده است[3].
اما روش عقل‌گرايانه او در پرداختن به مسائل و شبهات ، از توجه او به سنت و اخبار وارده نمي‌كاهد واين براي كسي كه حتي تفسير يك سوره از قرآن را در الميزان مطالعه كرده باشد، مشهود است.
2ـ5ـ آگاهي به مسائل اجتماعي و نيازهاي جامعه
شخصيت اجتماعي علامه طباطبايي از دانستنيهاي گسترده او در مجموعه‌اي از معارف و فرهنگ اسلامي از تفسير و تاريخ و كلام گرفته تا ادبيات ،‌نجوم، هيأت، رياضيات همچنين اندوخته‌هاي فلسفي شرق و غرب ،‌روشن مي‌گردد.
وي معتقد به باز پس گرفتن ارزشهاي اصيل فرهنگي و معنوي مسلمانان از تطاول روزگاران گذشته و بازگرداندن آنها به فضاي جامعه و حريم دلهاي مردم بود. بدين جهت با تلاش و جهادي مثمر و مستمر به محقق ساختن اين هدف ، همت گمارد و با طرح مباحث اعتقادي و اجتماعي و پاسخ به شبهات فلسفي و كلامي مخالفان، به دفاع از حريم معنويت اسلامي و حكمت و معرفت الهي پرداخت و مفاهيم زيباي اجتماعي اسلام را از آيات كلام الهي استخراج و استنباط كرد.
علامه طباطبايي خود با چنين دركي از جامعه در ترسيم وضعيت حوزه‌هاي علميه، پس از بازگشت از تبريز چنين مي‌گويد:
وقتي به قم آمدم، مطالعه‌اي در وضع تحصيلي حوزه كردم و يك فكري درباره نياز جامعه اسلامي، بين آن نياز و آنچه موجود بود، چندان تناسبي نديديم. جامعه ما احتياج داشت كه به عنوان جامعه اسلامي قرآن را درست بشناسد و از گنجينه‌هاي علوم اين كتاب عظيم الهي، بهره‌برداري كند،‌ ولي در حوزه‌هاي علميه حتي يك درس رسمي تفسير قرآن وجود نداشت. جامعه ما براي اينكه بتواند عقايد خودش را در مقابل عقايد ديگران عرضه كند و از آنها دفاع نمايد، به قدرت استدلال عقلي احتياج داشت. مي‌بايست درس‌هايي در حوزه وجود داشته باشد كه قدرت تعقل و استدلال طلاب را بالا ببرد؛ چنين درسهايي در حوزه تدريس نمي‌شد.
روحانيت به عنوان قشري از جامعه كه عهده‌دار رهبري معنوي مردم است،‌مي‌بايست آراسته به فضايل اخلاقي و آشنا به رموز معنوي باشد ؛ چنين تعليم و تربيت معنوي و اخلاقي هم وجود نداشت[4].
ايشان با چنين نگرشي و با افق فكري باز و گسترده ،‌بساط افاده و افاضه را در حوزه علميه قم گسترانيد و در بحث‌هاي فلسفي و تفسيري خود ،‌ مسائل مورد نياز جامعه امروز را با اسلوب علمي و تحقيقي مورد بررسي قرار داد. گستردگي مباحث و موضوعات اجتماعي در تفسير الميزان بيانگر اين مسألة است.
از طرف ديگر، تربيت شاگرداني با چنين ويژگي و گرايشي، شاهد ديگري است از تأثير انديشه اجتماعي علامه و تحولي كه در حوزه علميه قم ايجاد كرد.
3ـ 5ـ آگاهي از اشكالات و شبهات مخالفان
از مسائل بارز در « تفسيرالميزان» توجه به شبهات و اشكالات مخالفان و بررسي و نقد آنهاست. گر چه شبهات كلامي اشاعره ، معتزله ، مرجثه و ديگر فرقه‌هاي مذهبي جهان اسلام، مورد توجه علامه بوده است، ‌اما عنايت اساسي ايشان در تفسير، به شبهات و اشكالات مطرح شده در دوران اخير بسيار چشمگيرتر است.
