نویسنده: محمدعلی محمدی

 
یكی از شبهاتی كه هیوم و برخی دیگر از دانشمندان مسیحی مطرح كرده‌اند «اثبات ناپذیری معجزات به دلیل مخالفت با قوانین طبیعت» است. هرچند این گفتار به نام «برهان هیوم» مشهور شده است، ولی برخی از دانشمندان از جمله دیوید اوئن (1) و ریچارد پرایس (2) معتقدند «برهان هیوم» صورت اولیه و ساده‌ای از برهان «بیز» است كه در قرن هجدهم میلادی به كار برده است.
هیوم و همفكرانش معتقدند وقوع اعجاز هرچند از نظر عقلی، محال نیست، ولی وقوع آن، آن قدر نامحتمل است كه به حكم عقل نمی‌توانیم وقوع آن را محتمل بدانیم؛ پس وقوع اعجاز هر چند ذاتاً و در مرحله‌ی ثبوت محتمل است- و مانند اجتماع نقیضین نیست- ولی اثبات وقوع آن، به قدری نامحتمل است كه با هیچ شاهد و برهانی نمی‌توان آن را اثبات كرد. آنان با این توجیه‌ها می‌خواهند ثابت كنند اثبات وقوع اعجاز ممكن نیست و به هیچ دلیلی نمی‌توان ثابت كرد معجزات اتفاق افتاده است. پس بحث در مرحله‌ی ثبوت نیست، بلكه در مرحله‌ی اثبات است.
خلاصه‌ی استدلال هیوم چنین است:
الف) تنها معرفت مطمئن بشری، دانشی است كه مبتنی بر تأثرات حسی باشد؛ از این رو تنها راهنمای ما برای استدلال درباره‌ی امور واقع و مرجع نهایی حل همه‌ی نزاع‌ها، تجربه است.
ب) شخص عاقل عقیده‌ی خود را با دلیل هماهنگ می‌كند؛ لذا هر اندازه موضوع گواهی از تجربه‌ی روزمره‌ی ما دورتر باشد، حصول اطمینان از وقوع آن به دلیل محكم‌تری نیاز دارد. این نیاز به دلیل قوی و محكم در معجزات، بسیار تشدید می‌شود؛ زیرا معجزات شگفت‌انگیز، غیرمعمول و خلاف قوانین طبیعت‌اند. پس در این‌گونه امور ما با تناقض غیرقابل اجتناب دو تجربه مواجهیم. (3) به ناچار تجارب متضاد و مخالف با هم مقایسه و طرف راجح، همراه با شك و تردید انتخاب می‌شود.
ج) اعتماد ما به گزارش شاهدان و گواهان مبتنی بر یك اصل تجربی است. دلیل اینكه ما به شاهدان و مورخان اعتماد می‌كنیم، به هیچ وجه ناشی از ارتباطی نیست كه بین گواهی و واقعیت به نحو ضروری كشف كرده باشیم، بلكه ناشی از مشاهده‌ی درستی گواهی انسان‌ها و موافقت امور واقع با گزارش شاهدان عینی است.
د) از آنجا كه معجزه، نقض قانون طبیعت است و از طرفی، تجربه‌ی راسخ و غیرقابل تردید، قوانین طبیعت را اثبات كرده است، دلیل بر ضد معجزه در حاق واقع به همان اندازه تمام است كه هر برهان تجربی را بتوان تصور كرد؛ زیرا قضایایی مانند «هر انسانی می‌میرد»، «سرب نمی‌تواند خود به خود در هوا معلق بماند»، «آتش، چوب را می‌سوزاند» و «آتش با آب خاموش می‌شود» همگی موافق قانون طبیعت‌اند و برای نقض این قوانین به دلیل بسیار محكمی نیاز است. به عبارت دیگر به معجزه‌ای نیاز است تا از وقوع اینها جلوگیری كند.
نتیجه اینكه: در مواردی كه شاهد و گواهی از وقوع معجزه‌ای خبر می‌دهد، اگر قطع نظر از موضوع، خبر فی حد نفسه لحاظ شود، به حد دلیل كامل می‌رسد- و امكان پذیرش گفتار كسانی كه از وقوع معجزات خبر می‌دهند، وجود دارد- ولی از آنجا كه بر ضد این دلیل، دلیلی وجود دارد- و آن دلیل،‌ تجربه‌ی راسخ بر ضد معجزه است كه وقوع هر معجزه‌ای را رد می‌كند- ناگزیر با تناقض غیرقابل اجتناب مواجهیم كه باید قوی‌ترین آن دو، مطابق اصل دوم ترجیح داده شود.
از طرفی، دلیلی وجود ندارد كه بتواند بر تجربه‌ی راسخ- كه ضد معجزه است- فائق آید، (4) در نتیجه دلیلی برای قبول معجزات وجود ندارد.
برای شبهه‌ی فوق چند پاسخ وجود دارد كه به مهم‌ترین آنها اشاره می‌كنیم:

