فلسفه و ارزش جهاد و شهادت در اسلام (1)
جهاد مصدر است به معنی تلاش که در مفهوم آن مشقّت هم نهفته است، و نیز اسم است به معنی جنگ. در قرآن کریم واژة جهاد بیشتر به معنی به کارگیری کلیة امکانات برای دفاع از اسلام و نشر دعوت و معارف آن مطرح شده است
جهاد
جهاد مصدر است به معنی تلاش که در مفهوم آن مشقّت هم نهفته است، و نیز اسم است به معنی جنگ.1در قرآن کریم واژة جهاد بیشتر به معنی به کارگیری کلیة امکانات برای دفاع از اسلام و نشر دعوت و معارف آن مطرح شده است، و نیز به مفهوم مبارزه با هوای نفس و تطبیق خواستههای خود با خواستههای الهی، و تسلیم ارادة او به کار رفته است 2 که نهایتاً زندگی بر مبنای تحصیل رضای خدا را نوید میبخشد. البته جهاد با مال و جان نیز که فداکاری همه جانبه با مال و جان در راه خداست، به معنی تمام کلمه، تحقق نمییابد.
ابعاد فعالیت های انسان
تحرکات و فعالیتهای وجودی انسان دو نوع است: یک نوع آن تابع قانون و نظام تکوینی و طبیعی است به طوری که اراده و اختیار انسان در آنها دخالتی ندارد3 مانند فعل و انفعالات دستگاه گوارش و تنفس و سلسله اعصاب و امثال آن، که بر طبق نظام فطری و تکوینی الهی و به طور غیر ارادی انجام میگیرد، و نیز بر بخشی از فعالیتهای اجتماعی بشر، سنتها و قوانینی حاکم است که در اختیار او نمیباشد و شرح آن در طی مباحث بعدی خواهد آمد. اما نوع دیگر از تحرکات و تلاشهای آدمی تابع اراده و خواست اوست که به طور مثال انسان در به کارگیری حواس و مشاعر ظاهری و باطنی خود بصورت ارادی عمل میکند؛4 و به طور کلی در محدودة فعالیتهای ارادی خود آزاد است و میتواند با انتخاب و اختیار خود از امکانات و ابزارهای درونی و بیرونی برای نیل به اهداف خویش بهرهبرداری کند، و این فعالیتهای ارادی بالفطره و به حکم وجدان برای انسان ثابت است و وجه امتیاز او از سایر حیوانات نیز میباشد.البته این نکته را نیز باید یادآور شد که محدودة رسیدن به هدف در فعالیتهای ارادی انسان –چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی – مطلق نبوده و میبایست منطبق بر سنن الهی حاکم بر فرد و جامعه باشد. و پر واضح است که آدمی در بسیاری از موارد با آنکه تمام پیش بینیها و تلاشهای لازم برای دستیابی به خواستهها و اهدافش به کار میبرد، ولی با این وجود باز هم ناکام میماند.
همین نکته در مورد فعالیتهای جمعی هم مطرح میشود. بنابراین، حوزة اختیارات جمعی هم در رسیدن به اهداف خود محدود است چنانکه در قرآن میفرماید: «اگر خدا بعضی مردم را در مقابل برخی دیگر برنمیانگیخت، فساد روی زمین را فرا میگرفت».5
انسان فطرتاً اجتماعی است
زندگی انسان به طور طبیعی باید اجتماعی باشد، و این سنت و نظام حتمی و قطعی حاکم بر نوع بشر است. مطابق این سنت ثابت، تحرکات و فعالیتهای ارادی و اختیاری یک انسان به تنهایی برای تأمین نیازهای مادی و معنوی او و پرورش استعدادهای فطری و تکامل وجودیش تا هدف نهایی کافی نخواهد بود، بلکه با تشکیل زندگی جمعی و فعالیتهای اجتماعی بایستی نیازهای زندگی را تأمین و استعدادهای نهان را به ظهور رساند؛ و زندگی جمعی هم هنگامی میتواند برقرار شود که دارای نظام و قانون مبتنی بر عدالت باشد تا فردی بتواند در سایة آن بهرة تلاش و کار خود را در رفع نیازمندیهایش به کار گیرد و از منابع طبیعی و امکانات موجود در جامعه به طور عادلانه بهرهمند شود. بنابراین، ارزش نظم و قانون با ارزش اصل حیات انسان برابراست. و علاوه بر این، انسان در جهانی زندگی میکند که اساس و پایهاش بر نظم قانونمندی است، از کوچکترین اجزای درونی اتم گرفته تا کهکشانها و اجسام بزرگ این جهان، همه تحت یک محاسبة دقیق و نظام حیرتانگیز فعالیت میکنند، و انسان نیز به عنوان یکی از اجزای نظام گستردة هستی نمیتواند از قانون و نظم مستثنی باشد.اکنون که ارزش قانون و نظم و نقش آن در زندگی بشر و برابر بودن ارزش آن با اصل حیات انسان به اجمال بیان شد، این نکته نیز اضافه میشود که قانون حاکم بر جامعة انسانی بایستی با نیازها و استعدادها و مصالح فردی و اجتماعی بشر منطبق و منسجم باشد، بتواند تکامل و پیشرفت همهجانبة جوامع بشری را میسّر سازد، و در غیر این صورت زندگی فردی و اجتماعی انسان به سقوط و نابودی کشیده خواهد شد.