بدون شك دفع اين اشكالات نيازمند آگاهي قبلي است. حتي با قطع نظر از تفسير الميزان ، مقالات فلسفي « اصول فلسفه و روش رئاليسم»، « گفتگو با پروفسور كربن» و ديگر آثار فلسفي و اجتماعي ايشان و همچنين طرح شبهات حسيون و عقليون در مكاتب فلسفي غرب، ماركسيسم و نيز طرح شبهات روشنفكران معاصر و سخنان مستشرقان درباره قرآن ،‌صلاحيت اين شخصيت فرزانه را در پاسخگويي به اشكالات و شبهات مخالفان، به اثبات مي‌رساند.
به عنوان نمونه ،‌يكي از بحث‌هاي جدي در ميان روشنفكران خودي و بيگانه، مسأله تعارض علم و دين و تعارض دين و عقل است كه مرحوم علامه در چندين موضع از الميزان به آن مي‌پردازد و آن را مطرح مي‌كند. در بيان علامه، معارف وحياني با مفاد برهان عقل، هماهنگي دارد و اين حوزه نه معارض هم كه مؤيد يكديگرند؛ زيرا معارف وحياني چراغ عقل و راهنماي اوست. عقل با استدلال و تأمل،‌ معارف وحي را مي‌پذيرد و در تحكيم آن نقش دارد . همچنين در مواردي كه ظاهري از ظواهر ادله شرعي با برهان عقلي تنافي داشته باشد، ‌از آن ظاهر دست بر مي‌داريم؛ زيرا دليل عقلي قرينه است كه ظاهر مراد نبوده است . گاهي تنافي عقل و شرع معلول تنافي واقعي اين دو نيست؛ بلكه به علت فساد و تباهي عقل بشر حاصل شده است؛ زيرا درك عقلي نيز وقتي حاصل مي‌شود كه عقل از سلامت كامل برخوردار باشد . در واقع انساني مي‌تواند به عقل خود متكي باشد كه تقواي ديني و دين فطري خود را از دست نداده باشد.
به همين منوال در باب تعارض علم و دين ، اين راه‌حل را ارايه مي‌كند كه « ظواهر قرآن» و حتي « اخبار آحاد» در احكام ارزشي، بر فرضيات علوم كه منشأ ظن است، ‌مقدم مي‌شود.
اما در خارج از حوزه ارزشها، براي بيان حقايق نظري مربوط به انسان و نيازهاي واقعي او، اخبار آحاد حجت نيست[5].
با توجه به چنين ديدگاهي، پاسخ به شبهه تعارض علم و دين را ارائه مي‌دهد. زيرا حجت نبودن خبر واحد در بيان حقايق نظري لوازمي دارد، ‌از جمله اينكه كسي نمي‌تواند با استفاده از اخبار آحاد در قبال تحقيقات نظري علوم انساني، هر چند ظني باشد، مطلبي را با نام دين بيان كند و با تكيه بر خبر واحد و ظواهر ظني قرآن جامعه‌شناسي اسلامي، روان‌شناسي اسلامي ارائه دهد. اين مسائل علمي با دليل اطميناني و قطعي قابل انتساب است .
از سويي ديگر، انگيزه علامه طباطبايي براي نقل مباحث فلسفي در تفسير روشن مي‌گردد. زيرا كسي كه در مقام اثبات هماهنگي عقل و دين است،‌ناچار است كه به تناسب، از قواعد فلسفي كمك بگيرد و به اين دسته از مباحث بپردازد.
4ـ5 ـ تلاش بر انطباق دين با تحولات زمان
از ديگر ويژگيهاي مرحوم علامه « ره » كه شاخصه گرايش ايشان به تفسير اجتماعي است،‌تلاش براي انطباق اوضاع، ‌احوال و تحولات جديد با انديشه ديني است.
علامه كتاب مستقلي در باب « اسلام و احتياجات واقعي عصر» نگاشته است و در اين كتاب در مقام بيان اين معناست كه اسلام براي دوران خاصي و يا يك منطقه مخصوص، تشريع نشده است . وي در اين كتاب از ثابت‌ها و متغيرها در احكام اسلامي بحث مي‌كند. اما اين گرايش در سراسر الميزان كاملاً محسوس است(حجم اين مباحث در فهرست عناوين الميزان بخوبي اين معنا را آشكار مي‌كند).
