نویسنده: گستون مر
مترجم: فاطمه خوانساری
 

زندگینامه نویس افلاطون با مشکلات حل نشدنی مواجه می شود. البته، مریدان وی خاصه برادرزاده اش اسپوسیپوس (1) و همچنین کسنوکراتس(2) جزئیات بی شماری را، که گاهی ظاهراً بسیار دقیق است نقل کرده اند که دیوگنس لائرتیوس(3) آنها را در کتاب سوم زندگی، عقاید، و اقوال فیلسوفان مشهور گرد آورده است.
به علاوه می توانیم به نامه ی هفتم (4) که افلاطون در دوران پیری خود نوشته و اکنون اصالت آن کاملاً تأیید شده است به عنوان سندی از زندگی او توجه کنیم و بدین اعتبار، اطلاعات با ارزشی در اختیار داریم. این داده ها بدون تردید بسیار خوب به دست آمده است، اما قبول کلیه ی آنها بدون احتیاط خطرناک است و غالباً تمایز و تفکیک حقیقت از تخیلات و روایات افسانه ای ممتنع است. بدون نقل این روایت که خود آپولون(5) را پدر افلاطون معرفی می نماید، چه اعتباری می توانیم برای روایت دیگر قائل شویم که تولد او را در هفتم ماه تارگلیون (6) از هشتاد و هشتمین المپیاد(7)، ذکر می کند، یعنی مقارن سالروز تولد همان آپولون در تقویم دین آتن؟ چگونه به این نکته توجه نکنیم که اگر زندگی او را هشتاد و یک سال ثبت می نماییم، در علم حساب عرفانی فیثاغورسی(8) که بدون چون و چرا در مکتب افلاطونی (9) در شرف تکوین اثر گذاشته، عدد هشتاد و یک، عدد ممتازی به شمار می رفته است(10)، زیرا عدد مذکور نمودار مربعِ مربع اولین عدد فرد است. چیزی که اطلاعات مورد نظر را مورد شک و تردید قرار می دهد. در این صورت قائل شدن اعتبار بیش از حد برای این گونه روایات، امری بیهوده است، و مرجح آن است که به عناصری اساسی تر متمسک شویم، عناصری که به علت یقینی نبودن آنها، قریب به یقین بودنشان، کافی به نظر می آید.
افلاطون در آتن(11) و یا در اژین (12) که جزیره کوچکی در دریای اِژه (13) مقابل پیره (14) است (پایتخت قدیمی تجاری پلوپونز(15)) جزیره ای که بعداً به تملک آتن درآمد، متولد شد، همانجایی که پدر او قبلاً به عنوان مهاجر آنجا سکونت گزیده بود. تولد او را سال 428 یا 427 قبل از میلاد ثبت کرده اند، یعنی همزمان با مرگ پریکلس(16) و آغاز جنگ پلوپونز که مدت سی سال، آن را در برابر اسپارت (17) قرار داد و در نهایت به حاکمیت (18) اسپارت انجامید. خانواده ی او از اشراف آتن (19) بودند: پدرش آریستون(20)، از دوستان پریکلس و بنا به روایتی از اعقاب کدروس (21) آخرین پادشاه آتن بود، و در این صورت نسبت افسانه ای او به پوزئیدون(22) می رسد، مادرش پریکتیونه(23) از اعقاب یکی از برادران یا یکی از دوستان بسیار صمیمی سولون(24) بود، و نیز دخترخاله کریتیاس(25). یکی از سی قانون گزاری بود که طی تابستان 404 ق. م. قدرت آتن را در برابر هجوم اسپارتی ها تضمین کرد: همچنین خواهر خارمیدس(26)، یکی از ده کمیسری(27) بود که از طرف حکومت الیگارشی (28) مستقر در پیره، منصوب شده بودند. نام افلاطون شاید اسم پدر بزرگش آریستوکلس(29) بوده و افلاطون لقبی بوده است که به او داده اند - شاید این لقب از معنای حقیقی یا مجازی ممکن از صفت پلاطوس (30) در یونانی گرفته شده است - یا برای نشان دادن بلندی خارق العاده پیشانی او یا پهنای فوق العاده شانه های وی که استاد ژیمناستیک او، آریستون(31) کشتی گیری اهل آرگوس(32) را، تحت تأثیر قرار داده بود. یا به جهت ستایش او در فن خطابه.
