مروری بر پاتنم
مترجم: سید مجتبی اکرمی
برای معرفی ذهن، مقالهی «محمولهای روانشناختی» (1) (2) یکی از چندین مقالهای است که پاتنم در آن این فرضیه را ارائه میکند که حالات ذهنی مانند درد- حالات مغزی و استعدادهای رفتاری نیستند، بلکه حالات کارکردی انداموارهها هستند.(3) یک حالت کارکردی، حالتی است که به طور ضمنی به وسیلهی جایگاهش در یک توصیف کارکردی از اندامواره مشخص میشود؛ گزارهای صادق با این مضمون که اندامواره، دارای حالات Sn, ... , S1 است که شبکهای از قوانین به صورت زیر بر آنها حاکم است:
اگر اندامواره در حالت Si قرار داشته باشد و فلان ورودی حسی را دریافت کند، آنگاه به فلان احتمال اندامواره به حالت Sj خواهد رفت و فلان خروجی حرکتی را تولید خواهد کرد.
یک مثال از توصیفی کارکردی (که در آن همهی احتمالات انتقال 0 یا 1 هستند) که جدول ماشین برای یک ماشین تورینگ معین عرضه میکند، به شرط اینکه نوار را نه بخشی از ماشین، بلکه منبع بیرونی ورودیها و دریافت کنندهی خروجیها تلقی کنیم. نظریهی روانشناختی (نه فیزیولوژیکی) یا به تعبیر بهتر، جملهی رمزی متعلق به آن- را توصیفی کارکردی در نظر میگیرم و اینکه نام- حالتهایی که آن نظریه معرفی میکند، حالات کارکردی را مینامند.
پاتنم فرضیهاش را که درد حالتی کارکردی است، به عنوان رقیب این فرضیه که درد حالتی مغزی است، پیشنهاد میکند؛ بنابراین تصور میکند هر دلیلی که به نفع نظریهی حالت کارکردی باشد، علیه نظریهی حالت مغزی هم خواهد بود. او اعلام میکند که راهبردش «استدلال برای این مطلب خواهد بود که درد حالتی مغزی نیست، نه براساس دلایل پیشینی، بلکه بر این مبنا که فرضیهی مقبولتر دیگری وجود دارد». در واقع، او با دفاع از فرضیهی حالت مغزی علیه برخی ابطالهای پیشینی ناموفق، شروع میکند.
گمان نمیکنم که پاتنم نشان داده باشد که در صورت اینهمانی حالت مغزی و حالت کارکردی، درد ممکن نیست که حالت مغزی و نیز حالت کارکردی باشد. البته مفهوم هر حالت کارکردی از آن حیث که حالت کارکردی است با مفهوم هر حالت مغزی از آن حیث که حالت مغزی است، تفاوت دارد، اما پاتنم از این امکان که مفاهیم متفاوت ممکن است مفاهیم معطوف به یک حالت واحد باشند، مطلع است؛ این نکته بخشی از دفاع خود او از فرضیهی حالت مغزی علیه اعتراضات پیشینی است. فرض کنید درد، در واقع، حالتی کارکردی مثلاً S17، در توصیف کارکردی مناسبی باشد؛ فرض کنید آن توصیف از جمله- به ترتیب با حالات مغزی Bn, ... ,B1 انسان تحقق مییابد. اینها حالاتی هستند که به لحاظ قانونی با احتمالات انتقال مناسب به یکدیگر و به ورودیها و خروجیهای متناسب انسان، مربوط میشوند. چرا (در مورد انسانها) نتیجه نگیریم که درد B17=B17؟ براساس این دیدگاه، بهتر است حالت کارکردی را یک حالت به صورت کارکردی مشخص شده، بنامیم و این حالت ممکن است از قضا یک حالت مغزی به صورت کارکردی مشخص شده باشد.
پاتنم استدلال میکند که فرضیهی حالت مغزی (و به تبع آن، فرضیهی حالت مغزی به صورت کارکردی مشخص شده) باید به صورت یک فرضیهی علمی ناپذیرفتنی رد شود. به تصور او نظریهپرداز حالت مغزی ادعا میکند که همهی انداموارههایی که درد دارند- انسان یا نرمتن، مریخی، ماشین یا هر چه شما فکر کنید- در یک حالت فیزیکی شیمیایی غیرفصلی مشترک و واحد قرار دارند. با توجه به تنوع انداموارهها، این مدعا نامعتبر است، اما نظریهپرداز حالت مغزی که این مدعا را مطرح میکند، یک مرد حصیری (4) است. یک نظریهپرداز حالت مغزی معقول، این نکته را پیشبینی میکند که درد ممکن است یک حالت مغزی در مورد انسانها و یک حالت مغزی (یا غیرمغزی) دیگر در نرمتنان باشد. ممکن است حتی در مورد پاتنم یک حالت مغزی و در مورد لوئیس یک حالت مغزی دیگر باشد. رازی وجود ندارد. این دقیقاً مثل این است که در مورد بختآزمایی این هفته بگوییم که شمارهی برنده 17 است و در مورد بختآزمایی هفته گذشته شمارهی 137. تناقض ظاهری (اینکه یک چیز با دو چیز اینهمان است) در صورتی که وابستگی ضمنی به سیاق را در یکی از اطراف اینهمانی بفهمیم، به کلی از میان میرود. البته هیچ کس نمیگوید که مفهوم درد در مورد انداموارههای مختلف، تفاوت دارد (یا اینکه مفهوم عدد برنده در مورد بختآزماییهای مختلف تفاوت دارد). مفهوم ثابتی که واژهی «درد» بیان میکند، تعیین میکند چگونه مدلول «درد» با توجه به ماهیت انداموارهی یاد شده تغییر میکند. نتیجه اینکه نظریهپرداز حالت مغزی ممکن نیست این پیشداوری قدیمی را بپذیرد که نام یک موجود ضروری (مانند یک حالت) باید آن را به طور ضروری و مستقل از سیاق نام آن بنامد.
پینوشتها:
1- Review of Art, Mind, and Religion, Journal of Philosophy 66, 1969, pp. 23-35
2- مقالهی «محمولهای روانشناختی» در این مجموعه با عنوان «ماهیت حالات ذهنی» منتشر شده است.
3- مقالات دیگر عبارتاند از:
Minds and Machines, Dimensions of Mind, S. Hook (ed.), New York: N. Y. u. press, 1960; Brains and Behaviour, Analytical Philosophy: second series, R. Butler (ed.), Oxford: Blackwell & Mott, 1965; The Mental Life of Some Machines, Intentionality, Minds, and perception, H. N. Castaneda (ed.), Detroit, Wayne State Univ.Press, 1966; Robots: Machines or Artificially Created Life? Journal of Philosophy 61, 21 (Dec. 12. 1964), pp. 668-691
4- این اشارهای است به نوعی مغالطه به نام «مغالطهی مرد پوشالی» که در آن مغالطه کننده، مدعای طرف بحث را به گونهای مطرح میکند که رد آن آسانتر باشد. (م.)
1- Putnam, H., Brains and Behaviour, Analytical Philosophy; second series, R. Butler (ed.), Oxford: Blackwell & Mott, 1965
2- ـــ، Minds and Machines, Dimensions of Mind, S. Hook (ed.), New York: N. Y. u. press, 1960
3- ـــ، Robots: Machines of Artificially Created Life? Journal philosophy 61, 21 (Dec. 12, 1964).
4- ـــ، The Mental Life of Some Machines, Intentionality, Minds and perception, H. N. Castaneda (ed.), Detroit: Wayne State Univ. Press
منبع مقاله :
انصاری، محمد باقر، (1393) نظریه اینهمانی در فلسفه ذهن، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}