اين مباحث شامل دو بخش مي‌شود:
1ـ مباحثي كه به عنوان اثبات جامعيت دين مطرح است: در اين دسته از مباحث، ايشان به طور آشكارا تأكيد مي‌ورزد كه دين متعرض جميع شؤون زندگي بشر است و احكام و مقررات آن مقيد و محدود به زمان و مكان خاصي نيست و در هر شأني از شؤون انسان، اعم از اعتقاد و اخلاق و كردار، ملاحظه مي‌كند و كمال و سعادت انسان را همراه با اخلاق و تربيت معنوي تأمين مي‌نمايد [6].
به تعبيري ديگر، قرآن را مشتمل بر جميع علوم و معارف و پاسخگوي نيازهاي معرفتي انسان مي‌داند . مثلاً در بحث اثبات اعجاز قرآن بر اين معنا اذعان مي‌كند كه قرآن مشتمل است بر معارفي حقيقي ،‌اخلاق فاضله، قوانين صالحه ،‌اخبار غيبي و معارف ديگر كه هنوز بشر نقاب از چهره آن برنداشته و گنجينه‌اي است علمي، ‌براي علما، جامعه‌شناسان و سياستمداران [7].
2ـ‌از طرف ديگر به مواردي كه شبه تعارض علم و دين است و يا شبهاتي كه جامعيت دين را زير سؤال مي‌برد و يا به يافته‌هاي رايج خلل وارد مي سازد ، ‌اين گونه پاسخ مي‌دهد كه دين و علم حقيقي، با يكديگر هماهنگند و مواردي كه اسلام بيان كرده است با واقعيات علمي سازگاري دارد ؛ بنابراين دين مي‌تواند جوابگوي نيازهاي عصر همراه با تحولات علمي باشد.
مثلاً به مناسبت بحث نظام سياسي ـ اجتماعي اسلام و اينكه اسلام چه نظامي را ارايه مي‌دهد و اين نظام چه ويژگي‌هايي دارد ، پس از اينكه به تفصيل در مقام بيان‌برتري نظام اسلامي بر مي‌آيد، اين شبهه را مطرح مي‌كند كه آيا اسلام با اين اوصاف و شرايط، قابل ارايه و اجراست؟ سپس چنين توضيح مي‌دهد:
برخي مي‌پندارند كه سنت اجتماعي اسلام در دنيا و در مقابل سنن تمدن فعلي و در شرايط موجود در دنيا قابل اجرا نيست . به اين معنا كه اوضاع حاضر دنيا با احكام اسلامي نمي‌سازد . ما نيز قبول داريم . ليكن اين سخن را اثبات نمي‌كند . چون ما هم نمي‌گوييم با حفظ شرايط موجود در جهان،‌احكام اسلام بدون هيچ دردسري جاري مي‌شود . البته هر سنتي در هر جامعه‌اي ابتدائي داشته، يعني قبلاً نبوده و بعد موجود شده است و وقتي مي‌خواسته موجود شود،‌ البته شرايط حاضر با آن ناسازگار بوده و آن را طرد كرده است و سنت نو هم با سنت قبليش مبارزه كرده است .. مثلاً نظام و سنتهاي ليبرالي (دموكراتيك) ـ كه در دنياي امروز سنت پسنديده‌اي است ـ‌ بعد از جنگ جهاني اول در روسيه شكل واقعي خود را از دست داد و به صورت نظام اشتراكي و كمونيستي درآمد و بعد از جنگ جهاني دوم ،‌كشورهاي اروپاي شرقي نيز به روسيه ملحق شدند و ... و نيز سر فرضيه دموكراتيك در بين جمعيتي قريب به نصف سكنه روي زمين بي‌كلاه ماند؛ پس صرف اينكه سنتي از سنتها با وضع حاضر انسانها انطباق ندارد، دليل بر بطلان آن سنت و فساد آن نظام نيست؛ ‌بلكه آن سنت نيز مانند همه سنتهاي طبيعي كه در عالم جريان دارد، پاي‌گير شدنش به فعل و انفعالها و كشمكش‌ها با عوامل مختلفي كه سد راهش مي‌شوند، بستگي دارد [8] .