1. روش علوم

با توجه به تفاوت متد بررسی علوم طبیعی و فراطبیعی، تردیدی وجود ندارد كه اثبات یا نفی گزاره‌های هر علمی با توجه به روش و متد همان علم است؛ برای نمونه، روش اثبات گزاره های جغرافی با روش اثبات گزاره های ریاضی تفاوت دارد و نمی‌توان با یك روش و آن هم روش تجربی، همه‌ی علوم را اثبات یا نفی كرد:
تجربه فقط می‌تواند قلمرو خودش را اثبات كند و بیرون از آن را نمی‌تواند نفی كند؛ مثلاً اثبات تجربی اثر عصاره‌ی فلان گیاه در درمان فلان بیماری، نمی‌تواند اثبات كند كه عصاره‌ی گیاهان دیگر در درمان این بیماری اثر ندارد؛ زیرا زبان تجربه، زبان نفی مطلق نیست؛ برخلاف ریاضیات كه در آن، امر، دایر بین نفی و اثبات است؛ یعنی اگر یك طرفِ نقیض اثبات شد، طرف دیگر نفی می‌شود و بالعكس؛ زیرا اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین محال است. بنابراین محدوده‌ی علوم تجربی، كوچك و بسته است و فقط می‌تواند در محدوده‌ی محسوسات، آن هم در مصادیق جزئی سخن بگوید و نمی‌تواند اموری كه خارج از قلمرو حس و نامحسوس هستند را نفی كند. وانگهی این ادعا كه طریق اثبات و ابطال و طریق تحقیق هر چیز، فقط حس و تجربه است نیز ناصحیح است؛ زیرا اگر موجودی مادی باشد، طریق معرفت و اثبات یا نفی آن حس و تجربه است؛ اما اگر موجودی مجرد باشد، طریق معرفت و اثبات و ابطال آن در قلمرو حس و تجربه نمی‌گنجد. پس راه معرفت و اثبات، منحصر در حس و تجربه نیست؛ زیرا افزون بر راه حس و تجربه، راه برهان عقلی و بالاتر از آن، راه شهود قلبی و عرفانی و برتر از آن دو، راه وحی و كشف و شهود معصومانه‌ی وحی نیز وجود دارد. راه حس و تجربه، طلیعه‌ی تحقیق و آغاز راه پژوهش و برهان عقلی میانه‌ی راه، و راه شهود قلبی و عرفانی، بخش پایان راه است و كشف معصوم نیز در قله‌ی شهود قرار دارد. كسی كه فقط با راه حس و تجربه به شناخت حقایق اقدام می‌كند، تنها یك سوم یا یك چهارم راه را رفته است كه آن نیز بدون سرپرستی برهان عقلی حاصل نمی‌شود. (5)