قانونگذاری و تنظیم برنامة زندگی بشر فقط شایستة ذات پروردگار است. مفهوم قانون دربردارندة دو بُعد است یکی حاکمیت و قیومیت و دیگری ربوبیت؛ و در حقیقت این دو وصف به قانونگذار برمیگردد. به این مفهوم که حق حاکمیت و صفت ربوبیت از آن قانونگذار است و این ارادة اوست که از طریق وضع قانون ارادة انسانها را به تسخیر خود درمیآورد و جوامع انسانی را مطابق آن میپروراند، و اوست که رب و مربی و حاکم و قیوم است و دیگران عبد و مربوب و محکوم به تبعیت از قانونند، زیرا در اطاعت از قانون تسلیم بدون قید و شرط و پذیرش مطلق نهفته است. و به دلایل روشن انسان کوچکتر از آن است که صلاحیت قانونگذاری و مقام قیومیت و ربوبیت برای دیگر انسانها را داشته باشد، آن هم قانونی جامع و به بلندای زندگی و خواستهها و استعدادهای بیحد و حصر انسان و بدور از هر پیرایهای که باعث تفرقه و جدایی و دشمنی و جنگ و ستیز از قبیل نژاد و ملیت و وطن و طبقه و حزب و...باشد.
آری، ربوبیت و قیومیت بر زندگی وسیع انسان کجا و این همه ضعف و جهل و خودخواهی و غرور و خود برتر بینی- که سرتاسر وجود انسان را در خود فرو برده-کجا؟ کوتاه سخن اینکه قانونگذاری و برنامهریزی برای زندگی بشر تنها حق آن قدرتی است که این جهان پهناور را با نظام دقیق و حکیمانه بر پا داشته و رهبری میکند، که پیدایش و بقای وجود انسان نیز جزء همین نظام کلی میباشد، و چه نیکو و ظریف در قرآن میفرماید: آیا کافران، دینی غیر دین خدا میطلبیدند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است لاجرم فرمانبردار خدا است و همه به سوی او باز خواهند گشت.6
لذا قرآنکریم با بیان شیوا و رسا میکوشد تا بشر را آگاه و حاکمیت الهی را با پذیرش انسانها برقرار سازد، و اربابان زر و زور را از حاکمیت بر جوامع آنها بزداید، و تنها راه اصلاح زندگی بشر را برقراری حاکمیت و ربوبیت اللّه و زدودن سلطه انسانها بر یکدیگر میداند. خداوند بشر را برای رحمت و زندگی جاودان آفریده، و برای سیر تکاملی او به سوی هدف نهاییاش برنامه و نظام جامعی مقرر فرموده است، و انسانهایی را از میان آنان به عنوان پیامبر برانگیخته تا به وسیلة آنان برنامه و قانون خود را ارسال و ابلاغ کند، تا زندگی در سایة عدالت و قسط برای افراد بشر فراهم شود،درسورة حدید میفرماید: همانا پیامبران خود را با أدله و معجزات (به خلق) فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم، تا مردم به راستی و عدالت گرد آیند و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی و کارزار و نیز منافع بسیار بر مردم است برای حفظ عدالت آفریدیم.7
بنابراین، قرآن با تعبیرات و بیانات گوناگون انسان را دعوت میکند که اساس زندگی خود را مطابق احکام دین و مقررات الهی بنا کند؛ و از پیروان اسلام مؤکداً میخواهد برای دفاع از دین و مقررات الهی به پا خیزند و با آنهایی که قصد دارند زندگی انسانها را به فساد بکشندو خود را قیم، مربی و مصلح جلوه دهند، و جوامع انسانی را برای نیل به اهداف پست و پلید خود استثمار کنند، مبارزه نمایند. و چنانچه انسان نظام زندگی اختیاری خود را با