مكتب تفكيك و اعتبار تاويل(2)
مكتب تفكيك و اعتبار تاويل(2)
گفتار ششم: مذمت تأويل و تأكيد بر حجيت ظواهر
همه تفكيكيان در كلمات خود، تأويل متون ديني را محكوم نموده، وبرخي از ايشان بر حجيت ظواهر آيات و روايات اعتقادي تأكيد مي كنند.
مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني در جايي ضمن انتقاد از تأويلات فلاسفه نسبت به روايات، سخت بر آن تاخته و اين كار را مستلزم نقض غرض بعثت و هدم آثار نبوت دانسته و مي گويد: (فلاسفه و عرفا) كلمات اهل بيت (ع) را به علوم بشري يوناني تأويل كردند و اين كار صحيحي نيست؛ زيرا حمل الفاظ كتاب و سنت بر معاني اصطلاحي و توقف هدايت بشر برفراگيري علوم بشري و معاني اصطلاحي، با توجه به اينكه همه امت، مگر اندكي از ايشان، از اين اصطلاحات بي خبرند، به معناي خروج كلام خدا و رسول خدا از طريق و روش عقلا، و واگذاري تكميل امت به آشنايان با فلسفه يونان مي باشد. و اين كار (تأويل)، مستلزم نقض غرض بعثت و از بين بردن آثار نبوت و رسالت و ستمي سخت تر از (ظلم و ستم با) شمشير و نيزه است. (1)
در جايي ديگر نيز پس از اشاره به تأويل هاي فلاسفه نسبت به برخي از روايات، اين كار را موجب نابودي اسلام دانسته و مي گويد: از اين رواخذ به همه ظواهر كتاب و سنت بدون هيچ گونه تأويل و توجيهي واجب است. (2)
مرحوم ميرزا جواد تهراني، ضمن محكوم كردن تأويل، معتقد است: درمطالب اعتقادي تنها در صورتي مي توان مطلبي را پذيرفت و به آن معتقد شد كه مدرك آن، چه از جهت صدور و چه از جهت دلالت، معلوم وقطعي باشد. در غير اين صورت، به استناد آيه يا روايت ظني السند، ياظني الدلاله، نمي توانيم از واقع، به صورت قطعي خبر دهيم.
به نظر ايشان احاديثي را كه نه با مسلمات و محكمات عقول فطري وآيات و روايات مخالف اند، و نه صدور و يا دلالت آنها قطعي است، بايد به بوته اجمال واحتمال گذاشت و درباره آنها توقف كرد و علم آن را به خوداهل بيت (عليهم السلام) واگذار نمود، لذا نه بايد آنها را رد و تكذيب كردو نه به ظاهر آن تعبدٹ ملتزم شد، و نه به توجيه و تأويل آن دست يازيد واز اين گونه احاديث، در كتب روايي بسيار است و عدد آن به هزاران مي رسد. (3)
مرحوم شيخ محمد باقر ملكي ميانجي ضمن مخالفت با تأويل، ظاهرآيات قرآن و روايات متواتر را حجت مي داند ولي معتقد است، كه ظاهراخبار آحاد در عقايد حجت نمي باشد. (4)
آقاي مرواريد نيز ضمن تأكيد بر نادرسي تأويل و همچنين تأكيد براينكه در عقايد هرگز نمي توان به امور ظني اعتماد كرد، معتقد است: تاموقعي كه قرينه اي بر خلاف ظواهر آيات و روايات اقامه نشده بايد به آنها تمسك كرد، و حتي رد و تأويل فرضيه احتمالي كه از ظواهر آنها به دست مي آيد هم جايز نيست. به نظر ايشان در مسائل مربوط به مبدأ ومعاد، عقل نمي تواند حكم قطعي داشته باشد و در نتيجه، براهين فلسفي در اين زمينه هيچ اعتباري ندارد. (5)
جناب آقاي سيدان نيز ضمن انتقاد به فلاسفه مسلمان، معتقد است: ايشان بايد به جاي تفكر مستقل، در مضامين وحي تفكر كنند و اگرقرينه اي قطعي برخلاف ظاهر آيه يا روايتي كه سند و دلالت آن واضح است، وجود نداشته باشد بايد آن را بپذيرند. (6)
آقاي حكيمي نيز در مواضع مختلف از آثار خود، تأويل را محكوم كرده و آن را روشي غير علمي و نادرست خوانده است؛ زيرا به عقيده ايشان تأويل يك رأي، آيه و حديث، يعني تنزل دادن و كاشتن از محتوا وتحميل كردن محتوايي ديگر بر آن است، ايشان در جايي مي گويد:... تأويل، به جاي صاحب سخن گفتن است، و نفس او را شهيد كردن، وعقليت او را در عقليت خويش مندك ساختن و حق اظهار رأي را از اوسلب كردن. (7)
در جايي ديگر مي نويسد: و شكر اين دو نعمت توأمان كتاب و سنت، به اين است كه آنها را خالص بفهميم و با چيزي در نياميزيم و چيزي را برآنها تحميل نكنيم... و زلال حقايق الهي و تعاليم فطري آنها را آميخته نسازيم و عطف الرأي علي القرآن بكنيم، نه عطف القرآن علي الرأي. (8)
در جايي ديگر نيز ضمن تأكيد بر حجيت ظواهر مي گويد: بنابراين، ازدرك ظواهر قطعي قرآن و سنت دست بر نداريد، تا سر از جاهاي ديگر درنياوريد، و در همان مفاهيم، تعقل و تأمل كنيد، تا به حقايقي هر چه بيشتر نايل آييد، و بتوانيد (فرد قرآني) و (جامعه قرآني) بسازيد. (9)
ايشان همچنين معتقد است كه مخالفت با تأويل و حمل الفاظ برخلاف ظاهر آنها، مخصوص تفكيكيان نيست و بسياري از بزرگان نيز براين معنا تأكيد كرده اند، و ظواهر آيات و اخبار را در معارف و احكام، هر دو، حجت دانسته اند، و مطالب مخالف با ظواهر را ـ هر چند به ظاهر برهاني و مبتني بر اصول (حكميه) باشد ـ رد كرده اند. (10)
ايشان در آثار خود، به مواردي از كلمات بزرگان در اين زمينه اشاره مي كند، و آنها را دال بر (حجيت ظواهر در امور اعتقادي) از نظر ايشان مي داند، كه نمونه هايي از آنها در ذيل مي آيد:
1. ملاصدرا در كتاب (المبدأ و المعاد) مي گويد: (ان الذي صرف النصوص الوارده في باب أخبار الاخره عن ظاهرها و مؤداها، و حول الايات الداله علي أحوال القبر و البعث عن منطوقها و فحواها، و زعم أنهاعقليه أو وهميه محضه و ليس لها وجود عيني، جهل أو تجاهل، انه لوكان الامر كما توهم و أوهم، لزم أن يكون تشريع الشرائع للاضلال والغوايه، لا للارشاد و الهدايه...؛ (11) كسي كه نصوص اخبار آخرت را ازظاهر و مراد آنها بر مي گرداند، و ظاهر و محتواي آيات مربوط به احوال قبر و برانگيختن مردگان را دگرگون مي نمايد، و گمان مي كند كه اموراخروي، فقط عقلي يا توهمي (= تخيلي، مثالي) است، و وجود خارجي (عيني) ندارد، نادان است يا خود را به ناداني مي زند. اگر واقع آنگونه بودكه اينگونه كسان مي پندارند و به پندار ديگران مي دهند، بايد شرايع الهي براي گمراه سازي و انحراف مردم آمده باشد، نه براي رهنمودني وهدايت... (12)
ملاصدرا در جايي ديگر از همان كتاب مي گويد: و الحق عندنا، أن الحق الحقيق بالاعتقاد و التصديق في مسئله المعاد، هو بعينه ما يدل عليه ظواهر الكتاب و السنه و ما ورد به الشريعه الحقه و أن كل ما ورد به في الكتاب و السنه حق بظاهره، من غير صرف عن الظاهر، متي لم يكن في الصرف باعث عقلي أو شرعي، و هاهنا بعينه كذلك؛ اذ لاباعث عندناللتأويل عن الظاهر، فيجب المصير اليه، و لايجوز التأويل، لعدم ضروره داعيه اليه، كما تقرر في الاصول و تلقيناه بالقبول. فاتباع الشريعه الحقه أولي و أحري، فاتبع الحق و لاتتبع الهوي، بعد ما جاءك من العلم والهدي. (13)
حق در نزد ما اين است كه حق سزاوار به اعتقاد و تصديق در مسئله معاد، عينٹ همان چيزي است كه ظواهر آيات قرآن و اخبار بر آن دلالت مي كند، و در شريعت حقه وارد شده است. و هر چه در قرآن و حديث رسيده است، همان ظاهرش حق است، بدون هيچ برگرداندني از ظاهر، تا وقتي كه براي اين برگرداندن و تأويل، دليل عقلي يا شرعي وجودنداشته باشد.
