فضائل عترت در حديث ثقلين

نويسنده: علامه سيد محمد حسن ميرجهاني(ره)




خداوند عزوجل در سورة توبه، آية 129 مي‌فرمايد:
محققاً براي شما پيغمبري آمد از خود شما، كه سخت است براي او رنج كشيدن شما، حريص است بر هدايت و نجات دادن شما از هرگونه رنجي كه بر شما برسد ، رئوف و مهربان است بر اهل ايمان.
از آن‌جايي كه همّ اين پيغمبر رحمت (صلی الله علیه واله) در دورة رسالت خود به تمام معني، مصروف بر اين بود كه امت خود را از جهالت و ناداني نجات دهد و ايشان را به راه حق، سعادت و ايمان به خدا راهنمايي كند، و بر راهنمايي ايشان و تأمين سعادت دو جهاني بر ايشان حريص بود و همواره تا وقت رحلت خود غمخوار امت بود؛ لذا پيش از مردن و رفتن به جوار رحمت الهي به امر و اختيار خدا، جانشين‌ها و حافظ‌هايي براي دين و شريعت خود به مردمان معرفي فرمود، كه غير از نبوت و پيغمبري، همة صفات و فضايل و علوم و كمالات آن حضرت در ايشان جمع بود تا هر كدام بعد از ديگري ـ تا قيام قيامت ـ هادي و راهنماي مردم و حافظ دين، كتاب و سنت آن حضرت و مبين آن‌ها باشند و به صداي رسا و زبان معجز بيان خود به جهانيان گوشزد فرمود كه:
إنّي تاركٌ فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض ما إن تمسّكتم بهما لن تضّلوا و لن تزّلوا.
من در ميان شما امت دو چيز نفيس وزين و گران ‌بهايي را باقي گذرنده‌ام كه كتاب خدا و عترت من، كه اهل بيت منند، كه اين دو هرگز از همديگر جدا نمي‌شوند تا وقتي كه بر من نزد حوض كوثر وارد شوند.
يعني تا قيامت، مادامي كه شما اين دو را دست‌آويز خود قرار دهيد و به آن‌ها چنگ بزنيد هرگز گمراه نمي‌شويد و هرگز نخواهيد لغزيد. اين حديث شريف از متواترات احاديث در نزد شيعه و سني است و هيچ ترديدي در صدور آن نيست. اين حديث محتوي نكات و دقايقي است كه تصريحاً و تلويحاً از آن استفاده مي‌شود. در اين‌جا برخي از وجوه آن، تذكر داده مي‌شود:
اول، عظمت، بزرگي و بزرگواري اين دو ثقل در نزد پيغمبر(ص) است.
دوم، براي گمراه نشدن و نلغزيدن امت دست‌آويز لازم است.
سوم، هر كس لياقت دست‌آويزي براي امت را ندارد و آن بايد چيزي و كسي باشد كه براي اصلاح امور دنيا و آخرت ايشان صلاحيت داشته باشد.
چهارم، بايد آن كسي كه دست‌آويز قرار داده مي‌شود از هر جهت عالم به مصالح و مفاسد مردمان باشد.
پنجم، آن دست‌آويز بايد معصوم از خطا، گناه، سهو و نسيان باشد تا گفتار و رفتار او مورد اطمينان مردمان باشد.
ششم، آن دست‌آويز بايد از جانب خدا منصوب باشد كه مردم نتوانند او را عزل و نصب كنند و بايد پيغمبر به امر خدا او را نصب و معرفي كند.
هفتم، بايد قانوني كلي در ميان مردمان باشد براي كلية امور مردم در هر عصري تا قيام قيامت، كه كسي نتواند آن را لغو كند.
هشتم، بايد آن كسي كه اين قانون به او سپرده شده از هر جهت، عالم به تمام مندرجات آن باشد، به نحوي كه كسي نتواند در دانستن آن قانون به او ايرادي وارد كند.
نهم، آن قانون كتاب خدا قرآن است، كه بر پيغمبر(ص) نازل فرموده و تفصيل و بيان هر چيزي در آن آمده است.
دهم، آن‌كه مبين آن قانون، عترت آن پيغمبري است كه اين قانون بر او نازل شده است.
يازدهم، آن‌كه مراد از عترت ، اهل بيت آن پيغمبرند كه آية تطهير به شهادت شيعه و سني در شأن ايشان نازل شده كه دليل عصمت و طهارت ايشان است.
دوازدهم، آن‌كه كتاب و عترت تا قيام قيامت هرگز از همديگر جدا نخواهند بود تا بر پيغمبر وارد شوند، نزد حوض كوثر.