دوران طفولیت و جوانی اش مسلماً مانند سایر مردان هم طبقه ی اجتماعی و هم زمان او بوده است. عبارتی در کتاب قوانین (33) (کتاب دهم، 887، د - ای) با ظرافت خاصی، خاطرات کودکی توأم با تقوی و پرهیزکاری او را یادآوری می کند، که از قربانی ها، ادعیه خانوادگی و اعتقاد شدید دینی که از والدین خود به ارث برده بود، حکایت دارد، و روحیه عرفانی او که نسبت به روایات افسانه ای و سنت اسرار باطنی، وفادار بوده است، همیشه این خاطره ها را در اذهان حفظ خواهد کرد... از همان آغاز از تعلیم و تربیت کودکان خانواده های سلطنتی آتن، که بعدها برای شرکت در امور اجتماعی فراخوانده می شوند، بهره مندگردید، بدون تردید مشهورترین سوفسطائیان آن دوران استاد وی بوده اند که به او صناعت خطابه (34) یعنی فن بحث و مجادله و بلاغت (35) را تعلیم داده اند، که این امر پیروزی او را در بحث های خطابی انجمن های عمومی (36) تضمین می کرد؛ چنان که اشاره شد، او در نزد آریستون، کشتی گیر معروف به تمرین ورزش(37) می پرداخت (ورزش یکی از سه مرحله تعلیم و تربیت در آن بود) و محتمل است که او در مبارزات کشتی بازیهای ایستمیک(38) شرکت داشته است. به هر جهت نیت باطنی او مانند خویشاوندانش، اکتساب و اعمال قدرت(39) بوده است؛ بهترین گواه این مطلب نامه هفتم است: "در ایام جوانی، همان جاه طلبی اکثر جوانان را داشتم، با خود عهد کردم که در اولین فرصتی که صاحب اختیار اعمال خود شوم، وارد صحنه ی سیاست گردم (نامه هفتم 324 - ب)(40). در این اثنا وی تسلیم تمایلات طبیعی خود می گردد: او سرگرم نقاشی می شود، اشعار تغزلی (41) و ستایش آمیز و سوگمندانه به افتخار دیونیزوس(42) می سراید (جمهوری، کتاب دهم، 608 - آ )(43). اما ظاهراً خیلی زود از آنها برای پرداختن به فلسفه صرف نظر می کند، هر چند که تعیین کمیت و کیفیت تحصیلی و نیز تعیین مفاد و مضمون برنامه فلسفی او دشوار است. روایتی مبتنی بر یکی از اشارات ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه(44) پذیرفته شده است که غالباً مورد نقض قرار می گیرد. این روایت که بر پایه ی اقوال دیوگنس لائرتیوس(45) استوار است، در حقیقت او را در آغاز شاگرد کراتیلوس(46) نشان می دهد (در حالی که دیگران این ملاقات را در زمان متأخرتری گزارش کرده اند). کراتیلوس شاگرد هراکلیتوس(47) از این نظریه دفاع می کند که همه چیز در جهان در حال تبدل دائمی (48) و صیرورت جاودانی (49) است و هیچ گونه ثبات و دوام (50) و بقائی(51) وجود ندارد. بنابراین هیچ معرفت ممکنی درباره ی موجودات و روابط لایتغیر آنها متصور نیست. افلاطون این نظریه را به شدت رد کرده اما جنبه های مثبت آن را در دیدگاه خویش حفظ کرده است.
به علاوه اگر کراتیلوس استاد او بوده و همچنین اگر او را با شخصیت اصلی محاوره ای به نام کراتیلوس، یکی بدانیم، با توجه به تصویری که افلاطون از وی ارائه می کند، بر دنائت روح و تحقیر غرورآمیز او در برابر مخاطبان دیگر تأکید می نماید، در آن صورت دفاع از تأثرات نفسانی ای که خود افلاطون خاطره ی چنان بدی از آن داشته است، دشوار است. آموزش نخستین فلسفی او هر چه باشد، این نکته تردیدناپذیر است که مهم ترین مرحله زندگی افلاطون جوان، کشف سقراط است که از 408 تا 399 ق. م. یعنی از بیست سالگی در سلک شاگردان او بوده است: نخستین ملاقات استاد و بزرگترین شاگردش، از آن چنان اهمیتی برخوردار است که همراه با افسانه های افلاطونی به سرعت هاله ای از عرفان و راز به خود گرفته است. به روایت دیوگنس لائرتیوس سقراط در شب قبل از ورود افلاطون به محفل خود، در رؤیا قوئی را می بیند که بر زانوانش نشسته است و قبل از پرواز خود را با پر می پوشاند. فردای آن روز، پرنده ای را که در خواب دیده بود، در تازه وارد باز می شناسد... بدون آنکه فعلاً به تفصیل وارد این مسئله شویم که افلاطون