2. علوم غیرتجربی

دومین پاسخ به شبهه‌ی فوق را با سخنان میكائیل پترسون و دیگر مؤلفان كتاب عقل و اعتقاد دینی (6) آغاز می‌كنیم. پرسش اینان از افرادی كه گفتار هیوم و همفكرانش را نقل و تأیید یا تكمیل كرده‌اند (7)، این است كه:
قوانین علمی به كدام دلیل، معیار و مرجع نهایی و قطعی تاریخ و برترین معیار نقد و بررسی حوادث تاریخی است؟ چرا، چگونه و به چه دلیلی عوامل غیرطبیعی نادیده گرفته می‌شود؟ چرا تنها راه به وجود آمدن باور، راه تجربه دانسته می‌شود؟ امروزه بسیاری از اهل ایمان به دلیل اعتقادشان به امور غیبی، تصویری از الگوی حاكم بر جهان دارند كه معجزه را - حقیقتاً- باور دارند. آنان معتقدند مشیت الهی هم اكنون بر جریان طبیعت، حاكم و در طبیعت، نافذ و مؤثر است. تعداد زیادی از مسیحیان معتقدند یكی از تعالیم كتاب مقدس این است كه خداوند گاهی برای اجابت دعا، در جریان عادی طبیعت مداخله می‌كند و امر خارق عادتی را پدید می‌آورد؛ بنابراین وقتی به این‌گونه افراد معجزه‌ای گزارش شود، چنین گزارشی می‌تواند واجد اعتبار و قابل استناد باشد. پس هیوم چگونه و به چه دلیلی چنین شواهدی را كاملاً نادیده می‌گیرد و به طور كلی حكم می‌كند كه رأی نهایی درباره‌ی داوری در مورد گزارش‌های تاریخی در همه‌ی موارد از آنِ قوانین علمی است؟! (8)
در توضیح اشكال این عده بر هیوم می‌توان گفت: پرسش این است كه شما با كدام دلیل می‌گویید تنها راه رسیدن به باور و اعتقاد راسخ، تجربه است؛ در حالی كه عده‌ای از انسان‌ها، از راه های دیگر به باورهای محكم‌تر و قوی‌تری رسیده‌اند؟ خداباوران از راه های مختلف به این باور جزمی و قطعی رسیده‌اند كه با دعا كردن نیز می‌توان بر عوامل طبیعی غلبه كرد و حتی عوامل طبیعی را تسخیر كرد. پس راه های متعدد و شاید محكم‌تری برای رسیدن به باور وجود دارد.
فلو (9) مدعی بود به هیچ‌وجه نمی‌توان براساس شواهد طبیعی، وقوع معجزه را در عین قبول قانون علمی، پذیرفت؛ در نتیجه همانند هیوم وقوع معجزات را انكار می‌كرد. بسیاری از اندیشمندان مسیحی از جمله مؤلفان كتاب عقل و اعتقاد دینی به استدلال فلو اشكال و راه های مختلفی را برای تحقیق در حوادث اعجازآمیز به جز راه تجربه پیشنهاد كرده‌اند؛ برای نمونه برخی نوشته‌اند:
فرض كنید گروه بزرگی از پزشكان مشهور جهان گزارش داده‌اند كه چندین بار دیده‌اند پای فلج شده و در رفته، به طور ناگهانی اندازه و شكل معمولی خود را بازیافته است. چنین رخدادی آشكارا با قانون طبیعی مورد قبول و جاری ناسازگار است. بنا بر مبنای فلو [و هیوم] نباید وقوع چنین حوادثی را باور كرد، مگر اینكه حادثه‌ای از همان نوع دوباره تكرار شود؛ در حالی كه چنین نیست، بلكه امكان این مطلب وجود دارد كه ما از روی گزارش پزشكان متقاعد شویم چنین حوادثی رخ داده است و آنها قصد فریب كسی را نداشته، خود نیز فریب نخورده‌اند.
همچنین می‌توانیم فرض كنیم این حوادث را به چشم سر دیده باشیم یا از گذشته به یاد داشته باشیم، طبیعی است كه به وقوع آنها اذعان كنیم. در تمام این موارد ما به اطمینان و باور می‌رسیم؛ چنان كه افزون بر راه های «گزارش پزشكان»، «مشاهده‌ی مستقیم» و «به خاطر داشتن»‌راه قابل اطمینان و علمی چهارمی نیز برای تحقیق در مورد گزارش حوادث اعجازآمیز وجود دارد و آن - همان گونه كه «ریچارد اسوین برن» متذكر شده است- آثار فیزیكی‌ای چون فتوگرافی، عكس و تصویر ویدئویی است كه برای مثال پیش از شفا یافتن پای مفلوج و بعد از آن تهیه شده است كه وقتی با ارزیابی های دقیقی، همانند آزمایش و تحلیل، قابل اطمینان بودن عكس‌ها و فیلم‌ها ثابت شود، می‌تواند دلیل محكمی بر وقوع چنین حوادث اعجازآمیزی باشد. درباره‌ی گزارش گزارشگران و گواهان تاریخی نیز چنین است. اگر دلیل خوبی داشته باشیم كه ثابت كند افراد نیك و شناخته شده‌ای ادعا كنند كه حادثه‌ای را دیده‌اند و دلیلی نداشته باشیم كه ثابت كند اینان برای رسیدن به منافع شخصی، داستان‌پردازی كرده یا گول خورده‌اند، روشن است كه می‌توانیم به این باور برسیم كه داستان گزارش شده واقعاً رخ داده است. پس مورخ نمی‌تواند به طور قطع بگوید تمام گزارش‌هایی كه حاكی از وقوع نمونه‌ی مخالف قانون طبیعت (معجزه) است، غیرواقعی و كذب می‌باشد. (10)

