یکی از رذایل اخلاقی که نه تنها در میان علمای اخلاق معروف و مشهور است در میان توده‏ های مردم نیز از جمله صفات زشت‏ شناخته شده می‏ باشد «غرور» است. این صفت رذیله موجب از خود بیگانگی و جهل نسبت‏ به خویشتن و دیگران و فراموش کردن موقعیت فردی و اجتماعی خود و غوطه‏ ور شدن در جهل و بی‏ خبری است.

غرور انسان را از خدا دور می‏ کند و به شیطان نزدیک می‏ سازد، واقعیت‏ ها را در نظر او دگرگون می‏ کند و همین امر سبب خسارت‏ های شدید مادی و معنوی می‏ گردد.

افراد مغرور همیشه در جامعه منفورند و به خاطر توقع نامحدودشان گرفتار انزوای اجتماعی می‏ شوند.

غرور سرچشمه صفات رذیله دیگری مانند خودبرتربینی و تکبر و عجب و خودپسندی و ترک تواضع و کینه و حسد نسبت‏ به دیگران و تحقیر آنها می‏ شود.

می‏ دانیم یکی از عوامل اصلی رانده شدن شیطان از درگاه خدا «غرور» او بود و یکی از علل عدم تسلیم بسیاری از اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.

فرعون ها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشت‏ شومی که عبرت برای همگان شد گرفتار گشتند.

«غرور» گاه در یک فرد پیدا می‏ شود و گاه قوم و ملت‏ یا نژادی در چنگال این رذیله اخلاقی گرفتار می‏ شوند و بی شک قسم دوم خطرناک‏ تر است; زیرا گاه کشور یا دنیایی را به آتش می‏ کشد و نمونه آن جنگ جهانی اول و دوم بود که حد اقل یکی از علل عمده آن غرور و نژادپرستی آلمانی‏ ها بود.

با این اشاره، نخست‏ به سراغ تفسیر واژه «غرور» در منابع لغت و کتب علمای اخلاق و سپس به سراغ آیات و روایات و تفسیر و تحلیل آنها می‏ رویم و به دنبال آن از اسباب غرور، آثار و پیامدها و راه درمان آن سخن می‏ گوییم.

این واژه به طور وسیعی در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی به کار رفته و در گفتگوهای روزمره فارسی زبانان نیز کم و بیش در همان معانی اصلی یا لوازم آن به کار می‏رود.
«راغب‏» در کتاب «مفردات‏» واژه «غرور» (به فتح غین که معنی وصفی دارد) را به معنی هر چیزی که انسان را می‏فریبد و در غفلت فرومی‏برد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر می‏کند.
در «صحاح اللغة‏»«غرور» به معنی اموری که انسان را غافل می‏سازد و می‏فریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.
بعضی از ارباب لغت - به گفته «طریحی‏» در «مجمع البحرین‏» گفته‏اند: «غرور چیزی است که ظاهر جالب و دوست داشتنی دارد ولی باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است‏».
در کتاب «التحقیق فی کلمات قرآن الکریم‏» بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده است: «ریشه اصلی این واژه به معنی حصول غفلت‏به سبب تاثیر چیز دیگری در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و... می‏باشد».
در «المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب می‏شود و تکمیل و تهذیبی است‏برای «احیاء العلوم‏» «غزالی‏» چنین می‏خوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزی که موافق هوای نفس و تمایل طبع انسانی است و ناشی از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبی است(و نقطه ضعفی ندارد) خواه از نظر مادی یا معنوی باشد و این اعتقاد از پندار باطلی سرچشمه بگیرد آدم شروری است و غالب مردم خود را آدم خوبی می‏دانند در حالی که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم شرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است‏». (1)
در تفسیر نمونه در معنی این واژه چنین آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صیغه مبالغه به معنی موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غرور» می‏گویند که انسان را با وسوسه‏های خود فریب می‏دهد و غافل می‏سازد و در حقیقت‏بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه‏گر و هر موجودی که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.

معنی غرور در قرآن
این واژه در قرآن مجید کرارا به کار رفته و در آیات دیگری گرچه این واژه دیده نمی‏شود ولی مفهوم و محتوای آن را در بر دارد، در آیات زیر دقت کنید:
1- ...قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین (سوره‏اعراف،آیه‏12)
2- فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین... قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین (سوره‏هود،آیات‏32و27)
3- قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز (سوره‏هود، آیه‏91)
4- و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین (سوره‏زخرف،آیات‏52-51)
5- ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون (سوره‏آل‏عمران،آیه‏24)
6- فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین (سوره‏اعراف،آیه‏77)
7- ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور (سوره‏حدید،آیه‏14)
8- هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون × یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون (سوره‏منافقون،آیات‏7و8)
9- فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن (سوره‏فجر،آیه‏15)
10- ام یقولون نحن جمیع منتصر × سیهزم الجمع و یولون الدبر (سوره‏قمر،آیات‏44و45)
11- وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا (سوره‏انعام،آیه‏70)
12- یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور (سوره‏لقمان،آیه‏33)