تا چه حد توانسته است روش و آرا و عقاید سقراط را حفظ کند و نیز چه تحولاتی را در روش و آرای استاد خود به وجودآورده است، لااقل حق داریم این نظریه را مطرح نمائیم که در تعالیم استاد خویش، به جهت اشتغالهای فکری خاص خود و نیز مسائل روز، او به ویژه به نظریه ی سیاستی که مبتنی بر حقیقت و عدالت باشد، توجه دارد. در نظر وی سقراط تجسم و تجسد وحدت میان حقیقت و عدالت است. آیا پاسخی به مسائلی که برای افلاطون - مانند جوانان محیط اجتماعی او، جوانان هم طبقه و هم عصر او - مطرح می شد، و افلاطون هم باید آنها را برای دیگران مطرح می کرد، وجود نداشت؟ عالم یونانی در سرآغاز تغییر و دگرگونی عمیقی بود؛ هر فردی در کشاکش تحولات می زیست، بدون آن که همیشه معنا و ارزش حقیقی آن را ادراک نماید: همه ناظر اضمحلال نظام کهنی بودند که تعادل زندگی دولت شهرها نمودار آن بود، روح مدنیت در حال احتضار بود. در 413 لشکرکشی سیسیل به وقوع پیوست که با فاجعه بزرگی خاتمه یافت و در آن آتن بهترین قوای بحری و تقریباً 40000 نفر خود را از دست داد. این لشکرکشی بر اثر تحریکات آلکیبیادس(52) روی داد. برای اینکه به همسایگان سیراکوز(53) که استقلالشان در خطر بود، کمک نماید. آلکیبیادس اندکی بعد به اسپارت پناهنده شد و به وطن خود خیانت کرد، زیرا حاضر نشد به دو اتهام بی دینی پاسخ گوید. در 404 ق. م. آتن در برابر اسپارت تسلیم شد، ناوگان خود را به دشمن سپرد، از امپراطوری خود چشم پوشی و حصارهای شهر را ویران کرد. رژیم دموکراسی مسئول بدبختی های شهر شناخته شد و واژگون گردید؛ اقلیّتی که به وسیله ی اسپارت حمایت می شد، با اشغال آتن، حکومت اولیگارشی سی نفره را به مردم تحمیل کرد، که از شورائی مرکب از سی صاحب منصب تشکیل شده بود و در میان آنها کریتیاس دائی افلاطون دیده می شد، در عین حال خارمیدس، یکی دیگر از خویشاوندان نزدیکش، به عنوان مأمور به پیره فرستاده شده بود. شایان ذکر است کریتیاس از میان کسانی که خودکامه شناخته شده بودند، از همه ستمکارتر بود. در آن زمان افلاطون 22 سال داشت. او مانند جوانان اشراف زاده ای که سقراط را احاطه کرده بودند و مانند خود سقراط، در اصل با حکومت اسپارت (54) موافق بود و این به جهت نظم و روحیه مدنی (55) ای بود که از مشخصات بارز وی به شمار می رفت. او نخست نسبت به حکومت سی خودکامه علاقه نشان می داد، زیرا او هم مانند دیگران فکر می کرد که این حکومت عدالت را بار دیگر مستقر خواهد کرد: اما بزودی حقیقت امر بر وی آشکار شد: سقراط باید در برابر قدرتی که شخص بی گناهی چون او را دستگیر کرده بود، قیام می کرد؛ این به منزله نخستین سرخوردگی سیاسی افلاطون بود (نام هفتم، 324 دی - ای)(56). حکومت سی نفره بیش از چند ماهی دوام نیافت: در اواخر 404 یا اوائل 403 ق. م. قانون اساسی پیشین را تراسیبول(57) احیاء کرد، آتن شاهد واکنش شدید توده مردم بود: به دلائل و به خصوص انگیزه هایی که تحلیل آنها در اینجا ممکن نیست، سقراط نخستین قربانی این توطئه شد و به اتهام بی دینی و فاسد کردن جوانان، به نوشیدن شوکران(58) محکوم شد(399).
فردای این محاکمه که به طور حتم تأثیر قاطعانه ای در خط مشی زندگی و افکار او داشته است، و ما بعداً درباره ی آن بحث می کنیم، افلاطون که - بنابر آنچه در آغاز رساله فایدون(59) نقل شده است - در آخرین جلسه بحث استاد حضور نداشته است، برای مدتی با تنی چند از دوستانش به مگار(60)، شهری در نزدیکی آتن، عزیمت کرد، جائی که می توانست پناهگاه امنی در آن جستجو کند. مدت این اقامت احتمالاً کوتاه بوده است. او که به طبقه ی اشراف و نجبا(61) تعلق داشت، مجبور بود احضار به خدمت نظام را قبول کند و معمولاً مورخان شرکت او را در نبرد کورنیتوس(62) که در آن اسپارتی ها شکست سختی بر آتنی های متحد با دولت تبس(63) وارد کردند، پذیرفته اند. «394».