3. نقل قطعی

پاسخ سومی كه برای شبهه‌ی مذكور وجود دارد، این است كه یكی از راه های اثبات پدیده های تاریخی، نقل قطعی و گزارش های یقین‌آور است. بسیاری از ما رودهای می‌سی سی پی و نیل را ندیده‌ایم، ولی هم اكنون در وجود رودی به نام می‌سی سی پی تردیدی نداریم؛ زیرا از طریق نقل متواتر یا نقل های اطمینان‌آور یقین پیدا كرده‌ایم كه این رود در جهان وجود دارد. ما مرتاضان هندی و اعمال خارق العاده‌ی آنان را ندیده‌ایم، ولی با توجه به نقل های بسیار به این باور رسیده‌ایم كه آنان كارهای خارق العاده‌ی فراوانی انجام می‌دهند. امروزه دانش‌هایی از قبیل «دورآگاهی (تله پاتی)»، «اندیشه‌خوانی» و «پیش‌آگاهی» از دانش های ثابت شده است كه در عین حال كه عجیب‌اند و ما آنها را نمی‌دانیم، اصل وجود چنین دانش‌هایی برای ما اثبات شده و به باور رسیده‌ایم؛ چنان كه این مطلب برای بسیاری دیگر از علوم و دانستنی های ما نیز صادق است.
امروزه اخبار و گواهی‌هایی كه درباره‌ی امور خارق العاده هستند، به درجه‌ای از قوت و استحكام رسیده‌اند كه برای هیچ فرد با انصافی تردیدی به جا نمی‌ماند كه این امور، وقایعی انكارناپذیر در جهان‌اند؛ چنان كه صدها نفر از دانشمندان غربی به این نكته تصریح كرده‌اند؛ برای نمونه ویلیام جیمز (11) ‌به گواهی ده‌ها دانشمند و كتب و مجلات پژوهشی، كه همگی از احساس فوق طبیعی، جذب و انجذاب های روحانی و مكاشفه های عرفانی خارق العاده خبر داده‌اند، تصریح می‌كند و چنین نتیجه می‌گیرد كه این مكاشفه‌ها و دریافت‌ها، فوق مادی و بسیار دامنه‌دارتر از حس طبیعی است؛ (12) چنان كه گوستاو جاهودا (13) ضمن اعتراف به ناتوانی خود از تشخیص خرافات از امور واقع و اصیل، به این نكته تصریح می‌كند كه واقعیت داشتن پاره‌ای از عجایب، انكارناپذیر است و آنان را تحت عنوان تجربه های غیبی نامگذاری می‌كند. (14)
دكتر لیال واتسن، نویسنده‌ی مشهور كتاب فوق طبیعت (15) نیز اثبات كرده است اراده‌ی انسانی كه عاملی فراطبیعی است، بر قانون طبیعت اثر می‌گذارد و گاه قوانین طبیعت را از كار می‌اندازد. نامبرده مثال‌ها و شواهد عینی نیز در این باره نقل كرده و معتقد است: «مواضع متواضعانه‌ای كه علم امروزی رفته رفته به خود می‌گیرد، این امید را زنده می‌كند كه بار دیگر فلسفه‌ی تعقلی، عرفانی و ایمانی، جای خود را آن طور كه شایسته است، بیابد.» (16)
علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد:
علم نمی‌تواند معجزه را انكار كند یا آن را بپوشاند؛ زیرا چشم علم از دیدن امور عجیب و خارق العاده پر است. دانشمندان دنیا نیز همواره از مرتاض‌ها و دیگر كسانی كه با نفس خود مبارزه می‌كنند، كارهای خارق العاده می‌بینند و در جراید و مجلات و كتاب‌ها می‌خوانند؛ به گونه‌ای كه دیگر جای هیچ شك و تردیدی در وجود چنین خوارقی باقی نمانده است؛ از این رو روان‌كاوان دنیا ناگزیر شده‌اند در مقام توجیه این گونه كارها برآمده، آن را به جریان امواج نامرئی الكتریسیته و مغناطیسی نسبت دهند؛ به همین جهت این فرضیه را مطرح كرده‌اند كه ریاضت و مبارزات نفسانی، هر قدر سخت‌تر باشد، بیشتر انسان را بر امواج نامرئی و مرموز مسلط می‌سازد. (17)
با توجه به آنچه گذشت، تردیدی برای این مطلب باقی نمی‌ماند كه خوارق عادات فراوانی به وقوع پیوسته است. حال گاهی این خوارق عادات را دیده یا شنیده‌ایم یا به نقل معتبر برای ما اثبات شده است.
درباره‌ی معجزات- به خصوص برخی از معجزات رسول اكرم- نیز موضوع این‌گونه است. هرچند ما معجزاتی مانند شق القمر و معراج را ندیده‌ایم، ولی از آنجا كه نه تنها دلیل عقلی بر عدم امكان وقوع آن وجود ندارد، بلكه با دلایل قطعی اثبات شده‌اند، تردیدی در وقوع این‌گونه معجزات باقی نمی ماند، زیرا از طریق نقل قطعی و متواتر این معجزات برای ما اثبات شده است؛ چنان كه معجزه‌ی تغییر قبله، هم اكنون نیز باقی و قابل اثبات و مشاهده است كه آن حضرت بدون در دست داشتن وسایل نجومی و بدون اینكه حتی یك روز در كلاس درس نجوم نشسته باشد، جهت قبله‌ی مسجدالنبی را مشخص كرد و اكنون كه دانش روز پیشرفت كرده است، روشن شده كه بدون كمترین اختلافی، آنچه رسول اكرم مشخص كرده، قبله‌ی حقیقی مسجد النبی است. (18)

4. مبانی نظری

چهارمین پاسخ شبهه‌ی فوق با توجه به مبانی نظری و اصول موضوعه روشن می‌گردد. به عبارت روشن‌تر، راه دیگری كه برای اثبات این معجزات وجود دارد، توجه به دانش های پیشینی و مبانی نظری است. برای نمونه برای اثبات معراج پیامبراكرم می‌توانیم ابتدا از راه های دیگری، نبوت آن حضرت را ثابت كنیم، سپس بعد از اثبات اصل نبوت و ضرورت صدق آن حضرت، معجزاتی مانند شق القمر و معراج نیز ثابت می‌شود.
دقت در این نكته ضروری است كه در این پاسخ از طریق معراج بر نبوت و از طریق نبوت بر معراج استدلال نمی‌كنیم كه شبهه‌ی دوری یا مصادره به مطلوب بودن پاسخ به ذهن برسد؛ بلكه از سایر راه هایی كه برای اثبات نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد، ابتدا نبوت آن حضرت اثبات می‌شود، سپس با توجه به اثبات صداقت آن حضرت و پس از اثبات آسمانی بودن قرآن، ثابت می شود هرچه در قرآن كریم آمده، حق و مطابق با واقع است و از آنجا كه معجزاتی مانند معراج و شق القمر در قرآن كریم آمده است، ثابت می‌شود این معجزات اتفاق افتاده است.
برای اثبات معجزاتی مانند معجزات منسوب به حضرت عیسی و موسی این‌گونه استدلال می‌كنیم:
الف)‌ با دلایل برهانی، نبوت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و الهی بودن كتاب قرآن برای ما اثبات شده است.
ب)در قرآن كریم معجزاتی به پیامبران از جمله حضرت موسی و عیسی نسبت داده شده است.
ج)پس این معجزات اتفاق افتاده است.

5. قرآن و دیگر معجزات

پاسخ پنجمی كه به شبهه‌ی مذكور داده می‌شود، تفاوت قرآن كریم با معجزات سایر پیامبران است.
اگر از تمام پاسخ های گذشته صرف‌نظر كنیم، اصولاً اشكال یاد شده متوجه قرآن كریم نیست؛ زیرا اعجاز قرآن كریم تنها از راه گواهی گواهانی كه مثلاً هزاران سال قبل، اعجاز قرآن را دیده باشند، به دست نمی‌آید؛ بلكه قرآن كریم معجزه‌ی جاویدی است كه هم اكنون نیز هر كس بخواهد با اندكی دقت می‌تواند اعجاز قرآن كریم را دریابد و همانند بسیاری از دانشمندان به این نكته اذعان كند كه قرآن معجزه‌ای است كه از طرف خداوند برای هدایت بشر آمده است؛ چنان كه بانو دكتر «لورا واكسیا واگلیری» (laura vacceia vaglieri) استاد دانشگاه «ناپل»‌ایتالیا می‌نویسد:
كتاب آسمانی اسلام نمونه‌ای از اعجاز است... قرآن، كتابی است كه نمی‌توان از آن تقلید كرد. نمونه‌ی سبك و اسلوب قرآن در ادبیات سابقه ندارد. تأثیری كه این سبك در روح انسان ایجاد می‌كند، ناشی از امتیازات و برتری های آن است... چطور ممكن است «این كتاب اعجازآمیز» ساخته‌ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، در صورتی كه او یك نفر عرب درس نخوانده‌ای بود... ما در این كتاب گنجینه‌ها و ذخایری از علوم می‌بینیم كه فوق استعداد و ظرفیت باهوش‌ترین اشخاص و بزرگ‌ترین فیلسوفان و قوی‌ترین رجال سیاست و قانون است. به دلیل این جهات است كه قرآن نمی‌تواند كار یك مرد تحصیل كرده و دانشمند باشد. (19)
تفاوت اساسی قرآن و سایر معجزات این است كه قرآن مرز «زمان و مكان» را درهم شكسته و فوق زمان و مكان قرار گرفته است.
معجزات پیامبران گذشته و برخی از معجزات پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر از قرآن، در زمان و مكان مشخص و در برابر عده‌ی خاصی صورت گرفته است. سخن گفتن نوزاد مریم (علیها السلام) و زنده كردن مردگان و مانند آن، به وسیله‌ی مسیح (علیه السلام) در زمان و مكان و در برابر اشخاص معینی بوده است؛ ولی قرآن، نه تنها به زمان و مكان خاصی وابسته نیست، بلكه گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش، برای ما این امكان را فراهم آورده است تا بتوانیم بیش از مردم اعصار گذشته، اعجاز قرآن را دریابیم كه درك صدها نمونه از وجوه اعجاز علمی قرآن كریم شاهدی بر این مدعاست.
تفاوت دیگر قرآن با معجزات دیگر این است كه امور خارق العاده‌ای كه از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده است، معمولاً جنبه‌ی جسمانی داشته است: شفای بیماران درمان‌ناپذیر، زنده كردن مردگان، سخن گفتن كودك نوزاد در گاهواره و... همه‌ جنبه‌ی جسمی دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر می‌كنند؛ ولی الفاظ قرآن كه از همین حروف و كلمات معمولی تركیب یافته است، در اعماق دل و جان انسان نفوذ می‌كند؛ روح او را از اعجاب و تحسین سرشار می‌سازد؛ افكار و عقول را در برابر خود به تعظیم وادار می‌كند؛ معجزه‌ای است كه تنها با مغزها و اندیشه‌ها و ارواح انسان‌ها سروكار دارد و روشن است كه به این امور نمی‌توان تنها از راه حس پی برد.