نظام تکوینی وجودش هماهنگ کند، یعنی در زندگی فردی و اجتماعی تابع نظام و مقررات همان ناظم و خالق حقیقیاش باشد، به طور کامل به اهداف وجودی و کمالات انسانیش نایل میشود. قرآن مجید برای جلب توجه انسان به این نکته حیاتی میفرماید: «و اوست خدایی که برای شما بندگان گوش و چشم و قلب آفرید»8 (یعنی ابزار حیات و ادامة آن را که دستگاه شنوایی و بینایی و نیروی فکر و ادراک است به تو عطا فرمود)، و در جای دیگر میفرماید: « و باز یکی از آیات لطف الهی این است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته، با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود»9. و باز میفرماید:«و خواب را برای شما مایة قوام حیات و استراحت قرار دادیم»10. و نیز فرموده است:« او خوایی است که همة موجودات زمین را برای شما خلق کرد»11. و در جای دیگر میفرماید:«خدای ما آن کسی است که او همة موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده، سپس به راه کمالش هدایت کرده است»12.
نظیر این آیات در قرآن بسیار است که تأمین همة وسایل و ابزار حیات برای انسان را متذکر میشود و اینکه او را آفریده و خود به نیازمندیهایش آگاهی کامل دارد و آنها را به او یادآوری و برایش فراهم میکند، و اینها همه در زندگی تکوینی و غیر اختیاری انسان است. اما در مورد تعیین نظام و برنامظه زندگی اختیاری، بشر هم فقط خالق یکتای هستی را درخور و شایسته این امر دانسته و اوست که با علم و قدرت مطلق خود،قوانین جامع و کاملی را ارائه فرموده است که ضامن تأمین سعادت واقعی انسان میباشد. در اینباره میفرماید:« اوست خدایی که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد»13. و در جای دیگر میفرماید:«اوست خدایی که بر بندة خود(محمد مصطفی«ص») آیات روشن نازل کرد تا شما بندگان را از ظلمات (جهل و عصیان) بیرون آورد،و به نور(علم و ایمان) رهبری کند»14.
ونیز میفرماید: «خدا در عالم به خلق حکم میکند و غیر او آنچه را به خدایی میخوانند هیچ حکم(و اثری) در جهان نتواند داشت»15.
و در سورة زمر فرموده است: « و آنان که از پرستش طاغوت دوری جسته و به درگاه خدا با توبه و انابه بازگشتند آنها را بشارت و مژده رحمت است»16.
و درجای دیگر گوشزد میفرماید: « بگو آیا غیر از خدا را به یاری و دوستی برمیگزینیم؟ ( در صورتی که) آفریننده آسمانها و زمین خداست»18.
و آیات بیشمار دیگری که با لحنهای گوناگون میکوشد تا انسان رابه این حقیقت متوجه سازد که برای نیل به سعادت واقهی میبایستی راه و نظام زندگی خود را از تنها منبع فیض و رحمت یعنی خالق و پروردگار جهان هستی دریافت کند، و غیر او را بر خود ولی و قیم قرار ندهد و تحت سلطه و حاکمیت غیر خدا در هیچ زمینهای واقع نشود. قرآن کریم گاهی الگوهایی را نام میبرد که در طول زندگی پرفراز و نشیب خود بیتابانه و بیوقفه و قهرمانانه به جهاد و تلاش در راه خدا به معنی تمام کلمه برخاستهاند و توانستهاند بر پایة ایمان و عشق به خدا پیروزمندانه از صحنههای نبرد بیرون آیند، و به عنوان شاهدان عینی درآیند و سرمشق و الگوی انسانها و شایستة مقام رهبریت شوند.
سورة یوسف بیانگر تلاش و جهاد در صحنةزندگی برای خدا از سوی یک انسان است، حضرت یوسف(ع) که در مقابل جور و ستم برادران بردباری پیشه کرد و لحظهای از یاد خدا غافل نشد و مورد تحقیر مصریان قرار گرفت و در بازار بردهفروشان به معرض فروش گذاشته شد و در تمام این آزمایشهای الهی هیچگاه بیتابی از خود نشان نداد و با یاد پروردگار و اتکا به رحمت او همچنان استقامت کرد و پایداری ورزید تا اینکه بحرانیترین و پرطوفانترین صحنة مبارزه با نفس را، آنگاه که ملکة مصر با طنازی و زینت و آرایش تمام عیار او را به کامیابی از خویش دعوت نمود، با موفقیت پشت سر گذاشت و دائماً از صحنههای جهاد و مبارزه یکی پس از دیگری پیروزمندانه بیرون آمد تا اینکه طاغوتیان دست به دست هم داده و با جمعی از زنان اشراف مصر به سوی یوسف(ع) هجوم بردند تا بتوانند با این توطئه او را شکست داده، به اسارت خود درآوردند، ولی بالاخره ناکام ماندند و یوسف پیروزمندانه مدال « انّه من عبادنا المخلصین» را به خود اختصاص داد و علم رؤیا و مقام رسالت الهی به او اعطا شد، و سرانجام او را به خاطر جبران ناکامیها و شکست خودشان به زندان انداختند. در این صحنه نیز یوسف(ع) دست از مبارزه بر نداشت و با به کارگیری منطق و استدلال با همنشینان زندانیش، که از جنود طاغوت و پیروان باطل بودند، وارد بحث شد و احقاق حق شد و خطاب به همراهانش میفرمود: ای دو رفیق زندان ( من از شما میپرسم ) آیا خدایان متفرق بیحقیقت( مانند بتان و فراعنه و غیره ) بهتر در نظام خلقت مؤثرند یا خدای یکتای قاهر؟19
سئوالی است که فطرت آدمی را بیدار میکند که خدا یکی است. پس، این اربابان گوناگون از کجا آمدند؟ آنکه شایستةمقام ربوبیت است فقط خداوند قاهر است و هر بدبختی و فساد و خونریزی و اختلافی که دامنگیر بشر شده به وسیلة مدّعیان ربوبیت بوده و هست. این غاصبان حق حاکمیت الهی با خدعه و نیرنگ و قهر و زور، در طول تاریخ، جوامع انسانی را به فساد و تباهی کشیدهاند. این اربابان زمین لحضهای از امیال و هواهای خود خلاصی نیافته، برای حفظ قدرت خود و کوبیدن هر قدرت احتمالی، که سلطه آنها را تهدیدکند، تلاش نمودهاند، و در مقابل رسولان و پیام آوران الهی و پیروان آنان صف آرایی کردهاند، و حال آنکه خداوند متعال از همة جهانیان بینیاز است و از ارسال پیغمبران و فرو فرستادن ادیان آسمانی جز اصلاح و تقوا و عمران و آبادی زمین و ارشاد انسان در مسیر کمال و رسیدن به هدف نهایی حیات منظوری در کار نیست، حتی بخش مخصوص عبادات را که واجب فرموده است به خاطر اصلاح جانها و دلها و افکار بشر است، وگرنه ذات مقدس او بینیاز از عبادات انسانهاست.20
سپس یوسف (ع) در دنبالة سخن چنین میگوید: و تنها حکمفرمای عالم وجود خداست و (به شما بندگان ) امر فرموده است که جز آن ذات یکتا کسی را نپرستید، این آیین محکم است، لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگاه نیستند.21
بنابراین، حکم به مفهوم تشریع قانون و برنامة زندگی انسان مخصوص ذات اقدس حق است، زیرا الوهیت و خالقیت خاص اوست و کسانی که ادعای صلاحیت حاکمیت و قانونگذاری برای بشر دارند با صفات خاص حضرت حق به مبارزه برخاستهاند. اما لازمة این ادعا آن نیست که مدعی الوهیت هم باشد و بگوید« أنا ربکم الأعلی » (همانطوری که فرعون مدعی شد)، بلکه همین قدر کافی است که آیین و شریعت الهی را از صحنة زندگی کنار زند و از خود و یا از منابع دیگر بشری الگو و فرهنگ زندگی را انتخاب نماید.
در نظام اسلام مصدر قانون فقط خداست و حاکم اسلامی مبلغ و راهنما و مجری و تنفیذ کننده قوانین الهی میباشد؛ و از آنجا که انسان در زندگی فردی و اجتماعی لزوماً میبایستی تن به عبودیت و حاکمیت قانون و نظام بدهد، و چنانچه از ادیان و شرایع الهی پیروی نکند بیدرنگ به عبودیت و اسارت امیال و شهوات بیحد و حصر خود یا دیگر انسانها دچار خواهد شد و در نتیجه امتیاز انسان بودن را از دست داده، به مرتبة حیوانیت سقوط خواهد کرد، قرآن کریم در این باره میفرماید: «کسانی که از ایمان به خدا کفر ورزیدند و از تسلیم به دین و آیین حقّ الهی سرباز زدند زندگی آنان و حرص و طمع ایشان بر شکم و خوراک مانند حیوانات خواهد بود.» 22 و این ضربه سهمگینی بر پیکر مقام والای انسانیت است که موجب شقاوت و بدبختی ابدی خواهدبود.
محور دوستی و دشمنی از نظر اسلام
در جوامع دیروز و امروز تعصبات نژادی و طبقهای را نخستین پایه برای تشکیل اجتماع قرار دادهاند و در تنظیم نظام تمدن خود روشی را اتخاذ کردهاند که بر مبنای خواستههای نفسانی و شهوانی، که تنها خوشبختی موقت و محدود مادی را (بدون اعتنا به بُعد معنوی انسان) فراهم مینماید، استوار میباشد، که البته حمیّت و تعصب نژادی یا اقلیم چیز دیگری را نشناخته، به مصالح عمومی و بُعد معنوی و روحانی بشر نیز توجهی ندارد، و اکثراً موجب انهدام عواطف و وجدان بشری و حس تعاون و همکاری همگانی میشود و بالأخره تعصب ملی یا نژادی انسانها را به صورت حیوانات درنده مبدل میسازد که قوی ضعیف را، و بزرگ کوچک را زیر چنگالهای خود خرد میکند.بدون تردید پرودگار حکیم که انسان را با این نظم حکیمانه 23 و با اعطای عقل و نیروی سنجش و قدرت و اراده و انتخاب بر سایر مخلوقات برتری بخشیده24، و از نسل یک انسان آفریده است هرگز بدین منظور نبوده تا دستخوش شهوات و لغزشهایش گردد؛ و بنابراین، فیض و رحمت بیکران الهی اقتضا میکند که رسولان و سفیران خویش را فرو فرستد و به وسیلةکتاب و برنامههای آسمانی بشر را به استوارترین راه زندگی که شایستة موقعیت انسان است ارشاد کند. از این رو هر گونه تعصب نژادی و ملی و دیگر زمینههای جمعی و گروهی را که بشر برای خود پدید آورده مردود دانسته و شایستةاجتماع پر ارزش و با فضیلت انسانی نمیداند، بلکه اجتماع و روابط بشری را بسی عالیتر از آن میداند که بر اموری این گونه پست و ناقص و متناقض با فلسفة آفرینش و حیات انسان استوار گردد. این امور علاوه بر آنکه نمیتواند فلسفة حکیمانه خلقت آدمی را تحقق بخشد، بلکه موجب دشمنی و پراکندگی، از هم گسیختگی جوامع انسانی، و از دست رفتن وحدت و اتفاق فطری بشر، و کشاندن او به انواع مفاسد و زشتیها میباشد.
بنابراین اسلام جامعة انسانی را بر اساس پیوند و تمسک و ارتباط به مبدأ هستی و دادگر مطلق پایه گذاری کرده که همه با نسبت مساوی و برابر به او وابسته هستند (نسبت مخلوق و خالق)، و فطرتاً به او جاذبه داشته، عشق میورزند.
قرآن کریم میفرماید: « و جملگی به رشتة دین خدا چنگ زده به راههای متفرق نروید»25.
در چنین جامعهای فقط ارتباط محکم با خدا دلهای افراد را بهم مألوف و مرتبط میسازد، و در نتیجه انسانیت متشکل و رنگ وحدت به خود میگیرد، گرچه زبانها و نژادها و اقلیمها مختلف و گوناگون باشند. انسانها با داشتن چنین ارتباط حقیقی یک رنگ و یک شکل یعنی « ارتباط مخلوق و خالق » خود که به همه جهان و موجودات وحدت نظام بخشیده است، جامعهای الهی- انسانی تشکیل خواهند داد که با تعاون و همگانی در جهت خیر و صلاح و عمران و آبادی و رشد و تعالی بشر پیش میرود. بنابراین، هیچ عامل مادی نمیتواند به انسان وحدت واقعی ببخشد و جامعه انسانی را بر اساسی متین و محکم پایه گذاری کند.
خداوند در اینباره میفرماید: « ای مردم همة شما را نخست، از مرد و زن آفریدیم و آنگاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسیدو بدانید که اصل و نسب و نژاد مایة افتخار نیست، بلکه بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند» 26.
آنگاه برای حفظ این اصل حیاتی زدودن تمامی عوامل اختلاف، از مردم خواسته است برای دفاع از جامعة الهی- انسانی خود با تمام امکانات فداکاری کنند و چون دشمنان فرهنگ و تمدن الهی را دشمنان حیات بشر و مفسد میشناسند، از این رو دفاع از حقوق واقعی انسان را لازم میشمارد و اصولاً دوستی با دشمنان خدا را که با اساس چنین جامعهای (که مبتنی بر اخوت ایمانی است ) منافات داشته، نهی مینماید. در سورة آل عمران میفرماید: « ای اهل ایمان از غیر همدینان خود دوست صمیمی همراز نگیرید چه آنکه آنها به غیر دین اسلامند از خلل و فساد در کار شما ذرهای کوتاهی نکنند. آنها مایلند که شما در رنج و سختی باشید، دشمنی شما را بر زبان هم آشکار میسازند در صورتی که محققاً آنچه در دل پنهان میدارند بیش از آن است که بر زبانشان آشکار میشود»27.
و نیز در سورة مائده فرموده است: « ای اهل ایمان، یهود و نصاری را (که دشمن اسلامند) به دوستی نگیرید. آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند و هر گونه از شما مؤمنان با آنها دوستی کند (در کفر و ستمگری ) به حقیقت از آنها خواهد بود و همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد»28.
و در سورة ممتحنه میفرماید: « ای کسانی که به خدا ایمان آوردهاید هرگز نباید کافران را که دشمن من و شمایند یاران خود برگرفته طرح دوستی با آنها افکنید، در صورتی که آنان به کتابی که بر شما آمد از قرآن سخت کافر شدند و رسول خدا و شما مؤمنان را به جرم ایمان به خدا از وطن خود آواره کردند، پس نباید اگر شما برای جهاد در راه خدا و طلب رضا و خشنودی من بیرون آمدهاید، پنهانی با آنها دوستی کنید؛ و من به اسرار نهان و اعمال آشکار شما (از هر کس) داناترم، و هر که از شما چنین کند (پنهانی با کافران دوست شود)سخت به راه ضلالت در افتاده است. هر گاه آنها بر شما تسلط یابند باز همان دشمن دیرینند ( اینک هم ) هر چه بتوانند به دست و زبان بر عداوت شما میکوشند، و چقدر دوست دارند که شما باز کافر شوید»29.
و باز در جای دیگر میفرماید: « گروهی منافق ( مسلمان ظاهری ) که ناپاک و ناخوش است خواهی دید که در راه دوستی ایشان (یهود و نصاری ) میشتابند و میگویند ما از این میترسیم که مبادا در گردش روزگار آسیبی از آنها به ما رسد»30.
ناگفته نماند دوستی با دشمنان به صورتهای مختلف انجام میگیرد از قبیل:
الف. کمکهای فکری و مساعدتهای مادی که در نقشههای شوم تقویت شوند.
ب. رونق بخشیدن به بازار کالاهایشان که باعث زیادی ثروت و تثبیت موقعیت آنان در کشورهای اسلامی میشوند.
ج. بالیدن و افتخار کردن به فرهنگ آنان.
د. همکاری با آنها در اردوگاههایی که برای دستیابی به مسلمانان ترتیب دادهاند.
ه. افشای اسرار مسلمانان و اسرار جنگی که هم جنبة دوستی دارد و هم جاسوسی است.
و.عدم تحرک و یا تأخیر در رویارویی و قیام برای دفاع.
بررسی اجمالی ارتباط دین و سیاست
آیا این اندیشه که دین از سیاست جداست یا باید جدا باشد، و به عبارت دیگر دین حق مداخله در ادارة امور زندگی انسانها را ندارد در عصر به اصطلاح تمدن و علم یک پدیدةتازهای است یا ریشةتاریخی طولانی دارد؟پژوهشهای تاریخی آشکار میسازد که پس از قرون وسطی و سقوط حاکمیت کلیسا و برچیده شدن سلطه و سیطره و طغیان و فساد آن، که با کشتن و سوزاندن دستجمعی دانشمندان که از ناحیه آنان برای حاکمیت مستبدانه و فریبکارانة خود به نام دین و مذهب احساس خطر میکردند،دنیای غرب را با نغمة شوم « جدایی دین از سیاست » بر علیه مذهب و کلیسا بسیج نمود و نهایتاً کلیسا را از مسند قدرت و سلطهجویی به پایین کشید و در انزوا قرار داد به طوری که بعدها تنها به خلوت روحانی و عبادی خشک مبدل گشت و تحت نفوذ سیاستمداران غرب درآمد. ناگفته نماند د رآیین مسیحیت، همانطور که کتاب مقدسشان گویاست، تنها قسمتی از مسائل اخلاقی مطرح میباشد و برنامه و نظام جامعی برای زندگی فردی و اجتماعی وجود ندارد، و این متصدیان کلیسا بودند که به عنوان رهبران دینی، سیاست و حاکمیت جامعه را به عهده گرفته، امر و نهی میکردند. به هر حال سابقة تاریخی جدا شدن دین از سیاست از این دوره اغاز گشته، و سپس استعمارگران به منظور تثبیت سیاست خود و از کار انداختن نیرو و قدرت اسلام و خارج ساختن زندگی مردم از حیطة نفوذ دین و دسترسی به اهداف پلید خود، دامنة آن را به ممالک و کشورهای اسلامی توسعه دادند و با بوق و کرنا آن را تبلیغ نمودند.
از دیدگاه قرآن نیز این گفتار مغرضانه در طول تاریخ و از تاریخ نهضت انبیا بر علیه جباران مطرح بوده است و مردم سادهلوح نیز در اثر تبلیغات مکرآمیز این طاغوتیان سلطهجو تحت تأثیر قرار گرفتهاند، و در جهان معاصر نیز با ظواهر فریبندة عصر تمدن و علم برای مبارزه با تنها دین زندة جهان- که دارای برنامه وقوانین و احکام و نظام جامع در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی است- انواع ترفندها را برده و میبرند تا بدین وسیله با محدود کردن نفوذ اسلام و تبلیغ برای فرهنگ فاسد خود به سلطهجویی و استثمار و چپاول منابع و ثروت مسلمانان و زدودن فرهنگ اسلامی از زندگی آنان ادامه دهند، و البته تا حدودی هم موفقیت ظاهری یافتهاند.
قرآن کریم در سورة هود- که بیشتر از قیام و دعوت پیامبران سخن گفته- دربارة حضرت شعیب چنین میفرماید: « و ما به سوی اهل مَدْیَنْ برادرشان شعیب را به رسالت فرستادیم، آن رسول گفت: ای قوم، خدای یکتا را – که جز او خدایی نیست – بپرستید و در کیل و وزن کمفروشی نکنید، من خیر شما را در آن میبینم (که با همه عدل و انصاف کنید) و ( اگر ظلم کنید) من بیم دارم که عذاب سخت شما را فرا گیرد. قوم به مسخره گفتند: ای شعیب آیا این نماز تو را مأمور میکند( که دعوی رسالت کرده) ما را از پرستش خدایان پدران ما و از تصرف در اموال به دلخواه خودمان منع کنی؟31
اینان یا درک نمیکردند و یا نمیخواستند بفهمند که نماز از مقتضیات عقیده و ایمان است، و فقط بخشی از صورتها و مظاهر عبودیت است؛ و نیز عقیده به الوهیت خداوند به جز توحید او و نفی خدایان دروغین نیست، و نیز عقیده و ایمان به خدا و توحید او بیگانه از عبادت و اطاعت آیین او در همةشئون و مسائل زندگی نیست. ایمان و عقیده به خدا بدون پیروی از مقررات او بیثمر است، ایمان از نماز و نماز از آیین ادارة امور زندگی جدا نیست، ولی آنان برای خود حق آزادی در عمل به سنتهای قومی، و آزادی در شئون مالی و اقتصادی و حقوقی قائل بوده و نماز و سایر عبادات را از این مسائل جدا میپنداشتهاند. این همان سخنی است که هزاران سال پیش – به قول متمدنان امروز- آنان که تمدن و ترقی نداشتهاند و محکوم به وحشیت بودهاند سر دادهاند و امروز هم همان اندیشه را مدعیان پیشرفت علم و فرهنگ د رجهان تمدن تکرار و ترویج مینمایند و در کشورهای اسلامی و به دست مزدورانشان و با بوقهای تبلیغاتی گسترده و به منظور نفوذ فرهنگ و سیاست یغماگری خود، به خورد سادهلوحان فریب خورده ( همانند قوم شعیب ) میدهند. آری، شیوة طاغوت و طاغوتیان و مدعیان ربوبیت و یغماگران و ایادیشان در تمام اعصار و در طول تاریخ بشریت چنین بوده و هست. آنگاه که ندای منادیان الهی قدرت سلطه جویانه آنها را تهدید میکرد، رسولانی که انسانها را به یک خدای واحد و نظام واحد دعوت میکردند و تمام افراد بشر را در صف واحد و در جهت یک هدف، تا بدون هرگونه برتریجویی همانند اعضای پیکر واحد، به تعاون همگانی و اخوت و صفا میخواندند؛ و این جباران با پیروان فریب خوردة خود و تبلیغات شوم در مقابل پیامآوران الهی صفآرایی نموده، به تهدید و ارعاب و شکنجه میپرداختند ودر مقابل منطق و برهان انبیا سفسطهگویی میکردند.
اکنون به قسمت دیگری از گفتار قوم شعیب گوش فرا میدهیم. « قوم پاسخ دادند که ما بسیاری از آنچه میگویی نمیفهمیم (یعنی سخنانت بیمعنی و بینتیجه است و ما هیچ نمیپذیریم و تو در میان ما شخص بیارزش و ناتوانی) و اگر ملاحظة طایفة تو نبود سنگسارت میکردیم که تو را نزد ما عزت و احترامی نیست.» 32 « گروهی از قوم شعیب که از حکم خدا سرکشی کردند به پیامبر خود گفتند ما تو و پیروانت را از شهر خویش بیرون میکنیم مگر آنکه به کیش ما برگردید.»33
در این گفتگو ها مسائلی بس دقیق به کار رفته که اگر خوب مورد دقت و بررسی قرار گیرد، این نکته روشن میشود که گویی یک نظام مخصوص و دیکته شده برای مبارزه با دین بر مبنای ارزشها و معیارهای باطل و فاسد در همه اعصار رایج بوده و دست به دست هم داده و تا نسل حاضر ادامه یافته است، که به صورت زیر دستهبندی میگردد:
1. سفسطه و هوچیگری در مقابل منطق و استدلال.(ما نَفْقَهُ کَثِیراً مِمّا تَقُولُ).
2. سخنان پیامآوران الهی را فاقد اهمیت انگاشتن، زیرا آنان فاقد قدرت و سلطهاند. ( إنّا لَنَراکَ فِینا ضَعِیفاً ).
3. از تمام امکانات تبلیغاتی برای کوبیدن حقایق و باز داشتن مردم از آگاهی و شنیدن ندای آسمانی استفاده نمودن و مردم را در انحراف و فساد نگاه داشتن. (وَیَقْعُدُونَ فی کُلِّ صِراطٍ یُوعِدُونَ).
4. شکنجه دادن و تبعید کردن و به نابودی کشاندن.(لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ قَرْیَتِنا اَو لَتَعُودُونَ فی مِلَّتِنا).
ما توضیح بیش از این را به عهده خواننده گرامی میگذاریم، زیرا در این نوشتار بنا بر اختصار است. البته، بسی جای شگفت و خنده است که در قرن حاضر، قرن شکوفایی علم و تمدن، شیادان و پیروان کوردل آنها مداخلة دین در سیاست را به جمود و رکود و ارتجاع و تعصب متهم میسازند، در حالی که خود سزاوار و شایستةچنین مفاهیم هستند که دنباله رو همان نظام ارتجاعی نسلهای پیشین میباشند، و به اصطلاح خودشان فاقد تمدن و علم بودهاند.
منبع: http://navideshahed.com
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}