حدس و گمان درباره اشتغالات افلاطون در چند سال بعد، انسان را در سردرگم می نماید. شاید- چنان که برخی ادعا کرده اند - او به سفری طولانی رفت که او را به مصر کشانید، -سفری که یونانیان غالباً به آن مبادرت می کردند؛ او باید هزینه سفر و اقامت خود را در مصر با فروش روغنی که از مزارع زیتون خود به دست می آورد، پرداخته، سپس به سیرنائیک (64)) رفته باشد و در آنجا با فیلسوفان متعلق به حوزه های کوچک سقراطی، خاصه با آریستیپوس(65) و کلئومبروت (66) و همچنین با تئودوروس(67) ریاضیدان ملاقات کرده باشد. تئودوروس همان کسی است که توانست در تکون فکر او تأثیر بگذارد، وی یکی از حاضرین در رساله ته ئه تتوس(68) است که نام وی در آنجا به عنوان "هندسه دان" آمده است؛ و همچنین نباید آنی سریز(69) ثروتمند، شاگرد آریستیپوس را فراموش کرد. بعداً از او صحبت خواهیم کرد. درباره ادامه مسافرت افلاطون، دو فرضیه مطرح شده است: به نظر برخی به ویژه پلوتارک (70)، افلاطون پس از عبور از دلوس (71) به آتن بازگشته است، فرضیه ای که به ما اجازه می دهد حل مسئله دلوس یا "تضعیف مکعب"(72) را به او نسبت دهیم: بنا به قول عده ای دیگر، او از مصر به ایتالیای جنوبی رفته است تا در آنجا با اعضای حوزه فیثاغوری (73) خاصه آرخیتاس که در ترانت(74)، رئیس یک حکومت متأثر از آرای فلسفی - عرفانی(75) بوده است، ملاقات کند؛ حتی برخی اضافه می کنند که او متون عرفانی - باطنی (76) را که به طور پنهانی در محافل خواص رازآگاه دست به دست می گشته، فراهم می کرده، و بعدها در رساله تیمائوس(77) از آنها استفاده کرده است، این فرضیه کاملاً عبث است و باید در پرونده گزارش های مربوط به حوزه افلاطون و فیثاغورس، که تعیین صحت آنها بغایت دشوار است، بایگانی شود. زندگینامه نویسان دیگر درباره ی مسافرت به مصر در این زمان تردید داشته اند. نخستین مسافرت او را به سیسیل در حوالی سال 388 ق. م. یعنی مقارن با چهل سالگی افلاطون گزارش کرده اند، و این مطلبی است که با متن نامه هفتم نیز مطابقت می کند (324 - آ)...
افلاطون در دورانی که مقارن با اقامت در مگار و مسافرت های احتمالی متعاقب آن است، نخستین رساله های خود را تدوین کرده است که مطابق ترتیبی که معمولاً محتمل تلقی می شود، چنین است: هیپیاس کوچک، آلکیبیادس، دفاعیه سقراط، اوتیفرون، کریتون، هیپیاس بزرگ، خارمیدس، لاخس، لیزیس، پروتاگوراس، گرگیاس و مِنون.(78)
بنابراین افلاطون در 388 ق. م. به دعوت دنیس اول معروف به قدیم (79) فرمانروای خودکامه سیراکوز به سیسیل عزیمت کرد، دنیس اول بعد از برقراری نظم بر علیه دشمنان خارجی و دسیسه های داخلی، دموکراسی را در این خطه واژگون و قدرت شخصی خود را تثبیت کرد؛ چندی نگذشت که افلاطون در جو فاسد حاکم بر دربار دنیس، احساس یأس و ناامیدی کرد؛ اما این احساس را با لذت معاشرت با دیون (80)، برادر زن جوان دنیس جبران کرد، زیرا شوق او به فلسفه، تیز هوشی، ژرف نگری و شور او- چنانکه از نامه هفتم بر می آید بر همه جوانانی که وی بعداً توانست ملاقات کند، برتری داشته است - بیشترین شوق و امید را در افلاطون برانگیخت. اما دیری نپائید که این وضعیت تلخ و ناگوار شد. این امر یا به جهت دوستی متقابل افلاطون و دیون بود، که موجب ملال خاطر دنیس می شد، یا نصایح و انتقادات افلاطون او را آزرده خاطر می کرد، و یا اینکه فقط او می خواست مسئولیت شورشی که لوسیاس (81) بر ضد هیئت اعزامی سیراکوز در طی بازیهای المپیک 388 ق. م. به پا کرده بود و در جریان آن خیمه تئاریدس(82) برادر دنیس غارت شد را به گردن این آتنی بیندازد و او را عنصری نامطلوب قلمداد کند. افلاطون ناگزیر می شود سوار یک کشتی اسپارتی شود که عمداً یا تصادفاً- به دنبال یک طوفان دریایی - در جزیره اژین(83)، که در حال جنگ با آتن بود، پیاده شود و بدین ترتیب است که افلاطون به هنگام از چنگ مرگ می گریزد: به عقیده ی برخی او بعد از حضور در برابر انجمن عمومی، به طور طنزآمیزی به بهانه اینکه فیلسوف است، از اتهامات وارده تبرئه می گردد. به نظر برخی دیگر، اعضای حاضر در این مجمع، تحت تأثیر خویشتن داری، خونسردی و آرامش او در برابر مرگ، از مجازات اعدام چشم پوشی می کنند و تصمیم می گیرند او را به عنوان اسیر جنگی یعنی به عنوان برده، در معرض فروش قرار دهند. در پی این تصمیم آنی کریس کورنائیکی (84) که از اژین عبور می کرده است او را به مبلغ بیست یا سی مین(85) خریداری می نماید.