و در اينجا (يعني در مسئله معاد) بعينه همين طور است؛ زيرا علتي براي تأويل ظاهر آيات وجود ندارد، پس واجب است به همان ظاهربازگرديم و اصلا تأويل اين آيات جايز نيست، چون هيچ ضرورتي ما را برتأويل وا نمي دارد، چنانكه در مباني و اصول علمي تثبيت شده و ما آن راپذيرفته ايم. بنابراين پيروي از شريعت حق (و ظواهر آيات و احاديث)، سزاوارتر و مناسب تر است. پس بعد از آمدن علم و هدايت وحياني، ازحق پيروي كن، و پي هوي مرو، و پيرو هوس مباش. (14)
2. فيلسوف و متكلم معروف، ملا عبد الرزاق لاهيجي (م: 1072ق) دراين رابطه مي گويد: مقدماتي كه از معصوم فراگرفته شود، به طريق تمثيل به منزله اوليات باشد در قياس برهاني و چنان كه قياس برهاني افاده يقين كند، دليلي كه مؤلف باشد از مقدمات مأخود از معصوم، افاده يقين تواند كرد، به اين طريق كه: (اين مقدمه گفته معصوم است و هرچه گفته معصوم است، حق است؛ پس اين مقدمه حق است). (15)
آقاي حكيمي پس از نقل اين سخن مي افزايد: در اينجا خوب دقت كنيد كه اين فيلسوف و متكلم متبحر، شاگرد و داماد ملاصدرا و صاحب كتابي چونان شوارق الالهام، تمثيل معصوم (ع) را در حكم قياس برهاني مي داند. در ضمن از اين سخن، حجيت ظواهر اخبار به صراحت تمام استفاده مي شود. (16)
3. آقا علي مدرس (حكيم زنوزي) (م: 1307ق) نيز چنين مي گويد:... مقام (تدين) غير مقام بحث علمي باشد و غير ريسمان بازي هاي ملائي كه گاهي به (لم) و (لانسلم) مي گذرد. (اين جا دل ضعيف و تن خسته مي خرند). طريق نجات آن است كه انسان پس از اطلاع بر رئوس مسائل اعتقاديه، بناي اعتقاد خود را بر اين گذارد كه هر يك از آنهاكه مطابق اعتقاد ائمه معصومين (ع) (يعني: آيات و اخبار) است معتقد باشدو هر يك كه مطابق نباشد منكر. همين قدر ناجي شود، مگر بعضي ازاعتقادات كه موقوف عليه اصل شرع و دين باشد... (17)
آقاي حكيمي درباره اين سخن مي گويد: اينكه آقا علي حكيم مي گويد: بايد عقايد ما منطبق باشد با عقايد ائمه طاهرين (ع) خود؛ يعني حجيت ظواهر اخبار اعتقادي و صحت فهم ديني بر پايه رجوع به اخبار، و به دور از فلسفه و اصطلاحات فلسفي. (18)
4. علامه رفيعي قزويني، پس از اشاره به نظر ملاصدرا و حكيم زنوزي در بحث معاد، نظر حكيم زنوزي را ترجيح داده و مي گويد: اين سخن مذهب حق است و مطابق شرع انور، و هم مخالف با قواعد عقليه نيست. (19)
آقاي حكيمي از اين سخن ايشان نتيجه مي گيرد كه ظواهر آيات وروايات، در نظر ايشان حجت است، حتي در عقايد؛ زيرا اگر ظواهر، مراد وملاك نباشد، و پاي تأويل به ميان آيد، هر عقيده اي حتي معاد مثالي رامي توان با شرع انور ـ از راه تأويل ظواهر آيات و روايات و آش و لاش كردن آنها ـ مطابق شمرد. (20)
5. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير شريف الميزان پس از بيان اينكه اغلب مفسران، غالبٹ نظر علمي خود را بر قرآن تحميل كرده اند وآن را باطن قرآن برشمرده اند، مي فرمايد: حاشا از ساحت قرآن كه باطن آن حق باشد و ظاهر آن موافق باطن نباشد. (21)
آقاي حكيمي پس از نقل اين سخن علامه مي گويد: اين سخن مرحوم علامه، تأويل فلسفي و عرفاني را يكسره محكوم مي كند؛ يعني اينكه گفته شود: اين آيات، گرچه ظاهرشان مطابق مطالب ما نيست، ليكن باطن آنها موافق است. (22)
آقاي حكيمي همچنين به كلامي ديگر از مرحوم علامه طباطبايي (ره) كه در كتاب (شيعه در اسلام) آمده است، استناد مي كند واين كلمات را دليل بر (حجيت ظواهر) از نظر ايشان مي داند. (23) مرحوم علامه در آنجا فرموده اند: قرآن كريم كه مأخذ اساسي تفكر مذهبي است، به ظواهر الفاظ خود، در برابر شنوندگان خود، حجيت و اعتبار داده است و همان ظواهر آيات، بيان پيغمبراكرم (ص) را تالي بيان قرآن قرارمي دهد و مانند آن حجت مي سازد... پر روشن است كه اگر گفتار و رفتارپيغمبراكرم (ص) و حتي سكوت و امضاي آن حضرت براي ما، مانندقرآن حجت نبود، آيات مذكوره، آياتي كه قبلا در كلام ايشان به آنهااشاره شده است مفهوم درستي نداشت. پس بيان پيغمبر اكرم (ص)براي كساني كه از آن حضرت مي شنوند، يا با نقل قابل اعتماد نقل مي شود، حجت و لازم الاتباع است.
و همچنين با تواتر قطعي از آن حضرت رسيده است كه بيان اهل بيت وي، مانند بيان خودش مي باشد و به موجب اين حديث و احاديث نبوي قطعي ديگر، بيان اهل بيت، تالي بيان پيغمبراكرم (ص) مي باشد. و اهل بيت در اسلام سمت مرجعيت علمي داشته، در بيان معارف و احكام اسلام هرگز خطا نمي كنند. و بيانشان به طريق مشافهه، يا نقل قابل اعتماد، حجت است.
از اين بيان روشن مي شود كه (ظواهر ديني) كه در تفكر اسلامي، مدرك و مأخذ مي باشد، دو گونه اند: كتاب و سنت. و مراد از كتاب، ظواهرآيات كريمه قرآن مي باشد. و مراد از سنت، حديثي است كه از پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت (ع) رسيده باشد. (24)
آقاي حكيمي پس از تأكيد بر حجيت ظواهر متون ديني، واستشهاد به كلمات برخي از بزرگان، نتيجه مي گيرد كه فهم توده هاي مردم ـ كه به انواع پوشش ها و حجاب هاي علمي و فلسفي و اصطلاحي و كلامي وجدلي پوشيده نشده و مبتني بر دريافت هاي فطري است ـ ملاك حقيقت است. (25)
نقد و بررسي
در بحث هاي گذشته نظر خود را درباره انواع تأويل و درستي يانادرستي آنها بيان كرديم. در اينجا نيز ابتدا نظر خود را درباره حجيت ظواهر بيان مي كنيم و سپس به نقد و بررسي كلمات نقل شده ازتفكيكيان مي پردازيم. از آنجا كه حكم ظواهر قرآن و روايات متواتر، باظواهر اخبار آحاد متفاوت است اين بحث را در دو قسمت پي مي گيريم:
الف. حجيت ظواهر قرآن و روايات متواتر
از آنجا كه سنديت قرآن و روايات متواتر قطعي است، تنها اين سؤال باقي مي ماند كه آيا ظني بودن دلالت ظواهر آنها ضرري به حجيت آن وارد مي سازد يا نه ؟ به تعبير ديگر آيا ظواهر قرآن و روايات متواتر، مثل نصوص اين دو بدون هيچ قيد و شرطي حجت است يا نه ؟
به نظر مي رسد كه نمي توان قايل به حجيت ظواهر قرآن و روايات متواتر، بدون هيچ قيد و شرطي شد، بلكه ظواهر اين دو حجت است به شرطي كه:
1. با نصوص كتاب و روايات متواتر (لفظي و معنوي) مخالف نباشد.
2. با ظواهر ديگر كتاب و روايات متواتر (لفظي و معنوي) مخالف نباشد.
3. با حكم مسلم و قطعي عقل و علم مخالف نباشد.
در هر سه صورت، انسان نمي تواند به ظهور اوليه آيه يا روايت متواترمعتقد شود، بلكه در مورد اول و دوم بايد جمع دلالي كند و متن را به گونه اي هماهنگ با نصوص و ظواهر ديگر معنا كند، و در مورد سوم هم بايد ظاهر قرآن و روايات متواتر به گونه اي معنا شود كه با مطالب مسلم وقطعي عقلي و علمي منافات نداشته باشد، و اگر كسي در اين موردنتوانست معناي مناسبي براي اين ظواهر بيابد، بايد حكم آن را به خدا واولياي معصومش واگذار كند.
ب. حجيت ظواهر اخبار آحاد
در اين زمينه علما داراي نظريه ها و آراي مختلفي هستند كه به اختصار به آنها اشاره مي شود:
1. عدم اعتبار اخبار آحاد در مسائل اعتقادي مطلقا
برخي از علما بر اين عقيده اند كه خبر واحد در مسائل اعتقادي هيچ حجيتي ندارد و اعتقاد بر اساس آن لازم نيست و عمده دليلشان اين است كه در عقايد، كفايت مي كند كه انسان به آنچه در واقع است به صورت اجمالي معتقد شود، و در جايي كه دسترسي به علم امكان ناپذيراست هيچ دليلي براي لزوم پناه بردن به ظنون وجود ندارد، بلكه آيات نهي كننده از تبعيت ظن و گمان، انسان را از عقيده بر اساس روايات آحاد باز مي دارد. (26)
2. اعتبار احاديث موثوق الصدور
نظر برخي ديگر از علما بر اين است كه اگر خبر موثوق الصدوري درزمينه عقايد به انسان برسد، اعتقاد بر اساس آن لازم است؛ زيرا ادله حجيت خبر واحد موثوق الصدور، عمل بر طبق چنين خبري را لازم مي كند، و عمل هم به دو دسته جوارحي و جوانحي تقسيم مي شود، واعتقاد هم يك عمل جوانحي است. (27)
3. اعتبار اخبار اطميناني
برخي از علماي معاصر معتقدند مهم ترين دليل حجيت خبر واحد، سيره عقلاست و عقلا هم در مسائل بسيار مهم به خبر ظني اعتمادنمي كنند و مسائل اعتقادي هم از اهميت خاصي برخوردار است؛ بنابراين بايد بگوييم: تنها روايات و اخبار آحادي را مي توان در مسائل اعتقادي حجت دانست كه اطمينان آور باشند؛ و مراد از اطمينان، ظن قوي و نزديك به يقين است. (28)
آنچه در نقد قول اول ـ كه براي روايات آحاد در اعتقادات هيچ جايگاهي قائل نيست؛ زيرا آنها را ظني مي داند وظن را بي اعتبار درعقايد ـ به نظر مي رسد اين است كه اولا: واژه (ظن) در قرآن دقيقٹ به معناي (ظن) اصولي نيست؛ از بررسي اين واژه در كتاب هاي معتبرلغوي، و همچنين موارد استفاده آن در قرآن چنين بر مي آيد كه منظور ازآن، اعتقاد ضعيفي است كه مستند محكم و قابل قبولي ندارد؛ و اين اعتقاد بي پايه مي تواند به صورت يقين رواني يا ظن (به اصطلاح اصولي) و يا شك و توهم باشد؛ (29) در نتيجه، چه بسا يقيني (اصولي) كه از نظر قرآن ظن باشد، و چه بسا ظني (اصولي) كه از نظر قرآن ظن محسوب نشود، و اعتقاد مستند به خبر واحد موثوق الصدور، به دليل آنكه مستند به يك دليل قطعي است؛ يعني حجيت آن قطعي است، مصداق چنين ظني نمي باشد.
ثانیا: همان ادله اي كه عمل بر طبق خبر واحد موثوق الصدور را لازم مي كند، مي تواند دليلي قطعي بر خلاف آن اقامه نشده باشد.
درباره قول سوم هم عرض مي كنيم كه اين چنين نيست كه همه عقايداز همه احكام مهم تر باشد، و اگر در احكام مهمي كه به عرض و آبرو ونفوس مردم مربوط مي شود، به خبر واحد موثوق الصدور عمل مي شود، به چه دليل نمي توان در عقايد جزيي مربوط به مبدأ و معاد بر اساس چنين خبر عمل كرد؟ (منظور از عمل در اينجا همان اعتقاد قلبي است كه يك نوع عمل قلبي محسوب مي شود).
بنابراين به نظر ما قول دوم قوي تر است؛ يعني اگر خبر موثوق الصدوري رسيده باشد، انسان مسلمان تا موقعي كه دليلي بر خلاف آن نداشته باشد بايد بدان معتقد شود، و اعتقاد هم اعم از اعتقاد ظني ويقيني است. اما فرق سخن ما با تفكيكيان اين است كه ايشان معتقدندبه استناد برهان فلسفي نمي توان دست از ظواهر روايات كشيد، در حالي كه به نظر ما اگر كسي از طريق براهين فلسفي قطع به مسئله اي پيدا كردو قطع او با ظاهر برخي روايات مخالف بود، مي توان آن ظاهر را توجيه كند و يا كنار بگذارد.
اكنون بعد از بيان اين مطالب به نقد و بررسي سخنان اصحاب تفكيك در اين زمينه مي پردازيم:
1. اينكه مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني تأويل كلمات اهل بيت (ع) رامستلزم نقض غرض بعثت و هدم آثار نبوت دانستند به يك معنا درست است و به يك معنا نادرست.
از اين رو اگر منظور از تأويل، حمل كلمات اهل بيت (ع) به معاني اصطلاحي باشد، چنانكه در كلمات ايشان هم به اين معنا اشاره شده است، چنين حرفي درست است. همچنين اگر منظورشان از تأويل، تحميل رأي و نظري بر قرآن باشد، ولي اگر منظور ايشان از تأويل، تأويل عرفاني باشد كه بيان معاني باطني و غير مخالف با ظاهر قرآن است، و يا منظور، دست برداشتن از ظاهر اوليه روايات به دليل مخالفت با مسائل مسلم عقلي باشد، چنين مسئله اي به نظر ما نه تنها با غرض بعثت منافاتي ندارد و هدم آثار نبوت و رسالت محسوب نمي شود، بلكه كاملا هماهنگ با غرض بعثت، و موجب حفظ اسلام است. به نظر ما به همان اندازه كه بي اعتنايي به آيات و روايات معارفي خطرناك است، اهميت و اعتبار دادن بيش از اندازه به ظواهر نيز مي تواند اسلام ناب وواقعي را تهديد كند. به همين دليل، اين سخن ايشان كه (اخذ به همه ظواهر كتاب و سنت بدون هيچ گونه تأويل و توجيهي واجب است)، هرگز پذيرفتني نيست و بايد توجه داشت كه مبناي كساني چون حشويه و مجسمه و ظاهر گرايان نيز چيزي جز اين نبوده است.
2. نظر مرحوم ملكي ميانجي بر اين بود كه ظاهر روايات آحاد در عقايدحجيتي ندارد. اين نظريه به اين معنا درست است كه نمي توان و نبايد براساس ظاهر روايات آحاد، انسان عقيده قطعي پيدا كند، ولي چه بساعقيده ظني بر اساس ظواهر روايات موثوق الصدور لازم باشد، البته تاموقعي كه قرينه اي بر خلاف آن ظاهر، وجود نداشته باشد.
3. نقدي كه به سخن مرحوم ميرزا جواد تهراني و آقاي مرواريد وارداست، اين است كه عقل در برخي از مسائل مربوط به مبدأ و معادمي تواند قطع پيدا كند و در اين موارد برهان فلسفي معتبر است، ومي توان به استناد يك دليل قطعي فلسفي، از ظواهر آيات و روايات دست كشيد و آنها را تأويل كرد.
4. آقاي حكيمي در مطالب خود مطلقا تأويل را محكوم كردند و آن راسخن گفتن به جاي صاحب سخن، و نفس او را شهيد كردن و حق اظهار رأي را از او سلب كردن دانست، در حالي كه تأويل به معناي درست آن هرگز اين چنين نيست؛ نه تأويل عرفاني (بيان معاني باطني قرآن كه با ظاهر نيز هماهنگ اند) چنين لوازمي دارد و نه دست برداشتن از ظاهراوليه يك روايت به استناد دليل قطعي عقلي چنان معنايي دارد، و اين اوصاف تنها شايسته تأويل هاي نادرست است.
ايشان همچنين تأويل را با (خالص فهمي) منافي دانستند، و (خالص فهمي) را منحصر در (ظاهر گرايي) كردند، كه ما در نقد آخرين گفتار ازهمين فصل، در اين باره توضيح خواهيم داد كه نه باطن گرايي و تأويل درست، با خالص فهمي منافات دارد و نه ظاهر گرايي لزوما به معناي خالص فهمي است.
5. آقاي حكيمي سعي كردند بزرگاني را هم فكر و هم مسلك خود جلوه دهند و به آنان چنين نسبت دادند كه آنان نيز به ظاهر روايات مطلقٹ پاي بندند، حتي اگر اين ظواهر با براهين فلسفي مخالف باشد. حال بايدببينيم كه آيا چنين نسبتي به آنان درست است يا همچون برخي از مواردديگر، آقاي حكيمي به تأويل نادرست كلمات بزرگان دچار گشته است.
ايشان در مطالب خود به كلماتي از صدر المتألهين استناد كردند كه قسمت اول از كلمات ايشان موهم همين معناست، كه صدرالمتألهين نيز ظواهر را در هر صورت حجت مي داند، ولي قسمت ديگر كلماتشان ـكه آقاي حكيمي هم آنها را ذكر كرد ـ نص در اين معناست كه ظواهركتاب و سنت تا آنجا قابل استناد است كه دليل شرعي يا عقلي بر خلاف آن اقامه نشده باشد، زيرا در عبارت صدرالمتألهين چنين آمده بود كه (هر آنچه در كتاب و سنت آمده ظاهر آن حق است، مادامي كه دليل عقلي يا شرعي براي تأويل و برگرداندن از ظاهر وجود نداشته باشد).
آقاي حكيمي همچنين مرحوم لاهيجي را داراي اين عقيده دانست، به اين دليل كه وي در جايي گفته است: مقدماتي كه از معصوم به طريق تمثيل فرا گرفته شود، به منزله اوليات است در قياس برهاني. ولي اين سخن هم دليل بر آن نمي شود كه گوينده آن، ظواهر روايات را مطلقٹحجت مي داند؛ زيرا ظاهر اين سخن آن است كه آن گفته بايد به صورت قطعي از معصوم رسيده باشد، نه به صورت خبر واحدي كه انسان نسبت به صدور آن يقين ندارد.
شخصيت ديگري كه آقاي حكيمي حجيت ظواهر را به صورت مطلق به ايشان نسبت داده است، حكيم متأله آقا علي مدرس زنوزي است. دليل آقاي حكيمي اين است كه وي در انتهاي كتاب (بدائع الحكم)گفته است: عقايد ما بايد مطابق اعتقاد ائمه معصومين (ع) باشد و جالب اينجاست كه در اين قسمت از سخن وي، آقاي حكيمي جمله اي را ازخود افزوده و در توضيح اعتقاد ائمه معصومين گفته است كه، يعني آيات و اخبار. حال آنكه با مراجعه به آن كتاب معلوم مي شود كه هرگز نظرمرحوم مدرس زنوزي اين نيست كه ما بايد به صورت مطلق، تسليم ظواهر روايات باشيم، بلكه ايشان تنها مي خواهد اين نكته را متذكر شودكه فيلسوف مسلمان بايد همواره اين اعتقاد اجمالي را براي خود حفظكند، كه عقيده ما بايد مطابق اعتقاد معصومين (ع) باشد، و اگر در جايي نظر معصومين (ع) را به صورت قطعي و يقيني بداند بايد با آن مخالفت نكند. بنابراين نظر ايشان هم مثل ساير فلاسفه مسلمان آن است كه براي تشخيص نظر معصوم، انسان بايد از روايات و ادله عقلي هر دواستفاده كند.
علامه رفيعي قزويني هم از اتهام آقاي حكيمي در امان نمانده، تنها به اين دليل كه ايشان نظر مرحوم مدرس زنوزي در باب معاد جسماني را برنظر صدر المتألهين ترجيح داده و گفته است: (اين سخن مذهب حق است و مطابق شرع انور، و هم مخالف با قواعد عقليه نيست). در حالي كه اين جمله به روشني فرياد مي زند كه اگر ظاهر متون ديني با قواعدعقلي منافات داشته باشد، حجت نيست.