همه قانون طبیعت

شبهه‌ی دیگری كه درباره‌ی رابطه‌ی اعجاز با قوانین طبیعت مطرح شده است، اثبات ناپذیری اعجاز به دلیل عدم امكان علم به همه‌ی قوانین طبیعت است و خلاصه آن چنین است:
از آنجا كه انسان نمی‌تواند به همه‌ی قوانین طبیعت علم پیدا كند، نمی‌تواند خارق العاده را از غیر آن تشخیص دهد؛ از این رو حتی اگر انجام معجزات با قوانین طبیعت منافات نداشته باشد، باز هم امكان اثبات اعجاز وجود ندارد.
از آنچه در توضیح خارق العاده گذشت، به خوبی می توان به این شبهه نیز پاسخ داد، زیرا:
الف)‌یكی از شروط معجزه، خلاف عادت بودن آن است؛ ولی معجزه، شروط دیگری نیز دارد كه در بحث تعریف معجزه گذشت و تشخیص كار خلاف مقتضای عادت، با غیر آن به آگاهی از همه‌ی قوانین طبیعی نیازمند نیست، بلكه با نگاهی سطحی می‌توان اموری را كه خلاف عادت است، از سایر امور بازشناخت و معجزه كاری است كه برخلاف عادت است؛ یعنی كاری كه از نظر عادت، انجام یافتن آن محال است. اینك از كسی كه این شبهه را مطرح كرده است، می‌پرسیم:
آیا زنده شدن مرده و سخن گفتن او طبق مقتضای عادت است؟!
آیا فهم چنین مطلبی نیازمند این است كه ما همه‌ی قوانین طبیعی را بدانیم؟!
آیا جان گرفتن چوبی بی جان و سپس بلعیدن سایر اشیا، مقتضای عادت چوب است یا خلاف مقتضای آن؟
اصولاً بحث دانشمندان اسلامی این نیست كه وقتی معجزه ثابت می‌شود كه ما همه‌ی قوانین طبیعت را بدانیم و آن‌گاه علم پیدا كنیم كه فلان كار، مخالف قوانین طبیعی است. گفتار دانشمندان اسلامی این است كه عادتاً هر چیز علتی دارد و با آمدن آن علت، معلول نیز به دنبال آن خواهد آمد؛ اكنون اگر معلولی برخلاف علل طبیعی به وجود آمد، به گونه‌ای كه عادتاً این تخلف محال است، در این صورت اولین شرط معجزه بودن، تحقق یافته است و نیازی نیست همه‌ی علل را بدانیم.
علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد:
تنها فرقی كه میان روش عادت با معجزه‌ی خارق عادت هست، این است كه اسباب مادی برای پدید آوردن حوادث عادی در جلو چشم ما اثر می‌گذارند و ما روابط مخصوصی كه آن اسباب با آن حوادث دارند و نیز شرایط زمانی و مكانی مخصوصش را می بینیم [و می‌شناسیم]، ولی در معجزات نمی‌بینیم. تفاوت دیگر معجزات خارق العاده با امور عادی این است كه در حوادث طبیعی، اسباب، اثر خود را به تدریج می‌بخشند و در معجزه آنی و فوری اثر می‌گذارند؛ مثلاً اژدها شدن عصا هرچند محال عقلی نیست، ولی اگر برابر عادت و در مجرای طبیعی عصایی بخواهد اژدها شود، به علل و شرایط زمانی و مكانی مخصوصی نیاز دارد تا در آن شرایط، ماده‌ی عصا از حالی به حالی دیگر برگردد و به صورت های بسیاری یكی پس از دیگری درآید، تا در آخر، صورت آخری را به خود بگیرد، یعنی اژدها شود... ولی در معجزه تبدیل شدن عصا به اژدها به آن شرایط و آن مدت طولانی نیازی نیست؛ بلكه علت، یعنی خواست خدا، همه‌ی آن تأثیرهایی را كه در مدت طولانی به كار می‌افتاد، در یك لحظه به كار می‌اندازد و در چشم برهم زدنی عصا تبدیل به اژدها می‌شود. (20)
ب)مواردی كه پیامبران به عنوان معجزه ارائه كرده‌اند، محدود و مشخص است و برای فهم عادی یا غیرعادی بودن این‌گونه امور، نیازی به اطلاعات تخصصی و دانستن همه‌ی قوانین طبیعت نیست. در چنین مواردی با مراجعه به عرف عمومی و نیز با مراجعه به دانشمندان می‌توان علم عادی پیدا كرد كه كاری كه مدعی نبوت انجام داده، خارق العاده است یا خیر. برای نمونه خداوند درباره‌ی حضرت عیسی و معجزاتش می‌فرماید: «وَ رَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌»: و [او را] رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل [قرار داده است، كه به آنها می‌گوید] من نشانه‌ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده‌ام. من از گِل، چیزی به شكل پرنده می‌سازم، سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌ای می‌گردد و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی) را شفا می‌دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌كنم و از آنچه می‌خورید و در خانه های خود ذخیره می‌كنید، به شما خبر می‌دهم. مسلماً در اینها، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید! (21)
به طور عادی محال است مجسمه‌ی گلینی كه به شكل پرنده‌ای ساخته شده است، زنده شود و به پرواز درآید، كور مادرزاد یا مبتلای به پیسی با دعایی، بینا یا مرده‌ای دوباره زنده شود. حال اگر كسی چنین كارهای حیرت‌آوری انجام داد، درمی‌یابیم كار او خارق العاده است؛ چنان كه زنده شدن مجدد درخت خشك و برگ درآوردن و میوه دادن آن از اموری است كه هر عقل سالمی خارق العاده بودن آن را می‌فهمد. (22)
ج) اگر در موردی شناخت خارق العاده مشكل باشد، مردم عادی به دانشمندان مراجعه می‌كنند (رجوع به متخصص) و وقتی دانشمندان به خارق العاده بودن تصریح كردند، برای بقیه نیز علم عادی حاصل می‌شود؛ برای نمونه اگر كسی در اینكه آیا قرآن خارق العاده است یا خیر، شك كرد، ‌به دانشمندان ادبیات عرب مراجعه می‌كند و آن‌گاه درمی‌یابد كه قرآن، معجزه‌ی ادبی جاویدی است.
خلاصه اینكه برای اثبات اعجاز، به دانستن همه‌ی اسرار و قوانین طبیعت نیازی نیست. وانگهی كارهایی كه پیامبران به عنوان اعجاز انجام داده‌اند، محدود و مشخص است و هر عقل سالمی غیرعادی بودن آن را درك می‌كند. سومین نكته این است كه برای تشخیص عادت و یا خلاف عادت بودن كاری كه مدعی نبوت انجام می‌دهد، می‌توان به سخن كارشناسان مراجعه كرد و وقتی كارشناسان به خلاف عادت بودن عملی اذعان كردند، یكی از شرایط معجزه محقق می‌شود؛ چنان كه كارشناسان ادبیات به اعجاز قرآن و ساحران به اعجاز عمل حضرت موسی تصریح كردند.

پی‌نوشت‌ها:

1. David Owen
2. Richard Price(1723-1791) كشیش و فیلسوف انگلیسی كه اثر عمده او بررسی پرسش اصلی در اخلاق است.
3. زیرا از طرفی با توجه به تجربه های مكرر به باوری رسیده‌ایم و پس از وقوع هر پدیده‌ای- پدیده‌ی الف- انتظار داریم پدیده‌ی خاصی- پدیده‌ی ب- رخ دهد یا براساس تجربه های فراوان به این باور رسیده‌ایم كه وقوع پدیده‌ای- مانند زنده شدن دوباره‌ی مردگان- ناممكن است. از طرفی دیگر شاهدانی كه معجزه را دیده‌اند، گواهی می‌دهند كه پدیده‌ای كه در پی پدیده‌ی الف انتظار آن را می‌كشیدیم، اتفاق نیفتاده یا پدیده‌ی زنده شدن مردگان اتفاق افتاده است.
4. مكی در این باره می‌گوید: «هیوم این دو احتمال را مساوی نمی‌داند؛ زیرا احتمال اینكه گزارشگر شما اشتباه كرده باشد یا متقلب باشد... مخالف قانون طبیعت نیست، مگر اینكه احتمال تقلب و اشتباه گزارشگران، اعجازآمیزتر از وقوع معجزه و مخالف با قانون طبیعت باشد. در این صورت ممكن است موازنه‌ی احتمال‌ها به نفع معجزه تمام شود، لكن حتی در چنین موردی نیز با نابودسازی متقابل براهین مواجهیم و برهان راجح، تنها چیزی كه به ما می‌دهد، اطمینانی متناسب با آن درجه از قوتی است كه بعد از كسر كردن برهان مرجوح باقی می‌ماند. هرگاه كسی به من بگوید كه مرده‌ای را دیده است كه به زندگی برگردانده شده، فوراً با خود چنین می‌اندیشم كه آیا محتمل‌تر است كه این شخص یا مرا فریب بدهد یا خود فریب خورده باشد یا واقعیتی كه گزارش می‌كند، واقعاً رخ داده باشد. من معجزه‌ای را در برابر معجزه‌ای دیگر قرار می دهم و برحسب تفوقی كه كشف می‌كنم تصمیم را اظهار می‌كنم و همواره معجزه بزرگ‌تر را مردود می‌شمارم. اگر كذب گواهی او اعجازآمیزتر از رویدادی باشد كه گزارش می‌كند، در این صورت- و نه تا آن وقت- می‌تواند ادعا كند كه عقیده یا رأی مرا در اختیار دارد (محمدامین احمدی، تناقض نما یا غیب نمون؛ صص411-412 و 157-158).
5. عبدالله جوادی آملی، دین شناسی، ص112.
6. Reason and Religious Belief
7. پاسخ اینان به آنتونی فلو است كه كوشیده است در پرتو قوانین نو مولوژیكال (Nomological Lawe) برهان هیوم را بازسازی كند.
8. محمدامین احمدی؛ تناقض نما یا غیب نمون؛ همان، ص168-169 به نقل از:
Peterson and others;Reason and Religious Belief,pp. 159-164.
9. پروفسور آنتونی فلو (Anthony Flew) ملحد و فیلسوف مشهور انگلیسی است كه برای دهه‌ها نماد و قهرمان بی‌ایمانان بوده است؛ ولی طی مصاحبه‌هایی كه با «گری‌ هابرماس» داشت، دیدگاه های او از الحاد به سمت خداباوری تغییر كرد. این مصاحبه در سال 1985میلادی در دالاس تگزاس اتفاق افتاد و حاصل آن، ایمان آوردن آنتونی فلو به خداوند می‌باشد. گفته شده مناظره‌ی دوم بین آنتونی فلوی ملحد و گری هابرماس با ایمان در دانشگاه لیبرتی پیش چشمان هزاران نفر انجام شده، دلایل این دو فیلسوف برای اثبات و رد وجود خداوند به تفصیل بیان شده است و براهین كیهان شناختی مثل انفجار بزرگ، برهان نظم، برهان اخلاقی و براهین عقلی دیگر به صورت مشروح بین آن دو، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و سرانجام هابرماس با تحلیل معجزات حضرت عیسی (علیه السلام) ‌با استفاده از كتاب مقدس با رویكرد موقت شناسی جدید، توانست وجود خداوند را به آنتونی فلو بقبولاند. این مصاحبه‌ها در روزنامه ایران، ش 3445-3447، در تاریخ های 29- 31/ 1/ 85 قابل مشاهده است.
10. همان.
11. ویلیام جیمز (1910-1842) William James فیلسوف و روان شناس معروف آمریكایی در نیویورك سیتی به دنیا آمد. وی فلسفه‌ی پراگماتیسم را كه از سوی همشهری امریكایی‌اش، چارلز ساندرز پیرس، باب شده بود، توسعه داد. از نكات خارق العاده و جالب توجه زندگی او كه به بحث فعلی بی ارتباط نیست، این است كه وی در سال 1899 هنگام بازگشت از كوهی كه در نزدیكی خانه‌اش در نیوهمپشایر بود، راه خود را گم كرد. تلاش شدید او برای یافتن راه بازگشت از كوه مزبور، موجب تشدید ناراحتی قلبی‌اش شد. در طول دو سال، تقریباً زمین گیر بود. اما به ناگهان و در كمال حیرت، شفا یافت. وی سرانجام در 26 اوت 1910 درگذشت.
12. ویلیام جیمز؛ دین و روان، محمدامین احمدی، تناقض نما یا غیب نمون، ص293-294.
13. وی در سال 1920 در وین به دنیا آمد و در دانشگاه استرت كلاید (University of Strathclyde) كرسی تدریس داشت و موضوع عمده‌ی تحقیقات او روان شناسی بین فرهنگی، روان شناسی اجتماعی و روان شناسی رشد است. مهم‌ترین كتاب او روان شناسی خرافات نام دارد.
14. محمدامین احمدی؛ تناقض نما یا غیب نمون، ص296 به نقل از: روان شناسی خرافات، ص24-25.
15. دكتر لیال واتسن (Lial Watson) محققی است كه در زمینه پدیده های فوق طبیعی به بسیاری از مناطق جهان سفر كرده است و یكی از كتاب‌هایی كه در آن، نتایج ده سال از تحقیقات خود را به رشته تحریر درآورده، كتاب فوق طبیعت (Super Nature) است. دكتر واتسن متخصص گیاه شناسی، جانورشناسی، زمین‌شناسی، جغرافیا، روان‌شناسی، انسان‌شناسی و باستان‌شناسی است. او در كتاب فوق در مورد پدیده‌هایی مانند امواج مغزی، تله پاتی، هاله، شهود، روشن بینی و تأثیر ماه و سیارات بر انسان تحقیقات آزمایشگاهی و وسواس گونه‌ای را انجام داده و یا نقل كرده و كتابش را این‌گونه به پایان برده است: «... من متأثرم از بی كفایتی خودمان، از استعدادهای عمیق و وسیع و در عین حال دست نخورده‌مان و از پیشرفتی كه در این زمان تنها با به كارگرفتن گوشه كوچكی از مغزهایمان نموده‌ایم. ما در واقع كرم هایی هستیم كه در راه تبدیل شدن به كرم بزرگ صدپای بی مغز، منابع زمین را می‌بلعیم. اما من معتقدم پروانه از درون پیله شروع به جنبیدن كرده است. آن‌گاه كه آب و هوا مناسب شود، حصار را خواهد شكست و پای به جهان خواهد گذارد، اما نه به صورت نوعی سوپر كامپیوتر، بلكه به صورت موجودی زنده كه به تمامی، فوق طبیعت را تحقق خواهد بخشید و از پشت سرش به تكنولوژی، به عنوان یك اسباب بازی كودكانه نظر خواهد كرد.»
16. لیال واتسن: فوق طبیعت، ص15.
17. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص76.
18. در این باره به زودی توضیح بیشتری خواهد آمد. همچنین رك: حسن حسن زاده آملی، «تعیین سمت قبله مدینه توسط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)»، ص42-52. همو، یازده رساله فارسی، ص480-481.
19. لورا واكیسا واگلری، پیشرفت سریع اسلام؛ در مجموعه‌ی عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن؛ ترجمه سعیدی؛ ص347.
20. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القران، ج1، ص76.
21. آل عمران: 49.
22. «وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً»: و این تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازه‌ای بر تو فرو می‌ریزد! (مریم: 25).

منبع مقاله :
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبهه‌پژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.