افلاطون که با این شرایط آزاد شده بود، در 387 ق. م. به آتن بازگشت. او تصمیم گرفت تمام اوقات خود را وقف تعلیم جوانان کند و آنان را برای شرکت در امور حکومتی (86) در شرایط مقتضی آماده نماید. او در حوالی شمال غربی آتن نزدیک کولون(87) زادگاه سوفکل(88) که جنگل مقدس زیتونش شهرت داشت، آموزشگاهی (89) خریداری نمود و آن را آکادمی (90) نامید، شاید به یادبود آکادموس (91) قهرمان افسانه ای که بر دیوس کورس(92)، کاستور(93) و پولوکس(94) ظاهر شده، مخفیگاهی را که تسه (95) خواهرشان هلن(96) را در آن پنهان کرده بود، به آنان نشان داد. با تملک یک مزرعه مجاور، او امکان یافت که محل سکونت شاگردانش را بنا کند.
بدین ترتیب حوزه ی مشهوری به نام آکادمی نشأت یافت که پس از مرگ مؤسس آن به حیات خود ادامه داد. آکادمی مانند مؤسسه هایی از این قبیل کلاسهای درس، موزه، کتابخانه، باغ های مملو از پیکره خدایان و عبادتگاه داشت، و اساسنامه و قوانین خاص خود را داشت. بدون تردید به تقلید گروه های فیثاغوری که احتمالاً برای نمونه مورد توجه افلاطون بودند، جدول زمان تنظیم شده بود به این معنی که مکان وسیعی به زندگی دسته جمعی اختصاص یافته بود.
به خصوص در رابطه با وعده های غذا که با مراسم مذهبی خاصی همراه بود. از سوی دیگر می توان تصوری کاملاً روشن از ماهیت تعلیم و روشهای مورد استفاده در آکادمی به دست آورد. گروه مدرسان تحت نظارت کلی رئیس (97) حوزه کار می کردند؛ اما در عین حال هر یک از آنها روش خاص خود را داشتند: از میان استادان نخستین این حوزه می توان از اشخاص زیر نام برد. در فلسفه ی محض اسپوسیپوس، کسنوکراتس، و هراکلید پونتی(98)؛ در ریاضیات: ائودوکسوس اسنیدی(99)، و ته ئه تتوس، و در فن خطابه: محتملاً ارسطو.
اگر چه آموزش هنوز هم در یادگیری روش ها(100) و شیوه های فصاحت (101) که نزد سوفسطائیان (102) بس ارجمند بود و مقام و اهمیتی داشت - مسئله ای که تصمیم گیری درباره آن دشوار است - از حیث منبعی که از آن الهام می گرفت، با شیوه های گذشته بسیار تفاوت داشت به این معنی که مقصود از سخنوری اکتساب یک فن نبود بلکه غایت آن پرورش یک فرهنگ معنوی یعنی جستجوی حقیقت بود: در نتیجه مکان اصلی به فلسفه اختصاص یافت که جدا کردن ریاضیات از آن دشوار بود. افلاطون این شعار را بر سردر آکادمی نوشته بود: "کسی که هندسه دان نیست، داخل نشود."(103) مطلبی که اکنون باید به آن اشاره کرد این است که روشهای تعلیم مورد استفاده در آکادمی چه بوده است؟ جایی برای روشهای سنتی (104) تدریس یا تفسیرهای تعلیمی شفاهی(105)، در نظر گرفته شده بود زیرا آثار و علائمی از آن را در آثار ارسطو مشاهده می کنیم. جائی نیز به کتب به عنوان وسیله ی کمک آموزشی، یا وسیله ای برای جلب مخاطبانی در سطح گسترده تر اختصاص یافته بود؛ با وجود این اگر تأثیری را که سقراط بر افلاطون داشته است به خاطر آوریم و نیز اگر انتقادات جدی افلاطون درباره ی آثار مکتوب را مد نظر داشته باشیم - که در جای دیگر درباره ی آن سخن می گوئیم -، حق داریم فرض کنیم که روش شاهانه ای (106) که بیش از همه از آن استفاده می شد روش محاوره(107) بود، این روش میراث سقراط و متضمن تحقیق دسته جمعی و ارتباط فعال بین استاد و شاگرد بود. این فرضیه اساس محکم تری دارد زیرا برای افلاطون علم، تملک غیر ممکن حقیقت نیست، بلکه سیر تدریجی به سوی این حقیقت متعالی و تصفیه و تزکیه روحانی است که این سیر ایجاب کرده، آن را پرورش می دهد.
افلاطون در طی نخستین دوره فعالیت خود به عنوان رئیس آکادمی، که در حدود بیست سال طول کشید محتملاً رساله های زیر را نوشته است:
فایدون، مهمانی، فایدروس، ایون، منکسنوس، اوتیدم، کراتیلوس، و آغاز رساله جمهوری(108) (اثر طویلی که تحریر آن بدون تردید آن بسیار کند بود و در تحقیقاتی فعلی افلاطونی، تعیین تاریخ دقیق آن دشوار است).