1- (خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏ای و او را از گل‏»!
2- اشراف کافر قومش(قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‏بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده‏اند جز گروهی اراذل ساده لوح مشاهده نمی‏کنیم و برای شما فضیلتی نسبت‏به خود نمی‏بینیم! بلکه شما را دروغگو تصور می‏کنیم‏»! گفتند: ای نوح! تو با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کرد!(بس است!) اگر راست می‏گویی آنچه را(از عذاب الهی) به ما وعده می‏دهی بیاور!
3- گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را می‏گویی ما نمی‏فهمیم! و ما تو را در میان خود ضعیف می‏یابیم و اگر(به خاطر) قبیله کوچکت نبود تو را سنگسار می‏کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری‏»!
4- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی‏بینید؟! - مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی‏تواند فصیح سخن بگوید بهترم؟!
5- این عمل آنها(یهود) به خاطر آن است که می‏گفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزی به ما نمی‏رسد(و کیفر ما به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم بسیار محدود است) این افترا(و دروغی که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».
6- سپس(قوم صالح) «ناقه‏» را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان(خدا) هستی آنچه ما را به آن تهدید می‏کنی بیاور»!
7- آنها(دوزخیان) را صدا می‏زنند «مگر ما با شما نبودیم؟! می‏گویند:آری! ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید و(در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان حق فرارسید و شیطان فریبکار شما را در برابر(فرمان) خدا فریب داد»!
8- آنها(منافقان) کسانی هستند که می‏گویند: «به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقان نمی‏فهمند - آنها می‏گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون می‏کنند! در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولی منافقان نمی‏دانند!
9- اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می‏کند و نعمت می‏بخشد(مغرور می‏شود) و می‏گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است‏»!
10- یا می‏گویند: «ما جماعتی متحد و نیرومند و پیروزیم‏»؟! - (ولی بدانند) به زودی جمعشان شکست می‏خورد و پا به فرار می‏گذارند.
11- کسانی را که آیین(فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن!
12- ای مردم!... به یقین وعده الهی حق است، پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد!