عجيب تر و تأسف بارتر از همه اين است كه ايشان مرحوم علامه طباطبايي را هم قايل به حجيت ظواهر ـ حتي در صورت مخالفت با ادله و براهين فلسفي - دانسته است، در حالي كه ايشان در چند جا از آثار خودبه عدم حجيت ظواهر روايات آحاد در عقايد تصريح مي كند. (30)
آقاي حكيمي به اين سخن از مرحوم علامه استناد كرد كه ايشان درجايي گفته است: (حاشا از ساحت قرآن كه باطن آن حق باشد و ظاهرآن موافق باطن نباشد)، سپس نتيجه گرفتم كه (اين سخن مرحوم علامه، تأويل فلسفي و عرفاني را يكسره محكوم مي كند؛ يعني اينكه گفته شود: اين آيات، گرچه ظاهرشان مطابق مطالب ما نيست، ليكن باطن آنها موافق است).
خوش بينانه ترين تفسير اين است كه بگوييم: اين سخن آقاي حكيمي نشان دهنده عدم اطلاع ايشان از كم و كيف تأويل فلسفي وعرفاني است؛ زيرا سخن مرحوم علامه نه تنها تأويل عرفاني را محكوم نمي كند، بلكه بر درستي آن تأكيد مي ورزد؛ زيرا گفتيم كه تأويل هاي عرفاني گرچه از ظاهر لفظ به دست نمي آيد، ولي با آن منافاتي نداشته وكاملا با آن هماهنگ است. (31)
اين سخن مرحوم علامه، تأويل به معناي صرف نظر از ظهور اوليه به استناد برهان فلسفي را نيز محكوم نمي كند؛ زيرا اگر چه ظهور اوليه آياتي؛ همچون (ثم استوي علي العرش)(32) جسمانيت خداوند است، به استناد برهان فلسفي بر عدم امكان اين معنا، آيه در معناي ديگري ظهور پيدا مي كند؛ يعني سلطه و حكومت بر عالم و تدبير آن.
آري، اين سخن مرحوم علامه، تأويل هاي نادرست را يكسره محكوم مي كند؛ يعني الفاظ قرآن را حمل بر معاني اصطلاحي كردن، و نظر خودرا بر قرآن تحميل نمودن و بي جهت چيزي را كه خلاف ظاهر است بدان نسبت دادن.
آقاي حكيمي همچنين به بخش هايي از سخن مرحوم علامه در كتاب (شيعه در اسلام) استناد كرد، كه در آنجا مرحوم علامه فرموده است ك ظواهر قرآن و بيانات معصومين (ع) حجت است، و اين سخن علامه رابيانگر حجيت ظواهر روايات از نظر ايشان دانست.
اگر توجيه اين سخن آقاي حكيمي هم امكان داشت از آن دريغ نمي كردم، ولي متأسفانه چنين چيزي امكان ندارد و بايد گفت: آقاي حكيمي در اينجا عامدانه و عالمانه مغالطه (نقل قول ناقص) را براي اثبات سخن و ترويج مرام خويش به كار گرفته است؛ زيرا در آن كتاب، مرحوم علامه به فاصله 9 صفحه از سخنان مذكور، تحت عنوان (تتمه بحث در حديث) و همچنين (روش شيعه در عمل به حديث) در چندصفحه توضيح داده اند، كه گر چه ظواهر بيانات معصومين (ع) حجت است، اين مربوط به جايي است كه كسي بيان معصوم را مستقيمٹ ازايشان شنيده باشد يا به صورت متواتر و قطعي به او رسيده باشد، اما اگرخبر واحد باشد، عقيده شيعيان اين است كه تنها در جايي كه خبر مربوطبه احكام عملي باشد و موقوق الصدور نيز باشد عمل به آن لازم است ودر مسائل اعتقادي خبر واحد حجيتي ندارد. (33)
ايشان همچنين در كتاب (ظهور شيعه) نيز بر عم حجيت ظواهر اخبارتأكيد كرده است. در آنجا در پاسخ سخن پرفسور هانري كربن در مورداختلاف عقل و شرع در مسئله تقدم خلقت روح بر بدن مي گويد: آفريده شدن روح پيش از بدن در قرآن شريف مذكور نيست، بلكه در حديث وارداست و حديث نامبرده از اخبار آحاد مي باشد و ما در اصل معارف به اخبارآحاد عمل نمي كنيم، مگر اينكه محفوف به قرينه قطعيه بوده باشد، والبته با قيام حجت قطعي عقلي بر خلاف مدلول خبر، وجود قرينه قطعيه نسبت به سند و دلالت معنا ندارد. البته اين گونه روايات را طرد نيزنمي كنيم، بلكه در صورت امكان به وجه صحيحي تأويل مي شود، و درصورت عدم امكان مسكوت مي ماند. (34)
با توجه به تصريح مرحوم علامه طباطبايي در اينجا و در موارد مكررديگر به عدم حجيت ظواهر اخبار آحاد، آيا باز هم مي توان احتمال داد كه آقاي حكيمي واقعا از نظر مرحوم علامه در اين رابطه بي خبر است، و ازروي ندانستن و عدم علم و آگاهي، چنين نسبتي را به ايشان داده است ؟!
كاش ايشان به جاي آنكه آن همه در مذمت تأويل و با عبارات مختلف بگويند و بنويسند، و با قلم سحرآميز خود هنرنمايي كنند و با تازيانه قلم ادبيانه خود، فلاسفه و عرفا را به اتهام تأويل بي جاي آيات و روايات وكلمات ديگران بنوازند، قدري در عمل خود دقت مي كردند و از تأويل بي جاي كلمات بزرگان براي اثبات مرام و مكتب خويش دست مي كشيدندو سخنان آنان را (تفسير بمالايرضي صاحبه)(35) نمي كردند.
گفتار هفتم: حكم تعارض دليل عقلي با دليل نقلي از نظر تفكيكيان
پس از تأكيد برخي از تفكيكيان بر حجيت ظواهر متون ديني در باب معارف، اين سؤال مهم مطرح مي شود، كه اگر برهاني برخلاف برخي ازظواهر آيات و اخبار اقامه شود، در آن هنگام تكليف چيست ؟ آيا بايد به استناد ظاهر آيه، يا روايت، از دليل عقلي دست برداشت يا بالعكس، بايدبه پشتوانه آن دليل عقلي به توجيه و تأويل ظواهر پرداخت ؟ البته اين سؤال به صورت جدي تري مطرح مي گردد، اگر ظاهر، ظاهر روايات آحادباشد.
پاسخ تفكيكيان به اين سؤال را به صورت مجزا از هم بررسي نموده ودر نهايت به نقد و بررسي آنها خواهيم پرداخت.
7/1. ميرزا مهدي اصفهاني
ايشان ضمن انتقاد از كار فلاسفه، كه گاهي به استناد براهين فلسفي، دست از ظواهر آيات و روايات بر مي دارند، مي گويد: اخذ به همه ظواهركتاب و سنت بدون هيچ گونه تأويل و توجيهي لازم است. (36)
ايشان در جايي ديگر، ظاهر خبر واحد موثوق الصدور را اگر برهاني وخلاف آن اقامه نشده باشد، حجت دانسته و مي گويد: بعد از اينكه، شخص صادقي كه صداقت او را تأييد كرده اند خبري دهد و برهاني برامتناع آن خبر وجود نداشته باشد، اعتقاد به آن و درست دانستن آن واجب است. (37)
در ابتدا، از اين كلام چنين برداشت مي شود، كه اگر در باب معارف، برهان عقلي بر امتناع چيزي كه ظواهر شرع بر آن دلالت دارد اقامه شده باشد، از آن ظاهر رفع يد مي كنيم و سخن فلاسفه هم چيزي غير از اين نيست. ولي آشنايان با كلمات ميرزا مي دانند كه منظور ايشان از(برهان)، قياس برهاني نيست؛ زيرا ايشان در موارد بسيار زيادي تصريح كرده كه قياس برهاني معرفت زا نيست، و يقين حاصل از آن هم هيچ حجيتي ندارد. (38) از اين رو قرينه ديگر گفتار ايشان بايد گفت كه منظور ايشان از برهان، علم و عقل فطري و ضروري است.
7/2. ميرزا جواد تهراني
ايشان معتقدند تنها در صورتي مي توان از ظاهر روايتي دست برداشت كه ظاهر آن دلالت با ضررويات و مسلمات عقول فطري مخالف باشد، ولي اگر تنها برخلاف نظر برخي از فلاسفه بود، نمي توان از آن ظاهر رفع يد نمود و تأويل و توجيه آن جايز نيست. (39)
7/3. محمد باقر ملكي ميانجي
ايشان با تقسيم عقل، به عقل فطري و اصطلاحي معتقدند: عقل فطري هيچ گاه با دليل نقلي تعارض نمي كند؛ زيرا عقل فطري تنهامي تواند حسن و قبح ذاتي برخي اشياء و يا وجوب و حرمت ذاتي برخي ازاعمال را تشخيص دهد، و در اين محدوده نيز هيچ تعارضي با نقل ندارد، و بر فرض اين كه نقلي بر خلاف حكم عقل فطري پيدا شود، آن نقل باطل است.
اما عقل اصطلاحي ـ كه منظور از آن، فعليت نفس براي استخراج مسائل نظري از مسائل ضروري، توسط براهين منطقي است ـ اگر باظاهر روايات متواتر ـ لفظي يا معنوي ـ تعارض كند، در اين صورت نقل مقدم است و اگر با ظاهر خبر واحدي متعارض بود، نمي توان هيچ كدام رابر ديگري مقدم كرد و بايد امر آن را به خداوند و اولياي طاهرين اش واگذار كرد. (40)
7/4. محمد رضا حكيمي
ايشان ضمن تأكيد دوباره بر حجيت ظواهر و اينكه آنهابه استناد(برهان بديهي) مي توان از ظواهر دست برداشت مي گويد: در موردمعارف و احكام شرعي، (حجيت ظواهر)، اهميت فوق العاده اي پيدامي كند و هيچ جا نمي شود دست از ظاهر (يعني طريق عقلايي كه شرع نيز پيموده است و بر طبق آن سخن گفته است) برداشت، مگر ظاهري وجود داشته باشد كه در برابر آن ظاهر، برهاني بديهي پيدا شود، نه برهان نظري كه قابل مقابله با برهان نظري ديگري است، مانند برهان هاي اصاله الماهيه و برهان هاي اصاله الوجود. برهان بديهي؛ يعني هم صورت برهان شكل اول باشد و هم ماده مقدمتين، يقيني و بديهي و بي نياز از برهان؛ مانند (الواحد نصف الاثنين)، چنان كه شيخ كبير انصاري در آغاز رسائل بدان تصريح كرده است. (41)
همانطوري كه ملاحظه مي كنيد، منظور ايشان از (برهان بديهي)برهاني است كه هم شكل برهان و هم مقدمتين آن هر دو بديهي باشند. در قسمتي ديگر، از (تعارض عقل و نقل) تعبير به (تعارض عقل ودين) نموده ودر نتيجه تقدم دين بر عقل (اصطلاحي) را ضروري دانسته و مي گويد: هنگامي كه عقل، عقل جزوي بشر باشد و نياز به تكامل داشته باشد، و در دين صادر از مبدأ وحي الهي باشد و انسان به اين امر، ازروي مقدمات عقلي و غير عقلي رسيده باشد و ايمان داشته باشد، مسلم است كه در موارد اختلاف، گفته وحي الهي مقدم است. (42)
نقد و بررسي
همان طور كه از گفته هاي تفكيكيان به دست مي آيد، هيچكدام ازايشان صرف نظر كردن از ظواهر اخبار آحاد به استناد يك برهان فلسفي را روا نمي دانند، چه رسد به ظواهر آيات قرآن و روايات متواتر. نهايت اينكه برخي از ايشان به هر صورت ممكن بر حجيت ظواهر تأكيدمي كنند، اما برخي ديگر فقط در موارد تعارض ظواهر اخبار آحاد بابراهين فلسفي، حكم به توقف مي كنند.
پيش از بررسي آراي ايشان، به عقايد بزرگاني؛ همچون شيخ مفيد، شيخ انصاري، امام خميني و علامه طباطبايي در اين زمينه اشاره مي كنيم، تا هم تفاوت نظر ايشان با تفكيكيان به روشني معلوم شود وهم اينكه جناب آقاي حكيمي آن بزرگواران را جزو تفكيكي ها به شمارنياورد، و نيز اينكه قضاوت و بررسي ما آسان تر گردد.
مرحوم شيخ مفيد به عنوان نماد عقل گرايان اعتدالي، در معنا كردن روايات، اهميت زيادي به فكر و نظر و ادله عقلي مي دهد، و افرادي همچون استادش شيخ صدوق را به دليل اعتناي زياد به ظواهر روايات وعدم تأمل كافي در مورد صحت و سقم آنها مورد سرزنش قرار مي دهد.
كتاب تصحيح الاعتقاد به خوبي بيانگر موضع عقلي ايشان است كه درقسمتي از اين كتاب مي گويد: اگر حديثي را بيابيم كه با احكام عقول مخالف است آن را كنار مي نهيم؛ چون عقل به فاسد بودن آن شهادت مي دهد، بنابراين يا مي گوييم كه حديث صحيح است، ولي از روز تقيه صادر شده است، و يا اينكه اصولا حديث باطلي است، كه به ائمه (ع)نسبت داده اند. (43)
ممكن است كسي بگويد: منظور شيخ مفيد از احكام عقل، احكام ضروري و بديهي است، كه در اين صورت نظر ايشان با نظر تفكيكيان موافق مي شود، ولي با دقت در كلمات ديگر ايشان، اين احتمال از بين مي رود، از جمله اينكه ايشان در مورد خلقت ارواح 2000 سال قبل ازخلقت اجساد، ظاهر آنها را به دليل مخالفت با عقل مردود دانسته و باكلمات تندي، استادش شيخ صدوق را كه آنها را بر اساس ظاهرشان معناكرده، توبيخ مي كند. (44)
آقاي حكيمي باور خود را نيز به شيخ انصاري نسبت داد و در سخنانش گفت: ايشان هم در اوائل رسائل تصريح كرده است كه تنها با برهاني كه هم شكل اول باشد و هم مقدمات آن بديهي باشند مي توان از ظاهرروايات صرف نظر كرد، در حالي كه شيخ انصاري هرگز چنين نگفته است، بلكه شبيه اين سخن را از مرحوم بحراني، صاحب الحدائق نقل مي كند، و سپس چند اشكال به آن وارد و در ادامه، نظر خود را چنين بيان مي كند كه اگر انسان از راه برهان عقلي قطع پيدا كند دليل نقل، تاب معارضه با آن را ندارد، و اگر ظاهر روايتي، با دليل قطعي عقلي مخالف بود، يا بايد آن دليل نقلي را رها كرد و يا اينكه آن را تأويل نمود؛ همچنان كه اگر دليل نقلي قطعي بر مطلبي وجود داشته باشد، قطع عقلي برخلاف آن حاصل نخواهد شد، و اگر به ظاهر، برهاني بر عليه آن وجودداشته باشد، معلوم مي شود كه آن برهان، تنها صورتي از برهان دارد، وشبهه هاي بيش، در مقابل امر بديهي نيست. (45) ايشان همچنين دربخش هاي ديگري از آن كتاب، بر لزوم كنار نهادن اخباري كه با براهين عقلي مخالف اند تأكيد مي كند. (46)
امام خميني (ره) نيز در چند جا از آثارش بر بي اعتباري ظواهر درصورت مخالفت آنها با براهين عقلي تأكيد كرده و در كتاب (كشف الاسرار) در مورد مؤلف كتاب (اسرار هزار ساله) مي گويد: اين بي خرد، گمان مي كند كه علماي اسلام مي گويند: اگر خبري وارد شد برخلاف برهان عقلي، آن را هم بايد چسبيد و نگاه داشت. آنها خود قبل از اينكه از اين نويسندگان در عالم اثري باشد، در كتاب هاي خود نوشتند و گوشزددانشجويان كردند كه اخبار مخالف عقل، يك پول سياه نمي ارزد، لكن آن عقلي كه آنها مي گويند، با عقل شما خيلي فرق دارد. آن عقل؛ يعني برهان عقلي. (47)
يكي از شاگردان حضرت امام نقل مي كند كه ايشان با صوتي رسا دركلاس درس اعلام داشت كه (حجيت ظواهر در امور اعتقادي و عقلي به كفر و زندقه مي كشد). (48)
همچنين ايشان در تقريرات درس اسفار بر اين معنا تأكيد كرده اند، كه اگر برهاني برخلاف ظواهر كتاب اقامه شد، مي توان از ظهور آن دست كشيد. (49)
مرحوم علامه طباطبايي نيز در مواردي، از جمله در تفسير الميزان درذيل آيه ذر (اعراف، آيه 171) تصريح مي كند، كه اگر برهان عقلي برخلاف ظاهر قرآن يا روايات متواتر و قطعي الصدور اقامه شد بايد از آن ظاهر صرف نظر كرد. (50)
اينك پس از بيان عقيده هاي اين بزرگان به چند نكته در نقد سخنان تفكيكيان اشاره مي كنيم:
1. اين سخن مرحوم اصفهاني، كه (اخذ به همه ظواهر كتاب و سنت بدون هيچ گونه تأويل و توجيهي لازم است)، هرگز پذيرفتني نيست وهمان طور كه از امام خميني (ره) نقل شد، تأكيد بر حجيت مطلق ظواهربه كفر و زندقه مي انجامد. به راستي مگر منطق كساني، همچون مشبه ومجسمه چيزي غير از اين بد، كه بايد به همه ظواهر قرآن و سنت معتقدبود؟
2. اينكه آقاي حكيمي گفت: تنها به استناد برهان بديهي مي توان دست از ظواهر آيات و روايات كشيد، نه برهان نظري (و منظور ايشان ازبرهان بديهي همان طور كه اشاره شد، برهاني است كه هم صورت آن شكل اول باشد و هم مقدمات آن بديهي، در جواب ايشان عرض مي كنيم: به چه دليل با استفاده از برهان نظري (به تعبير ايشان، كه البته يك اصطلاح جعلي است) نمي توان از ظواهر روايات صرف نظر كرد، بافرض اينكه صاحب برهان، مقدمات آن را پيشاپيش اثبات كرده و به نتيجه برهان و استدلال خود قطع و يقين دارد؟ آيا به صرف اينكه احتمال خطا و اشتباه او في نفسه وجود دارد (اگر چه خود او چنين احتمالي نمي دهد) برهان او را بي اعتبار مي سازد؟ مگر آنچه كه درظواهر روايات آحاد آمده، به طور مسلم همان اعتقاد ائمه (ع) است ؟ مگراحتمال جعل و دس، و تغيير و تحريف روايات، از احتمال خطاي اقامه كننده برهان كمتر است ؟ بنابراين اين سخن آقاي حكيمي نيز دليلي به همراه نداشته و صرفا تكرار مدعا و ادعايي بي برهان است.
3. نكته قابل توجه ديگر در سخنان ايشان، اين است كه وي از(تعارض عقل و نقل)، تعبير به (تعارض عقل و دين) نموده و آن را به معناي مخالفت عقل اصطلاحي با وحي الهي مي شمارد و در نتيجه، حكم قاطع خويش را در تقدم وحي و دين بر عقل اصطلاحي صادر وتقدم (نقل) بر (عقل) را نتيجه مي گيرد.
در پاسخ به اين سخنان مغالطه آميز آقاي حكيمي به دو نكته مهم واساسي اشاره مي كنيم:
نخست آنكه گرچه (عقل) در عرض (نقل) است، اما هرگز عدل، هم عرض (دين) محسوب نمي شود، بلكه عقل يكي از منابع دين است ودين الهي را بايد با استفاده از عقل و نقل هر دو به دست آورد.
دوم آنكه سخنان آقاي حكيمي به گونه اي است كه گويي همه روايات موجود، عين وحي الهي اند. حال آنكه اينها تنها روايت وحي اند، و همان طور كه بارها گفته ايم، اطمينان به مطابقت اين روايات با وحي الهي وسخنان معصومين (ع) به راحتي امكان پذير نيست. (51)
بنابراين هرگز نمي توان تعارض (عقل و نقل) را به معناي (تعارض عقل و دين) يا (تعارض عقل و وحي) به حساب آورد، و اين كار ازبزرگاني چون آقاي حكيمي خطايي نابخشودني است.
ادامه دارد...
پی نوشت
. 1 فأولوا كلماتهم علي العلوم البشريه اليونانيه، و هذا غير صحيح؛ لأن ألفاظ الكتاب والسنه علي المعاني الاصطلاحيه و توقف هدايه البشر علي تعلمها ـ بعد بداهه جهل عامه الأمه بتلك الاصطلاحات الا قليلا منهم ـ مساوق لخروج كلام الله تعالي و كلام رسوله عن طريقه العقلاء و احالتهم تكميل الامه الي من يعلم الفلسفه اليونانيه و هذانقض غرض البعثه و هدم آثار النبوه و الرساله و هو ظلم دونه السيف و السنان. (مهدي اصفهاني، ابواب الهدي، مشهد، سيد محمد باقر نجفي يزدي، 1363ش، ص 4).
. 2 و فتح باب التأويل في كلها هدم لدين الاسلام... فاذا يجب الاخذ بجميع ظواهرالكتاب و السنه من دون تأويل و توجيه ابدٹ. (مهدي اصفهاني، تقريرات، مركز اسنادآستان قدس رضوي، شماره 12480، ص 190 و 191).
. 3 ر. ك: جواد تهراني، عارف و صوفي چه مي گويند؟ ص 253 ـ 255.
. 4 ر. ك: محمد باقر ملكي ميانجي، توحيد الاماميه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي، 1373ش، ص 44ـ45.
. 5 ر. ك: حسنعلي مرواريد، ملاحظاتي پيرامون مبدأ و معاد، ترجمه حميد رضا آژير، تهران، رايزن، 1378ش، ص 278.
. 6 ر. ك: سيد جعفر سيدان، بحثي پيرامون مسئله اي از معاد، ص 8.
. 7 محمد رضا حكيمي، مكتب تفكيك، ص 79.
. 8 همان، ص 182 و 183.
. 9 محمد رضا حكيمي، پيام جاودانه، ص 357 ـ 358.
. 10 ر. ك: محمد رضا حكيمي، اجتهاد و تقليد در فلسفه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378ش، ص 158.
. 11 صدر المتألهين، المبدأ و المعاد، تهران انجمن... فلسفه ايران، 1354، ص 413ـ414.
. 12 محمد رضا حكيمي، معاد جسماني در حكمت متعاليه، ص 258ـ 259.
. 13 صدرالمتألهين، پيشين، ص 407.
. 14 محمد رضا حكيمي، معاد جسماني در حكمت متعاليه، ص 273.
. 15 عبد الرزاق لاهيجي، گزيده گوهر مراد، به كوشش صمد موحد، چاپ طهوري، ص 23، به نقل از محمد رضا حكيمي، عقل خود بنياد ديني، ص 46.
. 16 محمد رضا حكيمي، همان، ص 47.
. 17 آقا علي مدرس زنوزي، بدايع الحكم، با مقدمه و تنظيم احمد واعظي، انتشارات الزهراء، 1376، ص 527. آقاي محمد رضا حكيمي اين عبارت را در كتاب معادجسماني در حكمت متعاليه، ص 209 آورده و البته عبارت داخل كروشه را از خود برآن افزوده است تا معناي مورد نظر ايشان از متن به دست آيد.
. 18 محمد رضا حكيمي، عقل خود بنياد ديني، پيشين، ص 44.
. 19 سيد ابوالحسن رفيعي قزويني، غوصي در بحر معرفت، تهران، انتشارات اسلام، 1376، ص 166.
. 20 ر. ك: محمد رضا حكيمي، معاد جسماني در حكمت متعاليه، ص 213.
. 21 علامه طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 288.
. 22 محمد رضا حكيمي، مكتب تفكيك، ص 177.
. 23 ر. ك: محمد رضا حكيمي، مكتب تفكيك، ص 457ـ458.
. 24 علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، چاپ هفتم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 78ـ79.
. 25 ر. ك: محمد رضا حكيمي، معاد جسماني در حكمت متعاليه، ص 322.
. 26 ر. ك: آخوند خراساني، كفايه الاصول، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1409ق، ص 328ـ331؛ محمد علي كاظمي خراساني، فوائد الاصول (تقريرات درس اصول آيت الله محمد حسين غروي نائيني)، ج 3، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، بي تا، ص 324؛ محمد تقي بروجردي نجفي، نهايه الافكار (تقريرات درس اصول آيت الله آقاضياء الدين عراقي)، ج 3، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1417ق، ص 189ـ193.
. 27 ر. ك: سيد محمد واعظ الحسيني، مصباح الاصول (تقريرات درس اصول آيت الله خويي)، قم، مكتبه الداوري، 1409 ق، ج 2، ص 238؛ سيد محمد جزايري مروج، منتهي الدرايه، ج 5 چاپ سوم، قم دارالكتاب (الجزائري)، 1414ق، ص 109 ـ 110.
. 28 اين قول را فاضل محترم آقاي رضا برنجكار به آيت الله ميرزا جواد تبريزي نسبت مي دهد و مي گويد در درس اصول از ايشان شنيده است. (ر. ك: رضا برنجكار، روش شناسي علم كلام، نقد و نظر، سال سوم، شماره 1، زمستان 1375، ص 120).
. 29 ر. ك: سيد حسين مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 7، ص 179 ـ181. ايشان در آنجا پس از بيان معاني واژه ظن در كتاب هاي معتبر لغوي چنين استفاده مي كند كه اصل واحد اين ماده اعتقاد ضعيف غير جازم است؛ يعني هر اعتقادي كه به يقين مستند به دليل قاطع نباشد، و چنين اعتقادي در بيشتر موارد مخالف واقع مي شودو از همين جهت، تبعيت از آن مذموم است؛ چه مصادق با واقع باشد و چه نباشد. درهر صورت اين واژه در كلام خدا نه به معناي يقين است و نه شك. و با توجه به اينكه خداوند در قرآن كريم عقايد كفار را ظني مي داند، مي توان استفاده كرد كه يقين رواني هم اعتقاد ايشان را از ظني بودن خارج نمي كند، پس (ظن) اعتقادي است كه مستند به دليل قاطع و عقلاني نباشد، اعم از اينكه به صورت ظن اصولي باشد، يا شك و وهم وحتي يقين رواني.
. 30 از جمله ر. ك: الميزان، ج 2، ص 400؛ ج 6، ص 58؛ ج 8، ص 143؛ ج 10، ص 365؛ ج 14، ص 206؛ ظهور شيعه، ص 42؛ شيعه در اسلام، ص 87ـ90؛ شيعه (مجموعه مذاكرات)، ص 49، 50 و 53؛ حاشيه كفايه الاصول، ج 2، ص 206، تعليقه بر بحار الانوار، ج 1، ص 104.
. 31 براي اطلاع بيشتر از كم و كيف تأويل هاي عرفاني ر. ك: يدالله يزدان پناه، مقاله تأويل عرفاني و اسرار شريعت، چاپ شده در كتاب امام خميني و انديشه هاي اخلاقي ـ عرفاني: مقالات عرفاني (2)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1382، ص 547ـ 565.
. 32 حديد، آيه 3.
. 33 ر. ك: علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، ص 87ـ 90.
. 34 علامه طباطبايي، ظهور شيعه، ص 42.
. 35 تفسير كردن به گونه اي كه صاحب سخن آن را نمي پسندد.
. 36 مهدي اصفهاني، تقريرات، ص 191.
. 37 فبعد اخبار الصادق المصدق و عدم برهان علي الامتناع، يجب الاذعان و التصديق بها. (مهدي اصفهاني، تقريرات، ص 229).
. 38 به عنوان نمونه ر. ك: مهدي اصفهاني، مصباح الهدي، ص 6؛ اعجاز القرآن، ص 8؛ معارف القرآن، نسخه خطي آقاي صدر زاده، ص 6، 10، 13 و....
. 39 ر. ك: جواد تهراني، عارف و صوفي چه مي گويد؟، ص 253ـ255.
. 40 ر. ك: محمد باقر ملكي ميانجي، توحيد الاماميه، ص 39ـ45.
. 41 محمد رضا حكيمي، عقل خود بنياد ديني، پيشين، ص 41.
. 42 همان، ص 47.
. 43 ر. ك: شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد (ج 5 سلسله مؤلفات الشيخ الفيد)، بيروت، دارالمفيد، 1414ق، ص 149.
. 44 ر. ك: همان، ص 87ـ88.
. 45 والذي يقتضيه النظر، وفاقٹ لأكثر أهل النظر، أنه كلما حصل القطع من دليل عقلي، فلايجوز أن يعارضه دليل نقلي؛ و ان وجد ما ظاهره المعارضه، فلا بد من تأويله ان لم يمكن طرحه و كلما حصل القطع من دليل نقلي... فلايجوز أن يحصل القطع علي خلافه من دليل عقلي،... و لو حصل منه صوره برهان، كانت شبهه في مقابل البديهه (شيخ انصاري، فرائد الاصول، تحقيق عبد الله نوراني، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، بي تا، ج 1، ص 18.
. 46 ر. ك: همان، ص 276.
. 47 امام خمين، كشف الاسرار، ص 318.
. 48 ر. ك: سيد ابراهيم خسروشاهي، مكتب تفكيك دستخوش تفكيكي ديگر، كتاب نقد، سال هفتم، شماره 2 و 3، بهار و تابستان 1382، ص 183.
. 49 ر. ك: سيد عبد الغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني (اسفار)، ج 3، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1381، ص 590.
. 50 ر. ك: علامه طباطبايي، الميزان، ج 8، ص 315، همچنين ر. ك: حاشيه بر بحارالانوار، ج 2، ص 183 و 314.
. 51ر. ك: سيد حسن اسلامي، رؤياي خلوص: بازخواني مكتب تكفكيك، قم، صحيفه خرد، 1383ش، ص 154.
منبع : باشگاه اندیشه الف
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}