حدود 367 ق. م. با مرگ ناگهانی دنیس قدیم، پسر مهترش دنیس دوم یا جوان (109) به تخت می نشیند. وی تا آن زمان هیچ گونه فعالیتی در کارهای سیاسی نداشت و سرگرم عیش و نوش و زندگی سبکسرانه بود به همین دلیل دیری نگذشت که بی تجربگی او در اقتدار سیاسی کاملاً آشکار شد. دیون که شاید آرخیتاس تارانتی نیز به او پیوست، افلاطون را فرا خواند، با علم به اینکه به آسانی می تواند بر این خودکامه جوان تأثیر بسیاری بگذارد، و در نتیجه به افکار سیاسی دیرینه خود جامه ی عمل بپوشاند. افلاطون بی درنگ این دعوت را پذیرفت، و اداره آکادمی را به ائودوکس واگذاشت، و خود به سیسیل عزیمت کرد. دنیس با گرمی او را پذیرفت، و در آغاز با فروتنی خود را تسلیم عقاید و آرائی کرد که سخاوتمندانه در اختیار او گذاشته شده بود. اما قدرت و نفوذی را که افلاطون و دیون می خواستند اعمال کنند، بر دوش دنیس بسیار سنگینی می کرد، به ویژه آنکه به نظر برخی از صاحب نظران این دو دوست نیت خود را برای جانشین کردن یکی دیگر از پسران دنیس قدیم که برادر ناتنی دیون بود، به جای این جوان خودکامه پنهان نمی کردند. واکنش این خودکامه جوان بسیار خشن بود: دیون تبعید شد؛ افلاطون که نخست در قصر این خودکامه زندانی و به عنوان گروگان در برابر حمله انتقام جویانه احتمالی دیون نگهداری می شد، هنگامی که دیون عازم جنگ به ایتالیا بود، از زندان آزاد شد. به نظر برخی او حتی وعده بازگشت به سیراکوز را داد. به شرط آنکه دیون از تبعید آزاد گردد. به هر حال او به آتن بازگشت و بار دیگر ریاست آکادمی را برای مدت شش سال از سر گرفت و محاوراتی را که به محاورات مابعدالطبیعی(110) شهرت دارند، تدوین کرد: پارمنیدس، ته ئه تتوس، سوفیست، مرد سیاسی و فیلیبس(111).
بدون تردید چند سال بعد در 361 ق. م.، دنیس ظاهراً با آگاهی از شکوه و جلالی که حضور افلاطون به دربار او می بخشد، بار دیگر از او برای بازگشت به سیراکوز دعوت کرد؛ دیون در پذیرفتن این دعوت به دوست خود سهم بسزائی داشت (نامه هفتم، 338 و بعد).
بنابراین افلاطون در شصت و شش یا شصت و هفت سالگی، همراه با چند تن از شاگردانش، بار دیگر آن را به قصد سیراکوز ترک کرد و به جای خود هراکلید پونتی را به سرپرستی آکادمی گماشت. ممکن است افلاطون با اصرار در دفاع از دیون، موجب رنجش میزبان خود شده باشد. دنیس تصمیماتی قاطع و مستبدانه گرفت: اموال دیون را مصادره کرد و همسر او را به ازدواج حاکم سیراکوز درآورد؛ اما در مورد افلاطون، حق خروج از شهر را از او سلب کرد. اقدام جدیدی از طرف آرخیتاس تارانتی لازم بود تا بتواند عزیمت کند و دوباره به آتن بازگردد. بر کشتی ای که آرخیتاس در اختیار او قرار داد، سوار شد. در بازگشت، در المپیا(112) جایی که بازیها در آن جریان داشت توقف و با دیون دیدار کرد. دیون وی را از این امر آگاه کرد که با ناامیدی از احقاق مسالمت آمیز حقوق حقه خویش، قصد دارد با گروهی از یاران و هوادران خویش که رهبری آنان را تنی چند از جوانان آکادمی به عهده داشتند به سیراکوز حمله کند. آیا افلاطون سعی کرد که او را از این تصمیم منصرف کند؟ چنین تصمیمی عبث بود؛ زیرا 357 ق. م.، دیون با ناوگانی کوچک و گروهی اندک از جنگجویان در سیسیل پیاده شد، و در حالی که دنیس در سیراکوز حضور نداشت به طور ناگهانی و به آسانی توانست شهر را تصرف کند. در آنجا حکومتی استبدادی تأسیس کرد که در حدود سه سال دوام یافت. بی لیاقتی و روش مستبدانه او موجب قیام مردم و حتی نخستین هوادارانش بر علیه او شد، به طوری که گویا یکی از صمیمی ترین دوستانش، کالیپوس(113) معروف به کالیپوس آتنی (114) وی را به قتل رساند. بدین ترتیب کالیپوس قدرت را در دست گرفت. هیپارینوس (115) برادر دنیس جوان او را نیز به نوبه ی خود از آنجا بیرون راند.