سيزدهم، جدا نشدن اين دو از يكديگر تا قيامت ، دليل است بر اين‌كه هميشه بايد حجتي از جانب خدا بر روي زمين باشد، كه از جمله فرمودة رسول خدا(ص) «حتّي يردا عليّ الحوض» فهميده مي‌شود؛ زيرا كه اگر زمين از عترت پيغمبر خالي شود پيش از وارد شدن بر حوض در ميان ايشان و قرآن افتراق و جدايي حاصل مي‌شود و مصداق كلمة « لن يفترقا» كه براي نفي ابد و هميشگي است، صادق نخواهد بود.
چهاردهم، پيغمبر اكرم(صلی الله علیه واله) عترت و كتاب را قرين و عديل يكديگر قرار داده، دليل است بر اين‌كه بعد از پيغمبر افضل از همة خلق عترت آن جناب بوده و احدي افضليت بر ايشان نداشته يا در فضل مساوي با ايشان نبوده كه او را عديل و قرين قرآن قرار دهد و اگر بود بر پيغمبر واجب بود كه عترت خود را امر كند تا به آن متمسك شوند.
پانزدهم، بي‌نيازي عترت از همة امت كه از كلمة « لن يفترقا» نيز استفاده مي‌شود.
شانزدهم، از جملة « لن يفترقا» چنين فهميده مي‌شود كه عترت طاهره، عالم به جميع علم كتاب‌اند. زيرا كه اگر بعضي از آن را بدانند و بعضي را ندانند در ميان ايشان و كتاب، افتراق حاصل است، و افتراق نادان با آن‌ چه را كه ازكتاب نمي‌داند مسلم است.
هفدهم، مردم بايد براي حفظ از گمراهي و لغزش به كتاب و عترت متمسك شوند.
هجدهم، متمسكين به كتاب و عترت، هرگز گمراه نخواهند شد و از طريق حق و نجات نخواهند لغزيد.
نوزدهم، توسل به كتاب تنها براي گمراه نشدن و نلغزيدن از طريق حق و نجات كافي نيست و همچنين است تمسك به عترت تنها، زيرا كه هر دو لازم و ملزوم يكديگرند.
بيستم، عترت را قرين قرآن قرار دادن و ايشان را محل تمسك معرفي كردن، به التزام عقل، دليل صريح است برخلافت و امامت و ولايت ايشان، كه از جانب خدا و رسول خداست.
بيست و يكم، همة امت نيازمندند كه در كليه امور و شئون به كتاب و عترت متمسك شوند و راه هدايت ايشان منحصر در تمسك به كتاب و عترت است، والا گمراه مي‌شوند.
بيست و دوم، علم كتاب در نزد مردم نيست و اگر در ميان مردم كسي بود به غير از عترت كه عالم به همة علم كتاب باشد، بر پيغمبر(ص) واجب بود كه او را به مردم معرفي فرمايد؛ زيرا كه از پيش گفته شد كه آيات كتاب بر دو قسم است: «محكمات» و «متشابهات»، در اين‌جا مي‌گوييم بلكه سه قسم است، يك قسمت از آن «حروف مقطعه» فواتح‌السور است. اما محكمات آن‌هايي است كه نصّ صريح است كه هر آشنا به زبان عرب و عالم به علوم ادبي عربي، مي‌داند و مي‌فهمد و اما متشابهات آن است كه وجوهي در آن احتمال داده مي‌شود و محفوف به قرينه‌اي هم نيست. و به علاوه اين كتاب مجيد ظاهر و باطن و ظاهر ظاهر و باطن باطن تا هفتاد بطن و تنزيل و تأويل دارد، و نيز فواتح‌السور كه علوم گذشته و آينده و اسم اعظم كه تأليف و تركيب آن را جز پيغمبر و امام نمي‌دانند، در آن است. پس مسلم است كه از محكمات آن جز كمي از احكام استنباط نمي‌شود و به تفسير اجمالي آن هم، احدي راه ندارد هم‌چنان‌كه متشابهات، و بواطن آن را هم نمي‌دانند، مگر آن كسي كه خدا قرآن را در خانة او نازل فرموده، و كسي كه خدا او را به امامت و وصايت رسول خدا اختيار فرموده، و او را بر اسرار خود مطلع ساخته، و رسول خدا در اين حديث شريف او را معرفي فرموده به كلمة « لن يفترقا» كه كاشف از آن است كه عترت او بر تمام معاني و حقايق اين كتاب عالم و بااطلاع‌اند و از قرآن جدا نيستند، و امت در فهم آن ناچارند از اين‌كه به ايشان مراجعه كنند و از هر جهت در فهم قرآن، معارف ديني و احكام تكليفي خود محتاج‌اند به ايشان متمسك شوند تا از ضلالت و گمراهي بركنار باشند.

پي نوشت :

برگرفته از: ولايت كليه، صص 120 ـ 117.

منبع: ماهنامه موعود شماره 71