نخستین جرقه‏های غرور همان طوری که اشاره شد در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اولین آیه مورد بحث آمده هنگامی که خداوند به او خطاب کرد «چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنی هنگامی که به تو فرمان دادم‏»، (قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک...) (2)
«شیطان(با لحنی غرور آمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏ای او را از گل‏»، (قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین) (3)
آری حجاب غرور و خودبینی چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداست‏ببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و برای همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین می‏توان گفت: همان گونه که پیشوای مستکبران جهان ابلیس است پیشوای مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنی «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!
ابلیس بر اثر غرور و استکبار نتوانست‏برتری خاک را بر آتش و برتری توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دریابد، گام در بیراهه گذارد و همچنان در بیراهه سرگردان است.
در آیه بعد به داستان نوح یعنی نخستین پیامبر اولوا العزم می‏رسیم که به خوبی نشان می‏دهد یکی از عوامل مهم سرپیچی قوم او در برابر ارشادهای دلسوزانه‏اش همان صفت رذیله «غرور» بود، می‏فرماید: «اشراف کافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‏بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده‏اند جز گروهی فرومایه و اراذلی ساده لوح نمی‏یابیم! و فضیلتی برای شما نسبت‏به خود مشاهده نمی‏کنیم بلکه شما را جمعی دروغگو گمان می‏کنیم‏»، (فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین) (4)
و در چند آیه بعد نخوت و غرور خود را بیشتر ظاهر می‏کنند با صراحت می‏گویند:
«ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد سخن گفتی(بس است!) اگر راست می‏گویی آنچه را(از عذاب الهی) به ما وعده می‏دهی بیاور»! (قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) (5)
معمولا انسانها از ضررهای احتمالی به حکم عقل پرهیز دارند، ولی این قوم مغرور با اینکه آثار حقانیت را در معجزات نوح می‏دیدند و احتمال مجازات الهی بسیار قوی بود، نه تنها اعتنایی نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهی می‏کردند!
آری همان غروری که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهی گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این است‏سرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.
در سومین آیه سخن از قوم شعیب است که به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبینی شدند و سرنوشتی همانند آنها پیدا کردند، می‏فرماید: «آنها به شعیب گفتند: «بسیاری را از آنچه می‏گویی ما اصلا نمی‏فهمیم! ما تو را در میان خود ضعیف می‏بینیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود سنگسارت می‏کردیم! و تو در برابر ما قدرتی نداری‏»! (قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز) (6)
آنها در واقع در برابر دلایل منطقی و سخنان سنجیده و معجزات الهی حضرت شعیب پاسخی نداشتند، ولی غرور و نخوتشان اجازه نمی‏داد تسلیم حق شوند و سرانجام صیحه و صاعقه آسمانی در یک چشم بر هم زدن خانه و کاشانه و خود آنها را به آتش کشید و در هم کوبید و چیزی جز پیکرهای نیم سوخته آنها باقی نماند!
در چهارمین آیه که ناظر به داستان فرعون است چهره زشت دیگری از این صفت رذیله نیز دیده می‏شود و نشان می‏دهد که غرور و نخوت چنان مغز او را پر کرده بود که نه تنها اعتنایی به دلایل روشن موسی نکرد بلکه با سخنانی کودکانه سرپیچی خود را توجیه نمود، می‏فرماید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی‏بینید - من از این مردی که از خانواده حقیری است و هرگز نمی‏تواند فصیح صحبت کند برترم‏»! (و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین) (7)
سپس به سخنان واهی و بی اساسی توسل جست که اگر موسی راست می‏گوید چرا موسی دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نیامدند؟!
افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بی اعتنایی و غرورشان اهمیتی به چگونگی سخنان خود نمی‏دادند و بسیار دیده شده که حرفهای ابلهانه‏ای می‏زنند که حتی نزدیکانشان در دل به آنها می‏خندیدند و به یقین چنین حالتی سد راه همه معارف الهیه و شناخت واقعیات زندگی است.
جالب اینکه موسی(ع) اگر گرهی در زبانش بود مربوط به کودکی بود اما هنگامی که به نبوت رسید و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش کرد خداوند به تقاضای او جامه تحقق پوشید ولی فرعون بی اعتنا به وضع جدید همچنان به وضع سابق اشاره می‏کند و لکنت زبانش را یادآور می‏شود.
در پنجمین آیه اشاره‏ای به قوم یهود دارد که آنها نیز بر اثر غرور و خودبینی امتیازات نامعقولی برای خود قائل بودند و همین تفکر غلط سبب گمراهی و طغیان آنها شد، می‏فرماید: «این(اعراض و روی گردانی آنها از آیات الهی) به خاطر آن است که می‏گفتند: «جز چند روزی آتش دوزخ به ما نمی‏رسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار کم است چون قوم برتری هستیم!) این افترا و دروغی که(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود»، (ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون) (8)
تاریخ بنی اسرائیل نشان می‏دهد که از گناهکارترین و سرکش‏ترین اقوام بوده‏اند و یکی از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.
متاسفانه هنوز گروهی از آنها به نام صهیونیست‏ها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتکب جنایات تازه‏ای می‏شوند که چهره تاریخشان را سیاه‏تر از سابق می‏کند.
آنها همه چیز را برای خودشان می‏خواهند و برای دیگران حقی قائل نیستند خود را قوم برتر می‏شمرند و دیگران را با دیده حقارت می‏نگرند.
ششمین آیه ناظر به قوم «صالح‏» است که آنها نیز چنان مست‏باده غرور بودند که با صراحت از پیامبرشان تقاضای مجازات الهی کردند، با اینکه معجزه آشکار او را با چشم خود می‏دیدند، می‏فرماید: «آنها ناقه را(همان شتری که به اعجاز الهی از کوه بیرون آمده بود) پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: ای صالح اگر از فرستادگان خدا هستی عذابی را که ما را به آن تهدید می‏کنی بیاور»! (فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین) (9)
قرآن به دنبال آن می‏گوید: «زمین لرزه وحشتناکی آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهای بی جانشان در خانه‏هاشان باقی ماند!(و این است‏سرانجام یک قوم مغرور و از خدا بی خبر)»!
در هفتمین آیه سخن از دوزخیان است که در قیامت در ظلمت و تاریکی به سر می‏برند در حالی که مؤمنان با نور ایمان در عرصه محشر شتابان می‏گذرند: «منافقان دوزخی آنها را صدا می‏زنند که مگر ما با شما نبودیم؟ می‏گویند: آری! و لکن شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید(و در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دو و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسید و شیطان شما را در برابر خداوند به غرور فریب واداشت‏»! (ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور) (10)
سپس در آیه بعد از آن با صراحت‏به آنها گفته می‏شود که «امروز هیچ راه فراری ندارید و جایگاه شما آتش دوزخ است‏».
در اینجا به خوبی می‏بینیم که یکی از صفات بارز منافقان دوزخی غرور و گرفتاری در چنگال آرزوهای دور و دراز شمرده شده است.
همان گونه که در آغاز بحث گفتیم در عنوان «غرور» معنی فریب نهفته شده است، ولی گاه انسان خودش را فریب می‏دهد و مغرور می‏شود و گاه شیطان و یا انسانهای شیطان صفت را.
در هشتمین آیه سخن از منافقان مغرور در این دنیاست که چگونه در برابر مؤمنان راستین و فقیر نمایش ثروت می‏دادند و آنها را تحقیر می‏کردند، می‏فرماید: «آنها کسانی هستند که می‏گویند: به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند(غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقان نمی‏دانند»! (هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون) (11)
سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده می‏گویند: «اگر ما(از میدان جنگ) به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی‏دانند»، (یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون) (12)
اگر منافقان، «مغرور» نبودند این گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمی‏کشیدند و به آنها با دیده حقارت نمی‏نگریستند و در وادی خطرناک کفر و نفاق سرگردان نمی‏شدند.
در نهمین آیه سخن از طبیعت انسان - یا به تعبیر دیگر طبیعت انسانهای تربیت نایافته و کم ظرفیت است - که به هنگام نعمت و قدرت مغرور می‏شوند و سرکش، می‏فرماید: «اما انسان هنگامی که خداوند او را به عنوان امتحان اکرام می‏کند و نعمت می‏بخشد(مغرور می‏شود و) می‏گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است‏»! (فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن) (13)
اگر این سخن از سر شکرگزاری و سپاس پروردگار بود به یقین مایه تواضع و کمک به یتیمان و مسکینان می‏شد، ولی همان گونه که لحن آیات بعد از آن نشان می‏دهد این سخن از روی غرور و نخوت است و به همین دلیل نه تنها اثر مطلوب و سازنده‏ای بر آن مترتب نمی‏شود بلکه سرچشمه سرکشی و طغیان می‏گردد.
در دهمین آیه سخن از مشرکان خودخواه و خودپرست مکه است، می‏فرماید: «آنها می‏گویند ما جماعتی متحد و نیرومندیم(و به همین دلیل پیروزی با ماست)»، (ام یقولون نحن جمیع منتصر) (14)
خداوند به این مغروران سبک مغز هشدار می‏دهد که: «به زودی جمعشان شکست می‏خورد و پا به فرار می‏گذارند»! (سیهزم الجمع و یولون الدبر) (15)
در تمام این موارد به خوبی می‏بینیم که غرور و خودبینی عامل مهم گناه و شکست و بدبختی است و قرآن مجید در یک پیشگویی اعجاز آمیز خبر از شکست و ناکامی این گروه مغرور می‏دهد، شکستی که به زودی دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.
در یازدهمین آیه سخن از مشرکانی است که دین و آیین حق را به بازی گرفته‏اند و مال و ثروت دنیا آنها را مغرور ساخته است و همین امر سبب کفر و عنادشان با حق شد، می‏فرماید: «کسانی را که آیین(فطری) خود را به بازی و سرگرمی(و استهزاء) گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته است رها کن‏»، (وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا...) (16)
این تعبیر شاید گواه این باشد که آنها قابل هدایت نیستند، چرا که باده غرور چنان آنها را سرمست کرده و زرق و برق دنیای مادی چنان آنها را فریب داده که به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند و جز سخریه و استهزاء در برابر حق کاری ندارند و این معنی از عمق فاجعه‏ای که به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر می‏دهد.
تعبیر به «دینهم‏» اشاره به فطری بودن دین الهی است که در سرشت همه انسانها حتی مشرکان وجود داشته و دارد، یا اینکه اشاره به کسانی است که حتی آیین بت‏پرستی خودشان را به بازی و مسخره می‏گرفتند و به خاطر غرور حتی به آن هم پایبند نبودند و یا اشاره به آیین اسلام است که خداوند به نفع آنان و برای آنها فرستاده است.
در دوازدهمین آیه به همه انسانها هشدار می‏دهد و از اینکه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند بر حذر می‏دارد، می‏فرماید: «ای مردم! ... وعده الهی حق است مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و مبادا شیطان شما را فریب دهد»! (یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور) (17)
جالب اینکه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: زرق و برق دنیا» و «شیطان‏» و این تعبیر نشان می‏دهد که گاه انسان بی آنکه از زندگی مادی مرفهی برخوردار باشد تنها با مشتی خیالات بی اساس مغرور می‏شود و برای خود مقام و شخصیتی می‏پندارد، در برابر حق سرکشی می‏کند و در دام شیطان گرفتار می‏شود. درست است که دنیای پر زرق و برق یکی از دامهای شیطان است ولی گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان می‏گردد و انسان با آن دلخوش می‏شود.