این ضربه برای افلاطون بسیار سخت بود: دیون، دوست صمیمی و مرید تمام عیار او، کسی که در او امکان تحقق حکیم حاکم(116)، و قدرت تأسیس حکومتی بر مبنای عدالت می دید، صحنه یک شکست سیاسی را نمایش داد و به وسیله یکی دیگر از شاگردانش کشته شد! این اتفاقات دوران کهولت او را - که در آن زمان هفتاد و پنج سال داشت - به شدت تیره و تار کرد. افلاطون نامه هفتم را خطاب به پدر و مادر و دوستان دیون برای اندرز دادن آنان در بازپس گرفتن قدرت، به تقاضای آنان نوشت؛ او مدعی است که روحیه حقیقی دوست از دست رفته خود را در آن نامه معرفی کرده است. در واقع، همه چیز مؤید این است که او سعی می کند دلائل رفتار خاص خود را، طی اقامت در سیسیل توجیه نماید.
او از فعالیت فکری خود چشم پوشی نکرد؛ اوقات خود را صرف آموزش کرد و آخرین آثارش را به رشته تحریر درآورد: تیمائوس، کریتیاس و قوانین(117). علاوه بر آن از اشتغالات سیاسی خود دست برنداشت. بنا به تقاضای شاهزادگان بیگانه، با طیب خاطر به مشاورت آنان پرداخت. این اقدام او در ابتکار عمل کسانی چون لیکورگوس (118)، خاصه در احیای امور اقتصادی و نیروی نظامی آتن و تجدید سازمان جوانان تأثیر ژرف داشت...
افلاطون آخرین اثر خود قوانین را در 347 ق. م. در سن هشتاد یا هشتاد و یک سالگی در حالی به پایان رساند که ناگهان در چنگ مرگ گرفتار شد. او با شکوه و جلال خاصی در آکادمی به خاک سپرده شد، و برادرزاده اش، اسپوسیپوس به جای وی به ریاست آکادمی منصوب شد.
خاطرات او بی درنگ رنگ افسانه به خود گرفت؛ دیوگنس لائرتیوس، در میان چیزهای دیگر، سنگ نوشته آرامگاه او را برای ما نقل کرده است:
خاک کالبد افلاطون را در آغوش خود پنهان می کند،
اما روح او نزد نیک بختان فناناپذیر است،
روح پسر آریستون را، حتی در کشورهای دوردست،
مانند خدائی تکریم و ستایش می کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Speusippe
2- Xénocrate.
3- Diogène Laérce (vie, doctrine et sentences des philosophes illustres, Livre III)
4. Lettre VII.
5. Appolon: یکی از مشهورترین خدایان المپیا که خدای جوانی و زیبائی و شعر و موسیقی به شمار می رفت.م.
6. Thargélion: ماه یونانی (مه. ژوئن). در این ماه بود که جشنهائی برای آپولون برگزار می شد.م.
7. Olympiade: دوره‌ی چهار ساله‌ی جشنها و مسابقات قدیم یونان که مبدأ ضبط تاریخ است. م.
8. Phythagorisme: مکتب فلسفی فیثاغورس حکیم یونانی که ابتدا مکتبی سیاسی و اجتماعی بوده است و در جنوب یونان آغاز گردیده و تا قرن چهارم قبل از میلاد سازمان خود را حفظ نموده. تعالیم وی جنبه‌ی رهبانیت و اسرارآمیز داشته و پیروانش در ریاضی و نجوم پیشرفتهائی نموده اند. عقیده‌ی تناسخ روح و اینکه زندگی جسمانی فقط مرحله تطهیر روح است منسوب به خود فیثاغورس می باشد. م.
9. Platonisme
10. راجع به اعداد در نزد فیثاغورسیان ر. ک: به انتقال علوم یونانی به جهان عربی نوشته دلیسی اولیری، ترجمه احمد آرام، ص 36.
11. Athénes.
12. Égine.
13. Égée.
14. Pirée.
15. Péloponnése.
16. Périclés 429-495 :ق. م. از رجال بزرگ آتن، که عصر وی (معروف به عصر پریکلس) درخشانترین ادوار علم و هنر یونانی بود. م.
17. Sparte.
18. hégémonie: حاکمیت، سلطه.
19. la haute aristocratie athénienne.
20. Ariston.
21. پاریزی، Codrus: ر. ک: به کتاب اصول حکومت آتن، ارسطو، ترجمه و تحشیه باستانی ص 9، زیرنویس4.
22. Poséidon: خدای دریا. ر. ک: ایلیاد، هومر، ترجمه‌ی سعید نفیسی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 769. و نیز ر. ک: فرهنگ اساطیر یونان و روم، پیر گریمال، ترجمه‌ی احمد بهمنش، ص 769.
23. Périctionê.
24. Solon.
25. Critias.
26. Charmide.
27. Commissaire: عضو کمیسیون، دارای اختیارات موقت.م.
28. Oilgarchie: الیگارشی حکومتی است که اختیارات آن در دست چند خانواده‌ی مقتدر می باشد. م. Oligarque: عضو و طرفدار حکومت الیگارشی. م.