براي اين بحث نمونه‌هاي بسياري را مي‌توان برشمرد كه انديشه اجتماعي علامه طباطبايي را به وضوح نشان مي‌دهد. علامه به هر موضوعي كه جنبه علمي و اجتماعي پيدا كند،‌بيشتر مي‌پردازد . به طور مثال ايشان به مناسبت « حرمت اكل ميته و مردار » باب بحث علمي گسترده‌اي را در باب گوشت مي‌گشايد . پس از بيان عقايد ملل مختلف در مورد خوردن و نخوردن گوشت ، نظريه اسلام را توضيح داده ، ‌ديدگاه اسلام را معتدل‌ترين برنامه براي بهره‌گيري از نعمت‌هاي دنيا مي‌شمرد:
اسلام در بين آن سنت تفريطي (كه خوردن گوشت را به هيچ وجه جايز نمي‌داند مثل مذهب بودايي) و اين روش افراطي (كه خوردن گوشت همه حيوانات را جايز مي‌داند) راهي ميانه را رفته و از بين گوشت‌ها هر گوشتي كه طبيعت انسان‌هاي معتدل و يا به عبارتي طبيعت معتدل انسان‌ها ،‌آن را پاكيزه و مطبوع مي‌داند، در تحت عنوان كلي « طيبات» حلال كرده است. با اينكه رحم و عاطفه آن را جايز نمي‌داند [9].
نمونه‌هاي ديگري از مباحث اجتماعي درتفسير الميزان وجود دارد كه به جهت پرهيز از اطاله كلام ، ‌از ذكر آنها خودداري مي‌شود . ولي مناسب است به دو نمونه مهم ديگر از اين مباحث اشاره گردد؛ نخست عنايت اسلام به مسألة اجتماع است.
ايشان در تفسير آيه « يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا» [آل عمران 200] ،‌بحث‌هاي مبسوطي را در زمينه‌هاي مختلف اجتماعي مانند بحث انسان و اجتماع، ‌انسان و نمو او در اجتماع، ‌عنايت اسلام به اجتماع، رابطه فرد و اجتماع در اسلام و اينكه آيا سنت اجتماعي اسلام، ضمانت بقا و اجرا دارد يا نه و چند موضوع ديگر از همين قبيل، مطرح مي‌كند. در اين مجموعه از بحث‌ها، ديدگاه علامه در موضوعات اجتماعي روشن مي‌گردد و گرايش ايشان به تفسير اجتماعي به اثبات مي‌رسد. به نمونه‌اي از اين مباحث ، توجه فرماييد:
هيچ شكي نيست كه اسلام تنها ديني است كه بنيان خود را بر اجتماع نهاده و اين معنا را به صراحت اعلام كرده است و در هيچ شأني از شؤون بشري ، ‌اجتماع را مهمل نگذاشته است... از طرف ديگر .... به همه اعمال انسان احاطه يافته و احكام خود را به طور شگفت‌آوري بر آن اعمال ، بسط و گسترش داده است؛ به طوريكه هيچ عمل كوچك و بزرگ آدمي را بدون حكم نگذاشته ،‌اگر در اين بينديشي كه چگونه همه اين احكام را در قالب‌هاي اجتماعي ريخته، آن وقت خواهي ديد كه اسلام و روح اجتماعي را به نهايت درجه امكان در كالبد احكامش دميده است[10].
علامه سپس به مقايسه اسلام با شرايع ، ‌اديان و مكاتب پيش از اسلام مي‌پردازد و ديدگاه آنان را نسبت به مسائل اجتماعي مطرح مي‌كند و در نهايت چنين نتيجه مي‌گيرد كه پيش از اسلام ، ‌هيچ طرحي براي اجتماع مانند طرح اسلام سابقه نداشته است .
پس درست است كه بگوييم اولين ندايي كه از بشر برخاست و براي اولين بار بشر را دعوت نمود كه به امر اجتماع اعتنا و اهتمام ورزد ، ‌ندايي بود كه شارع اسلام و خاتم انبياء سر داد و مردم را با اينكه آياتي را كه از ناحيه پروردگارش به منظور سعادت اجتماعي و وحدت آنها نازل شده، پيروي كنند[11].
از نمونه بحث‌هاي علامه طباطبايي طرح موضوع « آزادي » است؛ بحثي كه به اين شكل و در قالب اين اصطلاح، در قرون اخير متداول شده و به جنبه‌هاي اعتقادي و سياسي بيشتر گرايش دارد . در اين بحث علامه نگاهي به معناي « آزادي » و سابقه اين اصطلاح در غرب و انديشه حريت خواهي در آن جوامع و برداشت‌هايي كه از اين واژه شده ،‌ دارد . آنگاه اين واژه را معنا مي‌كند و در معناي متداول آن ،‌ مناقشه مي‌كند. ايشان در اين بحث نيز آزادي به معناي غربي آن را كه نوعي لااباليگري و هجمه در برابر دين و مقدسات الهي است،‌به باد انتقاد گرفته و چنين مفهومي را از آزادي نفي مي‌كند . اما آزادي را به معناي قدرت بر اراده و حالتي دروني كه اگر باطل شود، حس شعور آدمي باطل مي‌شود و باطل شدن حس و شعور به بطلان انسانيت مي‌انجامد يكي از نهادهاي اصلي انسان مي‌داند مظاهر چنين آزادي را حق اظهار نظر در برداشت از مسائل اسلام‌، انتقاد به حكومت و حكام (آزادي سياسي ) نظارت بر عموم و جامعه ، ‌آزادي اجتماعي در انتخاب مسكن، غذا، ‌لباس، ‌تحصيل و ... مي‌داند و در همين جا نكته‌اي به مناسبت تفسير آيه « لا اكراه في الدين» [بقره 256] دارد . به عقيده علامه اين آيه در مقام انشا نبوده، بلكه اخبار است و تفصيل بحث را به ذيل تفسير آيه ارجاع مي‌دهد. اين بحث در رابطه با معناي آزادي اعتقادي ،‌بحث مغتنمي است [12] كه تفصيل آن در اين مقاله نمي‌گنجد.
همان‌طور كه اشاره شد ذكر مباحث اجتماعي علامه طباطبايي و تحليل آنها نياز به كتابي مستقل دارد و جا دارد محققين اين مباحث را به طور كامل استخراج و دسته‌بندي كنند و آراي علامه را به طور مقايسه‌اي مطرح سازند . اما اطلاع از سرفصلها و عناوين مهم مباحث احتماعي در اين مختصر ، خالي از لطف نيست.
از اين رو ضمن ذكر اين عنوان‌ها و آدرس مباحث آنها علاقه‌مندان به اين سنخ از مباحث را به تفسير ارجاع مي‌دهيم.
در خور يادآوري است كه اين عنوان‌ها از كتاب فهرست تفسير الميزان به نام « مفتاح الميزان» اثر ميرزا محمد انتخاب شده است و با چاپ ترجمه فارسي انتشارات رجاء ‌انطباق دارد . گر چه فهرست ديگري از چاپ جامعه مدرسين (فارسي و عربي ) وجود داشت،‌اما هدف از ذكر اين محورها بيشتر آشنايي خوانندگان با بحث‌هاي اجتماعي علامه بود،‌نه ارجاع به همه چاپ‌هاي كتاب.
از مباحث قابل توجه در مجلد اول الميزان ،‌ ضرورت وجود قوانين در جامعه ، نقش و اهميت قوانين جزائي در پيشگيري از جرم، ‌جايگاه قبله در ميان مسلمانان و تأثيري كه از نظر اجتماعي در همسو كردن دلها و ايجاد و حدت قلوب و وحدت امت اسلام فراهم مي‌سازد ،‌مشكل خرافات در جوامع انساني، تقليد مذموم و آثار زيانبار آن، قانون تنازع بقا و مسائل مرتبط به اجتماع مي‌باشد[13].
در مجلدات ديگر ، ‌اين مباحث به ترتيب الفبا به شرح زير است: اجتماع ،‌اخوت و برادري ، ‌اصلاحات اخلاقي، حكومت و حاكم ، ‌حريت و آزادی و شؤن مختلف آن ،‌ حيات اجتماعي ،‌ سعادت اجتماعي، سنت اجتماعي، عدالت اجتماعي ، قوانين اجتماعي، وحدت اجتماعي و هدايت اجتماعي [14].
محورهاي ديگر كه مربوط به اين مباحث مي‌باشد و علامه به آنها پرداخته و بگونه‌اي بيانگر انديشه اجتماعي وي است، عبارت است از : مباحث دين ، ‌فساد و فحشا در جامعه ،‌ اتراف و تكاثر ،‌ دعوت و تبليغ، ولايت تشريعي، ارتداد و مباحث آن. به ذكر همين مقدار بسنده مي‌شود و تفصيل هر يك از اين موضوعات را به موقعيت‌هاي ديگر مي‌سپاريم.

پي‌نوشت‌ها :
[1] ايازي ، سيد محمد علي،‌المفسرون حياتهم و منهجهم، 1/53.
[2] اين عقلگرايي و موشكافيهاي دقيق تنها مورد تعجب دانشمندان شيعه قرار نگرفته است،‌بلكه از نظر دانشمنداني چون دكتر « فهدالرومي» از علماي « سسلفي» مذهبي كشور عربسات در كتاب « اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر»، 1/249، مورد ستايش قرار گرفته است. تفصيل اين گفتار را نيز مي‌توانيد در كتاب « المفسرون حياتهم و منهجهم » ذيل بحث درباره تفسير الميزان ملاحظه كنيد.
[3] الميزان،‌5/255 از بيروت،‌5/415 از ترجمه محمد باقر موسوي همداني ،‌چاپ قم، جامعه مدرسين.
[4] ياد‌نامه علامه طباطبايي ،‌مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1/196.
[5] الميزان ،‌5/508،‌ترجمه محمد باقر موسوي،‌چاپ جامعه مدرسين قم.
[6] امليزان،‌5/443،‌از همان ترجمه و چاپ .
[7] همان،‌1/95.
[8] همان، 4/156.
[9] همان،‌5/295.
[10] همان، 4/148.
[11] همان.
[12] همان ،‌ج 4، ص 182 از همان چاپ و از چاپ عربي بيروت، ج 4، ص 114.
[13] همان،‌ج 1، ص 184،‌185،‌338، 421 و 422 و ج 2، ص 300 ،‌چاپ بيروت، انتشارات اعلمي.
[14] ذكر آدرس تمام مباحث ياد شده ممكن نيست فقط بر اساس ترتيب موضوعات ياد شده ، به برخي از آدرسها اشاره مي‌شود:
مباحث اجتماع، ج 1، ص 472، 529، 533، 538 و 628،‌ج 4، ص 158 ـ 157 و 212 ـ 211،‌ج 5. ص 13 و 584،‌ج 6،‌ص 15 و 132 ،‌ج 11،‌ص 245،‌ج 13،‌ص 152. اخوت و برادري، ج 1، ص 499 و 502، ج 19، ص 443. اصطلاحات اخلاقي، ج 8،‌ص 502. حكومت و حاكم،‌ج 7، ص 500 ـ 499،‌ج 1، ص 211، ج 4، ص 210 ،‌ج 6،‌ص 545 و 569،‌ج 5، ص 496. حيات اجتماعي، ج 15، ص 8. عدالت اجتماعي ، ج 5، ص 247 و 249 و 250 و 440. قوانين اجتماعي، ج 6، ص 598 ـ 597،‌ج 11،‌ص 247. وحدت اجتماعي، ج 1، ص 518. هدايت اجتماعي،‌ج 4، ص 56.

 


منبع: مبين ـ نخستين فصلنامه‌ي قرآن پژوهي به زبان فارسي ـ مباحث تفسيرصفحات :114 ـ 101 الف