از مجموع آنچه در تفسیر و شرح آیات بالا گفته شد این واقعیت‏به دست می‏آید که مساله غرور و نخوت ازآن‏روزی‏که‏آدم‏پابه‏این‏کره‏خاکی‏نهاد،درتمام‏دورانهای تاریخ و عصر انبیای پیشین تا امروز، یکی از سرچشمه‏های اصلی و خطرناک فساد و انحراف و کفر و نفاق بوده است، مطالعه در این آیات نشان می‏دهد که تا چه حد این صفت رذیله مایه بدبختی گروه عظیمی از انسانها و جوامع بشری می‏شود و اگر هیچ دلیلی بر زشتی این رذیله اخلاقی جز همین آیات نباشد کافی است.

مذمت از این خوی زشت در احادیث اسلامی نیز بازتاب گسترده‏ای دارد:
1- در حدیثی از امام امیرمؤمنان(ع) می‏خوانیم: «سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور!; مستی غفلت و غرور از مستی شراب طولانی‏تر است‏». (18)
2- در حدیث دیگری از همان حضرت می‏خوانیم: «جماع الشر فی الاغرار بالمهل و الاتکال علی العمل; کانون بدی‏ها در مغرور شدن به مهلت الهی و اعتماد بر اعمال(ناچیز) است‏». (19)
انسان عمل خیر ناچیزی انجام می‏دهد و به وسیله آن خود را اهل نجات می‏داند و آزادی بی قید و شرطی برای خود قائل است‏یا اینکه گناهانی از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش می‏شود.
3- در حدیث دیگری از آن حضرت می‏بینیم غرور ضد عقل شمرده شده است، می‏فرماید: «لایلقی العاقل مغرورا; آدم عاقل هرگز مغرور دیده نمی‏شود». (20)
4- در حدیث دیگری از همان حضرت می‏خوانیم که غرور، انسان را در انبوهی از خیالات گرفتار می‏سازد و اسباب نجات را از او قطع می‏کند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!; کسی که سراب‏ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب(نجات) از او قطع می‏شود»! (21)
5- همان امام بزرگوار در تعبیر زیبای دیگری در باره گروهی از منحرفان می‏فرماید: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور; آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیاری کردند و محصول آن را که بدبختی و هلاکت‏بود درو کردند»! (22)
6- در سخن دیگری آن حضرت غرور و خودبینی را یکی از موانع پندپذیری انسان می‏شمرد، می‏فرماید: «بینکم و بین الموعظة حجاب من العزة; در میان شما و موعظه حجابی از غرور است‏»! (23)
7- و نیز از همان حضرت در جمله کوتاه و پرمعنی دیگری آمده است: «طوبی لمن لم تقتله قاتلات الغرور; خوشا به حال کسی که عوامل کشنده غرور او را از پای در نیاورد». (24)
آنچه در بالا گفته شد تنها بخش کوچکی از روایاتی است که در باره خطرات غرور و خودبینی سخن می‏گوید وگرنه روایات در این زمینه فراوان است و مطالعه همین بخش برای پی بردن به آثار زیانبار غرور و خطرات آن کافی است.

بعضی از بزرگان علم اخلاق گفته‏اند غرور از صفات زشتی است که هر گروهی به نوعی به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.
اسباب غرور و خودبینی بسیار زیاد است و مغروران گروه‏های مختلفی هستند:
مغروران به علم و دانش و آنها کسانی هستند که وقتی به مقامی از علم می‏رسند غرور و خودبینی بر آنها عارض می‏شود، جز افکار خویشتن را نمی‏بینند و برای افکار دیگران ارزشی قائل نیستند، گاه خود را از مقربان الهی می‏پندارند و قطعا اهل نجات! اگر کسی کمترین انتقادی از آنها کند ناراحت می‏شوند و از همه انتظار احترام و پذیرش و قبول را دارند!
گاه می‏شود که افراد کم ظرفیت‏با فراگرفتن علم ناچیزی و خواندن کتاب و یا کتابهایی بر مرکب غرور سوار می‏شوند و خود را شکننده صد قفل و صد زنجیر می‏دانند چرا که تنها صرف میر میر را خوانده‏اند! و این بدترین نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمی ساقط می‏کند و هم از جهت ارزش اجتماعی!
در حدیثی از رسول خدا(ص) می‏خوانیم که به ابن مسعود فرمود: «یابن مسعود! لاتغترن بالله و لاتغترن بصلاحک و علمک و عملک و برک و عبادتک; ای ابن مسعود! به(کرم) خدا مغرور نشو و همچنین به صالح بودن و علم و عمل و نیکوکاری و عبادت‏هایت‏»! (25)
در این حدیث‏به عوامل دیگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و عبادات اشاره شده که هر کدام از آنها می‏تواند عاملی برای مستی غرور گردد.
افراد صالح کم ظرفیتی را می‏بینیم که هرگاه توفیق انجام عبادات یا اعمال نیکی پیدا می‏کنند ناگهان بر مرکب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت می‏شمرند و همه مردم در نظرشان کوچک می‏شوند و همین امر باعث هلاکتشان می‏گردد.
یکی دیگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست، افرادی هستند که بی محابا و جسورانه گناه می‏کنند، هنگامی که از آنها سؤال شود این چه کار زشتی است که شما انجام می‏دهید؟ می‏گویند: خداوند کریم و غفور و رحیم است، خدایی را که ما می‏شناسیم از آن بالاتر است که گناهان این بنده ناچیز را به رخ او بکشد و به خاطر آن ما را مجازات کند، اصولا اگر ما گناه نکنیم عفو و کرم خدا چه می‏شود؟
این گونه افکار انحرافی و سخنان غیر منطقی جرات آنها را در گناه بیشتر می‏کند و باعث‏سقوط و هلاکتشان می‏شود!
به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامی از این نوع غرور شدیدا نهی شده است در آیه‏6 سوره انفطار می‏خوانیم: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم; ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است‏»؟
امیرمؤمنان(ع) در تفسیر این آیه می‏فرماید: «یا ایها الانسان ما جراک علی ذنبک؟ و ما غرک بربک؟ و ما انک بهلکة نفسک؟!; ای انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرات داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت‏خویشتن علاقه‏مند کرده است‏». (26)
فرق است‏بین کسی که گناه می‏کند و جسور است و گویی خود را طلبکار می‏داند و بین کسی که گناهی از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت‏حق دارد، اولی بر مرکب غرور سوار است و دومی دست‏به دامن لطف پروردگار زده است.
جهل و نادانی یکی دیگر از اسباب غرور است، همان گونه که علم و دانش گاه سبب غرور می‏شود جهل و نادانی نیز در بسیاری از جاهلان سبب غرور است. در حدیثی از امیرمؤمنان می‏خوانیم: «من جهل اغر بنفسه و کان یومه شرا من امسه; کسی که جاهل است مغرور به خویشتن می‏شود و امروزش بدتر از دیروز اوست‏»! (27)
دیگر از اسباب غرور که گروه زیادی را در کام خود فرو برده است دنیا و زرق و برق دنیا، مال، مقام، جوانی، زیبایی و قدرت است.
افراد کم ظرفیت همین که به یکی از این امور نایل شوند فراموش می‏کنند که اینها عاریتی است و همیشه در معرض زوال و نابودی قرار دارد. این فراموشی سبب خودبینی و غرور آنها می‏شود و این غرور آنها را از خدا دور و به شیطان نزدیک و آلوده به انواع گناهان می‏سازد.
در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) می‏خوانیم: «الدنیا حلم و الاغترار بها ندم; دنیا خواب و خیالی بیش نیست و مغرور شدن به آن سبب پشیمانی است‏»! (28)
در حدیثی از همان بزرگوار می‏خوانیم: «لاتغرنک العاجلة بزور الملاهی، فان اللهو ینقطع، و یلزمک ما اکتسبت من المآثم; دنیا تو را با سرگرمی‏های باطل نفریبد و مغرور نسازد چرا که سرگرمی‏ها پایان می‏یابد و گناهش بر تو باقی می‏ماند»! (29)
از شگفتیها این است که همه مردم با چشم خود زوال سریع نعمت‏ها و از میان رفتن اموال و ثروت‏ها و سقوط حکومت‏ها و قدرت‏های دنیوی را همه روز با چشم خود می‏بینند، اما هنگامی که خودشان به آن می‏رسند چنان مغرور می‏شوند که فکر می‏کنند آنچه مربوط به آنهاست جاودانی است و هرگز از آنها گرفته نمی‏شود!
آری اسباب غرور بسیار متنوع است و رهایی از چنگال آن مشکل و جز در سایه بیداری و تقوا و سپردن خویش به خداوند و توجه به زوال سریع نعمت‏ها امکان‏پذیر نیست.

نشانه‏های غرور گاهی بسیار آشکار است‏به گونه‏ای که انسان در نخستین برخورد به آن پی می‏برد و می‏فهمد که فلان شخص گرفتار غرور و خودبینی است. بی‏اعتنایی به مردم، بی توجهی به حلال و حرام الهی، رعایت نکردن ادب با بزرگان و ترک محبت‏با دوستان و بستگان، بی‏رحمی نسبت‏به زیردستان، ذکر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دویدن در حرف دیگران، نگاه‏های تحقیرآمیز به صالحان و پاکان و عالمان و همچنین راه رفتن به صورت غیر متعارف، پا را به زمین کوبیدن، شانه‏هها را تکان دادن، نگاه‏های غیر متعارف به زمین و آسمان نمودن و حتی گاهی کارهای دیوانگان را انجام دادن اینها همه از نشانه‏های غرور است.
ولی گاه حالت غرور مخفی است و به این سادگی خود را نشان نمی‏دهد بلکه با دقت می‏توان به وجود چنین صفتی در خویشتن و یا دیگران پی برد. مانند اینکه بعضی افراد پس از مدت کوتاهی درس استاد را رها می‏کنند و خود را مستغنی و بی‏نیاز می‏دانند، یا مانند کسی که علاقه شدیدی در خود به انزوا و گوشه‏گیری از مردم احساس می‏کند و ممکن ست‏بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غیبت و گناه و مانند آن ذکر کند در حالی که با دقت می‏یابیم که عامل اصلی، غرور و خود بزرگ‏بینی است. خود را پاک، آگاه و مؤمن می‏پندارد و دیگران را ناقص و آلوده.
آری نه تنها غرور، بلکه بسیاری از صفات رذیله گاهی در زوایای روح انسان پنهان می‏شوند و خود را به صورت فضایل نشان می‏دهند، به گونه‏ای که تشخیص آن جز برای اساتید هوشیار اخلاق میسر نیست.

در میان صفات رذیله شاید کمتر صفتی به اندازه غرور زیان‏آور و مرگبار باشد.
پیامدهای غرور تمام زندگی انسان را تحت تاثیر خود قرار می‏دهد و دنیا و آخرت را تباه می‏کند. از میان آثار زیانبار غرور به امور زیر می‏توان اشاره کرد:
1- غرور، حجاب ضخیمی بر عقل و فهم انسان می‏فکند و او را از درک حقایق بازمی‏دارد و به او اجازه نمی‏دهد خود و دیگران را آنچنان که هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعی را درست ارزیابی کرده در برابر آنها موضع صحیح بگیرد.
در بحث‏های سابق در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) خواندیم: «مستی غرور از مستی شراب هم سخت‏تر است!» این مستی همان حجاب غرور است.
2- غرور مایه شکست در زندگی و سبب عقب افتادگی است،یک لشکر مغرور به سادگی جنگ را می‏بازد،یک سیاستمدار مغرور به آسانی زمین می‏خورد،یک محصل مغرور در امتحانات رفوزه می‏شود،یک ورزشکار مغرور بازی را به حریف می‏بازد و بالاخره یک مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهی می‏سازد. تعبیربه‏«قاتلات‏الغرور»درروایات‏اسلامی‏ممکن‏است‏اشاره‏به‏همین‏معنی‏باشد.
3- غرور تکامل انسان را متوقف می‏سازد، بلکه مایه انحطاط و عقب‏گرد او می‏شود; زیرا هنگامی که انسان مغرور می‏شود نقایص خود را نمی‏بیند و کسی که احساس نقصان نکند به دنبال کمال نمی‏رود.
آنچه در حدیث امیرمؤمنان در گذشته خواندیم که می‏فرمود: «کسی که جاهل باشد مغرور می‏شود و امروز او از دیروزش بدتر است‏» اشاره به همین نکته مهم است.
4- غرور سبب فساد و تباهی عمل می‏شود، زیرا در انجام آن دقتی به خرج نمی‏دهد و همین امر کار او را خراب می‏کند، یک جراح مغرور ممکن است‏بیمار خود را در کام مرگ فروبرد و یا حد اقل ناقص سازد، یک راننده مغرور گرفتار تصادف‏های زیانبار می‏شود، همچنین یک مؤمن مغرور گرفتار ریاء و عجب و سایر اموری که عمل را فاسد می‏کند می‏شود; در حدیثی از امیرمؤمنان(ع) می‏خوانیم: «غرور الامل یفسد العمل; غرور ناشی از آرزوها، سبب فساد عمل می‏شود». (30)
5- غرور مانع از عاقبت اندیشی است، چنانکه در حدیثی از امیرمؤمنان آمده است: «لم یفکر فی عواقب الامور من وثق بزور الغرور; کسی که اعتماد بر غرور و باطل کند از تفکر در عاقبت کارها باز می‏ماند». (31)
6- غرور غالبا سبب ندامت و پشیمانی می‏شود، چرا که انسان نمی‏تواند ارزیابی صحیحی از خود و دیگران را داشته باشد و در محاسبات خود در حرکت فردی و اجتماعی گرفتار اشتباه می‏شود و همین امر او را به ندامت و پشیمانی می‏کشاند، در همین زمینه در حدیث امیرمؤمنان(ع) می‏خوانیم: «دنیا خواب و خیالی بیش نیست و مغرور شدن به آن موجب پشیمانی است‏». (32)
7- در یک جمله می‏توان گفت: افراد مغرور در دنیا و آخرت تهیدست و بیچاره‏اند، چنانکه در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «المغرور فی الدنیا مسکین فی الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادنی; انسان مغرور در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون; چرا که متاع برتر را به متاع پست‏تر فروخته است‏». (33)
5- طرق درمان غرور
از آنجا که غرور غالبا ناشی از جهل و عدم شناخت‏خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست نخستین گام درمان این بیماری اخلاقی شناخت‏خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقت‏ها و شایستگی‏ها در انسانهای دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلی بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده می‏شود و اگر چند روزی قدرت، مال، ثروت، جوانی و زیبایی دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب‏المثل معروف «به مالت نناز که به شبی از بین می‏رود و به جمالت نناز که به تبی از بین می‏رود!» همه اینها آسیب‏پذیر است.
و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت‏ها و از میان رفتن اموال و نابودی امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنکه ممکن است‏با ضربه‏ای که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتی نام خود را نیز فراموش کند؟!
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالی که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعی، سیاسی و یا نظامی نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهی زیادی به بار آورد؟!
چگونه به قدرتش بنازد در حالی که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میله‏های زندان باشد!
به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین می‏کشد و به مستی غرور پایان می‏دهد شناخت‏خویشتن و اوضاع جهان و بی اعتباری و شدت دگرگونی احوال آن است.
قرآن مجید به مغروران خطاب می‏کند و با این سخن بیدارگر به آنها هشدار می‏دهد، می‏فرماید: «اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون; آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را(برای زراعت و آبادی) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند عمران نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند(اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم می‏کردند». (34)
شبیه همین معنی در سوره غافر آیه 21 و 82 نیز آمده است.
اگر انسان درست‏به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسیب‏پذیرند و چگونه حوادث کوچک می‏توانند زندگی او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمی‏شود، امیرمؤمنان علی(ع) می‏فرماید: «مسکین بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة; بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط می‏شود، پشه‏ای او را می‏آزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایی او را می‏کشد و عرق مختصری او را متعفن و بدبو می‏سازد»! (35)
در حالات «ایاز» وزیر معروف مقتدر سلطان محمود غزنوی نقل کرده‏اند که همه روز در اطاق مخصوصی می‏رفت و در را می‏بست و بعد از لحظاتی بیرون می‏آمد، بینندگان تعجب کردند که در این اطاق چه سری نهفته است که همه روز «ایاز» به آن سرکشی می‏کند، بعد از تحقیق معلوم شد لباس دوران چوپانیش را در آنجا گذارده و همه روز به آنجا می‏رود و به آن نگاه می‏کند و می‏گوید: ایاز تو چوپان بودی! اکنون که خداوند تو را به مقام وزارت رسانده مغرور مباش، از این بترس که فردا مقامت را از دست‏بدهی و از گذشته نیز ناتوان‏تر شوی‏»!
اگر همه قدرتمندان چنین اسباب عبرتی در اختیار داشته باشند هرگز مغرور نخواهند شد، ولی متاسفانه هر کس «ایاز» نمی‏شود.


 

نویسنده: آیت الله مکارم شیرازی

پی‏نوشتها:
1- جلد6، صفحه‏293.
2- اعراف، 12.
3- همان، 12.
4- هود،27.
5- همان، 32.
6- هود، 91.
7- زخرف، 52 - 51.
8- آل عمران، 24.
9- اعراف،77.
10- حدید، 14.
11- منافقون،7.
12- همان، 8.
13- فجر، 15.
14- قمر، 44.
15- همان، 45.
16- انعام، 70.
17- لقمان،33.
18- غررالحکم.
19- همان مدرک.
20- غررالحکم.
21- همان مدرک.
22- نهج البلاغه، خطبه 2.
23- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 282.
24- غررالحکم،5973.
25- مکارم الاخلاق، جلد 2، صفحه 350.
26- نهج البلاغه، خطبه‏223.
27- غررالحکم، شماره 8744.
28- همان مدرک، شماره 1384.
29- همان مدرک، شماره‏10363.
30- غررالحکم، 6390.
31- همان مدرک،7566.
32- غررالحکم، 1384.
33- میزان الحکمه، جلد3، صفحه‏2237(ماده غرور).
34- روم،9.
35- کلمات قصار، حکمت‏419.


منبع:اخلاق در قرآن جلد 2، آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته) الف