29. Aristoclès.
30. πλατūς: شانه پهن.
31. Ariston.
32. Argos: شهری از یونان. Argien: اهل شهر آرگوس.م.
33. les Lois (X, 887 , d- e).
34. rhétorique.
35. eloquence.
36. Assemlées: این اجلاس معمولاً درمیدان شهر و یا در پیره تشکیل می شد ولی عموماً بیش از دو سه هزار نفر – جز در موارد خیلی مهم و غیر عادی- در آن شرکت نمی کردند. اهل مدینه در زیر آسمان بر روی نیمکتهائی می نشستند و طلوع صبح آغاز جلسه محسوب می شد. در ابتدای هر جلسه خوکی در راه زئوس قربانی می شد، اگر در این وقت طوفان یا زلزله یا کسوفی پدید می آمد، بی درنگ جلسه را تعطیل می کردند، چه آن را نشانه‌ی ناخرسندی خدایان می دانستند. اصول حکومت آتن، ارسطو، ترجمه و تحشیه باستانی پاریزی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1370، ص 167، نت 1.
37. gymnastique.
38. برپا isthmique: بازیهای یونان قدیم که در برزخ (cornithe ) به افتخار رب النوع (Neptune) می کردند. (فرهنگ فرانسه- فارسی، سعید نفیسی، ص 1069).
39. exetcice du pouvoir.
40. Lettre VLL, 324- b.
41. des Poémes Lyriques.
42. Dithyrambique: سرود مذهبی به افتخار دیونیزوس رب النوع خمر. دیونیزوس همان باکوس، خدای تاکستان و شراب و جذبه عارفانه بوده است. اصول حکومت آتن. ص 10، زیرنویس 5.
43. République, X, 608- a.
44. Métaphysique d"Aristote
45. . Diogéne Laërce
46. Cratyle.
47. Héraclite.
48. écoulement perpétuel.
49. changement incessant.
50. Stabilité.
51. permancence.
52. Alcibiade.
53. Syracuse.
54. Lacédemonien.
55. civisme.
56. Lettre Vll, 324 d-e
57. Thrasybule.
58. Ciguë
59. phédon
60. Mégare
61. Chevalier.: نجیبی که در سلک منصب افتخاری پادشاهان پذیرفته می شود، یا عضو یکی از جمعیتهای نظامی، جوانمرد، با فتوت. فرهنگ فرانسه به فارسی- سعید نفیسی.
62. Cornithe.
63. Thebains.
64. Cyrénaïque.
65. Aristippe
66. Clèombrote
67. Théodore
68. Théétète
69. Annicéris
70. Plutarque.
71. Délos : جزیره ای نزدیک ساحل یونان، در دریای اژه.م.
72. Problème de Délos ou "duplication du cube"
73. école Phthagoricien.
74. Archytas de Tarente
75. gouvernement d"inspiration
76. philosophico- mystique
77. Timée
78. Hippias mineur, Alcibiade, Apologie de socrate, Euthphron, Criton, Hippias majeur, Charmide, Lachès, Lysis, Protagoras, Gorgias et Ménon.
79. Denys 1er, l"Ancien
80. Dion
81. Lysias
82. Théaridès
83. Égine.
84. Cyrénaïque Annicéris
85. mine واحد پول. م.
86. cite = πόλις : مدینه، دولتشهر.
87. Colon.
88. Sophocle.
89. gymnase
90. Académie : انتقال علوم یونانی به جهان عربی. دلیسی اولیری، ترجمه احمد آرام. ص 36، زیر نویس 8. این کلمه امروزه به معانی مختلف به کار می رود: آکادمی یا انجمن دانشمندان یا فرهنگستان، مدرسه عالی، مدرسه متوسطه، مدرسه خصوصی(آکادمی موسیقی، آکادمی دریانوردی) و محل پرورش و کارآموزی به طور کلی.
91. Académos
92. Dioscure
93. Castor از پهلوانان .م.
94. Pollux پسر لدا از قهرمانان . م.
95. Thésée
96. Hésée
97. Hélène
98. scolarque= ἄρχων
99. Héraclide du pont
100. eudoxe de cnide
101. apprentissage des méthodes
102. éloquence
103. Les Sophistes
104. Qu"il n"entre pas ici celui qui n"est pas géomètre
105. methodes traditionnelles
106. exposé didactique oral
107. la Méthode royale
108. le dialogue
109. Phédon , Banquet, Phédre, lon , Ménexène , Euthydème , Cratyle, République.
110. Denys ll, le Jeune
111. Métaphysique
112. Métaphysique
113. Olympie
114. Callipe
115. Callipos d"Athènes
116. Hipparinos
117. Philosophe – Roi
118. Timée , Criton , Lois

منبع مقاله :
مِر، گستون، (1383)؛ افلاطون، ترجمه‌ی فاطمه خونساری، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول